News
  • دختر فرج‌الله سلحشور به اصغر فرهادی تبریک گفت
    بابت این که به دردهای این جامعه تعهد دارید تشکر
  •  
  • علي مصفا از همكاري با ليلا حاتمي مي‌گويد
    هم‌بازی بودن با لیلا حاتمی از همکاری با دیگر بازیگران سخت‌تر است
  •  
  • «کهریزک چهار نگاه» به سفارش موسسه خیریه کهریزک ساخته شد
    بهمن کیارستمی جایزه جشنواره فجر را به ساکن آسایشگاه کهریزک داد
  •  
  • قيمت بلیت سینما گران شد
    بلیت سینماها پردیس‌ها تا شش هزار تومان افزایش پیدا خواهد کرد
  •  
  • اولين كارتون بلند سينمايي بهرام عظیمی از گزینه‌های اکران نوروزی است
    قسمت دوم انیمیشن «تهران ۱۵۰۰» ساخته می‌شود
  •  
  • قابل توجه كاربراني كه در مرحله اول عضوگيري سايت "سينماي ما" ثبت‌نام كردند
    ظرفيت اوليه براي ثبت‌نام در بخش «كاربران طلايي» به پايان رسيد
  •  
  • کانون فیلم «هشت و نیم» برگزار می‌کند: پنجمین برنامه «فیلم‌دیدن با ...» در حضور كارگردان و تدوين‌گر فيلم
    علي مصفا و فردين صاحب زماني ميهمان نمايش خصوصي و نقد و بررسی «پله آخر»
  •  
  • چرا وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامي موفقیت فیلم اصغر فرهادی در اسکار را تبريك نگفت؟
    رئیس سازمان سینمای و مسئولان بنیاد سینمایی فارابی و دوستان سینماگر این کار را انجام داده‌اند!/ سیمرغ‌هاي جشنواره فجر در معرفی فیلم به مجامع جهانی موثر بود
  •  
  • رقابت و بلاتكليفي براي توليد و پخش در عيد امسال بالا گرفت + جدول
    نوروز 1391 چه سريال‌هايي از تلویزیون پخش خواهد شد؟
  •  
  • انجمن منتقدان و نویسندگان سينمايي ايران برگزار می‌کند + برنامه نمايش فيلم‌ها
    مروري بر فیلم‌های منتخب جشنواره فيلم فجر در ایوان شمس
  •  
  • سريال تازه محمدحسين لطيفي از 14 اسفند در سراسر کشور پخش مي‌شود
    قسمت اول «ساخت ايران» جمعه 12 اسفند در سينما آزادي به نمايش درمي‌آيد
  •  
  • عبدالرضا کاهانی با دلی پر پشت تریبون رفت و از مسئولان وزارت ارشاد گلایه کرد
    جوانی مانند من را که با دغدغه‌های شخصی فیلم می‌سازد تحمل نمي‌کنند
  •  
  • همه ايران لب به تحسين و تقدير و تبريك گشودند؛ يادداشت محمد قائد و ليلي گلستان
    تعجبي ندارد كه بكوشند اسكار را در چشم خلايق كم اهميت جلوه دهند؛ ما همه به طرز غم‌انگيزي ايراني هستيم
  •  
  • همه ايران لب به تحسين و تقدير و تبريك گشودند؛ متن تبريك محمود دولت‌آبادي، جواد مجابي، سيد علي صالحي، كيهان كلهر، همايون شجريان و عبداجبار كاكايي
    زنده‌باد اين زيباترين مردمان كه فرزنداني چون فرهادي را به باورِ جهان مي‌نشاند/ «جدايي» دشمن دروغ است و تنها دروغ است كه نمي‌تواند اين‌گونه آثار را تحمل كند
  •  
  • همه ايران لب به تحسين و تقدير و تبريك گشودند؛ متن تبريك چند نفر از اهالي سياست
    فرهادی در نی وجود خویش دمید و زمزمه شکایت از جدایی سر داد و پژواک این ندای آهسته و شریف بر این ظلمت تودرتو و فراگیر غالب آمد
  •  
  • همه ايران لب به تحسين و تقدير و تبريك گشودند؛ متن تبريك مهناز افشار و مريلا زارعي
    به امید اینکه خودمان هم یاد بگیریم این صلح و مهری را که شما پیام آورش بودید
  •  
  • يادداشت بهمن فرمان‌آرا به بهانه موفقيت اصغر فرهادي در اسكار + متن تبريك جعفر پناهي
    سينماي كشورمان را دور از تسويه‌حساب‌ها و دشمني‌هاي بي‌اساس به عنوان يك پديده افتخارآميز بستاييم و سد راه پيروزي‌هاي آينده‌اش نشويم
  •  
  • گفت‌وگو با پیمان معادی و محمود کلاری در هتل «بورلی هیلز» پس از مراسم اسكار
    دوست داشتیم در شان ایران باشیم/ اسکار انتهای قله افتخار است
  •  
  • لحظه‌ تاريخي براي تاريخ سينماي ايران، براي مردم ايران و سينماگر بزرگ ايراني اصغر فرهادي
    پيام تبريك مردم به اصغر فرهادي در سايت "سينماي ما" ادامه دارد؛ «جدايي نادر از سيمين» اسكار بهترين فيلم خارجي‌زبان را گرفت
  •  
  • انتقاد شديد دو سايت اصولگرا از خبرگزاري فارس به دليل تحريف عجيب گفته‌هاي اصغر فرهادي در مراسم اسكار
    آيا تحریف و خلاف واقع نویسی رویکرد رایج این سایت خبری نیست؟
  •  










       



    شنبه 13 تير 1388 - 4:17

    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009


    جمعه 26 تیر 1388

    خب رفقا و مشتری‌های کافه. بعد از یک وقفه ده دوازده روزه، قرار است با قدرت و قوت، یک بار دیگر بازی را آغاز کنیم. از امشب منتظر باشید که خیلی خبرها دارم از این هفته که باید به‌تان بدهم و کلی عکس و نکته. ممنون که در این مدت کافه را خالی نگذاشتید که کافه خودتان است. باید دوباره برگردیم به روزهای رونق دو هفته قبل. پس گفتم که... مثل بچه‌های وست‌ساید، قرار امشب تابستانی را گذاشتیم. (آدم گاهی وقت‌ها ذهن‌اش به کجاها که نمی‌رود. ده دوازده ساله بودم که داشتم کتاب داستان وست‌ساید پدرم را می‌خواندم و فیلم‌اش را نداشتم و الان آن قرارهای شبانه‌شان یادم آمد!)


    دوشنبه 14 تیر 1388

    این روزها نشسته‌ام به تماشای همه آن فیلم‌های افشاگرانه دهه 1970. از خوب‌هاش مثل «تمام مردان رئیس جمهور» تا مشهورترهاش «Z» و «سرپیکو»و مهجورترهاش «ای مثل ایکار» و مثلا «سه روز کندور» که درباره‌اش حرف زده‌ایم. فیلم‌ها حالا طعم و مزه دیگری دارند و می‌شود از زاویه‌های تازه‌ای نگاه‌شان کرد. یک جورملانکولی و شور و هوسی در آن‌هاست که همان قدر خودش را در قالب افشاگری‌های سیاسی بیرون می‌ریزد، که در یک جور طعم و بافت و مزه زیباشناسانه. (چی گفتم؟) از جمله مثلا استفاده از هیبت آل پاچینو در سرپیکو که از ریش و سبیل و لباس، به تشریح بدن‌اش روی تخت جراحی می‌رسد. و استفاده از موسیقی تئودوراکیس در «Z» و موریکونه + صدای ایرج ناظریان روی موهای نقره‌ای ایو مونتان
    و ساختمان‌های شیشه‌ای در «ای مثل ایکار» ، و هر جزو و بخشی از «تمام مردان رئیس جمهور» که این بار مثلا دیدم چه استفاده‌ای از چراغ‌های سقف دفتر واشنگتن پست، و همچنین لنگ‌های نه چندان بلند داستین هافمن با آن شلوارهای پاچه گشاد در میزانسن‌ها کرده. خلاصه افتاده‌ام توی طعم و حس این فیلم‌ها و حالا نمی‌دانم کی بیرون بیایم. (و راستی این که بچه‌های خیلی دارم سعی می‌کنم این جا کافه خوبی باشد. بعد وقتی کامنت‌های پرتعدادتان را می‌خوانم، می‌بینیم هنوز خیلی ازم جلوترید. برای این که این جا به‌تان خوش بگذرد، به حرف‌های خودتان بیش‌تر گوش بدهید. به مهدی گفته‌ام که اگر شد، لینک کامنت‌ها بیاید اول نوشته و نه آخرش.) همه به یاد جیسون روباردز «همه مردان رئیس جمهور»...





    یکشنبه 13 تیر 1388


    حتی در یک لحظه از این فینال نفس‌گیر، خیلی نفس‌گیر، که حدود 5 ساعت طول کشید و تلاش برای تعیین قهرمان، به مو کشید و پاره نشد؛ به نظرم نرسید اندی رادیک از راجر فدرر قوی‌تر است. پس چطور ماجرا این قدر طول کشید؟... برای همه چیز متشکریم اندی.




    یکشنبه 13 تیر 1388


    این بار خود نقشه، گنج است


    گذاشته بودم ادامه روزنوشت را بعد از فینال فردا بین رادیک و فدرر بنویسم. ولی به نقشه‌ای برخوردم که عشق سینما ازش فوران می‌کند. سیو کنید و بزرگ‌اش کنید. این نقشه‌ای از یک متروست که ایستگاه‌هایش فیلم‌های بزرگ تاریخ سینما هستند. بعد ایستگاه اصلی دارد و ایستگاه‌های کوچک‌تر. فکرش را بکنید از ایستگاه «بعضی‌ها داغ‌اش را دوست دارند» عبور کنید تا برسید به «بزرگ کردن بیبی» و «قلب‌های مهربان و تاج‌ها» و همین طور تا برسی به ایستگاه اصلی که «بازداشتگاه 17» باشد و از آن جا راه‌ات را کج کنی به سمت «ران» و... چی می‌شد اگر چنین شهری وجود داشت تا در آن زندگی می‌کردیم... یعنی وجود ندارد؟  یعنی زندگی نمی‌کنیم؟ طراح‌اش توضیح داده که 250 فیلم برتر سایت imdb به انتخاب کاربران‌اش را در این نقشه جای داده. یعنی عشق سینمایی‌ترین فهرستی که من می‌شناسم. و ربطی ندارد که همه انتخاب‌های خاص سلیقه من، در این لیست وجود نداشته باشد. برای دانلود یک نسخه درست و درمان از این نقشه به این آدرس بروید و خوب ایستگاه‌ها و مسیرهایش را وارسی کنید که همین جور کتره‌ای کنار هم قرار نگرفته‌اند: http://blog.vodkaster.com/2009/06/25/the-top-250-best-movies-of-all-time-map/




    جمعه 12 تیر 1388
    اندی رادیک





    کسی هست که مسابقه امروز اندی رادیک و اندی ماری را از دست داده باشد؟ ست سوم‌اش که رادیک برد، یک تریلر نفس‌گیر بود و این رادیک که توپ برداشتن و حوله پرت کردن‌اش، گام و وزن ستاره‌های سینما را پیدا کرده است. دارد بزرگ می‌شود و با وقار می‌شود، هر چند شکل وحشی بازی‌اش را از دست نداده است. شبیه کارگری است که می‌خواهد تلاش وحشتناک‌ روزمره‌اش برای بقا را به حرکتی موزون شبیه کند. واکنش‌های خود دارانه و بزرگوارانه‌اش در برابر اندی ماری هنوز بچه، و تماشاگرهای پر سر و صدای انگلیسی، محشر بود. حالا رفته فینال. این چهارمین باری است که در فینال یک گراند اسلم با فدرر رو به رو می‌شود و فدرر که هر سه مسابقه قبلی را برده. درست مثل همین بازی امروزش در برابر تامی هس که انگار مسابقه مرحله نیمه نهایی ویمبلدون برایش، یک حرکت تمرینی بود. (هر چند که هس، به شکل غافلگیرانه‌ای، زور کم‌اش در مقابل فدرر را، در هاله‌ای از یک جور بازیگوشی کودکانه پنهان کرد.) خدا به داد رادیک ما در فینال برسد. فینال فدرر و رادیک، یکشنبه برگزار می‌شود.

    پی‌نوشت اول: به سهم خودم از تمام بر و بچه‌هایی که به نیما و خانم‌اش از طریق این روزنوشت تسلیت گفته‌اند؛ تشکر می‌کنم. ان‌شاءا... روزهای خوب.

    پی‌نوشت دوم: جواد رهبر به روز کرده: «اولین تصویری که از کارل مالدن یادم می آید، زمانی است که در «اتوبوسی به نام هوس» (۱۹۵۱) پیش ویوین لی می آید و لی به اولین چیزی که گیر می دهد این است که یک آقا نباید با صورت اصلاح نشده به ملاقات یک خانم بیاید. همین کارل مالدن بود که در مورد کارهایی که در کودکی کرده بود،‌ گفته: «پدرم شیرفروش بود. به همین خاطر»

    ... و می‌دانم باور نمی‌کنید، ولی وحید قادری هم: «...طبق معمول شروع کردم به نوشتن یادداشت و تعریف کردن این داستان که مثل همیشه نصفه ماند و چند اتفاق نه چندان جالب حالم را خراب کرد. دیگر نتوانستم با آن شوری که داشتم بقیه روزنوشت را بنویسم و بایگانی‌اش کردم. یعنی رفت همان جایی که گفتم. حیفم آمد آن داستان واقعی و آن شعف دیدن آفتاب و حال خوب را خراب کنم. اما حالا باز آمده‌ام سراغش. این داستان را تعریف کردم که بگویم همیشه اوضاع آن طوری که فکر می‌کنیم پیش نمی‌رود. فکر می‌کنیم اگر بگوییم فلانی بد است و طرف من خوب همه چیز به هم می‌ریزد ولی این طوری نیست. آن ور در خورشیدی هست که اصلا انتظارش را...»

    پی‌نوشت سوم: ببینید. هنوز ژان پیر ملویل ببینید. پست آینده درباره فیلمسازهای بعدی صحبت می‌کنیم.

    پی‌نوشت چهارم: این کتاب «روح پراگ» ایوان کلیما را رفتم خریدم. به پیشنهاد یکی از بچه‌ها در یکی از کامنت‌های روزنوشت قبلی.

    پی‌نوشت پنجم: دیروز پریروز تولد کاوه بود. یک عکسی در کامنت‌اش در روزنوشت قبلی، کادو گذاشتم که خیلی دوست‌اش دارم. ;کنار گذاشته بودم برای صفحه اول. اگر کادو نبود، می‌گذاشتم این جا که همه ببینید!
    بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

    نظرات

    wall_e
    شنبه 13 تير 1388 - 11:9
    -12
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    یادمه تازه که موسیقی رو شروع کرده بودم,علاوه بر هیجان و عشق به یادگیری,عطش زیادی برای اجرای قطعاتی داشتم که از توان آن زمان من بالاتر بود,یه جور حرص که هرچه بیشتر تمرین میکردم , آرامشم کمتر میشد و خوب طبیعتا همیشه ایراد داشتم,استاد مظلومم میگفت یواش تر ,سعی کن از همین چیزای کوچیکی که میزنی لذت ببری!اما من سریع می تاختم!!یه روزی به خودم امدم و دیدم یه چیزی کمه !!!"اعتماد و آرامش"!!!به همین راحتی,من قدر زمین خوردن های اولیه و سوتی های بامزه و شکست رو نفهمیده بودم!!و فقط بیشتر می خواستم!حالا اما از تک تک نت ها لذت میبرم و این مرحله به نظرم همون چیزیه که نگاه رادیک داره!وقتی سرویس میزنه کیف میکنه و نمی ترسه!اعتماد,آرامش و البته خواستن=اندی رادیک*(البته اگه طرفدارای اندی بگن که هیچ وقت به اندازه ی موسیقی من خام نبوده,پس نتونستم منظورمو بگم!!)

    امیر: زندگی رو فهمیدی رفیق. می‌تونی فقط ازچیزای خوب بزرگ لذت نبری!
    بهرنگ
    شنبه 13 تير 1388 - 11:41
    -5
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    فدرر قهرمانه بقیه فقط خودشونو خسته میکنن

    تنها حریفش نادال بود که مصدوم شد

    یکبار آندره آغاسی تو یه مصاحبه گفته بود مسابقه ی این دو نفر زیباترین بازیهاییه که تنیس به خودش دیده یکی ورزشکاره با اندامی ورزیده و یکی هنرمنده! به همین خاطر هر دو مجبورند بهترین بازیهاشون رو جلوی هم انجام بدن.

    راستی تنیس بانوان رو نگاه نمیکنین؟ من طرفدار ماریا شاراپوا هستم ولی تو ویمبلدون ونوس ویلیامز قهرمانه.

    حامد صرافی زاده
    شنبه 13 تير 1388 - 11:41
    30
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    خیلی خیلی خیلی دوست داشتم درباره تمام این چیزهایی که در این چند وقت نوشتی و نوشتید و نوشتند بنویسم. آنقدر غمگینم آنقدر غمگینم که دیگر نای هیچ حرکت برام نمونده و اساسا تا اطلاع ثانوی حرفی برای گفتن نداریم در هفته های قبل و در روزهای اوج همه چیز دوستی به من گفت در گاندی گروهی از بچه ها جشن تولد گرفته بودند. اگر ایران بودم و اگر اونجا بودم حتما وارد اون کافه می شدم دعوا که نه قطعا باهاشون باصدای خیلی خیلی بلند حرف می زدم.بحث می کردم و آخر سر سرم رو محکم می کوبیدم به دیوار. نوشته های تو در این روزها و بقیه دوستان همون حس رو در من زنده می کنه. آخر چطور می توانید و چطور می توانید چطور می توانید ؟ کجای این ابعاد زندگی در ایران به تماشای مسابقات ویمبلدون می خورد؟ چطور می توانید موقع تماشای اسکار از برنده شدن اسکورسیزی در گوشه چشمتان حلقه بزند؟ چطور می توانید جایزه گرمی را تماشا کنید و از طرز حرف زدن تارانتینو لذت ببرید؟ کجای زندگی ما کدام بعد زندگی ما لحظه ای و اندکی به آن دنیا نزدیک اس؟. امیدوارم در فیلم مستندی که ساختی از تمام وقایع یکماه گذشته هم صحنه های از جشن تولد اون دوستان رو بگذاری و هم در این عزای عمومی و کاسه چه کنم چه کنمی که همه برای آینده گرفتیم در دستمون، نماهایی از تماشا و لذت بردن ات از مسابقات ویمبلدن . برعکس اون چیزی که تو فکر می کنی یقین داشته باش همه حکومت ها از وجود آدمی مثل شما بی نهایت بیشتر لذت می برند و حال می کنند تا کسانی مثل بیضایی .

    آریان.گ
    شنبه 13 تير 1388 - 12:9
    -13
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    هر چند باورش سخت بود ولی خب وقتی رفتم تو روزنوشت وحید قادری باورم شد و دوباره یاد اون اولین روزنوشتش افتادم که بهار 85 بود و رفتم و دوباره خوندمش همونقدر که دلچسب بود حسادت برانگیز و جالب بعد گذشت 3 سال نه تنها از میزان حسادتم کم نشد که بیشترم شد و اینکه یه پایه عشق فیلم باحال داشتن که مثه خودت زندگیش سینما باشه و تازه برادرتم باشه واقعا نعمت بزرگیه و نداشتنش حسرت .

    راستی یه وبلاگی پیدا کردم به نام (وحید نامه ) نوشته های طنز مینویسه که واقعا با مزست . آدرسشم اینه : http://vahidname.blogspot.com

    به بايگاني موضوعي وبلاگ هم وقت کردید سر بزنید که به نوشته های بسیار جالبی بر میخورید

    حامد ب
    شنبه 13 تير 1388 - 14:41
    -9
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    بعد از مدتها سلام

    دوست دارم بيشتر درباره كارل مالدن و بقيه نقش دوهاي تاريخ سينماي آمريكا از شما بخوانم.

