نگاهی به "به رنگ ارغوان" ساخته ابراهیم حاتمیکیا تابوشکنی به شیوه حاتمیکیا
سینمای ما- اميررضا تجويدي: «به رنگ ارغوان» آخرين ساخته ابراهيم حاتميكياست. بهتر است بگوييم آخرين اثر به نمايش در آمده وي است. فيلمي كه شش سال پشت در توقيفهاي هميشگي سينماي ايران گوش به زنگ ماند تا بالاخره نواي آزادياش را به گوش بسپارد. «به رنگ ارغوان» شش سال پيش ساخته شد اما به دليل رنگ و بوي سياسي و جسورانه و داستان عاشقانه بديعاش كه در صورت اكران ميتوانست حساسيتهاي بسياري را برانگيزد، به اصطلاح توقيف شد. «به رنگ ارغوان» با وجود اينكه واپسين اثر حاتميكيا نيست اما به جرأت برترين و پختهترين اثر كارگردانش
فيلمنامه: خيليها دليل اصلي توقيف «به رنگ ارغوان» را فيلمنامه جسورانهاش ميدانند. داستان عشقي عميق و ويرانگر در دل ماموري بياراده و مزدور كه هرچه اين عشق پررنگتر ميشود، ايدئولوژي مامور نيز بيشتر رنگ ترديد و تغيير در خود ميگيرد. حاتميكيا در آثار پيشيناش هم به بيان داستاني عاشقانه-عارفانه در بستر جنگ پرداخته بود اما تفاوت« به رنگ ارغوان» با ساير آثار حاتميكيا در اين است كه اينجا ديگر خبري از جنگ نيست. خبري از شعارهاي آرمانپرستانه و ايدهآلطلبانه نيست. بلكه حاتميكيا در يك تابو شكني عظيم و دلنشين به جاي خود شكني،آينه كليشهاي ژانرش را شكسته و جواب بسيار مثبتي هم گرفته. فيلم داستان فردي است با نام مستعار «شهاب 8»، مامور مزدوري كه از طرف مقامات بالاتر مسئول تعقيب دختري به نام ارغوان كامراني ميشود اما ديري نميپايد كه درمييابد ارغوان كامراني نهتنها بيگناه است بلكه موجودي است پاك كه سعي ميكند از پيشينه تاريك والدينش فرار كند و هميشه از سياست گريزان است. شهاب 8 درگير عشقي پايدار و سفت و سخت در رابطه با ارغوان كامراني ميشود و بر سر دوراهي گير ميكند: وصال به معشوق و رهايي از قيد و بند دستورات مقامات يا پايبندي به ايدئولوژي مقامات و انجام ماموريت به نحو احسن... بايد به حاتميكيا بابت پردازش چنين داستان گيرايي تبريك گفت. برخلاف آثار پيشين حاتميكيا كه هميشه در نقاطي دچار سكته و حفرههاي عميقي در فيلمنامه خود بودند، در« به رنگ ارغوان» همه چيز سر جاي خود قرار گرفته است از شخصيتپردازيهاي مو به مو و دقيق گرفته تا اجراي بسيار صحيح و جذاب داستانش تا ديالوگهاي فكر شده. اوج ظرافت كار حاتميكيا در «به رنگ ارغوان» را ميتوان در پردازش كاراكترها و استحالههاي شخصيتي آنان يافت. فيلم دو كاراكتر محوري دارد: هوشنگ ستاري يا همان شهاب 8 كه ماموريت تعقيب ارغوان كامراني را دارد تا از اين راه به پدر وي برسد. وي مانند همان شعر معروف مولانا به يكباره از سجادهنشيني باوقار مبدل ميشود به بازيچه كوي كودكان. و همينطور ارغوان كامراني، دختري كه قرباني تصميمات پدر و مادرش است و همين گذشته تلخ، حالا او را از سياستزده كرده اما ناخواسته درگير نزاع دو گروهي ميشود كه قصد دستگيري و كشتن پدرش را دارند. به هوشنگ ستاري اعتماد ميكند اما پس از مدتي درمييابد كه وي نيز مهرهاي است براي دستيابي به پدر. در مورد هر دو اين شخصيتها ما شاهد استحالههاي تعيينكنندهاي هستيم كه هريك ميتوانستند براي اين فيلم بسيار خطرناك باشند چون اصولا در سينماي ايران استحاله شخصيتها دو حالت بيشتر ندارد: يا لبريز ميشود از شعارهاي سفارشي و اصل مطلب كاملا فراموش ميشود يا بهقدري تصنعي و اغراق شده انجام ميشود كه موجب خنده تماشاگر ميشود اما در«به رنگ ارغوان» استحاله شخصيتها بهخصوص خود شهاب8، به اين دليل به دل مينشيند كه همراه است با يك كشف و شهود عرفاني.هوشنگ ستاري با راز و نياز با معبودش،به حقايقي در مورد خود و عشق زمينياش ميرسد و درست از جايي كه به مافوق پرنفوذش پاسخ منفي ميدهد، كاملا تبديل ميشود به يك شخصيت جديد و آزاد. نكته ديگر وجود نمادها و استعارههاي گوناگون در فيلم است. هوشنگ ستاري از همان ابتداي فيلم در حال اقامه نمازي است كه هيچگاه ما پايانش را نميبينيم. ما از آغاز تا پايان فيلم،در نماهايي شاهد بخشهايي از نماز شهاب 8 هستيم. نمازي كه گويا يك فرآيند بازسازي شخصيتي است براي وي. نمازي كه بالاخره در پايان فيلم به اتمام ميرسد. همچنين ميتوان اشاره كرد به داستان تخريب جنگل و ايجاد تونل در دل آن كه ميتوان اين جنگل را نمادي دانست از تمام چيزهايي كه در اين جامعه به دست فراموشي سپرده ميشوند و به راحتي تخريب ميشوند. بدون اينكه دليلي برايشان آورده شود. يا همان درخت مقدس كه به مرور زمان تبديل ميشود به وعدهگاه هوشنگ و ارغوان. درختي كه در كنار آن هوشنگ به نفس لوامه خود پي ميبرد و آن را مورد توجه قرار ميدهد.نكته جالب اينجاست كه هيچگاه و هيچ جايي تلويحا اعلام نميشود كه ستاري و شفق عضو چه فرقهاي هستند.حاتميكيا اينجا نيز حرفش را به بهترين و كناييترين نحو ممكن ميزند. بدون اينكه از فرد و گروه خاصي نام ببرد. همگي اينها نشانه و مهر تاييدي است بر اينكه كارگردان سينما و ابزار آن را بهخوبي ميشناسد.
