دوشنبه 1 آذر 1389 - 10:26



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 



دوشنبه 7 آبان 1386 - 1:23

You can't go wrong with Quentin Tarantino and Kurt Russel*


فعلا که فیلم جدید تارانتینو انتظارات امیر برآورده نکرده (نمی دانم چرا همش می خواهد این فیلم را با پالپ فیکشن مقایسه کند)، نوید هم همچنان بر اعتقادش در این باره که برخی نظراتش را پشت نوشته اش پنهان کند پا برجاست. نیما هم گویا هنوز فیلم را ندیده. جای خسرو و پویان خالی است، آنها هم مثل من عاشق فیلم شده اند (لطفا اگر صدای من را می شنوید کامنتی در این راستا مرحمت بفرمائید.) البته از جمع دوستان سینمای ما، امید غیایی عزیز هم گویا خیلی با فیلم حال کرده.(حتما یادداشت اش درباره گریند هاوس را بخوانید + ) عجیب است ... من که در تمام طول فیلم یک لحظه نتوانستم چشم از مانیتور بردارم. از همان روزی که تارنتینو گفته بود این فیلم برای من و رودریگوئز فیلم بعدی مان محسوب می شود خیالم راحت بود که فیلم خیلی خوبی است. (چون به قول امیر تارانتینو اشتباه نمی کند)

همه چیز از تجدید خاطره با سینماهای قدیمی و خاطرات دو فیلم با یک بلیط شروع می شود. سینمای مورد علاقه تارانتینو و رفقیش رودریگوئز. گونه ای از سینما که تارانتینو در شاهکار های قبلی اش هم نشان داده که تحت تاثیر آن فضاست. این تاثیر پذیری را خود استاد بارها اعتراف کرده است. اما اینجا تارانتینو نه تنها از سینمای گریند هاوسی تاثیر گرفته بلکه دقیقا از آن کلیشه ها برای فیلم اش استفاده کرده است. و البته از فضای نبوغ آمیز فیلم هایش هم خارج نشده است. در واقع تارانتینو علاقه ای به نشان دادن تمام دانشش نسبت به این نوع از سینما ندارد و هدف اش پیاده کردن یک ژانر سر راست و ساده سینما است همراه با همان مارک های معروف فیلم های خودش نظیر قرار دادن شخصیت های قوی زن در مرکزیت داستان یا خشونت های کارتونی و حتی اعتقاداتش به معجزه، مسائل خدا شناسی و ...

خوب پس باید منتظر یکی از بی شرمانه ترین فیلم های سرگرم کننده این سال ها باشیم (این جمله و اصطلاح بی شرمانه را از تاد مک کارتی قرض گرفتم! گویا بی شرمانه صفت فیلم های پر فروش گریند هاوسی بوده است) فیلم هایی که سال هاست دیگر شبیه اش را نساحته اند و به قولی از مد افتاده. ( این به قولی را هم از علی دایی قرض گرفتم!)

زیاد علاقه مند به سینمای رودریگوئز نیستم (به غیر از شهر گناه اش که احتمالا از دستش در رفته است. اما باید بگویم پایه اساسی شخصیت اش هستم. به قول نیما همه چی تمام است لامصب) اما به نظرم جدا کردن فیلم تارانتینو از مجموعه «گریند هاوس» تا حدود زیادی به درک درست فیلم لطمه زده است.(این را خود تارانتینو هم قبول دارد. مصاحبه اش در جشنواره کن را بخوانید.) با این وجود این اتفاق مزیت های دیگری هم دارد و آن اینکه تارانتینو سکانس هایی را که مجبور بوده به دلیل تایم زیاد از فیلم حذف کند را به نسخه جدید اضافه کرده (حیف نبود بخشی از سکانس فوق العاده  کافه را نمی دیدم، به قول خسرو با آن ساندتراک فوق العاده اش.)

