-0-
با نیما حسنی نسب و آرزو فراهانی به خاطر مصیبت وارده همدردی می کنم. از خدا برای آنها صبر طلب می کنم.
-1-
پشنهاد من رمان «مزرعه حیوانات» اثر فناناپذیر جرج اورول بوده و الان هم همان است.
-2-
اولین تصویری که از کارل مالدن یادم می آید، زمانی است که در «اتوبوسی به نام هوس» (۱۹۵۱) پیش ویوین لی می آید و لی به اولین چیزی که گیر می دهد این است که یک آقا نباید با صورت اصلاح نشده به ملاقات یک خانم بیاید. همین کارل مالدن بود که در مورد کارهایی که در کودکی کرده بود، گفته: «پدرم شیرفروش بود. به همین خاطر، من هم شیر پخش می کردم.» مالدن یک حرف قشنگ دیگر هم زده: «مردم به من می گویند که من در عصر طلایی سینما وارد این صنعت شده ام. اما من در آن دوره به خصوص در دل سینما بودم، که در آن زمان صرفا یک دوره بود.» چند روزی می شود که مالدن در 97 سالگی درگذشته است.
-3-
مطلبی که در ادامه می خوانید، به مناسبت تولد بیلی وایلدر در شماره 217 هفته نامه همشهری جوان منتشر شد. به احتمال قوی، این مطلب آخرین چیزی است که از من در همشهری جوان چاپ می شود، چون دیگر برای این هفته نامه نمی نویسم.
حوصله تماشاگر را سر نبرید!آدولف هیتلر انسان های بی گناه بسیاری را به خاک و خون کشید اما اگر او به قدرت نمی رسید، شاید هیچ وقت بیلی وایلدر اتریشی الاصل و جمعی دیگر از دوستان هنرمند او از برلین پا نمی شدند بروند هالیوود. ورود وایلدر جوان و بااستعداد به هالیوود خیلی زود نتیجه داد و او توانست با فیلم هایی مثل «غرامت مضاعف» (1944) و «تعطیلات از دست رفته» (1945) برای خود شهرت و اعتباری دست و پا کند. شهرت و نفوذ وایلدر در هالیوود آن قدر بود که وقتی خواست با ساخت فیلم «سانست بلوار» (1950) سیستم حاکم بر هالیوود را به چالش بکشد، جمعی از بزرگان سینمای امریکا را گردهم آورد. راز جاودانگی شاهکار منحصر به فرد وایلدر در این است که فیلمی چندلایه درباره هالیوود و روابط حاکم در آن ساخته و در چنین فیلمی از حضور بازیگران و کارگردان هایی استفاده کرده که در دنیای حقیقی هم نمادی از شخصیت خود در این فیلم هستند. به این ترتیب، وایلدر با ساخت شاهکاری سینمایی به جنگ سینما می رود، یعنی خیلی ماهرانه و استادانه زیرآب سینما را می زند.
وایلدر، با آن صورت شیرین، عینک ته استکانی و کلاهش، استاد تسلط بر ژانرهای مختلف سینما بود؛ دستش طلا بود، چون در هر ژانری که فیلم می ساخت، جز شاهکار چیزی تحویل تماشاگران نمی داد: «غرامت مضاعف» در ژانر فیلم نوار، «تعطیلات از دست رفته» در ژانر درام، «بعضی ها داغش را دوست دارند» (1959) در ژانر کمدی و «بازداشتگاه 17» در ژانر سینمای جنگ، هنوز هم تماشاگران را به وجد می آورند.
وایلدر همیشه در عکس هایش قدکوتاه به نظر می آید، اما تازگی ها می گویند که قدش حتی از بازیگر محبوب فیلم هایش، یعنی جک لمون، هم بلندتر بوده است. جل الخالق! وایلدر است دیگر، همه چیزش عجیب است و غیرقابل پیش بینی. باورتان نمی شود، این چند نقل قول را بخوانید:
- بعضی از فیلم ها در جمعی هفت هشت نفره خیلی سروصدا می کنند. اما هدف من در سینما عظیم تر است. من برای تمامی مردم فیلم می سازم.
- هر کسی که به معجزه اعتقاد ندارد، واقع گرا نیست.
- پیام وایلدر به سینماگران است که حوصله تماشاگران را سر نبرید؛ جان آنها را حین تماشای فیلم به لبشان نرسانید.
- من همان فیلم هایی را ساخته ام که خودم دوست داشتم تماشا کنم.
