جوابیه در بیست بند : پایان بحث «وقتی همه خوابیم» - پاسخ امیر قادری در «اعتماد ملی» به مقاله مفصل حمید امجد درباره همه نقدها و حاشیه‌های این چند ماه؛ :: سينمای ما :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ايران :: Iranian Movie News & Information
پنجشنبه 21 خرداد 1388 - 19:53
module-htmlpages-display-pid-97.html

• توجه: با توجه به قانون انتخابات، ظرف 48 ساعت آینده هیچ کدام از کامنت‌ها و نظرهای شما که در تایید یا رد هر کدام از نامزدهای ریاست جمهوری نوشته شده باشد، آن‌لاین نخواهد شد... / فردا جمعه 22 خرداد ماه، همه رای خواهیم داد      • یادداشت‌های هفتگی امیر قادری؛ / هشتم آذر، کوین کاستنر و 22 خرداد      • پروانه ساخت سه فیلم جدید صادر شد / پروژه های سینمایی تازه      • سینما فردا فیلم های مستند و کوتاه را هم حمایت می کند / برنامه های جدید سینما فردا      • فیلم افخمی هنوز در مرحله فیلمبرداری است / سن پترزبورگ به تالار وحدت رسید      






                       



پایان بحث «وقتی همه خوابیم» - پاسخ امیر قادری در «اعتماد ملی» به مقاله مفصل حمید امجد درباره همه نقدها و حاشیه‌های این چند ماه؛
جوابیه در بیست بند

سینمای ما - امیر قادری: جناب آقای حمید امجد؛ مطلب یازده‌ هزار کلمه‌ای شما درباره نوع نقد و جایگاه نقد و مبانی نقدم، که قبول‌اش ندارید و ازش شاکی هستید و نقدش کرده‌اید، مفصل و طولانی بود. پاسخ من اما کوتاه‌تر از این حرف‌هاست. امیدوارم مخاطبی که این پاسخ را می‌خواند، آزرده و خسته نشود. اذیت نشود.

1- خرده گرفته بودم که: «آقای بیضایی بينِ بازيگر تئاتري و بازيگر تجاري فاصله مي‌گذارد و ارزشگذاري مي‌کند.» و آقای امجد ادامه داده‌اند:« گيرم براي آقاي قادري ساختار خود فيلم اصلاً مهم نيست يا روندِ تغييرِ تدريجيِ بازيِ شخصيت «شايان شبرخ» برحسب آن‌چه ازش خواسته مي‌شود را تشخيص نمي‌دهند؛ ديگر دريافتن و درست نقل‌کردنِ يک جمله‌ی ساده‌ی بيرون از فيلم که زحمتي ندارد، آن‌هم وقتي تيتر دست‌کم سه گزارش و مصاحبه در روزنامه‌ها از قول آقاي بيضايي اين است که: «هيچ بازيگري، تجاري به دنيا نمي‌آید.» چطور مي‌شود حتّي جملاتي به اين سادگي را بد فهميد؟»
خب، این که همان است. این جمله آقای بیضایی که: «هيچ بازيگري، تجاري به دنيا نمي‌آید.» یعنی که: «آقای بیضایی بينِ بازيگر تئاتري و بازيگر تجاري فاصله مي‌گذارد و ارزشگذاري مي‌کند.»


2- نوشته‌اید: «اين‌که برحسبِ شنيده‌ها ياد گرفته باشيم به «بورژوازي» فحش بدهيم براي استقرار در جايگاهي فراتر از «فرهنگِ بورژوازي»، يا حتّي همتراز با آن، کافي نيست. اين‌که رسيدن به يک ايستگاه را پيشرفت بناميم يا پسرفت، دست‌کم بستگي دارد به اين‌که خودمان در ايستگاهِ قبل از آن ايستاده باشيم يا ايستگاهِ بعد از آن.»
حالا کی خواسته به بورژوازی فحش بدهد؟ ولی درباره باقی حرف‌های‌تان. آفرین. نظر من هم همین است.


3- نوشته‌اید: «تقريباً همزمان با آن «نقدِ» افرا»، نقدي هم بر مجموعه‌ی تلويزيونيِ مهران مديري (براي نوروز گذشته) در روزنامه‌اي منتشر شد که در آن «پديده‌ی مهران مديري» از بنياد محکوم و منفور شمرده مي‌شد چون منتقد کشف کرده بود که او عليه رسانه‌ی توليدکننده‌ی برنامه‌هاي خودش (يعني تلويزيون دولتي) چيزي نساخته و نمي‌سازد!»
باز هم آفرین. اتفاقا من هم آن نوشته را به همین خاطر دوست نداشتم. طبعا مشکل من هم با بیضایی این نیست که چرا فیلمش را در مقام یک اپوزیسیون نساخته.


