امیدوارم بحث درباره سیصد را همچنان ادامه دهید. این وسط فقط حرف تان را قطع کردم تا به چند تا نکته اشاره کنم.
اول این که امیدوارم روزهای تعطیلی عید این جا سوت و کور نشود. ما هم سعی می کنیم که در سینمای ما بخش های جدیدی پیاده کنیم، از جمله روزنوشت های بقیه بچه های سایت که به زودی راه می افتد.
بعد هم این که امیدوارم مصطفی جوادی و سحر همایی و امید غیاثی و امیر رضا نوری پرتو و سوفیا و چند نفر دیگر از شما، بعد از تعطیلات عید، به جمع ما اضافه شوید. جای خیلی از شما این جا خالی است و امیدواریم هر چه زودتر از یادداشت ها و مقاله های شما در سایت استفاده کنیم.
سوم یادآوری خاطره ای است که فرهاد، از رسول ملاقلی پور در کامنت ها ذکر کرده. این که رو در رو به کارگردان فقید گفته برگه اعتراضی درباره کارهایش نوشته و ملاقلی پور گفته، شماره ات را هم بنویس که اگر عصبانی شدم، زنگ بزنم و فحش بدهم! یادش به خیر.
این یادداشت جشنواره ای هم که در دنیای تصویر نوشته ام و در بخش « گزارش » سایت گذاشته ام، به گمانم بد چیزی نشده. نگاهی به اش بیندازید و نظرتان را مثل همیشه بنویسید.
پست بعدی امیدوارم تبریک عید و بهاریه باشد رفقا. مخلصیم.
بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری
امید غیائی
يکشنبه 27 اسفند 1385 - 13:42
15 |
|
|
|
دو فیلم با یک بلیط.
سلام.نمی دونم مطلب قبلیم برای کامنت قبلی میاد یا نه ولی اگه نیومد دوباره میذارمش. یه اتفاق جالب الان در حال رخ دادنه.آره فعلش حال استمراریه. دارن دو تا فیلم بایک بلیط نشون میدن.عجیبه؟! آره ولی هم شبکه سه با "خیلی دور خیلی نزدیک" داره یه اثر از رضامیرکریمی نشون میده هم شبکه چهار و سینما ماوراء با "زیر نورماه." اتفاق خوبیه برای منی که با کارهاش خیلی ارتباط برقرار میکنم. فقط نمی دونم کدوم رو ببینم.خیلی دور خیلی نزدیک رو برای بار پنجم یا زیر نور ماه رو برای بار چهارم. پله پله پیشرفت رو میشه کاملا از کارهاش دید.مخصوصا این چند وقته که دو تا فیلم قبلیش هم "کودک و سرباز" و "اینجا چراغی روشن است" همزمان اکران بودند(راستی اگه از نظر دستوری غلط داره ببخشید دوتا فیلم دیدن و یه مطلب نوشتن از این بهتر نمیشه) حیفیم اومد نگم. مثل اینکه باید امیدوار بود داره به آثار خوب جوونهای این عرصه هم توجه می شه. و اینکه من هم صمیمانه ترین تبریکاتم رو برای همه شماها دارم. همین. یا حق. عیدهمتون مبارک.
|
کاوه اسماعیلی
يکشنبه 27 اسفند 1385 - 15:29
-9 |
|
|
|
نرم نرمک میرسد اینک بهار
فردا صبح رفتنیم .عیدم در ماسوله ...میرم بالاتر.از کامپیوتر خبری نیست.نیستم تا سر پست خودش تبریک بهتون بگم.اینقدر هم به خودتون سر تمدنی که چیزیش به ما نرسیده فشار نیارید.عقده های سرکوب شده مون رو به نام تمدن پر افتخارمون به رخ میکشیم تا هیکل ناقصمون اینقدر به چشم نیاد و از بروز احساسات ناسیونالیستیمون لذت میبریم.اصلا این ترموپیل کجاست؟من میرم للندیز یه دشته تو ارتفاعات ماسوله.الان تمدن من اونجاست.هویت من اونجاست نه سرزمینی در آنسوی تاریخ که فقط رویای خوش عظمتش برام باقی مونده. اگه تو تعطیلات گذرتون به ماسوله افتاد کمی بالاتر اومدین از چوپانی به نام موسی که همیشه اونجا پلاسه میتونین بفهمین من کجام؟چایی در خدمت هستیم.
