تولدت مبارك.
(صحنه اي كه گري كوپر به نوار ضبط شده با صداي آريان گوش مي دهد و در آن اريان فهرست طويل عشاق خيالي اش را مي شمره.)(عشق در بعد از ظهر) (تمامي لحظات جذاب و نابي كه همه چشم به تلويزيون دوخته اند تا شرلوك هلمز مرموز راز ماجرايي پيچيده رو افشا كنه و از همون ادا اطوار هاي دوست داشتني اش در بياره.)(سريال شرلوك هلمز) (صحنه اي كه داروغه ي بد جنس مي ره به كليسا تا از پدر پول زور بگيره و پدر روحاني با اون شكم چاق و ابروهايي كه شبيه ابروهاي اسكور سيزيه بهش مي گه از خونه ي من برو بيرون(با لحن خودش البته))(رابين هود) (تمامي صحنه هايي كه مونس و دانيال در مانده و بي پناه دنبال يك جاي امن مي گردند)(سرب) (آن قسمت سريال ارتش سري كه آلبرت و دوستاش مجبور مي شن مادريك پسرك رو كه جون يك خلبان رو نجات داده بكشند تا مبادا موضوع لو بره (آخه نامزد مادره يك افسره آلماني بود+موسيقي پاياني سريال) (فصل 29رمان چراغها را من خاموش مي كنم.) و اين شعر از فريدون مشيري : هميشه وقتي تنها و نا اميد و ملول تنت ،روانت ،از دست اين و آن خسته ست هميشه ،وقتي رخسار اين اين جهان تاريك هميشه ،وقتي درهاي آسمان بسته ست هميشه ،گوشه ي گرمي ،به نام (دل)با توست كه صادقانه تر از هر كه ،با تو پيوسته است! به دل پناه ببر!آخرين پناهت اوست. تورا چنان كه تمناي توست ،دارد دوست! تقديم به تو ،يكي از نويسندگان محبوب من در همشهري جوان. تولدت مبارك.
|