يکشنبه 18 بهمن 1388 - 6:5















-

I تبلیغات متنی I
فروش نقد و اقساط بلند مدت
فروش لپ تاپ و تلویزیون های ال سی دی در مدل های مختلف
----------------------------
پی سی آنلاین
بازی و سرگرمی، دانلود، اخبار، اطلاعات بورس و فتوگالری
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------





شنبه 19 ارديبهشت 1388 - 21:2

«بپرس ناهار چیه؟»



-1-
روز ششم ماه مه، سالروز تولد اورسن ولز است؛ در سال 1915. خیلی کوچک بودم که در فیلم «مرد سوم» برای اولین بار او را دیدم؛ در نقش پر رمز و راز هری لایم. خاطره آن دیدار چنان پر رنگ در ذهنم نقش بسته که به ندرت دلم می آید شاهکار کارول رید را مجددا ببینم، مبادا که به آن حس ستایش اولیه ام از ولز لطمه ای وارد شود. فیلم های دیگر او را هم بسیار دوست دارم؛ از «همشهری کین» و «نشانی از شر» گرفته تا «خانواده باشکوه آمبرسون» و «محاکمه» و حتی همان بخش های ناتمام «دون کیشوت»، که شاید عظمت آنها به همان ناتمام بودن فیلم برگردد. چند نقل قول از ولز بخوانید:



«هیچ فیلمی، خوب از کار در نمی آید مگر اینکه دوربین چشمی باشد که در سر یک شاعر قرار گرفته است.»

«یک هنرمند خوب باید از مردم جدا باشد. اگر چنین نباشد،‌ یک جای کار می لنگد.»

«نپرس واسه کشورت چه کاری می تونی انجام بدی. بپرس ناهار چیه؟»

«پرخوری نقطه ضعفی است نه چندان سرٌی.»

«همه انکار می کنند که من نابغه ام- اما نکته اینه که تا حالا کسی به من نگفته که نابغه ام.»

«دعا نمی کنم چون که نمی خواهم حوصله خدا را سر ببرم.»

«از تلویزیون متنفرم. به همان اندازه هم از بادام زمینی متنفرم. اما نمی توانم از خوردن بادام زمینی دل بکنم.»

«اگر به خاطر زنان نبود،‌ ما هنوز در غاری چمباتمه زده بودیم و گوشت خام می خوردیم، چون که تمدن را به وجود آوردیم که جلوی خانم هایمان پز بدهیم.»

«هیچ کس روی عدالت را نمی بیند. فقط بدشانسی یا خوش شانسی قسمتان می شود.»

«عدم وجود محدودیتها، دشمن هنر است.»

«ما تنها به دنیا می آییم، ‌تنها زندگی می کنیم،‌ تنها می میریم. تنها از طریق عشق و دوستی است که برای لحظه ای این توهم را در خود پدید می آوریم که تنها نیستیم.»

-2-

از صحت و سقم این متن خبری ندارم؛ دوستم کامبیز برایم آن را فرستاده بود، خواندمش، بی نهایت لذت بردم (راستش خودم هم کمی همین مدلی هستم) و اینجا می گذارم تا شما هم بخوانید:
«ادیسون در سنین پیری پس از كشف لامپ، یكی از ثروتمندان آمریكا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمایشگاه مجهزش، كه ساختمان بزرگی بود، هزینه می كرد. این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شكل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود كه نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند که آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا كاری از دست كسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموران فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمان هاست!
آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود.
پسر با خود اندیشید كه احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سكته می كند و لذا از بیدار كردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید كه پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یك صندلی نشسته و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند. پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید كه پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد.
ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سرشار از شادی گفت: «پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست؟!! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟!! حیرت آور است!!! من فكر می كنم كه آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! كاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. كمتر كسی در طول عمرش امكان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!!
پسر حیران و گیج جواب داد: «پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می كنی؟!!!!!! چطور می توانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!»
پدر گفت: «پسرم از دست من و تو كه كاری بر نمی آید. مامورین هم كه تمام تلاششان را می كنند. در این لحظه بهترین كار لذت بردن از منظره ای ست كه دیگر تكرار نخواهد شد...!
در مورد آزمایشگاه و بازسازی یا نوسازی آن فردا فكر می كنیم! الآن موقع این كار نیست! به شعله های زیبا نگاه كن كه دیگر چنین امكانی را نخواهی داشت!!»
توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول كار بود و همان سال یكی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی دستگاه ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری، او گرامافون را درست یك سال پس از آن واقعه اختراع کرد.»
با این عبارتش این روزها خیلی کار دارم: « كمتر كسی در طول عمرش امكان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت!»
-3-


