افسر آلماني: تو اين جا كنار سيما چي كار مي كردي؟
هيلتز (استيو مك كوئين): همونطور كه به ماكس گفتم، مي خواستم از سيما رد شم كه...
(وان لوگر مي آيد...)
وان لوگر: تو نزديك سيما چي كار داشتي؟
هيلتز: همونطور كه به ماكس گفتم...به هواي توپ مي خواستم از سيم رد شم كه فرار كنم!
وان لوگر: شما اولين افسر آمريكايي هستيد كه ملاقات مي كنم، اسمتون هيلتزه بله؟
هيلتز: كاپيتان هيلتز
لوگر: 17 بار اقدام به فرار كرديد
هيلتز: 18 بار!
لوگر: متخصص كندن تونل و مهندس
هيلتز: خلبان
لوگر: متأسفانه هواپيماي شما سقوط كرده؛ ما هر دو تا آخر جنگ روي زمين خواهيم بود.
هيلتز: شما راجع به خودتون بگيد...من هنوز برلين رو نديدم، خيال دارم تا آخر جنگ هم از هوا ببينم اش هم از زمين
لوگر: همه افسراي آمريكايي انقدر بي ادب و گستاخن؟
هيلتز: ام...99 درصدشون
لوگر: براي اين كه بدوني ادب و احترام يعني چي، الان فرصت خوبيه، 10 روز زنداني انفرادي هيلتز!
هيلتز: «كاپيتان» هيلتز
لوگر: 20 روز
هيلتز: وقتي از زندون بيام بيرون شما هنوز اينجايين؟!
لوگر: زندان!
...
سدويك (جيمز كابرن) و دني (چارلز برانسن) هم از طرف ديگر براي فرار تلاش مي كنند و سعي دارند خودشان ر سرباز روسي جا بزنند:
سدويك: دني، تو روسي بلدي؟
دني: آره اما فقط يه جمله
سدويك: خوبه همونو بگو رفيق
دني: «لا واس لوب لو»
سدويك: لا واس...چي؟
دني: لوب لو
سدويك: لوب لو؟! لا واس لوب لو، لا واس لوب لو...خب اين يعني چي؟
دني: دوستت دارم
سدويك: دوست دارم!! اين به چه دردمون مي خوره؟
دني: نمي دونم. منم نمي خواستم ازش استفاده كنم!
...
پي نوشت: بر و بچه هاي زنداني كمپ آلمان ها وقتي گير مي افتادند، تا قبل از وارد شدن به انفرادي و بسته شدن در رويشان؛ پوزخند فراموششان نمي شد.
بازگشت به روز نوشتهاي نويد غضنفري