4- آقای امجد نوشته‌‌اند: «ذهنِ پيشامدرن ــ يا اسطوره‌باور ــ جهان را يکپارچه مي‌بيند؛ کليّتي بي‌تجزيه و بي‌تمايز. شناختِ ذهنِ اسطوره‌محور از عالم، شناختي کلّي، درهم، همسان‌پندار، بي‌زمان، و فارغ از دگرگوني است. آگاهي‌اش يقيني است و بي‌ترديد؛ يکپارچه و ابدي (جابه‌جاشدن‌هاي گهگاهيِ «قطب»هاي خير و شر يا مثبت و منفي در اين ذهن را نمي‌شود به حسابِ دگرگوني در منطق يا دريافتِ آن گذاشت). ميانِ اجزاي جهان فرق و فاصله نمي‌بيند، جزء و کُلّ را عينِ يکديگر مي‌داند، و تناقض‌هاي پيشِ روي خود را انکار مي‌کند (از ديدِ او قطعاً تضاد و تناقض نه در جهانِ واقع، که در ذهنِ هرکسي است که تصويري متناقض از جهان ديده يا ارائه داده است)؛ همان‌گونه که در درونِ خود قائل به تضاد و تناقض نيست. سراپا غريزه است و جهان عرصه‌ی تجربه‌هاي غريزيِ اوست. بنابراين خارج از دايره‌ی تجارب غريزي‌اش اساساً جهاني «وجود ندارد». تاريخي هم در کار نيست. ساز و کارِ اسطوره‌ایِ ذهنِ پيشامدرن، تاريخ را به طبيعت تبديل مي‌کند ــ به بداهت، به مفاهيمي بي‌تعارض، به اقتضائاتِ ميل، به موضوعاتِ غريزه ــ و نيّاتِ تاريخي را به امورِ طبيعي و بديهي.»
مشکل من این است که به نظرم فیلم آقای بیضایی هم که من دوست ندارم و شما دوست دارید، دقیقا چنین نگاه اسطوره‌ای را به جای جریان روشنفکرانه دارد به ما قالب می‌کند. و بعد هم این که آن نگاه اسطوره‌باورانه را هم به آن سادگی که شما می‌گویید، نمی‌شود بسته بندی و ارزش گذاری کرد و کناری گذاشت. همه دغدغه من این است که در جهان ارزش‌های روشنگرانه مدرن؛ تکلیف آن شور و وجدی که تنها در پناه چنین نگاه اسطوره‌باورانه‌ای شکل می‌گیرد، چه می‌شود. آخر یک ور این نگاه اسطوره‌ای می‌شود «وقتی همه خوابیم» و دنیای خود مقدس‌پندارانه و کر و کوری که با عالم و آدم، سر حقیقت حقیری سر جنگ دارد و ور دیگرش مثلا می‌شود «سگ‌ کشی» و مبارزه شورآفرین شخصیت اصلی فیلم برای احقاق حق‌اش و لحظه‌ای که دهان‌اش را پر از خون می‌کنند و یکی داد می‌زند: «برای خانم آب بیارین.»


5- گفته‌اید: «از بابت ديگر «شهر مدرن» براي ذهنِ بسيط‌انگار مي‌تواند يکسره دوزخي نادلخواه باشد ــ سراسر «آلودگي» ــ که به احساساتِ او پاسخ‌هاي «ظالمانه» مي‌دهد؛ و چنان ذهني در برابرش يا از درِ ستيز و ويرانگري درمي‌آيد، يا اين‌که مي‌کوشد با گريز از تاريخمندي‌اش، با نفي و انکار و فراموش‌کردنِ گره‌ها و تناقض‌هايش، و با آزمودنِ درجاتِ مختلفي از «پذيرش» و راه‌هاي کمتر يا بيشتر مسالمت‌جويانه‌اي از «سازش» با آن، تا حدّ امکان براي خود تحمل‌پذير بسازدش؛ و در مقابل، نيازِ خود به محيطِ تسلّابخش و جامعه‌ی ارگانيکِ (واقعي يا آرمانيِ) پيشين و ازدست‌رفته را با بازسازيِ جنبه‌هاي عيني و ذهنيِ دلخواهِ خود در محيطِ تازه متعادل کند.»
دقیقا. مشکل من هم این است که: «وقتی همه خوابیم» چنین برخوردی با شهر و دنیای اطراف‌اش دارد. اخلاقیات پیچیده اطراف‌اش را می‌خواهد به نظام ارزشی مثبت و منفی ساده‌ای تقلیل دهد که نفع سازنده‌اش به عنوان: «یک شهید راه حقیقت» از دل آن بیرون بیاید.


6- نوشته‌اید: «[چنین منتقدی]گله دارد که چرا اثرِ هنري دارد بر تمايز و تضاد انگشت مي‌گذارد. اين «نقد» لابه‌لاي انکارِ هر تمايز و تفاوتي در عينيتِ محيط و در ذهنيت و زبانِ فرد و جامعه، «مبارزه» را هم ضد «توسعه» و «پيشرفت» ارزيابي مي‌کند. آقاي قادري در يادداشتي در روزنامه‌ی اعتماد، پس از تعطيلاتِ نوروزي، «امنيت» را هم به «توسعه» و «پيشرفت» اضافه مي‌کنند و در همين مقاله‌ی اخير اساساً نقدِ اجتماعي را نيز به‌مفهوم ضديت با «وحدت ملّي» مي‌گيرند. و مجموعاً شمايلي از «توسعه» ارائه مي‌دهد که معنايش چيزي چندان فراتر از «دورِ هم بودن» به‌منظور «حال‌کردن» با «روزمرّگي» نيست: «همين است که هست»؛ و بهتر است همين هم بماند. و دست‌آخر اين مي‌شود رسالتِ نقدِ موجودِ ما: ستايش از وضعِ موجود؛ يا حفظ و حراستِ جهان همين‌جور که هست.»
اولا این که این نوع «مبارزه» آقای بیضایی را ضد توسعه و پیشرفت دیده‌ام، دلیل نمی‌شود که اصلا «مبارزه» را ضد توسعه و پیشرفت دیده‌ام. و این که نقدِ اجتماعي از نوع «وقتی همه خوابیم» را به‌مفهوم ضديت با «وحدت ملّي» گرفته‌ام، دلیل نمی‌شود که «اساساً نقدِ اجتماعي را نيز به‌مفهوم ضديت با «وحدت ملّي» گرفته‌ام. درباره «دورِ هم بودن» به‌منظور «حال‌کردن» با «روزمرّگي» هم خدمت‌تان عرض کنم که بله. به منظرم رسیدن به این مرحله، مقام و مرتبه‌ای می‌خواهد. سال‌هاست ما ایرانی‌ها تلاش می‌کنیم به همین مفهوم «دور هم بودن» برسیم و نمی‌رسیم. از خانواده سنتی تا محفل روشنفکری‌مان.