    97 سال عمر كمي نيست. راستش دوست دارم دنيرو اينقدر عمر كند. كسي از سينماگران را مي شناسيد كه صد ساله شده باشند؟ پير ترينشان بگمانم روبرت برسون باشد كه 99 سال عمر كرد.

    jeremy brett
    شنبه 13 تير 1388 - 14:55
    -7
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    همیشه عشق مارات سافین بودم هر چند دیگه تو سن و سال اوجش نیست ولی موافقم که بازی رادیک و فدرر همیشه برام جذاب ترین بوده حتی جذاب تر از فدرر نادال ,یه جور برزیل ایتالی هستش برام. بعدم اینکه پرواز مایکل نزاشت تو کامنتها بحث سینما درمانی ادامه پیدا کنه,البته این جادوی هنر هستش که باعث میشه هنر از نوع غیر ایرانیش بتونه سیاست از نوع ایرانیش رو تحت تاثیر قرار بده می خواستم بگم فیلمthe world fastest indian رو از دست ندین یه فیلم ساده ی سرشار از امید که توش دوست داشتنی ترین آنتونی هاپکینز تا به حال رو می بینین که نه تنها نا امید نمی شه بلکه به شکل باور پذیری حتی نا راحتم نمی شه...

    امیر: آفرین. پیشنهاد مهجور اما خوبیه. کاش بچه‌ها ببینن این فیلم رو.

    شنبه 13 تير 1388 - 16:5
    9
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    حامد صرافی زاده‌ی عزیز!

    " دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

    کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست"

    مشکل من با تو اینه که چراغت رو جایی بدی اوردی و بیخودی انتظار دیدن " انسان" رو داری و وقتی نمی‌بینی، این‌جوری برآشفته میشی.

    علي
    شنبه 13 تير 1388 - 21:56
    16
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    چرا توي پرونده "درباره الي ..." مجله فيلم نبودي؟!

    wall_e
    شنبه 13 تير 1388 - 22:26
    -6
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    آقای حامد,منم غمگینم...بسیار,بسیار زیاد,اما راستش باید باور کنید که برای بعضیا مثل من و خیلی ها,فیلم و موسیقی از نفس کشیدن و غذا خوردن و زندگی,جدا نیست..خوب الان شما ناراحتید ,اما فکر نمیکنم فعالیت های حیاتیتون رو قطع کرده باشید,ساده است,ما هم نمیتونیم !!!(نبایدم قطع کنید)بعضی از آدما برای تفریح و گذران وقت فیلم میبینند و بعضی با فیلم و هنر زندگی می کنن,آیا شما موسیقیدانی که از غم مردمش فقط و فقط ساز میزنه را تنبیه میکنید؟آیا شما به نقاشی که از ایمان به مردمش طرح میزنه خرده می گیرید؟...خشم و غمتون محترمه اما اگه به روش زندگی هم احترام بگذاریم,باور کنید تک تک ماها قوی تر و راسخ تر میشیم و غمتون زودتر از بین میره...(برادر لیلا رو یادتون هست؟)دوست عزیز غمگینم,هموطن, نا امید نشیم قوی تریم...ما همه با هم هستیم...

    ساسان امیرکلالی
    شنبه 13 تير 1388 - 23:3
    6
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    به جرمی برت : هی پسر این قضیه سینما درمانی تزش رو خودم دادم. دو سال پیش اون هم تحت عنوان فیلم درمانی. حق کپی رایت یادت نره

    ساسان امیرکلالی
    شنبه 13 تير 1388 - 23:4
    20
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    ما که تا حالا این بازی های تنیس رو نگاه نکردیم و فعلا هم تو برنامه هام نیست. فعلا دلم واسه یه لپ دنس تنگ شده. کاوه بریم؟

    شیده
    شنبه 13 تير 1388 - 23:6
    -10
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    سلام حالا باز به امید امدن شوری با هم متحد می شویم تا فردا شود و موعود فرا رسد و مارا همه ی مارا از این خمودگی وسستی نجات دهد البته که ما دل در گروی اقای متین سوئیسی داریم که بیاید و ارام و عمیق به رقیبش چشم بدوزد تا ما بدانیم که که کار تمام است....... این روزها واقعا حال و روزم دیدنی است دائم در مرز بین خوشی و نا خوشی قرار دارم جدا از اوضاع احوال انتخابات ( که بیم و امیدش داشت زنده به گورمان می کرد) و افسردگی بعدش هر روز اتفاقی می افتد و حالم را دگرگون می کند دیدن درباره ی الی و نخوابیدن و منگی مسرت بخش شبش کجا و گیر اوردن مجله فیلم و بی وفایی منتقدان محبوبمان کجا ( که بیچاره بازیگران فیلم دوباره متحد شوند تا کسی حس نکند : چرا اینجا این طوریه؟) یا رفتن مایکل کجا و توی اون شرایط کلی جمله ی خوب و فیلم خوب دیدن کجا بعد از دست دادن اشنای نیما و ارزو پیش امد و پشت سرش تولد کاوه حال هممون رو عوض کرد کارل مالدن رفت و فردا هم که بازی است............... و حالا دارم به یکی از داستان کوتاه های چخوف فکر می کنم که در ان زنی بود که با هر مردی که اشنا می شد عاشق خواسته های مرد و به دنبال ان ان خواسته ها هدف زندگی اش می شدند چه بسا که حتی بعضی از ان اهداف در تضاد با مرد مرحوم قبلی بود اما زن راضی بود زندگی اش شور داشت و راضی بود .......... به wall-e : تو عالی هستی.

    امیر: نقل چخوف‌ات حرف نداشت.
    ساسان امیرکلالی
    شنبه 13 تير 1388 - 23:10
    -4
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    یکی بود یکی نبود. یه روزی یه فیلمی بود که حالا نیست. هر کی گفت اسم اون فیلم چی بود؟

    ساسان امیرکلالی
    شنبه 13 تير 1388 - 23:11
    -5
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    کامنت قبلی که شوخی بود. اما منظورم فیلم تنها دوبار زندگی می کنیم که این روزا خیلی دلم واسش تنگ شده شاید یه مطلبی هم واسش نوشتم و فرستادم.

    پری
    شنبه 13 تير 1388 - 23:42
    -22
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    با حامد موافقم همه یه بغض تو گلو داریم

    ویمبلدون و فیلم و سریال نمیچسبه این روزها چه برسه بخواهیم بریم تو نخه تشویق کننده های انگلیسی و سرو صداشون!!

    کاش اینطور نمیشد کاش به جای ابنهمه نگرانی و غصه شاد بودیم و از فیلم ها و سفرها و دوستها و رفاقت ها و ........صحبت میکردیم با خیال راحت نه با وجدان معذب و دل ناخوش و....

    آریان.گ
    يکشنبه 14 تير 1388 - 0:18
    5
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    فينال مردان تنيس ويمبلدون بين فدرر و راديك يكشنبه ساعت 17:30 دبی اسپرت

    mohsen
    يکشنبه 14 تير 1388 - 1:13
    -8
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    aghaye ghaderi nemikhay darbareye ELI chizi benevisi??montazerama.!

    حامد صرافی زاده
    يکشنبه 14 تير 1388 - 3:13
    5
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    به آقا یا خانوم wall_e وتمام کسانی که فکر می کنند زنده اند و دارند در ایران زندگی می کنند و بی اندازه از بودنشان و نفس کشیدن شان و دیدن لحظات جذاب و و طلایی اطرافشان از لذت و شعف ذوق می کنند و دوست دارند عین Elizabethtown

    زندگی کننند و در تهران یا شیراز یا اصفهان یا ا تبریز یا شهر ری یا بندرعباس یا بند انزلی 1388 یا 1389 یا 1390

    خودشان را به کوچه علی چپ بزنند:

    فقط چهل رور صبر می کردید. فقط چهل روز صبر می کردید تا جامه سیاه مان را از تن در می آوردیم. کاشکی چهل روز صبر می کردید تا زندگی را از سر بگیریم. چهل روز صبر می کردیم تا دوباره در فیس بوک جزو کلوب طرفداران گوریل انگوری شویم. چهل روز به احترام توهین بی شرمانه به حقوقمان و تکه پاره شدن آخرین نشانه های دموکراسی و و محوتدریجی و زجر آور همه آن چیزهایی که وجودشان برای هرجامعه ای از نان شب هم واجب تر است، دندان روی جگر می گذاشتیم و فقط سکوت می کردیم و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه.

    بی اندازه منتظر تماشای مختارنامه داوود میر باقری ام .

    دوست دارم بدانم دقیقا یک روز بعد از ظهر عاشورا مردم کوفه و اطراف کوفه به چه فکر می کردنند و چه می گفتند. و دیدم قسمت اول در چشم باد جعفر ی جوزانی را که درهمان قسمت اول مرثیه غم انگیزی را در گوشم زمزمه کرد که زن ها به مردهایشان می گفتند دارد چهره ات یادم می رود و سوال این بود که ما همچنان در قرن 21 در غم از دست رفتن همه چیز سوگواریم و منتظر. فقط چهل روز صبر می کردید و لذت هایتان را قورت می دادیم و شعفمان به رخ این و آن نمی کشیدیم. کاشکی چهل روز فقط به این دیالوگ شاهکار حمید امجد در تاتر مهر و آیئنه ها که در وصف امام علی (ع) گفته بود فکر می کردیم:

    " اگر در شما عمقی می دید که دیگر سر بر چاه نمی گذاشت "

    محمد تعلق
    يکشنبه 14 تير 1388 - 5:4
    -18
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    آقا امشب اتفاقی یه فیلم دیدم گفتم شاید به درد معرفی تو پرونده ی فیلم درمانی این سایت بخوره. خداحافظ لنین. داستان عالی، بازی ها بدون اغراق و به جا. از همه مهم تر مناسب حال و روز ما.

    عسق سگی
    يکشنبه 14 تير 1388 - 5:30
    4
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    مسافرین عزیز ایستگاه وال ایی. برای تغییر مسیر و ورود به خط 2 به تابلو های راهنما مراجعه کنید. ایستگاه بعد کازابلانگا می باشد.مسافریت محترم ایستکاه بعد انی حال می باشد خواهشمند است از تخم مرغ های خود به بهترین نحو استفاده نمایید.ایستگاه بعد فایت کلاب می باشد. ایستگاه فایت کلاب. قطار خط 12 در اماده حرکت می باشد تا ایستگاه بعد از همسفر شدن با افراد جدا خوداری فرمایید.مقصد این قطار مزثیه ایی برای یک روی می باشد. ایستگاه بعد ممنتو .

    یه دوست
    يکشنبه 14 تير 1388 - 12:37
    -16
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    به حامد صرافی زاده

    دوست عزیز فک کنم مشکل اصلی شما اینه که ایران نیستی،کاش ایران بودی تا متوجه بشی که وضعیت اون قدر ها هم که فک می کنی اسفناک نیست،داریم زندگیمونو

    می کنیم،خوشبختانه دولت و کشور خوبی هم داریم و بهش هم افتخار می کنیم.

    توکل کن به خدا و غصه ها رو از خودت دور کن.

    آره عمو جان!

    علیرضا
    يکشنبه 14 تير 1388 - 15:29
    -9
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    واقعا با حامد هم عقیده ام .این تنها کاری است که میشه انجام داد احترام

    احترام

    آقای قادری عزیز سکوت و پروژه فیلم درمانی خوب بود اما به روی خودمون نیاریم چی شده و الان تو چه موقعیت نا امید کننده ای هستیم هم خوب نیست.این دقیقا کاریه که این روز ها رسانه ملی داره انجام میشه .نشر

    امیدواری و جشن و سرور نمی گم هماهنگ هستید اما هم جهت دارید

    حرکت می کنید .اینم می دونم که سایت رو زنده می خواهید اما میشه

    استراتژیبهتری انتخاب کرد. یه کم سخته باور کنم بیخیال نیستید وقتی

    اینقدر از پدیده ها دچار شعف میشوید.

    موفق باشی

    medisa
    يکشنبه 14 تير 1388 - 18:20
    -3
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    از روز اكران "درباره ي الي"روز شماري ميكردم براي بيرون اومدن اين شماره ي مجله فيلم اما نبودن اسم شما زير سر فصل(همك

    اران اين شماره:)آب سردي ريخت روي همه ي انتظارها...

    تا كي بايد به انتظار نشينيم؟؟؟؟؟؟؟

    امیر صباغ
    يکشنبه 14 تير 1388 - 18:21
    -23
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    در ایامی که ما را دروغ‌باران می‌کردند، در ایامی که به نظر می‌آمد هر چیز واقعی، هر چیزی که هدفی بود فراتر از انسان، دیگر اصلاً وجود ندارد و ما محکوم به هیچی و فراموشی شده‌ایم ـ در چنین ایامی، آدم می‌نویسد تا بلکه بتواند بر این خلط و هرج و مرج فائق آید. آدم می‌نویسد تا مرگ را انکار کند، مرگی که این همه چهره‌های مختلف به خودش می‌گیرد، و هر کدام از این چهره‌ها همیشه واقعیت، سرنوشت بشری، رنج، تمرد و صداقت را از معنا تهی می‌کند. ... ما می‌نوشتیم تا واقعیتی را که به نظر می‌آمد در حال فرورفتن و غرق‌شدنی ابدی در یک فراموشی تحمیلی است در حافظه‌هامان زنده نگاه داریم. این جمله‌ی میلان کوندرا در کتاب خنده و فراموشی به یادم می‌آید: «ملت‌ها این‌گونه نابود می‌شوند که نخست حافظه‌شان را از آن‌ها می‌دزدند، کتاب‌هایشان را تباه می‌کنند، دانش‌شان را تباه می‌کنند، و تاریخ‌شان را نیز. و بعد کسی دیگر می‌آید و کتاب‌های دیگری می‌نویسد، و دانش و آموزش دیگری به آن‌ها می‌هد، و تاریخ دیگری جعل می‌کند.» در همین کتاب، کوندرا عبارتی را باب کرد که الهام‌بخش من شد: او رئیس جمهوری را که تجسم نظام کمونیستی بود «رئیس جمهورِ فراموشی» خواند. ملتی که رهبری‌اش به دست رئیس جمهور فراموشی است با سر به سوی مرگ می‌تازد. و آن‌چه در مورد ملت‌ها مصداق دارد در مورد افراد هم، یعنی در مورد تک‌تک ما، صادق است. اگر ما حافظه‌مان را از دست بدهیم، خودمان را از دست داده‌ایم. فراموشی یکی از نشانه‌های مرگ است. وقتی حافظه نداری دیگر اصلاً انسان نیستی.(از مقاله ی حافظه و ادبیات-روح پراگ)...

    شیوا مشهدی
    يکشنبه 14 تير 1388 - 18:25
    4
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    لطفا یک نگاهی و لطف هم به سینمای جهان داشته باشین. تکلیف اون دسته از دوستانی که کشته و مرده روزنوشتهای شما نیستن و با سینمای جهان حال می کنن چیه؟

    محمد تعلق
    يکشنبه 14 تير 1388 - 19:55
    17
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    آقا این چه وضعیه؟ ما هم اینجا یه کامنت گذاشته بودیم کوش؟ گفتم نظر شما رو درباره ی دیدن فیلم "خداحافظ لنین" بپرسم و به بقیه هم پیشنهاد بدم. ظاهرن نظری نداشتید!

    امیر: نظرتون رو گذاشته بودم که به‌اش یه بخشی رو اضافه کنم و بگم که پیشنهاد خیلی خوبیه. فیلم مناسبی برای همون فیلم درمانیه که گفتی. این جا کامنت‌ها یه مدتی طول می‌کشه تا آپ بشه. تازه واردی رفیق! آره؟
    عقیق
    يکشنبه 14 تير 1388 - 22:4
    -9
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    سلام 1-فکر نمی کنی خیلی واسه تولد دوستت ولخرجی کردی؟ 2-بازم می گم تو این وضعیت آدم بشینه و اندی رادیک تشویق کنه جای تقدیره!!!! 3-افسردگی دارم می میرم. یارب! مددی.

    بهرنگ
    يکشنبه 14 تير 1388 - 22:11
    3
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    ( تبریک به طرفداران فدرر)

    این رادیک ما رو دق داد تا باخت! ولی واقعا رادیک خوب تلاش کرد

    فدرر با این قهرمانی رکورد پیت سمپراس رو در قهرمانی های گرند استم شکست. 15 قهرمانی رکوردش واقعا فوق العادست.

    wall-e
    يکشنبه 14 تير 1388 - 23:30
    -16
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    به آقای حامد خشمگین و غمگین و خشمگین:

    :وقتی نوشته شما روخوندم,بسیار بسیار ناراحت شدم که چرا این همه همدلی و همدردی رو نمیبینید و فقط روی حرف خودتون پافشاری میکنید,ای کاش نگاهی به فیلم لیلا –اونجایی که لیلا خورد و شکسته, به خونه پدریش میره بیندازید تا شاید حرفمو درک کنید,به نظر من شما مثل اهل خونه لیلایید که با نگرانی و اضطراب,لیلا رو حتی یه لحظه تنها نمیگذارید. اما هموطن غمگین و ناامیدم,به من و برخی دیگه حق بدید سازمونو زمین نگذاریم ,برادر لیلا که سازشو فریاد میزد, غمگین نبود؟نگران نبود؟دردم از اینه که هدف و خواسته من و شما یکیست,پس چرا به جای اینکه به هم احترام بگذاریم و با هم باشیم,همدیگر رو محکوم میکنیم؟راستشو بخواهید بازی فینال رو نگاه کردم و لذت بردم ,به همون دلیلی که وقتی یکی از عزیزانم درگذشته بود,نتونستم فیلم و سازمو کنار بگذارم,شاید فیلم و سازم پناهگاه من باشن,شاید وقتی فیلم میبینم, بهتر میبینم و میشنوم و عمیق تر فکر میکنم .شاید عزاداری من با شما فرق بکنه.آقای حامد عزیز,به نظرتون اگه به روش های همدیگه احترام بگذاریم,متحد تر نیستسم؟؟اجازه بدید به ازادی-این وازه مقدس که عزادارش هستید_فرصت بدیم جان تازه ای بگیرد.دوست خشمگینم,من و شما هدف مشترک داریم,تنها تفاوت ما اینه که من به شما و نگاه و روش شما احترام میگذارم و شما,هر نظری جز نظر خودتون رو محکوم میکنید.......(بازم میگم :ما همه با هم هستیم)

    ((نکته:این واژه "هموطن" رو با عشق کشف کردم و دیگه فراموشم نمیشه)

    به شیده:مرسی.خوشحالم که دیگه-تا ابد-احساس تنهایی نمیکنم


    يکشنبه 14 تير 1388 - 23:34
    -35
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    به سینما درمانی ربطی نداره، اما .....

    برتولد برشت:

    "اول به سراغ یهودی‌ها رفتند

    من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم .

    پس از آن به لهستانی‌ها حمله بردند

    من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم .

    آن‌گاه به لیبرال‌ها فشار آوردند

    من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم

    سپس نوبت به کمونیست‌ها رسید

    کمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نکردم .

    سرانجام به سراغ من آمدند

    هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند."


    دوشنبه 15 تير 1388 - 0:19
    4
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    خدا خود ميداند عظمت تنهايي هاي علي را

    و عظمت اشك را

    و عظمت سپيده اي كه سر ميزند، وقتي كه به شوق بيدار است.

    خود او ميداند، شكوه پيروزي او را

    و خود او ميداند دل پر علي را

    وقتي كه مرد دل پري دارد.

    متولد خانه اش و شهيد سينه چاكش،برايش.

    عيد زيباي امير مومنان علي (ع) مبارك باد.

    امیر صباغ
    دوشنبه 15 تير 1388 - 0:59
    12
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    امیر قسمت هایی که از "روح پراگ" گذاشته بودم رو حذف کردی ؟ یا کامنتم نرسید؟

    امیر صباغ
    دوشنبه 15 تير 1388 - 1:10
    7
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    ديگر چه مي توانستيم كرد ،براي در هايي كه نگهباني مي شدند ديگر چه مي توانستيم كرد ،براي خيابان هايي كه ممنوعمان كرد ديگر چه مي توانستيم كرد ،براي شهري كه خوابيده بود؟ ديگر چه مي توانستيم كرد ،براي زنی كه گرسنه بود و تشنه ديگر چه مي توانستيم كرد ،براي ما كه بي دفاع بوديم ديگر چه مي توانستيم كرد ،براي شبي كه زاده شد ديگر چه مي توانستيم كرد ،براي ما كه عاشق بوديم؟ " شعری از پل الوار"

    امیر صباغ
    دوشنبه 15 تير 1388 - 1:36
    7
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    یادم رفت بگم که اون شعر پل الوار رو واسه حامد گفتم(رفیق واقعا بیشتر از این از دست ما برنمی یاد ، شاید اگه پیروز شده بودیم مثل دوم خرداد چند صباحی رو به خوشی میگذروندیم و بعد حتی خودمون هم ازش زده می شدیم و به جایی می رسیدیم که خاتمی رو در آخرین سال ریاست در دانشگاه تهران هو کردیم،ولی الان ما با هم هستیم....الان در شرایط دیگری بودیم،ما در ظاهر شکست خوردیم ولی در عوض چیزهای ارزشمندی بدست آوردیم )

    محمد تعلق
    دوشنبه 15 تير 1388 - 2:59
    12
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    می دونستم کامنت ها چک میشن. گفتم نکنه حرف بدی زده بودم. مشتری نسبتن قدیمی ام از نوع گودریش. چاکرم.

