املت : یادداشت نویسنده سایت سینمای ما درباره ستاره‌های کن 2009، این گفتگوهای جنجالی و روبرتو باجو! :: سينمای ما :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ايران :: Iranian Movie News & Information
سه‌شنبه 15 ارديبهشت 1388 - 13:18
module-htmlpages-display-pid-97.html

• بر اساس مستند «هامون بازان» مانی حقیقی؛ / خبر با تاخیر: محمد رحمانیان نمایشی درباره علاقه‌مندان فیلم «هامون» به صحنه می‌برد      • این بار بازیگر نقش مقابل‌اش افسانه پاکروست؛ / پوریا پورسرخ در شیر و عسل      • نادر طالب زاده ساخت فیلم انتخاباتی برای محمود احمدی‌نژاد را تکذیب کرد؛ / الان وقت ساخت چنین فیلمی نیست      • رئیس شورای صنفی نمایش از عملکرد شورا دفاع کرد؛ / گذاريد بگويم كدام جناح تهيه‌كنندگان با نمايش نوروزي «درباره الي...» مخالفت كرد/حمایت شورا از اکران «درباره الی» و «خاک آشنا»      • پدر رکسانا صابری با ارسال فکسی به اعتماد ملی اعلام کرد؛ / بهمن قبادی نامزد رکسانا نیست      





                       



یادداشت نویسنده سایت سینمای ما درباره ستاره‌های کن 2009، این گفتگوهای جنجالی و روبرتو باجو!
املت

سینمای ما - آرمین ابراهیمی: 1- اول از همه، مهم‌ترین و وسوسه‌کننده‌ترین رویداد سینما، فستیوال فیلم «کَن»، با آثار مهم‌ترین فیلم‌سازان دهه در شُرُف وقوع است و چه چیزی جذاب‌تر از حرف زدن درباره‌ی آن و انتظار کشیدن تا شروع اش، که امسال، جُدا از چیزهایی که خواهم گفت، دو فیلم ایرانی هم در دل بخش اصلی آن نمایش داده می‌شوند؛ فیلم‌های «کسی از گربه‌های ایرانی خبر نداره؟» ساخته‌ی فیلم‌ساز خوش‌قریحه «بهمن قبادی» که آخرین فیلم‌اش «نیوه مانگ» با بازی «هدیه تهرانی» و «گلشیفته فراهانی» هنوز به نمایش در نیامده است و «زمزمه باد» ساخته‌ی «شهرام علیدی» که چند فیلم کوتاه در کارنامه دارد و این اولین فیلم بلندش حساب می‌شود. فیلم نخست، طبق خبرها گویا درباره‌ی یک گروه موسیقی زیرزمینی در تهران است که قصد دارند از کشور خارج شوند اما مشکلات فراوانی سر راه‌شان است، و در مورد داستان فیلم دوم هم آمده «در بحبوحه جنگ و خشونت صدام علیه مردم بی دفاع عراق، همه در انتظار تولد یک کودک هستند»! باید منتظر ماند و دید که امسال هنرمندان ایرانی در یکی از مهم‌ترین رویدادهای سینمایی دنیا چه خواهند کرد. این از این. اما وسوسه‌ی اصلی... از آن کیف‌ها که فقط فیلم‌بازهای حرفه‌ای و عشق‌فیلم‌های اصیل دچارش می‌شوند. یعنی «جشن سینمایی» واقعی؛ امسال، همانطور که اول گفتم، شُماری از برترین فیلم‌سازان دنیا در کن شرکت می‌کنند. فقط اسم‌هایشان را داشته باشید: «کوئنتین تارانتینو»، «آنگ لی»، «پدرو آلمودوبار»، «تری گیلیام»، «میشائیل هانکه»، «آلخاندرو آمنابار»، «مارکو بلوکیو»، «کن لوچ»، «سَم رِیمی»، «لارْس فُن تریه» و ... فقط فکرش را بکنید. این همه آدم مهم، این همه فیلم‌ساز درجه‌یک و معتبر همه امسال فیلم دارند. تازه امسال «ایزابل هوپر» بازیگر مشهور فرانسوی که هیچ‌کدام‌مان بازی‌های درخشان او را فراموش نمی‌کنیم رئیس هیأت داوران است.

