جمعه شب در حياط خانهي سينما ابراهيم حاتميكيا را ديدم. آمده بود فيلم تازهي همكارش رسول ملاقليپور را ببيند (همان كه در يادداشت قبلي از شباهتهاي آشكارش به از كرخه تا راين نوشتم.) تازه سريالش را تمام كرده و به نظر آسودهتر و آرامتر از روزهاي سخت و پُركار ساخت سريال ميآمد. جلو رفتم تا براي جلسهي پرسش و پاسخ ماهانهي فرهنگسراي نياوران دعوتش كنم. به نام پدر تازه آنجا اكران شده و تقاضا براي حضور حاتميكيا و عوامل فيلمش زياد است...
سالها از روزهايي كه حاتميكيا و فيلمهايش با عنوانهايي مثل «صادق» و «صميمي» و اين جور صفتهاي غيرسينمايي ديگر ارزيابي و تمجيد ميشدند گذشته، و ابراهيم حاتميكيايي كه جلويم ميديدم، ديگر ارتباط چنداني با فيلمساز ساده و محبوب آن روزها نداشت. صداقت جايش را به يك جور پيچيدگي داده بود و صميميت هم به سردي و بيتفاوتي آشكار - اما نمايشي و غلطاندازي - تبديل شده بود. حاتميكيا گفت كه علاقه و حوصلهاي براي اين جلسهها ندارد و (به تعبير خودش) روي Mood اين چيزها نيست! با خودم فكر كردم اگر خودش تهيهكننده و شريك درآمدهاي به نام پدر نبود، همين چندتا گفتوگوي مطبوعاتي را هم به احتمال زياد انجام نميداد، درست مثل روزهاي اوج آژانس شيشهاي و روبان قرمز كه در سكوت كامل فيلمساز گذشت.
موضوع اين بارخيلي فرق داشت؛ آن سكوت از سر حس و حال در اوجبودن بود و شخصيت فيلمساز ساده و صميمي ما را به فضاي ديگري ميبرد كه فيلمهايش داشت به آنها نزديك ميشد. فاصلهي بين مهاجر و روبان قرمز، دقيقاً شرح حال و روز حاتميكياي امروز و ديروز بود. در عوض سكوت و رد گمكردن و نشانيهاي غلط دادن او در گفتوگوهاي امروزش كاملاً از سر درك درست وضعيت خودش و فيلمي است كه اين روزها روانهي پردهي سينماها كرده است؛ حاتميكيا بار ديگر با هوش و تجربهاش به اين نتيجه رسيده كه نبايد زير بار ساختهاش برود و دربارهاش حرف چنداني بزند!
جمعهشب حاتميكيايي خسته و بيحوصله ديدم، آنهم در شرايطي كه فيلمش خوب ميفروشد و سريالش هم با موفقيت تمام شده است. از اين مهمتر حاتميكيايي پيچيده و سخت و [...] ديدم كه ديگر نميشد حدس زد دارد به چه فكر ميكند و حال و روزش چهطور است؟ اين يكي را به فال نيك ميگيرم، چون صداقت و صميميت و خلوص و يك قطار صفت ظاهراً مثبت و دهنپُركن ديگر هم براي كسي كه فيلم ميسازد، ارزش يك اپسيلون «پيچيدگي» و «رمز و راز» را ندارد؛ حاتميكيا اگر با اين راز و رمزش هم مانند صميميت و صداقت قبلياش «صادقانه» برخورد كند، دوباره همان فيلمساز توانا و دوستداشتني اين سالها خواهد بود. آن وقت است كه ميشود به نام پدر را هم مثل ديگر فيلمهاي دوران گذار كارنامهاش فراموش كرد؛ مثل وصل نيكان، بوي پيرهن يوسف، موج مرده، ... مثل به نام پدر .
شما هم همينطور فكر ميكنيد؟
بازگشت به روزنوشتهای نیما حسنی نسب
الف میم
شنبه 18 شهريور 1385 - 15:10
32 |
|
|
|
تبریک!!!
