دانلود

سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو :: سينمای ما ::


   





جمعه 30 اسفند 1387 - 15:58

سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو


13 فروردین 1388: فردا از تعطیلات خداحافظی می‌کنم. امروز ولی اول از آریان تشکر می‌کنم که لینک گفتگوی الکساندر دسپلات‌اش با موریس ژار چه قدر حال داد و چه کمک بزرگی برای پرونده‌ درباره استاد به حساب می‌آید (دسپلات را که می‌شناسید، آهنگساز بنجامین باتن. باز همان طول موج. و همان دنیای آشنای خودمان که در آن مدام به هم می‌رسیم.) و بعد هم که این خبر را بخوانید. عوض هر جور خبر هنری و سیاسی و اجتماعی و ورزشی، این روزها خواندن چنین خبرهایی خوشحالم می‌کند. هر کشوریر و ملتی در هر دوره از حیات‌اش، به چیزهای خاصی بیش‌تر احتیاج دارد:


عرضه رایگان اینترنت پرسرعت بیسیم در میادین و نقاط پرتردد تهران توسط شهرداری



ICTna.ir - شهردار تهران از عرضه رایگان اینترنت پرسرعت بیسیم در میادین و نقاط پرتردد تهران توسط شهرداری خبر داد.

به گزارش خبرنگار آژانس خبری فناوری اطلاعات و ارتباطات (ایستنا)، دکتر محمدباقر قالیباف در حاشیه بازدید از ویژه برنامه های فرهنگی-هنری روز ۱۳ فروردین شهرداری تهران در بوستان قیطریه و در گفتگو با خبرنگار ایستنا با اعلام این مطلب افزود: شهرداری تهران توجه ویژه ای به مسائل و خدمات مبتنی بر فناوری اطلاعات و ارتباطات دارد و در این راستا با انتخاب یک شرکت بعنوان پیمانکار و شرکت دیگری بعنوان مشاور و ناظر پیمانکار طرح عرضه اینترنت پرسرعت بیسیم رایگان براساس فناوری Wi-Fi را در میادین و نقاط پرتردد مناطق ۲۲ گانه شهر تهران دردست اجرا دارید.

به گفته شهردار تهران با توجه به افزایش گوشی های تلفن همراه و رایانه های همراه که قابلیت پشتیبانی از Wi-Fi را دارند به نظر میرسد استقبال زیادی از این سرویس شهرداری صورت گیرد.

به گفته محمدباقر قالیباف امکان استفاده رایگان از این سرویس برای منازل تحت پوشش شبکه اینترنت بیسیم شهرداری وجود دارد، ولی با هدف ارائه خدمات به عموم شهروندان و حفظ سرعت و کیفیت این سرویس، از استفاده شرکت ها و سازمانهای دولتی جلوگیری به عمل خواهد آمد.

قالیباف در خصوص زمان عرضه این سرویس گفت "با توجه به فراوانی ساختمانها و املاک شهرداری در سطح شهر و وجود زیرساخت انحصاری رادیویی و فیبرنوری شهرداری از سالهای قبل و همچنین همکاری مطلوب شرکتهای تامین پهنای باند و ادارات مخابرات محلی، به نظر میرسد پیمانکار مربوطه بتواند تا پایان فروردین دستکم ۲۰ میدان اصلی شهر را تحت پوشش این خدمات قرار دهد".

شهردار تهران با رد متضرر شدن شرکت های ارائه کننده خدمات اینترنت پرسرعت مبتنی بر ADSL و همینطور اپراتورهای عرضه اینترنت پرسرعت بیسیم مبتنی بر بستر WiMAX و حتی ISPها با ارائه اینترنت بیسیم پرسرعت رایگان توسط شهرداری گفت "من فکر میکنم بازار عرضه اینترنت به اندازه کافی رقابتی هست و ارائه این سرویس نه تنها به ضرر این شرکت ها نیست که حتی میتواند از نظر اقتصادی و بازاریابی به نفع آنها هم باشد".

شهردار تهران با یادآوری تجربه موفق شهرداری های کلان شهرهای بزرگ دنیا چون نیویورک و لندن در عرضه چنین خدماتی اظهار امیدواری کرد تا با ارائه این سرویس و گسترش خدمات الکترونیکی و غیرحضوری، شهرداری بتواند گام موثری در کاهش سفرهای درون شهری و آلودگی هوا بردارد.