    امیر صباغ
    دوشنبه 15 تير 1388 - 3:30
    14
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    از مقاله‌ی «ادبیات و حافظه - روح پراگ» : در ایامی که ما را دروغ‌باران می‌کردند، در ایامی که به نظر می‌آمد هر چیز واقعی، هر چیزی که هدفی بود فراتر از انسان، دیگر اصلاً وجود ندارد و ما محکوم به هیچی و فراموشی شده‌ایم ـ در چنین ایامی، آدم می‌نویسد تا بلکه بتواند بر این خلط و هرج و مرج فائق آید. آدم می‌نویسد تا مرگ را انکار کند، مرگی که این همه چهره‌های مختلف به خودش می‌گیرد، و هر کدام از این چهره‌ها همیشه واقعیت، سرنوشت بشری، رنج، تمرد و صداقت را از معنا تهی می‌کند. ... ما می‌نوشتیم تا واقعیتی را که به نظر می‌آمد در حال فرورفتن و غرق‌شدنی ابدی در یک فراموشی تحمیلی است در حافظه‌هامان زنده نگاه داریم. این جمله‌ی میلان کوندرا در کتاب خنده و فراموشی به یادم می‌آید: «ملت‌ها این‌گونه نابود می‌شوند که نخست حافظه‌شان را از آن‌ها می‌دزدند، کتاب‌هایشان را تباه می‌کنند، دانش‌شان را تباه می‌کنند، و تاریخ‌شان را نیز. و بعد کسی دیگر می‌آید و کتاب‌های دیگری می‌نویسد، و دانش و آموزش دیگری به آن‌ها می‌هد، و تاریخ دیگری جعل می‌کند.»...
    بهرنگ
    دوشنبه 15 تير 1388 - 10:13
    13
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    http://www.abcgallery.com http://search-pdf-books.com http://www.tccandler.com

    امیر: ممنون بهرنگ. به خصوص به خاطر این لینک:
    http://www.abcgallery.com

    سرپیکو
    دوشنبه 15 تير 1388 - 11:51
    -14
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    من هیچ وقت نمی بازم، هیچ وقت!

    "جف کاستلو" در سامورایی

    علی
    دوشنبه 15 تير 1388 - 12:47
    14
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    نمیدونم چرا هر کسی، هرچیزی، هر... که دوست داریم از ما می گیرند هرمان هسه میگه: ما نمیتونیم عاشق باشیم. بقیه مردم می تونند. این راز آنهاست.

    امیر: گاهی وقت‌ها فکر می‌کنم علی سنتوری زاده هسه اس.
    کاوه اسماعیلی
    دوشنبه 15 تير 1388 - 13:13
    -4
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    عقیق جان..من هم فکر میکنم که امیر عزیزم خیلی برایم ولخرجی کرده.چون میزان ارادتش به حادثه جویان را میدانم.و اینکه ایرج کریمی هم در دوست داشتن این فیلم با امیر قادری است.(درست میگویم امیر دیگه نه؟)....ممنونم امیر جان. و اینکه اندی رادیک بارها شانس پیروز شدن را داشت.ست دوم را به بازیگوشی و علاقه عجیبش به بازی نمایشی باخت....و اینکه کارگردانی مسابقه دیروز در انتخاب کلوزآپ های درشت اندی رادیک و دانه های عرقی که از صورتش سرازیر می شد عالی بود.یک نمای دیگر هم بود که اندی رادیک به یک تصمیم عتراض کرد و نمای تماشای دوباره آن صحنه و واکنش عصبی اندی تماشایی بود.و بهتر از همه تماشای زمین خوردنهای معروفش بود .... ضمنا حامد صرافی زاده عزیز از لهجه تارانتینو در گرمی گفته که یادم می آید من بهش اشاره کرده بودم توی گرمی دو سال پیش وقتی اسم مری جی بلیگ را صدا میزد. و اینکه حامد به الیزابت تاون اشاره کرد.چرا به فکر خودمان نرسیده بود.مرسی حامد جان..

    امیر: «...و اینکه حامد به الیزابت تاون اشاره کرد.چرا به فکر خودمان نرسیده بود...» یه دیالوگ دیگه توی بیلیاردباز هست که می‌گه: «تو حرف منو می‌فهمی پسر.»
    مهم نیست استاد
    دوشنبه 15 تير 1388 - 13:45
    -4
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    این اسمو نوشتم ببینم یاد فیلمی میفتین یا نه یادداشت من جزو ممنوعه ها بود؟ یا آپ میشه بهر حال بعید میدونم نرسیده باشه اقای قادری اگخ تحمل این دو کلمه رو هم نداشته باشین دیگه وای به حال ما وای به حال من...

    امیر: تنها کامنتی که این روزها در این بخش آن لاین نشد یه قطعه شعر بود...
    از پشت یک سوم
    دوشنبه 15 تير 1388 - 15:20
    0
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    تهرانِ كِرم قهوه‌ايی! احتمالاً اگه كوه‌ بی‌بی شهربانو هم همتی كنه و دو زار معرفتی خرج كنه و تكونی به بالا و پايين خودش بده و چهار تا توپ و ترقه در كنه و يه كم گدازه‌های آتشفشانی از دهنه‌ی نداشته‌اش بريزه وسط ميدون شاه عبدالعظيم شهر ری، ديگه بزم‌مون كامل و مجموع بلايایی كه به سر تهران اومده تكميلِ تكميل ميشه! دو روزه كه گرد و غباری كه تا حالا فقط توی تلويزيون ديده بوديم و عمدتاً هم توی شهرهای جنوبی ايران وجود داره، اومده و ساكن پايتخت شده. گرد و غباری غليظ كه وقتی نفس می‌كشی بخوبی حس ميكنی شن و ماسه داره ميره توی شش و ريه‌ و سوراخ دماغت! نمی‌دونم ما تهرانی‌ها داريم تاوان كدوم گناه تاريخی‌ اجدادمون رو پس میديم كه انواع و اقسام بلايای طبيعی و مصنوعی صاف مياد و توی ميادين شهرمون سكنی می‌گزينه. توی اين شهر و در مساعدترين حالت ممكن، ميزان سُرب و نيترات و فسفر و ازت و اوره و چوب و چماق و فحش‌های خوار مادر چارواداری معلق در هوا (!) خيلی بالاتر از حد نرمال و استاندارده اونوقت توی چهله‌ی تابستونِ امسال با حرارت 40 درجه سانتی‌گراد، فقط همين گرد و غبار رو كم داشتيم كه به لطف عدم بيابون‌زدايی كشورهای عربی (حالا نه اينكه خودمون تموم كوير لوت رو تبديل به جنگل و باغ و بستان كرديم) شن و ماسه‌های كشورهای دوست همسايه، اين همه راه رو تا خودِ تهران قدم رنجه كردن و در حال حاضر ريدن به شهر و پايتخت‌مون و حالا هم كه ديگه معلوم نيست كی خيال رفتن دارن. تا اون هفته كه جرات نداشتيم تا سر كوچه بريم و يه ظرف ماست بخريم كه يهويی اوضاع شلوغ پلوغ ميشد و می‌ريختن و می‌بردن...! حالا هم كه ديگه بواسطه‌ی حضور كاملاً پُر رنگ اين ذرات و غبار معلق، ديگه نه آسمون و ابر و خورشيد معلومه و نه برج ميلاد و رشته كوه‌های البرز كه پنداری هر چی درد و مرض و بلا و كوفت و زهر مار و حُناقه، از زمين و هوا اومده و توی همين شهر بدبختِ مادر مُرده كه دو روزه رنگ‌ش شده كِرم قهوه‌ايی جمع شده!

    امیر: خوب نوشته شده ها!
    فاطمه
    دوشنبه 15 تير 1388 - 19:38
    -14
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    به سکوتم....

    به قوی‌ترین سلاحم احترام بگذار!

    طنینش را می‌شنوی؟

    وقتی حرف نمی‌زنم،

    از زیبایی آن‌چه می‌گویم لذت می‌بری؟

    جواد رهبر
    دوشنبه 15 تير 1388 - 22:11
    10
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    http://image.toutlecine.com/photos/m/e/l/melville-jean-pierre-06-g.jpg من

    امیر: هی رفیق. چه عکسی... دریای درون.
    jeremy brett
    دوشنبه 15 تير 1388 - 23:32
    -16
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    من که نه سینه چاک فدرر بودم نه عشق رادیک,قبلاً گفتم سافین انتخواب اول من هستش ,از معدود های روس های دوست داشتنی من ولی باهات موافقم که آدم همش این حس رو داشت که قراره فدرر بازی رو ببره ولی ست دوم خیلی ستم بود رادیک 4 بار موقعیت داشت کارو تموم کنه..... از این ها بگذریم دیروز سینما اقتباس برنامش درباره ی شرلوک هولمزهای تاریخ سینما بود و این باور رو باز بهم داد که جرمی برت یک دیوانه ی بی نظیر بودش.... واسه همین می خواستم بهت پیشنهاد بدم برای بحث بعدی کافه موضوع کاراگا ه های تاریخ سینما و تلویزیون باشه. اینکه ملت شرلوک هولمزعجیب و تاریک و بدخلق و عجول و بی تاب رو دوست دارن یا یک پوارو رو که اجتماعی و گرم و زیرک یا خونواده دوستی ناوارو رو دوست دارن یا شایدم درک رو بپسندند یک آلمانی خاکستری. تو سینما که بحث تمومی نداره,کاراگاه های فیلم های مایکل مان یا فینچر یا...

    امیر: فکر بسیار پسندیده‌ای است. من الان یاد یک شرلوک هولمز هجوآمیزم به اسم «بدون سرنخ» که مایکل کین نقش شرلوک را بازی می‌کرد و یادم هست سر دیدن‌اش کلی با وحید خندیدیم.
    wall_e
    دوشنبه 15 تير 1388 - 23:54
    -4
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    آخ که چه خوب میشد بعد از این همه تلاش اندی,مسلسل جانی دپو ببینم!به نظزم یکی از بهترین مسلسل های دنیا در فیلم جدید استاد مایکل مان عزیز دیده میشه!!!کسی میتونه به من یه پالتو و کلا ه و مسلسل قرض بده؟

    امیر: ادامه بده... ادامه بده...
    سید آریا قریشی
    سه‌شنبه 16 تير 1388 - 1:15
    -4
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    1)فکر می کنم باید زودتر از این ها به آقای حسنی نسب و خانم فراهانی تسلیت می گفتم. ولی به هر حال از همین جا بهشون تسلیت می گم. به قولی: "همه عمر دیر رسیدیم". یادتون که هست مال چه فیلمی بود؟!

    2)بعضی وقت ها روزنوشت هاتون و لینک هایی که معرفی می کنید آدمو دیوونه می کنه! برای من که این نقشه ی متروی سینمایی همچین حالی داشت. جداً برای عاشقان سینما نقشه ی راه است!! ترتیب مسیرها هم که دیگر تابلو است. کمدی ها یک مسیر، جنگی ها یک مسیر، گانگستری ها یک مسیر و... مرز بین مسیرها هم چه آگاهانه انتخاب شده است. مثلاً دیکتاتور بزرگ بین کمدی و جنگی. و البته فکر کنم این نقشه یه جورایی به طور نمادین بخش کوچیکی از دنیای عشاق سینما رو نشون میده. یعنی همه ی ما داریم تو همچین دنیایی با ابعاد بزرگتر زندگی می کنیم. (فکر کنم یه مقدار پررویی بود که خودم رو جزو عشاق سینما حساب کردم)!

    سید آریا قریشی
    سه‌شنبه 16 تير 1388 - 1:18
    -7
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    و این که پیشنهادم رو تکرار می کنم. چقدر خوبه که برای فیلم مکالمه یه سایه ی خیال تشکیل بدید. خیلی عالی می شه. اگه یه سایه ی خیال مشترک برای مکالمه و آگراندیسمان تشکیل بدید که چه بهتر!

    امیر: وای... وای... این موج مشترک که می‌گم... راست‌اش توی فکر همچین پرونده‌ای هم هستم. منتها این دو ال فیلم + قرمز کیشلوفسکی و بلو آوت دی‌پالما، که به نظرم ریشه همه‌شون یه جاست. اگر می‌خوای بنویسی و مثل مطلب شوالیه تاریکی‌ات می‌شه، یه مقاله از همین حالا شروع کن.
    هادی
    سه‌شنبه 16 تير 1388 - 3:34
    27
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    1) راستش را بخواهید، من، آنقدر حالم از نتیجه اتنخابات بد نیست که رفقا ی دیگر هستند. و اگر ناراحت نشوید، می خواهم بگویم که حسی که بعد از انتخابات در آن قرار داشتم، درجه یک بود. یک حس خیلی نادر که در زندگی خیلی کم تجربه اش کرده ام. یک تجربه ی بی نظیر برای ارزیابی کیفیت یک نظریه (جمله کانت درباره رابطه ی نظریه و تجربه را خوانده اید؟) . این که مرز بین راست و دروغ کجا مشخص می شود و حقیقت کدام است و حق با کیست؟ این که انسان، به تنهایی، چه قدر از تشخیص این دو عاجز است و این که وقتی از آزادی حرف می زنیم، از چه حرف می زنیم؟ و چه قدر سخت بود و دردناک. گاهی حقیقت و غیر آن چنان باهم درامیخته و گلاویز می شدند که اصلا نمی توانستی مختصات محل خودت را بگویی، چه برسد به این که آن ها را از هم تمیز دهی. و خب ، زیاد موفق نشدم. شاید باید بزرگتر شوم. 2) این پرونده ی سینما درمانی دیگر بسته شد؟ حیف که دیر رسیدم، وگرنه می خواستم یک واکسن قوی توصیه کنم. واکسن هم که می دانید، یک چند ساعت بعد از تزریق حال خوبی ندارید و بعد.... .دیگر هیچ میکروبی نمی تواند کاریتان داشته باشد. ولی حالا می گویم: آپارتمان، مخصوصا که جدیدا فیلم نامه اش را هم خوانده ام و بیش از پیش فهمیده ام چه دیده ام. متعجبم که چرا کسی قبل از من پیشنهاد نداده بود. 3) آقای حامد صرافی زاده گفته اند:« کجای این ابعاد زندگی در ایران به تماشای مسابقات ویمبلدون می خورد؟» و «کجای زندگی ما کدام بعد زندگی ما لحظه ای و اندکی به آن دنیا نزدیک اس؟» . رفقا مواظب باشید. این همان تفکری است که باید از آن ترسید. نیچه می گوید:«هرکس که با هیولاها می جنگد باید مراقب باشد در طول این نبرد، خودش به هیولا تبدیل نشود. اگر زیاد در ورطه ای خیره شوی، آن ورطه هم به تو خیره خواهد شد.» 4) کی درباره ی قدرت بحث می کنیم؟ 5)«ای فرزند آدم! زمانی که می بینی خداوند انواع نعمت ها را به تو می رساند، در حالی که تو گناهکاری، بترس.» علی(ع).

    امیر: درباره «آپارتمان» این قدر درباره‌اش صحبت کرده‌ایم و پرونده درآورده‌ایم و مطاب‌ نوشته‌ایم که... ولی درباره باقی کامنت‌ات. مثل همیشه همه‌اش را دوست داشتم هادی جان.
    sana
    سه‌شنبه 16 تير 1388 - 11:15
    -9
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    صحنه های محشر زیاد داشت این ویمبلدون ......... و اندی رادیک و از کار ا و حرکاتش بیشتر از راجر دوست داشتم ولی راجر واقعاا تجربه / مدیریت /.... از سرو روش میباریدد واقعا این مرد (راجر) شکست نا پذیر نشون میده...................... جای قشنگ اونجایی بود که وقتی اندی زمین خورد راجر گفت متاسفم این حرکت میتونه قشنگ باشه اما یه ذره که بیشتر فکر کنی شاید تحقیر هم باشه شاید/ قشنگتر از همه تلاش ... اندی بود که خیلی دوست داشتم افرین اندی /

    خلاصه داریم این روزا مثل ادمای درباره الی زور سرخوشی میزنیم تا به یه چیزایی( که همه میدونیم چیا) فکر نکنیم..... ولی نمیشه انگار!! حداقل در مورد من نمیشه اعتراف میکنم گریم در اومد از این اوضاع چندد دفه همین اخیرا خیلی دوست داشتم نیاداا گفته باشم.........

    سید آریا قریشی
    سه‌شنبه 16 تير 1388 - 16:53
    13
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    دیشب "مترسک" را برای دومین بار دیدم. دفعه ی اول که این فیلم را دیدم احساس کردم این فیلم خیلی دهه هفتادی نیست. ولی دیشب فهمیدم که این فیلم عجیب دهه هفتادی است! با همه ی مولفه های اصلی اش: بی اعتمادی، دست و پازدن برای برای نجات از گرداب ولی فرو رفتن در آن، تنهایی، ویرانی و سقوط و مهم ترین ویژگی فیلم های دهه ی هفتاد که جلوتر به آن می پردازم. نمی خواهم تفسیر و تأویل های سیاسی به این فیلم بچسبانم. چرا که گستردگی و عظمت فیلم را کاهش می دهد. (هر چند بعضی جاها نمادها آشکار است. مثل جایی که فرانسیس و مکس وارد خانه ی کُلی می شوند، نمایی از پرچم آمریکا را می بینیم که از سقف آویزان است و چند ثانیه بعد کلی می گوید که وارد کار خرید و فروش اجنس بنجل و کم ارزش شده است). آن چه که این فیلم را از دید من به یک شاهکار تبدیل می کند، مهمترین ویژگی سینمای دهه هفتاد از دید من است که در این فیلم در حد کمال وجود دارد. جدا از تمام افشاگری های سیاسی و انتقاد از دولت و جامعه و...، تکان دهنده ترین وجه سینمای دهه هفتاد آمریکا برایم نمایش کودکی و معصومیت جامعه ای بود که در میان این بازی های سیاسی و فشارهای اجتماعی نابود می شد. بعضی وقت ها این نابودی حالت خودویرانگرانه داشت (مثل "لنی" باب فاسی) و بعضی وقت ها از سوی جامعه صورت می گرفت (مثل همین فیلم). در مترسک این نابودی را در حد نهاییش در مورد شخصیت فرانسیس (با بازی جادویی آل پاچینو) شاهد بودیم. از این نظر صحنه ی طلایی و جادویی فیلم به نظرم آن جایی بود که فرانسیس بعد از مکالمه ی شوم با همسرش از باجه ی تلفن بیرون می آید و وقتی با مکس از آن جا می روند تا برای خودشان "جشن" بگیرند (چون بالاخره فرانسیس هم وارد این دنیای دیوانه ی دیوانه ی دیوانه شده بود دیگر!)، کادویی که فرانسیس برای کودکش خریده بود، روی ماشین جا ماند. این چراغ خواب در واقع نمادی از همان معصومیت فرانسیس بود که تا این جا همراه خودش آورده بود، ولی در این جا نابود شد... ببخشید از این نوشته ی بی ربط و اندکی طولانی! وقتی یه فیلمی می بینم و دوست دارم درباره اش با یکی حرف بزنم، معمولاً میام این جا و یه چیزی می نویسم. شرمنده.

    امیر: درباره مقاله که منتظرم و درباره مترسک که... ای بابا، دهه هفتادی‌تر از این؟
    سید آریا قریشی
    سه‌شنبه 16 تير 1388 - 16:59
    -5
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    درباره ی مکالمه و آگراندیسمان هم اگه قضیه جدیه من قطعاً پایه ام و از همین امروز شروع می کنم. البته قطعاً هیچ تضمینی نیست که نوشته ی خوبی بشه، ولی اگرم نشد، "حداقل سعیمو کردم"!

    سرپیکو
    سه‌شنبه 16 تير 1388 - 18:31
    3
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    هر کی تو رو داشته باشه خوشبخته!