|
sofia-صوفیا نصرالهی
يکشنبه 27 اسفند 1385 - 17:30
18 |
|
|
|
این ریاکاری که راجبش نوشتی و چقدرم درسته مشکل امروز و دیروز و این جشنواره نیست.مشکل تاریخیمونه.از همون زمان انوری که یه شاعر مدیحه سرا بود که در وصف سلطان محمود میسرود اما اونموقع یه فردوسی بود که قد علم کنه و روشو کم کنه!جشنواره ی هر سالم پر از همه ی این فیلمهایی که به تناسب هر دوره مدیحه ی یه چیزی رو میگن:یه سال جنگ،یه سال گفتگو،یه سال قشر جوان،یه سال....ولی هر دفعه چند تا کارگردان قدر داریم که با فیلماشون روی همه ی این فیلمهارو کم میکنن و آخر جشنواره خاطره ی فیلمهای بد رو پاک میکنن.امسال اما مهرجویی تقریبا دست تنها بود.واسه همین که انقدر خاطره ی بد جشنواره ی امسال دست از سرمون بر نمیداره.تازه امسال که من اصلا نفهمیدم قراره مدیحه ی چی رو بگن!بدبختی این بود که امسال هر کسی هم شعار خودشو میداد.حتی یه شعار هماهنگ هم در بین نبود.امسال به بدترین وجه ممکن نصیحت شدیم.این ریاکاری و دروغها تاثیر همه ی نصایحو خنثی میکرد.فیلمی که از ته دل ساخته شده باشه اول از همه کارگردانش با خودش صادقه بعد خود ما این صداقتو میگیریم اما اینجا همه انرژیشون گذاشته یودن تا صداقت نداشته رو به ما ثابت کنن. این ریاکاری فقط امسال مختص ما هم نبوده.300 رو ببینین بخصوص حالا که برادران وارنر فرمودند که افسانه بوده و پایه حقیقی نداشته!
|
sofia-صوفیا نصرالهی
يکشنبه 27 اسفند 1385 - 17:41
-28 |
|
|
|
دو تا چیز دیگه میگم که چون کامنت بالا طولانی شد الان مینویسم.یکیش یه خبر خوب اونم این که مهرجویی و سنتوریش خیلیم تنها نبودن.ناامید نباشین.مگه امیر قادری و آقای کیمیاییش یادتون رفته؟!!! دوم این که خیلی دوست داشتم اون سوفیایی که امیر قادری تو روزنوشت قبلیش کنار مصطفی جوادی و سحر همایی و بقیه نوشته بود من باشم ولی چی کار کنم که متاسفانه من صوفیام نه سوفیا!کاش شناسنامه ی منم با س گرفته بودن! خوب دیگه ناله بسه.میخوام با خیام از حالا بریم استقبال بهار فصل گل و طرف جویبار و لب کشت با یک دو سه اهل و لعبتی حور سرشت پیش آر قدح که باده نوشان صبوح آسوده ز مسجدند و فارغ ز کنشت سال نو پیشاپیش مبارک.چیزی نمونده....
|
مصطفی جوادی
يکشنبه 27 اسفند 1385 - 19:26
18 |
|
|
|
همه با هم جوراب هایمان را...
راستش امروز توی حمام غیر از این که یک داستان کوتاه نوشتم به این هم فکر کردم که برای عید و سال تحویل و این ها یک غلطی بکنم که بامزه هم باشد. داشتم سرم را خشک می کردم که دیدم بیش تر از همه دوست دارم این دور و ورها باشم.مثلا توی لحظه سال تحویل یک کامنت بنویسم و بگویم چه سال پرخاطره ای را با هم پشت سر گذاشتیم. که بگویم که چقدر اینجا احساس خوبی دارم و از این حرفها ... اما دیدم این کاره نیستم و حرفهایم به دهنم نمی چسبند. مارلون براندوی وحشی را یادت هست که دختره می گفت (( بلد نیست تشکر کند )). بنده خدا زبانش نمی چرخید ولی آخر قصه همه آن چیزی را که داشت برای آن دختر گذاشت روی پیشخوان. نشان قهرمانی اش را ، هر چند قلابی باشد. این ها مال وقتی است که موهایم را یک شانه چپ اندر قیچی زده ام و دارم توی آینه ژست آدمهایی را می گیرم که دارند به روزهای بهتری فکر می کنند. یک صدایی از آن پشت می گوید (( خوش تیپی بابا آلن دلون )). دلم می لرزد. یعنی می شود روزهای خوبی داشت وقتی آن چیزی که توی ذهن توست را هیچ لامصبی نمی فهمد. تویی که داری به مارلون براندو فکر می کنی اما آلن دلون از کار در می آیی. سال بعد می توانیم روزهای خوبی داشته باشیم اگر کمی به ذهنهای هم احترام بگذاریم. این چیزی است که این آینه به من می گوید در حالی که جورابهایم را پیدا نمی کنم. باید صبر کنم تا مادرم بیاید. چقدر راحت کارمان به بن بست می خورد. سال بعد نباید این طور باشد. سال بعد همه با هم جوراب هایمان را می گذاریم دم دست... اگر خدا بخواهد.!