سلام! تبریک میگم. چه خوب کردین وبلاگ راه انداختین. تبریک تبریک تبریک
|
محسن
شنبه 18 شهريور 1385 - 23:55
-6 |
|
|
|
خدا حافظ آقای حاتمی کیا، سلام آقای فیلمساز
حاتمی کیا دیگه اون فیلمساز پر شور نیست راستش به نام پدر به دلم نشست،ولی نه به عنوان فیلمی از حاتمی کیا،بلکه به عنوان یه فیلم که با همه ی نقصاش بازم از بقیه ی فیلما بالاتره من که می گم آینده ی حاتمی کیا مثل حال و روز این روزای استاد کیمیایی می شه - فیلم ساختن برای گفتن یه چیزی که روزگاری بوده و حالا نیست - کیمیایی حدود 40سال از رفاقت ها می گه و حاتمی کیا از نسل جنگ. با همه ی احترامم برای استاد کیمیایی نمی خوام سرنوشت حاتمی کیا هم این گونه باشه.
|
علی
يکشنبه 19 شهريور 1385 - 2:22
6 |
|
|
|
سلام بعضی وقت ها یه فیلم ساز فیلم می سازه که ساخته باشه. باید این ها رو هم بسازه تا بتونه جلو بره و ادامه بده. به رنگ ارغوان ...
|
NilouFar
يکشنبه 19 شهريور 1385 - 4:12
-2 |
|
|
|
HataMi Kia ham AGe Ba On Hame Energy o SarSaKhti O arMan Garayi az Tak o Ta BiOFte DiGe VaYy bE HaLe BaGhye
|
امير عباس صباغ
يکشنبه 19 شهريور 1385 - 10:40
10 |
|
|
|
حاتمي كيا را حمايت كنيد
نمي دونم مصاحبه حاتمي كيا با مجله نسيم رو خونديد يا نه او در اونجا صراحتا مي گويد كه در به نام پدر به لحاظ ساختار فيلم حرف تازه اي ندارد و تنها دغدغه اش اين بوده كه در اين مقطع حرفش را بزند و در مصاحبه اش هم گفته كه برايش زمان خيلي مهم بوده چون به قول خودش الان " به نام پدرها" دارند براي يك ملت تصميم مي گيرند.
|
يکشنبه 19 شهريور 1385 - 12:53
14 |
|
|
|
زخم عقل
"هر چی تاریک تر و نوآر تر , امن تر "
|
مصطفی جوادی
يکشنبه 19 شهريور 1385 - 13:28
2 |
|
|
|
نامه
سلام.نيما جان لازم نيست اين نوشته را چاپ کني(ميدانم چاپ غلط است) .فقط ميخواستم برايم بنويسي که چرا يادداشتم در مورد حاتمي کيا را حذف کردي(با عنوان وداع با اسلحه) .البته حتما دليل قانع کننده اي داشته اي و يا شايد متن من نرسيده.به هر حال لطف کن اگر برايت مقدور بود با يک ايميل يک خطي هم که شده مرا مطلع کن .بگذار يک بار هم از زمين به آسمان ببارد.ارادتمند شما مصطفي جوادي.
|
امیر پوریا
يکشنبه 19 شهريور 1385 - 17:42
21 |
|
|
|
تبریک
آقا سلام، مبارکه. یادداشت حاتمی کیا درست و دقیق بود و هست. با صراحت کافی و به قاعده. طرف گفته توی mood ش نیست، در حالی که از نظر تو کل اون دعوت «کاره دیگه» ....! مخلصیم و می خنیم. در تماس باش.
|
رضا
يکشنبه 19 شهريور 1385 - 19:8
5 |
|
|
|
مقصر
سلام اقاي حسني نسب.به هر حال هر كسي ممكن است گاهي سر كيف نباشد. شايد امروز روز مباهله ي فاطمه با جمعه با شد و قاسم از سر ناراحتي از ناصر شفيعي به حاج كاظم بگويد زهر مار قاسم!
