دیدم بازارِ از ایام عید گفتن داغ است، بهانه خوبی برای شروع دوباره (گوش شیطون کر!) دستم آمد! این که در این روزهایِ معمولا بی خبری و بی رسانه ای و رخوت و ذوق مرگی زیاد از این که وقت ات کامل مال خودت است و حاضر نیستی به هیچ کس و هیچ چیز بدی اش، چه کار کرده ای؟ چه چیزهای نخوانده ای را خوانده ای؟ کدام فیلم های ندیده را دیده ای؟ دست آخر هم با یک نگاه سر سری می بینی که اوضاع ات چندان فرقی با روزهای مثلا پرکارت نداشته و برآیند و متوسط بگیری، می فهمی که حتی در دیدن و خواندن و شنیدن، پس رفت هم کرده ای!
خب، امسال برای این که گندش درنیاید از قبل از عید، مثل بچه آدمیزاد این بار حرفِ ساسان، رفیق/ شوهر خواهرم را گوش دادم و این بار مثل هر سالِ آن ها، از این «ابرشهر» فاصله هزار کیلومتری گرفتیم. صبح حرکت، می خواستم لپ تاپ ام را توی ماشین بگذارم اما به سرعت پشیمان شدم! مگر نه این که با خودم قرار گذاشته بودم، دست کم برای دو هفته، از هر آن چه جلوه ای است از تمدن، فاصله بگیرم؟ پس بی خیالِ تمامِ دی وی دی ها، رسانه ها، فیلم ها و حتی کتاب ها...زدم به «دل طبیعت وحشی»...
تمام دارایی ام طی دو هفته، یک سی دیِ Mp3 (و نه حتی ام پی تری پلایر یا آی پاد) از موسیقی هایی بود که یا قبل از عید توی مودش بودم یا حدس می زدم برای عید و توی تنگه های وحشیِ و بکرِ کوه های زاگرس (لوکیشن دقیق اش را بخواهید، تنگه های اطرافِ گچساران) شنیدن اش می چسبد. این بود که اولین و با اجازه تان تنها انتخاب ام شد آلبومی که ادی وِدِر برای «Into The Wild» تدارک دیده. و بخصوص دو ترانه «Society» و «Long Nights» را.
این شاهکارِ شاعرانه شون پن را پیش از عید دیدم و مفتون اش شدم و با اجازه تان تا همین الان فیلم دیگری ندیده ام تا حس اش از تن ام درنیاید، نرود بیرون. دیروز دوباره دیدم اش و شیفته تر شدم. حالا که چند روزی بودن در دل طبیعت وحشی را زیسته ام، بیش تر می توانم با حس و حالِ آن سوپرترمپِ اسطوره، وقتی با تماشایِ آهوانِ وحشی اشک توی چشم هایش جمع می شد، هم ذات پنداری کنم. من که تازه قسمتی از تعلقاتِ خاطرم را رها کرده بودم، این احساس به ام دست داد! چه رسد به این که همه چیز را بگذاری و بروی...«جاده، همیشه به سمت غرب می ره»...
این هم بخشی از یکی از ترانه هایِ ودر که این مدت دائم توی گوش ام بود:
«...حالا این روح را که در درون ام هست، لمس خواهم کرد/ درست مثلِ یک دوست تازه، خواهم اش شناخت/ این روشنایی را فهمیده ام و می خواهم نشان اش دهم/ همیشه بهتر از قبل خواهم بود/ شب های دراز می گذارد حس کنم که... می افتم ... سقوط می کنم و روشنایی آشکار میشود/ می گذارداحساس کنم که میافتم ... ایمن فرو میریزم روی زمین»...
سال خوب و پرباری داشته باشید رفقا.