    (شاوسی به رُز) در (دختر رایان)

    مصطفی جوادی
    سه‌شنبه 16 تير 1388 - 19:24
    -5
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    از خواندن کامنت ها می آیم و یک چیزی را دلم نمی آید که نگویم، طرف صحبت ام یکی از رفیقترین هایم است و این کار را به جای اینکه دشوارتر کند، راحت می کند. کاوه ، از لحن حرفهایت خطاب به حامد صرافی زاده خوشم نیامد. به اندازه ی کافی باهوش هستی که لازم نباشد برایت توضیح بیشتری بدهم. ما افتخارمان این است که اینجوری با هم حرف نمی زنیم. کاری به درست و غلط منشی که حامد صرافی زاده به آن می تازد و آلترناتیوی که به جایش ارائه می دهد-یا نمی دهد- ندارم(شخصا با کلیت آن حرفها همراه نبودم اما به نظرم درشان اشاره درستی وجود داشت به آفتی که متوجه آن منش و سبک زندگی است، گرچه عمومیت دادن آن آفت به کلیت، و نگاه تنگ نظرانه نسبت به شیوه های رفتاری آدمهای دیگر که ما به درون آنها راهی نبرده ایم، ناشی از یک نگاه تک ساختی به مفهوم زندگی،تعهد و اخلاق است) ایراد من متوجه خود گفتگو و کیفیات آن است که بهتر است با رعایت قواعد بازی جریان پیدا کند. توی چشم هم حرف می زنیم. این یک قانون است.

    و البته که من هم موافقم که الیزابت تاون اتفاقا خودجنس است.

    تیکران
    سه‌شنبه 16 تير 1388 - 21:38
    11
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    سلام امیرخان.راستشو بگم دو هفته ای هست دل و دماغ هیچ کاریو ندارم ولی بازم دم اقا وحید گرم که بخش خارجی رو تند تند آپ میکنه تا ما واسه چند ساعتم که شده غصه ها رو فراموش کنیم. امروزم فیلم "اپ" رو گذاشته با یه مطلب کامل به قلم حامد مظفری! واقعا مطلب کامل و به دردبخوریه. یه دی وی دی از این کارتون به دستم رسیده بود که به دلیل همون داغون بودن اعصابم،حوصله نداشتم ببینمش اما بعد از خوندن مطلب "اپ" حالا میتونم با خیال راحت ببینمش...راستی منم به همونی رای دادم که از ننجون هم کمتر رای آورد!


    سه‌شنبه 16 تير 1388 - 22:23
    14
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    مطلب ضد چاپلین شمارو از کجا میشه گیر آورد ؟؟؟

    مسعود
    سه‌شنبه 16 تير 1388 - 22:43
    8
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    1. این عکس رابرت ردفورد عزیز رو گذاشته بودی، من یاد فیلم The Way We Were افتادم. یه رمانس عالی از سیدنی پولاک که من عاشقشم. سیدنی پولاکی که علاوه بر فیلم های افشاگرانه، رمانس هم خوب می ساخت. راستی این فیلم یه ترانه ی محشر داره که من هر وقت کم میارم گوشش میدم.

    2. رادیک خوب بود ولی قبول کن فدرر یه چیز دیگه س. با وجود این که دوستش ندارم ولی مجبورم می کنه بهش احترام بذارم. مثل خوسه مورینیو.

    3. این شعر بوکوفسکی فوق العاده س. بخونش:

    Shot in the eye

    Shot in the brain

    Shot in the ass

    Shot like a flower in the dance

    آریان.گ
    سه‌شنبه 16 تير 1388 - 22:51
    -7
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    عاشق سکوت ابتدایی روزی روزگاری در غربم و اینکه دیوانه رقص پای رابرت دونیرو در تیتراژ گاو خشمگینم که برام عزیز ترین تیتراژ تاریخه .

    بعد دیدن سالوی پازولینی همین 2 جواهر بود که نجاتم داد

    آق بهمن
    چهارشنبه 17 تير 1388 - 2:37
    8
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    حرف های احمددی نژاد در سیما-سه شنبه شب

    انتخابات 22 خرداد سالم ترين انتخابات بود، ملت ما مي‌داند و دنيا نيز بداند که ساختار انتخابات ما مستحکم، منظم و دقيق است. مجري انتخابات خود مردم هستند، هيأت‌هاي اجرايي از معتمدان مردم و بيشتر از فرهنگيان و معتمدان محلات هستند. ناظران انتخابات نيز از مردم، فرهنگيان، کارکنان و معتمدان محل هستند که برخي 30 تا 50 سال در يک محل مورد رجوع و اعتماد مردم بوده اند. انتخاب کننده نيز خود مردم هستند که به صورت بسيار وسيع و حدود 40 ميليون نفر در انتخابات شرکت کردند و از صبح زود تا نزديک پايان زمان رأي گيري حوزه‌ها مملو از حضور مردم بود.

    وزارت کشور تنها نقش پشتيباني کننده دارد و اينها قانون انتخابات کشور ماست که هيأت‌هاي اجرايي، اعضاي صندوق‌ها و ناظران از معتمدان مردم و از خود مردم هستند و انتخابات متعلق به مردم است. به همين خاطر در سي سال، سي انتخابات با نتايج گوناگون در کشور برگزار شده و در بسياري اوقات نتايج دور از انتظار تحليلگران سياسي بوده است.

    ...

    در حوزه فرهنگ کارهاي زيادي انجام شده است، از همه تشکر مي‌کنم اما در حد انتظار من نبود به ويژه در حوزه هنر. البته کارهايي هم در حوزه فرهنگ انجام شد که مورد تاييد من نبود که قبلا در اين زمينه به وزارت کشور، وزارت فرهنگ و ا رشاد اسلامي و نيروي انتظامي تذکر داده ام. با برخورد پليسي با متن مردم مخالفم به ويژه با پليسي کردن حوزه فرهنگ و فضاي فرهنگي و اجتماعي مخالفم.

    حل مسائل فرهنگي و اجتماعي فقط از طريق فرهنگي ميسر است و البته من اجازه ادامه اين برخوردها را نخواهم داد و اگر مشکلي پيش آمد با مردم در ميان خواهم گذاشت. البته بايد اين نکته را ياداوري کنم که انتخابات تمام شده است و بحث‌هاي من انتخاباتي و تبليغاتي نيست. من اعتقادات و باورهاي خودم را با مردم مطرح مي‌کنم. ‌

    ...

    بعضي ها مي‌گويند 14 ميليون نفر از مردم ايران منتقدند؛ مگر آن 25 ميليون نفر منتقد نيستند ؟ به عقيده من 40 ميليون نفر منتقدند و اصلاً من خودم خط مقدم انتقادم و اصلا موضع من موضع انتقادي است. فشارهايي که در چهار سال گذشته بر من وارد شد به سبب انتقادهايي بود که به برخي رفتارها و نابساماني ها و ساختارها وارد مي کردم.

    انتقاد رمز پيشرفت ملت است، مگر مي‌شود ملتي به وضع موجود راضي باشد و پيشرفت و کمال پيدا کند؟ بايد ناراضي باشيم تا بتوانيم به قله هاي بالاتر دسترسي پيدا کنيم. نه تنها 14 ميليون نفر تغيير مي خواهند بلکه 40 ميليون نفر طالب تغييرند، افزود: من خودم نماد تغييرم؛ تغيير اساسي در ساختارها.

    رضا رادبه
    چهارشنبه 17 تير 1388 - 3:35
    8
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    دمت گرم

    پست جدیدت رو دیدم و نمای deep focus رابرت ردفورد در

    "همه ی مردان رییس جمهور" ؛ عجیب خوب بود و آخرش که با جیسون روباردز تمامش کرده بودی خب تر و آمدم بنویسم دمت گرم

    دیدم نوشته ای برای "بلو اوت" داری پرونده در میاری

    دمت خیلی گرم

    بلو اوت شاهکار است ؛ پر از میزانسن های عالی و شعبده بازی با دوربین ویلموش ژیگموند عزیز و آن deep focus های دی پالمایی

    سعید
    چهارشنبه 17 تير 1388 - 7:4
    -2
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    امیر لعنت به تو اگر برای درباره الی نقد ننویسی جدی می گویم

    محمد_Juve
    چهارشنبه 17 تير 1388 - 12:34
    7
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    هر وقت دلم می گیره میام اینجا

    خیلی خوبهههههههههههههههههههه

    حاله آدم خوب میشه

    محمد_Juve
    چهارشنبه 17 تير 1388 - 12:56
    9
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    داشت یادم می رفت اینم واسه

    سرپیکو

    http://i.ehow.com/images/GlobalPhoto/Articles/2176977/Pacinoone_Full.jpg

    تونی راکی مخوف
    پنجشنبه 18 تير 1388 - 0:0
    26
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    سلام

    1- دیشب که با کوله باری از خستگی از این مسافرت مجردی که با بچه های دوران دبیرستان رفتیم برگشتم میخواستم این کامنت رو بگذارم ولی نشد. این چندتا لینکی که آدرسشون رو میگذارم رو حتما ببینید که سر حال بیارتتون چون دیشب خستگی منو به در کرد.

    http://www.defunktmedia.com/wallpaper/tarantino.jpg

    http://img92.imageshack.us/img92/4609/tarantino5rb.jpg

    http://www.synapse.ne.jp/iwakawa/wl_tarantino.jpg

    2- با این فیلمهای افشاگرانه دهه هفتاد بازم زدی به خال رفیق. با این عکس سرپیکو که بد حال کردم. و اینکه به نظرم روز شغال هم مال همین دهه هفتاد باشه. از همون فیلم هایی که باید حتما یک نسخه تر و تمیزشو توی آرشیو داشته باشید. به افتخار فرد زینه مان که نمیدونم چرا به اندازه بقیه معروف نشد. ولی چه باک که عشاق سینه چاکی چون ما داره.

    3- در مورد دیالوگ ها که لطف داری. اینکه چرا اسم فیلم ها رو نمیگم راستش یه جوری برای اینه که ببینم بچه ها میتونن اسم فیلمو به خاطر بیارن که شکر خدا دیالوگ باز کم نداریم توی این کافه.

    4- اولین مواجهه شما با کونیتن تارانتینو کی و کجا بوده؟؟ برای من خوب اون سکانس فیلم دسپرادو بود که استاد قضیه اون شرط بندی رو تعریف میکرد. که با چه عذابی اون لیوان نوشیدنی رو قورت میداد و چجور به صاحب بار گفت: "… you would not be mad about it , you'll be happy". بعدش هم که سگدانی رسید و پالپ فیکشن و .... . به بیگ مک چی میگن؟؟

    5- به نیما حسنی نسب عزیز با تاخیر تسلیت میگم و همچنین به کافه هم تبریک. همین جمله قبلو یک بار دیگه بخونید. دو تا چیز کاملا متضاد یعنی یکی تسلیت و دیگری تبریگ. از این جهان به این خوبی همین نکتشو خیلی دوست دارم. که میتونه چیزای کاملا متفاوت رو به راحتی کنار هم بنشونه.

    6- یک سرجیو لیونه تقدیم کنم تا شبتون ساخته بشه. " جایی که زندگی ارزش نداشت گاه مرگ قیمت داشت. در آن هنگام جایزه بگیران پیدا شدند."

    7- اینم یک سرجیو لیونه دیگه . دیگه اسم فیلم با خودتون.

    - 500 دلار یک بار ... 500 دلار دو بار ... 500 دل...

    -- 5000 دلار........ جایزه دستگیری این مرد 5000 دلاره. درسته؟!

    --- یهودا اسقریوطی به 4970 دلار کمتر هم قانع بود!!

    -- ولی اون زمان دلار نبود!!!

    --- شیطان که بود. نه؟! ....

    این پایان نیست......................

    valeh
    جمعه 19 تير 1388 - 11:7
    2
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    امیر قادری کجایی؟؟؟

    مهدی آذریزدی هم رفت.

    تسلیت.

    علی
    جمعه 19 تير 1388 - 16:4
    -5
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    تو هم لوليدن ، دليل شكل هم بودن نيست.

    آدم وقتي يه زندگي رو تعريف مي كنه ، اگه اون زندگي پر و پيمون باشه ، احتياجي به تعريف قلمبه نداره ، زندگي خالي رو با قلمبه گويي پر مي كنند.

    اونايي كه ميگن يأس تو كتاباي هدايته ، زندگيشون دوزار نمي ارزه ، بي سوادن.

    جواني بدون عاشقانه ها از انسان موجودي بيمار و كسل ، كم آورده و موذي مي سازد.

    زايش هنر در تنهايي است و اگر خداوند بزرگ اين همه اثر دارد ، تنهاست.

    مسعود کیمیایی - جسدهای شیشه ای


    شنبه 20 تير 1388 - 12:59
    1
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    برای سید آرش قریشی : همه عمر دیر رسیدیم ماله کدوم فیلم بود ؟؟؟ بگو که بدجوری داره کلافم میکنه که چرا یادم نمیاد.

    امیر از طرف آریا (چون دیر آن‌لاین شد): سوته‌دلان...
    نسترن فریبرزی
    شنبه 20 تير 1388 - 13:35
    -12
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    امیرجان سلام.پس این پرونده مردی روی سیم چی شد؟؟؟

    امیر: در راهه. شدید.
    mebzo
    شنبه 20 تير 1388 - 15:46
    2
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    فقط جانی دیلینجر که می شه از روی شخصیتش و نحوه ی تا کردن با دنیاش یه الگوی خاص برای این روزها برداشت ... خدا آخر عاقبت همه چی رو بخیر می کنه " تکیه کلام دیلینجر "

    امیر: صبر داشته باش... مفصل سراغ دیلینجر می‌ریم اگه خدا بخواد.

    شنبه 20 تير 1388 - 22:45
    10
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    واقعا باحاله که تو این شرایط واسه خودت فیلم میبینی و حرکات تنیسور کلنگ و بی استیلی مثل رادیک واست شبیه ستاره های سینماست

    آره حواست به سایتت باشه به تبلیغات بیشتر پر مایه تر ( مجلات تخصصی نور !!!!!!!!!!!!!!!!!!)

    تو هم با ما نبودی به قول خودت : این از این

    حامد ب
    يکشنبه 21 تير 1388 - 15:49
    1
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    شايد قبلا ديده باشين ولي نظير نداره www.doctormacro1.info امير خان شمال از شمال غربي رو دوست داري؟ كم از هيچكاك ازت خوندم ميونه اي باهاش داري؟

    امیر: سایت بی‌نیریه حامد جان. ولی مدام داره اسم عوض می‌کنه! بعضی‌هاش رو خیلی دوست دارم، بعضی هیچکاک‌ها رو کمتر. درباره مرد عوضی و توطئه فامیلی نوشتم. برای بدنام هم شاید یه روز یه پرونده اختصاصی دربیاریم.
    فرناز
    يکشنبه 21 تير 1388 - 18:42
    7
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    بخاطر مقاله ابرت بر مایکل جکسون و مصاحبه زیبای روی اندرسون ، ممنون.