اما فیلم ها. تارانتینو پروژه‌ای را که می‌گوید ده سال ذهنش را مشغول کرده بود به پایان برد. جالب است بدانید در «حرامزاده‌های بی‌آبرو»ی تارانتینو جُز «براد پیت» و «الی راث» و بازیگر محبوب فیلم‌ساز «ساموئل ال جکسن»، «مگی چونگ» بازی کرده که بازیگر ثابت آثار «وونگ کار-وای» است؛ فیلم‌ساز اعجوبه‌ی چینی، مورد علاقه و مورد ستایش تارانتینو. یک فیلم دیگر هم با مضمونی نزدیک به فیلم تارانتینو و به همین نام در 1978 توسط «انزو جی کاستلاری» ساخته شده که در دوره‌ی رایش سوم می‌گذرد. گرچه به هیچ‌وجه نمی‌شود بر اساس تیزر و پوستر و تبلیغات اظهار نظر کرد و باید منتظر فیلم ماند و با اثر اصلی طرف شد، اما با مقداری افسوس به نظر می‌رسد تارانتینو در این فیلم دیگر چیزی برای گفتن ندارد. ظاهرش که اینطور نشان می‌دهد. آنگ لی فیلم‌ساز بزرگ چینی که مدتی‌ست در آمریکا فیلم می‌سازد (نمونه‌های مشهورش «هالک» و «کوهستان بروکبک») «Taking Woodstock» را ساخته که یک کمدی-موزیکال است مرتبط با کنسرت مشهور و جنجالی «وودستاک» در 1969. پدرو آلمودوبار که «بازگشت»اش محصول 2006 در دنیا –و همچنین در ایران- با استقبال گسترده‌یی رو به رو شد با «آغوش‌های شکسته» در جشنواره سرکت می‌کند. فیلمی که «پنلوپه کروز» که امسال اُسکار بهترین نقش دوم را به خاطر «ویکی کریستیانا بارسلونا»ي اُستاد «وودی آلن» بُرد نقش اصلی‌اش را بازی کرده. تری گیلیام فیلم‌ساز متفاوت و پر طرفدار آمریکایی که بعد از «برادران گریم» و «تایدلند» چهار سال در سکوت خبری به سر می‌بُرد فیلم «شعبده‌های دکتر پاراناسوس» را ساخته که شخصا فکر می‌کنم از آن فیلم‌های ملال‌آور باشد که هیچ‌جوری نتوان تحمل‌اش کرد، ولی یک «جانی دپ» و یک «کالین فارل» دارد که خود به خود جذاب‌اند و در دنباله این اسامی «هیث لجر» را دارد که این آخرین بازی اوست و «تایم ویتس» را دارد که از هر لحاظ آدم معرکه‌ای‌ست و «جود لاو» را هم دارد که بعد از تماشای «شب‌های بلوبری من» رفته‌م سراغ‌اش و بازی‌هایش در سینما را زیر و رو کرده‌ام. میشائیل هانکه فیلم‌ساز نابغه و رادیکال آلمانی که همه‌ی آثارش بلا استثنا در دنیا دیده شده و مورد استقبال واقع شده با «نوار سفید» در فستیوال حضور دارد که بعد از دوباره‌سازی «بازی‌های بامزه» با تیم و زبان انگلیسی به زبان آلمانی ساخته شده که از همان ریسک‌های آشنای هانکه است. داستان فیلم در آلمان فاشیستی و در یک مدرسه در حومه‌ی شهر می‌گذرد. باید حیرت‌انگیز باشد. از همین حالا می‌شود با چشمان بسته تصور کرد...

