نمي دانم موزيك ويدئوي «The Scientist» گروه كلدپلي را كه به صورت ريورس ساخته شده، ديده ايد يا نه؟ اين طوري است كه اگر از انتهاي كليپ، دكمه Rewind ويدئو را فشار دهيد، متوجه سير منطقي اش مي شويد. اين موزيك ويدئو را جيمي تراوس ساخته كه كارگردان چند كليپ خوب ديگر براي گروه هاي آلترناتيوي مثل رديوهد، بلور و تراويس بوده. ماجرايش هم اين طوري است كه ويدئو با كلوزآپي از صورت كريس مارتين (خواننده گروه و همسر گوئينت پالترو، مي دانستيد اسم دختر كوچولويشان اپل است؟!) شروع مي شود، او راحت روي تشكي كه وسط خيابان افتاده، لم داده و دست اش زير سرش است، تا اين جا فرم كليپ مشخص نيست، چون نحوه خواندن كريس مارتين و لب زدن اش برعكس نيست. وقتي او يك دفعه از تشك كنده مي شود و شروع مي كند به برعكس راه رفتن، تازه فرم كار دست مان مي آيد. او از كنار معابر و محل هاي زيادي رد مي شود، از كنار كساني كه دارند بسكت بال بازي مي كنند و تصاوير طوري است كه مثلا توپ آن ها از زير تور به سمت بالا حركت مي كند و از توي تور رد مي شود و مي رسد به دست هايي كه پرتاب اش كرده. قضيه همين طور برعكس پيش مي رود تا شب مي شود و به جنگلي مي رسيم كه كلي كريس مارتين تويش يل للي تل للي مي كند (كرده؟!). مي فهميم كتي داشته كه پرتاب اش كرده بوده و به شيوه برعكس دوباره مي پوشدش. از جنگل كه بيرون مي آيد، دم صبحي است. تصوير دختري را مي بينيم كه روي زمين افتاده و مارتين در پس زمينه دارد به او نزديك مي شود، خدايا، جريان چيست؟! اين ديگر چه جورش است؟! بالاخره او كنار يك بي ام دابليو مشكي خوشگل مي رسد و سوارش مي شود، بلافاصله به فرم ريورس بي هوش مي شود (يا به هوش آمده؟ هنوز معلوم نيست!) دقيقا در همين لحظه، اين ترانه راك آلترناتيو به اوج خودش رسيده و اگر كنسرت كلدپلي بود، مطمئنا كريس مارتين از آن حركات شيرين عقل وار مخصوص خودش را روي استيج انجام مي داد! يكهو مي بينيم ماشين دارد تكان هايي مي خورد و همراهش گرد و خاكي بلند مي شود. ناگهان جسم دخترك به همراه انبوهي از خرده هاي شيشه كه بعدا مي فهميم در واقع تكه هاي جام جلو ماشين هستند، به حالت اسلوموشن شاعرانه اي و البته به فرم ريورس، به هوا برمي خيزند. اين تصوير هم كه كامل شد، ماشين از زمين كنده مي شود و به سمت بالاي دره اي غلت مي خورد، از نرده هاي چوبي كنار جاده مي گذرد، نرده هاي شكسته، حالا سالم اند. ماشين ديگري كه بي ام دابليو رفقاي ما را از جاده منحرف كرده، كمي آن طرف تر به راهش ادامه مي دهد. رفقاي ما هم كه «برعكس» دارند به زندگي شان ادامه مي دهند، شاد شادند و همين طور كه برعكس مي روند، دارند مي خندند!
...
ايرج كريمي در شماره 295 ماهنامه فيلم، يادداشتي خداگونه براي «نفس عميق» پرويز شهبازي (حتي قبل از نمايش اش در جشنواره) با تيتر «آب و ابر» نوشت و سكانس پايانش را از سكانس هاي استثنايي پاياني تاريخ سينما توصيف كرد و ادامه داد:« و اين سكانس عميقا غم انگيز است، اما نه چون نوميد است بلكه از آن جا كه اميد را از آن سوي مرزهاي نوميدي ندا در مي دهد».
گفتم كه فقط كافي است دكمه Rewind را فشار دهيم و...
* نام آخرين آلبوم آناتما.