|
سبا
يکشنبه 19 شهريور 1385 - 20:8
16 |
|
|
|
به نظرم ايده ي اوليه ي فيلم قرباني ذهن خسته و بي حوصله ي حاتمي كيا شده...موقع تماشاي به نام پدر فقط يك فكر به سراغ آدم ميايد...اين همان فيلمسازيست كه روبان رو ساخته..اوووف خدا رو شكر ميشه بهش اميدوار بود.......
|
بهادر
دوشنبه 20 شهريور 1385 - 9:29
13 |
|
|
|
حاتمي كيا حاتمي كياست
با سلام اقاحسني نسب احتمالا نقد هايي كه در مورد به نام پدر نوشته شده را خوانده ايد. بعضي از انها واقعا عجيب بود .در يكي فيلم را تبليغ گوشي موبايل دانسته اند دريكي ان را تا حد يك مجموعه تلويزيوني پايين اوردند بعضي هم فقط صرف حضور پرويز پرستويي فيلم را همان اژانس وموج مرده دانسته اند. شايد حالا بتوان ان حال و روز حاتمي كيا كه ديده اييد را بهتر درك كرد. با اين وجود حاتمي كيا همچنان حاتمي كياست همان فيلمساز متعهد بعد از انقلاب كه تلاشش در به تصوير كشيدن تبعات و تاثيرات جنگ بر جامعه هميشه ستودنيست.
|
افسانه فراهانی
دوشنبه 20 شهريور 1385 - 10:31
4 |
|
|
|
تولد
سلام آقای حسنی نسب روز 21 شهریور که فردا باشد روز تولد سایت محبوب ما سینمای ما هم هست برنامه خاصی برای این روز ندارید؟
|
Admin
سهشنبه 21 شهريور 1385 - 0:51
3 |
|
|
|
وداع با اسلحه؟
مصطفي جوادي، دوست عزيز نوشتهاي كه دربارهاش سوال كردي به دست من نرسيده. اگر دوباره برايم بنويسي لطف كردهاي. ممنون كه كامنتهاي خوبي مينويسي و در بحثها مشاركت ميكني. روزنوشتهاي ما با كامنتهاي شماها رونق ميگيرد و معني پيدا ميكند. نيما حسنينسب
|
Admin
سهشنبه 21 شهريور 1385 - 0:53
-15 |
|
|
|
روز تولد
سركار خانم افسانه فراهاني متاسفانه امسال براي اولين سالگرد افتتاح سايت برنامهي جمعي با بازديدكنندههاي عزيز و همراه نداريم(چه حيف). خودمان شايد جشن كوچكي بگيريم (با بروبچههاي فني و تحريريه و گرافيست سايت) و منتظر فرصتي براي ديدار با مخاطبهاي سايت ميمانيم كه كاش زودتر پيش بيايد.
|
م - تقويان
سهشنبه 21 شهريور 1385 - 1:58
-2 |
|
|
|
اين نيز بگذرد!
خيلي حرف درستي است و اين طور تحليل كردن كارگردان هاي سينما را در نقد اين روزها كم داريم. فقط اين را هم من اضافه مي كنم كه به نام پدر هم مثل دو سه تا كار ديگر حاتمي كيا فراموش خواهد شد و دوستداران او منتظر فيلم جديد هستند كه به نام پدر را فراموش كنند!!!