    يکشنبه 21 تير 1388 - 22:33
    -13
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    مارکسیسم ۲۰۰۹ نام فستیوالی بود که از روز دوم تا ششم جولای با شعار «‌کاپیتالیسم دیگر کار نمی‌کند» در لندن برگزار شد. این فستیوال شامل بخش‌های مختلف مثل کارگاه‌های آموزش تئوریک، سخنرانی، موسیقی، فیلم و نمایشگاه کتاب بود و حزب کارگران سوسیالیست بریتانیا برگزاری آن را به عهده داشت. چهره‌های برجسته مارکسیست و جنبش چپ مثل الکس کالینکوس، عضو عالی‌رتبه حزب کارگران سوسیالیست و نویسنده کتاب‌هایی چون «‌منابع نقد» و «‌مانیفست ضد کاپیتالیستی»، تونی بن، نماینده سابق حزب کارگر بریتانیا، طارق علی متفکر مارکسیست پاکستانی‌تبار‌، شیلا روباتم، نویسنده‌ی فمینیست، تری ایگلتون، منتقد برجسته ادبی مارکسیست، لوئیجی فیوری از بازماندگان جنبش مقاومت ضد فاشیسم ایتالیا و اسلاوی ژیژک، فیلسوف و نظریه‌پرداز مطرح اسلوونیایی شرکت داشتند. این فستیوال بزرگ‌ترین گردهمایی مارکسیست‌های بریتانیا در ده سال اخیر بود و به مهم‌ترین معضلات امروز جوامع غرب و سرمایه‌داری جهانی می‌پرداخت. «‌رکود اقتصادی و مقاومت در بریتانیا»، «‌نژادپرستی و چندگانگی فرهنگی»، «‌کاپیتالیسم و رسانه‌های گروهی»، «‌سنت سوسیالیسم جهانی»، «۲۰ سال بعد از سقوط برلین»، «‌بحث‌های درونی طبقه کارگر»، «‌داروین و مارکس»، «‌لنین و لنینیسم»، «‌مارکسیسم و فرهنگ»، «‌مبارزه علیه فاشیسم»، «‌آزاد‌سازی زنان»، «‌مبارزه فلسطین برای آزادی» از موضوع‌های مطرح شده در این فستیوال بود. یکی از بحث‌های جالب این فستیوال بحثی بود پیرامون موسیقی جاز و روح مقاومت که با حضور کریس سرل و جان کالترین، نویسنده کتاب نژادپرستی، موسیقی جاز و مقاومت برگزار شد و با اجرای موسیقی جاز به وسیله عمر پیونته، ویولونیست کوبایی و گروه جاز او ادامه پیدا کرد. بزرگداشت هارولد پینتر یکی دیگر از بخش‌های این فستیوال بود که در آن مایکل بیلینگتون، منتقد تئاتر روزنامه گاردین و سم وست، نمایشنامه‌نویس انگلیسی به بحث در باره زندگی و آثار این نمایشنامه‌نویس برجسته انگلیسی که سال قبل درگذشت، پرداختند. در این برنامه همچنین بخش‌هایی از نمایشنامه‌های پینتر به صورت روخوانی اجرا شد. بزرگداشت ادرین میچل، شاعر سوسیالیست انگلیسی نیز از قسمت‌های دیگر فستیوال مارکسیسم بود. شاعری که می‌گفت: «‌بیشتر مردم شعر را نادیده می‌گیرند چون شعر بیشتر آن‌ها را نادیده می‌گیرد.» در این قسمت، سلیا، همسر ادرین میچل ضمن ادای احترام به این شاعر پیش‌کسوت مارکسیست که سال قبل از دنیا رفت، به قرائت تعدادی از شعرهای وی پرداخت. نمایش فیلم‌هایی با درونمایه‌های مارکسیستی و نمایشگاهی از آثار هنرمندان نقاش و مجسمه‌ساز چپ، نیز از بخش‌های دیگر فستیوال مارکسیسم بود. اما اسلاوی ژیژک، شاید غیرمتعارف‌ترین چهره و سخنران این فستیوال بود. متفکری مارکسیست که بیشترین مرزبندی را با مارکسیسم سنتی و ارتدکس دارد و از چهره‌های برجسته چپ مدرن به شمار می‌رود. ژیژک، استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه لوبلیانا در اسلوونی و استاد میهمان در بسیاری از دانشگاه‌های اروپایی و آمریکایی از جمله برک بک کالج لندن است. ژیژک در ایران چهره کاملاً شناخته شده و محبوبی است و پیروان زیادی دارد. «‌انقلابی‌گری امروز چه معنایی دارد؟» عنوان سخنرانی ژیژک و الکس کالینیکوس از رهبران حزب کارگران سوسیالیست بریتانیا بود که روز شنبه، چهارم جولای در تالار انیستیتوی آموزش دانشگاه لندن برگزار شد. هزاران تن از دانشجویان رشته فلسفه، سینما و علوم سیاسی و بسیاری از پیروان چپ مدرن برای شنیدن حرف‌های ژیژک به این موسسه هجوم آوردند و استقبال به حدی بود که بسیاری از مشتاقان نتوانستند وارد سالن بزرگ ۹۰۰ نفره لوگان شوند. بحث ژیژک محدود به موضوع تعیین شده نبود و وی در‌باره برخی از مهم‌ترین مسایل مهم و حیاتی جهان امروز مثل، خشونت، نژادپرستی، تعامل، مدرنیته و روشنفکران و بحران اخیر ایران حرف زد. ژیژک در بخشی از حرف‌هایش در‌باره کاپیتالیسم گفت: «‌یک آنتاگونیسم بنیادی در کاپیتالیسم هست. همان چیزی که هگل آن را جهان شمولی ملموس یا فرم‌های تاریخی ویژه سرمایه‌داری می‌نامید.» ژیژک در قسمتی از بحثش در‌باره رویکرد لیبرالیسم غربی نسبت به نژاد‌پرستی خطاب به لیبرال‌ها گفت: «‌این درست است که ما باید در شکست نژادپرستان با هم صد درصدهمبستگی داشته باشیم ولی این به آن معنا نیست که ما تا حدی با شما موافقیم ولی مبارزه طبقاتی خودمان را هم دنبال می‌کنیم. ما می‌دانیم شما چه می‌خواهید وقتی می‌گویید که ضد نژادپرستی هستید و ما بیشتر از آنچه شما می‌خواهید باشید هستیم. این رفتار تیپیکال ضد مهاجر طبقه کارگر و واکنش ایدئولوژیک این طبقه است که به طبقه فرادست اجازه می‌دهد که خود را باز و چند فرهنگی نشان دهد.» ژیژک در ادامه‌ی سخنانش گفت: «من این نوع سازش را نمی‌پذیرم. ما با نژادپرستی شوخی نداریم. ما می‌توانیم به لیبرال‌ها نشان دهیم که چگونه نژادپرستی را شناسایی کنند. مسأله من این نیست که لیبرال‌ها را قانع کنم، بلکه مشکل قانع کردن طبقه کارگر است و این نیمی از مبارزه با نژادپرستی است. گاهی من تحلیل برخی چپ‌ها را می‌خوانم طوری تحلیل می‌‌کنند که انگار سیاست‌های ضد مهاجر، ابداع امپریالیست‌ها برای تحمیق توده‌های مردم است. نه، این‌طور نیست بلکه این‌ها واکنش تیپیکال و ایدئولوژیک طبقه کارگر نسبت به مهاجران است.» ژیژک در توضیح این‌که مقصودش از عبارت «‌دست به هیچ کاری نزدن» در کتاب «‌خشونت» چیست، گفت: «‌یکی از مفاهیم این‌که هیچ کاری نکنید این است که هیچ چی به بانک‌ها نپردازید. من نگفتم بیایید هیچ کاری نکنیم بلکه گفتم بعضی اوقات "کاری نکردن" خشن‌ترین کاری است که می‌توان کرد.» ژیژک در بخشی از سخنان خود در‌باره رویدادهای ایران گفت: «می‌دانید چه چیزی در‌باره ایران مرا ناراحت کرده؟ این‌که همه چیز در هاله‌ای از ابهام پوشیده شده. اکثریت مردم غرب بازی برنارد هانری لوی را دنبال کردند: "اوه! اصلاح‌طلب غربی داره قدرت می‌گیره." از طرف دیگر این پارانویا هم وجود دارد که همه چیز توطئه سازمان سیا است. اما بحران درونی ایران این است که موسوی یک اصلاح‌طلب طرفدار غرب نیست بلکه یک انقلابی اصیل است. اگر ما نتوانیم این را تشخیص دهیم، کار ما زار است.» بعد از پایان سخنرانی ژیژک، به سراغ او رفتم تا در‌باره رویدادهای اخیر ایران با او حرف بزنم. ژیژک در حالی که در میان موج عظیمی از دوستدارانش محاصره شده بود، چند کلمه‌ای در‌باره اوضاع ایران با من حرف زد... آنگاه ژیژک برای مردم ایران آرزوی موفقیت کرد و گفت که بسیار مایل است روزی از ایران دیدن کند: «من دوست دارم بیایم اما یک نفر مرا تقریباً به موسوی وصل کرد تا برایش برنامه‌ریزی کنم و به من گفتند که یا هرگز ایران را نخواهی دید یا در صورت پیروزی ایشان، به ایران دعوت خواهی شد و این تنها فرصت من بود. بنا بود سال قبل به ایران بروم اما یکی از اساتیدی که مرا دعوت کرد دستگیر شد. و الان هم که اوضاع خراب است اما من واقعاً دوست دارم از ایران دیدن کنم چرا که من سینمای ایران را دوست دارم.» این حرف ژیژک بهانه‌ای شد تا نظر ژیژک را در‌باره سینمای ایران و به ویژه کیارستمی بدانم. بیشتر به خاطر مسایلی که مراد فرهادپور و مازیار اسلامی که از پیروان ژیژک‌اند، در کتاب «‌از پاریس تا تهران» در‌باره کیارستمی و سینمایش مطرح کردند. از ژیژک پرسیدم که از کدام سینماگر ایرانی بیشتر خوشت می‌آید؟ در جواب می‌گوید: «‌کیارستمی را خیلی دوست ندارم. همه از کیارستمی حرف می‌زنند اما فیلمسازهای دیگری هم هستند که من اسمشان را نمی‌دانم. دو سه تا فیلم هست که من خیلی دوستشان دارم. یکی از آن‌ها در‌باره انتخابات است. در‌باره دختر جوانی که به دهکده کوچکی در شمال ایران می‌رود تا انتخابات را برگزار کند. (منظور ژیژک فیلم رأی مخفی، ساخته بابک پیامی است که داستان زن جوانی است که مسئول صندوق رای‌گیری است و به یکی از جزایر جنوب ایران ـ نه شمال ایران ـ سفر می‌کند) دهکده‌ای که مردم آن حتی نمی‌دانند که انتخابات چیست. فیلم خوب و بی‌ادعایی بود. من این نوع فیلم‌ها را ترجیح می‌دهم. من فیلمی مثل قندهار را دوست ندارم. فکر می‌کنم این فیلم برای غرب ساخته شده باشد و روشن است که برای پسند غربی‌ها ساخته شده.» از ژیژک می پرسم در‌باره کیارستمی چه فکر می‌کنید. برخی از منتقدان چپ‌گرای ایرانی معتقدند که کیارستمی محصول فستیوال‌های غربی است و برای پسند آن‌ها فیلم می‌سازد. نظر شما چیست؟ «نه موافق نیستم. شاید من اشتباه کنم اما من این جنبه از کار کیارستمی را تحسین می‌کنم که او نمی‌خواهد این نقش را بازی کند. او نمی‌خواهد در غرب به عنوان یک اصلاح‌طلب یا سکولار مورد ستایش قرار گیرد. او به نوعی می‌خواهد به طور جدی ایرانی بماند و بخشی از ایران باشد و من این ویژگی او را خیلی می پسندم.» ژیژک در ادامه می‌‌گوید: «من می‌دانم که این حرف در مورد خیلی‌ها صدق می‌کند. به عنوان مثال من کتابی می‌خواندم در‌باره کوروساوا که نکته فوق‌العاده‌ای از آن آموختم. تو می‌دانی که کوروساوا دو نوع فیلم ساخته است. یک نوع فیلم‌های قدیمی حماسی سامورایی و دیگر فیلم‌هایی که در ژاپن مدرن اتفاق می‌افتد با لباس‌های غربی. نکته این است که آن فیلم‌های اصیل ژاپنی برای غرب ساخته شدند. اگر شما فیلم‌های واقعاً ژاپنی کوروساوا را بخواهید، این فیلم‌ها همان فیلم‌های معاصر و درام‌های مدرن‌اند که آدم‌هایش لباس‌های امروز غربی بر تن دارند. این‌ها فیلم‌های واقعی ژاپنی است. به همین دلیل مردم از من می‌پرسند چرا من به طور تعصب‌آمیزی علیه این یارو فیلمساز یوگسلاوی سابق ـ کوستوریستا هستم. او برای غرب بازی می‌کند. چه تصویری از یوگسلاوی سابق را از فیلم "زیرزمین" می‌گیرید. در فیلم‌های او مردم دائم دارند یا می‌خورند یا می‌کشند یا ترتیب هم را می‌دهند، یک نوع عیاشی بی‌وقفه. این چیزی است که غرب در فیلم‌های کوستوریتسا می‌بیند.» در این هنگام دختر جوان فیلمسازی که اهل بلغارستان بود و برای ساختن فیلمی در‌باره ژیژک به این فستیوال آمده بود وارد بحث شد و در اعتراض به حرف ژیژک گفت: «‌آه ژیژک کوتاه بیا. این چیزهایی که کوستوریتسا در‌باره کشورهای اروپای شرقی می‌گوید تا حدی صحت دارد. ما بلغاری‌ها این‌طوری هستیم.» ژیژک زیر بار نمی‌رود و می‌گوید: «‌ما مردم اسلوونی با شما بلغاری ها فرق داریم.» و برای اینکه بحث منحرف نشود دوباره از ژیژک می‌پرسم آیا فکر می‌کنی کیارستمی هم دارد کار کوستاریتسا را می کند. در جواب می‌گوید: «‌من او را به اندازه کافی نمی‌شناسم. گوش کن. من نا‌آگاه‌تر از آن هستم که تو فکر می‌کنی. می‌دانی مشکل چیست...» در اینجا یکی از مسئول برگزاری فستیوال حرف ژیژک را قطع کرده و او را با زور از جمع ما جدا کرده و با خود می‌برد. اما ژیژک در حالی که دور می‌شود قول می‌دهد در فرصت دیگری به این بحث ادامه دهد.

    امیر: چه مطلب خوبی. کاش منبع‌اش را هم می‌گفتی. منتظرم.
    wall_e
    يکشنبه 21 تير 1388 - 22:42
    -9
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    کم کم باید به فکر کبوتر نامه بر باشیم!!امیر جان,هستم,هستی,هستیم....و...ما همه با هم هستیم!!!یه گفتگوی عالی از کاپولای عظیم خوندم,منتظرم کیفشو با شما تقسیم کنم...و آخ که رگبار مسلسل جانی دپ اصله اصله...!

    امیر: گفتگو رو برسون رفیق. جدی ها.
    بهرنگ
    دوشنبه 22 تير 1388 - 0:35
    1
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    http://www.tcm.com/tcmdb/index.jsp http://archive.sensesofcinema.com/index.html http://www.filmreference.com/index.html در مورد فیلمای افشاگرانه حرف زدی و نامی از فیلم حکومت نظامی نیاوردی.البته میدونم Z فیلم بهتریه ولی من حکومت نظامیشو بیشتر دوست دارم خصوصا موسیقی میکیس تئودوراکیس که واسه این فیلم ساخته.

    امیر: ندیدم حکومت نظامی رو. پس می‌رم دنبال‌اش. و این که یکی از لینک‌هات خیلی به درد خورد. حالا بعدا می‌گم چرا.
    امین م
    دوشنبه 22 تير 1388 - 3:13
    4
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    قصه های خوب برای بچه های بد

    همیشه گفته اند که دل شکسته به خدا نزدیک تر است.آن هم بعد از آنکه آن همه حسرت خورده باشی.نه حسرت فقر پدر که به قول خودش برنج در خانه آنها سالی یک بار پیدا می شد آن هم در نوروز.نه حسرت تحقیر دیگران که آن ها را دهاتی می دانستند نه از اینکه از همان کودکی باید برای تامین نیاز خانواده کار می کرد.حسرتی که به گفته خودش اولین بار وقتی آن را تجربه کرد که پسر خاله اش،که معمولا با او روی پشت بام بازی می کرد،کتاب هایی را که پدرش هدیه گرفته بود را آورد و او با اینکه سواد داشت اما از داشتن کتاب محروم بود.حسرتی که همیشه از درس نخواندن و مدرسه نرفتنش داشت طوری که در 51 سالگی وقتی درس خواندن بچه ها را پشت میز و نیمکت های مدرسه می بیند می رود در حیاط و های های می زند زیر گریه.

    مهدی نوجوان بود که پایش به شهر باز شد و خیلی زود هم ماندگار شد، با آنکه پدرش موافق نبود. هر کاری که می توانست برای تامین معاش خود و خانواده اش می کرد. بنایی و جوراب بافی کرد تا دست آخر پایش باز شد به یک کتاب فروشی.همان اتفاقی باید می افتاد افتاد.حالا درست مانند آن بود که یک تشنه را بیندازی وسط یک دریا آب.همان جا بود که فهمید همه ی آنچه که تا به حال از این و آن یاد گرفته بوده هیچ نیست.فهمید که چقدر کم دارد از آن هایی که سرشان در کتاب و کیف و مدرسه بوده است.فهمید خودش است و یکی که آن بالا هوایش را دارد.آستین هایش را بالا زد یک یا علی گفت و شروع کرد.

    بیست،بیست یک ساله بود که در بحبوحه ی جنگ دوم به تهران آمد و یه هر زحمتی بود کاری در یک انتشارات پیدا کرد.نمی دانم ولی چون هیچ مدرک رسمی تحصیلی نداشت، یحتمل برای کار کردن دچار مشکل بوده.شاید دلیل اینکه چندین بار از اینجا به آنجا شد،در جاهای مختلف به کار های مختلف مشغول بود،به عکاسی روی آورد،و هر جا هم که بود یک جوری دعوایش می شد و می آمد بیرون،همین باشد.به هر حال او رنگ مدرسه را هم ندیده بود چه برسد به دانشگاه و در این مملکت آن هم وقتی با بزرگان ادب هنر فرهنگ حشر و نشر داشته باشی و تحصیلات آکادمیک نداشته باشی،محضر فلان استاد را درک نکرده باشی،نتوانی کلی خاطرات ریز و درشت از طول دوران درس و مدرسه و دانشگاه تعریف کنی،زاده ی یک خانواده اصیل و فرهنگ دوست نباشی با یک کارنامه پر بار چند فرسخی ،مشکل داری.کسی تحویلت نمی گیرد،حرفت را نمی خوانند،تحقیرت می کنند حتی رفقای صمیمیت هم در جمع خودمانی خودشان راحت نمی دهند. و تو باید هر جور که شده خود را به آنها اثبات کنی.نمی دانم این ها تفکرات من است.

    مهدی شب روز کار می کند.در انتشارات و چاپخانه مشغول است کتاب هم تصحیح می کند.در ضمن همین کارها، وقتی که روی یک کتاب قدیمی که گویا کلیله و دمنه بوده کار می کرده،به فکرش می رسد که اگر این داستان ها را با زبان ساده تری بنویسد عجب کتاب هایی می شود برای بچه ها.شروع کرد با همه خاطرات و تجارب کودکی خود،با همی سختی ها ،مصیبت ها و همه نداشته هایش که می خواست داشته باشد،با همه ی آرزو هایش.می نویسد و می نویسد تا می شود «قصه های خوب برای بچه های خوب» .

    کتابش را می زند زیر بغلش راه می افتد می رود کتاب فروشی ابن سینا.درخواست چاپ کتابش رد می شود.از کتاب فروشی می زند بیرون.از سر چهار راه مخبر الدوله تا انتشارات امیرکبیر که در ناصر خسرو بود را پیاده می آید و تمام راه را گریه می کند.اینجا می رسیم به همان دل شکسته.دل مهدی شکسته بود بد جوری هم شکسته بود.بعد از آن همه مصیبت و تحقیر،رنج درد و حسرت.بعد از آنکه کلی با خودت کلنجار بروی تا بر ترس خود ار اینکه مسخره ات کنند و تحویلت نگیرند فائق شوی و کتابت را بیاوری برای چاپ.آن هم کتابی که با آن همه سختی، شب ها«در یک اتاق 3×2 زیر شیروانی زیر یک لامپ دیوار کوب نمره 10» نوشته ای و هیچ کس را هم نداری جز خدا.اما خدا هر چه که او در آنجا خواست به او داد،اگر او ثروت می خواست،شهرت می خواست،زندگی راحت می خواست،زن و بچه می خواست،هر چه که طلب می کرد خدا به او می داد.اما او این هیچ کدام از این ها را نخواست.او فقط می خواست تا کتابش را همان هایی که کتاب را برای آن ها نوشته بود بخوانند همان بچه خوب. و همین طور هم شد.مسئول انتشارات امیرکبیر که اتفاقاً چند وقت پیش با او دعوایش شده بود کتاب را چاپ کرد.کتاب گل کرد همه او را تشویق کردند و خواستند تا ادامه بدهد و او هم ادامه داد.

    مهدی آذر یزدی پدر خوبی برای ما بود قصه های خوبی برای ما گفت ولی ما برای او بچه های خوبی نبودیم.پیرمرد بعد از عمری اجاره نشینی و خریدن خانه های کوچک با هزار و یک دردسر و فروختن آنها با کلی ضرر،دیگر نتوانست از پس اجاره نشینی بر بیاید.اسبابش را جمع کرد و رفت یزد محله خرمشاه و خانه پدری.خانه ای قدیمی با دیوارهایی کاه گلی.اما او در شهر خودش هم غریب بود می خواست برگردد اما دیگر نمی توانست.زن بجه هم که نداشت تنها بود پسر خوانده اش (که این هم داستان جالبی دارد) که بعضی وقت ها در کرج در خانه ی او می مامند.مسئولین محترم هم عوض اینکه کمکش باشند با نگه داشتن کتاب هایش پشت در ممیزی همین آب باریکه ای که او داشت را کم کردند و هم پیرمرد را دل سرد کردند تا این اواخر دیگر دست و دلش به نوشتن نرود.ما هم که با قصه های او بزرگ شده بودیم انگار نه انگار.من خودم کتاب هایش را تمام کمال نخوانده بودم اما با قصه هایش آشنا بودم،اما عده زیادی اصلاً کتاب خواندن را با همین«قصه های خوب برای بچه های خوب»شروع کرده اند.سه چهار نسل با کتاب های او بزرگ شده اند.اما همه او را فراموش کرده بودیم.او که خودش می گفت برای اداره زندگی باید خیلی صرف جویی کند،لباس خوب نپوشد،غذای خوب نخورد،با این وجود بیشتر ناراحتی اش از آن بود که وقتی کسی به دیدن او می آید نمی تواند از او به خوبی پذیرایی کند.ما لااقل می توانستیم در همین سایت ها وبلاگ احوال زندگی او را بنویسیم،در روزنامه ها می نوشتیم.به مسئولین تشر می زدیم از مردم کمک میخواستیم.با همه ی این ها خود او هیج توقعی نداشت همین طور که در نامه تازه منتشر شده اش هم نوشته، خود را عامل مشکلاتش می داند.بله او اشتباهات خود را می بیند اما بی معرفتی ما را به رویمان هم نمی آورد.نمی دانم شاید خدا می خواسته او را مدیون دیگری نکند،شرمنده کسی نشود،غرورش نشکند،همان طور که خودش هم می خواست.نمی دانم واقعاً نمی دانم.ولی همین را می دانم و مطمئن هستم که این وسط ما کم گذاشتیم و بی خیال بودیم.در این قصه او بابای خوب ما بود ما هم بچه های بد او.

    روحش شاد

    رضا رادبه
    دوشنبه 22 تير 1388 - 4:6
    -2
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    آمدم بنویسم دمت گرم ، عجب عکسی گذاشتی از آن نمای deep focus "همه ی مردان رییس جمهور" که دیدم می خواهی برای "بلو آوت" پرونده در بیاوری. دمت بیشتر گرم . عجب شاهکاریه ، پر از افه های خر تکنیکی دی پالما و شعبده بازی دوربین ویلموس ژیگموند و پر از نمای deep focus. راستی دی پالما به نظرت شبیه جو ستریانی فیلم ساز ها نیست؟ همان ترکیب خر تکنینی و کمکی علاقه به خالتور!!! (معترضه که بنده از طرفداران دوتایشان هستم)

    امیر: تعریف درجه یک. همیشه فکر کردم دی‌پالما مثل آل پاچینو در سکانس آخر صورت زخمیه. پراز اغراق،‌ اپرایی، کودک طور... فقط جای کوکائین و مسلسل، به‌اش نگاتیو و دروبین دادن.
    z
    دوشنبه 22 تير 1388 - 4:21
    -19
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    مورينيو همچنين گفت؛ «هرگز جادوگري بزرگ نبوده ام. با اين حال سخت کار مي کنم. نمي توانم جادو کنم. من هري پاتر نيستم.»

    امیر: مثل همیشه حرف‌های استاد... می‌شه به‌اش گوش کرد.
    عليرضا حسن خاني
    دوشنبه 22 تير 1388 - 10:24
    -1
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    سلام نمي دونم اين لينكي كه مي خوام بدم ديدي يا نه؟ اگه ديدي كه چه عالي اگر نه كه چه عاليتر كه من بهت معرفيش مي كنم. من كه تو پوستم نمي گنجم نظرت رو بگو بهم بازهم سر خواهم زد http://www.impawards.com/1970/mash.html http://www.impawards.com/1992/reservoir_dogs_ver1.html راستي اين يكي خداست ديوونه ديدنشم مي دونم كه خوشت مياد http://www.impawards.com/2009/inglourious_basterds_ver9_xlg.html مي دونم چه قدر هال اشبي رو دوست داري پس http://www.impawards.com/1979/being_there_ver1.html و اين يكي http://www.impawards.com/1969/butch_cassidy_and_the_sundance_kid_ver6_xlg.html http://www.impawards.com/1973/last_detail.html اميدوارم اين يكي رو دوست داشته باشي چون من عاشقشم http://www.impawards.com/1969/butch_cassidy_and_the_sundance_kid_ver9_xlg.html/ و قول مي دم اين يكي رو اگر نديده باشي ديوونت مي كنه مخصوصاً با اون يادگاري ها و كنده كاري ها رو دسته چماق http://www.impawards.com/2009/inglourious_basterds_xlg.html زيادن خودت قطعاً بقيه اشون رو مي بيني اگر ديده بوده باشيشون كه خوش به سعادت كه همچين چيزايي رو زودتر داشتي اگر نه به خودم افتخار مي كنم كه يه امانت رو يه چيز پاك و مقدس رو به دست كسي رسوندم كه توي قلبش حفظ مي كنه اينا رو اميدوارم خوشت بياد بي صبرانه منتظر نظرت هستم.