از آنجا که تارانتینو قصدش ساخت فیلمی شبیه  به B-Movie های دهه 60 و 70 است، طرح کلی داستان «ضد مرگ» هم بسان آن گونه فیلم ها بسیار ساده است: یک بیمار روانی که از کشتن دختران جوان با ماشین اش لذت می برد و یک خودرو واقعا خراب نشدنی دارد!! (ایده را که دارید از همین جا می فهمیم که استاد هنوز سرحال است)

بدلکار مایک: این ماشین 100% ضد مرگ است، البته وقتی که ازش به نفع خودت استفاده می کنی ، ... تو واقعا به نشستن در جای من نیاز داری! ...

و حتما می دانید که بعد از این دیالوگ چه اتفاقی می افتد ... 
استفاده از کلیشه های این گونه سینمایی بدان معنا نیست که تارانتینو آن نگاه شخصی و وسواس های فیلمسازی اش را در «ضد مرگ» اعمال نکرده است. نمونه اش همین دیالوگ هایی که بر پایه قوه تخیل فوق العاده و حاصل نبوغ محض استاد است(سکانس های کافه در نیمه اول یا سکانس های معرفی شخصیت های دختر های نیمه دوم فیلم و یا آنجا هایی که دختر ها در داخل ماشین بحث می کنند به غیر از فضای شگف انگیزشان پر است از این دیالوگ ها) یا نگاه سورئالی به ماجراها همانطور که در تمام فیلم های قبلی اش شاهد بودیم. اینکه هنوز شاهد همان انتقاد های همیشگی به فیلم های تارانتینو هستیم خودش موید این نکته است که فضای فیلم های قبلیش را این جا هم حفظ کرده است. اگر نگاهی به ستاره های داده شده به فیلم در سایت IMDB برای این بیاندازید متوجه می شوید که مانند اغلب فیلم های قبلی اش تارانتینو یا منتقدان جدی دارد که به فیلم هایش هیچ ستاره ای نمی دهد یا طرفدارانی دارد که با ستاره های زیاد به استقبال فیلم هایش می روند. تعداد زیادی از کامنت های منفی مربوط به فیلم در IMDB شکایت از وجود دیالوگ های زیاد و بی ربط! در میان سکانس های اکشن فیلم است یا مثلا از خشونت زیاد فیلم انتقاد کرده اند!

انتظار ما برای ارجاعات سینمایی معمول تارانتینو در فیلم هایش اینجا هم مایوس نمی شود ... مثلا توجه کنید به سکانس صبحانه خوردن دختر ها که دکوپاژی شبیه به افتتاحیه سگ های انباری دارد یا پاهای عریان دحتران که دیگر جزئی از المان های ثابت فیلم های تارانتینو دارد (راجع به این پاها مطلبی خواندم که شکه شدم حیف که نمی شود اینجا گفت) و البته این پاها متعلق به شخصیت های شاخص فیلم است ... نمایی از فیلم که «پام» را با صورت خونی می بینیم دقیقا همانی است که از اما ترومن در اولین نماهای kill bill 1 آخر تیتراژ بعد از شلیک گلوله دیدم ... صحنه ای که پام سوار ماشین مایک می شود و آن حرکت مارپیچی ماشین مایک ما را یاد سکانسی که تراولتا ، برای نجات اما ترومن ماشین را می راند می اندازد ... خانم دکتر بیمارستان و آن کارآگاهان که انگار از کلیسایی که در Kill Bill بود همین الان آمده اند (با این دیالوگ جالب که جالبتر هم بیان می کند: «همه اون شاهزاده ها مردند»)... حتی فونت تیتراژ هم همان فونت پالپ فیکشن با همان رنگ و سایه است. و البته خیلی چیز های دیگر. نکته این جاست که این بار استاد بیشتر به فیلم های خودش ارجاع می دهد تا فیلم های محبوبش از دیگر فیلمسازان.

