farshid
چهارشنبه 2 ارديبهشت 1388 - 20:57
7 |
|
|
|
...و سینما که صدایم کرد
این که سینما ادم را صدا میزند حرف بزرگیست .یاد شعر سهراب سپهری افتادم ان جا که می گوید : در دل من چیزیست مثل یک بیشه نور مثل خواب دم صبح و چنان بی تابم که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت بروم تا سر کوه دور ها اوایی ست که مرا می خواند. صورت زخمی فیلم بزرگی است .هر چند راه کارلیتو را نباید فراموش کرد که این دو اثر از ماندگار های تاریخ سینما هستند. farshid
|
ح.گ
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 0:12
-2 |
|
|
|
...و سینما که صدایم کرد
چه حس خوبي داره اولين كامنت به اسم آدم ثبت بشه . ورودتون رو به جمع صيميمانه ما بچه هاي كم ادعا تبريك مي گم . انشاالله كه اينجا هم مثل ساير بخش هاي اين سايت صميمانه و پر تعامل باشه . درود
|
alirezazzz
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 4:49
7 |
|
|
|
...و سینما که صدایم کرد
مرسی جالب بود. امیدوارم دور از وطن هم موفق باشی و با دست پر برگردی. ircinema.mihanblog.com
|
سرپیکو
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 18:11
2 |
|
|
|
...و سینما که صدایم کرد
رقص گلوله ها واقعا خیره کننده ست! تو سکانس آخر/مونتانا با هر گلوله ای که بهش میخوره یه جای تنش تکون میخوره...! محشره.
|
al-i
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 20:11
-8 |
|
|
|
...و سینما که صدایم کرد
واقعا که چه احساسی به آدم دست می دهد و قتی بعد از چندین سال دوباره خاطرات خودت رو با یه فیلم پیدا کنی! مری پاپینز،داستان بدون پایان و... همه نوستالژی های کودکی من هستند.ولی وضع تو با من فرق میکنه.شما بچه گیهات اسکار فیس میدیدی(چه روح لطیفی! :دی بزرگ)من مری پاپینز!
|
آریان.گ
جمعه 4 ارديبهشت 1388 - 20:22
1 |
|
|
|
...و سینما که صدایم کرد
برای هر عشق سینمایی فک کنم چنین فیلمی وجود داره . مثلا واسه خودم فیلم حرفه ای(ژان پل بلموندو) بود . وقتی بلموندو با اون استیل خاص خودش راه میرفت و اینا همراه شده بود با موسیقی بی نظیر انیو موریکونه کبیر . صورت زخمی هم که گفتن نداره . تک تک سکانس هاش در خاطر آدم میمونه پاچینو مثل همیشه بی نظیر و خیره کننده . افتتاح روزنوشت هاتونم تبریک میگم . موفق باشید.
|
مسعود
شنبه 5 ارديبهشت 1388 - 0:41
3 |
|
|
|
...و سینما که صدایم کرد
سلام میشه یه ایمیل یا شماره تماس از خودتون به من بدید ؟ کار خیلی واجبی دارم ، ممنون masoud.mollaie@gmail.com از همین الان منتظر پاسخ شما هستم.
|
سيد آريا قريشي
شنبه 5 ارديبهشت 1388 - 17:55
6 |
|
|
|
...و سینما که صدایم کرد
وقتي كودكي يه نفر با يه فيلم گره مي خوره، ديگه اون فيلم براي اون فرد فقط يه فيلم نيست. بلكه يادآور بخشي از زندگيشه. من در كوردكي فيلم خواهران غريب رو 5 بار تو سينما ديدم. حالا كه نگاش مي كنم، مي بينم فيلم كم اشكالي نيست. ولي من رو ياد خيلي چيزها ميندازه كه باعث مي شه به خاطر اون چيزها فيلم رو دوست داشته باشم. يا عمو و مادربزرگم كه ديگه در بين ما نيستم. ياد شهري كه اون موقع اون جا زندگي مي كرديم و تمام خاطرات كودكگي منت اون جا رقم خورد و حالا اون جا رو به مقصد يه جاي ديگه ترك كرده ايم و ياد خيلي خاطرات ديگه. براي همين خواهران غريب رو عاشقونه دوستش دارم. نمي دونم آيا اين حس من در مورد خواهران غريب مشابه همون شرايطيه كه شما با ديدن صورت زخمي بهتون دست مي ده يا نه. ولي به هر حال خوش حالم كه حداقل تونستم بخشي از نوستالژي كودكيم رو اين جا از دلم بيرون بريزم!!
|
مهتا
چهارشنبه 16 ارديبهشت 1388 - 13:33
-4 |
|
|
|
...و سینما که صدایم کرد
زندگی = سینما
|