سلام دوباره به همه سیاوش خان پاکدامن از شروع دوباره می گه و از صفر آغاز کردن.اینست حکایت ما.حد صفر به سمت بینهایت... بحث بحثه پولانسکی هست و ما هم خراب "محله ی چینی ها"و اون دیالوگ بی نظیرش:اون دخترمه.اون خواهرمه.اون دخترمه و خواهرمه. "دروازه ی نهم" هم که از اون بی نظیرهاست.یه دفعه توی همین کافه یه دیالوگ ازش گذاشتم.رضا یادت میاد که!؟ولی چرا کسی ازش چیزی نمی گه!!؟ و با عرض شرمندگی فیلمی که ازش ندیدم همین "دیوانه وار"هست.دی وی دی اون دم دسته.ولی نمی دونم چرا نرفتم سراغش.از این تعجب انگیزتر هم داریم!؟ و" مستاجر" که همین دو سه شب پیش دوباره دیدمش و باز هم دوستش نداشتم.ولی "پیانیست"این یکی دیگه نه... و ساعت فیلم بینی.از 19 تا 4 صبح.غیر از این برام معنی نمی ده.و امان از 12 شب به بعد که خونه در سکوت کامله و تو بخوایی واسه یه سکانس های های گریه کنی.و یا سر یه سکانس فریاد بکشی.با "مرحوم" که مامان بیچاره رو از خواب پروندم. و این است آهنگ پاییزانه ی من:Audiosalve آهنگ Out Of Exile When I first came to this island that I called by my own name I was happy in this fortress, in my exile I remained But the hours grew so empty and the ocean sent her waves In the figure of a woman and she pulled me out to sea When you come down to take me home send my soul away When you come round you'll make me whole send my soul away On the altar of a sunrise was a wedding in the waves And inside her shone a young light from her labor I was saved Though I've traveled long in darkness in her harvest I'm embraced ... و دیوانه وار مرده ی "زیرزمین"امیر کاستریکا شدم رفته.دو روز پست سر هم بازم هم می خوام...
|