این هم لیستی از مدل ماشین های به کار رفته در «ضد مرگ». خیلی تلاش کردم مشخصات کامل باشد تا سوتی ندهم؛ می دانید تعصب ماشین بازها را دیگر؟ وارد این مقوله شدن مجوزهای خاص خودش را می خواهد که من ندارم اما «دست کم سعی خودم رو کردم»!
1- شورلت نوا مدل 1970 مشهور به Chevy Nova؛ ماشینی است که «استانتمن مایک» در پارت اول فیلم سوار است.
2- دژ چارجر R/T مدل 1969. ماشینی است که «استانتمن مایک» در پارت دوم فیلم سوار می شود و با آن گروه زویی بل و دوستانش را تعقیب می کند. این مدل، همانی است که در فصل تعقیب و گریزِ به یادماندنی «بولیت»، آدم بدها سوار شده بودند.
3- مدل این فورد مستانگ زرد رنگ که گروه رفقای زویی با آن دارند به تنسی می روند برای تست یک دژ چالنجر سفید، را هر چه زور زدم متوجه نشدم؛ جالب است که روی پلاک ماشین هم خورده:«Brand X»! اما حدس می زنم مستانگ Boss 302 باشد. یک نفر نیمه موثق هم گفته یک شلبی مستانگ GT 500 است که چون این مدل در «سرقت در 60 ثانیه» هم استفاده شده، بعید نیست که باشد!
4- دژ چالنجر سفید معرف حضورتان یقینا هست. با موتور مگنوم 440 R/T مدل 1970. لازم هست تکرار کنم در کدام فیلم استفاده شده؟
...
یکی دو نکته خارج از «ضد مرگ»:
1- به خاطر بودجه کم «Vanishing Point»، صحنه پایانیِ کوباندن کوالسکی به بولدزرها با دژ چالنجر مشهور نبوده و با یک شورلت کامارو مدل 1967 انجام شده است.
2- این هم از مدلِ ماشینی که فرانک بولیت سوار است؛ همین طوری!: فورد مستانگ GT 390 مدل 1968.
...
نتیجه: می بینید که استاد حتی کاراکتر ماشین هایش را هم از خود سینما گرفته.
بازگشت به روز نوشتهاي نويد غضنفري
محد حسین آجورلو
چهارشنبه 28 شهريور 1386 - 17:13
24 |
|
|
|
سلام با خوندن این روزنوشت واقعا حالی به حالی شدم تارانتینو واقعا در حد تیم ملیه راستی DVD ضد مرگ زیرنویس فارسی داره؟
|
کاوه اسماعیلی
پنجشنبه 29 شهريور 1386 - 0:41
4 |
|
|
|
دلیل نمی شود ک همیشه بگیم آقا ایول این را ما هستیم....ما کی ماشین باز بودیم.فرق پیکان و سمند را هم نمیدانیم چیست.ماشین اگر راهنمایش خراب باشد به راننده میگوییم آقا ترمز دستی را کشیده ای؟فقط ترسم از این است که مبادا ما که عشق ماشین نیستیم و حتا یک گواهینامه خشک و خالی هم نداریم مبادا با فیلم اخیر استاد به فیض اکمل نرسیم
|
سحر همائی
پنجشنبه 29 شهريور 1386 - 22:38
-2 |
|
|
|
از ضد مرگ فعلا خبری نیست . .. اما چرا آن جمله را نوشتید ؟ به اندازه کافی حال خودم بعد از دیدن مک مورفی خراب هست . حالا شما هم باید این جمله را می گفتید ؟ " دست کم سعی خودم رو کردم " .... دیوانه ای از قفس پرید...... دیوانه ای از قفس پرید را همین دیشب دیدم.
|
نويد غضنفري
جمعه 30 شهريور 1386 - 1:29
-3 |
|
|
|
سلام هيچ وقت دوست نداشتم توضيح واضحات بدم يا خودم رو به ايده يادداشتم سنجاق كنم اما كاوه كامنتي گذاشته كه فكر كنم حالا لازم شده! لابد نوشته ام ناقص بوده و به هر حال هميشه شعار ما تو اين كافه اينه:«هميشه حق با مشتريست»!! هدفم از تهيه اين ليست ابدا اين نبوده كه بچه هاي عشق ماشين بياييد و اين كه «من ماشين بازم» و اين ها...كه در ديگر پست هام هدفم اين نبوده. اما اگه نتيجه آخر نوشته رو بخونيد هدفم رسيدن به يكي از مؤلفه هاي هميشگي تارانتينو در فيلمهاشه؛ اين كه حتي به ماشين هاي تو قصه اش كاراكتر بخشيده. مثال: دژ چارجر در «بوليت» مال آدم بدهاي ماجرا بود و در «ضد مرگ» هم همينطوره و جالبه كه اين مدل چارجر رنگ سياهش مشهور و محبوبه و البته دژ چالنجر آر تي سفيد كه تو «Vanishing Point» مال كوالسكيه. خب كافي نبود؟!
