خب بالاخره پديده جشنواره امسال هم مشخص شد. شاهكار نبود اما ارزش اين همه انتظار و يل للي تل للي كردن و چرخيدن توي سينما صحرا را داشت. جالب اين كه «تنها دوبار زندگي مي كنيم» بهنام بهزادي را سرموقع اش، توي سينماي مطبوعات نديدم و آن را به پيشنهاد پاره اي از بچه هاي سايت، رفتيم و در سينما عصرجديد ديديم. انگار قرار نيست امسال توي صندلي هاي سينما صحرا فرو برويم و تنها يك فيلم خوب ببينيم! يادداشتي براي «تنها دوبار زندگي مي كنيم» بهزادي نوشته ام كه مهدي عزيزي مي گذاردش كنار يادداشت خودش و پويان و صوفيا كه مي دانم عاشقانه فيلم را دوست دارند. لازم هست تأكيد كنم اين ها فقط رويويِ اولين مواجهه مان است با فيلم؟
و اما كار تازه مجيد مجيدي، «آواز گنجشك ها». تنها مي شود گفت رفتيم و به تماشاي پاره اي ديگر از تفكرهاي چيپ و ساده انگارانه و سطحي هميشگيِ مجيدي نشستيم، توي آن گرما و ازدحام بالكن سينما صحرا. فقط مانده ام چه طور تا به آخر دوام آورديم؟! به خاطر رضا ناجي اش بود؟ يا رودربايستي با اين سينماي بي بضاعت و بداقبال كه تا به حال تنها نماينده اش به مراسم اسكار، كاري بوده از همين كارگردان. آخر اين چه رويكردِ متظاهرانه اي است به معنويت كه هنوز هم مجيدي اصرار دارد گل درشت نشان اش دهد؟ اصلا بگذاريد ببينم، چرا فقط قشر فقير و ندارِ جامعه، البته از ديدِ آقاي كارگردان، است كه بايد همواره در مواجهه با عذابِ (شما بخوانيد امتحان) البته حقنه شده الهي قرار بگيرد؟ اين كه سانديسِ دكه توي شهر 400 تومان است نه 350 تومان، چه ربطي به اين دارد كه مثلا يك روز كريم (همين رضا ناجي انصافا بامزه ماجرا) دلش نيامده و ناخن خشكي كرده، 500 تومان بدهد به آن دختركي كه پشت چراغ قرمز چهار راه، دارد اسپند دود مي كند؟ اگر بخواهيم با اين تفكر و رويكردِ سطحي پيش برويم كه با اين همه نكبت توي شهر، نبايد يك دانه برج و ساختمان روي زمين باقي مي ماند! با اين تفكر، مي شود نتيجه گرفت كه آن تخمِ شتر مرغي هم كه سرايدارِ افغانيِ آن شترمرغ داري؟ داستان به كريم مي دهد به خاطر اين موقع شكستن مي پاشد روي سر و صورت (!!) بچه هاي كريم، چون حق شان نبوده و احتمالا املت هايي هم كه به عنوانِ زكات شايد براي در و همسايه مي فرستند، نبايد به راحتي از گلوي اين بندگانِ مفلوكِ خدا پايين برود! و اين رشته را همين طور بگير و برو...!
٭عبارتي كه روي وانت فكسني يكي از اهالي روستاي كريم نوشته شده!
بازگشت به روز نوشتهاي نويد غضنفري