دوران دانشجويي، استاد شيرين عقلي داشتيم كه تئوري اي در فيزيك مدرن ارائه داده بود و به صورت مقاله در چند مجله معتبر علمي دنيا هم چاپ اش كرده بود. تئوري از اين قرار بود كه امواج (از هر نوعي و با هر فركانسي) در هر مكان كه آزاد شوند، با توجه به شدت نفوذ و ميرايي شان، تأثيرهايي روي محيط اطراف مي گذارند كه تا ابد ماندني است. مي شود سال ها بعد و نسل هاي بعد بيايند و با اندازه گيري و محاسبه آن تأثيرات، امواج مشهور به مرده را احيا كنند! مثلا فرض كنيم سال ها، توي يك آپارتمان زندگي كرده ايم و كلي درون اش خاطره داريم. با فرض ممكن بودن تئوري استاد، مي شود سال هاي سال بعد دوباره به آن جا برگشت و مناظر و اصواتي از خاطرات گذشته را به صورت حقيقي، روي پرده اي چيزي انداخت و ديد! مي دانم كه همين الان شما هم با خواندن اين چند سطر حالت چهره تان مثل نگاه هاي وغ زده آن روز ما، به استاد شده. اما خوب كه فكر كنيم، تئوري اين استاد رؤيابين، بارها دست مايه كارگردان هاي سينما قرار گرفته و رؤياي ماست. از «نردبان جيكوب» آدريان لين گرفته تا «دژا وو»ي توني اسكات كه اتفاقا اين يكي بدجوري به آن تئوري مذكور نزديك است. در جايي از «دژا وو»، دنزل واشنگتن براي دريافت واضح تر امواج گذشته، ماشيني را برمي دارد و همراه با دستگاهي، به محلي كه ماجراها در آن جا اتفاق افتاده مي رود، تا گروه تجسس تصاوير واضح تري از گذشته دريافت كنند! (خيلي پيچيده شد؟!).
همه اين ها را گفتم تا به «In the mood for love» وونگ كار واي برسم: «قديما، وقتي كسي رازي داشت كه نمي خواست با كسي قسمت اش كنه، مي رفت بالاي كوه، درختي چيزي پيدا مي كرد، روي تنه درخت رو سوراخ مي كرد و رازش رو توي آن سوراخ مي گفت، بعد با گل سوراخ رو مي پوشاند، تا رازش براي هميشه آن جا بمونه». خب، افسانه ها هم روي اين رؤياي هميشگي آدم ها تأكيد مي كنند. ميل به جاودانه كردن خاطرات، حتي اگر در گوشه اي، سوراخي از يك بناي كهنه باستاني و تاريخي باشد، مثل راز چو و لي ژن، مي تواند انقدر شدت و حدت داشته باشد (يا با توجه به يافته هاي علمي استاد ما، «ناميرايي» اش انقدر زياد باشد) كه تا سال هاي سال اگر كسي از آن جا رد بشود، قادر است پژواكي از ترانه
«Quizas,Quizas,Quizas» نات كينگ كول را بشنود!... اه، لعنتي، پس بگو چرا پينك فلويد سال ها پيش آلبوم «Echoes» را وسط آن بناي باستاني پامپي (مشهور به هركولونيم) زنده اما بدون تماشاگر اجرا كرد!
...
پ.ن: بي صبرانه منتظر «شب هاي بلوبري من» كار واي هستم. اين دفعه بهانه ديگري به جز خود كار واي هم داريم، مانده ايم نورا جونز (دختر راوي شانكار مشهور)، روي پرده سينما چه طوري است. بداهه هايش در جز كه معركه است. ترانه «Deceptively Yours» اش را اگر شنيده باشيد، مي فهميد چه مي گويم.
بازگشت به روز نوشتهاي نويد غضنفري