* بخشی از ترانه «Society»، ساندترکِ «Into the Wild»
بازگشت به روز نوشتهاي نويد غضنفري
سحر همائی
سهشنبه 27 فروردين 1387 - 20:54
-1 |
|
|
|
از into teh wild دقیقا ترانه اولش یادم مانده و به شدت موافقم که ترانه خیلی خوبی است . چند تا نکته دیگر هم هست که دوستشان دارم . یکی شعری که آلکس (کرییستوفر یا همان سوپر ولگرد)از ترو نقل می کند . اینکه از هر چیزی بهتر ، از پول از عشق و.... حقیقت است( نقل به مضمون. کاملش را به زودی می نویسم.) . یکی سکانسی که پیرمرد از کوه بالا می آید و به آلکس می گوید اگر ببخشی عاشق می شی و اگر عاشق بشی خداوند نور خودش رو به تو می تابونه و درست در همان لحظه آفتاب هست که بهشان می تابد .نکته خیلی جالب دیگر هم که خیلی به دلم نشست آخر فیلم بود که آلکس با الهام از کتاب گیاهان اسم واقعی اش را پای نوشته قبل از مرگش نوشت.
|
سحر همائی
سهشنبه 27 فروردين 1387 - 22:35
8 |
|
|
|
بهتر از عشق ، پول بهتر از دین بهتر از شهرت بهتر از زیبایی و انصاف حقیقته ! حقیقت رو به من بده.
|
فواد
سهشنبه 27 فروردين 1387 - 23:36
-9 |
|
|
|
سلام.سال نو مبارك.به دو دليل بي معرفتي:1_اصلا پيدات نيست نه زنگي نه خبري نه ..... آمارتو از علي جمشيدي امير قادري مي گيرم 2_اين نزديكا مياي خبر نميدي؟ باب مگه اون ظهرا يادت رفته نويد باب همين چند سال پيش بود كه به زور از انجمن مينداختنمون بيرون
|
صوفیا نصرالهی
چهارشنبه 28 فروردين 1387 - 2:27
3 |
|
|
|
تا فهمیدم روزنوشت های نوید عزیز دوباره آپ شده پریدم تو کافه!هر چی باشه ما اولین دونات و قهوه رو همین جا خوردیم.یادته که؟! in to the wild از اون فیلم هایی هست که تعریفش رو از همه شنیدم ولی خودم هنوز نتونستم ببینمش.راستش سرعت فیلم دیدن من اصلا با سرعت فیلم های خوبی که امسال به دست دوستان رسیده برابری نمی کنه.در نتیجه همچنان آخرین فیلمی که دیدم "شب های ذغال اخته ای من" است که خیلی دوستش داشتم.باید سرعتم را بالا ببرم که حالا که کافه نوید بازگشایی شده عقب نمونم!!!! (امشب خیلی خسته ام. فقط خواستم جزو اولین کسانی باشم که دوباره به کافه نوید سر می زنم. دوباره قراره با هم خوش بگذرونیم. نویدجان حسابی شارژمون کردی.مرسی.) and any time you feel the pain,hey jude refrain,don't carry the world upon your shoulder
|
سوفیا
چهارشنبه 28 فروردين 1387 - 8:15
21 |
|
|
|
I am a supertramp, not a superman. and you are a super apple, and it`s good..... beauty is real only when shared.... سلام وای ممنون....ممنون....ممنون.... من فیلم را روز دوم عید دیدم. دقیقا روز قبل از سفرم. این اولین باری بود که از خواندن یک روزنوشت اینقدر لذت بردم. بلافاصله لحظه هایی از فیلم در ذهنم مرور شد. شما که خودتان دیده ایدش.... می دانید چه می گویم...
