خب، هفت روز از سال گذشت و به نظر من دیگه نمی شه بهش سال نو گفت. یک هفته ازش گذشته و اگه اینجا ایران نبود همه الان سرکار و کاسبی شون بودند، اما ما عادت کردیم غیر از همه دنیا باشیم. راستش طولانی بودن این تعطیلات یه وقت هایی دیگه آدمو خسته می کنه. از یک طرف دلم نمی خواد برم سر کار از یک طرف دیگه هم بعضی وقت ها حوصله ام رو سر می بره. از اس ام اس های عید هم راحت شدیم. برای من که inboxام پر شده و دلم نمی آد که دیگه چیزی رو از توش پاک کنم، اومدن هر اس ام اسی یک کابوس بود، تا اینکه دلم رو به دریا زدم و یکی دو تا از اس ام اس هایی رو که می شد ازشون دل کند رو یا پاک کردم یا برای برادرم فرستادم که تو گوشی اون بمونه. برای عید هم هر چی اس ام اس خوب می فرستادن، همین بلا رو سرشون می آوردم. خلاصه مکافاتی داشتم، اما نمی شد کاری کرد باید می فهمیدم، کیا پیام تبریک می فرستن.
امیدوارم این تعطیلات که حالا نصفه شده برای شما خوب بگذره. به نظرم بهتر بود، یک هفته می شد. بچه های مدرسه ای هم سر یک هفته شال و کلاه می کردن و می رفتن مدرسه و شهر به حالت عادی برمی گشت. هر چند که توی عید تهران تازه می شه یک شهر درست و حسابی و آبرومند، اما توی خلوتی عید برای من از این طرف شهر به اون طرف رفتن، اون هم بدون ماشین و بدون حضورتاکسی زرد و نارنجی وسفید نواردار بدبختی هایی داره که تنها را چاره اش آژانسه. همین اول سالی بیچاره شدم بس که پول به این راننده های آژانس دادم. همین پول دادن هاست که عید رو برای آدم زهرمار می کنه. بابام راست می گه از دوست هات عذر خواهی کن، بگو مهمون داری نمی تونی بری دیدنشون. اگه حرفش رو گوش کرده بودم تا حالا انقدر از جیبم نرفته بود.
راستی از فروش "اخراجی ها" خبر دارین؟ فردا پس فردا رقم دقیقش رو می نویسم. کسانی که رفتن فیلم رو دیدن، حتی اونایی که تحصیلکرده هم بودن، یک تعریف هایی از فیلم می کنن که یه وقت هایی به خودم و بقیه کسانی که با من هم عقیده بودن، شک می کنم و فکر می کنم شاید توی جشنواره خوب فیلمو ندیدم. یکی از دوستام که وکیل دادگستریه، انقدر از فیلم تعریف کرد که دیگه داشتم از دستش دلگیر می شدم. وقتی از قیافم بو برد که از حرفهاش ناراحت شدم، گفت تو که فیلم های سینمای ایران رو می بینی باید بفهمی که فیلم های بدتر از "اخراجی ها" هم خیلی زیادن. تازه این فیلم توی اون همه فیلم های بد، فیلم خوبیه. دیگه اون وقت بود که نفهمیدم چی دارم می گم و شروع کردم به دفاع از فیلم فارسی ها و شارلاتان ها و چپ دست ها. خلاصه وقتی هر دوتامون به این نتیجه رسیدیم که این بحث ها داره باعث دل چرکینی هردومون می شه، بی خیال شدیم اما دوستم می گفت توی سینما به همراه دوستش انقدر خندیده که دلش می خواد، بازم بره فیلم ببینه. منم بهش گفتم، خوش باشه.
نمی دونم پس چرا ماها انقدر که اینها می خندن، نخندیدیم. فکر کنم، سلیقه ما داره بدجوری از بقیه مردم (خوب یا بد) فاصله می گیره. گفتم که اینهایی که دارن از فیلم تعریف می کنن، آدم های عامی و بی سوادی نیستن که برای شکستن تخمه برن سینما و برای همین هم هست که حرفهاشون بد میره، روی اعصابم.
امروز "تعطیلات" رو دیدم. همون که کیت وینسلت، جود لاو، کامرون دیاز و... بقیه توش بازی می کنن. با اینکه فیلم از وسطاش نه زیرنویس فارسی داشت و نه انگلیسی اما ازش خوشم اومد. به نظرم فیلم خوبی برای بعد از ظهر یک روز تعطیله.
ایام به کام. بقیه تعطیلی خوش بگذره.
بازگشت به روزنوشت هاي گلاويژ نادري