.یک مدتی با دوستم قرار می ذاشتیم بعد از دیدن فیلم ها او نها رو به یک میوه ای تشبیه کنیم !....کارمون خیلی عجیب و غریب و شایدم مسخره بود ،می دونم .ولی نمی دونم چراموقع دیدن انجمن خواهران....یاد این بازی سالهای دور افتادم! انجمن خواهران برای من طعم توت فرنگی رو داشت.یک توت فرنگی قرمز خوش طعم و خوش رنگ . انجمن خواهران شلوار مسافرتی ،یک دستو العمله ...دستور العمل یک زندگی شاد .دستور العملی در باب اینکه چطور از در کنار هم بودن لذت ببریم.چطور سعی کنیم خودمون رو با محیط پیرامون وفق بدیم و تغییرات رو با مقاومت کمتری بپذیریم.چطور سعی کنیم یواش یواش با زندگی آشتی کنیم .زیبایی های زندگی و زیبایی های نهفته در خودمون رو کشف کنیم.انقدر همه چی رو سخت نگیریم....باورتون می شه این همه حرفهای گنده گنده تاثیر تماشای فیلمی مثل انجمن خواهرانه؟!.....راستش برای خودم هم عجیبه ،چون پیشداوریه اولیه ام درباره ی فیلم یک چیز کاملا متفاوت بود . فیلم رو گذاشتم تو دی وی دی ،رفتم تو تخت و تا خر خره زیر پتو و آماده برای دیدن...راستش عکس چهار تا دختر تین ایجرروی جلد و تصاویر ابتدایی فیلم داشت تقریباً مطمئنم می کرد که فیلم از اون کارهاییه که بیشتر به مذاق خواهرم خوش می یاد تا من ؛ولی..... اگه انجمن خواهران ...به قول نوید یک کمدی رمانتیکه .احتمالاً تنها کمدی رمانتیکه عمر منه که موقع دیدنش انقدر اشک ریختم .این قطره ها ی درشت و شفاف اشک روی صورت من اونهم ساعت 12شب بخاطر رویارویی ام با خودم و حقیقت زندگی ام بود .حقیقت زندگی امروزی که درونشیم.انگار یکی جلوی روی تو یک آینه گذاشته و می گه خودتو ببین! موقع دیدن فیلم خودمو می دیدم .خودمو که مثل کارمن تو صحنه ی درد و دل با پدرش یکباره منفجر می شه و این انفجار حاصل خودخوری ها و سکوت نا بجاشه ! خودمو می دیدم که مثل لنا تو ساحل دریا ایستاده و داره اشک می ریزه بخاطر خلا یی که تو خودش حس می کنه ،بخاطر اینکه با خودش بیگانه ست ،بخاطر اینکه اصلا نمی دونه اینهمه سخت گیری و شکنندگی که تو وجودشه از کجا می یاد ؟ خودمو می دیدم که مثل تیپی یک موقعی هایی چقدر الکی سفت و سختم.نفوذ ناپذیرم .ظاهرم مثل تیپی باید خشک باشه و....بعد با بهانه ای مثل بیلی همه چیز تغییر می کنه . و خودمو می دیدم که ....چقدر دوست دارم مثل بریجیت باشم .خودم انتخاب کنم و خودم مبارزه کنم ....آره ،به اعتماد به نفس بریجیت حسودیم می شد . چیزهای دیگه ای هم هست ...مثلاً اینکه آرایش مو ی هر کدوم از دختر ها چقدر عالی بود ...از اون های لایت سبز موی تیپی تا موهای بلوند و لخت بریجیت .....اینکه هیکل خپل و لبهای کلفت و پف بالای چشم کارمن در مهربون نشون دادن چهره اش چقدر موثر بود و رنگ چشمهای لنا و ریز نقشیه مینیاتوریه چهره اش چقدر با شخصیتش هماهنگ بود .....اینکه تصویر ارائه شده از اون پسر یونانی با وجود اغراقی که داشت و زیاده از حد خوب بودنش چقدر دلچسب بود مخصوصاً توی دو تا صحنه یکی اونجایی که بی سر و صدا داشت به لنا در کشیدن قایق کمک می کرد و دیگه زمانی که توی بازار ماهی فروشها دفتر نقاشیه لنا رو گرفت و آرام آرام از دیوارها گذشت تا رسید به کلیسای زیبایی که لنا تصویرش رو کشید بود .انگار داشت خود لنا رو کشف می کرد!
|