7- نوشته‌اید: «آقاي قادري که تا کنون قبله‌ی حاجات‌شان در مصاديقِ سينماييِ بحثِ ساختار و روايت و زيبايي‌شناسي و هنر و... مُدهاي ادواريِ فرنگ و نمونه‌هايي چون «استاد تارانتينوي کبير» بوده‌اند...»
دیدید گفتم مشکلات تفکر سنتی و نظام روشنفکری از این نوع یکی است؟ آقای امجد به همین سادگی، فیلمساز مهم و مشهوری مثل کوئنتین تارانتینو را (که راست می‌گویند، خیلی فیلم‌هایش را دوست دارم و فکر می‌کنم چند لایگی و کمال فیلم‌هایش، ترکیبی از وجد اسطوره‌ای و روشنگری منتقدانه، کمتر پیش آمده که در آثار یک فیلمساز معاصر کنار هم جمع شده باشند) از جمله «مُدهاي ادواريِ فرنگ» می‌نامند. همان قضیه بازیگر تئاتری و بازیگر تجاری است. یک انگ و یک برچسب و تمام. این همان تفکری است که به نظرم رسیده بود نظام مبارزاتی و ارزش‌گذاری فیلم آقای بیضایی هم بر پایه آن استوار است. کمبودی که جای ارزش قرار است خودش را به ما بنمایاند. کوئنتین تارانتینو «یک مد ادواری فرنگ»‌ای است. تمام شد رفت.


8- اعتقاد دارید که: «برخلاف تصور آقاي قادري، «اسطوره‌پردازي» افشای شکاف‌ها و تعارض‌های درونِ فرد و جامعه نيست، تلاش براي استتارِ آن‌ها و محوکردنِ مرزها و تمايزها است؛ کاری که «نقدِ» ایشان با جدّيت مي‌کوشد انجام دهد. و خود البته اين‌کار را به‌گونه‌ای «نقدناپذير» انجام مي‌دهد؛ آن‌سان که هرکس را با لحن و منطقش موافق نباشد در زمره‌ی «آلودگی» نام مي‌گذارد ــ و براي تمام اين مدعياتش استدلالي ندارد جز اصرار بر انکارِ تمايزها و فاصله‌ها (ميان مفاهيم، ميان محيط‌ها و فضاها و سطوح فرهنگي، ميانِ توليد و تخريب، ميانِ گفتار و نوشتار)، نقلِ جملاتی قصار از فيلم‌ها (که حتّی معناي آن‌ها را هم به‌نفع «تصميمِ» خود وارونه مي‌کند) و انبوهي خودارجاعي و «همين است که هست» و خاطره‌بازي و نقلِ کودکی.»
این که نوشته بودم شهر آلوده است، بر این اساس بود که به نظرم هیچ کس درباره متن و انتقادهای ما حرف نمی‌زد. در پاسخ همه مخالفت‌ها، به چیزهای دیگری می‌‍‌پرداخت و عوض این که پاسخ خود متن را بدهد، به موضوعات دیگری اشاره می‌کرد. این که به اعتقاد آن‌ها، از کجا آمده‌ایم و هدف‌مان چیست و این‌ها. نه که: هرکس را با لحن و منطق‌مان موافق نباشد در زمره‌ی «آلودگی» نام گذاریم. بعد هم که کی تمایزها و فاصله‌ها را انکار کرد؟ «ميان مفاهيم، ميان محيط‌ها و فضاها و سطوح فرهنگي، ميانِ توليد و تخريب». اتفاقا بخش مهمی از آن چه که نوشته بودم، درباره همین تمایز میان تولید و تخریب بود. این بخش آخر این پاراگراف و ربط‌اش به باقی ماجرا را هم که نفهمیدم.


9- از «پاورچین» و «شب‌های برره» تعریف کرده‌اید چون: «مستقيماً بر تصويرِ انسانِ شهرنشينِ ايرانيِ معاصر انگشت مي‌نهاد که در ظاهر متمدن و تحصيل‌کرده و متخصص بود و پيشه‌اي مدرن داشت و مرکبِ رهوارِ روزآمد، و در نظامي اداری با ابزارِ پيشرفته کار مي‌کرد؛ امّا در درونِ خود همچنان همان انسانِ پيشامدرن بود با رقابت‌ها و خصومت‌هاي قبيله‌اي (و تقسيمِ آن مناسبات به رده‌های «درون‌قبيله‌ای» و «برون‌قبيله‌ای»؛ همان «قطبيت‌« به‌جای تجزيه) و دايره‌ای تنگ از مقاصد و نيات و انتخاب‌ها و داوری‌های سودجويانه (حاصلِ چشم‌اندازِ جهانِ کوچک و درخودبسته‌ی خاستگاهش)، که شبانه‌روز نقشه‌ی «هشتپ‌لکو»کردنِ ديگرانی همچون خودش را مي‌کشيد.»
من هم این دو مجموعه را دوست دارم. از جمله به همین دلایلی که شما نوشته‌اید.


10- سوء تفاهم شده انگار. ارجاع داده‌اید که: «وقتی آقای قادری ميان فرهنگِ مورد ستايش‌شان با خيابان‌های پايينِ شهر نسبتی برقرار مي‌کنند، «فرهنگِ والا»ی مورد طعنه‌شان هم بايد با اماکنی در خيابان‌های بالای شهر مرتبط فرض شده باشد. به‌قول منتقد: «کلیسا» در برابر «خیابان».»
حقیقت‌اش، این عبارت «خیابان‌های پایین‌شهر» در آن مقاله، فقط یک بار نوشته شده بود، به نقل از شعار تبلیغاتی فیلم «خیابان‌های پایین‌شهر» مارتین اسکورسیزی. در باقی مقاله روشن بود که بارها از کلمه «خیابان» استفاده کردم و از ارتباط‌اش با کلیسا حرف زدم. فرهنگی که من به‌اش اعتقاد دارم، شاید در پایین‌شهر پیدا شود و شاید هم بالای شهر. قرار هم نیست خیابان در برابر کلیسا قرار گیرد. همه آن چیزی که نوشتم، درباره ارتباط میان این دو تا بود. اتفاقا راست‌اش در هر شهری که زندگی کرده‌ام، خانه‌ام را در محله‌های بالای شهر انتخاب کرده‌ام. چون این جا خیابان‌های پهن‌تر و تمیزتری دارد و ملت کمتر بوق می‌زنند و رستوران‌ها و فروشگاه‌های تر و تمیزتری پیدا می‌شوند. امیدوارم روزی روزگاری همه محله‌های تهران (و ایران) از این مواهب برخوردار شوند.