و اما فیلم‌های دیگر.
آلخاندرو آمنابار با فیلم «آگورا» که در کمال تعجب بازیگر اصلی‌اش «راشل وایز» است. مارکو بلوکیو فیلم‌ساز بزرگ ایتالیایی با «Vincere» که یک درام تاریخی‌ست. کن لوچ فیلم‌ساز صاحب‌نام انگلیسی که «دنیای آزادی‌ست»اش محصول 2007 حقیقتا اثری تکان‌دهنده بود با «در جست و جوی اریک» که فیلمی‌ست درباره‌ی یک فوتبالیست. سَم رِیمی خالق «مرد عنکبوتی»ها با «مرا تا جهنم بِکِش» و لارْس فُن تریه هم که از فیلم‌سازان محبوب کن است با «ضد مسیح» که «ویلیام دفو» (بازگیر نقش عیسی مسیح در «آخرین وسوسه‌ی مسیحِ» «مارتین اسکورسیزی») را دارد و در شناسنامه‌اش فیلمی در ژانر درام-ترسناک معرفی شده. در کنار همه‌ی این‌ها کن امسال یک سورپرایز ویژه و اعجاب‌انگیز برای عشاق حقیقی سینما دارد؛ در کن امسال جدیدترین فیلم یکی از غیر قابل‌ کنترل‌ترین فیلم‌سازان حال حاضر دنیا یعنی «گاسپار نوئه»ی آرژانتینی به نمایش در می‌آید. فیلم «وارد خلأ شو». این فیلم را هیچ‌جوری نمی‌شود ندیده گرفت. هر چه درباره‌ی نوئه و سینمای خاص‌اش منفی بگویند و به آن برچسب «بیمار» و «هذیانی» و «شکنجه‌گر» بدهند... گاسپار نوئه مال خودمان است. فیلمسازی‌ست که آگاه و به روز زنده‌گی می‌کند و فیلم می‌سازد و فیلم‌هایش نیز اغلب از «در جریان»ترین آثار سینما محسوب می‌شوند. کن امسال را داشته باشید. این همه اسم به سختی دوباره کنار هم جمع می‌شوند. دلیل برای زنده ماندن از این مهم‌تر؟

از بین فیلم‌سازان مطرح امسال اینها از فستیوال کَن جایزه برده‌اند: تارانتینو در 1994 برای «پالپ فیکشن» (بهترین فیلم)، هانکه در 2005 برای «پنهان» (بهترین کارگردانی)،‌ آلمودوبار در 1999 برای «همه‌چیز درباره‌ی مادرم» (بهترین کارگردانی)، لوچ در 2006 برای «باد در مَرغزار می‌پیچد» (بهترین فیلم) رئیس هیأت داوران آن سال وونگ کار-وای بود، فُن تریه در 2000 برای «رقصنده در تاریکی»‌(بهترین فیلم).

