جمعه 7 اسفند 1388 - 22:30









-

I تبلیغات متنی I
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------



                       



نگاهی به فیلم "عیار 14" و کارنامه پرویز شهبازی در سینما
درام يک مرد طلايي

سینمای ما- فرانک کلانتري: پرويز شهبازي با «نفس عميق» در دهه 80 موقعيت خودش را به عنوان فيلمساز بين قشر جوان و مخاطبان خاص تثبيت کرد. در کارنامه هر فيلمساز مطرح يک فيلم نقطه عطفي در کارنامه اش مي شود. نفس عميق براي شهبازي همين نقطه عطف بود که نامش را بر سر زبان ها بيندازد؛ فيلمي که داستان سه جوان سرخورده و عاصي را ترسيم مي کند و تصويري ساده، دلنشين و ملموس از آنها به بيننده مي دهد. اين فيلم بيننده را ترغيب مي کند که آثار او را دنبال کنند گرچه ممکن است آن تجربه تکرار نشود اما همين کافي است که بدانيم با فيلمسازي روبه رو هستيم که هم سينما را مي شناسد و هم جامعه را. «عيار 14» چهارمين فيلم اين فيلمساز پس از «مسافر جنوب» (1375)، «نجوا» (1378) و «نفس عميق» (1380)، اثري کاملاً مستقل از نفس عميق است. در نفس عميق با يک داستان خطي روبه رو نيستيم و شهبازي از چهره هاي ناشناس در فيلمش استفاده کرده است ولي عيار 14 يک داستان کلاسيک دارد و چهره هاي محبوب و ستاره جاي شخصيت هاي اصلي فيلم را مي گيرند شايد با اين روش علاوه بر مخاطبان خاص، مخاطبان معمولي تر و اتفاقي سينما که فيلم را به خاطر ستاره ها و نه کارگردان مي بينند با فيلم همراه سازد. اين هوشمندي يک کارگردان است که از زير سايه يک فيلم موفق خود بيرون بيايد و کار خودش را انجام دهد چراکه فيلمسازاني که در سايه يک فيلم موفق خود باقي مي مانند حتي اگر «کيميايي» باشند و حتي اگر «قيصر» را ساخته باشند اگر آن کار موفق را تمام شده نداند آثارشان يک کپي از آن اثر مقبول مي شود و چيزي جز درجا زدن و تکرار برايشان نمي ماند. «وودي آلن» درباره فيلم هايش در کتاب «وودي آلن به روايت وودي آلن» مي گويد؛ «هر فيلم براي من مانند يک جعبه شيريني است که آن را بسته بندي مي کنم و به دست مردم مي دهم، و آن فيلم براي من تمام مي شود آنگاه سراغ جعبه ديگري براي بسته بندي مي روم.» بديهي است که بايد به اينکه دو فيلم يک فيلمساز دو اثر کاملاً مستقل باشند خوشبين بود و هر فيلم را براي خود فيلم ديد. عيار 14 در بيست و هفتمين جشنواره فيلم فجر مورد توجه مخاطبان و منتقدان قرار گرفت و جايزه ويژه هيات داوران را از آن خود کرد. اين فيلم داستان مردي است به نام «فريد» که سال ها پيش خودش را با زيرکي از يک مخمصه نجات داده و حالا «منصور» دزدي که راپورتش را به پليس داده از زندان آزاد شده و او هراس انتقام آن دزد را دارد. فيلم داستان يک روز سگي از يک مرد را در يک شهر برفي و سرد و دورافتاده نشان مي دهد. اطلاعات داستان تکه تکه و با ريتم مناسبي به بيننده انتقال داده مي شود و تا وقتي که داستان براي بيننده کامل شود بيننده را کاملاً پاي فيلم مي نشاند. و آن روي سکه مردي است شکست خورده که خسته تر از آن است که به انتقام فکر کند. پشت هيبت مخوفش مردي است که زندگي او را شکسته و دغدغه يي جز يافتن دخترش و سر و سامان دادن او ندارد. در صحنه يي که او آستين زيرپيراهني خودش را پايين مي کشد تا کمتر خالکوبي دوران جهالتش ديده شود نماد امروز و ديروز اوست ولي فريد نماد جامعه