11- به عنوان مشکل و عیب و ایرادی بر یکی از مطالب‌ام نوشته‌‌اید: «...مثلاً اول و وسط و آخرِ «نقد»ش بندهايي از ترانه‌اي خالتور را نقل کند از آن نوع که آقاي قادري کرده بودند و متن‌شان را با اين حسرت به پايان مي‌بردند که کاش فلان ترانه چند ثانيه‌اي طولاني‌تر مي‌بود...»
این هم که مثل همان ماجرای تارانتینوست. ترانه «خالتور» یعنی چی؟ باز انگ زدن و بسته بندی کردن؟ از همان نوع تفاوت میان بازیگر تئاتری و تجاری؟ در آن مطلب متن ترانه‌ای از محسن چاووشی را نقل کرده بودم و آن جایش که دوست داشتم طولانی‌تر می‌بود، یک قطعه لید در میانه ترانه بود. من عاشق پروگرسیو راک‌های دهه 1970‌ام. به خصوص جرمن راک‌ها. گروه‌های مورد علاقه‌ام از آن سال‌ها، یک گروه مجاری است مثلا به اسم امگا و یک گروه آلمانی به اسم جین. بعد به نظرم رسید که گیتار آن بخش از ترانه محسن چاووشی، حال و هوای همان قطعات را دارد. به همین سادگی. خوش سلیقه‌ است سازنده‌‌اش. جای همه این‌‌ها شما گذاشته‌‌اید: «خالتور» و تمام شد رفت. خب مشکل من با فیلم آقای بیضایی همین‌‌هاست. توی کتم نمی‌رود که یک نفر، عوض آن که بتواند چیز به این خوبی را در گوشه و کنار چنین آلبومی پیدا کند، بنویسد: «خالتور». همین و تمام. بعد بخواهد این را جای سواد و روشنفکری به‌ام قالب کند؛ تارانتینو «مد روز» است و این ترانه «خالتور». ای بابا.


12- نوشته‌اید: «فيلمِِ آقاي بيضايي دقيقاً همين نکته را چون مرزِ ميانِ ابتذال و فرهنگ نشان مي‌دهد: اين‌که ابتذال مي‌تواند پشتِ ظاهرالصلاح‌ترين انگيزه‌هاي ظاهراً فرهنگي‌مان پنهان شده باشد؛ اين‌که گرايش به غناي فرهنگي ممکن است کم‌کم در سيمايي ظاهراً به‌کلّي دور از عادات و چهره‌هاي شناخته‌شده‌ی فرهنگي هويدا شود؛ و نهايتاً اين‌که ابتذال از جايي بيرون از خودِ ما و مصلحت‌انديشي‌ها و انتخاب‌های‌مان نمي‌آيد.»
جالب است که مشکل ما با فیلم آقای بیضایی همین چیزهاست.


13- گفته‌اید: «آقای قادري اين نفرت از «فرهنگ والا» را با نفرتي طبقاتي نيز همراه مي‌کنند.»
کی از «فرهنگ والا» نفرت داشت؟ فیلم آقای بیضایی چه دخلی به فرهنگ والا دارد؟ حرف ما این است که مرز‌هایی که میان این فرهنگ والا و فرهنگی که به‌اش می‌گویند پست، می‌کشند؛ خیلی وقت‌ها قلابی است. (مثل همان کلمه خالتور درباره آن ترانه و مد روز درباره تارانتینو) وگرنه چه چیزهای درجه یکی در میان محصولات همان فرهنگی که از آن به عنوان «فرهنگ والا» یاد می‌کنند، می‌شود پیدا کرد.


14- ادعا کرده‌اید: «با اين‌حال جوهرِ نظريه يا شعار ايشان (یعنی من)، که وعده‌ی توسعه از طريق چيرگيِ زبانِ خياباني و فرهنگِ جنوب شهر است، بيش از حد آشنا و تکراری است.»
هیچ کس همچین چیزی نخواست. وقتی می‌گوییم این ور هم چیزهای جذاب و با ارزشی پیدا می‌شود (و البته نمی‌دانم این کلمه جنوب شهر در این تقسیم بندی از کجا درآمده) دلیل نمی‌شود که یکی باید بر دیگری چیره شود یا نشود.


15- در جواب مخالفان، نوشته بودم که ما نه تنها حرفی را که در ورزشگاه می‌زنیم، گاهی هم به ساحت نقد فیلم می‌آوریم که برعکس، حرفی را که نمی‌نویسیم در ورزشگاه هم نمی‌زنیم. بعد آقای امجد پاسخ داده‌اند: «حتي مرحوم شعبان جعفري نيز اگر بنا مي‌شد چيزی بنويسد بي‌شک همان‌جور مي‌نوشت که حرف مي‌زد.» از کجا می‌‌دانید؟ یعنی چه جوری به این نتیجه رسیده‌اید؟


16- مثالی از گفتگوهای آقای بیضایی پس از نمایش فیلم‌شان آورده بودم که همه با موافقان اثرشان انجام شده بود. اغلب هر دو طرف بحث، هم نظر. بعدش آقای امجد نوشته‌اند: «منظور آقای قادری اين است که آن‌چه ما انجام داده‌ايم «گفت‌وگوي واقعي» نيست؛ و دليلش (دست‌کم در مورد خودم و آن‌چه از من نقل شده) فقط مي‌تواند اين باشد که نظري که بنده در آن‌جا نسبت به فيلم ابراز کرده‌ام با نظرِ آقاي قادري متفاوت است.»
این نیست دیگر. منظورم همان وارد نشدن استاد به گود نقد و انتقاد بود. نه این که چون نظر شما با نظر من متفاوت است... همه چیز را که نباید این قدر توضیح بدهم.