2- در شماره‌ی 225 «فیلم و سینما» مصاحبه‌ای کرده‌اند با «مسعود ده نمکی» که خواندن‌اش به درک اوضاع سینمای داخل کمک می‌کند. اصلا این شماره‌ی فیلم و سینما، که مجله‌ای‌ست با فضایی مُرده و دور، با دو مصاحبه‌ای که دارد، یعنی همین مصاحبه و همچنین مصاحبه با خانم جنگجو «تهمینه میلانی»، در زمینه‌ی درک بهتر از سینمای داخل نسبتا موثر است. یادم می‌آید یکی از شب‌های «دو قدم مانده به صبح» را که خانم میلانی را دعوت کرده بودند بیاید در مورد سینمایش صحبت کند و در همان حال که او با آن ژست‌ها که مثلا همه‌چیز را (از جمله آن کلیپی که از مجموعه کارهایش ساخته بودند) مسخره می‌کند به سوالات جواب می داد، هر لحظه، امکان می دادم به سوی یکی از آدم‌هایی که تو استودیو ایستاده‌اند حمله کند و بلایی سر کسی بیاورد. این مصاحبه هم تقریبا همان فضا و همان شب را تداعی می‌کند. اما عجالتا در مورد ده نمکی داشته باشید که ازش می‌پرسند «پس سینما هم برای شما هدف نیست، بلکه ابزاری‌ست برای بیان دغدغه‌ها؟» و پاسخ می‌دهد «هیچ‌چیز برای من هدف نیست. روزنامه‌نگاری و سیاست و سینما همه اینها ابزاری‌ست برای رسیدن به آرمان‌هایم» تا اینجا هیچ مشکلی نیست، اما در ادامه «این آرمان‌ها چه چیزهایی هستند؟» و پاسخ آقای ده نمکی «به طور کلی آرمان‌خواهی. این آرمان‌ها مختلف است. عدالت. دیگر این که مطالبات نسل فدا شده‌ی جنگ را مطرح کنم»!!! کاش یکی آنجا بود و چند تا سوال مورد نظر بنده را هم در این زمینه، در زمینه چگونه‌گی یافتن عینیت این استعاره‌ها در آثار موجودشان و میزان موفقیت در رسیدن به آرمان‌های مذکور، از ایشان می‌پرسید. متوجه هستید که؟ منظور آقای ده نمکی از مطرح کردن مطالبات نسل فدا شده‌ی جنگ یعنی همین سیرک «اخراجی ها»ی 1 و 2. و عدالت هم همان‌طور که در جریانید یعنی «فقر و فحشا» و «کدام استقلال ، کدام پیروزی؟». بدانید، برای بار چندُم، که ما در ایران از یک دیکشنری متفاوت استفاده می‌کنیم. یعنی مطالبات... می شود «اخراجی‌ها 2» که در آن از همه‌چیز صحبت می‌شود و همه‌چیز به همه‌چیز مربوط می شود جُز جنگ و دفاع مقدس. و «من درباره‌ی ارتباط انسان‌ها فیلم می‌سازم» هم می‌شود «سوپراستار». به کی بگویم؟

