چهارم پنجم دبستان بودم و داشتم حرفه اي ساز سنتور را ياد ميگرفتم، استادي داشتم كه اصفهاني بود، خوب يادم هست تعريف ميكرد چه طور به رغم مخالفت هاي خانواده سنتي/ مذهبي اش ساز ياد گرفته، مي گفت:«سازي با مصيبت تهيه كردم و تو زيرزمين خونه پنهون كردم و عصرها كه كسي خونه نبود، تمرين ميكردم» يا مثلا اين يكي را داشته باشيد:«هروقت توي كوچه با مادرم از جلوي پنجره اي رد ميشديم كه صداي ساز مي اومد، مادرم با چادرش گوشاي منو ميگرفت تا چيزي نشنوم» و مطمئنا خاطره هاي اين مدلي را فقط استاد من ندارد و مرتب از بزرگترها چيزهايي شبيه به اين زياد شنيده ايم. حالا اما يكي از فيلم سازهاي كاركشته مان بلند شده و با علم به اين طرز تفكر نه چندان تغيير يافته جامعه ما، فيلمي ساخته كه سراسر ستايش «ساز» است. اين جا است كه اهميت حرف هاي بهرام رادان در مراسم اختتاميه جشنواره فجر و هنگام دريافت جايزه اش براي بازي در نقش علي سنتوري مشخص ميشود، موقعي كه به داوران گوشزد كرد،«سنتوري» فيلم مهمي است، چون رادان هم مثل ما ميداند موقعيت چيست. موقعيتي مثل اين كه فقط اگر لفظ «خواننده» به كسي گفته شد حتما بايد از وزارت ارشاد مجوز گرفته باشد و مثلا اگر خود رادان يا حتي داريوش مهرجويي ته صدايي مي داشتند و براي فيلم مي خواندند، ايرادي وارد نبود. تازه اين سؤال پيش مي آيد كه اگر «خواننده» اي مجوز ندارد، چه طور يك تك آهنگ به خصوص او را توي تلويزيون پخش ميكنند، منظورم همان ترانه زيبايي است كه محسن چاووشي براي امام رضا (ع) خوانده و مرتب از تلويزيون پخش ميشود. مگر ميشود حرمت «صدا/ ساز»ي تغيير كند؟! مگر نه اين كه اين حديث زيبا از امام محمد باقر (ع) است:«خداوند هيچ پيامبري را مبعوث نكرد، مگر آن كه به او صدايي زيبا داد». مگر نه اين كه توي اتاق و روي در و ديوار علي و مقابل جايگاه سنتورش عكس بزرگاني است كه همگي به خاطر حرمت به سازهايشان رو به زوال رفتند!
...
حالا قصه موزيسين تازه از راه رسيده و سرحال (به خاطر تحويل گرفته شدن او، اين اواخر، توي مطبوعات) مان، محسن نامجو، قصه ديگري است، اصلا نمي خواهم حرمت ساز/ صداي استاد را زير سؤال ببرم، همين الان بگويم كه از طرفداران پر و پا قرص استاد هستم، اما خدا شانس ميدهد و به يكباره يكي از اين جماعت هميشه تنها و مطرود جامعه ميان بر و بكس مطبوعات، جايگاهي پيدا ميكند. مخلصانه و ملتمسانه از استاد خواهشمندم قدر اين موهبت را بداند، حالا كه بعد از سريال پرطرفدار «ترش و شيرين» جماعتي صدايش را ميشناسند و سبك اش را «آوانگارد» تشخيص داده اند.(البته با تشكر فراوان از جيم موريسون و ترانه «Riding on the storm» و كريس ايساك و ترانه «Baby do the bad thing» كه اوريجينال ساند ترك «Eyes Wide Shut» هم هست و...كه اگر آلبوم نامجو مجوز ميگرفت حتما از اين بزرگواران نامي ميبرد.) به خدا قصد ساز مخالف زدن و... ندارم و دست و قلم/ كي بورد ام بشكند اگر بخواهم ناخواسته به سازي توهين يا كم لطفي كنم، اما ناراحت ام از جماعت مطبوعات كه چرا زماني كه «وقت» اش بود و جرقه ها زده شده بود اين طور حمايت نكردند، تازه آن موقع كه فضاي مطبوعاتي مناسب تر بود، حدود سال 1379، به همين زودي آلبوم «بهشت از آن تو» (حاصل تلاش شهريار مسرور و بهمن سپهري شكيب و مهرداد نوذري) و ترانه بي نظير اول طرف «ب» به اسم «سوي كوه ها» را فراموش كرديد، آلبوم نصفه و نيمه اي كه تلاش هاي اوليه و آوانگاردي براي تلفيق بلوز با نواي سازدهني و تار و چهچهه ايراني بود، اين اساتيد همچنان آلبومي هم براي «هوو» ساخته بودند كه با ترانه هاي با كلام آن ها مخالفت شد، شهريار مسرور را تنها و منزوي، در جلسه مطبوعاتي دو سال پيش «هوو» ديدم و اين ها را به تلخي به ام گفت، هيچ كس استاد را نمي شناخت!!
بازگشت به روز نوشتهاي نويد غضنفري