- انسان باید رویایی در سر داشته باشد تا بتواند صبح از خواب بیدار شود.
- اتریشی ها آدم های باهوشی هستند. آنها به جهان قبولاندند که آدولف هیتلر آلمانی است و لودویگ بتهوون اتریشی.
وایلدر در سال 2002 درگذشت.
-4-
محمد حقوقی را هم به خاک سپردند. مرگ حق است، بخشی است از زندگی.
-5-
منتظرتان هستم. می خواهم دستی به سر و روی اینجا بکشم دوباره.
بازگشت به روزنوشت هاي جواد رهبر
وحید
چهارشنبه 24 تير 1388 - 10:45
15 |
|
|
|
«حوصله تماشاگر را سرنبرید!»
سلام میشه بپرسم چرا دیگه تو ه.جوان نخواهید نوشت؟!
|
جواد رهبر
پنجشنبه 1 مرداد 1388 - 21:3
-4 |
|
|
|
«حوصله تماشاگر را سرنبرید!»
سلام وحيد جان. اون حکايتي مفصل ولي آشنا دارد؛ حکايتي قديمي از دنياي مطبوعات ايران که هميشه به اين انتخاب خوب خودم افتخار مي کنم که کار اولم را در دل آن قرار ندادم. فعلا پرونده «مردي روي سيم» در مجله فيلم درآمده. آن را دريابيد تا بعد به بقيه قضايا برسيم.
|
میثم جاویدی
يکشنبه 11 مرداد 1388 - 11:43
-29 |
|
|
|
«حوصله تماشاگر را سرنبرید!»
سلام، جواد جان نقدهای این چندوقت اخیرت رو خوندم خیلی باحال بود . پرونده یا مطلب جدید چی داری ؟ که حالیشوووووو ببریم چاکرخواتیم.
|
میثم جاویدی
يکشنبه 11 مرداد 1388 - 11:48
13 |
|
|
|
«حوصله تماشاگر را سرنبرید!»
جواد جان یه چیزی یادم رفت بپرسم ، اسم مجلات یا روزنامه هایی که با اونا زیاد کار میکنی بنویس، همشهری جوان رو که میدونم چون که خانومم خفن همشهری جوان بازه ، مخلصیم .
|
سید آریا قریشی
يکشنبه 11 مرداد 1388 - 15:29
-27 |
|
|
|
«حوصله تماشاگر را سرنبرید!»
این لینک رو mezbo تو وبلاگش گذاشته بود. چه پوستر فوق العاده ای. نمی دونم قبلاً دیدینش یا نه. من که ندیده بودم. http://www.cinemaemcena.com.br/filmes/151/cartazes/curiouscase_16.jpg
|
جواد رهبر
دوشنبه 12 مرداد 1388 - 22:45
2 |
|
|
|
«حوصله تماشاگر را سرنبرید!»
سلام ميثم جان راستش ديگر در همشهري جوان نمي نويسم اما اين روزها به جز ماهنامه سينمايي فيلم، در ايران دخت هم پيشنهادهاي کوتاه براي بخش سينما مي نويسم دو صفحه داستان کوتاه هم در همان مجله دارم که فعلا به دليل کم شدن تعداد صفحات درنمي آيد اين دو پايگاه اصلي بقيه کارها پراکنده است مثل مطالب کوتاهي که براي شماره هاي مرداد ماه ماهنامه هاي نسيم هراز و رويش نوشتم تا ببينيم در آينده چه مي شود و آريا جان مرسي از اين پوستر که نديده بودمش و ديدم و بسيار زيبا بود
|
میثم جاویدی
سهشنبه 13 مرداد 1388 - 13:36
-7 |
|
|
|
«حوصله تماشاگر را سرنبرید!»
سلام جواد جان یک سوال داشتم اینکه جایی خوندم که مرحوم فریدون گله مطلب یا نقدی رو برای فیلم آژانس شیشه ای نوشته ، اگر آدرسش رو داری بگو تا برم دنبالش . یک چیز دیگه اگه خودت هم نقدی براش نوشتی اون رو هم آدرسش رو بگو خیلی دوست دارم بخونم ببینم که نگاهت درموردش چه جوریه خیلی ممنون.
|
حامد
دوشنبه 19 مرداد 1388 - 0:20
-3 |
|
|
|
«حوصله تماشاگر را سرنبرید!»
خوبه که توی همشهری جوان نمی نویسی...
|