اين عجيبترين و غيرمنتظرهترين خبري بود كه ميشد در آستانهي نوروز شنيد؛ رسول ملاقليپور مُرد!
ملاقليپورهم مثل علي حاتمي فقيد در دورهي پر كاري از دنيا رفت و هنوز كارهاي نكردهي زيادي داشت. از آن مهمتر اينكه مثل حاتمي بيجانشين است. فيلمهاي اخيرش هيچكدام نظرم را جلب نكرد، اما هميشه گفتم و نوشتم كه ملاقليپور بهترين كارگردان براي خلق سكانسهاي جنگي و فضاسازيهاي آپوكاليپسي از جنگ بوده و هست و احتمالاً خواهد ماند. شناخت او از فضا مال تجربهاش بود و توانايي هنري اجرايش از قريحه و غريزهي خاصش ميآمد. اگر ملاقليپور فيلمنامههايش را لجوجانه به تنهايي نمينوشت و بيشتر انرژياش را صرف ساخت ميكرد، الان در غيابش چند شاهكار سينماي جنگ باقي مانده بود؛ مثل سفر به چزابه كه شب مرگش دوباره از تلويزيون پخش شد و من هم براي چندمين بار ديدمش و هنوز همان تاثير غريب را داشت.
ملاقليپور كه در فيلمهايش خيلي دوست داشت تماشاگران را شوكه كند و با كارهاي عجيب و غريب آنها را تحت تاثير قرار دهد، اين بار عجيبترين كار عمرش را كرد و بيشترين شوك ممكن را به همه داد. فيلم آخرش اما خيلي شكل واقعيت بيچون و چراي زندگي بود و به همين دليل هم آخرين كاري بود كه توانست انجامش بدهد.
بازگشت به روزنوشتهای نیما حسنی نسب
مصطفی جوادی
شنبه 19 اسفند 1385 - 3:56
-9 |
|
|
|
همه آن چیزهای خوب
این خیلی خوب است که موافق و مخالفین یک نفر همه بر یک ویژگی آن شخص معترف باشند: صداقت. اصیل بودن احساسی که پشت دوربین دارد همه چیز را شکل می دهد و این جوری است که اگر (( فیلم )) خوبی هم نبینی لا اقل دلت خوش است که به درد دل یک نفر بی واسطه گوش کردی. خوشحالی که گولت نزده است . همه این چیزهایی که نیما جان دیگر خیلی سخت گیر می آید. همه این چیزهایی که بخاطرش صبح پنجشنبه کارمان به بغض هم کشید.
|
عليرضا شيرنشان
شنبه 19 اسفند 1385 - 10:13
0 |
|
|
|
يادش گرامي و روحش شاد
يادش گرامي و روحش شاد
|
فرهاد ترابي
يکشنبه 20 اسفند 1385 - 15:3
-7 |
|
|
|
سفر
ملا قلي پور مرگ را هم به بازي گرفت و غافلگير كرد...درست مانند سفر به چزابه كه از واقعيت تا خيال را در چند قدم پيمود.
|
دوشنبه 21 اسفند 1385 - 18:30
-5 |
|
|
|
پروین تو قطعه ای که برای سنگ مزارش سروده بود گفته: زادن و کشتن و پنهان کردن/ دهر را رسم و ره دیرین است
|
مصطفی انصافی
دوشنبه 21 اسفند 1385 - 18:32
-11 |
|
|
|
زادن و کشتن و پنهان کردن/ دهر را رسم و ره دیرین است...
|
چهارشنبه 23 اسفند 1385 - 10:24
-17 |
|
|
|
ببخشید کتاب سال مجله فیلم کی میاد؟ وقتی اومد اطلاع میدید تا متوجه بشیم.... ؟!
|
farshid
پنجشنبه 24 اسفند 1385 - 8:19
0 |
|
|
|
مرغان شیشه ای
رسول رفت تا باورمان شود که ناگهان چقدر زود دیر می شود تا باورمان شود روزگار وقتش را با ساعت ما کوک نمی کند تا یادمان بماند سیمرغ های بلورین جشنواره شاید ان قدر ها هم مهم نبودند که درخشش مرغان شیشه ای چشمانمان را خیره کند. رسول رفت تا یادمان بماند مهربانتر باشیم تا باورمان شود روزی نوبت ما هم خواهد رسید farshid
|
فرهاد شمسيان
شنبه 26 اسفند 1385 - 11:20
-12 |
|
|
|
باورش اندكي سخت بود. تعلقي به ملاقلي پور نداشتم. فقط ياد روزي افتادم كه از نزديك ديدمش. گفتم : انتقادم رو روي برگه نوشتم . گفت شمارت رو هم بنويس اگه عصباني شدم زنگ بزنم فحش بدم ... همين !
|
امید غیائی
يکشنبه 27 اسفند 1385 - 13:45
14 |
|
|
|
سلام و تبریک.
