با عرض سلام خدمت همه ی دوستان باصفای این کافه مخصوصا جناب غضنفری عزیز همشهری گرامی راستش امروز هر 4 تا کامنت اینجا رو از کافه ی امیر خان خوندم و کلی هم کیف کردم.میخواستم یه فیلم و یه موسیقی معرفی کنم که دیدم اینجا بحث داغه داغه.گفتم این همه سر امیر خان و بچه های اون طرف رو درد آوردم یه بارم بیام سر همشهری خودم و بچه های این طرف رو درد بیارم.پس مسکن هاتون رو آماده کنید. امروز داشتم بر حسب تصادف آلبوم های مختلف Led Zeppelin رو دور می زدم که رسیدم به آهنگ stairway to heaven نمی دونم چی شد که خیلی هیجان زده شدم یادم به ندا افتاد دوباره برگشتم و با دقت بیشتری گوش دادم. از همیشه بیشتر.دیدم اوه گذشته از موسیقی خوبش عجب شعری داره.به خودم گفتم اینکه خودش ته عرفانه.به خاطر همین یه قسمت از اون رو ترجمه کردم که در زیر به همراه متن اصلیش میارم از دوستانی مثل آقا جواد وآقا کاوه که خودشون خدای انگلیسی هستن خواهش دارم ترجمش رو نخونن خوب؟چون حتما خواهید خندید.(ضمنا اگر تصمیم گرفتید که بخونیدش خیلی خوشحال می شم اگه ایرادی داره بهم بگین تا برطرفش کنم): There is a lady who is sure All that glitters is gold and she is buying a stairway to heaven when she gets there she knows if the stores all closed with a word she can get what she came for Ooh,Ooh,and she's buying a stairway to heaven There is a sign on the wall but she wants to be sure'cause you know sometimes words have two maenings آنجا بانویی ست که یقین دارد تمام آن تلالوها طلاست او دارد پلکانی رو به آسمان می خرد وقتی به آنجا رسید میداند حتی اگر تمام مغازه ها هم تعطیل شده باشد باز می تواند تنها با یک کلمه هر آنچه در نظر داشته بخرد و او دارد پلکانی رو به آسمان می خرد آنجا بر روی دیوار نشانه یست اما او می خواهد مطمئن باشد که که شما میدانید گاهی کلمات دو معنی دارند... این از این.خیلی چیزها هم هست در مورد این شعر که همینطور داره رو مخم ورجه وورجه می کنه که بعدا راجع بهش بحث خواهم کرد.که البته همه به ندا بر میگرده. و اینکه دیشب یکی از دوستام اومد خوونمون و یه فیلم با خودش آورده بود."Sweet November"راستش اوایل فیلم کم کم دلم می خواست پاشم احساس کردم اصلا حوصله دیدنش رو ندارم.ولی به خاطر دوستم...خودتون می دونید دیگه.می شه گفت تقریبا هیچ چیز خاصی نداشت.نه از نظر فنی که بگم میزانسن ها و کلوزآپ ها و فیلم برداری توپی داشت و نه حتی داستانش و شیوه روایت گری اون چیز خیلی جالب توجهی بود.داستانش یه داستان خیلی کلیشه ای از اون نوعی که مثلا یه پسر که همش سرش تو کار هست و بی توجه نسبت به مسائل عاطفی و این حرفا با یه دختر آشنا می شه که اول خودش اصلا تمایلی نداره و ....تا اینکه عاشقش می شه و ...ودختره سرطانی از آب در میآد.ولی نمی دونم کجای فیلم بود که دختره یه حرفی زد که برام جالب بود.اون یه چیزی گفت تو این مایه ها: تو برای اینکه زندگی و شیرین بودن اون رو بخوایی نمی خواد دنبالش بگردی تو باید بذاری اون خودش اتفاق بیفته...
|