|
مصطفی جوادی
سهشنبه 21 شهريور 1385 - 14:50
-2 |
|
|
|
جوابيه
نيما جان .واقعاممنون که جوابم را دادي ممنون که از زمين به آسمان باريد .روز نوشت هاي شما هم رونق کامنت هاي ماست. آقااين ((رونق روز نوشت ))ماجا افتاده اگر دوست داشتي ... ارادتمند ديرين مصطفی جوادی وداع با اسلحه نميدانم چه بايد گفت .فقط ميترسم از فيلمساري که پشت فيلمش نمي ايستد . از کسي که محافطه کار شدنش را جار ميزند .از کسي که در برابر تمام انتقادات فقط مي گويد من حديث نفس مي سازم .مگر آن فيلمها که ساخت و دوستشان داشتيم ومتاثرمان ميکرد حديث نفس نبودند .مي ترسم ونگرانم که روزي خودش هم مثل به نام پدر و وصل نيکان و...فراموش شود وما بمانيم وچند فيلم :روبان قرمز ,آژانس شيشه اي, خاکستر سبز ...و خاکستر يک مرد.
|
حميد قدرتي
پنجشنبه 23 شهريور 1385 - 2:27
16 |
|
|
|
نظريه
همه چيز خوب و عالي بود در مورد حاتمي كيا ببخشيد استاد حاتمي كيا نظر ها ، انتقادها ، پيشنهادها حتي نامه آقا مصطفي ( وداع با اسلحه ) همه بوي صفا و صميميت ميداد مثل فيلمهاي حاتمي كيا به جز آن عكس از آقاي حاتمي كيا كه نيما خان نميدانم از كجا آن را گير آورده . در ضمن مارلون براندوي بزرگ هم وقتي مرد اين اواخر هيچ فيلم چشمگيري در كارنامه نداشت تازه از آن اواسط به اين طرف اما براي همه بزرگ و دوست داشتني است طوري كه خبر مرگ او تيتر صفحه اول خيلي از روزنامه هاي حتي ايران بود .
|
علی طهرانی صفا
چهارشنبه 29 شهريور 1385 - 21:52
0 |
|
|
|
دنیا چرا این جوریه مرتضی؟
چندی پیش نقدی خواندم از شهید آوینی دربارۀ فیلم « از کرخه تا راین » حاتمی کیا. نوشته با این جملات آغاز می شود: " دو بار« از کرخه تا راین» را دیدم و هر دو بار ازآغاز تا انجام گریستم.دلم میگریست،اما عقلم گواهی می داد که تو بر دامنه آتشفشان منزل گرفته ای.دلم می دانست که تو بر حکم عشق گردن نهاده ای و به همین علت،از عادات متعارف فاصله گرفته ای.عقلم می پرسید«چگونه می توان در این روزگار سر به حکم عشق سپرد؟» " نمی دانم اگر دنیا یک آوینی دیگر داشت، اکنون چه می نگاشت؟ روزگار، روزگاریست که دیگر به حکم عشق گردن نمی نهند. رنگ عشق، رنگ مغلوب این بازی است. سه بار « به نام پدر » را دیدم. بار اول در جشنواره. با کوله باری از ذوق و شوق ایستادیم و انتظار کشیدیم و در نهایت با آبی به تمامی سرد غسل توبه کردیم و رهسپار منزل شدیم. اما دو بار دیگر فرق داشت. این بار من هم درمانده و خسته بودم و شاید تنها به همین دلیل بود که وقتی مهندس ناصر شفیعی بر فراز تپه شاهد، داد ز بیداد می کشید که "دنیا چرا این این جوریه مرتضی" ، من می گریستم. کاش مثل تو می گریستم مرتضی.
|
سارا
دوشنبه 6 فروردين 1386 - 6:47
7 |
|
|
|
حاتمی کیا همچنان همان حاتمی کیا متواضع و فروتن است .حتما در آن لحظه واقعاسرحال نبوده و این برای هر آدمی پیش می آید . هنر او ناب وخود او دارای شخصیت والایی است . اگر چه پر طرفدار است ولی خوب حسود و بد خواه هم زیاد دارد.
|
parisa
چهارشنبه 26 دي 1386 - 16:56
0 |
|
|
|
baba jenabe mostafa shoma dige ki hast?i
|
پریسا جوادی
چهارشنبه 26 دي 1386 - 17:0
0 |
|
|
|
اقای جوادی واقعا ما شما را دیر کشف کردیم
|