دوشنبه 1 آذر 1389 - 0:27



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 



دوشنبه 14 آبان 1386 - 11:47

آرامش ابدی


در «خواب ابدی»، این شاهکار ابدیِ هوارد هاکس، فصلی جاودانه (و صد البته یله و دلی!) وجود دارد:
فیلیپ مارلوی قصه ما تحقیقات اش را مثل همیشه، بداهه وار، از کتاب فروشیِ گایگر شروع می کند. برای این که فروشنده کتاب را امتحان کند که اصلا این کاره است یا نه؛ لیستی از کتاب های چاپ اولِ مشهور را در می آورد و آن وقت، عمدا از فروشنده، چاپ سوم را می خواهد تا ببیند سوتی می دهد یا نه و این طوری مچ گیری می کند. مارلو بلافاصله به کتاب فروشیِ آن طرف خیابان می رود بلکه از شخص گایگر، اطلاعات بیش تری به دست بیاورد. اما این بار دخترک فروشنده آن یکی مغازه این کاره است و از مارلو رودست نمی خورد؛ بن هور چاپ سوم سال 1860 ، با یک غلط نامه در صفحه 116 و کتاب شوالیه آدابون چاپ 1840 اصلا وجود ندارند! این جاست که برای اولین بار ایمان می آوریم بالاخره مارلوی بدبینِ قصه ها به یک نفر (آن هم مؤنث!) اعتماد کرده. او پیش دخترک (که حتی اسمش طی این سکانس معلوم نمی شود) فاش می کند که در واقع کارآگاه خصوصی است و دارد راجع به گایگر تحقیق می کند و بعد هم که دخترک بهتر از هر پلیس و کارآگاهی مشخصات گایگر را برای مارلو تفسیر می کند.
خب، مارلو کنار یک نفر به آرامش رسیده و این برای تمام چندلر خوان ها و نوآر بازان اتفاق فرخنده ای است. او کاراکتری است که از لای کلمات چاپ شده روی کاغذ خلق شده و آمده بیرون و در این لحظه ناب، توی این کتاب فروشی، در آن روز بارانی، انگار که دوباره به خانه برگشته، به جایی که به آن تعلق دارد. یک جور احساس امنیت عاطفی و انسانی؛ همچو بچه ای در زهدان مادرش. دوست نداریم آن بعدازظهر بارانی به این راحتی تمام شود و دوباره به جنگل آسفالت همیشه پرتاب شویم. دخترک موقع رفتن مارلو از او می خواهد که هر وقت کتابی خواست بیاید پیش اش و مارلو به تلخی همیشه می گوید:«بن هور چاپ 1860؟» و دخترک:«با غلط نامه، به امید دیدار»! مارلو:«خداحافظ رفیق».


بازگشت به روز نوشت‌هاي نويد غضنفري

نظرات

رضا
دوشنبه 14 آبان 1386 - 14:47
9
موافقم مخالفم
 

1- به نظرم جذابیت عشق به نرسیدنش است ، به تنها ماندنش . به بازگو کردنش با شکاف کوهی که شاید هزاران نفر دیگر هم آنجا رازشان را گفته باشند . این نرسیدباعث می شود این همه " کازابلانکا " جذاب باشد . " در حال و هوای عشق" جذاب باشد و این همه شاهکار شکل بگیرد . 2- ممنون مانای عزیز به خاطر آن پرونده که گفتی . البته این که چه طور تبلیغش را در این شماره ی مجله ی فیلم ندیدم به خاطر این است که اولا این شماره را بدون عینک را خواندم ( امان از تنبلی که حاضر نیستی از اتاق عینکت را بیاوری ) و دوم هم اینکه در بد دورانی این شماره را خواندم . روزگار افسردگی و ایستایی . حدود سه هفته است که نه کتاب خوانده ام و نه فیلم دیده ام ( ضد مرگ را فاکتور بگیر خودت ! ) . البته اصلا نا امید نشده ام . در حال مبارزه ام با این احوالات خراب ، اما خوب به کمی زمان هم احتیاج است ( همچنان که زمان می گذرد ) . اما در مورد اینلند ایمپایر و بازگشت حرف دارم ، خیلی ! از پنه لوپه کروز و لورا هرینگ ( اصلا باورم نمی شود این همان لورا هرینگ زیبای مالهالند درایو باشد . تو باور می کنی ؟) از آن اشک هایی که می آید ، اما نه یکسان ! از کلوز آپ صورت دختر کروز در فیلم که انگار یک چیزی کم داشت . یک چیزی که جذاب بود ، وجودش حس می شد و فکر می کنم همان بهتر که نبود ... ( درک کن که مجبورم حذف‌اش کنم ) پی نوشت : از سیاوش ( از نوع قمیشی ) خوشم نمی آید ، اما به شدت در روزگار افسردگی جواب می دهد . آرام می کند ! به قول علی عابدینی : برا مزاجِت خوبه ! یا حق