3- برای آدمی مثل من که از هر گونه هیجان کاذب و زودگذر فاصله می‌گیرد و به سختی با پدیده‌ها و تازه‌ها کنار می‌آید، برای منی که حالا مدت‌هاست به غایت حد از فوتبال –و هر ورزش دیگری- تنفر دارد و هیچ کدام از زوایایش، اسطوره‌پروری، تفریح، هیجان و تخلیه انرژی منفی و مثبت، اتحاد و خیلی چیزهای دیگر را نمی‌پسندد و نمی‌پذیرد، «روبرتو باجو»ی کالدونیایی نمادی‌ست تمام‌عیار و کامل از دوره‌ی رفته‌ی عمر، از اصالتی که در هر چیز و هر جا، حتی فوتبال، وجود دارد و یافتنی است. نمادی خدشه‌ناپذیر از نوجوانی. نمونه‌ی یک اتفاق اصیل و اعلا و تکرار نشدنی و نوستالژیک که حتا در زمان خودش هم پیوند خورده بود با خاطره و یک جور اصالت شیرین و عظمت غیر قابل نفوذ. نمادی از نوجوانی آن‌وقت‌های خیلی از هم‌سالان من که حالا یاد ندارند چه بعد از ظهرهای شیرینی را همراه خانواده پای تماشای باجوی آبی‌پوش با آن ژست‌ها و اداها و فیگورهای خاص به شعف و ذوق و هورا گذرانده‌اند. پای بازی‌های کسی که به طور واضح و خاص یک سرو گردن از آن عتیقه های شکستنی اطرافش پیش بود و فوتبالی که بازی می‌کرد، مجموعه‌ای بود از ظرافت‌ها و تکنیک‌هایی که نه تنها در دوران خودش بلکه پس از آن هم، در تمام این سال‌ها که بازی او به پایان رسیده و دوران حرفه‌ای‌اش سپری شده، تو دنیای هیچ بازیکنی به چشم نخورده. و به مرور، دیگر کسی از آن انتظارها از کسی ندارد. همین که فوتبالیست‌ها با این حرکات زمخت و حیوانی که بی‌شباهت به جست و خیز گله‌ای گوسفند نیست بتوانند ملت خیره را به هیجان بیاورند و سرشان را گرم کنند و همراه یک‌سری چیزهای کاملا فرامتنی و بی‌ربط بشوند ستاره و محبوب‌شان به نظر حد اعلای اتفاقی بوده که در جهان فوتبال افتاده. معیار و مقیاس را اشتباه نگیرید. از دنیای باجو و «مارادونا»، از دنیای «پله» و «پلاتینی» صحبت می‌کنیم. سطح را فراموش نکنید. از چندتا فنچ عشق‌توپ، از صفی دلقک که به چشم بر هم زدنی آمدند –و می‌آیند- و گذشتند و اسم‌شان برای همیشه از ذهن و دل همه فید شد –و می‌شود- حرف نمی‌زنیم. که اصلا ربطی به کار آن مردان بزرگ ندارد. کسانی که فارغ از نوع کارشان، عشق حقیقی را به زمین سبز و از زمین سبز به دل تماشاگرانشان سرازیر کردند. برای همین هم تا سال‌های سال، هیچ اتفاقی، هیچ تصویر تازه و عجیب و بت‌شکنی، نتوانست اسم‌شان را از روح ساکنان زمین، نه فقط فوتبال‌دوستان که حتا آدم‌های مخالف با وحشی‌گری و چرخش و دایره‌ی بیهوده‌ی فوتبال، پاک کند. برای همین است که مارادونا هر کاری کرد و هر جا رفت و هر چه شد باز مارادونا بود و باجو، با همه‌ی آن بلاهایی که دست‌های مخفی سرش آوردند و کوشیدند حذفش کنند و نیستش کنند تا تو چشم نباشد و کسی نگاهش نکند باقی ماند و باقی ماند و هنوز که هنوز است، در سال فلان و فلان، کم‌تر کسی نمی‌داند کدام مرد خوش‌تکنیک ایتالیایی، کدام بودای کوچک مو بلند، یک تنه تیم ملی ایتالیا و مردمان چشم انتظار کشورش را پله پله جلو برد و یک تنه، بدون دخالت کم‌ترین همکاری و اتحاد مهملی که فوتبال‌دوستان از وجودش در زمین سبز سخنرانی می‌کنند، رساندش به فینال مشهور جام جهانی 94 . کاری که هیچ‌کدام از آن مردان اسطوره شده از پس اش بر نمی‌آمدند. کاری که هیچ بازیکن دیگری در تاریخ فوتبال از پس‌اش بر نمی‌آمد. و چی می‌تواند یک سری تکنیک و حرکت فرمال قابل یادگیری را به رموز پیچیده و غیر قابل دسترسی تبدیل کند؟ چیزی جُز عشق واقعی؟ باید خیلی عجیب باشد که چنان آدمی، که از هر گونه هیجان کاذب و زودگذر فاصله می گیرد و به سختی با پدیده‌ها و تازه‌ها کنار می‌آید و به غایت حد از فوتبال –و هر ورزش دیگری- تنفر دارد و هیچ‌کدام از زوایایش، اسطوره‌پروری، تفریح، هیجان و تخلیه انرژی منفی و مثبت، اتحاد و خیلی چیزهای دیگر را نمی‌پسندد و نمی‌پذیرد، عمری را، هر قدر محدود، دلبسته‌ی یک فوتبالیست بوده باشد.