|
حميدرضا
دوشنبه 28 اسفند 1385 - 0:52
6 |
|
|
|
دربدردنبال فيلم
مدت زياديه كه مطلبي اينجاننوشتم.البته هرروزميام و به سايت سر ميزنم . چندوقته كه دل و دماغ ندارم و يه دلشوره عجيبي دارم كه رهام نميكنه . نميدونم بايد چه كاركنم .توذهنم دنبال فيلمي ميگردم كه براي 2 ساعت هم كه شده منوازاين تشويش رهاكنه.اصلادنبال فيلم هنري و مضمون و اينكه كارگردان چي ميخواد بگه نيستم .فقط اينكه فيلم منوباخودش به يه دنياي ديگه ببره.توفيلمهاي روز بعيد ميكنم همچين فيلمي فعلا پيداكنم.شايديكي ازاون كلاسيكهاي دهه 40و50.يا يكي ازاون فيلمهاي محشردهه 70.نميدونم شايدم يه فيلم فارسي گيرآوردم و ديدم!!!! يه سري فيلمهارو هم كه 30 بارديدم نميدونم فازبده يانه؟ گوزنها-تنگنا-كندو-ديوانه ازقفس پريد-راننده تاكسي - بعدازظهرنحس-شورش بي دليل-اتوبوسي بنام هوس-درباانداز-.... آهان 2تافيلم يادم اومد: اين گروه خشن - بيلياردباز!!! بچه ها نظرشماچيه؟ راستي عيدتون مبارك.
|
امیررضا نوری پرتو
دوشنبه 28 اسفند 1385 - 3:56
-1 |
|
|
|
نوروز باستانی و خانه تکانی دلها و ...
با سلام خدمت امیر و بر و بچز باحال کامنت گذار . امیدوارم که حال همگی خوب باشه. چون هر روز میام به اینجا سر می زنم ( بعضی روزها چندین مرتبه ) و به طور پیوسته کامنت میذارم با خودم عهد کرده بودم فعلا هیچی نگم تا لحظه ی سال تحویل . گفتم سال که ساعت 3:35 نو بشه اولین جایی که برم و سال نو رو تبریک بگم اینجا باشه . اما وقتی اومدم و دیدم که همه از جمله امیر خان گل گلاب هم دارن پیشاپیش عید رو تبریک میگن گفتم از قافله عقب نمونم . پس من هم با اجازه تون پیشاپیش سال نو را خدمت امیر قادری نازنین و نیما حسنی نسب عزیز و همه ی دوستانی که به کامنتاشون در اینجا عادت کرده ام و اگه ننویسن یه جوری میشم ( مثل آقای مصطفی جوادی - امید غیایی عزیز - آقای کاوه اسماعیلی -خانم سحر همائی و خیلی از دوستانی نادیده ای که با نوشته هاشون به آنها احساس نزدیکی دارم ) تبریک و تهنیت عرض می کنم . امیدوارم که سال 1386 سالی سرشار از سلامتی و موفقیت برای همه ی شما عزیزان و دوستانم و تمامی ایرانیان - در هر جایی که از این کره ی خاکی هستند - باشد . امیدوارم همگی خانه تکانی دلهامونو در آستانه ی نوروز سعید باستانی از یاد نبریم . با این اوصاف باز هم بعد از سال تحویل حتما اولین جایی که میام و پیام تبریکم رو میگم اینجاست . در ضمن آقای امیر خان قادری نازنین آدم وقتی به یه چیز معتاد بشه دیگه نمی شه کاریش کرد !!! من چون به اینجا معتادم برام عید و غیر عید و تعطیلی و غیر تعطیلی نداره . مثل همیشه هر روز به اینجا سر می زنم . فقط خواهش می کنم تو هم نوشتن یادت نره و کرکره ی اینجا رو پایین نکشی. هر روز به امید نوشته ی جدیدی از تو و کامنت دوستان میام سر می زنم . بی زحمت نا امیدم نفرمایید . ممنون . مخلص همه ی دوستان خوب خودم . سال نو مبارک .
