وقتي پل نيومن قاطعانه در مجامع رسمي اعلام كرد كه ديگر مي خواهد از دنياي بازيگري كنار بكشد، شنبه 12 خرداد 1386، (
که pdf اش را اینجا ببینید + ) به همين مناسبت در روزنامه مرحوم- هم ميهن- هم راه وحيد و خود امير يك صفحه خوشگل براي استاد درآورديم كه هنوز طعم اولين مواجهه با صفحه چاپي آن را احساس مي كنم. چند روز بعدش كه رفتم دفتر هم ميهن، ديدم امير هم نسخه پرينت صفحه را برداشته و چسبانده بالاي سرش. همان موقع انقدر احوالم به هم ريخت و به قول معروف احساساتي شدم كه نتوانستم تحمل كنم و به بهانه نمي دانم آب يا چايي ريختن بود كه رفتم بيرون و كمي قدم زدم و دوباره برگشتم. امير هم انگار آن صفحه را دوست داشت. اما نيومن، يك حركت قاطعانه ديگر هم انجام داد؛ او با قطعيت تمام، چند هفته پيش، اعلام كرد كه مي خواهد شيمي درماني اش را متوقف كرده و با خيال راحت برود و در خانه اش بميرد و حالا هم كه همين طوري شد. درست بعد از رسيدن اس ام اس مرگ پل نيومن (راستي چرا اين روزها انقدر اس ام اس ها بوي مرگ مي دهد؟!) رفتم سراغ همان مطلبم در هم ميهن؛ بله، راجع به حس ترديدي كه همواره توي نگاه هايش وجود داشت نوشته ام، اين كه هميشه با ترديد خاصي نگاهش را از روي بازيگر مقابل (يا نماي روبرويش) مي دزديد و به همين خاطر گوشه چشمان اش تنگ مي شد و دست آخر هم اين جمله بي نظير از ديويد تامسن؛ :« مردم سراسر دنيا پل نيومن را جذاب خوانده اند، بنابراين اهميتي ندارد كه در مورد جذابيت اين مرد چشم آبي ترديد كنم. در بسياري از لحظه ها ترديد داشت و به نظر مي رسيد به خاطر جذابيت اش احساس گناه مي كند»، پل نيومن همواره به خاطر جذابيت اش نسبت به بازيگران مقابل احساس گناه مي كرد، اصلا او عادت داشت بار گناهان همه را به دوش بكشد، مگر لوك، راكي گرازيانو، ادي فلسن، چنس وين، فرانك كاپوآ، جان راسل و حتي بريك و هاد بنون را فراموش كرده ايد؟
پي نوشت:اين تصوير پل نيومن كنار كاديلاك خوشگل اش در «هاد» را انگار امير به اش الهام شده بود كه خيلي دوست دارم و بدون اين كه ازش بخواهم، گذاشته بود پاي مطلبم! به عكس نگاه كنيد؛ گويي او به دشت هاي فراخ تگزاس هم با ترديد نگاه مي كند، يعني دشت هم در مقابل جذابيت او كم آورده؟!
بازگشت به روز نوشتهاي نويد غضنفري