سلام نیما خان. خوبی؟بهتری؟روز نوشت هم که نذاری باز دوست دارم.هر روز هم به اینجا سر میزنم. همین. یا حق. عیدت مبارک.
|
فرهاد ترابی
سهشنبه 29 اسفند 1385 - 3:57
-4 |
|
|
|
بهار
بهارت بی خزان باد. سینما سبزوار سادگی
|
امیررضا نوری پرتو
سهشنبه 29 اسفند 1385 - 4:35
-2 |
|
|
|
خدایش بیامرزاد ....
با سلام خدمت نیما عزیز و همه ی دوستان کامنت گذار . مخلص همگی هم هستم . نیما جان مرثیه ای کوتاه اما تاثیر گذار در وصف ملاقلی پور نوشته بودی . خیلی حال کردم . پیشاپیش سال نو را خدمت شما و همه ی دوستان تبریک عرض می کنم . امیدوارم سالی سرشار از برکت برای ایران و ایرانیان و ایران دوستان باشد . راستی نیما جان دستت چطوره ؟ نه خودت چیزی در مورد دستت میگی نه امیر چیزی مینویسه ؟ امیدوارم که بهبودی کامل رو در سال جدید کسب کنی و در سال نو و سالهای آینده با تنی سلامت ما رو با نوشته های زیبات مستفید کنی . راستی دوستانی که به وبلاگم سر نزدند بی زحمت یه وقتی بذارند و مطلبم رو که در رابطه با تحلیل سکانس به سکانس شوکران است و البته کمی طولانی شده مطالعه بفرمایند و نظرشونو اعلام نمایند . خیلی مخلصیم . www.cinema-cinemast.blogfa.com
|
حنانه سلطانی
سهشنبه 29 اسفند 1385 - 15:15
-6 |
|
|
|
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
سلام آقای حسنی نسب عزیز.نوروزتان مبارک.دستتان چطور است؟امیدوارم باز هم سرتان آن قدر شلوغ شود که روزنوشت هایتان را سالی یک بار به روز کنید و باز هم بنویسید که این بار دیگر قصد دارید...
|
مصطفی جوادی
سهشنبه 29 اسفند 1385 - 15:30
-4 |
|
|
|
نیما جان سال نویت واقعا نو. امیدورام سال بعد بیشتر ببینیمت. همین
|
مصطفی انصافی
سهشنبه 29 اسفند 1385 - 21:25
3 |
|
|
|
نیما! سال تحویل شد . بیدار شو دیگه. همچین رفتی زیر پتو انگار چله ی زمستونه. بابا بهار شد. نیما! فقط تا پایان اولین روز فروردین وقت داری روزنوشتت! رو به روز کنی وگرنه... می کشمت... اونوقت همه میگن چه کسی نیما را کشت؟ راستی سال تحویل شده ها...
|
حسن مهرافروز
چهارشنبه 1 فروردين 1386 - 16:41
15 |
|
|
|
سلام آقا نیما . سال نو مبارک .... امیدوارم سلامت باشی...
|
امیررضا نوری پرتو
جمعه 3 فروردين 1386 - 3:50
4 |
|
|
|
سال نو مبارک
سلام نیما جان . خیلی مخلصم . سال نو بر تو و همه ی دوستان عزیز در سایت سینمای ما و همه ی کامنت گذارهای پای ثابت این فضای مجازی باحال مبارک باشه . نوشته ات در خصوص هفت سین سینمایی کاری بدیع و خوب از کار در اومده . خسته نباشی. انشا ا... در سال جدید دستت هم بهبود کامل پیدا کنه و نه تو و نه هیچکس دیگه تنشان به ناز طبیبان نیازمند نباشه . مخلص همه ی دوستان . نوروز باستانی - عید ایران و ایرانیان - بر همه ی شما دوستان مبارک باد .
|
بهمن مهران
چهارشنبه 8 فروردين 1386 - 17:2
4 |
|
|
|
سلام.سال نوتون مبارک. خوشحال میشم نظرتون رو در مورد وبلاگ طنز دست دوم بدونم.
|
خواب بزرگ
چهارشنبه 8 فروردين 1386 - 17:10
3 |
|
|
|
بهتر شدی ؟ حالت خوش باد در 86
|
وحید
چهارشنبه 8 فروردين 1386 - 17:34
8 |
|
|
|
آقا دمت گرم.دو سوم پرونده کتاب سال رو خوندم کلی حال کردم.(دستت درست)
|
پاشا
جمعه 17 فروردين 1386 - 4:25
-4 |
|
|
|
من فقط امیدوارم خدا به تمام بیماران روانی و عقده ای شفای سریع عطا کنه
|
فرهاد شمسیان
سهشنبه 21 فروردين 1386 - 11:8
3 |
|
|
|
ای برادر کجایی ؟!
|
امیررضا نوری پرتو
سهشنبه 21 فروردين 1386 - 12:4
-4 |
|
|
|
همچنان چشم انتظاریم !!