    امیر: ضیافتی بود این آخر شب رفیق. یکی دو تاش که باید بزرگ بشه بره رو دیوار. و این که حتما. منتظریم.
    azadeh
    سه‌شنبه 23 تير 1388 - 8:57
    6
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    سلام آقای قادری یه سوال دارم از شما ،چرا انقدر الکی‌ خودتون رو سرپا و سر حال نشون میدین مگه دیگه سینما یی هم مونده؟ ولی‌ دوستتون دارم به خاطر همین ایستادگی تون،به خاطر بودنتون.

    امیر: باور کن هنوز اول راهیم، نه آخرش.
    سعید حسینی
    سه‌شنبه 23 تير 1388 - 11:50
    4
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    دیدن برنامه بهمن قبادی و مصاحبه عجیب غریبی که در آمریکا انجام داد به واقع شگفت زده ام کرد شگفت از اینکه با چه هنرمندان متظاهر و خود پسندی طرف بوده و هستیم و نکته جالب تر اینکه قشر هنرمندی که خود را اپوزوسیون می خواند دقیقادچارهمان مشکلاتی است که قشر ارزشی هنرمندان دارد یعنی بی اعتقادی کامل به اثر تصور اینکه به دلیل داشتن فلان موضع یا ساختن فلان فیلم باید جایگاه خاصی برای دوستان در نظر بگیریم که لطف کنند و بیایند و برای ما شاهکارهایی بسازند (اگر شاهکاری در میان باشد) نکاتی که با نهایت تاسف در صحبت های بهمن قبادی دیده می شد اینکه بگوید در ایران قدر مرا نمی دانند کسی هنر مرا درک نمی کند حکومت جلوی ساختن شاهکار های مرا می گیرد و تاسف اور ترین نکته که گفت تماما کسانی که فیلم هایشان اکران می شود از جیر ه خوارانند !!!واقعا در برار این دیدگاه چه باید گفت ؟ وقتی مسعود دهنمکی همین دیدگاه هها را به شکلی دیگر دارد و می گوید گروهی سازمان یافته اجازه نمی دهند فیلم های مردمی من دیده شوند !!!! تهمینه میلانی از جبهه متحدیدن و خانه های تیمی آنها بر علیه خود سخن می گوید بهرام بیضایی از دست داشتن گروهی در فیلم نساختن خود و دوستش واروژ کریم مسیحی می گوید و مدعی است سینمای ایران در این مدت فیلم های مهمی که می توانستیم بسازیم از دست داده است . روی صحبتم بیشتر با دوستان اپوزوسیون است:دوستان خود را صاحب مطلق هنر و معنا می دانند و مردم را نیازمند شاهکارهایشان پس مسیولین باید بروند حتی منت دوستان را بکشند که بیایید برای ما شاهکار بسازید اما اقای بهممن قابدی و دیگر دوستان این نکته را بدانید :تا هنرمند به اثر خودش احساس نیاز نکند آن اثر به دل مردم نمی نشیند اگر هنرمند سعی کند فیلمی صادقانه بسازد بسیار مفید تر از فیلم افشاگرانه است مشکلی باعث شده هیچ وقت فیلمی از جعفر پناهی را نپسندم همین بوده همواره فیلتر ها جلوی دوربین اش را گرفته اند و نگزاشته اند جعفر پناهی واقعی را ببینیم همواره جعفر پناهی یا بهمن قبادی اول به فکر فیلم اجتماعی ساختن یا فیلم افشاگرانه ساختن و... هستند تا یک فیلم خوب ساختن و تصور می کنند ساختن این اثار فقط به دلیل افشاگری هایشان باید حایز اهمیت شناخته شوند و هر که توجه نکند جیره خوار حکومت است مشکلی که گریبان بهررام بیضایی را هم می گیرد سگ کشی یک اثر کاملا صادقانه است از بهرام بیضایی جایی که بیضایی آسین هایش را بلا زد نویسنده اش را به داخل شهر فرستاد و جنگ اش را در برابر تمام موانع روبرویش نشان داد اما در وقتی همه خوابیم می خواهد اشکالات این سینما را بگوید و دقیقا مشکل همین جاست بهرام بیضایی هم در مقابل دوربین اش فیلتر می گزارد فیلتری که خیلی ها را از روایت صادقانه جامعه شان دور کرده فیلترهایی که گاه آنقدر زیاد می شوند که موجود ترسناکی را می بینیم به نام بهمن قبادی که در صدای آمریکا نشسته و به طرز مضحکی از رسیدنش به ازادی سخن می گوید !!! و درک ناموزون اش را از تمام زیبایی های این دنیا به رخ همه می کشد قبادی که فیلم درباره درد و رنج مردم کردستان ساخت اما اثری صادقانه نساخت اثری که حتی لحظه ای درون هنرمند را با اثرش یکی کند و تمام دغدغه هایش را در اثر جاری کند و در کنار هنری که طبیعتا به بودنش نیاز هست فیلمی بشود به نام درباره الی که می شود فیلم رها قدرتمند و صادقانه از اصغر فرهادی که تمام دغدغه هایش نسبت به مدرنیزه قشر متوسط ایران آشفتگی درونی شان در آن جاری و اینچنین شوری در بین همه از منتقدین گرفته تا مردم تا جشنواره های خارجی ایجاد می کند نکته درباره الی همینجاست که نه مثل اخراجی ها برای مردم ساخته شد نه مثل اثار قبادی و پناهی برای جشنواره های خارجی نه مثل وقتی همه خوابیم برای منتقدان و مخاطبان خاص داخل اصغر فرهادی این فیلم صادقانه را ساخت برای خودش برای تخلیه ذره ای از دریای درون خودش و به طرز معجزه آسایی تمام این چیز هایی را که دوستان عاجزانه به دنبالش هستند را یک جا بدست اورد و این می شود مفهوم ازادی برای فرهادی که دقایقی بادبادک بازی الی در کنار دریا جایی که به دور از تمام دروغ ها تناقض ها مشکلات گرفتاری ها رودربایستی های این دنیا آن بادبادک بازی دیدنی را انجام و سپس رها می شود .اقای قبادی ازادی در داشتن یک درون ازاد است تا یک بیرون آزاد داشتن محیط خارجی ازاد طبیعتا خوب است اما نه به خوبی داشتن درون ازاد نیاز اصلی و تلاش ما برای ازادی باید رسیدن که یک ذهن ازاد باشد یک ذهن باز نه اینکه بلیط هواپیما را بخریم ویزای آمریکا را بگیریم برویم در کشوری مثل امریکا بنشینیم و بگوییم که به آزادی رسیدم آقای قبادی ازادی روایت یک لحظه صادقانه از زندگی در سینما است ازادی یک لحظه باد بادک بازی در کنار دریا است ازادی دقایقی همنشینی علی در کنار همسرش و سنتورش در یک پشت بام ساده است آزادی آن لحظه ای که سید گوزنها آن مواد فروش را با چاقو می زند مشکل امروز ما در همه عرصه ها همین است نداشتن مردانی با درون آزاد نداشتن مردان آزاده.

    حامد ب
    سه‌شنبه 23 تير 1388 - 12:47
    37
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    سلام خيلي ممنون از جواب

    من خودم عاشق هنري فوندا هستم تو مرد عوضي فيلم بردار و نور پردازش هنر بي نظيري داشتند كه بازي او را به بهترين وجه قاب گرفتند. اميدوارم پرونده بدنام را هم بزاري روي بقيه تا زودتر بهش رسيدگي كني!

    wall_e
    سه‌شنبه 23 تير 1388 - 13:50
    9
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    برادر نوجونه...برادر غرق خونه.....این آهنگ شجریان غوغاست...

    wall_e
    سه‌شنبه 23 تير 1388 - 13:56
    -3
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    کاپولای پرشکوه و محبوبم(این محبوب نه به خاطر شاهکار پدرخوانده,بلکه برای جوانی بدون جوانی واینک اخرالزمان است!)در این مصاحبه راجع به اینکه چرا دوست داره فیلم شخصی بسازه,حرفای زیادی زده که بعضیاش مثل(از گنگسترها خسته شدم)منو واقعا ناراحت میکنه!اما دعوتتون میکنم این مصاحبه رو بخونید به عشق این دو قسمت که به نظرم اصیل,قلبی و امید بخشه :

    گفت و گو با فرانسیس فورد کاپولا درباره فیلم تازه اش"تترو"- روزنامه اعتماد ملی-شنبه 20 تیر-صفحه11: ***

    -در صحنه مشخصی از تترو اسلحه ای را در یک نمای کلاسیک نشان میدهید که یکی از شخصیت ها در کشوی کمد پیدا می کند.اما در ادامه هرگز چشممان به آن اسلحه نمی افتد.شما این قانون کلیدی را زیر پا میگذارید که اگر قرار نیست از اسلحه ای استفاده کنید پس نباید آن را نشان دهید؟

    -کاپولا:عمدا چنین کاری کردم!کسانی بودند که همیشه میگفتند اگر یک اسلحه را در کنش اول نشان میدهید باید در کنش سوم یک شلیک برای آن اسلحه در نظر بگیرید.من هم گفتم همیشه این طور نیست!

    -چرا چنین کاری کردید؟

    -کاپولا:چون می توانم!حالا که من دست به چنین کاری زده ام دیگر آنها نمیتوانند از کلمه"همیشه"استفاده کنند.گاهی اوقات در زندگی با لحظات و چیزهای ممنوعه ای مواجه میشوید که بعدا کاشف به عمل می آید نیازی به نگرانی نداشته است .

    ******

    -کاپولا: باید اقرار کنم در این سن و سال تقریبا همه چیز را تجربه کرده ام.با این حال هرگز از پا نیفتاده ام.به شهرت رسیده ام,به ثروت دست یافته ام,شکست خورده ام و دوباره ثروتمند شده ام و به امتیازات منحصر به فردی رسیده ام.اما لذت واقعی زندگی در یادگیری نهفته است و حالا که پیرتر شده ام بیشتر به دنبال یادگیری هستم.هیچ چیز بیشتر از ساختن یک فیلم شخصی یا ساختن فیلمی درباره چیزی که به آن علاقه مند شده اید به شما چیز یاد نمیدهد,چون برای ساخت فیلم مجبورید تحقیق کنید و مطالعه کنید و یکسال تمام به سوژه تان فکر کنید.

    mebzo
    سه‌شنبه 23 تير 1388 - 14:20
    -9
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    بابا ما رو ترسوندین که ... خیلی خفن نبودین ... خوشحالم برگشتین ... انشاالله همه سرحال باشین همه .. باشیم همه .

    امیر صباغ
    سه‌شنبه 23 تير 1388 - 19:36
    5
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    آدمی در پختگی خود همواره جوان تر می شود،من نیز چنین ام...چرا که شور حیات سالیان کودکی خود را همواره حفظ کرده و بزرگ شدن و یا پا به سن گذاشتن خویش را همچون گونه ای کمدی یافته ام(هرمان هسه)

    سرپیکو
    سه‌شنبه 23 تير 1388 - 20:22
    12
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    امیرخان حالا که بحث سینمای 70 براهه! میدونی اگه یه پرونده درباره سینمای این دهه ترتیب بدی چی میشه! شاهکار...

    راستی پرونده فرانک کاپرا که...

    و یک سوال ...

    تو بعضی از فیلم های تاریخ سینما، یه شخصیت هایی داریم که در پایان فیلم تنها می مونن، و فیلم با رفتن و تنهایی اونها تموم میشه! کسی میدونه سرنوشت این شخصیت ها چی میشه؟ مثلا در پایان فیلم جویندگان "ایتان ادواردز" تنها راهی میشه و میره که میره! یا همفری بوگارت در پایان فیلم "کازابلانکا"... کسی میتونه حدس بزنه این شخصیت ها کجا رفتند؟ تکلیف اونها چیه؟

    سرپیکو
    سه‌شنبه 23 تير 1388 - 20:26
    17
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    این کتاب «روح پراگ» ایوان کلیما را من هم رفتم خریدم. به پیشنهاد یکی از بچه‌ها در یکی از کامنت‌های روزنوشت قبلی.

    و...

    تشکر از "محمد_Juve" به خاطر عکس "سرپیکو"

    ثنا
    سه‌شنبه 23 تير 1388 - 22:58
    -16
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    هر چند وقت یه بار میرین رو مشکل فنی و .... اینجور حرفاااا

    قضیه چیه بابا

    ما عادت کردیم به شما نکنید این کارارو

    ما توقع بیشتری داریم از شماها شما میتونید بهتر باشید

    سید آریا قریشی
    سه‌شنبه 23 تير 1388 - 23:39
    14
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    آره. خودمم به شدت خجل و ناراحتم که چطور شد دفعه ی اول نفهمیدم مترسک عجب دهه ی هفتادیه!!

    سید آریا قریشی
    سه‌شنبه 23 تير 1388 - 23:45
    9
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    این پیشنهاد سرپیکو درباره ی یه پرونده درباره ی دهه هفتاد رو اساس پایه ام. البته دهه هفتاد گنده تر از اونه که بشه تو یه پرونده جاش داد. یادتونه جیمز کان درمورد فرانسیس فورد کاپولا چی گفته بود؟ "اون همه چیزش گنده اس"! حالا این جمله رو میشه به کل دهه ی هفتاد تعمیم داد. ولی به هر حال میشه پرونده رو یه کاریش کرد!

    ح.گ
    چهارشنبه 24 تير 1388 - 1:6
    -20
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    اميرجان مطلبي توي وبلاگم نوشتم و ديدم بد نيست اينجا هم بذارمش . اسم مطلب زندگي در ايستگاه آخر بود . تو كه زياد اون ورا نمياي . فكر مي كنم بد نيست يكم دقت كنيم بهش . باور كن خيلي مهمه . اينكه روزنوشت هات رو خوندم و مي خونم باعث شد اين مطلب رو اينجا هم بذارم . يادمه از لحظه ها مي گفتي . خودت يادته ؟ حالا اين لحظه ناب رو از من بشنو ... ديشب در مترو بودم . حدود ساعت ده شب بود و جاي نشستن هم نبود . مردي آمد حدودا پنجاه ساله و از قامتش بر مي آمد كه حسابي خسته است . به دري كه هميشه بسته است تكيه داد و نشست روي زمين . لباس نگهباني تنش بود . نمي دانم نگهبان كارخانه ، ساختمان يا هر جاي ديگري بود ، فرقي هم نمي كند . لباس هاي مندرس و تا حدودي دوده گرفته اي هم به تن داشت . به محض اينكه نشست پاهايش را از كفش در آورد و روي زمين گذاشت . سرش را روي بازويش گذاشت و خيره به در روبرو نگاه مي كرد . حدود پنج شش ايستگاه همسفر بوديم و من لحظه اي را نديدم كه اين آدم لبخند از روي لبانش برود . مدام لبخندي به لب داشت . اوايل محو تماشايش شدم و گمان مي كردم به موضوع خنده دار يا پيشامد جالبي فكر مي كند كه به اين شكل تبسم دارد . اما همان لحظه ديدم كه مرد روي بازوي خودش خوابش گرفت و لبخند به همان شكل روي چهره اش باقي ماند . و من ماندم و يك دنيا سوال بي جواب . كه اين آدم كه احتمالا قرارست تا آخرين ايستگاه مترو به قعر اين شهر برود ، كه قرارست ساعت يازده به خانه اش برسد و فردا صبح ساعت شش باز هم سر كار برود ، كه اصلا آيا خانه اي هست كه به آنجا برود يا نه ؟ ، كه واقعا حدس زدن درآمدش چندان كار دشواري نيست ، چه چيزي باعث مي شود تبسم از لبانش نرود؟ و حقيقتا فهميدم كه زندگي يعني رسيدن به اين لحظه . و مطمئن باشيد رسيدن به اين لحظه را هيچ كتابي با پيدا كردن پنيرها و قورت دادن غورباقه هايشان نمي توانند به ما ياد بدهند . هيچ كلاس و سمينار موفقيت و شادي اين چنين معلمي ندارد . و تنها جامعه است كه اين همه معلم دارد . طوري كه زندگي را مي شود حتي در ايستگاه آخرش هم ديد .

    امیر: ...«تنها جامعه است كه اين همه معلم دارد»...
    نازنین
    چهارشنبه 24 تير 1388 - 2:29
    26
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    عبد الرضا کاهانی کارگردان جوان سینمای ایران در مراسم اهدای جایزه به فیلم بیست در اختتامیه ی جشنواره ی بین المللی «کارلووی واری» جمهوری چک از حاضران خواست به احترام مبارزه ی مردم ایران از جای خود برخیزند.

    نقل از سایت رسمی این جشنواره 22 تیر ماه

    علیرضا
    چهارشنبه 24 تير 1388 - 7:11
    -12
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    آقای قادری عزیز، خواهش می کنم مطلب زیر را با دقت بخوانید و پاسختان را به ایمیل بنده ارسال کنید : حتما متوجه شده اید که فرد شبه منتقدی...

    امیر نیکو
    چهارشنبه 24 تير 1388 - 11:8
    -7
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    به تو ای آینه از خسته ترین قاب، سلام

    گل نیلوفر خوابیده به مرداب، سلام

    ای دو چشم تو دوتا شیخ ابوالعشوه ی ترک

    مست قیلوله و لم داده به محراب ، سلام

    آخرین نسل به جامانده ی ترسابچگان

    مغ هندوی از آتش زده سرخاب، سلام

    ای همه روی تو، ابروی تو از بوی تومست

    چشم آهوی تو و خوی تو نایاب، سلام

    مژه در مژه که نه پنجه ی پنجاه پلنگ

    پرقوی سر مویت دم سنجاب، سلام

    لف و نشر دو لبت غرق در ایجاز نمک

    قدو بالای تو سرمصدر اطناب، سلام

    ای هم آغوشی ما، دیو در آغوش پری

    رقص ماهی بچه در قلعه ای از آب، سلام

    بهترین حالت ممکن شدن امر محال

    سر به گرداب قرار سر نوّاب، سلام

    ...

    http://www.jaroogar.blogfa.com/

    شعر های زیبای محمدرضا حاج رستم بیگلو را اینجا بخوانید

    نوید وزیری
    چهارشنبه 24 تير 1388 - 19:38
    7
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    سلام امیرجون.بخش خارجی سایتتون خیلی جون گرفته.هم مطلب گفتگو با اندرسون خوب بود، هم پرونده مرد روی سیم هم بخش فیلم روز که خیلی به روزه و کاملا همگام با هالیوود پیش میره.معرفی ترانسفورمرز هم خیلی خوب و به موقع ارائه شده بود...خسته نباشید،دمتون گرم. راستی، داش امیر پرونده ای که قرار بود تو مجله فیلم واسه مرد روی سیم بدی چی شد؟ بدجوری این فیلم،ذهنمو مشغول کرده!!! حتما جمع و جورش کن زودتر! خیلی مخلصیم

    حامد
    پنجشنبه 25 تير 1388 - 0:55
    -4
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    واقعا کاهانی چنین کاری کرده؟ دم اش گرم

    از فیلمش خوشم نیومد اما حالا عاشق خودش شدم

    مرسی نازنین از خبر خوبت

    دوست
    پنجشنبه 25 تير 1388 - 1:18
    -24
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    حدیثی هست که میگوید«نماز جمعه حج فقراست»

    همه با هم روز 26 تیر ماه

    نماز جمعه تهران

    پیام
    پنجشنبه 25 تير 1388 - 2:7
    -9
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    اینجوری که معلومه و از نوشته های رفقا وخودت میشه فهمید خیلی تب فیلمای دهه هفتاد بالاست به نظر من البته بدون اولویت این فیلمها از یهترینهای دهه هفتاد هستن بخصوص اگه اشتباه نکرده باشم سال" 1974" نگاه کنید:پدر خوانده- قسمت دوم،مکالمه،شبح آزادی"بونوئل"،زنی تحت تاثیر"کاساویتس"،مسافر"آنتونیونی"سر آلفردو گارسیا را برایم بیاور"پکین پا" آمار کورد"فلینی"محله چینی ها"پولانسکی"لانسلو دو لاک"برسون"و یه تعدادی فیلم دیگه که شاهکاری در حد همین فیلما هستن.