کرت راسل در نقشش فوق العاده ظاهر شده است. قدرت شخصیت اش را به حدی بالا برده که در طول مدت فیلم حضورش را در تک تک سکانس ها حس می کنیم ... یک لحظه به یاد ماندنی در فیلم است که فکر کنم بد جور عاشقش شده ام؛ بعد از اینکه کرت راسل «پام» را سوار ماشینش کرد، به دوربین نگاهی می اندازد و لبخند معنا داری می زند و ته سیگارش را پرتاب می کند(عکس اش را گذاشته ام شاید پوسترش را هم چاپ کنم، دیوار اتاقم هنوز جای خالی دارد!) حیف که فیلم تارانتینو را در اسکار قضاوت نمی کنند والا فکر نمی کنم مجسمه اسکار بهترین بازیگر مرد امسال را کسی جز کرت راسل به خانه می برد.

اما حرف ها در مورد این فیلم مثل فیلم های قبلی تارانتینو زیاد است و هر بار دیدن فیلم مطمئنا نکته جدیدی برای به ارمغان می آورد. در نهایت به قول یکی از منتقدان بزرگ دنیا تارانتینو در نقشی فرو رفته که با صدای بلند ، احمقانه و پر شور و باحرارت، با خشنونت و البته هیجان زیاد قسمتی از Entertainment باE بزرگ را هدف گرفته ، «ضد مرگ» ممکن است بهترین فیلم این سال ها نباشد اما مطمئنا یکی از لذت بخش ترین هاست. یک تفریح و شادابی بی آلایش و کاملا پاک در نهایت شور و هیجان این کلید موفقیت فیلم ضد مرگ است.

بعد التحریر: جناب وحید خان قادری که حاصل زحماتش را در سایت سینمای جهان مشاهده می کنید بعد از مدت ها روزنوشتش را با یک مطلب زیبای دیگر به روز کرده است.

* عنوان کامنتی از یک کاربر ایتالیایی سایت IMDB بود که راجع به «ضد مرگ» نوشته، خیلی خوشم آمد همان جوری بودن تغییر و ترجمه گذاشتم اینجا.


