من سرکوب شدم، نه از طرف ممیزی ارشاد که از جانب منتقدان بی‌سواد : بخش‌هایی از حرف‌های خواندنی ملاقلی‌پور در دومین سالگرد وفات‌اش؛ :: سينمای ما :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ايران :: Iranian Movie News & Information
جمعه 19 تير 1388 - 7:40
module-htmlpages-display-pid-97.html

• فهرست کامل مطالب این شماره؛ / هشت سالگی ماهنامه «فیلم‌نگار» مبارک      • از او این روزها فیلم «درباره الی...» بر پرده سالن‌های سینمای تهران است؛ / برای اولین بار در سایت «سینمای ما» می‌خوانید: مشخصات فیلم تازه گل‌شیفته فراهانی به کارگردانی رولند جافی      • سایت اختصاصی «یوسف پیامبر» راه‌اندازی شد      • شایعه‌ای که به سرعت تکذیب شد؛ / بازیگر «اخراجی‌ها»: از کسی حمایت نکرده‌ام، ممنوع‌التصویر هم نشده‌ام      • در شرایطی که حدود دو هفته تا نخستین سالگرد درگذشت هامون سینمای ایران باقی مانده؛ / امشب تماشای آخرین حضور تصویری شکیبایی فقید را از دست ندهید      









                       



بخش‌هایی از حرف‌های خواندنی ملاقلی‌پور در دومین سالگرد وفات‌اش؛
من سرکوب شدم، نه از طرف ممیزی ارشاد که از جانب منتقدان بی‌سواد

سینمای ما - دو سال از نبود رسول ملاقلي‌پور گذشت. 15 اسفند ماه سال 1385 در سن پنجاه و يك سالگي، كارگردان «بلمي به سوي ساحل»، «ميم مثل مادر»، «سفر به چزابه» با سينما خداحافظي كرد و از دنيا رفت.
 ملاقلي پور سينما را حرفه‌اش مي‌دانست و مي‌گفت: «از اين طريق دارم زندگي مي‌كنم و ديگر اينكه مي‌خواهم دغدغه‌هاي فردي خودم را با ذهنيتي كه دنبالش هستم در آستانه نيم قرن زندگي در سينمايي كه انتخابش كردم بياورم.»

«شاه كوچك» را در سال 61 با حسين منزه ساختم كه به قول خودش «اگر با مرحوم منزه آشنا نمي‌شدم نه عكاس خوب، نه مستندساز جنگ و نه اصلا فيلم‌ساز مي‌شدم.» ساخت و «سقاي تشنه لب» 62، «نينوا» 63، «بلمي به سوي ساحل» 64 ، «پرواز در شب» 65 ، «افق» 66 ، «مجنون» 68، «خسوف» 70، «نجات يافتگان» و «سفر به چزابه» 74 ، «كمكم كن» 76 ، «هيوا» 77 ، «نسل سوخته» 78 ، «قارچ سمي» 80، «مزرعه پدري» 82 و «ميم مثل مادر» را ساخت و همزمان با اكران آخرين ساخته‌ي سينمايي‌اش «ميم‌مثل مادر» در ايسنا گفت: «از نسل ما گذشته است كه نگاهي ديگر و متفاوت به جنگ ارايه کنيم که از جنس نگاه نسل امروز باشد. نسل ما قدرت ريسك و تواناي ريسك را از دست داده‌ است، ولي اگر يك فرد جوان يك سينماگر جوان با استعداد پيدا شود، مي‌تواند با خلاقيت‌هاي كه دارد از ادبيات جنگ به بهترين شكل استفاده كند.»

او در آخرين مصاحبه‌هايش مي‌گفت: «من همان آدم گذشته هستم، اما محتاط‌ تر شده‌ام. يك واقعيت اين است كه ملاقلي پور در سينما سركوب شد، نه از جانب مميزي ارشاد بلكه متاسفانه از جانب منتقدين بي‌سواد اين اتفاق افتاد. وقتي منتقدين بي‌سواد مواردي را به فيلم نسبت دادند طبيعتا مسوولين فرهنگي نسبت به كارهاي من حساسيت پيدا کردند.

هر چه ساختم و نوشتم آنها فكر كردند، منظورم مساله ديگري است. مثلا در دوراني كه فيلمهاي «سفر به چزابه» ، «نسل سوخته» و.... را ساختم بسياري از اين فيلم‌هاي من را برخي منتقدين بي‌سواد به مسخره گرفتند. ولي الان نقد همان آدمها را در رابطه با «ميم مثل مادر» مي‌خوانم و مي‌بينم از آن فيلمهاي قبلي‌ام همچون «نسل سوخته» و «هيوا» به عنون آثاري زيبا و شاعرانه ياد مي‌کنند، در حاليكه اين فيلم‌ها را در زمان اکران قبول نداشتند.»