17- این هم که گفته‌اید به تمایز و تفاوت اعتقاد ندارم، راست‌اش به تفاوت‌هایی از شکل پیچیده‌ترش فکر می‌کنم. این که عوض این که چیزها را با بسته بندی‌هایی مثل والا و پست، عام و خاص، شمال شهر و جنوب شهر، خالتور و غیر خالتور، مد روز و کلاسیک تقسیم‌بندی و ارزش‌گذاری کنیم، بیاییم و خوب‌ و بدها را در هر بخش پیدا کنیم. تمایز این جاست که برای من معنی پیدا می‌کند: کدام یک از کلاسیک‌ها را دوست دارم و کدام یکی را نه. کدام مدها را ترجیح می‌دهم و کدام‌ها را نمی‌دهم. کدام یکی از فیلم‌هایی که زیر عنوان هنری و جدی طبقه‌بندی می‌شوند را دوست دارم و کدام به نظرم فیلمفارسی است. کدام یک از این فیلم‌هایی که برای گیشه ساخته می‌شوند شاهکارند و کدام‌ها بی‌ارزش. کدام فیلم بیضایی خوب است و کدام یکی بد. پس تمایز اتفاقا هست. خوب‌اش هم هست. فقط قرار نیست در قالب بسته‌بندی‌های از پیش تعیین‌شده‌ای مثل خالتور و مد روز و تئاتری و تجاری؛ بسته‌بندی و ارزش‌گذاری شود. بحث کور فاصله میان کلیسا و خیابان، همین جاست که از بین می‌رود.


18- نوشته‌اید: «از آن‌جا که مي‌دانم به¬محضِ انتشارِ اين نوشته بايد منتظر انواع کشف‌ها و افشاگري‌هاي محفلِ دوستان درباره‌ی بي‌سوادي و غرض‌ورزي و جانبداري و سوابق ضدفرهنگي و هزار مسئله‌ی ديگرِ خود باشم...»
چرا باید همچین کاری بکنیم؟


19- در فیلمنامه «نینوچکا»، اثر بیلی وایلدر، چارلز براکت و والتر رایش، برگردان شهرام زرگر، نشر نیلا آمده:
- تو دیگه چه جور دختری هستی؟
- همینی که می‌بینی. یه دندونه کوچیک از چرخدنده بزرگ تکامل.
- پس تو دلپذیرترین دندونه‌ای هستی که توی زندگی‌ام دیدم...


20- آقای امجد، من یکی ازمشتری‌های کتاب‌های انتشاراتی شما، «نشر نیلا»، هستم. اگر دوست دارید بدانید هنرمندان مورد علاقه‌ام، آن‌هایی که این فاصله‌ها و مرزها را برمی‌دارند و ارزش‌های پیچیده‌شان را در قالب‌های شاید نه چندان موجهی عرضه می‌کنند، همان‌ها که به یادشان و شوق‌شان می‌نویسم، کدام‌ها هستند؛ باید بگویم از جمله همان‌هایی که «نشر نیلا» آثارشان را با ترجمه خوب و روانی چاپ می‌کند. آثار بزرگانی از قبیل بیلی و تورنتون وایلدر و چارلز براکت و دیوید ممت و نیل سایمن و آنتونی شفر و کورت ونه گات و جی دی سالینجر و ارنست همینگوی (که یک زمانی او هم برای خودش مد روز بوده و هنوز هم تاج سر ماست) و از این قبیل. با این که اغلب کتاب‌های انتشاراتی‌‌تان را خریده‌ام، مشتاق بودم که بیایم نمایشگاه کتاب تا اگر کم و کسری چیزی هست بخرم، که از طریق سایت‌تان با خبر شد‌م شرکت نمی‌کنید. خیلی حیف شد.



به روز شده در : شنبه 9 خرداد 1388 - 23:56

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب |


Bookmark and Share

اخبار مرتبط

نظرات


يکشنبه 10 خرداد 1388 - 0:23
-1
موافقم مخالفم
 
عکس‌های اختصاصی «سینمای ما» از جلسات نقد فیلم‌های «دایره زنگی» و «برخورد خیلی نزدیک»

چه حوصله اي دارين بابا!!!! اووووه

عاطفه
يکشنبه 10 خرداد 1388 - 0:35
0
موافقم مخالفم
 
عکس‌های اختصاصی «سینمای ما» از جلسات نقد فیلم‌های «دایره زنگی» و «برخورد خیلی نزدیک»

بحث خیلی خوبی بود آقای قادری.... فیلم آقای بیضایی اگه هیچ کاری هم نکرد این بحثهایی که به وجود آورد واقعا جالب و لازم بود. خیلی وقت بود این طور صریح و بی پرده بین فیلمساران و منتقدین گفتگویی نشده بود. این همه فقط به خاطر شجاعت شما بود آقای قادری. من عاشق آقای امجد و کارهاشون هستم ولی دلم می خواست در طرفداری از همکاراشون بدون تعصب صحبت می کردن و ای کاش حرفهاشون رو با سادگی و اختصار می زدن تا این که به جای گفتن یه جمله ی ساده این قدر با جمله های طولانی و کلمات پیچیده و دهن پر کن ذهن مخاطب رو مغشوش نکنن. من برای ایشون احترام خاصی قائلم همین طور که برای شما آقای قادری. جوابیه ی بسیار جالبی بود.

امير پوريا
يکشنبه 10 خرداد 1388 - 11:23
-1
موافقم مخالفم
 
عکس‌های اختصاصی «سینمای ما» از جلسات نقد فیلم‌های «دایره زنگی» و «برخورد خیلی نزدیک»
امير جان، يادت هست كه اوايل معتقد بودم نبايد جواب بدهيم. ولي مطلبت موشكافانه و موجز و سر حوصله بود. اين را حتي از خود نقدهاي مستقيمت بر فيلم بيضايي بيشتر دوست داشتم. نحليلي‌تر و جزئيات‌پردازانه‌تر بود. در هر حال، ممنون. راستي، اكيبم!