    امیر: آره. 1974 دیگه گل سرسبدش هست. حالا درباره‌اش این روزها قراره بیش‌تر صحبت کنیم. بیش‌تر از همیشه.
    حقیقی
    پنجشنبه 25 تير 1388 - 2:37
    13
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    سلام و خسته .... خسته نباشید خوب نیست خدا قوت سریع میرم سر اصل مطلب شخصی مثل شما با این سابقه کاری : انتخاب به عنوان 10 منتقد برتر ایران / فعالیت در چندین مجله و روزنامه سینمایی ( من مشتری پروپاقرص بخش سینمایی ضمیمه نسل سوم جام جم بودم که یادمه توی اون روزنامه هم چنین بخشی بود و مشکلی هم که اون موقع بود این بود شما به جز فیلم خیلی دور خیلی نزدیک نقد مثبت در مورد هیچ فیلمی ننوشته بودید که همین مسئله هم سوژه همه شده بود یادش بخیر چه صفحه سینمایی خوبی بود سادگی و صمیمیتش باعث شده اون صفحه رو هیچ وقت یادم نمیره و اسم شما همیشه اولین چیزی رو که به یادم میاره اون بخش و صمیمیت اونجاست ) این پرانتزم طولانی شد ببخشید داشتم میگفتم و همکاری در یک سایت معتبر سینمایی / حضور در محافل نقد و بررسی فیلمهای سینمایی و مخصوصا این آخری شک و دیدن فیلمهای سینمایی فراوان با مضامین مختلف اعم از مذهبی ، وسترن ، حادثه ای و در کل زندگی که تماما با سینما عجین شده و به نوعی علاقه و کار شماست می خواستم بپرسم چه مقدار از روز رو برای خدا و راز و نیاز با اون که شمایی مخلوقش هستید کنار می گذارید و خدا رو به خاطر این توان بالای تحلیل و نوشتن در زمینه های مختلف رو چطوری سپاسگذاری می کنید شکر گذاری که وظیفه ماست و هر کس به خاطر نعمتی که به اون داده شده شکرش می کنه قصدم دخالت نبود فقط اینکه این همه تحلیل در زمینه سینما چقدر شما رو به خدا نزدیکتر کرده یادمه چند سال پیش محمد رضا گلزار اومد به شهر ما واسه فیلم گل یخ، ما هم واسه دیدن فیلم و همچنین گلزار رفتیم سینما قبل از پخش فیلم یک جلسه پرسش و پاسخ گذاشتن که هر کس سوالی ازش داشت روی کاغذ بنویسه توی این سوالات که پرسیده میشد یک سوال دو بار تکرار شده که آقای گلزار شما نماز هم می خونید دفعه اولی که سوال مطرح شد جواب نداد دفعه دوم که پرسیده شد با عصبانیت جواب داد این مسئله ای است که به خودم ربط دارد و هر کسی یک جوری از نعمتهایی که خدا بهش داده سپاسگذاری میکنه و من الان از شما می خوام که لطفا یک جواب دیگه ای به این در مورد سوالات من بدید ببخشید که سرتون درد آوردم بذارید یک جمله ام در آخر بگم که خیلی دوستش دارم و همیشه به خودم میگم اون جمله اینه که : همیشه فکر می کردم چون گرفتاریم به خدا نمی رسیم ولی امروز فهمیدم چون به خدا نمی رسیم گرفتاریم ممنون از حوصله تون در پناه خدا همیشه موفق باشید.

    امیر: خیلی ممنون. ایشا... شما هم موفق و خوب و سرحال و به یاد خدا باشی همیشه.
    حامد ب
    پنجشنبه 25 تير 1388 - 10:44
    7
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    براي سرپيكو

    به نظر من هاليوود جديد با دنباله سازي هاي كه مي كنه سعي مي كنه به همين اشتياق جواب بده.

    اما به نظر من ايتان و ريك از اون جا مي رن تو قلب و مغز من و شما ته نشين مي شن.

    عليرضا حسن خاني
    پنجشنبه 25 تير 1388 - 11:17
    -6
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    سلام چرا به روز نمي كني؟ نفس نداره ديگه سايت. محسن نامجو واجد شرايط كامل يه آدم آوانگارد. يهو چرا اينو گفتم خوب معلومه چون نمي دونم... بايد يه جايي مي گفتم و كجا بهتر از اينجا. راستي چه گواراش رو شنيديد ترجمه همون آهنگ معروف رو؟ عاليه امير اگه اين عكس رو نشونت نمي دادم و مي مردم مديونت بودم. ببين و نظرت رو بگو http://www.allaboutjazz.com/photos/profile/paul_mccartney.jpg http://www.wilson-benesch.com/uploaded_images/McCARTNEYblog-767746.jpg http://www.southbankcentre.co.uk/frontrow/hoardings/davidGilmour.jpg و اين يكي بيشتر شبيه فلاسفه است تا موزيسين نه؟ http://images.jambase.com/fans/SgtPeppers67/John%20Lennon%20Peace.jpg و اينجا يه كمي شبيه تواه. راستي گفته بودمت موي كوتاه خيلي بيشتر بهت مياد!! اصلاً به من چه كه چه مدلمويي به كي مياد. مهم خودشه كه حال مي كنه http://www.malecelebritywallpapers.com/wallpapers/John_Lennon/John_LennonGKdi.jpg و اين دو در مقايسه با هم تصويري از نابودي استعداد نابه http://www.sydbarrettstore.com/Images/Sydroom.jpg http://psihedelicul.files.wordpress.com/2007/08/syd.jpg اين رو هم مي شه پيشنهاد داد سردر يه تالار موسيقي، بلنداي يه جايي كه همه ببينن و بفهمن گيتار الكتريك چه جوري تعريف مي شه نصب كرد شايدم يه روز توي يه دايرةالمعارف جلوي اسم گيتار الكتريك بنويسن سازي كه جو ساترياني كبير مي نواخت http://userserve-ak.last.fm/serve/_/186230/Joe+Satriani.jpg مثل هميشه منتظر نظرت هستم.

    امیر: بچه‌ها عکس‌های علیرضا رو از دست ندین. به خصوص به نظرم مک‌کارتنی اولیه رو. بعد هم این که از فردا دوباره اگه عمری بود شروع می‌کنیم. با همون ضرب و ریتم و اشتیاق هفته‌های گذشته. این دوره از مشکلات هم به نظرم تمام شده‌اند.
    رامین
    پنجشنبه 25 تير 1388 - 22:8
    7
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    سلام امیر جون. آقا یه کوچولو می خواستم نظرت رو راجع به فاتح آکین بدونم؟

    امیر: گرفتم ببینم رامین جان.
    کاوه اسماعیلی
    جمعه 26 تير 1388 - 0:6
    5
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    مصطفا جان...تاخیرم در پاسخ صرفا دلیل فنی داشت.به همان اندازه البته ازت دلخورم که آن پیام خصوصی را برایم گذاشتی که مبادا از دستت ناراحت شوم که اینجا این پیغام را گذاشته ای(فصاحت بیان را حال کردی.سعدی زمانه ام)....لحنم کنایه داشت(و البته تمسخر ابدا.) اما می فهمم که منظورت چیست.ورنه حامد صفاری زاده میداند که احترام فراوانی برایش قائلم و از کامنتهایش که معمولا مثل آتش است هیجان زده می شوم....پس توی چشمهایمان حرف بزنیم حالا که اینطور شد.فکر کنم درک اینکه مواجهه با پدیده های اجتماعی چه بسا دردناکی مثل اتفاقات اخیر کشور از زاویه های متفاوتی امکان پذیر هست و صرفا نوع واکنش قابل انتظار حامد صفاری زاده از مفهوم "تعهد" -که چه بسا تک بعدی تر هم باشد- تنها گزینه موجود نیست کار چندان سختی نباشد....و واکنش های شخص من و خیلی های دیگر توی این کافه با مفهوم "بی قیدی" فرسنگها فاصله داشت.از تواضع خارج است اگر واکنش های خودمان را هنرمندانه تر و تاثیر گذار تر بدانیم.همچنان که تماشا و نگاه ویژه مان (اقلا خودم) به مبارزه اندی رادیک و راجر فدرر را در قلب روزهای حادثه اتفاقا برخاسته از مبارزه دیگری می دیدم که اشاره مستقیم به آن را کج سلیقگی تشخیص دادم.پس از همین زاویه است که اتفاقا به زعم خودم دو تصویر اندی رادیک در روزنوشتی که در روزهای تاریخی این مملکت ثبت شده را عمیق تر و هنرمندانه تر می بینم.(تاکید میکنم به زعم خودم.امیر ممکن است چنین قصدی نداشته باشد).... امشب کلوزآپ"نما دور" را نشان داد و یادم آمد که اتفاقا مراد فرهاد پور و مازیار اسلامی در پاریس-تهران و حاتمی کیا در آژانس شیشه ای احیانا از درک هنر چند وجهی(که سیاست یکی از وجوه مستتر آن است) کیارستمی در اثری مثل کلوزآپ"نمای نزدیک" عاجزند....این که ما این سینما را می پسندیم یا سینمای مثلا"همه مردان رئیس جمهور" را بحث دیگریست(در این مورد به خصوص اتفاقا من هر دو را دوست دارم.استثنائا البته) بحث دیگریست.قضیه این است که هم در فیلم آژانس شیشه ای و هم در کتاب پاریس-تهران ، کیارستمی به بی قیدی و نداشتن تعهد سیاسی و اجتماعی متهم شده است.ها؟ حامد جان....با توجه به کنایه ای که در کامنتت به من و خاطره لهجه تارانتینو بود لازم است تو را به وبلاگم رجوع دهم که تمام واکنش های لحظه ای و مقبولت را در طول آن روزها ثبت کردم.برای من روزنوشتهای امیر قادری از وبلاگم عزیز تر است.پس اینجا که می آیم حواسم بیشتر جمع است.ضمنا اگر لحن بی ادبانه ای در کامنت قبلیم داشتم عذر خواهی میکنم.ضمن این که این روزنوشتیست که در آن حرف مکالمه کاپولا ست.و البته پرونده دست نیافتنی سینما دهه هفتاد.

    امیر: چون تمام مردان رئیس جمهور همه این‌ها تویش هست. بی‌خود که دوست‌اش نداری کاوه.
    wall_e
    جمعه 26 تير 1388 - 0:31
    -1
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    دوستان,به یک جاده احتیاج دارم که تا وقتی حس رفتن دارم تمام نشه,سراغ دارید؟

    سعید حسینی
    جمعه 26 تير 1388 - 7:12
    -1
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    من مطلبمو اینجا کامنت گزاشتم و امیر صلاح دیدی بزاره رو سایت توضیحشم همینجا می دهم در جواب کامنت های عجیب غریبی که دیدم : 1_به من گفتند طرفدار دولت احمدی و همکار سلحشور ....عجیبه تو همین روزنوشت ها قبل انتخابات ..میر حسین ...ای واای ای واای 2_به نظر من اگر سلحشور و ده نمکی ران خوار باشند پناهی و قبادای هم یک جور دیگر رانت خوارند یک عده رانت ارزشی یک عده رانت اپوزوسیون اما بحث اینه که وقتی دوران اپوزوسیون بودن تموم شد به کجا می خواهند تکیه کنند هنر کجاست ؟ روایت صادقانه کجاست؟ و این وسط بزرگانی مثل فرهادی و عیاری و مهر جویی و کیمیایی که با این عناوین دنبال پیشرفت نبودند هدر می روند یکی به من بگوید من راجع به فیلمسازی که با ذوق زدگی می گوید گرین کارت گرفتم باید چی بگویم به نظرم قبادی و پناهی و میلانی از این جبهه و سلحشور و دهنهمکی از اون جبهه مصداق کامل حرف داریوش مهر جویی درباره قهرمانا داستایفسکی هستند :افرادی که یک ایده داره مخشونو می خوره ... 3_با این فضای قطبی به جایی نمی رسیم باید چشم ها را باز کنیم یک روز این ور بام نیفتیم یک روز از اون ور بام اول انقلاب همه دشمن آمریکا نباشیم امروز همه عاشق امریکا با یک گرین کارت ذوق زده نشویم سینما یک هنر است که باید به درست ترین شکل تحویل داده شود نه اینکه هر کار ضعیفی را با نام اجتماعی و افشاگرانه و ارزشی و .. بار ملت کنیم یاد مسعود دهنکی می افتم وقتی به او می گفتندت فیلمت مشکل ساختاری دارد جواب می داد من برای اولین بار در این فیلم به منافقین حمله کردم!!!! مثل اقتصادمان که به خریدار می گوییم جنس ایرانی بخر چون ایرانی است!!! نمی آییم جنس ایرانی خوب تولید کتنیم همه باید جنس ایرانی بخرند چون ایرانی است!! 4-برای پیشرفت سینما باید به دورانی که اسم ها باعث اعتبار فیلم ها می شوند پایان بدهیم اگر می خواستیم بخاطر اسم یک نفر یا لقب اش به فیلم هایش اهمیت بدهیم امروز وقتی همه خوابیم را باید شاهکار می دانستیم این خود اثر است که باید از خودش دفاع کند نه کارگردان نه اسم کارگردان نه اپوزوسیون بودن کاگردان نه راجع به درد وئو رنج کردستان بودن نه ازادیخواه بودن کارگردان نه ارزشی بودن کارگردان ...نمی دانم این حرفم گویا هست یا نه اصلا چه اهمیتی دارد این حرفهها؟

    امیر: خیلی هم مهم است. رانت دولت یا اپوزیسیون و آن که از مهرجویی گفتی: «یک ایده داره...»
    تونی راکی مخوف
    جمعه 26 تير 1388 - 9:51
    -8
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    سلام

    1- در این مدت تعطیلی اجباری کافه ، تازه فهمیدم که چقدر به اینجا و نوشته های بچه ها و رییس کافه وابسته شدم. انشا ا... که دیگه مشکلی پیش نیاد.

    2- این حرفی رو که آمائوری درباره الکس گفته بود ، خیلی دوست داشتم. به خصوص جمله آخرش. حیفه که با تیفوسیهای این کافه درمیون نذارمش. " مهاجم برزیلی که یک فصل را در کنار الکس توپ زد در خصوص کاپیتان اظهار داشت: دل پیرو پرچم دار و اسطوره بیانکونری ست، او به نحوی نشانگر یوونتوس است. اگر در روزنامه ها بنویسند که ستاره یوونتوس را انتخاب کنید بدون شک نام او را خواهید دید زیرا شایستگی ان را دارد، او پرچم دار فوتبال مدرن است، فوتبالیستی که تعداد انان بسیار اندک است."

    3- و تازه یک هفته ای هم میشه که مراسم فرش قرمز حرامزاده های بی شرف ( یا هر چیزی که بالاخره ترجمه شده) رو دیدم. چه میکرد استاد. نکته ی دوست داشتنی در مورد استاد اینه که در زمانه ای که خیلی از کارگردانهای به ظهر مهم و پر طرفدار ترجیح میدن که با غرور از مجامع مردمی خودشون رو دور کنن و بیشتر دوست دارن که مثلا در کنار دریا حمام آفتاب بگیرن و برنزه کنن خودشون رو، استاد ما اینجوری روی فرش قرمز میرقصه و اینجوری با حرارت و شوخ طبعی در کنفرانس خبری بعد از نمایش فیلم حاضر میشه. قربانت استاد.

    4- یک بار دیگه هم اینجا گفته بودم که عاشق کریستین بیل شدم. خیلی ساله ها. مخصوصا توی این چند سال اخیر و حالا هم که در فیلم استاد بازی کرده که خوب بیشتر از همیشه. دوستی در همین روزنوشت گفته بود که عاشق تامسون جانی دپ توی این فیلمه. تامسون 1927 با خشاب گرد زیرش که عشق ماست.

    5- دیالوگ امروز :

    "- هیچ به ویتنام فکر میکنی؟

    -- آره. چه میدونم! راستش به گوزن هم فکر میکنم. ولی بیشتر درختا رو دوست دارم. میدونی؟ درختای بالای کوه رو خیلی دوست دارم. اونا متفاوتن. به نظرت عوضیم نه؟

    - ببین نیک تو خیلی تیزی. آدمای تیز و فرز و دوست دارم. الاف فس فسی ها نمیشم.

    -- کی فس فسیه؟

    - ... کی فس فسیه؟؟ به نظر تو کی فس فسیه؟ همشون فس فسین! ... خوب آدمای خوبین ولی ترجیح میدم تنها برم اینو جدی میگم.

    -- تو یه دیوونه ای مایک. یه روانی حسابی! دیوونه ی کنترل شده!

    - فقط نمیخوام غافلگیر بشم!...."

    شکارچی گوزن بود.

    این پایان نیست.............

    کاوه اسماعیلی
    جمعه 26 تير 1388 - 12:22
    9
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    امیر...جوابت را نگرفتم.من که عاشق همه مردان رئیس جمهورم.یکی دوتا جا هم قبلا ثابت کردم.....آنجا که گفتم استثائا از این که فیلمی از جنس کلوزآپ را هم در کنار فیلمی از جنس فیلم همه مردان رئیس جمهور دوست دارم.....وگرنه این را یاد گرفته ام که بیرون کشیدن مفاهیم فیلمهای نازنین دهه 70 مان کار سخت تر ودر عین حال لذیذتریست.همانقدر که استخراج و کشف و شهودش ساده به نظر میرسد....اصلا همین تعریف متضاد توامان است که جناحمان را این وسط مشخص کرده....

    امیر: اتفاقا منظور من هم دقیقا همین بود. همین تعریف متضادی که به کد یمین و عرق جبین به‌اش رسیده‌ایم!
    baran
    جمعه 26 تير 1388 - 19:11
    11
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    شب را سر خواهم کشید اخر شبی و این اسمان دراز ...نه هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است تنها پاهایم از عقلم درازتر شده است و نه هنوز انقدر دراز که بتواند مرا به بلندای تو رساند انقدر ابی هستی و بلند که هرگز نخواهم توانست ارزویم را گوشه چشمت پنهان کنم شاید شبی , بی خبر صبحی براورده کند ان را قطره بارانت . شب است و من باز غرق در خواندن چند شب است که قهوه را ترک کردم و من هی در ترکم! نبرم از تو بیخبر! توی گوشم میخواند if u go away on this summer day و چشم هام گمشون کردم بین همه این خطوط تیره بیجان که نه خودشان را به جایی خواهند رساند نه مرا "تیره کنید مرا خم کنید مرا پایین تر از هر سطر نقطه و گاه پی در پی علامت سوال کنید که سخت گره خوردم در خودم" امروز به کسی که دنبال درصد زنده بودنش پشت در اتاق دکتر نشسته بود و از جنس خاطرات من بود از بوی خودم حرف خودم و هم نفس خودم بود گفتم "زنده بودن یک ظرف پر از کثافت" نگاهم کرد خواستم بگم زیاد با ونه گوت هم عقیده نیستم که لبخند زد و من فهمیدم اون هنوز شیفته حرفای من است . . . اقای قادری عزیز مدتی با سایت زیباتون اشنا شدم گرم است و مهربان امیدوارم بشه نوشت گاهی حرف های دل را دوستی دارم بیمار 19 سالش است و به دنبال درصد زنده بودن میدانم چه میکشد نیما حسنی نسب و همسرش دوست من هم به زودی خواهد رفت خودم میدانم !!!!!