بازگشت به روز نوشتهاي نويد غضنفري
ندا میری
يکشنبه 30 ارديبهشت 1386 - 21:37
0 |
|
|
|
دیبسچ یلیخ تبلطم
سلام نوید جان می خواستم همه شو مثل تیتر بنویسم گفتم می افتی تو زحمت! حسابی از خواندن مطلبت به وجد اومدم. و اینکه از موسیقی و سینما اینقدر جانانه در کنار هم می نویسی خیلی حال می کنم. به قول خودت خیلی بیشتر از این حرفها باهم قاطی ان و این التقاط به خودی خود شیرین و جذاب هست، با مطلبهای خوبی هم که ازت می خوانیم خلاصه به فیض می رسیم. و مرسی که به من سر زدی، اساسا" مهم نیست که اهل شعر نیستی، مهم اینه که از سر زدن دوستان خونه آدم عطرآگین می شه.
|
امید غیائی
يکشنبه 30 ارديبهشت 1386 - 22:38
-14 |
|
|
|
سلام.به جون خودم تو شاهکاری.اصلا حرف نداری.اینها رو از کجا گیر میاری پسر؟!!!دارم دانلودش میکنم تا ببینمش.اون قبلی هم ندیده بودم پس هیچی نگفتم.ولی عجب چیزی باید باشه این یکی.ممنون. همین. یاحق.
|
امید غیائی
دوشنبه 31 ارديبهشت 1386 - 23:33
3 |
|
|
|
سلام.الان این کلیپه کامل شدو من هم دیدمش.عجیبه این همه خلاقیت.راستی تر و خدا باز هم از این کارا بکن.من خیلی آدمه این کاره دوروبرم نیست که بخواد این چیز ها رو بهم بگه.پس امیدمون به توئه رفیق. همین. یاحق.
|
MOSI
چهارشنبه 2 خرداد 1386 - 19:8
-4 |
|
|
|
سلام خدمت جناب غضنفری. متاسفانه این کامپیوتر و اینترنت و کلاً اینجور ارتباط ها , حس و حال نوشته ها رو منتقل نمیکنه.فکر کنم برداشتت این بوده که دارم گوشه کنایه می زنم . اگه صحبتها رودررو بود و لحن گفته هام رو می شنیدی حتماً این طور برداشت نمی کردی. اما چیز جالب توجهی توی نوشته هات دیدم. حالا نمی دونم من زیادی شوخی می گیرم یا شما خیلی جدی گرفتی. واقعاً برای درک آثار تارانتینو باید این همه فیلم دید؟!!اگه اینطور باشه این مسئله در مورد همه کارگردانها صدق می کنه بنابراین برای درک هر فیلم باید به تمام زیر وزبر زندگی کارگردانها اشراف داشته باشیم چون تمام فراز و فرودهای زندگی کارگردان به یه شکلی توی آثارش تأثیر میذاره.بنابراین تارانتینو توی این زمینه ارجحیتی نسبت به سایرین نداره.البته شکی نیست که هرچی بیشتر مطالعه کنیم و فیلم ببینیم توی درک فیلم مؤثره.اما فکر نمیکنم کسی که سینما رو کمی جدی تر دنبال می کنه حتی اگر trash movie ها و b movie ها رو هم ندیده باشه با تماشای مثلاً صحنه فواره زدن خون توی بیل رو بکش به این نتیجه برسه که فیلم به دلیل مبتدیانه بودن این صحنه دچار ضعف تکنیکیه وحتماً متوجه می شه که کارگردان با استفاده از این تمهید هدفی رو دنبال می کرده. در واقع نوشته من در تأ یید یا رد آثار تارانتینو نبود. قبل از هرچیز بگم که من بر خلاف شما تارنتینویی نیستم اگه بخوام بیشتر توضیح بدم باید بگم که معمولاً طرفدار فیلمها هستم تا کارگردانها.به همین جهته که بعضی از کارهای تارانتینو رو دوست دارم والبته بعضی ها رو هم نه.مطلبم بیشتر از این جهت بود که از 4, 5 ماه پیش تا حالا که به این سایت سر می زنم احساس می کنم سایه تارانتینو به طور خاصی توی سایت سنگینی می کنه در حالی که ازخیلی کارگردانها و فیلمهای دیگه غفلت شده.