امیر قادری: ممنون امیر جان. اکیبم!
رضا مشايخي
يکشنبه 10 خرداد 1388 - 11:24
3
موافقم مخالفم
 
عکس‌های اختصاصی «سینمای ما» از جلسات نقد فیلم‌های «دایره زنگی» و «برخورد خیلی نزدیک»

جناب آقاي قادري با اين نوشته تان ديگر كاملن مطمين شدم كه شما هيچ قصدي مگر اينكه هميشه در متن اخبار و درگيري باشيد نداريد..واقعن اينكه بعد از يك ماه بخواهيد جواب آن متن وزين آقاي امجد را با اين ادبيات ژورناليستي بدهيد معني ديگري هم دارد؟مشكل من ژورناليستي بودن متنتان نيست مشكل اين است كه لزومي نمي بينم كه كسي بخواهد به همه ي حرفهايي كه دور و برش هست از يك موقعيت يك آدم كاملن محق و داناي كل جواب بدهد.بين شما و آقاي احمدي نژاد كه فقط با ايجاد تنش سعي در ابراز بزرگي خود و خدمات ارزنده اش دارد نمي بينم.

DEAD MAN
يکشنبه 10 خرداد 1388 - 13:3
1
موافقم مخالفم
 
عکس‌های اختصاصی «سینمای ما» از جلسات نقد فیلم‌های «دایره زنگی» و «برخورد خیلی نزدیک»

امیر قادری عالی بود مثل همیشه

sina
يکشنبه 10 خرداد 1388 - 14:8
0
موافقم مخالفم
 
عکس‌های اختصاصی «سینمای ما» از جلسات نقد فیلم‌های «دایره زنگی» و «برخورد خیلی نزدیک»

جناب امیر قادری شما حتی نخواستید کمی جدی تر سوال ها را جواب دهید و به نظر من سوالات را جواب ندادید بلکه فقط حمید امجد را مسخره کردید .

به من سر بزنید.

sina72.blogfa.com

هوادار
يکشنبه 10 خرداد 1388 - 16:0
-1
موافقم مخالفم
 
عکس‌های اختصاصی «سینمای ما» از جلسات نقد فیلم‌های «دایره زنگی» و «برخورد خیلی نزدیک»

امير قادري يكي از منتقدان به نام سينماي ايران است.

سيامك
يکشنبه 10 خرداد 1388 - 17:54
0
موافقم مخالفم
 
عکس‌های اختصاصی «سینمای ما» از جلسات نقد فیلم‌های «دایره زنگی» و «برخورد خیلی نزدیک»

آقاي قادري شما از نظراتي كه من ميدهم چه وحشتي داريد كه هميشه آنها را سانسور ميكنيد من كه هميشه رعايت ادب و احترام را در نوشته هاي كوتاه خود ميكنم شما هم كه نويسنده زبردستي هستيد پس ديگر مشكل چيست؟

هومن حسيني
يکشنبه 10 خرداد 1388 - 21:25
-2
موافقم مخالفم
 
عکس‌های اختصاصی «سینمای ما» از جلسات نقد فیلم‌های «دایره زنگی» و «برخورد خیلی نزدیک»

اون آخرشم اونجوري نمي نوشتي امجد باهات حال مي كرد به مولا!!!چرا رودرواسي داري اينقد!!!بابا ما با هيچكدوم از فيلماي بيضايي تا حالا حال نكرديم.همه شون فيماي متوسطي بودن از فيلمسازي كه قلم بدي نداره.

مصاحبه اين مردو با احمد بيچاره(با اصغر بيچاره اشتباه نشود) توي فيلم بخونين تامتوجه بشين با كي طرفين وچرا نمي شه با فيلماي اين مرد حال كرد.

كلا تو اين مملكت كارگردان همين چندتان كه مي گم و لاغير:شهبازي و مهرجويي و مكري و حاتمي كيا و عياري فعلا!!!تازه همينام خيليstable نيستن ولي كارگردان هستن پس بيخود وقتتونو با فيلماي بقيه تلف نكنين.


يکشنبه 10 خرداد 1388 - 23:49
0
موافقم مخالفم
 
عکس‌های اختصاصی «سینمای ما» از جلسات نقد فیلم‌های «دایره زنگی» و «برخورد خیلی نزدیک»

نه آقای قادری، این راهش نیست. نوشته ی حمید امجد بسیار مستدل و منطقی بود و ادبیات محکم و نثر پخته و روان آن بر جذابیت و هم وزانت آن می افزود، چه محتوای آن نوشته را قبول داشته باشیم و چه نه. اما جوابهای شما...چه بگویم؟ کاریش نمی شود کرد دیگر؛ این تفاوت دو نوع فرهنگ، دو نوع ادبیات، و دو نوع منش است.

به امیر پوریا
دوشنبه 11 خرداد 1388 - 15:57
1
موافقم مخالفم
 
امیر قادری در برنامه فردا شب «سینما صدا» از نقد فیلم و اتفاق‌ها و برخوردهای چند ماه اخیر در این حرفه می‌گوید