    سینمای ما - if u go away on this summer day رو با اجرای سیناتراش هم گوش بوده. از اصل ژاک برل‌اش هم بهتره. و این که کی می‌دونه چه کسی زودتر از چه کسی...
    رامين
    جمعه 26 تير 1388 - 20:0
    -2
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    وااااای مستند Dire Straits رو که bbc جمعه گذاشت کی دید؟! وقتی تصویر روی گیتار قرمز مارک نوفلر که توی اتاقش دستش گرفته بود و از آرزوش صحبت می کرد زوم شد و کات زده شد به اجرای live و درجه یک مارک نوفلر از قطعه ی sultans of swing مو به تن آدم سیخ می شد. چرا دهه ی هفتاد اینقدر "زندگی" بوده؟! من که اصلا دهه ی هفتاد نبودم که بخوام کلاس نوستالژی و این حرفا بذارم. ولی وقتی یه مرور کوچک می کنی میبینی حال و هوای عادی نداشته . سینمای آمریکا بعد ازدهه ی نه چندان موفق (60) دست جوون های مثل (برایان دی پالما ، مارتین اسکورسیزی،کوپولا،میلوش فورمن ،جری شاتزبرگ ،رابرت آلتمن ،تری مالیک ،هال اشبی وباب رافلسون و...) افتاد که امروز همگی شون به بزرگانی توی سینما تبدیل شدند . باورش عجیبه که همه ی این فیلم ها دهه ی 70 ساخته شده : راننده تاکسی،مکالمه،پدر خوانده ،آنی هال ،کرامر علیه کرامر،پرواز بر فراز آشیانه فاخته،مترسک،بعد از ظهر سگی ،ای مثل ایکار،دونده ماراتن،تمام مردان رئیس جمهور، نشویل ،روزهای بهشت، سرپیکو و... اما اوضاع در موسیقی هم به همین شکل بوده گروه‌هاي فوق ستاره‌ي موسيقي راك همچون “رولينگ استونز“،"دایر استیرز"، “ايگلز“، “فليتوود مك“ و “شيگاگو“ و افرادي همچون “استيوي واندر“ و “التون جان“ در اوایل همین دهه جريان موسيقي را تحت تسلط خود در آوردند. همیشه یکی از بزرگترین آرزوهام این بوده که کاش این شانس رو داشتم دهه ی هفتاد رو توی امریکا "زندگی" می کردم.

    امیر: و تازه داری از خیابونای اصلی صحبت می‌کنی. وقت کردی یه سری به کوچه پس کوچه‌های بی نام و نشون هم بزن. به امگا و سرقت الماس و two line black up
    سامان
    جمعه 26 تير 1388 - 21:3
    5
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    مرسی که خبر برنامه فرزاد حسنی رو گذاشتید خیلی برنامه قشنگی بود با پسر عمو خسرو کاش برنامه تلویزیونی بود

    سرپیکو
    جمعه 26 تير 1388 - 21:57
    0
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    امروز تولد "جیمز کاگنی"

    http://serpico.persiangig.com/d.jpg

    http://serpico.persiangig.com/5.jpg

    http://serpico.persiangig.com/4.jpg

    مصطفی جوادی
    جمعه 26 تير 1388 - 22:34
    -6
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    برای کاوه : سعدی زمانه؟! لعنت بهت! میگه: به دوست گر چه عزیزست راز دل مگشای /که دوست نیز بگوید به دوستانِ عزیز! ( سعدی)

    هانیه
    شنبه 27 تير 1388 - 0:26
    -3
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
    ... امیر قادری عزیز این یک نوشته برای تو بود از طرف یک دوست دوستی که دوستت داره برات احترام قائله مثل وقتی یک فیلم میبینی و به قول یکی از نوشته هات دربه در دنبال دوستات میگردی تا براشون تعریف کنی منم با همین حس برات نوشتم البته با این تفاوت که فیلمش میتونست خوب باشه و نگذاشتن! زنده باشی.

    امیر: ...همچنین شما دوست من.
    کاوه اسماعیلی
    شنبه 27 تير 1388 - 12:47
    -11
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    ای وای مصطفا...حق داری به خدا.این چندمین باریست که این گند را می زنم.لطفا در تیتر پیامهایت درجه طبقه بندی محرمانه نامه هایت را ذکر کن....


    شنبه 27 تير 1388 - 18:15
    -3
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    ghaderi_68@yahoo.com آقای قادری این ایمیل شماست ؟؟

    امیر: بله. ای‌میل شخصی من همین است.

    مصطفی جوادی
    شنبه 27 تير 1388 - 19:11
    3
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    امیرجان روزنوشت جدید که بیاید یک نظرسنجی توی ذهنم است که خیلی چیز پیچیده ای نیست البته ،ولی جواب میدهد.حسابی منتظرم و کاوه،..بی خیال پسر، سر به سرت گذاشتم، در این مورد بخصوص واقعا چیز محرمانه! ای در کار نبود اما در کل هنوز سر این قضیه اصرار دارم که بحث های دو نفره که برای بقیه موضوعیت ندارند ترجیحا در همان فضای دو نفره مطرح شوند.مخلص.

    امیر: پس صبر کن مصطفی جان. نظرسنجی‌های تو معمولا جواب می‌دهد.

    جواد رهبر
    شنبه 27 تير 1388 - 20:51
    -9
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    با عرض شرمندگي بسيار؛ با اين که براي ژاک برل و به خصوص فرانک سيناترا احترام خاصي قائلم؛ آن قدر که نام وبلاگم به ياد ترانه سيناترا (دو غريبه در شب)... اما بهترين اجراي If you go away مال شرلي بسي Shirley Bassey ‌است، بدون هيچ شک و يا تعارفي... جوري کلمه ها را ادا مي کند که انگار... هي دنيا بگذريم!

    امیر: دارم‌اش. یه بار با گوش ت، گوش‌اش می‌کنم.

    سعیده
    شنبه 27 تير 1388 - 20:55
    19
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    یه سلام گرم به امیر و رفقای کافه نشین عزیز. ایشاا... که بلا دور باشه و ما هم فقط خواننده مطالب دوستان کافه نباشیم و حس و حالی برای نوشتن و حرف زدن داشته باشیم. نمی دونم شاید حرفهام کلمه نداشت که بخوام بنویسمشون و می دونستم که شما می دونید. با پیشنهاد چند تا کتاب تروتازه اومدم ایشاا... که لذتشو ببرید. این روزها روی مقاله مدرنیته کار می کردم که چند تا کتاب که تاحالا نخونده بودمشون خیلی به من فاز داد یکی کتاب سنت، مدرنیته، پست مدرن که گفتگوی اکبر گنجی با داریوش آشوری، دکتر داوری، بشیریه و غنی نژاد است که من با گفتگوی آشوری خیلی حال کردم کتاب برای انتشارات صراط، 1375 هستش. این یه تیکه اش رو داشته باشید: گرفتاری رژیم شاه این بود که نتوانست تعادل و تناسب لازم را بین تکنولوژی و جنبه های سیاسی_ فرهنگی توسعه ایجاد کند به خصوص که اتکایش نه به کار و کوشش مردم بلکه به یک منبع استثنایی درآمد بود که وی را از منابع مالیاتی داخلی بی نیاز می کرد. یکی از خطرهای بزرگ در کشورهای دارای پترو دلار این است که دولت به دلیل داشتن منبع استثنایی درآمد خود را نیازمند به جامعه نمی بیند و فکر می کند هر طور بخواهد می تواند جامعه را تشکیل دهد!!! ... یکی هم کتاب مدرن ها نوشته رامین جهانبگلو ، نشرمرکز 1376. خیلی کتاب جون داریه. یه کتاب هم که ترجمه فرهادپور هست که به اسم تجربه مدرنیته که یه فصل مفصل به دهه شصت می پردازه که ریشه اتفاقات سینما و آدمای دهه هفتاده ریشه یه دنیا زندگی توی فیلمای دهه هفتاده. زندگی که وقتی بهش شک می کنی با یه نیم نگاه به کرایمر علیه کرایمر یه نگاه به سکانس اول صورت زخمی نگاهی به پدرخوانده باعث میشه به شک خودت، شاید شک کنی! اینکه نکنه بوی زندگی فقط اون بویی نباشه که من استشمامش کردم! ببین زندگی این شکلی هم هست ببین اینطوری هم میشه باهاش کنار اومد فعلا کنار بیا! با یه صحنه معرکه فعلا کنار می آی تا سر فرصت حسابی به خودت برسی! برای دوستی که دنبال مقاله ضد چاپلین بود. شماره 296 مجله فیلم. اگه دسترسی به نمایه داشته باشی به راحتی می تونی گیرش بیاری نمایه در کتابخانه ملی و مجلس قابل دسترس هست.

    امیر: این تجربه مدرنیته رو تازه شروع کردم... کریمر علیه کریمر؛ به ظاهر ساده‌اش نگاه نکنین.

    ساسان امیرکلالی
    شنبه 27 تير 1388 - 21:30
    11
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    سلام به همه. بعد یه مدت به سرم زده بیام اینجا و حالا حالاها از اینجا نرم. چند شبه زدم تو خط فلینی. فعلا که یه فیلم خوب و یه فیلم افتضاح ازش دیدم. کسی پایه هست پروندشو بریزیم رو میز؟

    امیر: صبر کن تا روزنوشت جدید که بحث حیف نشه.

    حسین لامعی
    شنبه 27 تير 1388 - 22:23
    -5
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    سلام به همگی...... آقای قادری یه مطلب شاه کار تو "خبرگزاری الف" که زیر نظر احمد توکلی هست قرار گرفته که مقایسه ی فیلم شاه کار آژانس شیشه ای با اوضاع و احوال 30 سال اخیر انقلاب است و مخصوصا اکنون...... مطلب شاه کاریه......حتما بخون و اگر پسندیدی لطف میکنی روش کار کنی.....این مطلب خوراکه بحث و جدل تو کامنتها و بحث هاست...... تیترش اینه: "نگاهي به آژانس شيشه‏اي پس از ده سال...." قسمتی از مطلب خبرگزاری الف: " آژانس شیشه ای سال 76 ساخته شد.......زمانی که نسل دوم انقلاب در حال وارد شدن به صحنه بود، نسلی که انقلاب نکرده بود، ولی حداقل انقلاب را دیده بود.نسلی که انقلابیون اولیه را می شناخت، آنها را قبول داشت، ولی انگار نمی خواست مثل آنها باشد...... اما نسخه امروزی آژانس شیشه ای کجاست که این نقطه عطف دوباره را به تصویر بکشد؟! اینبار نوبت آقای سلحشور (رضا کیانیان) است که دهه اش تمام بشود، واکنش سلحشورها به اتمام دهه شان چیست؟! آیا همانند حاج کاظم ها اسلحه می کشند؟!.....صحنه ای که حاج کاظم اسناد و مدارک و کلید را به سلمان می دهد و سپس هر دو دست همدیگر را به شدت می فشارند این بار به چه شکلی درآمده است؟!......" این لینک کامل مطلبه: http://alef.ir/1388/content/view/49656 جالب و زیباست و خوراکه بحث در کامنت هاست..... یا علی مدد

    امیر: ممنون حسین جان. مثل همیشه زدی توی خال و ما هم استفاده کردیم. ذائقه‌ات کند نشه.

    مصطفی انصافی
    شنبه 27 تير 1388 - 22:40
    -7
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    اصلا نمی خوام ضد حال باشم. چون حالم به هم می خوره از آدم هایی که با بی حالی و بی حوصلگیشون حوصله ی آدمو سر می برند. اما این روزها واقعا حال خوشی ندارم. دچار یه روزمرگی احمقانه شدم. تنها چیزی که این روزا حالمو بهتر می کنه فیلم و بیشتر و مهم تر از اون داستانه. رز ارغوانی قاهره رو دیدم. عاشقش شدم. سایه خیال بود. مرز توهم و واقعیت و وودی آلن که مثل همیشه منکر عشقه و همواره در حال اثبات این که هیچ ارتباطی وجود نداره و این ادعای مارسل پروست که " هر آدمی بی نهایت و بی کران تنهاست" و حتی معشوق هم نمی تونه آدم رو برای از تنهایی دربیاره. این روزها همینگوی هم خوب به داد آدم می رسه. یک گوشه پاک و پرنور و شکست ناخورده و گربه ای زیر باران و کلی در و گوهر دیگه. عصاره ی اون زندگی جذاب و دیوانه وارش و خوش به حالش که می تونست اون همه از زندگیش لذت ببره. بوکسور باشه. واسه جنگ بره تو ارتش ایتالیا به عنوان راننده آمبولانس بجنگه. خوش به حالش که می تونست توی جنگ و در حالی که پاش داغون شده توی استرس این که ممکنه پاشو برای همیشه از دست بده عاشق پرستارش بشه. خوش به حالش که عاشق گاوبازی بود و خوش به حالش که همه جهان رو دید. امروز هم سان شاین کوروش اسدی اساسی حال داد. یک داستان به معنای دقیق کلمه. بی عیب و نقص و خدا می دونه که چقدر می شه عاشق این داستان شد و خدا می دونه چند بار می شه خوند و ازش سیر نشد. اون قدرها هم که فکر می کردم حالم بد نیست. و در نهایت این که نمی دونم چرا یاد سوفیا افتادم. هر جا هست خوش باشه...

    امیر: خوبی مصطفی؟ خبری نداشتم ازت. آره... همینگوی و این که سوفیا هر جا هست خوش باشه.

    احسان هاشمی
    شنبه 27 تير 1388 - 23:33
    4
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    سلام اومدیم بگیم اگه نمی نویسیم به این معنی نیست که نیستیم،همچنان کلمه به کلمه روزنوشتهای امیر را از دست نمی دهیم و تک تک کامنت هارو می خوانیم. خوش باشین.

    امیر: واقعا به این می‌گیم قوت قلب. ممنون.

    شقايق
    يکشنبه 28 تير 1388 - 2:26
    4
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    رامين رئيسي؟! يادت رفته! "زندگي" هموني رو كه ميگي ننويس (-:

    كجايي پسر؟ هنوزم توي اون سينماي چيپ امريكايي؟ چهار سال كشتيمون بس نبود؟كجا ببينيمت؟

    رضا رادبه
    يکشنبه 28 تير 1388 - 3:21
    -8
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    خبر غیر رقابتی بودن جشن امسال خانه ی سینما "نا امید کننده" نیود ،مزخرف بود!

    عافیت اندیشی به شیوه ی عهد بوق نتیجه اش این می شود که قرار است یک داوری سالیانه غیر رقابتی باشد و این میان آن چه بر باد می رود "درباره ی الی " فقط نیست که قربان مصلحت اندیشی حضرات می شود ؛کل چیزی به نام جشن سالانه ی سینمای ایران از چیزی که بود لوث تر و لوس تر می شود.

    راستش این جشن سینمای ایران که آقایان و بانوان محترم با بوق و کرنا چند سال است علم کرده اند از اول هم چندان آش دهن سوزی نبود )راستی کدام از من و شما یادمان است پارسال بهترین فیلمبردار که شد و 2 سال پیش بازیگر نقش دوم مرد چه کسی بود که جایزه گرفت.

    جشن سینمای ایران راستش من حقیر را بیشتر یاد آن مسابقه ی بی سابقه ی دهه ی نازنین شصت می اندازد که در پایان همه و دقیقا" همه از بازنده و برنده جایزه ای به رسم یاد بود می گرفتند و دستی می زدند و خوش و خرم به خانه می رفتند و نامش بود "از مدرسه تامدرسه"

    برادران و خواهران خوب خانه ی سینما

    باور کنید ما توقع فیل هوا کردن نداریم که ایده های نبوغ آسای شما نتیجه اش افتضاح جشن پارسال بود. فقط کافی است جماعت کاندیدا و یک سری آدم را در جای حتی کوچکی جمع کنید و جایزه ها را اعلام کنید و به دستشان بدهید و مدعوین حداکثر با یک نسکافه ی آماده پذیرایی شوند و سیگاری در هوای آزاد بکشند

    پیشنهاد می کنم سایت سینمای ما یک نظر خواهی بگذارد و از کاربران سوال کند که آیا با غیر رقابتی بودن جشن خانه سینما موافقند یا مخالف. حداقل حسنش این است که این جشن تاریخی مستند به نظر دوستداران سینمای ایران میشود

    آریان.گ
    يکشنبه 28 تير 1388 - 9:59
    -7
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    سبز سبزم ریشه دارم / من درختی استوارم / سبز سبزم ریشه دارم / در زمستان هم بهارم / شور و عشق و شادی ام را / از خدایم هدیه دارم / هرچه هستم هر چه باشم / تشنه ام پاکم زلالم ///

    یاد خانه سبز عمو خسرو و تمام دل خوشی های ان روزها بخیر

    عجیب حالو حوصله فیلم دیدن ندارم ولی نمیدونم چرا دوست دارم محاکمه در خیابانو ببینم . کاش این روزا رو پرده بود .

    محمد_Juve
    يکشنبه 28 تير 1388 - 10:54
    10
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    کاناوارو و دیه گو با یووه قرار داد بستند و سر الکس هم تا 2011 تمدید کرد.

    امیر: وای خوش خبر باشی.

    رامين
    يکشنبه 28 تير 1388 - 15:23
    11
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    چطوري شقايق

    يادته رفيق ؟ أره خودشه!

    باور كن يه ديالوگ و يه پلانش رو با تمام 60 تا فيلم برگمان عوض نمي كنم0

    و اينكه 5شنبه جهاد دانشگاهي 5 عصر ، اونجام – نمايش دونده ماراتن 0 ديدي بازم رسيديم به سينماي أمريكا و دهه ي هفتاد !

    راستي :

    I want t o ask you a question

    when you came puling in here

    : did you notice a sign out in the fron that

    " ?dead nigger storge"

    مصطفی جوادی
    يکشنبه 28 تير 1388 - 15:25
    7
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    جواد اجرای شرلی بسی را گوش دادم ، با اینکه این راهم دوست داشتم اما این بار هم سلیقه نبودیم، هنوز اجرای سیناترا از را بیشتر دوست دارم و بعد برل را

    سید آریا قریشی
    دوشنبه 29 تير 1388 - 2:1
    -3
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    و این هم نظر من با مدت ها تأخیر در مورد سینمای ژان پیر ملویل.

    _این دفعه با پول زیاد بیا. شاید ببازی.

    _ من هرگز نمی بازم. هرگز...

    رفیق
    دوشنبه 29 تير 1388 - 2:32
    8
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    آقا با عرض شرمندگی من یه چیزیه رو بپرسم. اگه نقدی، مطلبی داشتیم چه جوری واسه سایت شما بفرستیم امیر خان؟

    امیر: برای ای‌میل‌ام: ghaderi_68@yahoo خوشحال می‌شیم.

    wall_e
    دوشنبه 29 تير 1388 - 3:12
    -10
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    کسی اینجا shoot'em up رو دوست داره؟ و اینکه امیر جان منتظر روزنوشت جدیدیم...بیا دیگه!

    امیر: من پایه صحنه گلوله آوردن زنه هستم... و این که: فردا اومدم...

    بهرنگ
    دوشنبه 29 تير 1388 - 14:53
    5
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    http://www.ign.com http://www.ew.com/ew مثل اینکه 2 کامنت قبلی من مورد دار بود که تو سایت قرار نگرفت به هرحال اگه موردی بود عذر میخوام

    امیر: نه بابا. حتما از دست‌ام در رفته. برام یه بار دیگه بفرست.

    کاوه اسماعیلی
    دوشنبه 29 تير 1388 - 14:57
    4
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    برای wall_e :من آنونس shoot'em up را خیلی بیشتر از فیلمش دوست دارم.

    برای مصطفی انصافی: بعد از عرض دلتنگی و چه عجب و این حرفها.فیلم محبوب من بین فیلمهای متاخر وودی آلن "نفرین عقرب یشمی" ست....فیلم مهجور و دوست داشتنی و یاد آور سینمای کلاسیک .و اینکه ما هم دلمان هوای سوفیا دارد....

    برای سعید حسینی: کامنتت را خیلی دوست داشتم

    و اینکه وقعا قرار است توی روزنوشت بعدی راجع به فلینی حرف بزنیم؟

    سرپیکو
    دوشنبه 29 تير 1388 - 16:34
    18
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    من از هویچ خوردن اسمیت خوشم میاد!

    jeremy brett
    دوشنبه 29 تير 1388 - 19:10
    -4
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    نه این تن بمیره خجالت نمی کشی......

    هامون,حاج کاظم و .........

    اصلاً مگه نوشتن بهانه می خواد,خودش بهانه ای برای خیلی چیزای دیگه

    خسیس شده قلات آقای قادری

    بچه های کافه رو دریاب

    wall_e
    سه‌شنبه 30 تير 1388 - 1:4
    -6
    موافقم مخالفم
     
    روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009

    دقیقآ!!

    اضافه کردن نظر جدید
    :             
    :        
    :  
    :       






    خبرهای سینمای ما را در صندوق پستی خود دریافت کنید.
    پست الکترونيکی (Email):

    mobile view
    ...اگر از تلفن همراه استفاده می‌کنید
    بازديد امروز: 78968
    بازديد ديروز: 241332
    متوسط بازديد هفته گذشته: 360854
    بیشترین بازدید در روز ‌یکشنبه 23 بهمن 1390 : 1490465
    مجموع بازديدها: 380883887



    cinemaema web awards



    Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
    استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
    کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

    مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

     




    close cinemaema.com عکس روز دیالوگ روز تبلیغات