سیاوش پاکدامن
دوشنبه 14 آبان 1386 - 21:12
-1
موافقم مخالفم
 

چند دقیقه قبل، آسیاب بادی های ذهن سیاوش

سلااااااااااااااااام، آخیش، یک هفته آزگار بود که کامنت نذاشتم،داشتم حناق میگرفتم. بگذارید یک لیوان ‏سلطانی، چای بزنم به بدن تا بعد.....‏

‏.‏

چند دقیقه بعد، همان مکان قبلی

بالاخره بعد از دو سه هفته غوطه ور بودن میان فیلمهای بد، بالاخره دو سه تا فیلم دیدم که سرشان به تنشان ‏بیرزد و بتوانم موقع صحبت درباره آنها سرم را بالا بگیرم.‏

دیشب ‏Scoop‏ وودی آلن را دیدم، یواش یواش دارم ارادتمند میشوم. با یک داستان دیوانه وار و یک شعبده ‏باز باحال. یک اجرای متفاوت از یک داستان تکراری.‏

یک چیزی که هم در ‏Match Point ‎و هم در ‏Scoop‏ برایم جالب بود، استفاده جالب از موسیقی بود. در ‏Match Point‏ موسیقی قدیمی را میشنیدیم که معمولا در نقاط عطف فیلم تکرار میشد و در ‏Scoop‏ هم که ‏انگار فیلم بر اساس باله دریاچه قو ساخته شده بود.‏

‏.‏

فیلم دیگری که در این چند روز کامم را شیرین کرد، فیلم ( خدایا به امید تو) نون و گلدون مخملباف بود. ( ‏همین الان یاد جایی افتادم که بارت در ماهیگیری خرابکاری میکند و خودش را آماده میکند که فلاندرز او را ‏مانند پدرش تنبیه کند – ارتباطش را خودتان حدس بزنید).‏

نون و گلدون یک ایده جالب و اجرایی خوب دارد، اگر بتوانیم از شعارهای معمول فیلمهای مخملباف چشم ‏پوشی کنیم( که من توانستم)، داستان را خوب و باور پذیر در می آورد. خلاصه کلی صفا کردم با این فیلم. ‏ولی چشمتان روز بد نبیند، وای از این .... و فلسفه که به زور نیم ساعتش را تحمل کردم. به نظر من توبه ‏نصوح کمتر از این فیلم شعار میداد.‏

‏.‏

‏.‏

کی بود که درباره دوشیزه سان‌شاین کوچولو نوشت؟؟؟ (عربده استفهام انکاری بر وزن ، آی نفس کش). دست ‏گلش درد نکنه که بد فرم فاز داد. آدم این فیلمها را که میبیند، احساس میکند که هیچ دلیلی برای نا امیدی و ‏دپرس شدن در دنیا وجود ندارد.‏

میدانید اولین چیزی که با شنیدن اسم این فیلم به ذهنم میرسد چیست؟ بوق عوضی ای که گیر کرده است و به ‏تمام دنیا ریشخند میزند.‏

‏.‏

چندان دقیقه بعد تر، همان مکان اول

نوید را میبینم که دندان قروچه میکند و با خودش میگوید: یک بار نشد این آدم بیاید اینجا و صحبتش با ‏روزنوشت مرتبط باشد.‏

سیاوش هم شرمسار سرش را پایین می اندازد و به خودش پاسخ میدهد: سیسترهود را هنوز ندارم، خواب ‏بزرگ را هم تازه اقدام کردم برای تهیه. ‏

‏.‏

در مجموع، ارادت شدیداللحن بنده را پذیرا باشید. ‏

جواد رهبر
چهارشنبه 16 آبان 1386 - 8:52
2
موافقم مخالفم
 

نوید جان سلام

خب راستش اون موقع که دونات مجانی می دادی فیلم رو ندیده بودم اما حالا گفتم این متن رو برای همه جا باید رو کنم:

“A Life Well Spent”

هر بار دیدن خانواده ی سیمپسون:فیلم، کلی صفا داره و علاوه بر یافتن نکات جدید، نکته های بامزه ای داره که حتی تکرارشون هم جالبه. اما یکی اش است که بدجوری وصف حال است: آنجا که خبر انهدام اسپرینگ فیلد پخش می شود و یکی از اهالی را می بینیم که داره آخرین لحظه ها رو با مجموعه ی کتاب های فکاهی اش می گذرانه. می گه: یه عمر کتاب های فکاهی جمع کردم (تا اینجا حس افسوس داره. با خودمان فکر می کنیم که آره دیدی چه کار بی فایده ای کرده ای) و بعدش یه دفعه فریاد می زنه: حالا می تونم بگم که زندگیمو به نحو احسن گذروندم. عجیب به دل می شینه... واسه من که این طوری بود. حالا هر وقت کسی ازم بپرسه که چرا این همه کتاب و مجله و فیلم و موزیک جمع می کنی می گم اون صحنه ی فیلم خانواده ی سیمپسون رو دیده ای یا نه؟

حالا می آم بعدا هم درباره ی هاوکس گپی بزنیم و هم Juke Box کافه رو روشن کنم.

قربانت...

شهرام پاک نیت
چهارشنبه 16 آبان 1386 - 15:29
13
موافقم مخالفم
 

نوید تو خودت هم توی خواب ابدب فرو رفتی! قبول نداری؟

مانا
چهارشنبه 16 آبان 1386 - 17:13
9
موافقم مخالفم
 

1.رضای عزیز گفتی که جدیداً خوبی خدا رو خوندی .من که داستان موراکامی و لاهیری رو از همه بیشتر دوست دارم....یک پیشنهاد برات دارم.مترجم دردها و همنام جومپا لاهیری رو بخون.داستان (موضوع موقت )از مجموعه ی مترجم دردها و هم نام لاهیری قطعاً حالت رو خوب می کنه (قول می دم).

2.سیاوش ممنون از محبتت .

راستی همه این فیلم گسست رو ببینید.نوید درباره اش یک یادداشت نوشته .واقعاً تریلر خوش ساختیه و من تقریباً مطمئن بودم نوید در اینجا راجع بهش چیزی می نویسه که خب منتقلش کرده به یک بخش دیگه !(این رایان گاسلینگ آینده ی درخشانی داره )هاپکینزم که مثل همیشه خوبه و فیلمنامه ی کارم عالی .

3.گفتم که رابطم با خدا خوبه ....دیدین فیروز کریمی مربی استقلال شد!

4.برای این روزنوشت و این فیلم عزیز باید بیشتر فکر کنم ،در کامنت بعدی ام درباره اش می نویسم.


چهارشنبه 16 آبان 1386 - 23:19
-2
موافقم مخالفم
 

سلام به همه

مرسی از نوید خان به خاطر این عکس معرکه از آرامش ابدی.کلی فاز داد.حس عجیبی بهم دست داد وقتی صفحه باز شد.

و امان از این چند جمله ی آخر:

دخترک:«با غلط نامه، به امید دیدار»! مارلو:«خداحافظ رفیق».

دلم هرری ریخت.ته دلم خالی شد باهاش.علتی نداشت.همین طوری...

امشب هم می ریم برا دیدن Amores Perros همش هیجان دارم ببینم حس 21 گرم بهم منتقل می شه یا نه...

مانا
پنجشنبه 17 آبان 1386 - 15:45
-9
موافقم مخالفم
 

آنجلا(مکانی در آفتاب):خداحافظ جرج....انگار بهترین اوقات زندگیمون فقط به خداحافظی گذشته .

................

...............

هی!جریان چیه!؟

خاطره آقائیان
پنجشنبه 17 آبان 1386 - 16:5
6
موافقم مخالفم
 

امان از این کم حواسی.آقا این کامنت چهارشنبه 16 آبان 1386 - 23:19 مال من بود.یادم رفته اسم بذارم گویا.