این عکسی از آندره مالرو است؛ همان نویسنده فرانسوی که خدا بیامرز رضا سید حسینی کارهایش را ترجمه کرده. هیچ وقت یادم نمی رود که اولین بار «بیگانه» آلبر کامو را با ترجمه سید حسینی خواندم، پیش از ترجمه آل احمد و خبرزاده و ترجمه شیوای انگلیسی آن. برای همیشه مدیون او هستم، چه زمانی که بین ما بود و چه حالا که از پیش ما رفته.



-4-

نمایشگاه کتاب در حال برگزاری است؛ منتظر پیشنهادهای بیشتر هستم. این هم چند پیشنهاد دیگر از خود من:

- پرواز کن پرنده کوچکم. نجاتی جومالی، ترجمه: رضا سید حسینی. انتشارت سروش.
- مرد بی وطن. کورت ونه گات، ترجمه حسین شهرابی، انتشارات کاروان.
- پشت و رو. آلبر کامو، ترجمه: دکتر عباس باقری، نشر و پژوهش فرزان روز.
- کتاب دلواپسی. فرناندو پسوا، ترجمه: جاهد جهانشاهی، انتشارات نگاه.


بازگشت به روزنوشت هاي جواد رهبر

نظرات

جواد رهبر
شنبه 19 ارديبهشت 1388 - 22:5
6
موافقم مخالفم
 
«بپرس ناهار چیه؟»

سلام خدمت همه.

احسان جان، چه خوب که انيميشن «خانه اي از مکعب هاي کوچک» را ديدي. حالا مي توانم با خيال راحت تکيه بدهم و دوباره نگاهش کنم. و به اين فکر کنم که "دوستي دارم که او هم لذت تماشاي اين اثر ناب را با من شريک شده است." با هم هستيم در لذت بردن از اين کار هنرمندانه.

و خبرهاي هيجان برانگيز هم چنان به صورت سکرتانه - به قول تو - در راهه. آن چشمه اي بود...

احسان سالم
شنبه 19 ارديبهشت 1388 - 22:41
-3
موافقم مخالفم
 
«بپرس ناهار چیه؟»

منتظریم...

آریان.گ
يکشنبه 20 ارديبهشت 1388 - 0:8
10
موافقم مخالفم
 
«بپرس ناهار چیه؟»

دمتون گرم آقای رهبر . خانه اي از مکعب هاي کوچک که معرکه بود . نقل قول های ولز هم همینطور و البته ماجرای ادیسون . حس خوبی بهم داد روزنوشتتون . موفق باشید و امیدوارم همینطور که خوب شروع کردید خوب هم ادامه بدید .

Armin Ebrahimi
يکشنبه 20 ارديبهشت 1388 - 1:30
1
موافقم مخالفم
 
«بپرس ناهار چیه؟»

محمد قائد تو سایت‌اش یک یادداشت بسیار توهین‌آمیز و زشت نوشته جواد جان در مورد سیدحسنی نازنین، که هر چه بود و هر قدر بود، در حد توانایی‌هایش در مسیر پیش‌رفت سطح ادبیات در این سرزمین کوشید. حالا یادداشت را بخوانی حرص‌ات می‌گیرد از این که آدمی‌زاد گاهی تا این پایه می‌تواند غیر قابل پیش‌بینی باشد.