|
امیررضا نوری پرتو
دوشنبه 28 اسفند 1385 - 4:24
1 |
|
|
|
سفره ی هفت سین
با سلامی دوباره . زیاد پرحرفی نمی کنم فقط اومدم ازتون خواهش کنم چیدن سفره ی هفت سین یادتون نره . من که خیلی با این سنت حال می کنم . احساس می کنم یه جور نشون دادن اینه که ایرانی هستیم و به نظرم سنتی هست که هم ارز با تزیین درخت کاج در میان مسیحیان می باشد . آخه سالیان ساله که من تو خوونه مون مسئول چیدن سفره ی هفت سین هستم و هر سال سعی می کنم یه جور ساختار شکنی هم توش داشته باشم . اما کلیتش به همون شکل سنتیه . خیلی هارو دیدم که حرف منو به تمسخر می گیرن یا مثلا بهم گفته اند : " باب تو چه حوصله ای داری ؟! .... " و من هم در جوابشون فقط یه لبخند ملیح تحویلشون دادم . اما همین سنتای قشنگمونه که ما رو ایرانی نگه داشته . پس به عنوان یه برادر کوچک از همه ی شما دوستان گلم می خوام که چیدن سفره ی هفت سین یادشون نره . مخلص همه تون هم هستم . باز هم سال نو مبارک .
|
مصطفی انصافی
دوشنبه 28 اسفند 1385 - 5:38
12 |
|
|
|
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
من هم منتظرم نظر بچه ها رو یه جایی خیلی رسمی تر از این جا مثلا توی نقداشون و مطالبشون یه جایی غیر از اینجا بخونم. این ور اون ور این سایت عزیز که از وقتی پیداش کردم دیگه گوگل رو باز نمی کنم که دنبال واژه ی کلیدی بگردم. هم سال جدید رو بهتون تبریک می گم هم انتخابتون به عنوان ( حالا دیگه ) یکی از نویسندگان سایت...
|
فرهاد شمسيان
دوشنبه 28 اسفند 1385 - 11:25
27 |
|
|
|
بهاريه
امير قادري عزيز ! بهاريه ات را در مجله ي فيلم خواندم. زيبا بود. به سبك و سياق بهاريه هاي مجله ي فيلم. پر از نوستالژي خاطرات دوران كودكي و نوجواني. با خودم گفتم تو هم پير شده اي. به زمره ي دوايي ها و گلمكاني ها و ... پيوسته اي. داشتم نگران مي شدم. فكر مي كردم از سال آينده بايد بهاريه هاي امير قادري را هم با "تصاوير لاله زار در ذهن" بخوانيم !! دلم خوش بود كه امير قادري است كه بين "فيلمي ها" به ما نزديك تر است. تو و نيما حسني نسب. ( كه البته بيشتر از تو به من شباهت دارد ) داشتم نگران مي شدم اما ... اما نوشتي اصلآ حاضر نيستي به دوران كمبود ها برگردي. دلم آرام شد. هنوز هم كنار ما هستيد. زيبايي و قدرت نوشته هاي دوايي ها و گلمكاني ها، به اضافه ي رنگ و بوي جواني. دستمرزاد رفيق .... و اما نكته ي دوم. يكبار كه از نزديك ديده بودمت به تو گفتم از طالبي نژاد خوشم نمي آيد. تا اينكه ... ويژه نامه ي "هفت" را مي خواندم. كار خودشان را كرده بودند !! نوشته ي هادي چپردار در مورد تو جالب بود. خوانده اي خودت ؟! " آقاي كيميايي" را در جشنواره ديدم. روز آخر. خودت هم آمده بودي. با اينكه نسبت خاصي با كيميايي ندارم اما فيلم تو كار خودش را كرد. باز هم دستمريزاد .... و تنها يك پيشنهاد به عنوان يك خواننده، يك عاشق سينما، يك هرچيز كه خودت دوست داري : كمتر بنويس !!
|
رضا
دوشنبه 28 اسفند 1385 - 13:55
-20 |
|
|
|
آقای قادری با بهاریه تون تو مجله فیلم همذات پندازی عجیبی دارم . اون فیلمهای وی اچ اس یه حس دیگه ای داشت که دی وی دی ها ندارن . من در مورد موبایل هم همین حسو دارم . الان یه روز هم نمیشه بدون موبایل زندگی کرد اما اون موقع که نبود و برای پیدا کردن یه نفر باید به هزار در میزدی چیز دیگه ای بود . در مورد نقدتون درباره فیلم رفتگان هم چون فیلم رو زیاد دوست نداشتم نمیتونم اظهار نظری کنم . روی من زیاد تاثیر نذاشت و دیالوگهاش هم بعضی وقتا واقعا اعصاب خرد کن بود . امیدوارم حوصله کنم و دوباره ببینم تا شاید نظرم عوض شه . به هرحال پیشاپیش سال نو تون مبارک و پیروز باشید .
|
امید غیائی
دوشنبه 28 اسفند 1385 - 16:31
19 |
|
|
|
حمیدرضای عزیز:
سلام رفیق عزیز حمیدرضا. با احترام به تمامی فیلمهای قدیم و جدید همین الان از پای دیدن "قهرمان" ژانگ ییمو بلند شدم و نمیدونم حالم رو با چه کسی قسمت کنم. مرز بین واقعیت و دروغ کجاست؟در آن صحنه های قرمز به دنبالش باشیم یا در آن آبی و سفید؟! Hero را امتحان کن. (طبیب السینماتوگرافی) فعلا همین. یاحق.
