دلم ميخواست با يه مطلب خيلي جانانه نوشتن دوباره روزنوشتم رو شروع كنم اما گذاشتن اين عكس و اين موسيقي متن ديگه مجالي براي صبر كردن بهم نداد. قرارمون اين بود كه عكس راتاتويي رو براي ورودي روزنوشتم، بگذارند اما مثل اينكه مهدي عزيزي با ديدن هيجان و لذتي كه از موسيقي "صبحانه در تيفاني" و عكس ادري هپبورن داشتم، خودش سرخود تصميم گرفته اين عكسو بذاره. با اينكه اين روزا راتاتويي خيلي سرگرمم كرده و باهاش خيلي حال ميكنم اما نتونستم با اين عكس مخالفتي بكنم.
آدمهايي مثل ادري هپبورن جايي براي مخالفت و بدسليقگي نمي ذارن. به نظر من اينها تكرار نشدني و بينظير هستند. واقعا الان توي سينماي هاليوود چند نفر رو ميتونين پيدا كنين كه فقط يك كمي نه از لحاظ قيافه -كه اون هم منحصر به فرده- بلكه از لحاظ بازيگري و حس و آن و و و.. مثل هپبورن باشه؟ حالا اصلا كاري به فيلمها و فيلمنامههايي كه اون و بقيه هم نسل هاش با اونها سرو كار داشتن ندارم.
نميدونم، ولي هميشه فكر ميكنم دوران فترت و قحطي خوبي و زيبايي بدجوري همه رو گرفتار كرده. حتي به نظرم خدا هم ديگه نميخواد از اون جنس آدمها دوباره خلق كنه يا شايد هم قرار نيست مثل گذشته اين آدمها در معرض ديد همه قرار بگيرن و بشن ستارهاي سينما؟
همين موسیقي رو گوش كنيد. بي نظير نيست؟ كدوم قطعهاي رو توي سالهاي اخير ميشه مثال زد كه اين حس آرامش، اميد، لذت از زندگي و حتي هيجان رو توي آدم زنده كنه؟ منظورم اين نيست كه ديگه موسيقي خوب نداريم. منظورم اين حس و حاليه كه ديگه كمتر ميشه پيداش كرد.
مهدي عزيزي توي طراحي اين قسمت واقعا سليقه زيادي به خرج داده. ببينين همراهي اون عكس و موسيقي چه حالي به آدم ميده. به نظرم تو اين عكس، با اون حالت چهره ادري هپبورن يه عالمه حرف ميشه پيدا كرد. (هيچوقت يادم نميره وقتي با مامانم يكي از فيلمهاي آخر هپبورن رو مي ديديم كه پير و تكيده شده بود، چقدر غصه خورديم. فكر كنم، هيچكدوم از ماها دلمون نميخواست اينا پير و فرسوده بشن چه برسه به اينكه بميرن.)
خوشحالم كه افتتاح اين بخش از سايت با اين موسيقي و اين عكس شد منم الكي يه جورايي همراهش شدم.
ببخشيد براي اين تاخير طولاني مدت. بايد يه حرفي براي گفتن و حالي براي نوشتن باشه و گرنه همه چي بيخود و بي حال مي شه. ممنون از همه دوستاني كه با كامنت و بي كامنت روزنوشت هاي قديميام رو خوندن. اميدوارم از اين به بعد بيشتر بتونم در خدمت باشم. دعا كنيد براي همه.
