اگر تا به حال برايتان پيش آمده كه يكهو و بدون بررسي جوانب عمل، پريده ايد وسط يك جمع حرفه اي كه همه شان از آن راه پول درمي آورند و گذران زندگي مي كنند و شما هم تقريبا «هيچ» چيز از مناسبات و حرفه اي گري هاي حاكم بر آن جمع به خصوص نمي دانيد و رفته رفته حساب كار دستتان مي آيد، حتما با فيلم «شيطان پرادا مي پوشد» حالي مي كنيد. فيلم مي توانست فقط يك داستان معمولي درباره ژورنال هاي حرفه اي دنياي مد باشد، كه نيست و با تكيه بر جزئيات روابط بين فرد تازه استخدام شده (در يك مكان حرفه اي) با انواع بالادستي ها (آفت عدم اعتماد پيش كسوت ها و زيراب زني هاي حرفه اي و...) و آموختن تدريجي سياست هايي براي رفع قضا بلا مناسبات حاكم بر روابط كاري (تا جايي كه بايد رسما پادو مافوقت شوي و زندگي خصوصي و عزيزترين كسانت را فراموش كني!) شاهد پوست انداختن و به سبعيت رسيدن جواني هستيم كه هيچ پيش زمينه اي راجع به دنياي بيرون اش ندارد، به ويژه اگر از سال ها قبل فكر «اين كاره» شدن را توي ذهنش پرورانده باشد و در آرزوهايش مدام براي آن نقشه ها كشيده باشد. اندي (با بازي خوب آن هاتاوي) فارغ اتحصيل رشته روزنامه نگاري است و با داشتن رؤياي نويسندگي، مي خواهد سري توي سرها دربياورد كه سر از يك مجله مشهور دنياي مد به اسم «راناوي» در مي آورد و باقي ماجرا هم هماني است كه اول گفتم. يك وقت فكر نكنيد، زبانم لال، الان فضاي كاري (در هر شاخه اي و نه فقط مطبوعات!) خودمان اين طوري است. تفاوت عمده اي وجود دارد. آن جا مجال اين هست كه فرد با پادويي يا حداكثر «خودزني»، خودش را ثابت كند، حتي اگر مدير مسؤول اش موجود مخوفي مثل ميراندا (با بازي ستايش آميز مريل استريپ) باشد، اما اين جا تا به آخر «پادو» مي ماني(م)!!
…
پ.ن: در مراسم اسكار امسال، آن هاتاوي و اميلي بلونت (بازيگر نقش اميلي) نامزدهاي رشته طراحي لباس را اعلام كردند و آن وسط شروع كردند به اجراي نقش هايشان در «شيطان پرادا مي پوشد»، مريل استريپ، لحظه اي در هيبت ميراندا ظاهر شد و با نگاهش، رعشه اي به وجود ما و آن دو انداخت.
بازگشت به روز نوشتهاي نويد غضنفري
ندا میری
جمعه 31 فروردين 1386 - 2:59
-2 |
|
|
|
جلد آخر هری پاتر ... دستنویس ... روی میزم!
به جان خودم با اون بلایی که میراندا سر اندی و امیلی می آره من یکی که به کل هوس پاریس که نمی کنم هیچ، ممکنه از غذا خوردنم بیافتم ...... ولی اینقدر دلم می خواست یه امشب جای سر خانم میراندا بودم، حداقل این ساعت شب جلد آخر هری پاتر دستنویس روی میزم بود و این وقت شبی بعد از 48 ساعت بیخوابی و در حالی که "لوک خوش دست" خوابم از سرم پرانده، یه سر و کله ای با لرد ولد مورت می زدم!
|
امید غیائی
جمعه 31 فروردين 1386 - 22:24
0 |
|
|
|
بریم ببینیم شیطون تو پرادا چه شکلیه!!!
سلام رفیق.(میشه رفیق صدات کنم؟میدونم یه ریزه """بو"""میده ولی کلی حال میکنم با این کلمه دو سیلابی باحال) خب از اینکه میبینم یه کسی که میشه رو حرفهاش حساب کرد و بهش اطمینون انقدر راحت با کارهایی که شاید ناخودآگاه اشتباه از آب دراومده کنار میاد کلی به جون خودم حال میکنم.اینطوری یکی از تست های شناخت من تکمیل میشه و اطمینون بیشتر. حالا بعد از اون پیشنهاد شاهکار میرم واسه دیدن این یکی.راستش چند روزه پیش یا چند ماهه پیش یادم نیست که آنونسش رو تو یکی از شبکه های این بشقابک فسق و فجور دیدم ولی نمیدونم چرا جدیش نگرفتم.با اینکه با مریل استریپ کلی حال میکنم و از سبک بازیش خوشم میاد.تازه میدونی که حتما تو کتاب تحلیل بازیگری رضا کیانیان هم اسمی ازش برده شده. پس پیش به سوی البته اول سفارش فیلم و بعد هم دیدنش و بعد هم حرف زدن.البته اگه مثل دفعه پیش نشه و من یه چند روزی عقب نیفتم.در هر حال باز هم ممنون. همین. یاحق.
|
مهدی امیدواری
شنبه 1 ارديبهشت 1386 - 23:58
2 |
|
|
|
آرزوی یک مگس برای تو
از اینکه پای ثابت کامنتهای یادداشتهات شدم معذرت میخوام نوید جان(5 ثانیه مکث)ولی امیدوارم که سریعتر مکان "آن هاتاوی" رو ترک کنی و "مریل استریپ"بشی!!!!!!!!
|
وحید
يکشنبه 2 ارديبهشت 1386 - 0:28
-4 |
|
|
|
تو معرکهای!
سلام استاد چند وقتی بود نتونسته بودم به وبلاگت سر بزنم. امروز که خوندمشون فهمیدم خیلی چیز از دستم رفته بوده. امیدوارم دوباره وقت بشه نصفه شب تو سرما بریم...
|