|
سعيد شهرابي
دوشنبه 28 اسفند 1385 - 18:32
-24 |
|
|
|
جاي خالي
آقاي قادري سلام.خيلي خوشحال شدم كه نظر شما هم با نظر من درباره فيلم 300 يكي است.راستش من از فيلم خوشم نيومد.كاري به محتوايش نداريم.ساختار ضعيفي داشت.منتظر نقدتان درباره فيلم هستم.راستي دو تا سوال. ممنون از اينكه روزنوشت ها رو دوباره شروع كرديد.سوال اول اينكه چرا اسم آقاي توكلي نيست.چرا ايشان نمي نويسند؟ سوال بعدي اينكه بهاريه تان را كي مي نويسيد؟
|
منگ
سهشنبه 29 اسفند 1385 - 1:31
-23 |
|
|
|
بَد کردی منتقد ....بَد کردی ...
حیف ما نبود زیر آن تیغ کثافت جان دهیم.....حیف ما نبود ؟! ...........................ها .......حیف ما نبود ............!!!!!!!!!!! آخه دِ بگو ، حیف ما نبود................ نبود؟! تو هم شدی برادر بزرگتر دهان به نصیحت بگشای شیخ اجل ..... ما جاهلیم ،طریق گند مصب زندگی را بر ما بنمای تا شاید بیشتر گنگ و منگ و زهر مار شدم ... زهر مار شدیم . زهر مار شدیم ............................زهر مار شدیم ..... ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااا
|
moh
سهشنبه 29 اسفند 1385 - 3:14
-19 |
|
|
|
magazine film
bahariatoon too film khoda bod!! omidvaram sali por barekat dashte bashid zood tar ham update shavid mamnoon
|
فرهاد ترابی
سهشنبه 29 اسفند 1385 - 3:29
25 |
|
|
|
بهار
بهار زیبا بر همه شما خجسته باد. امیر خان بهاریه تون بهاری بود.
|
امیررضا نوری پرتو
سهشنبه 29 اسفند 1385 - 4:22
-7 |
|
|
|
نه سین !!!!!!!!
با سلام مجدد خدمت امیر عزیز و سایر دوستان گلم . داشتم به کامنت دیروزم نگاه می کردم یه دفعه یه چیز باحال به ذهنم رسید . درسته که مثل هر سال با افتخار سفره ی هفت سین رو سر جای همیشگی اش تو خونه مون می چینم اما تو سفره ی هفت سین دلم هر سال یه سین اضافه میذاشتم : " سینما " حالا امسال یه سین دیگه هم اضافه شده - سینی که خیلی باهاش حال می کنم و تو این مدت کلی خاطرات و تجربیان جالب و معرکه و محشر ( با اجازه از امیر عزیز !!! (( : ) از آدمها و نوشته هاشون پیدا کردم . سینی که خیلی بهش عادت کرده ام : " سینمای ما " - نه سین دلم امسال با "سینمای ما " پر و پیمان تر و روشن تر از هر سال شده . نوروز باستانی بر همه ی دوستان عاشق در " سینمای ما " مبارک باد . سر سال تحویل دوباره میام و سر می زنم . پس دوستان عزیز تا سال آینده خداحافظ !!!
|
حنانه سلطانی
سهشنبه 29 اسفند 1385 - 7:27
-17 |
|
|
|
اتوپیای من
"همه چیز از ویدئوکلوپ دبیرستان شروع شد.مدیر اجازه چنین کاری را داده بود.بعدها به عواقب کارش پی برد و همه چیز را تعطیل کرد اما دیگر کار از کار گذشته بود و من یک عشق فیلم داغ داغ بودم.همین که آمدم از این شیرینی سیراب شوم ساعت چهار بار نواخت سال کنکور آمد و همان ته طعم شیرین گذشته را گس کرد.زندگی گاه چنان جلادوار و بی رحم طومار رویاها را در هم می پیچد که چاره ای جز تسلیم نمی بینیم چنان که مدتهاست تسلیم شده ام و یاد گرفته ام تا مثل دیوانه ها تکرار کنم سینما مسخره است،سینما فقط یک سرگرمی است،سینما خوب نیست اما می دانم که چه قدر سینما خوب است..." یادش به خیر.پارسال اینها و کلی حرفهای دیگر که در کل یک دفاعیه از سینمایی بود که احساس می کردم خیلی ها متهم به هیچ بودنش می کنند را سر یکی از کلاس ها جلوی استاد و پنجاه نفری که نشسته بودند خواندم.مثل وکیلی که از موکلش دفاع می کند.نمی دانم آنها دفاعیه ام را شنیدند یا نه اما انگار زندگی صدایم را شنید مرا به اینجا آورد تا آن طعم شیرین این بار به جای گس شدن شیرین تر شود.خوشحالم،خوشحالم که در کنار کسانی هستم که می توانم عشقم را به سینما فریاد بزنم.می توانم از همه چیزهایی که دوستشان دارم حرف بزنم و حرف بزنیم.می توانم بگویم بهاریه احمدی عالی بود یا با بهاریه رسول دلم گرفت یا با کیانیان اش چه قدر خندیدم یا جای کیومرث خان چه قدر خالی بود یا با بهاریه شما خیلی چیزها از جمله همین متن بالا یادم آمد.خوشحالم که حالا دیگر با سحر آخر هفته را در کانون فیلم می گذرانیم.از فیلم می گوییم،از سینمای ما،از کامنت ها و دوستانمان.خوشحالم که در کنار دوستان عزیزم،در کنار شما آقای قادری و همه بروبچه های سینمای ما هستم.سال نو همگی مبارک و به امید پایداری دوستی هایمان.
