خب، نيمه اول جشنواره هم تمام شد و ازش هيچ خير و بركتي به مان نرسيد. حتي خوراكي هاي جور واجورِ توي سينماي مطبوعات هم ديگر نمي تواند سرمان را گول بمالد. «الكساندرا»ي سوكوروف به رغم ايده خوب، مادربزرگي دوست داشتني براي اجراي نقش الكساندرا نيكلايونا و موسيقيِ زيبايِ آندره سيگل اش، بيش تر شبيه يك «نوشيدني» روسي روي مكانيزمِ عصبيِ مان عمل مي كرد تا فيلم!
و بالاخره «كنعان» ماني حقيقي. چه مي شود گفت و نوشت راجع به فيلمي كه تمام مصالحِ مناسب و لازم را براي يك اجراي فوق العاده دارد و حتي در بعضي لحظه ها و ثانيه ها بي نظير ظاهر شده اما دست آخر با نگاهي به كليت آن، حسرت مي خوري كه چرا يك چيزهايي آن طور كه بايد درنيامده. محمدرضا فروتن عالي است و سرانجام موفق شده از كليشه هايش فاصله قابل توجهي بگيرد. ترانه عليدوستيِ «كنعان» دقيقا قابليت اين را دارد كه با هر كلوزآپ از چهره اش (اين جا در سخاوت مندانه ترين حالت ممكن) سويه اي از دردهاي بي درمانِ مينا را عيان كند (آن فصل دنده عقب گرفتن اش درآن خيابان يك طرفه و وادادن به وانتِ بزرگ و بدقواره و پراز بارِ كوفتي را كه يادتان نرفته؟ چشم هاي ترانه را يادتان هست؟) افسانه بايگان هم توانسته (تا حدي كه لابد كارگردان و فيلم نامه نويس ها مدنظرشان بوده) شمايلي (هرچند كم رنگ و رقيق شده) از ويوين لي/ بلانش در «تراموايي به نام هوس» ارائه دهد. راستي موافقيد بستر و پايه اصلي نيمه اول درام، همين نمايش نامه ويليامز است؟ با تمام اين حرف ها يك حقيقت بزرگ و تا اندازه اي تلخ وجود دارد كه فيلم خوب داريم و شاهكار و «كنعان» نمي دانم چرا هيچ كدام شان نبود!
٭ديالوگِ محمدرضا فروتن در «كنعان»
بازگشت به روز نوشتهاي نويد غضنفري