آرمین ابراهیمی

وحید
يکشنبه 20 ارديبهشت 1388 - 17:3
-4
موافقم مخالفم
 
«بپرس ناهار چیه؟»

سلام

چقدر حسرت ندیدن این انیمیشن های کوتاه رو می خورم.بس که سخت گیر می آیند.

مرد سوم آنچنان فیلم بزرگی است که برای بار هزارم هم از لذت دیدن آن کاسته نمی شود.همشهرین کین را با این که خیلی ها بهترین فیلم تاریخ سینما لقبش می دهند، ولی خیلی نیستم.فیلم مورد علاقه ام نیست.

این مطلبی که درباره ادیسون بود واقعا تکانم داد.من بین دانشمندان هم مثل هنرمندان، چهره محبوب دارم.ادیسون شماره اول است برام.با این مطلبی که تو آوردی بیش از پیش برایم عزیز شد.

راستی وبلاگ خودت چی میشه؟اوجا هنوز هم می نویسی یا نه؟

امروز
يکشنبه 20 ارديبهشت 1388 - 22:15
2
موافقم مخالفم
 
«بپرس ناهار چیه؟»

سلام آقا جواد من اینجا هم اومدم ، همیشه مزاحمم

این انیمیشن که می گید همین بنده خداییه که هی به گذشته می ره و برمی گرده ؟؟؟؟؟؟؟

جواد رهبر
يکشنبه 20 ارديبهشت 1388 - 23:42
-10
موافقم مخالفم
 
«بپرس ناهار چیه؟»

سلام خدمت همه.

اين انيميشن همان انيميشني است که بنده خدا پيرمرد قصه يک بار مي رود و به گذشته و درست و حسابي برمي گردد... سفري در دل خاطرات يک عمر است؛ سفري در ده دوازده دقيقه.

وحيد جان وبلاگم هم چنان به راه خواهد بود، آن جا هم به زبان هميشگي اش خواهم نوشت.

آرمين جان، مطلب را خواندم. چه بگويم؟

و احسان جان، انتظارت زياد طول نخواهد کشيد. مطمئن باش.

خوشحالم که يادداشت اديسون اين همه جذاب بوده. براي خودم که يکي از بهترين ايميل هايي بود که اخيرا دريافت کرده ام.

کاوه اسماعیلی
سه‌شنبه 22 ارديبهشت 1388 - 8:51
6
موافقم مخالفم
 
«بپرس ناهار چیه؟»

اورسون ولز را همیشه تحسین کرده ام و جالب است که برخلاف انتظار دوستانم همشهری کین همیشه جزو فیلمهای محبوبم است که کلی از آموخته هایم را مدیونشم.حالا مرد سوم(کارول رید) که دیگر جای خود دارد.و این خاطره ادیسونت درجه یک بود.هر شرحی بر این خاطره ظرافتش را لکه دار میکند و این که چه خوب شد گفتی این کتاب کورنه وگات توی نمایشگاه هست.خودت وگات باز هستی جواد جان؟

.
سه‌شنبه 22 ارديبهشت 1388 - 10:20
3
موافقم مخالفم
 
«بپرس ناهار چیه؟»

نمیدانم کتاب (سرنوشت بشر) را از آندره مالرو خوانده اید ، بینظیر است ، برای دوستان پیشنهاد میکنم ، ترجمه ی سیروس ذکاء ، انتشارات خوارزمی ، شاهکار است ، بی شک نام کتاب غیر از این نمی تواند باشد و شما تصور کنید در دورانی نوشته شده است که رسالت ادبیات وضعیت بشری بود و آندره مالرو از سرنوشت بشر سخن میگوید ، یک شاهکار در انتظارتان است.