بازگشت به روزنوشت هاي گلاويژ نادري
بنفشه
دوشنبه 12 آذر 1386 - 23:10
-24 |
|
|
|
سلام گلاویژ جان در اینکه راتاتويي حرف نداره شکی نیست ولی حیف نبود جای این چهره زیبا و بی نظیر و معصوم آدری هپبورن عکس یک موش می ذاشتی اینجا فکر کنم باید از مهدی عزیزی ممنون باشی که حواسش به درخواست تو نبوده D: راستی از این به بعد هر روز اینجا منتظرم دوباره نری پیدات نشه ها
|
وحید
سهشنبه 13 آذر 1386 - 1:20
11 |
|
|
|
چي از اين بهتر كه يه كافه با اسم و عكس و ياد بانو هپبورن عزيز دوباره راه بيفته؟يكي از بي نهايت دلايل عشق من به سينما همين ناميرا بودنشه.اينكه هر وقت اراده كني مي توني DVD تعطيلي رمي رو بزاري تو دستگاه و يه دل سير آدري هپبورن رو تماشا كني! اينقدر از راتاتويي گفتيد كه ديگه طاقتم ندارم نبينمش.همين الان ميشينم پاش. دعا مي كنيم(به سبك مهران مديري در باغ مظف)
|
جواد رهبر
سهشنبه 13 آذر 1386 - 23:40
6 |
|
|
|
سلام. دیگر کسی مثل آدری هپبورن پیدا نمی شود که نمی شود. برای مهدی جان هم نوشتم اگر حتی یکی از این فیلم ها را (همین تعطیلات رمی یا معما یا بانوی زیبای من و یا صبحانه در تیفانی) را هم بازی کرده بود برای جاودانه بودنش کفایت می کرد. وای از حس سردرگمی اش در معما (Charade ، شاهکار فوق العاده استنلی دانن) وای از درماندگی اش در Wait Until Dark ترنس یانگ (این یکی را در آستانه نوجوانی دیدم و کلی غصه خوردم و نگران آدری بودم همش.) امان از لهجه و رفتار عامیانه اش در "بانوی زیبای من" (...باران در اسپین می بارد فراوان! همین طوری بود دیگه؟) و تعطیلات رمی (که زوج پک و هپبورن خیلی دوست داشتنی دیگه خب!) و... اما یک اتفاق جالبی هم تازگی ها افتاد که نزدیک بود مونیتور یکی از دوستام رو درب و داغون کنم. آخه با کلی تعریف قرار بود یک عکسی نشان من بدهد و سورپرایزم کند. حدس بزنید چی بود؟ {{{{{{{{{پاریس هیلتون}}}}}}}}}} در هیبت "آدری هیپورن" در صبحانه در تیفانی! ای وای دنیا جلوی چشمام تیره و تار شد! بهش می گم آخه پسر خوب این دوتا به هم چه ارتباطی دارن؟ گفت: مگه تو آدری هپبورن را دوست نداشتی؟؟؟ حالا بیا برایش توضیح بده که بابا نباید اسم این ها کنار هم بیاد! من هم برای همین اسم پاریس را کاغذ پیچ کردم تا از شرش در امان باشیم. البته وقتی کلی از فعالیت های انسان دوستانه آدری (که راستی راستی از صمیم قلب بود. چه انسان نازی بود!) براش گفتم تازه نکته اش را گرفت! عجب زمانه ای شده ها!
|
مريم رحماني
چهارشنبه 14 آذر 1386 - 15:5
12 |
|
|
|
سلام گلاويژ ديگه اون نگاه باهوش و معصوم و شيطون پيدا مي نميشه... حتي به زور اين همه فن و فنون عكاسي و دلبري و .. راست مي گي ياد يه جمله تبليغاتي افتادم كه دختر كوچولوئه مي گه:" بابام مي گه اگه نفت تموم بشه ديگه نيست" ... راستي اگه آدري تموم نمي شد چه قدر دنيا زيباتر بود...