تا نیم ساعت دیگه میرم کانون فیلم دانشگاه علوم پزشکی.اگه گفتین برا دیدن چه فیلمی؟امروز صبح وقتی دکتر آذری عزیز خبر دادن می خواستم از خوشحالی جیغ بکشم.آخه همین دیشب بود که به خاطر ندیدنش کلی افسوس خورده بودم.بله"خانواده ی سیمسونها".فکرش رو بکنید اوم هم روی پرده.جای همتون خالی...

جواد جان دارم می رم که داشته باشم اون سکانس epiphany رو.

مخلص همگی هستم.تابعد...


پنجشنبه 17 آبان 1386 - 19:0
12
موافقم مخالفم
 

سلام رفقا.....

آقا به من خیلی خوش گذشت......همین امروز از فتح علم کوه برمیگردم.کوهنوردا میدونن که چه کوه چغریه و هر کسی رو به خودش راه نمیده.علی الخصوص که 3 تا از همنوردامو تو همین علم از دست دادم.............(یکیشون مسعود ماموت بود.مسعود تنهایی رفت علم کوه و بعد چند روز جنازه تیکه تیکه شده اش رو تو گونی انداختن برگردوندن.داریم براش یه فیلم میسازیم.در واقع بازسازی سفرشه...مسعود حماقت و شجاعت رو با هم قاطی کرد.و این برام یه ایده ناب بود.خیلی از تیکه های فیلممون رو تو این چند روز گرفتیم.هنوز نمیدونیم باید باهاش چه غلطی بکنیم.اولشیم.)....به هر حال به من بد جور حال داد.و البته اولین چیزی که بعد دوش گرفتن حالتو جا میاره این که بری تو یه کافه دنج یه گوشه بشینی بعد ببینی فیلیپ مارلو هم اونجا هست..اونم از نوع همفری بوگارتش ...و آرامشش در برخورد با یک مونث و احتمالا رودست خوردنش از او که به شدت برایم یاد آور شرلوک هولمز و تنها رودست خوردنش آنهم از یک مونث بود.(یه خبر بدم .کلایو اوون قراره نقش فیلیپ مارلو رو بازی کنه و اگر جور در نیاد برای چندلر خوانها یک فاجعه خواهد بود.)خواب ابدی علاوه بر نکته ظریفی که نوید بهش اشاره کرد یاد آور یکی از زیباترین روابط فیلمهای هاکس هم هست.بوگارت و لورن باکال....

یک چیز دیگر هم هست..جواد رهبر و کمیک بوک بازیش و اشاره ای که به سیمپسونها داشت.این برای همه کمیک بوک بازها (همه آنهایی که نقشه جغرافیا را با تن تن شناختند.هورا)بهترین صحنه فیلم بود.گواهش کامنتیست که در کافه امیر دقیقا بعد دیدن فیلم گذاشتم و البته روی مطلبی که درباره سیمپسونها برای سایت دارم جمع و جور میکنم صد البته بهش اشاره ای خواهم داشت.و البته پیشنهاد من به خودم بعد از چنین سفر سختی رفتن زیر پتو ..هدفون در گوش و my way فرانک سیناترا است.

بعد الزر زدن:الان vh1 داره summer wine رو نشون میده.اونایی که از این ترانه چیزی میدونن یه چیزی بگن.اورجیناله؟

رضا
پنجشنبه 17 آبان 1386 - 22:19
-1
موافقم مخالفم
 

1- خوبی خدا را چند ماه پیش خواندم . کتاب خیلی خوبی بود . راستش من شیفته ی داستان " شیرینی عسلی " از موراکامی ، " تعمیرکار" اورت و خود " خوبی خدا " از کمپر شدم . البته باید اعتراف کنم آن اولش از " بهشت- جهنم " هم خوشم آمد اما وقتی کتاب مترجم دردهارا خواندم ........ آخر تو نمی دانی چرا این خانوم لاهیری که جایزه ی ادبی ی نبرده ای در این دنیا نگذاشته ، اینقدر عاشق یک مرد یا زن بنگالی تنها در آمریکا است ؟ راستش " موضوع وقت " مرا تحت تاثیر قرار داد اما وقتی باقی داستان ها را خواندم فکر کردم این که همان قبلی است . اما باز هم باید اعتراف کنم ( می بینی چقدر دست به اعترافم خوب است ؟ چقدر من مناسبم برای کارهای سیاسی !) داستان مترجم دردها مرا دیوانه کرد ! همان یکی در آن مجموعه واقعا احساسات مرا برانگیخت و شیفته ی خودش کرد ....... ( هم نام را چند وفت پیش ، همان موقع که تب لاهیری مرا هم گرفته بود خریدم اما از خواندنش منصرف شدم ، اما حالا که پیشنهادش می دهی حتما می خوانمش ..... می دانم که حالم را خوب می کند ! )