ملاقلي‌پور چند سال قبل در گفتگويي درباره‌ي دوران كودكي‌اش و آشنايي با تصوير گفته بود: «اولين كارهاي تصويري‌ام مربوط به سال‌هاي دبستان و دبيرستان است كه نقاشي مي‌كردم. دوست نقاشي داشتم به نام

«فرهمند». بعدها نوازنده‌ي خوبي شد مرا با كار نقاشي آشنا كرد. بعد هم كه به رسم بچه‌هاي پايين شهر يا لب خط مي‌رفتم، سينما فيلمي مي‌ديدم و مي‌آمدم براي بچه‌ها تعريف مي‌كردم. بعضي وقت‌ها پول‌هايمان را جمع مي‌كرديم هفت‌تر پلاستيكي و كلاه وسترن مي‌خريديم تا عكاس‌هايي كه مي‌آمدند به محله‌ها از ما عكس بگيرند. كم كم يك دوربين عكاسي گيرم آمد و شروع كردم به سبك فيلم‌هاي آن دوران از دوستانم عكس گرفتن. با شروع زمان انقلاب به طور جدي به كار عكاسي علاقه‌مند شدم. در آن دوران بعضي مساجد عكس‌ها را جمع‌آوري مي‌كردند و مثل نمايشگاه روي تابلو مي‌زدند. بعد از انقلاب در چند نشريه به عنوان خبرنگار و عكاس مشغول به كار شدم و با تاسيس حوزه‌ي هنري رفتم آن‌جا كه كار عكاسي و لابراتوار بكنم. هفت هشت نفري آن‌جا جمع شده بودند كه من رفتم. نفر هفتم يا هشتم در خيابان فلسطين شمالي ساختمان دو طبقه‌اي بود و من آن‌جا كار عكاسي و چاپ عكس رنگي وسياه و سفيد مي‌كردم كه كم‌كم چشمم افتاد به كشوي يكي از فايل‌ها كه در آن يك دوربين 18 فريم بولكس بود. آن موقع بسياري از تكنيك‌هاي عكاسي را تا حدي كه اشباع مي‌شوم مي‌دانستم، نه آن‌قدر كه اشباع شوم. نه آن حد كه كامل باشم؛ چون عكاسي خودش دنيايي است، به‌خصوص لابراتوارش. ولي احساس مي‌كردم كه يك چيزهايي من را به آن دوربين وسوسه مي‌كردم. نه مي‌دانستم بولكس چيست و نه مي‌دانستم 18 فريم يعني چه. به آقايي كه مسوول بخش بود گفتم اگر مي‌شود به من اجازه بدهيد تا براي خودم يك حلقه فيلم بخرم و از اين دوربين استفاده كنم. گفت نمي‌شود، بايد تحصيلات آكادميك داشته باشي. بايد بروي ياد بگيري تا بتواني از اين استفاده كني و من هرچه اصرار كردم او موافقت نكرد. نتوانستم تحمل كنم جذبه‌ي اين دوربين برايم به حدي بود كه يك شب از ديوار حوزه بالا رفتم، شيشه‌ي لابراتوار را شكستم و دوربين را برداشتم، يك حلقه فيلم سوپر 8 هم از خيابان بلوار خريدم و ..... »

ملاقلي‌پور در نامه‌اي تحت‌ عنوان «خداحافظ سينما» كه در پي حذف دو صحنه از فيلم «مزرعه پدري» در سال 83 در اختيار ايسنا گذاشته بود، نوشته:« چه حاصل از اينكه كي بودم و چه‌ كردم؟ منتي هم نيست و صد البته كه طلبكار هم نيستم حرف من بماند با تاريخ.

روزگاري نه چندان دور به گوشه‌اي از اين ديار عشق و ميراث تعرضي شده بود. جواناني بودند، مرداني بزرگ، زميني بودند و روحشان آسماني، دوربين عكاسي و سوپرهشت من شرمنده بود از معرفتشان. هر چند كوتاه ولي مردانه زيستن را ديدم و بي‌دليل نيست كه هر روز دورتر و تنهاتر شدم. جرم من ساختن «پرواز در شب» و دعوت «سفر به چزابه» براي ديدن «نجات‌يافتگان» و ملاقات با بانوي عشق خانم «هيوا» بود.

البته اين جرم كمي نبود همزمان با نمايش تحقيرشان كردند و درگوشي و علني نجوا كردند ، برو، فراموش كن، و اين زمانه را آنطور كه ما ميگوييم ببين. از نگاه مجنون، «نسل سوخته» را نبين. در همان خوابگردي بمان تا خوابگرد را نسازي، مگر نمي‌بيني با «مزرعه پدري» اين سرزمين پدريت چه مي‌كنيم؟ اگر راه پيروزي فرهنگي عده‌اي در گرو اين است كه من ديگر فيلم نسازم، به همه دوستداران و ارزش پيشگان و همراهان اين قافله مژده‌ مي‌دهم كه اين پيروزي گواراي‌تان باد. رسول ملاقلي‌پور ديگر فيلمي نخواهد ساخت تا ...

زهي خجسته زماني كه يار باز آيد بكام غمزدگان غمگسار بازآيد

به پيش خيالش كشيدم ابلق چشم بدان اميد كه آن شهسوار باز آيد

*** بخشي از مطالب بالا با برداشتي از كتاب «برداشت دو»؛ گفتگوي اكبر نبوي با ملاقلي‌پور ذكر شده است.



منبع : ایسنا

به روز شده در : پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 3:1

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب |

نظرات


جمعه 16 اسفند 1387 - 21:45
0
موافقم مخالفم
 
من سرکوب شدم، نه از طرف ممیزی ارشاد که از جانب منتقدان بی‌سواد

رسول ملاقلی پور تقریبا جزو کم سوادترین های سینمای ایران بود. طبیعی است که او از ممیزی گله نکند چون ارشاد خروار خروار خرج بی استعدادی های او می کرد. امروز باز ماییم و این مرده پرستی همیشگی که انتقاد از مرده ها را پشت سر مرده حرف زدن می دانیم.

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  









  سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2008, cinemaema.com
Page created in 3.18327593803 seconds.