|
سیاوش پاکدامن
شنبه 31 شهريور 1386 - 0:27
5 |
|
|
|
میخواستم در باب ماشین باز بودنم روی کاوه را کم کنم که دیدم نوید آمده سر میز و میگوید، چای تمام شد تا سماور بعدی یک ساعتی معطلید. رفتیم طبقه پایین توی کافه امیر قادری، دیدیم ،به... اونجا اصلا امروز چایی خبری نیست .هم ظاهرا سماور اشکالی دارد،هم صاب کافه رفته بود بازی را ببیند که البته.... بگذریم. یک کمی هم ابر وارد کافه شده که امیدوارم به همت بچه ها بیرون برود. خلاصه، برگشتیم همینجا، بالاخره اینکه یک چیزی هست بهتر از این است که هیچ چیزی نباشد. یک ماجرای ماشینی – سینمایی هم بگویم. مجموعه فیلم Hire که ساخته شرکت بی ام دابلیو ( خداییش اطلاعات را دارید؟! نگفتم بی ام و) را دادم به یکی از رفقا، درباره اش در وبلاگش نوشت و در هر اپیزود اشاره ای به مدل بی ام دابلیو ها کرد. دیدم ای دل غافل... این همه مدل استفاده شده؟! من فقط در اپیزود ایناریتو که ماشینش چیزی در مایه های ماتیز بود متوجه تفاوت ها شده بودم، بقیه هم که عین هم بودند، حالا یک عده با سقف ، یک عده هم بی سقف که این هم اختلاف زیادی نیست. البته در کودکی هم اتومبیل محبوبم یک بولدوزر نارنجی سالار بود با چرخهایی به قطر ده سانت که تو پر هم بودند .... این بولدوزر آنقدر آقا بود که دو سه نسل دست به نسل گشت و به سه چهار تا بچه شر و شور سواری داد. نوید جان، تو هم جوش نزن. کاوه این ها را میگوید که بیشتر بیایی سر میز ما. بالاخره خوردن چای قند پهلو کنار صاحب کافه یک صفای دیگری دارد. پریروز با رفیق فابریکم که دو سه روزی در دسترس بود، زدیم به دل جاده و یک بغل کتاب خریدیم. کدامش را بگویم؟؟!! "همنوایی شبانه ...." رضا قاسمی و" ارمیا"ی رضا امیرخانی و "انجیرهای سرخ مزار" محمد حسین حسینی و "پیکر فرهاد" عباس معروفی. به اینها اضافه کنید "هیس" محمد رضا کاتب و "دستور زبان عشق" قیصر امین پور... وای مردم از خوشی. خلاصه اساسی رفتم تو کار داستانهای فارسی و عیش میکنم..... " انجیر ها.." را تقریبا تمام کردم. مجموعه داستانی است که تو را پرت میکند به جایی که حتی به چشمانت هم نمیتوانی اعتماد کنی،جایی که ممکن است همسایه ات در خانه ات را بزند و وقتی بازش کردی،با یک پیکا سوراخ سوراخت کند. فکرش را بکنید که رفته اید استان همجوار و به جرم" اهل استان همجوار بودن" کشته شوید.جایی که مرز دشمن و دوست ....اصلا مرزی وجود ندارد. نویسنده این فضا را خوب در آورده است... و چه تکان دهنده. این موسیقی که مهدی عزیزی از مرثیه ای برای یک رویا گذاشته بود عجب چیزی بود. به خصوص وقتی ویولنها وارد میشوند. دیوانه کننده است. اصلا عشق من همین لحظه هاست، ارکستر دارد تر و تمیز میزند و تو را سر حال می آورد که یک دفعه یکی از نوازنده ها بلند میشود و میگوید: حالا این را گوش کن... و محشر به پا میکند. عاشق این لحظه های کوتاه هستم.