و یک سوال ، کتاب (پشت و رو) از آلبر کامو ، داستان کوتاه است ؟ رمان ؟ مقاله ؟ متن سخنرانی ؟ اسمش را تا بحال نشنیده بودم.

شقایق کسرایی
سه‌شنبه 22 ارديبهشت 1388 - 14:24
-3
موافقم مخالفم
 
«بپرس ناهار چیه؟»

یه پیشنهاد:جایی برای پیرمردها نیست-کارمک مک کارتی-نشر چشمه!

با انتشارات مورد علاقه تو روزنوشت قبلی هم موافقم!

جواد رهبر
سه‌شنبه 22 ارديبهشت 1388 - 23:27
0
موافقم مخالفم
 
«بپرس ناهار چیه؟»

سلام خدمت دوستان.

پیشنهاد شقایق کسرایی عالی است، البته من خودم متن ارژینال را خوانده ام اما اثر بزرگی است، مثل خود فیلمی که از روی آن ساخته شده.

و این که ونه گات را اساسا پایه ام. کتاب پشت و رو هم مجموعه یادداشت های اولیه آلبر کامو است که به عنوان اولین کتاب او جمع آوری و منتشر شده. مرسی از پیشنهاد کتاب مالرو.

یک پیشنهاد بی نظیر: امروز دیدم نشر مرکز «خوشی ها و روزها» اولین کتاب مارسل پروست با ترجمه مهدی سحابی را تجدید چاپ کرده. این یکی شاید پیشنهاد عمر باشد، چون نیمی از آن چه از نگرش به زندگی دارم از خطوط این کتاب وام گرفته ام. شاهکاری است برای خودش.

و این که انتشارات نیلوفر هم مُدراتو کانتابیله اثر مارگریت دوراس با ترجمه رضا سید حسینی تجدید چاپ کرده.

جواد رهبر
چهارشنبه 23 ارديبهشت 1388 - 21:48
-3
موافقم مخالفم
 
«بپرس ناهار چیه؟»

آخ آخ يادم رفت... اگر رفتيد نشر چشمه

حتما رمان «دم را درياب» اثر سال بلو را بخريد.

يکي از آن رمان هاي طلايي بلو است، هميشه فکر مي کردم داريوش مهرجويي مي تواند اقتباس خيلي خوبي از اين فيلم بسازد.

امروز
پنجشنبه 24 ارديبهشت 1388 - 20:40
8
موافقم مخالفم
 
«بپرس ناهار چیه؟»

سلام اومدم بگم خوب امروز ناهار چی داشتی ؟

احسان سالم
شنبه 26 ارديبهشت 1388 - 21:36
2
موافقم مخالفم
 
«بپرس ناهار چیه؟»

سلام

توی همشهری جوان دیگه نمی نویسی؟؟

نوید غضنفری هم گویا دیگه میخواد بره از اونجا!!

چه خبر شده؟ :-(

محمد كسرايي
شنبه 26 ارديبهشت 1388 - 22:54
2
موافقم مخالفم
 
«بپرس ناهار چیه؟»

آقاي جواد رهبر مي توانم چيزي ازتان بپرسم ؟ اين را به واسطه ي رشته خودم كه زبان انگليسي هست مي پرسم . نه فوضولي .

شما چند سالتون هست ؟ در چه رشته اي تحصيل كرديد و فعلا تنها به كار ترجمه مشغوليد ؟

جواد رهبر
يکشنبه 27 ارديبهشت 1388 - 0:12
6
موافقم مخالفم
 
«بپرس ناهار چیه؟»

سلام احسان جان. بحثش مفصله. تا ببينيم در آينده چه مي شود.

محمد جان، من 28 ساله ام. مترجمي انگليسي و زبان و ادبيات انگليسي خوانده ام و کار ترجمه مي کنم در جاهاي ديگر البته غير از مطبوعات.

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       









  سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
Page created in 0.54608798027 seconds.