|
مصطفی جوادی
سهشنبه 29 اسفند 1385 - 15:55
23 |
|
|
|
سال آدری هپبرن
نمی دانم چرا امشب، شب سال تحویل همه اش یاد آدری هیپبرن می افتم. عکسی که امیر برای آن نوشته لحظه صفرش گذاشته، نامه کاترین هپبرن برای او یا خبر فروش لباسهایش. یا قاب عکسش را که برای خانه تکانی آورده ام پایین تا گرد و خاکش را بگیرم. ( گرد و خاکش کجا بوده!) عاشقش هستم. ولی نمی دانم چرا الآن باید یاد یکی از عشقهایم بیفتم. اگر دست من بود امسال را سال آدری هپبرن می کردم. یک رویای قشنگ است برای ما سینمایی ها که بتوانیم هر سال را به نام یکی از بت هایمان سند بزنیم.مثلا 87 برای مارلون براندو 88 برای... اما آخرش اعصاب خورد کن است. حمید قدرتی رفیق مشترکمان زنگ زد و گقت که توی بیمارستان بستری است و تبریکش را برای شما برسانم. می دانید مشکلش چی بود : روده. آدری هپبرن عزیزم تو نمی توانستی قشنگ تر بمیری.؟ عیدت مبارک...
|
sofia nasrollahi
سهشنبه 29 اسفند 1385 - 19:15
-26 |
|
|
|
یک ساعت بیشتر به سال تحویل نداریم.نمیدونم چرا یه دفعه استرس گرفتم و دلتنگ شدم.تصمیم گرفتم بیام پیش دوستان خوب سینمای ما.سال گذشته رو دوست نداشتم.یعنی تا الان فکر میکردم چه سال بدی بود که یه دفعه یاد اینجا افتادم.یاد اینکه در همین سال گذشته بود که امیر قادری رو دوباره(بعد از لذتی که از خوندن مطالبش توی روزنامه و مجله و سایت مرحومamirqaderi.com میبردم)ایندفعه اینجا کشفش کردم.لذتی که خیلی طولانی تر از سایت قبلیش شد و امیدوارم پایدار بمونه.آرهريا،فکر کردم پارسال خیلی از کسانی رو که دوست داشتم از دست دادم:بابک بیات و عمران صلاحی و م.آزاد و این اواخرم که ملاقلیپور داشتم فکر میکردم چه سال ناراحت کننده ای که یاد همه ی دوستای خوب دیده و ندیده ام در اینجا افتادم.یاد این 6-7 ماهی که هر روز یه سری به اینجا زدم و یه کامنتی گذاشتم و کامنتاتونو خوندم.حالا با یاد شماها حالم خیلی بهتره.میخواستم آخرین لحظات این سال رو با شمایی باشم که بهترین لحظات سالم رو ساختین.سر سفره عزیز هفت سین یاد همتون هستم:پریسا و سحر همایی و حنانه سلطانی و امیررضا نوری پرتو و مصطفی جوادی و مصطفی انصافی و امید غیاثی و.....یه عالمه دوستان دیگه و البته امیر قادری عزیز که همه ی این ها رو مدیونشم.بعد از سال تحویل برمیگردم. (راستی نزدیک بود وحید قادری رو از قلم بندازم.بهاریه شو که بخونین میبینین....) بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است در صحن چمن روی دل افروز خوش است از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
|
امید غیائی
سهشنبه 29 اسفند 1385 - 20:5
7 |
|
|
|
سلام رفقا.سه دقیقه تا سال تحویل مونده و عــــــــــیدهمتــــــــــــــــون مبــــــــــــــارک.
