اگر مدت زيادي است (دقيقا بعد از Something's gotta give مه يرز)، مثل من، دنبال يك كمدي رمانتيك «مفرح» مي گرديد و آن طور كه بايد، مقابل دستگاه پلايرتان از سر شور به هوا پرتاب نشده ايد، ويمبلدون (ريچارد لانكرين، 2004) را ببينيد. ويمبلدون از آن دسته فيلم هايي است كه موقع ديدن اش مرتب به خودت مي گويي: چقدر امكان دارد يك فيلم، از كليشه هاي بارها دست مالي شده براي بار نمي دانم چندم استفاده كند و هنوز سرپا بايستد؟ تازه اين يكي پا را فراتر گذاشته و علاوه بر كليشه هاي رايج و مورد استفاده در كمدي رمانتيك، سراغ ژانر ورزشي آن هم از نوع راكي آويلدسوني رفته. نكته ديگر اين كه هيچ وقت بازي هاي پل بتاني و كريستن دانست، در فيلم هاي مختلف شان جذبم نكرده و اصلا به فكرم نمي رسيد روزي در فيلمي، زوج آن ها انقدر دوست داشتني از آب دربيايد! ويمبلدون كمدي رمانتيكي است كه به راحتي در بستري از گونه ورزشي مي غلتد و طي 95 دقيقه طلايي در قد و قواره يك مسابقه فوتبال جام حذفي ظاهر مي شود و دست آخر به سلامت به مقصد مي رسد. ديالوگ هاي هوشمندانه آن آدم را ياد استاد امتحان پس داده اي مثل كمرون كرو (و مشخصا جري مگوائر اش) مي اندازد، با همان اشاره هاي رها و تلخِ هم زمانِ به ارث رسيده از وايلدر. زوج ناجورِ كمدي رمانتيك، اين بار پيتر كالت (پل بتاني) و ليزي برادبري (كريستن دانست) هستند. پيتر تنيسوري است كه دارد دوران افول اش را مي گذراند و راضي است به يك هپي اندينگ و وداع با ميدان، اما ليزي تازه طعم پيروزي را چشيده. پيتر براي برد در ميدان محتاج توجه و رابطه ليزي است (با اشاره بامزه اي كه مدام به خرافاتي بودن ورزشكارهايي در اين رده مي شود:«حتي موقعي كه مي رم دستشويي بايد حالتم مثل قبل باشه...»!) اما پدر ليزي (سم نيل) معتقد است اين رابطه عاشقانه تمركز ليزي را براي بردهاي مكرر از بين مي برد. همه اين هايي را كه گفتم بگذاريد كنار يك سري بازي هاي فرعي عالي مثل برنارد هيل در نقش پدر پيتر كالت و جيمز مك آووي (بازي اش در آخرين پادشاه اسكاتلند در نقش نيكلاس كه يادتان مانده) در نقش برادر كوچك تر پيتر. خلاصه ويمبلدون از آن دسته فيلم هايي است كه حسرت مي خوري چرا موقعي آن را نديدي كه بشود بيش تر از يك روزنوشت به اش پرداخت.
بازگشت به روز نوشتهاي نويد غضنفري
وحید جلالی
سهشنبه 19 تير 1386 - 18:52
23 |
|
|
|
هنوز طعم music and lyrics زیر زبونمون مونده.هر وقت میام اینجا دست پر میرم. دمت گرم.
|
mana
شنبه 23 تير 1386 - 12:45
2 |
|
|
|
خدا رو شکر بالاخره یکی این فیلم رو تحویل گرفت!!!
|
جواد رهبر
يکشنبه 31 تير 1386 - 1:29
1 |
|
|
|
توی این فیلم با یک صحنه اش خیلی خندیدم: Peter [after seeing Lizzie in shower] Yes, goodbye, and may I say good body? Luck! Oh, s***![goes towards a door and opens it Peter: Ah, lovely kitchen [Lizzie points to other door] Lizzie: That way
|