نقدی مختصر بر 7 دقیقه تا پاییز
مهدی کامرانی راد:چند دقیقه تا انفجار بمب بی اعتمادی(نقدی مختصر بر هفت دقیقه تا پاییز) من یک بیننده عاشق سینمام و خواستم نقدم رو در مورد فیلمی که دیدم براتون اینجا بذارم که اگه خوب بود تو یه مطلب جدید بذارینش خواهش میکنم اینجا تو بخش نظرات نذارینش،اگر مقبول نیست حذفش کنید(چون قبلا مشابه این کار رو کردین)وگرنه حذفش کنید مشابه نقدی که در مورد فیلم وقتی همه خواب بودیم فرستادم(البته خیلی دیرچون شهرستانیم و فیلمها دیر بدستم میرسن)و پاکش کردین.ایمیلم هم برای مدیر سایت هست فقط. خیلی ممنون. قبل از هر چیز بگم از بازی زیبای هدیه تهرانی محسن طنابنده و حامد بهداد.بعد از دیدن فیلم برام سوال بود که چرا فیلم انقدر تلخه،فیلم چی میخواست بگه؟به نظرم تمام حرف فیلم در مورد بی اعتمادی بوده.از اول فیلم شروع میکنم.افرادی رو در طبقات میبینیم و صحبت هاشون رو که میتونه مبنی بر دغل بازیها و بی اعتمادی ها باشه و فضای کلی از داستان رو به ما بده.یک شیشه شوی رو میبینیم که شیشه شستن استعاره و نمادی برای زدودن گرد و غبار شک و بی اعتمادی برای بهتر دیدنه.گرچه که نادر(اسم نقش محسن طنابنده نادر بود دیگه آره؟)بویی از کارش نبرده.جلوتر میریم درگیر بودن مریم رو با گرفتن طلاق میبینیم که اگر تا پایان فیلم توجه کنیم فیلم خود طلاق و علتش رو مورد توجه قرار نمیده بلکه موضوع عدم اعتماد شوهر یعنی فرهاد رو بهش توجه میکنه و میخواد که از اون استفاده کنه(اگر هم از علت طلاق صحبتی میشه در 2،3 سکانس بخاطر کامل شدن فیلم نامه هست).کار بیرون از تهران برای میترا پیدا میشه که به علت بی اعتمادی شوهرش بچه یعنی سارا رو هم در این سفر همراه میکنه و درواقع بعد از اون مه که توی راهه و نشان و نمادی از بی اعتمادیه ما تصادف رو داریم که شاید کارگردان میخواد بگه با بی اعتمادی گلهای محبت زندگی(مثلا بچه ها که بازی های پاک و معصومانشون رو در ماشین میبینیم)در آتش بی اعتمادی والدین میسوزن.دقت کنیم به شخصیت زنی که شوهرش از بالای برج افتاده.شاید بدلیل بی اعتمادی همسرش خودکشی کرده مثل شخصیت فرهاد که بدلیل بی اعتمادی که(البته برعکس)نسبت به مریم داره میخواست خودکشی کنه.در یک سکانس هم میترا صحبت اون زن رو با شوهرش یواشکی از پنجره میبینه و دخترش رو پیش اونها میفرسته به عنوان یک بپا تا بفهمه قضیه چیه که بیشتر بخاطر شک و بی اعتمادیه البته قسمتیش هم بخاطر حسادت زنانه هست چون قبلا هم اون زن اومده بود و به نادر نگفته بود و به نادر میگفت که آخه با اون چیکار میتونه داشته باشه. حرف اصلی کارگردان و نتیجه ای که فیلم میخواست بیننده ازش بگیره با نشون دادن بسیار زیبا،تلخ،اثرگذار و بدون هیچ شعار این نکته مهم بود که باید در زندگی لا اقل به خانواده و همسرمون اعتماد کامل داشته باشیم برای یک زندگی بهتر و آسوده تر. نکته جالب فیلم و فیلم نامه اونجا بود که سارا دختر نادر نیست و نویسنده برای اثرگذاری بیشتر این کار رو کرده تا سختی بیشتری بشه برای مادرش یعنی میترا تصور کرد و تلخی نتیجه بی اعتمادی بیشتر بشه و از شوهر اولش فقط پشت تلفن خبری میشه تا پدر سارا جزو نقش ها نباشه چون اگر اینطور بود یا نادر پدر سارا بود بخشی از بار غم رو به دوشش میکشید و ممکن بود بگه بخاطر کار میترا دخترش مرده و بازخواستش کنه و تلخی و سوی داستان عوض میشد. و پایان جالب فیلم که احتمالا نادر میخواسته از همسرش خبر بگیره یا خبری بهش رسیده و صحنه افتادن موبایلش که نوعی یاد آوری افتادن همکارش و زنگ خطر برای خود نادر هست که ممکنه بعد از همکارش که شاید بدلیل حواس پرتی(بخاطر ناراحتی ناشی از بی اعتمادی همسرش)افتاده نفر بعدی اون باشه. در پایان هم اشاره میکنیم به نوع دوربین روی دست بکارگرفته شده در فیلم که برای وارد کردن بیننده بدرون نقش ها و کند و کاو روانی نقشها و همین طور افزایش و ایحاد دلهره و التهاب بکار میره.
|