بازگشت به روزنوشت هاي مهدي عزيزي

نظرات

نوید غضنفری
دوشنبه 7 آبان 1386 - 12:25
7
موافقم مخالفم
 

Think For Nothin٭

سلام مهدی جان
حالا با خسرو و پویان جمع می شین و راجع به فیلم و ...ما هم که قاطی باقالی ها...
تا جایی که خاطرم هست برای دو فیلم دو روزنوشت رفتم، اولی زودیاک و بعدش همین ملغمه تازه استاد در روزنوشت های 27 و 28 شهریور. آخه افشاگرانه تر از این که بیایی و لیستی از ماشین های دارای کاراکتر سینمایی استاد را ردیف کنی، اما آن موقع هیچ کس نکته را نگرفت و همه خیلی ساده در این حد که «آه فیلم تازه استاد...» و «من ماشین باز نیستم...» و ...از کنارش گذشتند و تمام.
حالا... به نظرم تارانتینو مدام دارد دایره سلایق و علایق اش را تنگ تر و بسته تر می کند. مثلا در این یکی تا یک پاتوق باز و مشخصا کافی شاپ باز و به طور دقیق تر کافی شاپ باز با صاحب دارای گوش موسیقایی و بازهم جزئی تر کافه ای که توی آن یک جمع ماشین باز حرفه ای حضور همیشگی دارند؛ نبوده باشی و همه این ها را لمس نکرده باشی، آن طور که باید با فضا مأنوس نمی شوی (این ها را برای این می گویم چون تجربه ای است شخصی. حدود 2 سال پاتوق مان با بچه ها کافی شاپ seven در شیراز بود. پاتوق خوب با نوشیدنی های گرم پسرعمه جان با آن سلیقه موسیقی اش. یک جمع ماشین باز قهار هم دائما آن جا پلاس بودند، میانشان یک پزشک متخصص میانسال بود که کلکسیون شخصی آلفا رمئو و چند فورد مستانگ داشت و به شدت دنبال خریدن یک مستانگ شبیه آنی که در «سرقت در 60 ثانیه» استفاده شده، بود. این ها را شاید باید در یک روزنوشت مفصل مکتوب کنم).
شدیدا معتقدم نباید «ضد مرگ» را با هیچ کدام از قبلی های استاد مقایسه کرد و الزاما نباید بالاتر از یک Entertainment خالص بپرد. اما حواسم هست که نباید برای نوشتن درباره لذت تماشای این ملغمه (با تمام احترامی که برای امید غیایی و نوشته اش قائلم) از این بگویم که استاد می خواسته به زی مووی ها ادای دین کند، که ما اصلا و ابدا این نوع سینما و فرهنگش را نمی شناسیم و دیگر این که اصلا کدام یک از آثار استاد ادای دین به سینمای موسوم به دوقرانی نیست؟!
بله موضوع به همین سادگی است. اگر کسی در محدوده آن دایره که گفتم قرار گرفت، حالی می برد و اگر نه...
بعد از تماشای فیلم می شود فهمید که نباید با این یکی مثل بقیه برخورد کرد (حقیقت اش به همین دلیل همان موقع هم فقط درباره کاراکترهای سینمایی ماشین های فیلم نوشتم). لازم هست مهدی جان از آن لحظه ای بگویم که جانگل جولیا وسط آن همه دود و بلوز و آهنگ های جوک باکسِ استاد می خواهد برای آن کسی که دوست دارد اس ام اس بفرستد و فقط باید این کاره باشی تا آن لحظه عاشقانه و آن تم رمانتیک ظاهرا بی ربط را هضم کنی. باز هم بگویم برادر؟
آن قضیه «Foot Fe…» بودن تارانتینو را حسابی هستم. اصلا حرف دارم راجع به اش. فقط حیف...اما این که چرا خسرو از ساند ترک «Down in Mexico» خوشش آمده بماند برای حرف های توی بولوار! اصولا باید ترانه «Daddy cool» نقش مهمی در زندگی ات ایفا کرده باشد! فقط می خواهم دست بگذارم روی نقطه ضعف خسرو، آن هم جایی است که دارد می خواند: He Wears a Purple Sash and a Black Moustache… . می توانم قسم بخورم بیش ترش به خاطر این جمله است! چاکریم.

٭ اگر گفتین کجا این جمله نوشته شده؟!

مهدی عزیزی: نوید جان دلم حسابی برای یک شب دیگر در بولوار تنگ شده ...
این هم عکس تیتر کامنتت:

رضا بهروز
دوشنبه 7 آبان 1386 - 19:7
4
موافقم مخالفم
 

من که قانع نشدم که فیلم خوبی بود. منی که 2 ماه پیش با هزار امید و آرزو و مشقت این فیلمو از اینترنت دانلود کردم ( اونم با این سرعتای لاک پشتی). منی که شک نداشتم به قدرت این اثر اما.....

حیف از تیتراژ آغاز فیلم، از قطعه پایانی و از....

نويد غضنفري
دوشنبه 7 آبان 1386 - 20:9
-13
موافقم مخالفم
 

دوباره سلام

آقا اين تيتري كه نوشتم واسه كامنت، Thanks تو تايپ با عجله واسه مهدي Think شده. گفتم گمراهتون نكرده باشم يه وقتي...

رضا
دوشنبه 7 آبان 1386 - 21:39
-3
موافقم مخالفم
 

در این فیلم بیشتر از هر چیز نوعی بی پروایی در مکالمه های فیلم دیده می شود که این نکته سبب موفقیت فیلم است:

مثلا کجا شنیده اید که کسی بگوید «من خفن ترین شاش دنیا را دارم»

نوعی ویژگی جالب در تارانتینو وجود دارد که بسیار قابل توجه تر از پرداختن به انواع ماجراهای پرهیجان آدمکشی است.(چیزی که تقریبا ویترین تمام فیلم هایش است) این ویژگی در واقع نوعی جاه طلبی هنری در توجه به چیزهای پیش پاافتاده و خلق لحظاتی پرهیجان از آنهاست.

