دیدن آهنگساز ایتالیایی بر صحنه کنسرت لندن برای خیلیها لمس یک حس بی نظیر
بود؛ بیشتر به این دلیل که شاید این حادثه هرگز تکرار نشود. سال گذشته
موریکونه مجبور شد برنامه تور جهانیاش را به علت کمردرد کنسل کند. به همین
خاطر بسیاری از دوستدارانش میترسیدند پیرمرد 86 ساله برای همیشه باتون
(چوب باریکی که رهبران ارکستر در دست میگیرند) خود را به دیوار آویخته
باشد. لحظهای که او با شکوه و وقار تمام در کت و شلوار سیاه و بلوز یقه
اسکی سیاه بر صحنه ظاهر شد شمایل یک قهرمان را پیدا کرده بود. در واقع
ارکستر قدرتمند 100 نفره و گروه کر 75 نفرهای که با خود به صحنه آورده بود
بهوضوح گویای این بود که موریکونه قصد ندارد بی سر و صدا صحنه را ترک
کند.
آهنگساز کهنهکار با رپرتواری از حاصل یک عمر تلاش خود در عرصه موسیقی، از
پاپ ایتالیایی گرفته تا کلاسیکهای هیجانانگیز، شبی فراموشنشدنی برای
مخاطبانش رقم زد.
اما گویا بازهم حسی درونی میگفت که این اجرا اجرای وداع است. عنوان کنسرت
"زندگی من در موسیقی" بود. بخش عظیمی از سینمای مدرن با موسیقی متن ساخته
این آهنگساز نامی همگام بوده است که گاه حساب آن از دست مردم خارج میشود.
به طور تقریبی موریکونه تا امروز 400 عنوان موسیقی متن فیلم ساخته است. کند
و کاو در گستره نفوذ موسیقی موریکونه به مثابه یک سفر نوستالژیک دسته جمعی
در دل نیم قرن اخیر است؛ حتی برای کسانی که عمری کوتاهتر از این زمان
دارند.
موسیقی فیلم اغلب در معرض این اتهام قرار دارد که به واسطه ترکیب شیمیایی
اعجازآمیزی که با تصویر ایجاد میکند، توجهی بیش از حد شایستگیاش را از آن
خود میکند؛ اما موریکونه جزو معدود آهنگسازانی است که نه تنها موسیقیاش
در انزوا نمانده؛ حتی قادر است فیلمی که برای آن طراحی شده را تحتالشعاع
قرار دهد. حیف که بسیاری از مخاطبان او فیلمهای علمی تخیلی ایتالیایی چون
H2S یا مثلا فیلم "کومادا" ساخته "جیلو پونته کوروو" با بازی مارلون براندو
را هرگز ندیدهاند؛ اما خب فرقی ندارد؛ موسیقی موریکونه است که باعث
میشود فیلم به قلب بیننده راه بگشاید.
نکته قابل توجه درمورد کارهای موریکونه این است که اکثر آثار بزرگ او در
میانه دنیای نو و دنیای قدیم قرار میگیرد. او در دو سوی اقیانوس اطلس به
خوبی کار کرده است و موسیقی او ترکیبی است از احساس موسیقایی اروپایی و
امریکایی شامل موسیقی کلاسیک، فولک، جز، موسیقی مذهبی و آوانگارد. جای تعجب
نیست که او به خوبی هرچه تمامتر از پس ساخت موسیقی یک فیلم حماسی –
مهاجرتی چون "روزی روزگاری در آمریکا" سرجیو لیونه به همان خوبی موسیقی
"1900" برناردو برتولوچی یا "ماموریت" رولند جف برمیآید. همچنین باید از
موسیقی فیلم های وسترن اسپاکتی یاد کنیم؛ جایی که موریکونه از آوازهای
آوانگارد اروپایی تا چشم انداز صوتی غرب وحشی را با توفیقی باورنکردنی در
موسیقی متن باشکوه خود گردآورده است.
البته موریکونه پرفروشترینها را نیز در کارنامه دارد؛ "روزی روزگاری
غرب"، "سینما پارادیزو" و "تسخیرناپذیران"، "به خاطر یک مشت دلار" و
"افسانه 1900" که همگی در کنسرت اوتوی لندن به اجرا درآمدند.
ولی بیتردید هیجانانگیزترین بخش این شب بینظیر اجرای قطعه "اکستاسی طلا"
از موسیقی فیلم "خوب، بد، زشت" بود که ابتدا با صدای آرام سمضربههای گله
اسبان آغاز شد و به تدریج بالا گرفت تا اینکه با بمباران کرال و ارکسترال
به اوج خود رسید. ورای همه اینها، صدای خواننده سوپرانو "سوزانا ریگاچی"
بود که با جهیدن از میان اکتاوها، و با قدرت ماوراء بشری صدای خود، لرزه بر
پیکر مخاطبان انداخته و آنها را به صندلی میخکوب کرده بود.
شب به انتها رسیده بود و مردم اجازه نمیدادند موریکونه به خانهاش
بازگردد. او سه بار بعد از ترک صحنه به درخواست مصرانه مخاطبان که با فریاد
"مایسترو مایسترو" (استاد) او را میخواندند، به روی استیج بازگشت.
سرانجام پیرمرد پارتیتورهایش را جمع کرد و در کمال فروتنی صحنه را ترک گفت.
موریکونه در تمام طول اجرا یک کلمه هم با مخاطبانش سخن نگفت. نیازی هم نبود!
انیو موریکونه در ادامه این تور در شهرهایی چون برلین، پراگ، زوریخ، تولوز،
لیون، استراسبورگ، لوکزامبورگ، اوبرهاوزن، هامبورگ و فرانفورت به اجرای
برنامه می پردازد.