سلام نیما جان . خوبی ؟ امیدوارم که دستت بهبودی کامل رو پیدا کرده باشه . هر چند که فکر می کنم با اون وضعیتی که تشریح کرده بودی نیاز به چندین ماه فیزیوتراپی بعد از بهبودی نسبی داشته باشی . ولی خداییش همه چشم انتظار روز نوشت جدیدت هستند و تنبلی نکن و با یه دست هم شده بنویس . یه جماعت منتظرن آقا نیمای تنبل ! امیدوارم هر چه زودتر سلامت کامل خود را بازبیابی . www.cinema-cinemast.blogfa.com
|
farshid
جمعه 24 فروردين 1386 - 1:42
-9 |
|
|
|
بدون شرح
سلام اقای حسنی نسب امیدوارم وضعیت دستتان بهتر شده باشه با توجه به انتظاری که بیشتر دوستان در مورد به روز شدن وبلاگ شما دارند امیدوارم به این موضوع توجه ای نشون بدید هر چند معتقدم نباید صرفا برای نوشتن چیزی نوشت . فکر می کنم اگه از سفره های هفت سینی که نوروز چیدیم می گفتید جالب باشه. farshid
|
سارا
دوشنبه 27 فروردين 1386 - 14:20
-3 |
|
|
|
آقای ن.ح.ن عزیز حالتان چه طور است؟ دست چپ تان بهتر شده؟احوال عمومی تان خوب است؟ یک میلیون سال نوشتتان دارد کم کم صد میلیون سال نوشت می شود.گفتم تا یک میلیارد سال نوشت نشده پس از مدت ها سلامی عرض کنم و احوالی بپرسم. امضا:ارادتمند همیشگی
|
امیررضا نوری پرتو
پنجشنبه 30 فروردين 1386 - 11:13
3 |
|
|
|
سلام بر آقا نیمای گل دستت چطوره ؟ حالا نمیشه یک دستی تایپ کنی و یه روز نوشت بذاری و خوشحالمون کنی ؟
|
keyvan
شنبه 1 ارديبهشت 1386 - 15:40
2 |
|
|
|
gij shodim
aghye hasani nasab ma ke nafahmidi tarafdare mim mesle madar hasti ya mokhalef nazaret ro benevis lotfan ta ma ham taklifemoon ba rooz nevesht hat mopshakhas beshe
|
تخته خاكستري
سهشنبه 4 ارديبهشت 1386 - 8:55
0 |
|
|
|
جوابيه
ول این که سرافراز کردی نیما خان. سری به کلبه فقرا زدی. باز هم از این کارها بکن ( خب اول صبح با دو تا چشم خواب الود ادم به همین جملات کلیشه شده رو می اورد دیگر و انتظار نواوری در بیان مقصود را نداشته باش ) . دوم این که در بار سوم فهمیدم که دیگه نمی تونم برای بار چهارم ببینمش و حتی باران کوثری هم به نظرم بعضی جاها خوب نیامد و اغراق می کرد. خون بازی بازی ما عین سنتوری بازی شماست !! سوم این که اگر قرار به چشم بود که تو این همه سال داری کتاب های قطور سال مجله را در می اوری ، یک جوری کن فیکون باید می شدی خب!...که نشدی و سر و حال و قبراقی ماشا’الله! گردن چشم و اه من نازک تر از این حرف هاست. مجله را هم که ورق بزنی نام امیر قادری هم به همان لیست اضافه می شود که خب بدیهی ست. چهارم این که شکسته دستی تو از اه پوران درخشنده است با ان نقدی که برایش نوشتی و دل ادم را خنک می کرد . اسم فیلم چی بود؟ شمعی در باد؟ حالا هم که به بهانه خون بازی به او و فیلم تازه اش چیزهایی گفته ای که به نظرم ضروری ست مواظب دست و بالت باشی. پنجم این که حوصله داری برای یک پرونده تخصصی سینمایی یک مطلب محشر بنویسی ؟ اگر داری ، خبری بده تا خبر های تکمیلی را به اطلاع برسانم. ششم این که مستدام باشی و مخلصیم و از این حرف ها!
|
امیررضا نوری پرتو
دوشنبه 10 ارديبهشت 1386 - 11:34
6 |
|
|
|
در حسرت یک خط !
سلام نیما جان . خوبی ؟ دستت چطوره ؟ در حسرت نوشتن یه خط در روزنوشتت داریم می میریم بابا ! یه چیزی بنویس دیگه ! www.cinema-cinemast.blogfa.com وبلاگم با یادداشتهایی بر خون بازی - پول - موشت - بابل - آپارتمان و رفقای خوب آپدیت شده . ممنوم یشم یه سری بزنی و مطالعه کنی و نظرتو بفرمایی .
|
حميد
جمعه 21 ارديبهشت 1386 - 18:28
2 |
|
|
|
انتظار!!
شما چيزي نمينويسين يا من نميتونم ببينم ؟
|
هاله
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 0:16
-2 |
|
|
|
حسرت
سلام ن ح ن عزيز.من هم حرف اقاي حميد را تكرار ميكنم.شما نمي نويسيد يا ما نمي بينيم؟دريغ از يك خط.خيلي بي انصافي هست.منتظريم.فراموش نكن.به قول دوستي يادمان مي ماند چون دوست داريم كه يادمان بماند.
|
محمد حسین اجورلو
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 13:54
7 |
|
|
|
سلام یادداشتت در مورد مارادونا توی هم میهن فوق العاده بود. دمت گرم
|