عاشقانه اي ديده ام كه يكي دو هفته اي است زندگي ام را به هم ريخته. مدت ها بود كه خيال مي كردم بزرگ شده ام و تمام بي كله بازي ها و كله شقي ها و سبك سري هاي همين چند سال پيش ام، با اين كه هنوز دوست شان دارم و با اجازه تان پشيمان هم نيستم، در من حل شده و از بين رفته اند، اما... اما تماشاي «يك بار» (عنوان ساده و صميمي فيلم هم كلي جاي بحث دارد)، فيلم مستقل و جمع و جور جا مانده از پارسال، همه يادگارهاي گذشته را در من زنده كرد. قطعه اي Unplugged (و واقعا اين فيلم هم خيلي «دور همي» و خودماني ساخته و پرداخته شده و هم خيلي آكوستيك از آب درآمده!) كه مي تواند دوست داران موسيقي اصيل و سينما را درست به يك اندازه به وجد بياورد. با ديدن «يك بار» اين افتخار را پيدا مي كنيد كه دوباره با تمام چيزهايي كه زماني انتظار آمدن شان را مي كشيديد و حالا به هر دليلي (محافظه كار شدن تان؟) گرد و غبار زمان روي شان نشسته و پشت خاطره هاي تان پنهان شان كرده ايد، مواجه شويد.
... با تماشاي «يك بار» يادم آمد چرا هيچ وقت به فكر عوض كردن گيتار آكوستيك قديمي ام نيفتاده ام، با اين كه دسته اش سال هاست ترك برداشته و چند قسمت از سالنش پريده يا خط افتاده. خب انصافا هم هنوز مثل صدايش را با هيچ گيتار ديگري نشنيده ام اما شما باورتان مي شود اگر بگويم كه فقط به خاطر صداي خوب آن تعويض اش نكرده ام؟ لازم است بگويم يكي از آن ترك ها به خاطر...
...جايي از «يك بار» دختره (ماركتا ايرگلوا)، پسره (گلن هنسارد) را با خود به ساز فروشي اي مي برد كه صاحب اش آدم مشتي اي است و مي گذارد دختره (پسر و دختر طي فيلم اسم شان مشخص نمي شود و اين به خاطر اداي دين به همه زوج هاي موزيكال سينمايي نيست آيا؟) كه قدرت خريدن يك پيانو را ندارد، گاهي بيايد توي فروشگاه و با پيانوهاي آن جا بزند. موقع وارد شدن به فروشگاه، سازفروش به دختره مي گويد كه فكر زدن با «اون پيانو ياماها»ئه را نكند چون فروخته شده... و عاقبت كه پسره يكي از پيانوهاي همان مغازه را براي دختر مي خرد و مي فرستد، اين طوري به قضيه نگاه كرده ايد كه پس «اون پيانو ياماها»ئه چه قصه اي داشته؟ صاحب اش چه خاطراتي را با آن گذرانده است؟ و خط ها و ترك هايي كه احتمالا بر مي دارد به خاطر چي و يا كي است؟
٭٭٭
حالا از شما چه پنهان با كمك جواد پرونده جمع و جوري براي «يك بار» درآورده ايم كه قرار است در صفحه سينما جهان اعتماد كار شود (به گفته محمد باغباني عزيز و خوش سليقه، همين دوشنبه). هم جواد مطلبي دلي نوشته و هم من! چه شود آن صفحه؟ جواد يك عادتي دارد (چشام كف پاش!) دست اش به مطلبِ كم و كوتاه نمي رود، به اش كه پيشنهاد دادم چيزكي به عنوان آنونس بنويسد توي اين صفحه، انقدر تأكيد كردم كوتاه بنويسد كه نگاه كنيد بنده خدا چقدر نوشته! راست اش خواستم همه حرف هايش را نريزد بيرون يكهو. مطلب پرونده اش به قدر كافي خودافشاگرانه هست. و به نظرم دوز سادگي «يك بار» به حدي بالاست كه فقط همچه نوشته اي را مي طلبد.
جواد رهبر: «يك بار» از آن دست فیلم هایی است که مدتها دلم هوای تماشای یکی اش را کرده بود؛ فیلمی سهل و ممتنع! ستایشِ زندگی از ورای بزمی ناب برای گوش هایمان! «یک بار» شدیدا از دل برآمده و بی شک به دل می نشیند."٭ قطعه اي از مندلسون كه دختره توي سازفروشي با پيانو براي پسر مي نوازد.
بازگشت به روز نوشتهاي نويد غضنفري
سعید
سهشنبه 1 مرداد 1387 - 2:32
-6 |
|
|
|
سلام.صفحه سینمایی اعتماد رو خواندم.عالی بود.اتفاقا من این فیلم رو همین چند روز پیش دیدم.واقعا دلنشین بود.آقا نوید یک خواهشی داشتم.لطفا آمار مطالبی رو که برای نشریات و روزنامه ها می نویسی رو حتما بده.مثل الان.مخصوصا همشهری جوان رو.اگر بتوانی مثل مصاحبه های امیر قادری در شهروند، تو هم مطالب همشهری جوان رو اینجا بیاری که عالی می شود.مرسی
|
farshid
سهشنبه 1 مرداد 1387 - 5:3
-3 |
|
|
|
فیلم را هنوز ندیدیم سعی میکنم توی اولین فرصت پیدایش کنم هر چند فیلم ابی به نظرم از موسیقی در ستایش زندگی و عشق خوب استفاده کرده بود در محاصره ی برتولوچی هم همین طور . این یکی را هم باید دید. farshid
|
سیاوش پاکدامن
يکشنبه 6 مرداد 1387 - 11:13
1 |
|
|
|
میدانی چه موقعی "یک بار" زمینم زد، وقتی در مطلب جواد رهبر ( این پسر چقدر این روزها میترکونه) معنی جمله دختر را فهمیدم. یک دفعه ته دلم خالی شد.
|
نرگس
سهشنبه 16 مهر 1387 - 8:42
-16 |
|
|
|
سلام لطف می کنی بگی از کجا می تونم فیلم رو گیر بیارم؟ خیلی ممنون می شم اگه جواب رو برام ایمیل کنی مرسی
|
نيوشا
پنجشنبه 23 آبان 1387 - 10:52
1 |
|
|
|
شايد الان دير باشه واسه نظر دادن چون من خيلي وقت پيش فيلم و ديدم امامتاسفانه الان نوشته نويد رو توي آرشيو ها ديدم. فيلم و دوست داشتم اما دليلشو نميدونم! آهنگ if you want me زيبا ترين بود واسه من:)
|