در اينترنت دنبال فيلم هايي مي گشتم كه يك جوري جشنواره كن را به تصوير كشيده اند. «زن افسون گر» دي پالما و «تعطيلات مستر بين» توي ذهن ام بود. راست اش نتيجه دندان گير ديگري هم نصيب ام نشد، جز دو سه مستند كه مثلا يكي اش مال يوسف شاهين بود و گويا در آن از رنج ها و ملالت هاي رساندن «Nile Boy» اش به فستيوال كن گفته و دو سه فيلم متوسط مهجور ديگر كه آمار مختصري ازشان گير آمد. مثل كمدي رمانتيك «an almost perfect affair» كه قسم مي خورم قبل از اين سرچ، ذره اي در موردش نمي دانستم، ماجراي عاشقانه يك فيلم ساز و همسر يك تهيه كننده فيلم در گير و دار برگزاري فستيوال، با بازي كيت كارادين و مونيكا ويتي (بازيگر «ماجرا» آنتونيوني). همه اين ها را بي خيال شدم و دوباره دل ام هواي «زن افسون گر»، اين روايت هذياني و تو در تو اوردوز شده استاد دي پالما را كرد كه فصل دزديدن الماس ها كاملا در جريان فستيوال كن مي گذرد و حركت هاي عجيب و غريب دوربين آربوگاست آن را به شيوه بصري خاص دي پالمايي برايمان تعريف مي كند. داشتم به تمام اين ها و فرم تدوين هاي خاص استاد كه اصرار دارد تصاوير را به دو بخش تقسيم كند (تا جايي كه گاهي دو P.O.V از يك نقطه را مي بينيم) و حالا يك طور به امضاي او پاي اثرش تبديل شده، فكر مي كردم و اين كه، تنها دو فيلم، چقدر مي تواند آثار يك فيلم ساز را تحت تأثير قرار دهد؟ دقيقا منظورم تأثيري است كه دي پالما از «سرگيجه» و «پنجره عقبي» هيچكاك گرفته و ول كن اش نيست! كه يكهو سر از راهنماي فيلم بهزاد رحيميان درآوردم. اين حكايت معمولا برشي است از روزمرگي من! مدخل «زن افسون گر» را حسن حسيني نوشته كه لابد مي دانيد كتاب «طعم ترس» اش براي هر هارور بازي مي تواند يك كارگاه آموزشي باشد. او لا به لاي مدخل، تعريفي از Femme Fatale يا همان زن اثيري فيلم نوآرها آورده كه بعيد مي دانم كامل تر از آن، جاي ديگري گير بياوريد. هميشه مانده بودم معطل كه چه تعريفي براي «زن اثيري» كه نيمي از خاطرات سينمايي و داستان هايي كه خوانده ايم (و تجربه هاي شخصي اي كه داشته ايم؟!؟) را تشكيل مي دهد، مناسب است. لامصب تعريف اش هم مثل خودش دست نيافتني بود، حالا اما اين يكي به نظرم خيلي جواب مي دهد:«...زني اثيري كه به راحتي به انقياد تصورات ذهني و رؤياهاي مردان در نمي آيد و در مقابل، در مسير غرق شدن تدريجي آن ها در توهمات رمانتيك شان، آنان را به سوي تباهي سوق مي دهد...او به شخصيت هاي مقابل اش وانمود مي كند كه مي تواند تجسم رؤياي آن ها باشد، ولي در نهايت تصوير ذهني و رؤياي هيچ كس جز خودش نيست». مي دانم شما هم مثل من به برجك تان خورده، پس فعلا با اين جمله رهايتان مي كنم!
بازگشت به روز نوشتهاي نويد غضنفري