|
کاوه اسماعیلی
شنبه 31 شهريور 1386 - 19:19
16 |
|
|
|
نوید عزیز...این قدر هم دیگر با تارانتینو ناآشنا نیستیم.میدانیم که مثلا فیلم سرقت در 60 ثانیه را نمی سازد.ولی خودت بهتر میدانی هر چقدر با دنیای شخصی تارانتینو آشناتر باشی بیشتر از ظرایف کارش بهره خواهی برد....کل مفاهیم آثارش یک طرف و تمام ارجاعهایی که به هر چیز بیرونی دیگری در فیلمهایش اشاره میکند یکطرف.عین اصطلاحم این بود.."فیض اکمل"...همین لذتی که تو از مدلهای ماشینهایش میبری احتمالا به من کمتر خواهد رسید.همین مگر لذت نیست...عین همان میلک شیک 5 دلاریست که باید حتما چیزی شبیه آن خورده باشی تا چهره جان تراولتا بعد از خوردن آن برایت باورپذیرتر باشد....یا فنون رزمی در بیل را بکش ....ترسم از همین بود.نه این که از این بترسم که استاد صرفا یک فیلم ماشین بازی ساخته است.خدا را چه دیدی؟شاید قبل از دیدن فیلم مجموعه کامل مجله ماشین را خریدم تا وقتی به زیارت فیلمش میروم تک تک کاراکتر هایش که این بار به قول تو مثلا در هیبت شورلت نورا 1970 در فیلم ظهور کرده اند را بهتر بشناسم....
|
جواد رهبر
شنبه 31 شهريور 1386 - 21:35
19 |
|
|
|
"ماشین باز بودن یا ماشین باز نبودن" اما مسئله این نیست. مسئله این است که اگر مثل من زیاد هم از ماشین سررشته نداشته باشید با "ضد مرگ" صفا می کنید و چه بسا اصلا ماشین باز شوید! کاوه جان اصلا نگران نباش. فیلم حسابیه! شعر رابرت فراست را استاد یه جوری توی فیلم به کار برده انگار فراست سفارشی واسه این فیلم شعر "توقفی در بیشه زاران در شبی برفی" را سروده است. ما که صفا کردیم... چاکر همگی!
|
mana
يکشنبه 1 مهر 1386 - 11:47
-4 |
|
|
|
کاوه ،کراننبرگ رو منم پایه ام و از صمیم قلب امیدوارم لذتی چند برابر لذتی که از تماشای یک تاریخ خشونت بردم از تماشای فیلم جدید نصیبمون بشه!...این فیلم جیاماتی هم قراره تو این هفته بدن بهم...تا چه پیش آید. 2.سیاوش ،خودت تو همون کامنتی که خیلی دوست دارم راجع به اینجا و برو بچس!اینجا گفتی ...مام که دیدی پایه ایم .هر چند که با نظر سحر کاملاً موافقم که وضعیت معرفی کتاب داره دردسر ساز می شه .اما اگه چندوقت یکبار اتفاقی مشابه سمفونی ...رخ داد من که حسابی پایه ام با هم دیگه درباره ش بگیم و حرف بزنیم...راستی ،دستور زبان عشق رو بخون و لذتشو ببر،حسابی!...در ضمن ترک 14 موسیقی متن ساعتها کار فیلیپ گلس عزیزم رو گوش بده ،ضرر نمی کنی! 3.تابستان 86تموم شد و از حالا باید خودمون رو آماده ی شنیدن صدای خش خش برگهای زردو نارنجی پاییز کنیم. این تابستون بدترین و بهترین تابستان عمرم بود !،اینجا حسابی خوش گذشت ،از فیلمهایی که دیده بودیم و لذت برده بودیم گفتیم و شنیدیم ،بعضی از فیلم هایی رو که نوید گفته بود گرفتیم و حالشو بردیم! از خاطرات وموسیقی ها و ...گفتیم .هم میهن بسته شد و حالمون گرفته شد و....نوید ازدواج کرد و ما اینجا رو گذاشتیم رو سرمون. از اینکه بعد از گذشت سه ماه حالا می تونم بچه ها ی آسیاب بادی رو مستقیم مورد خطاب قرار بدم و اونها هم ایضاً خیلی خوشحالم . من حالم خوبه(راستش خودمم باورم نمی شه داره مهر ماه می یاد و من حالم خوبه ،شاید به خاطر اینکه از درس و مدرسه و آهنگ مزخرف و دق همشاگردی سلام ،خبری نیست!) .نوید و کاوه و سیاوش و رضا و باقی بچه هام حالشون خوبه (مگه نه؟!) دوستهای خوبی پیدا کردم و امیدوارم این دوستی حالا حالاها مستدام باشه.و....خب مگه خوشبختی یعنی چی؟... نوید عزیز یک تشکر از صمیم قلب برای تو بخاطر اینکه کافه ای به این با صفایی راه انداختی.و امیدوارم رونق و صفای این کافه تا سالهای سال ادامه داشته باشه و از اونجایی که رابطه ی من و خدا خیلی خیلی خوبه حتماً دعام می گیره . ای شما ! ای تمام عاشقان هر کجا! از شما سوال می کنم : نام یک نفر غریبه را در شمار نام هایتان اضافه می کنید؟