4- شبی که ازش خداحافظی کردم، همان شبی که باران ریز می‌بارید و او ازم برای شام دعوت کرده بود و آن بیرون پشت پنجره‌ها شهر و خیابان‌های بی‌عابرش در سکوت به سر می‌بردند، همان شبی بود که بودای کوچک در بازی با اسپانیا در استادیوم مارسی از دنیا خداحافظی کرد. همان شبی که به بی‌طاقتی و دل‌شوره گذشته بود و با اشک و پرسه‌ی من در خیابان‌های خیس به پایان می‌رسید. نیم‌ساعت توی اطاق پذیرایی، توی خانه‌ی خالی او نشسته بودیم و هر دو سکوت کرده بودیم و هر دو سعی می‌کردیم نگاهامان با هم تلاقی نکند. از وسایل آن مکان مجلل تنها یک گلیم مانده بود و یک مبل چرم و یک تلویزیون. شب را نشستیم به سکوتِ بعد از شام پای تلویزیون، و وفتی باجو خداحافظی کرد، وقتی چشم دوخت به هوادارانش که اشک در چشم داشتند و پارچه‌ی «پله + مارادونا = باجو» را تو هوا تکان می‌دادند و می‌کوشید آخرین تصاویرش از زمین و بازی را در سر حفظ کند، اطاق و وسایل و فضای جاری اطراف‌ ما را هم اندوه و پایان و وداع فرا گرفت. انگار همه‌چیز و همه‌کس آن شب دست به دست هم داده بود تا غم ناشی از جُداییِ عنقریب را، جُدایی در کمین را، بکاهد و کم کند. وقتی مقایسه می‌کردی، گرچه مقایسه‌ای‌ست بی‌ربط، اما همه نشانه‌ها دال بر این بود که چندان اتفاق هولناکی نمی‌اُفتد و یک‌نفر دیگر هم در دنیا، هزاران‌نفر دیگر هم در دنیا، همان‌وقت دارند عین همان طعم، طعم جدایی را، می‌چشند و تو می‌توانی با غم خودت، که در مقابل غم آن‌همه آدم چیز چندان بزرگی به حساب نمی‌آمد کنار بیایی... تو خیابان‌های پهن و طولانی قدم می زدم و به این فکر می‌کردم که خداحافظی، هر جور که باشد، چه سخت و عذاب‌آور است. چون همه‌ی درها را می‌بندد و همه‌چیز را تمام می‌کند و جای برگشتی باقی نمی‌گذارد. و بعد به این فکر کردم که می‌توانم باش کنار بیایم، همان‌طور که همه‌ی تماشاگران گریان استادیوم و تماشاگران گریانی که تو منزل‌هاشان در سکوت زُل زده‌اند به تلویزیون، مجبورند باش کنار بیایند.
شب گذشته که تلویزیون پنالتی نافرجام مشهور باجو را نشان داد، با خودم گفتم همیشه خود به خود بهانه هایی پیدا می شوند که آدم به گذشته و درون و فکر و احساس خودش نقب بزند. نگاه کند ببیند چه ساده و بی صدا از کنار چیزهایی که ما را ساخته اند گذشته ایم و می گذریم. چه ساده دوباره و دوباره همان اشتباه را تکرار می کنیم و خداحافظی می کنیم و درها را می بندیم و جای بازگشتی باقی نمی گذاریم و...

از وسایل آن مکان مجلل تنها یک گلیم مانده بود و یک مبل چرم و یک تلویزیون بدون باجو.



منبع : سینمای ما

به روز شده در : جمعه 11 ارديبهشت 1388 - 21:55

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب |


اخبار مرتبط

نظرات

سجاد عابدینی
شنبه 12 ارديبهشت 1388 - 1:19
1
موافقم مخالفم
 
اطلاعاتی درباره فیلم زیرزمینی بهمن قبادی که تنها فیلم ایرانی حاضر در جشنواره کن است

از جذاب بودن سبک نوشتن آقای ابراهیمی که بگذریم دورنمای خوبی بود از جشنواره کن امسال.

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  





  سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2008, cinemaema.com
Page created in 4.50660896301 seconds.