از همون لحظه ای که پسربچه ی شیطون روی آرم استودیوی فاکس ایستاده و موسیقی معروف کمپانی را به شکلی مسخره فریادمی زند تا لحظه ای که عنوان بندی طویل کار تمام شده و نظافتچی سینما مشغول تمیز کردن کف سالن است ،ما مهمان جذابترین و مشهورترین و باحالترین خانواده ی تلویزیونی !جهانیم. خانواده ای که طی دو دهه عنوان و افتخاری نبوده که نصیب خود نسازند . دیوید سیلورمن (یادتونه که یکی از کارگردانهای کمپانی لولوها هم بود)به همه ی طرفدارهای پر و پا قرص سیمپسونها قول داده بود ،نا امید از سالن سینما بیرون نرند و چقدر لذت بخشه که به قولش عمل کرده و کاری فوق العاده ساخته . ایده های بی نظیر کار یکی دو تا نیستند ،آدم واقعاً می مونه به کدوم اشاره کنه .محض نمونه این چند تا رو داشته باشین : بارت افسرده و دلگیر از پدر بی خیال و گیجش رو شاخه ی درخت نشسته که سر و کله همسایه ی پاستوریزشون فلندرز!پیدا می شه و براش شکلات داغ می یاره .مراحل تزئین شکلات داغ توسط فلندرز از خنده روده برتون می کنه . خونه آتیش گرفته و مردم عصبانی و تشنه به خون هومر همه جا رو محاصره کردن .مارتا با عجله می ره خونه تا فیلم عروسیشون رو برداره ،موقع بیرون اومدن اونهم تو اون وضعیت بحرانی یادش نمی ره که بشقاب غذاخوری رو از ظرفشویی برداره و برق بندازه و بذاره سر جاش ! لیزا برای اولین بار داره صدای اولین تپش های عاشقانه ی قلبش رو می شنوه !و با پسری آشنا شده .پسری که اهل ایرلنده ،طرفدار دو آتیشه ی محیط زیسته و پدرشم موزیسینه !......تلاشهای پسر برای اینکه ثابت کنه با وجود این ویژگیها پسر بونو نیست ،بامزه ست . اینم یک دیالوگ عالی از کارگیل (وزیر و مشاور رییس جمهور آمریکا آرنولد شوآرتزنگر!!!):تو هیچ وقت سعی کردی بدون قدرت دیوانه بشی ،کسل کننده ست هیچ کس به حرفت گوش نمی ده .) ....................... خیرا اینطوری نمی شه .کلی مثال دیگم هست ،ولی بهتره باقی بچه ها بگن ............می دونین الان احساسم شبیه کیه ؟...شبیه لیز وقتی که نشسته بود رو پله ها و پاهاشو تکون می داد و به مامان که داشت کف خونه رو می سابید راجع به پسر مورد علاقه اش توضیح می داد و مدام هم می گفت :اوه صبر کن صبر کن من هنوز بهترین قسمتشو نگفتم ! پی نوشت :شبکه ی دو ،کارتون رامکال رو گذاشته ....باز هم دنی بروک و اسکایکینگها و وزر و رامکال و.....آخ جون !
|