یه چیزی مثل برنامه سینما یک تلویزیون که شاید فیلمهای مختلفی رو پخش کرده اما ازطرفی ظاهراً باید همه فیلمهای الیور استون رو هم نشون بده واین وسط از خیلی ها غافل می شه. یا مثلاً همین مجله دنیای تصویر که هر چند شماره یکبار (مثل همین شماره جدیدش) یه چند صفحه ای رو برای اسپیلبرگ کنار میذاره. نمی دونم شاید زیادی حساس بودم چون بالاخره سایت مدیر داره , نویسنده داره و ازطرفی نویسنده ها هم علایق و سلایق خودشون رو دارن. در مجموع خیلی اصرار ندارم که روی حرفهام پافشاری کنم. حالابرای اینکه طرفدارهای تارانتینو زیاد ناراحت نشن این خبر رو بدم که شماره جدید مجله فیلم هم در اومده که پرونده pulp fiction هم توش هست.اتفاقاً دیشب داشتم برنامه نقد ترش و شیرین رو نگاه می کردم خودمونیم این سروش صحت هم خوب خودشو شبیه ساموئل ال جکسون کرده بود. نه؟ بگذریم برسیم به بحث به قول شما شیرین ترانه. من که از نزدیک زیارتت نکردم همونطوری هم که گفتم کامپیوتر واینترنت علاوه بر منتقل نکردن حس و حال , نوشته ها رو هم خیلی ترو تمیز و تایپ شده نشون میده. در نتیجه دست خط ات رو هم نمیتونم ببینم. اما نوشته هات نشون میده که هم خوشگلی هم خط ات قشنگه( اگه ساز هم خوب بزنی دیگه نور علی نور میشه!!)رو همین حساب ترانه رو برات mail کردم.منظورت رو هم از کامل بودن track درست متوجه نشدم.اگه فکر می کنی فقط چند دقیقه از ترانه است که اینطور نیست اما اگه version خاصی از ترانه مورد نظرته که باید گوش کنی ونظر بدی.درهر حال امیدوارم همونی باشه که میخوای.آلبوم کاملش رو هم ندارم اما اگه ترانه ای از این آلبوم به دستم رسید بی نصیب نمی ذارمت. تا بعد.
|
نويد غضنفري
پنجشنبه 3 خرداد 1386 - 14:22
-2 |
|
|
|
آشنايي!
سلام رفيق. قبل از هر چيز مي خوام يه تشكر درست و حسابي ازت كنم كه خيلي زود ما رو فراموش نكردي، چون متأسفانه امروزه روز بيش تر رفاقت ها به شدت از اين بابت رنج مي برن. پس حسابي دمت گرم. اما راجع به بحثي كه راه انداختي. آقا اين حرفا چيه، من اصلا جدي نگرفتم قضيه رو (البته اگه منظورت از جدي گرفتن، ناراحت شدنه!) و فقط گفتم براي درك جهانبيني تارانتينو بايد يه خوره فيلم باشي و توي اين خوره بودن هم نبايد تر و خشك كني و همه رو نگاه كني، فقط همين. من هم فهميدم كه نوشته تو رفيق در رد يا تأييد كارهاي تارانتينو نبود و مي دونم كه يه جوري اون سايه اي رو كه گفتي توي اين سايت موجوده...اما «هركس سينماي خودش» سياست بهتري نيست استاد؟! دمت گرم رفيق. خوشحال شدم از آشنايي با تو. مخلصيم.
|
نويد
پنجشنبه 3 خرداد 1386 - 14:44
-4 |
|
|
|
آشنايي 2!
با سلام دوباره، آقا انقدر كامنتت طولاني بود و پر نكته كه من مجبور شدم كامنتم رو به سبك رايت دي وي دي هاي 9 اسپليت (نصف) كنم. چند نكته باقي مونده: اين كه نوشتم براي درك «جهانبيني» (ببين استاد تأكيدم روي اين كلمه اس) فيلم هاي تارانتينو بايد كلاسيك ها رو ديد، به اين معني نيست كه كساني كه اون ها رو نديدن با فيلم حال نمي كنن، منظورم اين بود كه بررسي اين دو مقوله در سايت ما چندان هم بي ارتباط از هم نيست. اين كه گفتم تراك كامله يا نه...چون من نسخه اي از اين ترانه به دستم رسيد كه با ورژن فيلم تفاوت داشت (جايي كه وكال دو صدا ميشه رو نداشت). با تشويق ات سعي مي كنم بيش تر از فيلم هاي دوست داشتني كلاسيك بنويسم.ممنون كه گفتي. در ضمن خيلي اتفاقي ساز هم مي زنم!! چاكريم.
|