نم باران
سهشنبه 20 مرداد 1388 - 18:39
-22 |
|
|
|
«خیال بافی»
هدیه ی اولتون رو که دیده بودم در وب تون... و اما در مورد هدیه ی دوم...مرسی از زحمتی که کشیدید برای ترجمه اش...اما من منتظر می مانم برای خواندن قصه های قشنگ تر از این . شاد باشید رفیق عزیز.
|
جواد رهبر
چهارشنبه 21 مرداد 1388 - 21:34
14 |
|
|
|
«خیال بافی»
مرسي. من اما داستان خيال بافي را خيلي دوست دارم براي همين هم ترجمه اش کردم. اما چشم سعي مي کنم قشنگ تر از اين هم ترجمه کنم.
|
سید آریا قریشی
چهارشنبه 21 مرداد 1388 - 21:34
10 |
|
|
|
«خیال بافی»
به شدت منتظر پرونده ی مترسک هستم و این که لطفاً این سری سایه ی خیال (دهه ی جادویی هفتاد) رو حالا حالاها ادامه بدید. خیییییلی جای کار داره.
|
جواد رهبر
پنجشنبه 29 مرداد 1388 - 0:35
11 |
|
|
|
«خیال بافی»
سلام. پرونده «مترسک» را خودم هم منتظرشم بسيار. ايده دهه هفتاد هم حالا حالاها ادامه خواهد داشت.
|
سعیده موسوی
يکشنبه 1 شهريور 1388 - 11:50
-21 |
|
|
|
«خیال بافی»
اجازه نمی دهم کسی مزاحم خیال بافی ام بشود: من با پسری فرانسوی به اسم ژان در خانه ام در نیویورک هستم. ما در دریاچه سنترال پارک قایق سواری می کنیم. به ما خیلی خوش می گذرد. جواد رهبر فوق العاده بود معرکه ی معرکه! از وقتی که این رو خوندم یک لحظه هم ولم نمی کنه دستت درست.
|
احسان
شنبه 7 شهريور 1388 - 8:3
19 |
|
|
|
«خیال بافی»
من بازم مترسک رو دیدم,کی میاد بیرون این کارت؟ باید چیز خفنی بشه اینجور که معلومه
|
فرانك
دوشنبه 9 شهريور 1388 - 23:44
-2 |
|
|
|
«خیال بافی»
دوتا هديه معركه.از اين هديه ها داري بازم رو كني؟
|