|
امیرمهیار
سهشنبه 29 اسفند 1385 - 20:36
10 |
|
|
|
سال نو مبارک
اومدم فقط داغ داغ عید رو به همه ی بچه ها تبریک بگم و برم! برای همتون سال خوبی آرزو میکنم در کنارعزیزانتون، تا حرفی نو در سالی نو بدرود.
|
sofia
سهشنبه 29 اسفند 1385 - 20:51
-28 |
|
|
|
خوب دوستان سال نو رو به همتون تبریک میگم.امیدوارم امسال هممون با فیلمها و کتابها و موزیک های بهتر و در نتیجه با رویاهای زیباتر در کنار هم باشیم و اگرم رویاهامون به حقیقت پیوست که چه بهتر وگرنه بازم به قول دوایی(یا سرخپوست ها): نمیتوانید آزارم کنید،نه،دیگر نمیتوانید آزارم کنید کسی را که رویایی چون من داشته است. سال نو مبارک. رسید مژده که آمد بهارو سبزه دمید با بهترین آرزوها
|
مصطفی انصافی
سهشنبه 29 اسفند 1385 - 20:53
9 |
|
|
|
الان که دارم این نظر رو روی سایت می گذارم هنوز یک ساعت از لحظه ی تحویل سال نگذشته. خیلی خوشحالم. سینما با همه ی زیبایی هاش این قدرت رو بهت می ده که درست چند دقیقه پس از سال تحویل به اینترنت متصل بشی و بهاریه! بنویسی... سال نو رو به همتون تبریک می گم. سرسبزترین بهار تقدیمتان باد.
|
امیررضا نوری پرتو
سهشنبه 29 اسفند 1385 - 22:45
-4 |
|
|
|
سال نو و سال صفر
با سلام خدمت امیر عزیز و سایر دوستان و بر و بچه های باحال کامنت گذار . قول داده بودم بعد از سال تحویل سریع بیام اینجا و کامنت بذارم . اما راستیتش سر سال تحویل همیشه سعی می کنم دست و پامو گم نکنم اما نمیشه . اصلا وقتی سال میخوتد نو بشه و بهار طبیعت خودشو نشون بده یه جورایی هول می شم . یه جورایی دلم گرفته از اینکه نتونستم به قولم وفا کنم و بلافاصله بعد از تحویل سال بیام و کامنت بذارم . الآن که دارم این کامنت رو میذارم ساعت 6 صبح است و دیشب هم اصلا نخوابیده ام . با این حال گفتم بیام کامنت بذارم بعد برم زور بزنم و ببینم آیا خوابم می بره یا نه ؟ . دیشب هم به همه زنگ زدم و پیشاپیش عید رو تبریک گفتم . شاید حالا که دیگه کسی هم برای عرض تبریک عید نمونده بتونم یه ذره پلک رو هم بذارم . در کل درسته که یه ذره تاخیر کردم اما این هیچی از علاقه ی قلبی من نسبت به اینجا کم نکرده . بذارین به حساب سردرگمی و ... امیر جان عزیز مطلب " سال صفر " رو خواندم . مثل همیشه باحال و پر از جزییات خیره کننده بود و همانند همیشه هم به چیزایی توجه کرده بودی که از بدیهیات فوق العاده ی زندگی دور و برمان انتخاب شده بود . دمت گرم . قلمت پا برجا . بار دیگر نوروز باستانی را خدمت همه ی دوستان تبریک عرض می کنم . آرزوی پایندگی برای ایران کبیر و همه ی ایرانیان با صفا دارم .
|
علی طهرانی صفا
چهارشنبه 1 فروردين 1386 - 9:19
-29 |
|
|
|
چند پنجره
1) یکشنبه شب، دو فیلم « زیر نور ماه » و « خیلی دور- خیلی نزدیک » برای چندمین بار از سیما پخش شد. هرچند که « زیر نور ماه » میرکریمی فیلم خوبی از کار درآمده اما « خیلی دور- خیلی نزدیک » اش واقعاً چیز دیگری است. عیار فیلم ارزش آن را داشت که برای هفتمین بار به تماشایش بنشینم. یکشنبه شب به تماشای ساخته¬ای نشستم که تا به امروز، بدون هیچ شک و شبهه¬ای، جایگاه نخست آثار دهۀ هشتاد از آن اوست. فیلم کم نقص و نه بی نقص میرکریمی آنقدر چشم نواز و شیرین هست که همچنان آرزومند دیدارش باشیم! 2) قطعاً دکتر عالم در انتهای فیلم، بهترین لحظۀ عمرش را تجربه می کرد. او شاید برای اولین بار طعم سال نو را چشید. تازه فهمید که تازگی چیست و تازه بودن کدامست. از مرگ به زندگی رسیدن کار هرکس نیست. همه برعکس می روند. او هم خلاف می رفت که ناگه ستارۀ بختش خوش اقبال آمد. بد به او حسودی می کنم. در تمام طول زندگی ام آرزومند یک چنین شاه لحظه ای بودم و هستم. تلنگری شاید بس کوتاه که محول مرگ و زندگی ام باشد. از پوچی به هستی رساند و با هستی آرامم کند. 3) اکنون بهار برای من رنگ و بوی تکرار گرفته. حرکت به روی مدار بسته. هر روز که نه، اما هر سال خود را تکرار می کنم. همزمان با بهار. آخر من و بهار از یک قماشیم. چه کنم؟ دوست دارم از نو تجربه کنم؛ اما خود را و نه چون بهار دیگری را.