|
سیاوش پاکدامن
چهارشنبه 28 فروردين 1387 - 13:18
-1 |
|
|
|
به به، برادر نوید نایاب. ما را بگو که چند دقیقه قبل، آنطرف درخواست بمباران کامنتی.....نه نه بچه ها صبر کنید، حل شد..آخ ..هجوم نیارید...وای....صاحبش آمد.... . با اجازه ات ما هم بعد پنج شش ماه دیدن طبیعت کویری زاهدان، عید برگشتیم به وطن و دلی جلا دادیم، البته با وسایل ارتباطی. بالاخره ما که تو ابرشهر زندگی نمیکنیم که... و از همین الان هم دل توی دلم نیست تا اواخر تیر برسد و دوباره برگردم به آنجا و دو سه روز و شب در دل کوه حالی ببریم. . آخیش.... فکرش را بکن، یک ماه و نیم آزگار بود که اینجا فالش نزده بودم. در مجموع ،خوش آمدیم. . پیش به سوی طبیعت وحشی ( ترجمه را داری؟!) را سریعا در لیست اکرانم قرار میدهم . پس تا بعد
|
سیاوش پاکدامن
يکشنبه 1 ارديبهشت 1387 - 12:46
7 |
|
|
|
خودم میدانم،لازم نیست کسی بگوید، بدقولی کردم و هنوز پیش به سوی طبیعت بکر ( ترجمه قبلی را بهبود بخشیدیم..) را ندیدم. اما پایه ام که درباره 12 مرد خشمگین سیدنی لومت حرف بزنیم. مدتها بود که فیلمی این طوری مرا نگرفته بود. نمونه این شرایط را شاید در فیلمهای زیادی دیده باشیم، عده ای در یک مکان محدود دور هم مینشینند و فقط حرف میزنند، اما این یک چیز دیگر است. فیلم آنقدر داستان پرکششی دارد که در طول فیلم تقریبا نیم خیز بودم. شخصیت پردازی که مسحور کننده بود. و کارگردانی و فیلم برداری عالی که بعید میدانم تعداد نماهای مشابه در آن محیط بسته و تنگ به تعداد انگشتان یک دست برسد. . درباره رجینالد رز (فیلمنامه نویس) چیز زیادی نمیدانم، در کارهایش هم کاری ندیدم که شناخته شده باشد اما به نظرم همین فیلم کافی است که به او اعتبار یک فیلمنامه نویس بزرگ بدهیم. . الان یک نگاهی به جایزه اسکار سال 1958 انداختم. فیلم نامزد سه اسکار مهم کارگردانی،نقش اول مرد و فیلمنامه بود که همه را به پل رودخانه کوای باخت. این هم از بدشانسی که با همچین فیلمی در افتادند، هرچند که حداقل فیلمنامه را باید میبرد. . یک سوال: این دیویس یا همان عضو شماره 8 کیست؟ فکر کنم در بین این دوازده نفر، کمترین اطلاعات را درباره او داریم. یک همینجوری: خیلی دوست دارم ببینم ویلیام فریدکین در نسخه تلویزیونی سال 97 اش چگونه داستان را از کار در آورده است. البته دیدن نسخه هندی سال 86 هم احتمالا خالی از لطف نباشد. .
|
خاطره آقائیان
دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 12:46
2 |
|
|
|
سلام به همه اول از همه چقدر خوشحال شدم که اینجا هم به روز شده.اما دلم می خواست اولInto The Wild رو ببینم بعد شروع کنم به حرف زدن.حالا هم که این کامپیوتر زغالی ما اوضاعش بد داغونه و معلوم نیست تا یک دقیقه دیگه چی می شه.هنگ می کنه یا نه.ولی بالاخره دیدمش.این شاهکارو دیدم.اثری که تو این روزای نکبت بار که هر روزش آشغال تر از روز قبلیه واقعا بهم چسبید. شان پن رو همیشه دوست داشتم.مخصوصا بازی هاشو در فیلمای U-turn,All The Kings Menو 21 گرم و....اما هیچ وقت به این فکر نکردم که اون می تونه کارگردان همچین فیلمی بشه.و یا حتی همچین موسیقی رو برای فیلمش انتخاب کنه.تو کافه امیر گفته بودم که این روزا در دنیایPearl Jam غرق شدم.گروهی که اگرچه نسبتا جوانه اما ایده های درست و حسابی داره و حتی چند بار صدای جرج بوشو درآورده.و حالا صدای ادی ودر با اون تونالیته محشرش ببینید از این فیلم چی ساخته.پن خوب می دونسته فیلمی که فریاد اعتراض یک جوونه باید با صدای یک معترض همراه بشه و اون کسی نیست به غیر از ادی ودر.Let Me I'm Fallin' Safely to the Ground.... و خلاصه اینکه عمو پن دستت درد نکنه.صفای روح بودی...