اما به نظرم این فیلم شخصی ترین فیلم تارانتینو است.

برای نمونه سکانس کافه را دوباره ببینید پر است از پوستر های فیلم های محبوب تارانتینو فیلم هایی که بارها و بار ها در گفت و گو هایش درباره آنها گفته است.

این بار فیلمساز محبوبمان خودش را رها کرده و از دوست داشتنی های مقطعی از زندگی سینمایش گفته و چقدر هم با من چسبید

رضا
دوشنبه 7 آبان 1386 - 21:52
-10
موافقم مخالفم
 

این را یادم رفت بگویم «جین اوستاش» راجع به فیلم گفته: «انگار دوربین چرخیده و سینما خلق شده است»

امید غیائی
دوشنبه 7 آبان 1386 - 21:58
-13
موافقم مخالفم
 

سلام.

میگم من با همه چی اینجا حال میکنم. دیده بودین یه چند وقتی حالم خوب نبود و حوصله هیچ کاری رو نداشتم ولی الان اگه تو روزنوشت قبلی امیرخان دیده باشین سر اینکه کی کامنت صدم رو گذاشته با یکی مسابقه انداخته بودم.

حالا هم نمیخوام از نوشته ام دفاع کنم.چرا که اصولا کار درستی نمیبینم که وقتی هردوی شما عزیزان مهدی گل و نوید دوست داشتنی به نظر من احترم گذاشتین بیام و یه سری دلیل دیگه ردیف کنم. ولی قضیه همان دایرهه ست. ما را دور زده و حسابی سرگیجه داریم اساسی.

فقط ممنون بابت اظهار لطفت مهدی جان و ممنون بابت تمام محبت هایت.

میزان ارادتمام هم که به نوید خان درروزنوشتهایش همیشه بی اندازه بوده.

خیلی مخلصیم.

همین.

وحيد
سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 1:37
-5
موافقم مخالفم
 

نميدونم چرا همه (به غير از تو و چند نفر ديگه كه از ضد مرگ خوشتون اومده)از فيلم بد ميگن من تشنگيم براي ديدنش كم نمي شه!شايد چون استاد اگر به قول دوستان آشغال هم بسازه باز پر از لحظه هاي ناب و جذاب سينمايي.به غير از اين من مشتاقانه منتظر فيلم جديد استادم.تارانتينو و جنگ جهاني دوم و يه مشت سرباز و مايكل مدسن و تيم راث.پسر چي ميشه!؟

اين كه گفتي يه مطلب راجع به پاهاي نمايش داده شده تو فيلمهاي استاد خوندي و شكه شدي وسوسه ام كرده حسابي.يادمه استاد گفته بود براي تمام اين صحنه ها دليل داره.

وحيد
سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 2:16
-13
موافقم مخالفم
 

