ماهي ها عاشق مي شوند واقعا فيلم محجوريه.چه پيش منتقدهاو چه پيش تماشاگرها.براي من كه از دوست داشتني ترين فيلمهاي چند سال اخير بوده.فيلم، فيلم رنگه، فيلم قاب و تصوير و موسيقيه، فيلم خاطره ها و انتظارها و عشق هاست.يه عاشقانه ي كلاسيك گرم.سواي كارگرداني خوب علي رفيعي (چه بد كه تازه داره فيلم مي سازه) و داستان زيباش و طراحي صحنه ي زيباش و موسيقي اگر اشتباه نكنم آقاي صمدپور،بازي هاي خوبي هم داره كه اول همشون رويا نونهالي قرار داره.بازيش تو اون سكانس آخري كه با كيانيان هست رو يادتون مياد؟ *** آتيه:نمي خوام زندگيت به انتظار بگذره.تو نمي دوني انتظار كشيدن چقدر سخته.نمي دوني چه بلايي سر آدم مياره. ............................. گلي:قوطي كنسرو و لوبيا و ماهي تن يعني نه زن نه بچه.يعني يه زندگي تنها.يعني وقتي سرت رو مي ذاري رو بالشت تنهايي.وقتي از جات بلند مي شي تنهايي.با خودت حرف مي زني.من چرا اين چيزها رو براي تو مي گم.بدو بدو دير شد. ............................. عزيز:مي دوني آدمهايي كه مي تونن گاهي وقتها يه شكم سير گريه كنن چقدر شانس دارن؟ ............................. عزيز:بهترين غذا، غذايي كه تو جمع خورده بشه. راستي يكي از اون مشتريهاي رستوران آتيه همين آقا نيماي خودمون نيست؟ *** هوو (اينم به نظرم فيلم بامزه و گرميه.البته يه ايرادهايي هم داره) عطا:كرسي عاليه، عالي.مي ري قشنگ ولو مي شي زير لاحاف، لاحاف رو قشنگ تا اينجا ميكشي بالا، تكيه ميدي به پشتي گرم گرم گرم، بيرون سرد سرد برف مياد برف مياد، واي واي... .............................. عطا:هاااااخ...مادر من، يل آ، اسبسوار، دختر خان، زن علي اوست، ملاك بزرگ، فكر كن با اين وضع ميبست دور گردنش صبح تاشب پا به پاي كارگر و رعيت كار مي كرد اينه....خدا رحمتش كنه. .............................. عطا:ميام، زودتر هم ميام.چي با بيل، تو سر من،با تراكتور ميام روت.همين برنامه ي آينده،بله به زودي.
|