| |
سینمای ما- پرداختن به مضامین اخلاقی در سینما، همواره یکی از دغدغههای سینماگران بوده که این امر در سینمای ایران و در آثار بسیاری از فیلمسازان شاخص کشور نیز به چشم میخورد. علی رفیعی که شش سال قبل با فیلم «ماهیها عاشق میشوند»، حضوری موفق را در سینما تجربه کرده بود، در «آقا یوسف» به سراغ مفاهیم یاد شده در باب اخلاق رفته و برای بیان سوژه خود، شیوهای کاملا متکی بر داستان گویی را در پیش گرفته است. وی قصه ساده و سر راستش را بدون توسل به بازیهای روشنفکرانه به تصویر کشیده و تماشاگران را به چالشی جدی در این رابطه فراخوانده است.
او در مقام نویسنده فیلمنامه، تجربیات خود در نمایشنامه نویسی را به کار گرفته و به درستی روی شخصیتهای اصلی قصهاش متمرکز شده است. شخصیتهای انگشت شماری که هریک گوشهای از کار را گرفته و به پیش میبرند، بیآنکه زائد جلوه کنند. به همین خاطر نیز قهرمان داستان (آقا یوسف) به گونهای خلق شده که از همان ابتدا تماشاگر با او احساس نزدیکی کرده و دوستش داشته باشد. این همان معضلی است که فیلمنامههای ایرانی از آن رنج برده و اغلب قهرمانهای آن چنین قابلیتی را در خود ندارند! اما در «آقا یوسف» از همان اول این ارتباط ایجاد شده و با پیشرفت داستان عمیقتر میشود. برای مثال به بخش کار کردن «آقا یوسف» در آپارتمان شلوغ و به هم ریخته زن خیاط و دخترش که در آغاز فیلم گنجانده شده، نگاه کنید.
رفیعی با ظرافت عجیبی این شخصیت را خلق کرده و روی وجوه مختلف شخصیتش به شدت کار کرده است. رابطه او با دوست قدیمیاش نیز فوق العاده از کار درآمده و گفتوگوهای نوشته شده برای آنها نیز سرشار از شوخیهای ظریف و طعنههای زیرکانه ایست که بسیار خوب نوشته شده است. رابطه پدر و دختری یوسف و «رعنا» نیز برخلاف بسیاری از نمونههای مشابه بسیار مستند و واقعی خلق شده و عاری از اغراق و تصنع است. این امر چه در بخشهای نخست فیلم که به قولی زندگی شیرین است و چه در نیمه دوم کار که تنش میان این دو به اوج خود میرسد، رعایت شده است. رفیعی پس از سی دقیقه نخست فیلم، نقطه عطف فوق العادهای که همانا خیانت رعنا به پدرش است را قرار داده و داستان را برپایه آن پیش میبرد.
در این بین، ظرافتهای خاصی توسط وی به کار رفته که بدون زیاده گویی، منظورش را به تماشاگر منتقل میکند؛ مثل خرید نان سنگک صبحگاهی که از سه تا به دو و سپس یک عدد کاهش یافته و قهر پدر با دختر را یادآوری میکند. جالب آنکه نان بردن «آقا یوسف» به در خانهای که تنها دستی زنانه برای گرفتن نان بیرون میآید نیز بلاتکلیف رها نشده و با حضور رعنا و دوستش در آن خانه همه چیز روشن شده و تماشاگر هم مانند این دو نفر رودست میخورد! ایده تشابه صدای رعنا با زنی دیگر با بافت کلی فیلم تناسب نداشته و چندان باورپذیر جلوه نمیکند. در واقع این امر که برای کمرنگ کردن تلخی قصه به کار گرفته شده، نمیتواند تماشاگر را قانع سازد. هر چند که در انتهای فیلم بر ارتباط دوستانه رعنا با دکتری که «آقا یوسف» در آن منزل کار میکند، تاکید شده و چهره خسته و غمگین «آقا یوسف» که بیهدف در خیابان راه میرود بر این نکته دلالت دارد. پایان تلخی که تا مدتی در ذهن تماشاگر باقی مانده و رهایش نمیسازد.
با این حال داستانکهای فیلم آنچنان که باید خوب و تاثیرگذار از کار درنیامده که برای نمونه میتوان به موضوع خارج رفتن پسر «آقا یوسف» و تنها ماندن عروس و نوهاش اشاره کرد که حذف آن نیز تاثیر چندانی بر روند داستان نمیگذارد! رفیعی که در کارهای تئاتریاش بازیهای درخشانی را از بازیگرانش گرفته، در انتخاب بازیگرانش عالی عمل کرده است، بویژه در رابطه با «مهدی هاشمی» و «هانیه توسلی» که به شکل غریبی ارتباط دلنشین و پرفراز و نشیب پدر و دختری جوان را به تصویر کشیدهاند. هاشمی پس از بازی درخشانش در «هیچ»، با نقش «آقا یوسف» نشان داد که هنوز تواناییهای کشف نشده بسیاری دارد که کارگردانهای خلاق میتوانند از این تواناییها در جهت خلق شخصیتهای به یادماندنی بهره گیرند. فیزیک خاص هاشمی نیز در اینجا به کمکش آمده و شکنندگی و معصومیت «آقا یوسف» را به شکل غریبی به تصویر میکشد. هانیه توسلی نیز برای نقش چندوجهی «رعنا» انتخاب هوشمندانهای بوده که هارمونی فوق العادهای هم با مهدی هاشمی دارد.
«صابر ابر» نیز در نقشی فرعی و بسیار کوتاه چنان تاثیرگذار ظاهر شده که فیلم را در آن لحظات در اختیار گرفته و عواطف مخاطبان را تحت الشعاع بازی درخشان خود در نقش پسر وفاداری که نگهداری از پدر بیمارش را برعهده دارد، قرار میدهد. اما «آقا یوسف» کاستیهایی نیز چه در فیلمنامه و چه در اجرا دارد که همانا مهمترینش خالی بودن فضای فیلمنامه در نیمههای آن است که داستان را با سکتهای خفیف همراه کرده است. با این حال در قیاس با «ماهیها عاشق میشوند» گامی رو به جلو برای علی رفیعی به حساب میآید که علاقه مندان سینما را به ساخته بعدیش امیدوار میسازد.
|