|
بنفشه
دوشنبه 19 آذر 1386 - 23:17
-11 |
|
|
|
دوباره چرا دیر به دیر آپ می کنی
|
جمعه 30 آذر 1386 - 16:44
9 |
|
|
|
خیلی وقته که مطلبت را خوندم. ولی خودت که می دونی وقتی برام نمونده. از اولش هم دلم می خواست برات نظرم را بگم که طبق معمول وقت نکردم. همش یاد تابستون امسال و خاطرات خوبی که داشتیم می افتم. امیدوارم دوباره تکرار بشه و این کار لعنتی کمی برام وقت آزاد بگذاره. این هفته فقط تهرانم و همونطور که می دونی دوباره برمی گردم. یک چیزی که مدت هاست یعنی از روزی که این روزنوشت را نوشتی می خوام بهت بگم اینه که یک چیزی توی این عکس و عکس کلونی، کیت وینسلت، کیانو ریوز، سلین دیون... و حتی سمپراس که توی کامپیوترت داری، مشترکه. همشون یک حس مشترکی دارند که خیلی به هم شبیهشون می کنه. موافقی؟
|
گلاویژ
شنبه 1 دي 1386 - 16:10
-4 |
|
|
|
آره موافقم. ولی راستش رو بخوای دقیقا نمی دونم اون چیه که همه اینها رو به هم شبیه می کنه. حتی معتقدم همین حس توی عکس نیکلاس کیج تو کامپیوترم هم هست. خیلی دلم می خواد واقعا یه روزی بدونم این چیه که بین همشون مشترکه. شاید هم همه اینها از احساس ما به این آدمها ناشی می شه. ولی نه، فکر کنم همشون یک جورهایی شبیه هم هستن. منم خیلی دلم تنگ شده. مطمئنم که دوباره فرصت می میکنیم و تمام اون خاطرات زنده می شه.
|
برو بچه های سایت
يکشنبه 9 دي 1386 - 12:38
-8 |
|
|
|
خانوم ما منتظریم ها!دست بجنبانید لطفا.
|
امير جلالي
سهشنبه 11 دي 1386 - 11:43
15 |
|
|
|
سلام،ديدم صحبت آدري هيپبورنه دلم نيومد نيام و يه عرض ادبي نكنم به محضر اين بانوي زيباي سينماي نجيب آن سالهاي بدون آنجلينا جولي و جوليا رابرتز و چارليز ترون و كيشا كسل هيوز و اينا و اونا. سابرينا،سابرينا،سابرينا...اين يكي تو فيلماي اون مرحوم تكه،مگه نه؟ واينكه كاش يه عكس از سابرينا يا حتي همون صبحانه در تيفاني مي ذاشتي،از همون عكساي سياه و سفيد و نوستالژيك و ... موفق باشيد.
|
مجید
جمعه 3 اسفند 1386 - 0:14
11 |
|
|
|
سلام و درود فراوان خدمت شما و دوستان محترم من دانشجوی سینما یا خوره فیلم و چیزای مثل این نیستم فقط یه تماشاگر معمولی ... از اونایی که فیلم های روز رو دنبال می کنن تا وقتشون رو پرکنن و از دیدن جلوه های ویژه لذت ببرن! خیلی ساده یه روز با کمی تردید DVD فیلم تعطیلات رومی را از یه فروشنده خیابونی خریدم میدونی چرا؟ از عکس فیلم (هپبورن و پک سوار بر موتور) خوشم آومد وقتی فیلم رو تماشا کردم زیبایی فیلم و داستان اون فوق العاده بود یک احساس خیلی خوب از فیلم پیدا کردم که باعث شد تفکرم نسبت به فیلم های قدیمی عوض بشه و بفهمم که باید به تاریخ سینما احترام گذاشت (به ویژه آخر فیلم و تغییر شخصیت پرنس بسیار زیبا بود) بعد از اون فیلم های دیگه سرکار خانم پرنسس (تعطیلات رومی) رو دیدم . سابرینا - صبحانه ای در تیفانی - معما و بانوی زیبای من راستی اگه میشه از این جور فیلم های درست و درمون معرفی کنید خیلی خوشحال میشم . کامتون شیرین 0000 دلتون خوش
|
پوپه میثاقی
دوشنبه 6 اسفند 1386 - 15:2
-13 |
|
|
|
آخ که چقدر من عاشق این آدری هپبورن ام.
|
خبرگزاري خليج فارس
جمعه 5 مهر 1387 - 16:38
9 |
|
|
|
/ خبر فوری / ديدار سيد محمد خاتمي با دعوت ابراهيم حاتميكيا سلام . تبادل لينك كنيم؟. من را لطفا با نام "خبرگزاري خليج فارس" لينك كن. من شما را با چه نامي لينك بدهم؟
|