|
zemestoonn
جمعه 13 ارديبهشت 1387 - 22:57
1 |
|
|
|
فیلم واقعا حس خوبی بهت می داد از اون حس هایی که بعد از یک خیالپردازی توپ تجربه می کنی، از اون خیالپردازیهایی که فقط وقتی شاید نوجوونی یا تاریخ اکسپایرت مشخص شده می تونی بدون ترس و تردیدداشته باشی. یه تعارض ابدی.... بین انتخاب،فردیت و society ، مگه می شه خاصیت شکل پذیری آدما مثل یه توده خمیررو که پیامد گریز ناپذیر society هست رو انکار کرد؟! نچ فکر نکنم.. بقول شخصیت اول فیلم که اسمشو الان یادم نمی یاد چطور می شه بدون people شاد بود یا به عبارتی زنده بودن رو درک کرد... به خاطر انتخاب موزیک فیلم های عالیتون هم باید تشکر کنم.
|
حامد اصغری
شنبه 14 ارديبهشت 1387 - 10:48
2 |
|
|
|
سلام نوید نامرد اومدی گچساران (شهری که من توش زندگی می کنم )یه ندا ندادی خدا بگم چی کارت کنه اعصابم از دست خورده واقعا....... فیلم رو تا حالا گیر نیوردم ولی مطالبی که دربارش خوندم حسابی منو شیفته خودش کرده تیتر حمید رضا صدر درباره فیلم خیلی باحال بود : جلو برو تا دل مرگ هنوز هم از دست ناراحتم اومدی و به ما سر نزدی.....................
|
zemestoonn
شنبه 14 ارديبهشت 1387 - 22:59
-3 |
|
|
|
hi تشکر دیشب مقدمه ای بود واسه تقاضای امشب (-؛ اگه موزیک فیلم constant gordner خیلی دلمون بخواد ولی نداشته باشیم)-: چیکار می تونیم بکنیم؟ مثلا می تونیم فردا شب سر بزنیم به شما و ببینیمش!(-:
|
نوید غضنفری
يکشنبه 15 ارديبهشت 1387 - 1:44
3 |
|
|
|
سلام حامد جان...این طور که معلومه هم شهری از آب درومدیم!! من تا دیپلم گچساران بودم و اون جا بزرگ شدم. هنوز هم پدرم به خاطر کارش اون جا است. ایام عید، همیشه میام گچساران...خوشحالم که یه همشهریِ خوب دارم! با من در تماس باش. مخلصیم.
|
نوید غضنفری
دوشنبه 16 ارديبهشت 1387 - 3:40
2 |
|
|
|
سلام به زمستونِ عزیز، خیر مقدم... اما در مورد درخواست ات، چون خیلی مستقیم و رک رفتی سر اصل مطلب، من ام همین کارو می کنم: آخه استاد من، حتی سایتِ آمازون و ای ام جی کرشندو ش هم نمی تونن این درخواستِ ایده آل ات رو عملی کنن، چه برسه به ما که با هزار و یه بدبختی این ترک ها رو گیر میاریم...این قسمت بد ماجرا بود! اما قسمت خوب اش: خدا رو چه دیدی، گاهی میتونیم به شرایط دل خواه مون نزدیک شیم، مثه صبح اسکار که من هر 5 ساند ترک دستم بود و امیر و مهدی و باقی بچه ها رو خبر کردم که بیان و سریع اون ها رو پابلیش کنن! به امید همچو روزایی...مثلا من الان خیلی دلم یه کلکسیون از کارهای میکلوش رژا( بخصوص که توش تم «زندگی خصوصی شرلوک هلمز» ام باشه) میخواد! یکی نیست به دادمون برسه؟! نوکرتون میشم!
|
zemestoonn
سهشنبه 24 ارديبهشت 1387 - 13:46
-11 |
|
|
|
سلام مارو بخاطر كم سوادي اينترنتي و.......و درنتيجه تقاضاي نابجا عفو بفرماييد. ما منتظر انتخاباي خوبتون هستيم.
|
نيوشا
پنجشنبه 23 آبان 1387 - 11:10
-6 |
|
|
|
يکي از قشنگترين فيلم هايي کهتا الان ديدم:)
|