2- خاطره خانوم عشق سگی را دیدی ؟ من که به شدت عاشق عشق سگی هستم ( دیگر با این جملات مسجع حجت را بر ادبیات تمام کردم ) . چقدر این اثر حساب شده و جذاب است ! چقدر کارگردانی حساب شده ای دارد . تازه آن نسخه ی مال من چند کلیپ از خود ایناریتو ، هم داشت تا دیگر عیشم کامل شود !

راستی یک سوال همگانی : همان موقع که فیلم را دیدم در دو صحنه به شدت یاد فیلم قرمز کیشلوفسکی افتادم ! یکی آن عکس تبلیغاتی آن مدل که حتی پس زمینه اش هم قرمز بود و دقیقا مثل قرمز پایین کشیده می شد و سگ آن زن " ریتا " که حتی نوع صدا کردنشان هم شبیه هم بود ! این همه نشانه ، ولی نمی دانم چرا نمی توانم رابطه ی این دو فیلم را با هم بفهمم !

پی نوشت : تبریک به مانای عزیز برای مطلبش درباره ی لیتل میس سان شاین ! شرمنده من دیر فهمیدم ، هنوز حکایت همان عینک است گویا !

پی نوشت 2 : امیر خان شاید بهتر بود آن پی نوشت را در همین کافه می نوشتم . به هر حال تمام مشکل من با آن " مجبورم حذف کنم " اش است ، وگرنه تماما درک کردم ، مخلصیم !

یا حق

جواد رهبر
جمعه 18 آبان 1386 - 0:4
-2
موافقم مخالفم
 

گفته بودم می آم Juke Box رو آتیش کنم. کاوه کجایی؟ این عکس و ترانه رو از دست ندهی ها! خواننده ی گروه 30 Seconds To Mars رو هم که می شناسید! راستی چه اسم توپی دارند... "30 ثانیه تا مریخ"

حس عجیب این عکس رو ببینید. از آلبوم اولشان است.

http://buddiespecial.googlepages.com/30_Seconds_To_MarsAlbum.jpg

این هم خود ترانه:

http://buddiespecial.googlepages.com/30SecondstoMars-04-WasItaDream2.mp3

"Summer Wine"

اگر اجرای نانسی سیناترا و لی هازل ود است که اصل خود جنس است این کار... در غیر این صورت اجرای مجدد است. فکر کنم مال همین ویلی والو (خواننده ی HIM ) و ناتالی آولون باشه. این اجرای جدیده... من که هنوز با اجرای نانسی زندگی می کنم...

فرانک سیناترا رو که پایه ام اساسی. واسه همینه که عنوان فرعی بلاگم Strangers in the night است...

راستی سیمپسون ها پر است از این تیکه ها... خیلی توپه...

مخلص صاحب کافه و اعضایش!

http://barrylyndon.blogfa.com

کاوه اسماعیلی
جمعه 18 آبان 1386 - 5:11
-9
موافقم مخالفم
 

سلام دوباره..زیاد خوابیدم.کامنت علم و sumer wine و سیناترا و کمیک بوک سیمپسونها مال من بود.(معلوم بود؟)ضمن اینکه یک چیز دیگر هم تو کامنتم بود و اون هم یک دروغ شیرین بود....این که قله رو زدیم مربوط میشد به تصورمون و رویایی که داشتیم و تمام چند هفته اخیر رو به شور اون میگذروندم.اما خوب نشد...تا نزدیکیهاش رفتیم ولی توفان بیشتر از این حرفها بود.(این سومین باریه که جامون میذاره سگ مصب)...پس به رویای فتحش خوشیم.مخلص آقا نوید هم هستیم.

