تازه مي بينم آدم چقدر مي تونه يكي رو دوست داشته باشه.
حالا مي فهمم كه عشقم مي تونه مثل يه موجود زنده رشد كنه بزرگ بشه....
- لیلا (داریوش مهرجویی)
بازگشت به روزنوشت هاي مهدي عزيزي
حميد رضا
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 17:17
-5 |
|
|
|
له شدم .... ولنتاين مبارك آقاي مهندس اين بهترين هديه بود ....
|
وحید
جمعه 26 بهمن 1386 - 0:50
-12 |
|
|
|
مهدی جان دمت گرم.دیالوگ عمرم.هزار بار هم که تکرارش کنم سیر نمی شم.مرسی.
|
جمعه 26 بهمن 1386 - 21:15
7 |
|
|
|
عالییییییییییییییییییییییییییی بود
|
صوفیا نصرالهی
شنبه 27 بهمن 1386 - 0:35
-1 |
|
|
|
نخست دیر زمانی در وی نگریستم چندان که چون نظر از وی باز گرفتم در پیرامون من همه چیزی به هیات او درآمده بود. آن گاه دانستم که مرا دیگر از او گریز نیست. عاشقانه ترین لحظه را هدیه دادی و عاشقانه ترین جمله ها را. ممنون.من که جرات نمی کنم وارد حریم عشق پرشوری مثل لیلا بشم که می ترسم مثل ایکاروس وقتی به آفتاب نزدیک شد آتش بگیرم....
|
حميد
شنبه 27 بهمن 1386 - 16:29
-10 |
|
|
|
من با تو خوشم تو خوشي با دل من از دست من و تو غصه ها خسته ميشن
|
يکشنبه 28 بهمن 1386 - 19:42
5 |
|
|
|
واقعا براتون متاسفم که کامنتمو رد کردید چون از ته ته دل بود و واقعا ذوق کرده بودم
|