سه چهار روزي است كه تهران نيستم، به خاطر همين بروز نبودم (الان هم با بيچارگي اينترنت فراهم شد). خبري رسيد كه از شدت ناگواري، داشت مغزم مي تركيد اما به قول راد تيدول (كوبا گودينگ جونيور) در «جري مگوائر» (كه پسرش را نصيحت كرده):«هميشه اوضاع به اون بدي اي هم كه به نظر ميرسه نيست»، يكهو با «نيمه پر ليوان» مواجه شدم. نمي دانم تا به حال اين تجربه بي خبري و آگاه نبودن نسبت به اتفاقي چيزي (حادثه مرگ و زندگي) را داشته ايد يا نه؟ دقيقا مثل آن فصل (بازهم) «جري مگوائر» است كه راد وسط مسابقه نقش زمين مي شود و همسرش كه توي خانه نشسته و دارد از تلويزيون تماشايش مي كند، هراسان است كه حالا چه شده و بلافاصله همان موقع «آگهي» هاي لعنتي تبليغاتي تلويزيون نمي گذارند كه بفهمد! و جري با همسر راد تماس مي گيرد تا وضعيت آن جا را تشريح كند، درست همين جا است كه قدر و اندازه رفاقت جري معلوم ميشود. خب، ما هم كه به همين آموخته هاي سينمايي است كه زنده ايم و نفس مي كشيم.
بازگشت به روز نوشتهاي نويد غضنفري