1-شما احتمالا باید با ناصر معاصر یا جواد مقدم یا سایر حلقه دوستان خط و ربطی داشه باشی اقا که اینطور رنگ عوض کردی یا رنگ پروندی... 2-این رو که دیگه همه میگن ماجرای اعتباریان و تو یعنی امیر پوریا و روز ها و شب های خاص جشنواره ای که گذشت ای کلک نتونستی پنهونش کنی نه؟ 3-در ضمن به همون نسبت که از راز برملا شده روزها و شب های جشنواره همه مطلع شدند عده ای میگند که صرفابا این طرز گفتار و نوشتار خواستی اتهام به گردن داشتن یوغ بیضایی را از گردن مبارک باز کنی و حکایت اینکه اره دیگه با لا خره ما رهاییم از هر ارادت و قید و بند. اما ما یعنی جمع بسیاری هر چی فکر کردیم یا جستجو کردیم کدوم یوغ یا کدوم نوشته قابل خوندن از تو را در مورد بیضایی میگویند ارادت و یوغ و ... نفهمیدیم یا پیدا نکردیم.اخه بحث بحث قواره هاست. اندازه من و بیضایی و اینکه کسی مثل تو یا من بخواد از بیضایی هم تعریف کنه باز اون شکل تعریفی قضیه کار هر ادمی نیست بالام جان 4-نوشته شاهکارت در مجله فیلم خوانده شد و هنوز که هنوز به عنوان جک ازش یاد میشه. قربان جان بهتر نبود شما که این هم به میوه علاقه داری و دلنگران قیمت بالای صیفی جات هستی به عنوان مامور نامحسوس میادین تره بار استخدام بشی و مبارزه ای بی امان را در جهت مقابله با بلای خانمانسوز گران فروشی اعمال کنی؟ به قول بسیاری اینطور پنداشته میشه که در این شغل یا همان مامور نامحشوش استعداد والایی داری سال اصلاح الگوی مصرف که یادت نرفته. خوب این هم یه جورشه 5-این که به این نتیجه رسیده بودی که نیازی به پاسخ نیست و این نتیجه شگرف را به رفیق مخلص و به یار گرمابه و گلستان خود استاد کبیر امیر قادری سفارش کرده بودی رو خودت تنهایی در موردش به یه همچین نتیجه ای رسیدی یا با همفکری دیگران بود؟ بابا تو دیگه کی هستی. شاید هم یه لحظه فکر کردی نباس پا تو کفش بزرگون کنی اره ناقلا ؟ اخه سوات میخواد جواب دادن به یک نوشته پر مغز الکی پلکی نیست بالام جان 6- او آ او آ او آ امیر پوریا.... او آ او آ او آ امیر پوریا هو هو هو هو امیر با تعصب....... هو هو هو هو امیر با تعصب دو دو رو دو دور امیر پوریا ..... دو دورو دو دور امیرپوریا 7-بند 6 را میتونی از طرف برو بچه های سینما ما و لیدر قهرمانش قلمداد کرد 8- اگر امیر... این نوشته را سانسور کرد امیدوارم یه جور دیگه بهت نشوننش بده در جایی دیگه اگر هم نه که حتما خودمون یه جوری بهت نشونش میدیم . واقعا بهت نشونش میدیم. مثالا ایمیلی "ادرسی "کوفتی "زهر ماری" ابگوشتی "چیزی ".اره بالام جان


دوشنبه 11 خرداد 1388 - 17:5
1
موافقم مخالفم
 
امیر قادری در برنامه فردا شب «سینما صدا» از نقد فیلم و اتفاق‌ها و برخوردهای چند ماه اخیر در این حرفه می‌گوید

حالا اکیبم یعنی چه؟! کسی اینجا معنای این لغت را می داند؟؟!!

ساسان
دوشنبه 11 خرداد 1388 - 18:53
1
موافقم مخالفم
 
امیر قادری در برنامه فردا شب «سینما صدا» از نقد فیلم و اتفاق‌ها و برخوردهای چند ماه اخیر در این حرفه می‌گوید

من نمي‌دونم اين يادداشت رو واقعا امير پوريا نوشته يا خودت نوشتي به اسم امير پوريا .. ولي اگه پوريا به يكي از سوتي‌هايي كه در موردِ "مرگ يزدگرد" داده و امجد دستشو رو كرده جواب بده ممنون مي‌شم..

مازیار ستوده روان
سه‌شنبه 12 خرداد 1388 - 16:48
0
موافقم مخالفم
 
امیر قادری در برنامه فردا شب «سینما صدا» از نقد فیلم و اتفاق‌ها و برخوردهای چند ماه اخیر در این حرفه می‌گوید

آقای عزيز، ميل عجيبی داری که سليقه خودت را معيار جا بزنی. کوئنتين تارانتينو فيلمساز مشهور بله، اما مهمی نيست. لااقل اینجور که تو می‌دمی، اينور دنيا و اينجائی که مايیم، نيست. خوب است حرفهای پرويز دوايی را که دستخطش را با افتخار اسکن می‌کنی و به سايتت سنجاق می‌کنی در مورد این فيلمساز مهم بياوری. در همين کتاب آخر – امشب در سینما ستاره - ببين چطور اظهار برائت و بيزاری می‌کند از فيلم‌های اين جماعت استاد در خون‌پاشی و گردن‌پرانی و خونبارش و ببين که چطور حتی حاضر نيست اسم اين آقا را درست بياورد و مدام می‌نويسد تارانتولا. هيچ هم حکايت پير شدن و از دور افتادن و از زمانه عقب افتادن نيست. اين بنده که خود من باشم کمتر از نصف سن استاد عمر دارم و حاضر نيستم عمرم را پای تصاوير ساديستيک استاد فيلمساز شما و اعوان و انصارش هدر بدهم. ديدم که بيضايی را هم به عقب افتادن از زمانه و چسبيدن به گفتمانی مدروس و مندرس سرزنش می‌کنی. بقول بيلی ويلدر - باز هم به نقل از دوايی - خيلی زمانه خوشايند و مطبوعی هم هست که آدم بخواهد به روز هم باشد. حتي اگر قبول کنم - که اتفاقا اصلا نمی‌کنم - که فيلم‌های اين بابا ترکيبی است " از وجد اسطوره‌ای و روشنگری منتقدانه" باز هم توجيه نمی‌کند نمايش اين خشونت عريان و استيليزه را. يادم نمی‌رود چند سال پيش چقدر بيزار شدم از ديدن يکی از جلوه‌های اينجور فيلمسازی در آن فيلم مهمل همکلاس قديمی يا رفيق قديمی و چند سالی نگذشت که يک جوانک روان‌نژند کره‌ای شيبه بعضی از نماهای فيلم از خودش عکس گرفت و بعد رفت و کلی آدم بی‌گناه را به خاک و خون کشيد. اگر برادر خودت جزو قربانيان اين حمام خون بود تا آخر عمر هيچ‌وقت به خودت جرات نمی‌دادی برای تظاهرات ساديستی اين حضرات دلالت ضمنی جور کنی و معنا بتراشی و تئوری جعل کنی. نه، هر بار تیره پشتت از رعشه درد می‌لرزيد. بنده خودم همچين ملوس و مامانی نيستم اما به جد معتقدم کسی که از ضد مرگ، فيلم يکی مانده به آخر اين بابا لذت ببرد يک جای کار اعصابش اساسی می‌لنگد. حتی اگر اينجور نمايش خشونت بقصد بيداری باشد پرداخت تر و تميز اين آقا فقط نتيجه معکوس داده و امر خون‌پاشی را در چشم يک مشت مستعد اينکار بيشتر شورانگيز می‌نمايد. همين يک نمونه کشتاری که ذکر کردم – که عکس‌های منتشر شده جای هيچ شک و شبهه‌ای در تاثیر گذاری آن فیلم باقی نمی‌گذارد – برای اثبات اين مدعا بس است. گر چه نسبت دادن اينجور آدم‌کشی‌های ساديستی به وجد اسطوره‌ای هم از آن انشانويسی‌هایی رمانتیکی است که متخصصش هستی. حالا هر طور که ميل مبارک است. اين آثار در چشم خيلی‌ها مطلقا بی‌ارزش است. تو هر جور دوست داری در ستايش اين بابا ارجوزه بنويس و نقل قول مسخره حضرتش را سه روز تيتر زرد کن. حتماً الان باز برآشفته می‌شوی که باز شروع شد انگ زدن و اسم گذاشتن و اين حرف‌ها. خوب همين است که هست. همه جای دنيا هم اينجور است. هيچکس روزنامه سخيف Sun را کنار Guardian نمی گذارد و وقتی تلی از Paris Review نخوانده دارد نمی‌رود The Good Housekeeping را زير و رو کند تا بلکه حرف دندان‌گيری توش باشد. اين تقسيم‌بندی‌ها و اسم‌گذاری‌ها همه جا هست. موسيقی خالتور هم اختراع حميد امجد نيست. آقای شجريان هم بارها از اين عنوان در دسته‌بندی نوعی موسيقی بهره برده. حالا آقای عزيز اگر ميلتان اينجور است هی به روز باشيد و در بند انگ و اسم نباشيد و بگرديد در موسيقی داف‌باز و موچول‌ياب ساسی مانکن تکه‌های دبش دو نبش استخراج کنيد و کيف کنيد. اين بنده که باز اتفاقاً خود من باشم برای شنيدن موسيقی‌های خوب دنيا هم وقت هی کم می‌آورم.