كارگرداني و بازيگري اما در مورد ساختار بصري فيلم نيز بايد گفت كه به جرأت فيلم از اين حيث نيز برترين ساخته سازندهاش است. مهمترين كار حاتميكيا را در اين بخش بايد در ميزانسنهاي ساده اما تاثير گذارش دانست. بهطور مثال دقت كنيد در پلانهايي كه مربوط به ملاقات ارغوان و هوشنگ است،چه در قهوهخانه و چه در خانه ارغوان يا ميزانسن فوقالعاده پلانهاي پاياني،جايي كه ارغوان بازداشت ميشود و پس از آن همه زد و خورد بهدنبال هوشنگ ميگردد و همينطور پلان قبلي كه منتظر حضور پدر است. حاتميكيا در ميزانسن و چينش اكسسوار صحنه بهقدري موفق عمل كرده كه به نوعي اين ارجاعات بصري تبديل ميشوند به يك مقدمه چيني براي ذهن مخاطب جهت تعقيب ادامه داستان. همينطور ميتوان اشاره كرد به طراحي صحنه بسيار مناسب محسن شاه ابراهيمي بهخصوص در همان فضاي بسيار جالب و سياه اتاقك ستاري كه با هر تغييري كه در وي ايجاد ميشود، رنگ روشنتري به خود ميگيرد و اين به نحو احسن در خدمت كليت فيلم است يا ميتوان اشاره كرد به فضاي ابزورد -رمانتيك اتاق ارغوان كه نشاندهنده روحيات لطيف و در عين حال مرموز ارغوان است. البته نميتوان از فيلمبرداري بسيار مناسب حسن كريمي نيز نگفت. وي بهقدري در برخي سكانسها عالي عمل كرده كه حتي ميتوان آنرا با بسياري از فيلمهاي آمريكايي مقايسه كرد .به طور مثال در همان پلانهاي پاياني روز حراج پدر و نمايش توامان ارغوان دعاگو و درگيري نيروهاي دو گروه با يكديگر و ببينيد كه اين تداخل تصويري چقدر زيبا و دقيق به تصوير در آمده. اگر بخواهيم عملكرد گروه بازيگران را نيز در نظر بگيريم، بيشك يكي ديگر از نقاط قوت فيلم نمايان ميشود .بايد به حبيب رضايي بابت انتخابهاي دقيقش دستمريزاد گفت. حميد فرخ نژاد، بازيگر پرتوان سينماي ايران در نقش شهاب 8، چنان بازي قدرتمند و چند لايهاي را به نمايش ميگذارد كه شايد بتوان گفت اينجا بهترين بازياش را انجام داده. بهخصوص در زمانهايي كه ناگهان به هوشنگ ستاري لنگ و ساده لوح تبديل ميشد اين تغيير شخصيت را به قدري استادانه انجام ميداد كه گويي واقعا مامور خبره اطلاعات است!يكي از دوستان ميگفت كه گويا حميد فرخ نژاد ديالوگها را تنها با فاصلهاي اندك از ضبط صحنهها حفظ ميكرده تا حسش تازه و تاثيرگذار باشد. اينها همه نشاندهنده هوش سينمايي وي ميباشند. خزر معصومي نيز در نقش ارغوان كامراني دختر مهرباني كه درگير روابطي ميشود كه هميشه از آنها گريزان بوده،بازي بسيار خوبي از خود ارائه داده. بهخصوص در بخشهايي كه بايد مظلوميت ارغوان را نمايان ميكند، چه در تن صدا و چه در ميميك چهره، درخشان عمل ميكند. حضور قدرتمند معصومي در «به رنگ ارغوان» معرف ستارهاي نوظهور به سينماي ايران است و اما رضا بابك بازيگر باسابقه سينماي ايران در نقش كوتاه مافوق شهاب8، مسحوركنندهترين و باورپذيرترين بازي فيلم را به نمايش گذاشته، به گونهاي كه اين نقش نقطه عطفي در كارنامه بازيگرياش به حساب ميآيد. نحوه بيان ديالوگها، چهره مات و خيرهاش، همه و همه در حد بسيار بالايي قابل قبولند اما اي كاش به جاي كورش تهامي كه در اكثر صحنهها بازي متصنع و پراغراقي دارد،از فرد ديگري استفاده ميشد. باري در نهايت بايد گفت كه «به رنگ ارغوان» همانند پلان پايانياش، يك فيلم غافلگير كننده و قابل قبول است از ابراهيم حاتميكيا، كارگرداني كه مدتي بود بسياري را دلسرد كرده بود اما حالا نمايش اين اثر بديع از وي باعث ميشود كه وي و سينماي مورد پسندش را بهتر بشناسيم.
|