بيليارباز
ادي تند دست:كجا سالن بيلياردي پيدا مي شه كه آدم آخرش بتونه10 هزارتا ببره بيرون؟
.............................
چارلي:حالت چطوره ادي تند دست:خيلي مامان و سرحالم.
.............................
ادي تند دست:مي دوني به دلم افتاده پيرمرد،به دلم افتاده از حالا نوبت منه.تا حالا اينجوري نشدي هان؟آدم يه دفعه به دلش ميگذره كه محاله اشتباه كنه.
.............................
ادي: ديگه اين ميز مال منه.من حاكمشم.
.............................
ادي:تو متوجه نيستي نمي فهمي چارلي.تا حالا هيچوقت نتونستي بفهمي.من اومدم دنبالش مي خوام ازش ببرم.تا آخر خط باهاش مي رم.اينقدر ادامه مي دم تا وقتي بشكه مينه سوتا بگه تمومه.تمومه بشكه؟
.............................
ادي:من بهترين بيليارباز دنيام.رو دست ندارم.حتا اگه شكستم هم بدي بازم رو دست ندارم.
.............................
ادي:چرا مي ري دانشگاه؟ سارا:سه شنبه ها و پنج شنبه ها كار ديگه اي ندارم. ادي:مثلا روزهاي ديگه چي كار مي كني؟ سارا:مشروب مي خورم. 0
.............................
سارا:من مطمئن نيستم.نميدونم. ادي:مگه چي رو مي خواي بدوني؟يا اصلا چرا؟
.............................
سارا:تو خيابون از پهلو هر كي رد مي شم دلم مي خواد وايسم، بهش بگم گوش كن، منم يه دوست دارم.
.............................
ادي:تو هيچ وقت غذا نمي پزي؟ سارا:چرا.تخم مرغ.چه جوري دوست داري؟ ادي:نپخته.
.............................
چارلي:ديگه دارم پير مي شم. ادي:پس همين جا دراز بكش و بمير.من رو با خودت نبر.
.............................
ادي:بزار بهت بگم وقتي دارم برنده مي شم واقعاچه احساسي دارم.احساس اون سواركاري رو كه رو زين اسبش نشسته و سرعت گرفته، مياد تو مسير مسابقه، فشار رو تحمل مي كنه، اون مي دونه و كاملا احساس مي كنه كي تمام قدرتشو آزاد كنه.چون همه چي به نفعش كار مي كنه.زمان، احساس
.............................
سارا:دوست دارم. ادي:لازمه منم بگم؟ سارا:آره.خيلي هم لازمه.اگه يه مرتبه به زبون بياري ديگه هيچ وقت اجازه نمي دم حرفت رو پس بگيري(كه اي كاش به زبون مياورد)
.............................
ادي:25 درصد از يه چيز بزرگ، بهتر از 100 درصد از يه چيز كوچيكه.
.............................
ادي:خب، براي هر چيزي بار اولي هست
. .............................
سارا:مردهايي كه من مي شناختم، بعد از رفتنشون به خودم مي گفتم واقعي نيستن.خيال مي كردم.ولي تو ادي دلم مي خواست تو واقعي باشي.
.............................
سارا:نه، با تو كه باشه فردايي نيست.تمام فرداها مال توئه، چون امروز مي خريشون.ارزونم ميخري.
.............................
ادي:بهتر به آدمات بگي منو بكشن برت.بهتره كارمو يكسره كنن.چون اگه فقط كتكم بزنن دوباره تمام تيكه هامو جمع مي كنم، مي ذارم رو هم، اون وقت خدا مي دونه برت برمي كردم اينجا،اول از همه تو رو مي كشم.
.............................
و اما اين يكي: ادي:ولي تو گلوي من مونده.(يادتونه چه جوري اينو گفت؟)

مهدی عزیزی: این بیلیارد باز و دیالوگ هایش حسابی حال آدم را جا می آورد... لازم شد دوباره سری به فیلم بزنم ... این را هم فراموش نکنیم که بخش عمده ای از جذابیت دیالوگ های ادی تند دست (مخصوصا این آخری که گفتی) را مدیون هنر نمایی استاد جلیلوند هستیم.

کاوه اسماعیلی
سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 16:1
-5
موافقم مخالفم
 

نوید ما میاید اینجا غیبت ما را میکند....نمیخواهم مچ بگیرم نویدی....ولی خودت میگویی طرف نکته را نگرفته و میگوید من ماشین باز نیستم بعد دو خط پایینتر میگویی اگر کافی شاپ باز و ماشین باز نباشی نمیتوانی با آن فضا مانوس شوی.