است که حتي يک بار هم که شده به يک آدم سابقه دار فرصت نمي دهد تا خود و تغييرش را ثابت کند و او را طرد مي کند ولي در نهايت اين جامعه است که از اين رفتار آسيب مي بيند. در سکانس اوليه فيلم با تابوت و عکس شخصيت اول فيلم روبه رو مي شويم، اين يعني پايان داستان و بيننده در کل داستان منتظر مرگ فريد شخصيت اول است. فريد مي ميرد ولي نه آن طور که خودش و ما فکر مي کنيم. اين سوءتفاهم عمدي تا اواخر قصه با بيننده همراه است تا قضاوتش را دستخوش تغيير قرار دهد. فريد شايد نماد هر آدمي در جامعه باشد که به دنبال اين هستند که کلاه شان را باد نبرد و به هر چه اطراف شان مي گذرد بي تفاوتند ولي اوست که زير ذره بين فيلمساز رفته تا ما داستان مردانه عيار 14 را ببينيم؛ مردي که در جامعه شهر کوچک خود سرشناس و کاسب شريفي است و درجه اجتماعي و رفاهي اش از همشهريانش بالاتر نشان داده شده است اما در دنياي خودش آدم خودخواهي است که هر وقت لازم باشد هر کس را بخواهد از زندگي اش کنار مي گذارد؛ همسرش، دخترش، دوستش، شاگرد مغازه اش و حتي «مينا» دختري را که مورد علاقه و توجه اش است و رفتار مودبانه تري با او دارد و حالا که درگير ترس و مخمصه شده هيچ کس را کنارش پيدا نمي کند تا به او تکيه کند و تنهايي غربتش کاملاً ملموس است. فريد يک آدم کوچک و 14 عيار است، ناخالص است و حتي وقتي لطف و خوبي مي کند، نتيجه خوب نمي دهد مانند سکانس مسجد که طرد مي شود يا سکانس دندان طلاي پيرزن، و در سکانس پاياني فيلم کمک و ندانم کاري اش او را نابود مي کند و اين خودش است که اين بار فريد را کنار مي گذارد. منطق داستان بسيار کامل و دقيق پيش مي رود و دلهره ها و ترسي که فريد با آن درگير است، منطقي جلوه مي کند و قابل باور است که بيشتر از آنچه بايد ترسيده باشد. فيلم با آنکه بيشتر در لوکيشن مغازه مي گذرد اما جذاب است و لوکيشن مغازه فضايي گرم و دلنشيني دارد. برخلاف فضاي سرد و خالي پشت پنجره تمام سکانس ها لازم و ضروري هستند شايد به اين دليل که شهبازي خودش تدوين کارهايش را انجام مي دهد و مي داند از هر صحنه چه مي خواهد. شخصيت پردازي ها ملموسند اما فيلم از ساختار خاصي برخوردار نيست جز صحنه هايي که فلاش بک ها را تشکيل مي دهد که به شيوه سياه و سفيد فيلمبرداري شده است.

سکانس پاياني فيلم را کيارستمي فيلمبرداري کرده و اعتبار بيشتري را با يک امضاي کوچک براي فيلم و فيلمساز آفريده است و اين سکانس پاياني با چهار دقيقه قطعه موسيقي از «آداجيو آلبينوني» فيلم را پايان مي دهد البته اگر سينماداران و همراهان در سالن سينما بگذارند از سکانس پاياني فيلم بهره برد، ولي رسم مرسوم سينماي ايران روشن کردن چراغ و ترک سينما توسط مخاطب است در حالي که فيلمساز براي هر سکانس خون دل مي خورد و تيتراژ پاياني هر فيلم با کلي زحمت و وسواس تهيه مي شود، که نه سينما داران و نه مخاطبان ارزشي برايش قائل نيستند و در حالي که اسامي بالا مي روند کسي در سالن سينما باقي نمانده است.



منبع : اعتماد

به روز شده در : سه‌شنبه 4 اسفند 1388 - 17:40

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب |

نظرات

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       











  سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
Page created in 0.770341873169 seconds.