«مردی که اسب شد» ساخته امیر حسین ثقفی، فیلم
متفاوتی است. نوعی آزمون استقامت برای کسانی که در سینمای مطبوعات نشستهاند و بنا به عنوانی که یدک میکشند در میانشان منتقد هم زیاد است. فکر هم میکنم لازمه منتقد بودن، داشتن اندکی آگاهی از تاریخ
سینما، انواع فیلمها و تحمل فیلمهایی است که از همان نماهای اولیه، نشان میدهند سردستی و ناشیانه و یلخی ساخته نشدهاند.
راستش حق میدهم کسی این
جنس فیلم را دوست نداشته باشد اما این پرسش تکراری بعد از تمام شدن فیلم که این
فیلم چه میخواست بگوید؟ هم از منتقد بعید
است. هر فیلم به اندازه جهانی که خلق میکند حرف برای گفتن و جا برای تحلیل دارد. بسیار از فیلمها را به دلیل ناشیانه ساخته شدن و رعایت
نکردن اصول بدیهی سینما، بازیهای بد،
تصویرهای بد گرفته شده و ده ها بد دیگر نمیتوانیم تحمل کنیم و فرار را بر قرار ترجیح میدهیم. اما فکر نمیکنم شناختن
فیلمی که قابهای چشم نواز دارد، بازی
بازیگرانش خوب است، موسیقی مناسب و طراحی صحنه و گریم مثال زدنی دارد در
میان اینهمه فیلم پیش پاافتاده که در این دوره از جشنواره دیدهایم کار سختی باشد. مشکل از طبع داستان پسند ما
است که همه جا به دنبال یک خط روایی مشخص، شروع و پایان معلوم و نتیجه گیری هستیم و در
نتیجه فیلمهایی که به دلیل تجربی بودن
از این رویکرد تخطی میکند، ما را پس می زند. برای همین تالار نمایش موقع تماشای فیلم ثقفی، خالی
و خالی تر شد و در نهایت آنهایی که ماندند شاید در قیاس با فیلم قبلی او، فیلم
بهتری ندیده باشند، اما لذت بصری کمی هم نبردند!
مسئله تنها الگوبرداری از بلا تار، تارکوفسکی، آنجلوپولسس یا یانچو نیست که بلافاصله به عنوان دلیل عدم
علاقه به این شکل از فیلمها، به زبان میآوریم. بلکه
شیوه بومی سازی و مال خود کردن این منابع الهام است که در فیلمهای ثقفی و به خصوص در فیلم
آخرش به نوعی امضاء تبدیل میشود. خوب یا بد فیلمهای او حاصل
تلاش فکری و ذهنی هستند و با وجود ضعفهایی که
دارند، آنقدر ایدههای خوب برای اجرای صحنههای ساده دارند که بدیع به نظر بیایند. در
فیلم آخرش امتناع از داستانگویی، ولو
اینکه افراطی باشد، به تمرکز روی موقعیت فردی منجر شده که بازی خیلی خوب محمود نظرعلیان به این فردمحوری بودن فیلم بسیار کمک کرده است.
به تصاویر فیلم، به دریایی که در قاب محصور شده، به شبی که تنها نور کم فانوس آن را روشن کرده، به چهره مردی که نفسهایش و چشمهایش زیر رگبار شبیه اسبش شدهاند و دارد گاری را میکشد و به آدمی که از شر محنت بی پایان خلاصی ندارد فکر کنیم، استقامتمان در دیدن این فیلم طولانی بی اجر نبوده است.