در مورد فیلم اما با نوید کاملا موافقم.فیلم برای خودش یک محدوده تعیین میکند.(این از صداقت فیلم است.)فیلم را که میبینی میگویی این حد فیلم است و نه بیشتر.مثل همیشه بازیگوشانه است و سرشار از ارجاع ولی حتا از ایده ناب غنی نیست.چیزی که بیشتر به حیرت می آوردت همین است.این که ادای دین به یک نوع فیلم است هیچ دلیل قانع کننده ای نیست.(میدانید که تارانتینو پالپ فیکشن هم که ساخته بود گفته بود قصدش تفریح است و نمیگفت من در فیلمم مثلا مایه های فلسفی هم دارم.طرف تواضعش بالاست.ما چرا باید فریبش را بخوریم.)

هدف همین است. آقا فیلمش را ساخته ..ما هم به قصد لذت نگاهش کنیم.ولی الکی فیلم را بالا نبریم. به خدا خود فیلم هم همچین ادعایی ندارد.حالا خواه تارانتینو یا هر کس دیگری.

پویان عسگری
شنبه 12 آبان 1386 - 13:41
-18
موافقم مخالفم
 

حقیقتش صداتو شنیدم و اومدم تو.که ببینم چه خبره.کاری با هیچ جریان و آدمی ندارم.ورای فیلم های دو قرانی یا فرهنگ آشغال که تارانتینو شیفته ی اونه، به نظرم "ضد مرگ" فیلم بسیار پیچیده و دیر هضمیه.یک شاهکار بی همتا که تازه برای بار سوم نکات بی شمارش برای آدم رو می شه.این تازه ظاهر قضیه است.فیلم استاد مثل بهترین فیلم های تاریخ سینما در عین پیچیدگی،مجموعه ای از چیزهای خالص سرگرم کننده است.ترکیب تصاویر با موسیقی های انتخابی تارانتینو کار رو به جایی کشونده که می شه بخشی از هر جای فیلم رو جدا کرد و با وجد به تماشاش نشست.

مجموعه ی این صحنه ها سیاهه ی غریبی رو در بر می گیره.

1- ایده قدیمی بودن نیمه اول فیلم

2- تیتراژ اول و پای سرگردان

3- جایی که ضد مرگ به آرامی در پی دخترها روان است.آن هم با یه کات بی ربط

4- کثیف غذا خوردن کرت راسل با موزیک شاهکار روش

5- کل صحنه لپ دنس

6- تغییر لحن عاشقانه فیلم(جانگل جولیا)

7- بیرون کافه با آن رنگ و نور بینظیرش(فیلمبردار فیلم خود استاد بوده!) و بارانی که یک بند می بارد.

8- صحنه ای که کرت راسل با دیالوگ نویسی عالی تارانتینو مخ باتر فلای را می زند.

9- تو دوربین نگاه کردن کرت راسل، مخصوصا جایی که آن لبخند شیطانی را تحویلمان می دهد.

10- جایی که دخترها مست و چت با موزیکی که از رادیو پخش می شود،دم گرفته اند.آن هم دمی رها و سرحال

11- صحنه تصادف ضد مرگ با ماشین دخترها

12- جدا شدن پای جانگل جولیا

13- رد چرخ ماشین از روی سر باترفلای

14-قیافه، تیپ،صدا،زخم و مدل موی کرت راسل که دیوانه کننده است(هیچ می دونستی که راسل پدر ناتنیه کیت هادسن؟)

......................

مهدی جان.می خوام دوست داشتنی های نیمه دوم رو خودت برامون رو کنی.

دمت گرم.بزنگ بهم.