|
سحر همائی
چهارشنبه 1 فروردين 1386 - 14:15
-19 |
|
|
|
زندگی تکانی
یک سالی بود که در آن پیله گیر کرده بودم.سال 84.از هیچ چیز لذت نمی بردم نه کتاب نه موسیقی نه زندگی و نه سینما! سینمایی که روزگاری هویتم بود.سال که تمام شد رفتم ایستادم رو به رویش. رو به روی خدا.بهش گفتم زود باش ترتیبش را بده این پیله لعنتی را نابود کن این زندگی لا مصب را تکان بده.و خدا زندگی لامصبم را تکان داد. اولش نقد این گروه خشن بود که هم خودش وسوسه انگیز بود و هم نویسنده اش امیر قادری بود که همیشه نوشته هایش را دوست می داشتم.بعدش بازی بزرگان1 بود که شانسی خریدمش و اولش اصلا نمی دانستم کار کی است.بعد که دیدم کار امیر قادری است با خودم گفتم وقتش رسیده که بزنی توی گوش تنبلی.زدم توی گوشش و برداشتم یک ای میل تشکر برای آقای قادری زدم.پاسخش گرم بود مثل نوشته هایش.بعد نمی دانم چی شد یاد سایتی افتادم که چند وقت پیش آدرسش را جایی دیده بودم(سایت سابق امیر قادری) و لی دیر رسیده بودم و تعطیل شده بود.سراغش را از آقای قادری گرفتم و او هم آدرس اینجا را دادقبل از اینکه روزنوشت ها شروع شود.اولش زیاد درگیر نشدم چون تمرکز روی سینمای وطنی بود که در روزهای سرحالی ام چندان جذبم نمیکرد چه برسد به حالا.اما بعد روزنوشت ها آمدند.خدا واقعا زندگی لامصبم را تکان داده بود. امروز حتی اخبار سینمای ایران هم برایم درگیر کننده است.یک بار یک ای میل برای سایت زدم و گفتم سینمای ما حالا دیگر جزئی از زندگی ما شده است.این همه را مدیون شما رفقای خوب هستم.مدیون امیر قادری و البته مدیون تکان دهنده اصلی.خوشحالم که سال 85 در آن پیله نگذشت.خوشحالم که با شما گذشت.با مصطفی جوادی مصطفی انصافی امید غیائی امیر رضا نوری پرتو صوفیا نصراللهی کاوه اسماعیلی علی طهرانی صفا و ..... و البته حنانه عزیز که حسابی با هم خوش می گذرانیم. برای تک تک شما آرزوهای خوب دارم.بهارتان مبارک.مبارک.مبارک.
|
سینا همائی
چهارشنبه 1 فروردين 1386 - 15:15
18 |
|
|
|
گفتم من هم تبریکی گفته باشم
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی،چراغ دل برافروزی سلام.عیدتون مبارک. از سحر پرسیدم:چه خبر از جماعت سینمایی؟گفت:فعلا همه مشغول تبریک گفتن هستن.خواستم بعد از مدتها منم مزاحم بشم و یه مختصر تبریکی بگم.متاسفانه گرفتاریها خیلی بهم فرصت نمی ده که اینجا نظری بزارم.(خوش به حال شماها!!!!)جاتون شیراز خیلی سبزه.هوایی شده که هر نفسی که می کشی یک هفته جوون می شی.عید شیراز یه چیزه دیگست.به امید خدا همتون رو یه روزی اینجا ببینم. راستی امروز ماشینها رو دیدم از کانال یک.خیلی خوب بود.به غیر از یک صحنش هم سانسور نشده بود.نکته قابل نوجهش دوبلش بود که بازم آدم رو متوجه هنر دوبلر های ایرانی می کرد. دوست ندارم جمله هام تکراری باشه پس: خدا کنه هرچقدر که عمر می کنید سالم باشید. خداحافظ...
|
حسن مهرافروز
چهارشنبه 1 فروردين 1386 - 16:46
-6 |
|
|
|
سلام آقای قادری عزیز....آقا سال نو مبارک...
|