|
mana
يکشنبه 1 مهر 1386 - 11:49
4 |
|
|
|
شاید اگر شکوه علفزار رو ؛وقتی که نوجوانی شیطون و پر شور و شری بودم که تازه کم کم داشت معنی دوست داشتن رو می فهمید ،نمی دیدم و توی گرمای تابستون و زیر سایه ی درخت بزرگ حیاط شعری رو که ناتالی وود در لحظه ی وداع با وارن بیتی می خوند ،صد بار زمزمه نمی کردم. شاید اگر شرق بهشت رو وقتی پا به دبیرستان گذاشته بودم و خوره ی فیلم کلاسیک بودم نمی دیدم و همه جا با صدای بلند اعلام نمی کردم من عاشق جیمز دینم فقط و فقط بخاطر اون صحنه ی کل کل فوق العاده اش با برادر و پدرش و البته از شما چه پنهون اون دماغ نوک تیز روبه بالاش! شاید اگر درست وقتی که عاشق تنسی ویلیامز شده بودم ،اتوبوسی بنام هوس رو نمی دیدم و انقدر غبطه نمی خوردم به ویوین لی که نقش بلانش رو بازی کرده بود(یکبار در نمایش اتوبوسی....نقش بلانش دوبوآ رو بازی کردم و فکر کنم لازم نیست بگم چقدر ویوین لی بیچاره رو تو قبر رو ویبره گذاشتم!) شاید اگر درست موقعی که مارلون براندو شده بود بت بازیگری من ،در بار انداز و زنده باد زاپاتا رو نمی دیدیم. شاید اگر درست بعد از اینکه فهمیدم مونتکمری کلیفت صاحب معروفرین لبخند های سینماییه ،رود وحشی رو نمی دیدم. شاید اگر درست در اوج سر در گمی ها و آشفتگی های ذهنی و موقع کشف هارولد پینتر نمی رفتم سراغ آخرین نواب . و شاید.....هزاران اما و اگر دیگر .اونوقت الان عاشق مردی نبودم که به یهودای سینما مشهور شد. شاید اونوقت منم حق می دادم به اون چند صد نفر جمعیتی که روی صندلی نشسته بودم و احترامی برای پیرمرد قائل نمی شدن .شاید همدردی می کردم با استیون اسپیلبرگی که از جاش بلند نشد ...اما حالا ،حالا وضع فرق می کنه .حالا من طرف اسکورسیزی و دنیرو هستم که پیرمرد رو همراهی کردن .نمی گم دلم برای آرتور میلر و دهها نفر دیگه نمی سوزه چرا ...اما مقصر اصلی ژنرال مک کارتی بود نه کازان،مگه نه ؟ امروز سالمرگ الیا کازانه،مردی که به ما....استنلی کووالسکی رو داد. مدتهابود که می خواستم کتابش رو بگیرم .تا به حال هر بار که به کتابفروشی می رفتم نگاهم به این دو جلد کتاب شبیه نگاه کوزت بود به اون عروسک خوشگل پشت ویترین ....اما امروز دیگه خودم در قالب ژان والژان ظاهر شدم و با حقوق خودم!(آخ جون)رفتم کتاب رو گرفتم.....گفتم پائیز فصل خوبیه ،بفرمائین،از بوی ماه مهر و همشاگردی سلام و مدرسه و کیف ودفتر و حسابان و هندسه که خبری نیست هیچ ...دارم باکتاب الیا کازان شروعش می کنم.....وخب مگه خوشبختی یعنی چی ؟!!!
|
نويد غضنفري
دوشنبه 2 مهر 1386 - 1:8
5 |
|
|
|
سلام به همه دوستانم ماناي عزيز، الان انقده خوشحالم كه فقط ميتونم اين جمله اليوت گارفيلد رو بگم:« خدا كنه شماره (وبلاگ) رو اشتباه نگرفته باشم!!». ممنون كه انقدر اين كافه خودموني و پاتوق شده كه حرف هاي دلتون رو ميايد و مي زنيد...راستي بايد براي شباي سرد پاييز و زمستون يه فكر اساسي در مورد گرماي داخل كافه كنم...فردا اين كار رو مي كنم. مخلصيم.
|
ramin
چهارشنبه 14 مرداد 1388 - 15:51
5 |
|
|
|
رستگاری با صدای موتور V8
esme on mashine aval ke to filme zede marg va sario khashen va xxx1 azash estefade shode dodge chager modele 1968e
|
مهدی
چهارشنبه 21 بهمن 1388 - 17:28
1 |
|
|
|
در خواست فیلم
سلام من در اصفهان کلی دنبال فیلم vanishing point گشتم ولی کسی اونو نداره کسی می تونه بهم بگه این فیلم از کجا باید بیدا کنم
|