در ضمن نوشته حميد امجد مطول و مغلق بود اما حرف حساب هم هيچ کم نداشت. اينکه در جواب اکتفا می‌کنی به تائيد ضمنی چند نکته فرعی و ايراد به چند نکته جزئی يکبار ديگر نشان می‌دهد که دوست داری جواب همه را يک جوری بدهی اما متاسفانه بنيه تئوريک و قدرت استدلالش را نداری. گفتم يکبار ديگر چون يادم هست وقتی سعيد عقيقی هم حرف‌های چفت و بست‌داری نوشت در مورد طرفداری کور و متعصبانه تو و رفقا در مورد سينمای همين بابا باز يک انشا نوشتی به تکرار حرفهای هميشگی‌ات که به اين نوع سينما سيريش کرده‌ای.


چهارشنبه 13 خرداد 1388 - 15:31
1
موافقم مخالفم
 
امیر قادری در برنامه فردا شب «سینما صدا» از نقد فیلم و اتفاق‌ها و برخوردهای چند ماه اخیر در این حرفه می‌گوید

در فیلمنامه «نینوچکا»، اثر بیلی وایلدر، چارلز براکت و والتر رایش، برگردان شهرام زرگر، نشر نیلا آمده:

- تو دیگه چه جور دختری هستی؟

- همینی که می‌بینی. یه دندونه کوچیک از چرخدنده بزرگ تکامل.

- پس تو دلپذیرترین دندونه‌ای هستی که توی زندگی‌ام دیدم...

منظور از این سطرها چه بود؟مطمئنا ارتباطی به جوابیه ی بیست بندی شما به مجید امجد نداشت.

استفاده از لغاتی مثل "اکییم" چندان جالب به نظر نمی رسد.

هومن حسيني
چهارشنبه 13 خرداد 1388 - 22:18
1
موافقم مخالفم
 
امیر قادری در برنامه فردا شب «سینما صدا» از نقد فیلم و اتفاق‌ها و برخوردهای چند ماه اخیر در این حرفه می‌گوید

مازيار جان خيلي خوب و منطقي نوشته بودي.حرفات در مورد تارانتولا هم كاملا درسته البته به جز پالپ فيكنش كه به نظر من جاي بحث داره و به نظر من فيلم خوبيه و نگاه بيمار گونه ساير فيلماشو نداره وليييييييييي اينا ربطي به فيلم ضعيف بهرام بيضايي نداره.

مازیار ستوده روان
جمعه 15 خرداد 1388 - 1:37
0
موافقم مخالفم
 
امیر قادری در برنامه فردا شب «سینما صدا» از نقد فیلم و اتفاق‌ها و برخوردهای چند ماه اخیر در این حرفه می‌گوید

هومن جان فیلم بیضایی را هنوز ندیده ام. به محض دیدن در موردش می نویسم. اعتراض من هم در این مدت فقط به شیوه برخورد این دوست منتقد بوده و هست.

قادری جواب بده
يکشنبه 17 خرداد 1388 - 20:20
0
موافقم مخالفم
 
امیر قادری در برنامه فردا شب «سینما صدا» از نقد فیلم و اتفاق‌ها و برخوردهای چند ماه اخیر در این حرفه می‌گوید

خوب هست قادری جواب بده که تکلیف طغرل به کجا رسید ؟ و نام کوچک فردی که قبل از وازه طغرل میاد و اولش الف هست ویعنی الف طغرل چیه ؟

همینطور نظر قادری یا جوابش به اظهار نظر مسعود فراستی در رادیو فرهنگ در قبال اینکه افرادی هستند که فرویدی فکر و زندگی میکنند و لاکانی عمل میکنند چیست. احتمالا منظور فراستی همون الف طغرل نبوده که ؟

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  









  سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2008, cinemaema.com
Page created in 4.58815693855 seconds.