از همون اول که خبرش همه جا پیچید، خیلی ها به آخر وعاقبتش امیدوار نبودند. بعضی ها از همون اول پیش بینی می کردند که این کار سر نمی گیره. با اینکه با منتشر شدن خبرهای بعدی از این بعضی ها چندتایی نظرشون را تغییر دادند اما بعضی هاشون روی همون حرف های قبلی مصر بودند و طوری مطمئن حرف می زدند که انگار واقعا می تونن آینده رو پیش بینی کنند یا اینکه خودشون دستشون در کاره و از همه چیز خبر دارن. حتی شنیدم چند نفر روی تموم شدن و نشدن کار شرط بندی هم کرده بودند البته بچه های مطبوعات رو می گم، ولی بعضی از سینمایی ها هم در این کار شریک بودند و شرط بستن.
خلاصه خیلی ها توی دلشون از خدا می خواستن که کار سر نگیره. خیلی ها هم که توی خود کار بودن، لحظه شماری میکردن که کار زودتر شروع و تکلیف خودشون و بقیه روشن بشه. بعدها هم بتونن بادی به غبغب بندازن و به خیلی چیزها افتخار کنن.
اما آخرش همونی شد که بعضی ها از اول می گفتن. بعضی ها هم شرط رو بردن و تا اونجایی که من می دونم این دوروزه سرخوشن از چیزهایی که بردن و خوردن. خیلی ها هم رفتن توی لک تنهایی و بی کاری که خداکنه هرچه زودتر برن سر یک کارخوب و دلچسب.
اون اصل کاری هم که حالا با خیال راحت می ره پی کارهایی که توی این مدت مجبور شده بود کنار بگذاره. فکر نکنم خیلی از اینکه این یکی هم شروع نشده، تموم شد دلگیر و ناراحت باشه. آخه اون همیشه کاری برای انجام دادن داره و این کارهم از اون کارهایی نیست که خیلی ارزوشو داشته باشه، هرچند که برای انجامش بی میل هم نبود.
بیضایی و "لبه پرتگاهش" رو می گم. حالا دیگه تکلیف همه روشنه. شاید هم با این تهیه کننده از همون اول باید پیش بینی همین روزها رو می کردیم.
تهیه کنندها، سینمایی هایی بودند که اون بالا بهشون اشاره کردم و مطمئنم که بعضی از آدم های این صنف با شنیدن این خبر خیلی خیلی خوشحال شدن و توی دلشون گفتن:"تا این باشه که بدونه باید طرف چه کسی بره."
اما با همه اینها من فکر می کنم این اتفاق باید می افتاده و کسی هم توی افتادنش خیلی مقصر نیست.
خب فردوسی برای همین وقت ها گفته "چنین رفت و این بودنی کار بود."
بازگشت به روزنوشت هاي گلاويژ نادري