وحيد
دوشنبه 14 آبان 1386 - 17:6
-8
موافقم مخالفم
 

ماهي ها عاشق مي شوند واقعا فيلم محجوريه.چه پيش منتقدهاو چه پيش تماشاگرها.براي من كه از دوست داشتني ترين فيلمهاي چند سال اخير بوده.فيلم، فيلم رنگه، فيلم قاب و تصوير و موسيقيه، فيلم خاطره ها و انتظارها و عشق هاست.يه عاشقانه ي كلاسيك گرم.سواي كارگرداني خوب علي رفيعي (چه بد كه تازه داره فيلم مي سازه) و داستان زيباش و طراحي صحنه ي زيباش و موسيقي اگر اشتباه نكنم آقاي صمدپور،بازي هاي خوبي هم داره كه اول همشون رويا نونهالي قرار داره.بازيش تو اون سكانس آخري كه با كيانيان هست رو يادتون مياد؟

***

آتيه:نمي خوام زندگيت به انتظار بگذره.تو نمي دوني انتظار كشيدن چقدر سخته.نمي دوني چه بلايي سر آدم مياره.

.............................

گلي:قوطي كنسرو و لوبيا و ماهي تن يعني نه زن نه بچه.يعني يه زندگي تنها.يعني وقتي سرت رو مي ذاري رو بالشت تنهايي.وقتي از جات بلند مي شي تنهايي.با خودت حرف مي زني.من چرا اين چيزها رو براي تو مي گم.بدو بدو دير شد.

.............................

عزيز:مي دوني آدمهايي كه مي تونن گاهي وقتها يه شكم سير گريه كنن چقدر شانس دارن؟

.............................

عزيز:بهترين غذا، غذايي كه تو جمع خورده بشه.

راستي يكي از اون مشتريهاي رستوران آتيه همين آقا نيماي خودمون نيست؟

*** هوو (اينم به نظرم فيلم بامزه و گرميه.البته يه ايرادهايي هم داره)

عطا:كرسي عاليه، عالي.مي ري قشنگ ولو مي شي زير لاحاف، لاحاف رو قشنگ تا اينجا ميكشي بالا، تكيه ميدي به پشتي گرم گرم گرم، بيرون سرد سرد برف مياد برف مياد، واي واي...

..............................

عطا:هاااااخ...مادر من، يل آ، اسبسوار، دختر خان، زن علي اوست، ملاك بزرگ، فكر كن با اين وضع ميبست دور گردنش صبح تاشب پا به پاي كارگر و رعيت كار مي كرد اينه....خدا رحمتش كنه.

..............................

عطا:ميام، زودتر هم ميام.چي با بيل، تو سر من،با تراكتور ميام روت.همين برنامه ي آينده،بله به زودي.

وحيد
دوشنبه 14 آبان 1386 - 17:13
-1
موافقم مخالفم
 

راستي يه خاطره ي مشترك از اين دو تا فيلم و مهمان مامان بگم، جالبه.اين سه تا فيلم رو من با يكي از دوستهام دمه غروبي رفتيم سينما، قبلش هم هيچي نخورده بوديم،حسابي گشنه.چمي دونستيم قراره در عين لذت شكنجه بشيم.اين رفيق ما هم هي مي گفت بزار برم يه چيزي بگيرم بيام بخوريم، گفتم اگه از جات تكون بخوري ميزنم...(عادت ندارم وسط فيلم دهنم بجنبه)يادش بخير.

وحید
جمعه 18 آبان 1386 - 23:37
-4
موافقم مخالفم
 

آقاي اسميت به واشينگتن مي رود

اسميت:آزادي چيز محدودي نيست كه بشه اون رو تو كتابها نگه داشت.انسانها بايد اون رو در جلوي خودشون نگه دارند.در هر روز زندگيشون و بگن من آزاد هستم.من فكر مي كنم و حرف مي زنم.

.............................

ساندرز:تو مي دوني تمام اتفاقات خوب تو اين دنيا از همون هايي كه اسمشون رو احمق گذاشتند اومده؟

.............................

اسميت:افراد بزرگ وقتي به نور رسيدند از دست نمي رن.اونها همين جا هستند.فقط بايد دوباره ببينيشون.

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 1.34264302254 seconds.