جواد جان ایول به عکس توپی که نشون دادی و البته جرد لتو که کلیپ the kill شان را خیلی دوست داشتم.و بیشتر ممنون به خاطر اینکه بهم فهماندی که نانسی سیناترا ترانه فوق را خوانده.(آقا ضمنا ارزش شما بعد از اینکه فهمیدم پایه فرانک سیناترا"و البته سیمپسونها" کروشه باز والبته کمیک بوک کروشه بسته آکولاد بازو البته این یکی دیگر سر کاری بود آکولاد بسته هم هستی دو چندان شد.آدمها به دو دسته تقسیم میشوند .آنهایی که فرانک سیناترا را هنوز دوست دارند و آنهایی که زمین را میکنند.)

سوفیا
جمعه 18 آبان 1386 - 8:38
-3
موافقم مخالفم
 

سلام

این خواب بزرگ دو تا همزاد هم دارد با همین زوج بوگارت و باکال. یکی داشتن و نداشتن و یکی هم کی لارگو(جان هیوستن). البته خواب بزرگ از ان دو تا سیاه تر و پیچیده تر است.... به خصوص با آن خواهر معصوم قاتل.

رابطه اپیزود دوم عشق سگی با قرمز به نظرم صرفا در حد ارجاع دادن بوده نه بیشتر. به لحاظ فضا و حال و هوا و احساسی که برمی انگیزند خیلی متفاوتند این دو فیلم.

کاوه اسماعیلی
جمعه 18 آبان 1386 - 23:45
-1
موافقم مخالفم
 

یک چیز دیگر جواد جان.اگر اجرای اصل نانسی سیناترا را داری برایم بفرست یا لینکش را بذار.kaveh56_56@yahoo.com

نوید هم یکبار انگار ناپرهیزی کرد و تو کافه موزیک گذاشت.نوید جان ادامه بده.

رضا
شنبه 19 آبان 1386 - 19:15
-5
موافقم مخالفم
 

کاوه تو که اینقدر رویا را با واقعیت خوب در هم می آمیزی چرا سورئال نمی سازی؟ برو یه کم پیش لینچ ساز زن ! برو چنان به زیر آواز زن ! ( بعد از اون یه دیازپام ده هم برای من بیار ! )

نويد غضنفري
يکشنبه 20 آبان 1386 - 18:8
10
موافقم مخالفم
 

سلام به رفقاي هر روز و هميشه ام

ديشب اين جا كامنتي گذاشتم، نمي دانم چرا پريده! فكر كنم اين طوري شروع كرده بودم كه خوشحالم كافه خودتان به جايي رسيده كه در مواقعي كه كوتاهي سر زدن از جانب من است خودتان مي آييد و كر كره ها را بالا مي كشيد و بحث ها را جهت دهي مي كنيد و...اين بود كافه رؤيايي من.

سلام به رضاي عزيز كه نكته را خوب گرفته، به سياوش كه حرف هاي من و او زمين تا آسمان فاصله دارد! (سياوش جان تو بيا هرچه مي خواهي بگو اصلا) به شهرام پاك نيت دوست نديده ام كه پرونده ما را بست و گذاشت كنار! به جواد عزيز كه در اين موقعي كه نبايد من را ياد شاهكار نانسي سيناترا «Summer Wine» انداخت (خب برادر لينك آن يكي را هم ميذاشتي) به كاوه كه ديگر انقدر با هم جوريم كه بي اسم هم مي دانم خودش است و سوفيا كه اميدوارم با تداوم آمدنش جمع مان را گرم تر كند (راستي بچه ها اين يكي را از من نشنيده بگيريد، اما يك بار امير قادري آمده كافه و براي مطلب آلن دلون كامنت هم گذاشته، اما بدتر از كامنت من گويا همه اش پريده. هي اين هم از شانس ما، گفتم ببينم امير از طعم نوشيدني هاي اين جا راضي است؟ ازش مي پرسم) و به خاطره جان كه نمي دانم چرا جواب اش را بايد از «شخص» ديگري در «جا»ي ديگري بگيرد!! مخلصيم

نويد غضنفري
دوشنبه 21 آبان 1386 - 0:55
-9
موافقم مخالفم
 

دوباره سلام!

تقريبا جانم به لبم رسيده تا اين دو كلام حرف حساب را با رفقايم بزنم، هي دي سي هي كامنت مي پرد...

ادامه كامنت قبلي: و به مانا كه ديگر مي داند چه طور حرف هايش را پشت نوشته اش پنهان كند!!

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 1.60574102402 seconds.