همان دوازده فروردین چند لحظه بعد: راستی یک پیشنهاد دیگر. می‌توانید تازه‌ترین داستان وودی آلن را که آرمین ابراهیمی با ترجمه فرید عباسی فرستاده این جا بخوانید: http://www.cinemaema.com/module-pagesetter-viewpub-tid-26-pid-511.html و بعد هم این که داشتم فکر می‌کردم. چه حسی دارد که هم هواداران بهرام بیضایی بدتان را بگویند و هم هواداران مسعود ده‌نمکی؟ ( و راستی همچنان خواندن کامنت‌های خودتان را از دست ندهید که روزنوشت اصلی آن جا جریان دارد)

دوازده فروردین 1388

این هم یادداشت بوردول برای «درباره الی» که صوفیا ترجمه‌اش کرده و در کامنت‌ها خواسته بودیدش. از تیتر تکراری بوردول گذشته، یادم هست که پارسال هم باز حامد خبر داده بود که بوردول از سیمپسون‌ها و زودیاک خوشش آمده، باز دو فیلم مورد علاقه ما در سال 2007. و این که درباره موریس ژار هیچ لینکی چیزی نداشتید؟ منبع کم داریم ها. این هم مطلب دیوید بوردول ترجمه صوفیا نصرالهی:


«حقیقتش را بخواهید این روزها حسابی فعال بوده ام و از همان هفته اول جشنواره فیلم آرت هم فیلم های زیادی دیدم و به آرشیوم اضافه کردم. حتی فیلم نگهبان را با آن همه سر و صدایی که به راه انداخته بود، دیدم. اما امروز به من اجازه بدهید درباره فیلمی صحبت کنم که هفته پیش در فیلم آرت دیدم. فیلمی که به شدت درگیرش شدم...
فیلمی که موقع نمایش در فیلم آرت به قدر کافی به آن اهمیت داده نشده بود، و از همه فیلم های دیگر لذت بخش تر و ارضاکننده تر بود. بهترین و محبوب ترین فیلمی که من امسال تا به این جا دیده ام، درباره الی است. فیلمی که اصغر فرهادی کارگردانی اش را برعهده داشته و برنده جایزه خرس نقره ای برلین هم شد. نمی توانم درباره آن خیلی صحبت کنم مگر این که خیلی حاشیه بروم و توضیح بدهم. مانند بسیاری از فیلم های ایرانی این فیلم هم به شدت بر پایه تعلیق استوار است. تعلیقی که گاهی برمبنای موقعیت است (برای این شخصیت چه اتفاقی خواهد افتاد؟) و گاهی هم تعلیق روانی است (این شخصیت ها چه چیزی را از یکدیگر مخفی می کنند؟). شروع فیلم به نوعی تحت تاثیر اریک رومر است و بعد به سمت چیزی تلخ تر و دردناک تر می رود. حتی کمی هم حال و هوای شومی دارد چیزی در مایه های آثار پاتریشیا های اسمیت.×
درست زمانی که دارید قصه را عمیقا و کاملا با همه وجودتان احساس می کنید و با آن همراه می شوید، فیلم به نرمی سوالات غیرمعمول اخلاقی را هم مطرح می کند. به غرور و شرف مردانه اشاره می کند، و به این که چه طور ممکن است یک خنده از سر بی فکری احساسات یک نفر را جریحه دار کند، تا جایی که باعث نگرانی مان شود که نکند ما مسئول سرنوشت محتوم دیگران باشیم. نمی توانم فیلم دیگری را به یاد بیاورم که انقدر عمیق به خطرات دروغ گفتن برای تخفیف غم و اندوه کسی پرداخته باشد. اما دیگر چیزی نمی گویم: هر چه قبل از دیدن این فیلم درباره اش کمتر بدانید، بهتر است. درباره الی شایستگی یک پخش جهانی فوری را دارد.»

یازده فروردین 1388

خبر حامد صرافی‌زاده را که در کامنت‌ها خواندید. دیوید بوردول هم عاشق «درباره الی» شده. گفته بودم این یک محصول بین‌المللی است و نه تنها منطقه ای. جالب است که در توصیف فیلم هم از همان عبارتی استفاده کرده که عنوان یادداشت من هم بود: A masterpiece. بعد هم این که علیرضا احمدی در کامنت‌ها لینک دانلود موسیقی اسب کهر را بنگر را گذاشته. چیزهایی پیدا می‌شود توی دنیا. از دست‌اش ندهید. و بالاخره این که این کامنت حامد ایمانی درباره علی دایی را (جدا از اشارات کم و بیش سیاسی‌اش) خیلی دوست داشتم. منصفانه بود و دست روی مشکل تاریخی مملکت ما می‌گذاشت. چی می‌شد یکی در فکر کردن به ما کمک می‌کرد؟ جلوگیری از تمام اشتباهات دنیا که فقط کار آدم‌های با استعداد نیست. یک بار دیگر یادداشت حامد را این جا هم بخوانید. راستی داریم برای استاد موریس ژار یک مجموعه درمی‌آوریم. ترجمه یا تالیف. اگر چیز خاصی دارید برسانید:

دایی چیز زیادی از دست نداد، ورزش ایران ضرر کرد

«علي دايي، سرمربي تيم ملي فوتبال ايران، اخراج شد» با شنيدن اين خبر حس دوگانه‌اي پيدا كردم؛ هم خوشحال شدم و هم ناراحت. راستش از دايي خوشم نمي‌آيد و خوشحالم كه بر كنار شد، چرا كه: 1- هرگز از بن جان دوستش نداشتم حتي زماني كه دروازه ميلان و چلسي را باز مي‌كرد. اگرچه فضاي جامعه ما پر از محبوبيتهاي پوشالي و زر خريد است ولي هستند كساني كه حقيقتاً در قلب ملتند و علي دايي از آنها جمله نيست. غروري را كه در زمين بازي و در مقابل حريفان داشت (و صد البته بسيار به جا بود) در برابر مردم خودش هم به كار برد و همين سرآغاز دوري او از قلب هم ميهنانش شد و البته او هم گمان كرد به قلب مردم نيازي ندارد. 2- لجبازي او در عدم دعوت از بازيكنان شايسته اما غير هم سو با او نشان داد كه كلان‌نگر نيست و مصالح فردي را بر مصالح ملي ترجيح مي‌دهد و اينگونه لطمه‌اي سخت بر پيكر فوتبال ما وارد آورد. 3- خواسته يا ناخواسته دست در دست كساني نهاد كه فقط سوداي رياست به ورزش ايران را داشتند و به چيزي جز استفاده ابزاري صرف از ورزش براي مقاصدي خاص نداشتند.... جاه‌طلبي دايي را درك مي‌كنم و اصلاً نكوهيده نيست ولي او فراموش كرد ذات ورزش با سلامتي مي‌باشد و بازيكنان آن بايد توپ را در حيطه ورزش (كه يكي از هدف هاي اصلي آن سرگرمي‌ست) به چرخش درآورند و مواظب باشند توپشان در زمين سياسيون نيفتد. قواعد بازي در زمين سياست بسيار متفاوت است. چه بسا قانوني اصلاً در كار نباشد.؛ كه نيست. 4- از فردي تحصيل‌كرده و فارغ‌التحصيل از دانشگاهي خوشنام انتظار مي‌رود فضاي حاكم بر اطرافش را سريعتر و بهتر تجزيه و تحليل كند... شرايط جامعه ايراني و به تبع آن فوتبال ايران در چند سال اخير مناسب حضور دايي نبود. اما حال كه حضور يافت نبايد مجال مي‌داد كلمه اخراج بر پيشاني او حك شود. خيلي مشتاقم بدانم واقعاً چرا بلافاصله پس از بازي با عربستان در كنفرانس مطبوعاتي استعفايش را اعلام نكرد؟؟ براي مثال دايي بزرگتر بود يا پكرمن آرژانتيني؟ باخت به عربستان مهمتر بود يا حذف از نيمه نهايي جام جهاني؟ آيا او مي‌خواست باز هم بماند؟؟ دايي در ورزش ايران مرد. حتي اگر صد بار ديگر بخواهد يا بخواهند زنده‌اش كنند. طنز تلخيست؛ يكي از 4 اسطوره ورزش ايران (بنا بر اعلام سازمان تربيت بدني كه همين چند وقت پيش از او تجليل كرد) به سرعت زير پاي غرور خودش و خيمه شب بازي‌هاي هميشگي (ديگران) له شد!. حال اين چه اسطوره سازي و اسطوره شكني‌ست بماند... حال چرا از بركناري او ناراحتم: 1- هرگز نديدم كسي همچون او بعد از گل زني تيم ملي چه در زمين و چه از روي نيمكت با تمام وجود فرياد بزند...آن قامت بلند و مشت‌هاي گره كرده و چهره‌اي كه در وراي آن پشتكاري مثال زدني ديده مي‌شود حس زيبايي از وطن دوستي يك ايراني را نشان مي‌داد. اما جاه‌طلبي او كه عامل اصلي علي دايي شدنش بود عامل افول او هم شد... بهتر بود فضاي كشور را در اين سالها بهتر درك مي‌كرد و حساب شده‌تر جاه‌طلبي مينمود!. در زمانه‌اي كه هيچ تيم درجه 1 و 2 جهاني حاضر به بازي با تيم ما نيست. چرا مربي شد؟؟ در روزگاري كه رنگ و بويي غير سياسي و غير فني تمام فضاي ورزشي ايران را تسخير كرده و ديگران سراسيمه در پس هر مسابقه سخنراني تهيج كننده‌اي را مي‌بينند پذيرفتن مسؤوليت فقط از فرصت‌طلباني بر‌مي‌آيد كه توان لازم براي بازيگري در فضاي رقابتي را ندارند... 2- دايي ناتوان نبود اما حماقت شايد ذاتي او! و باز هم بگويم جاه‌طلبي‌اش باعث شد سراسيمه و در بدترين زمان ممكن آنچه در آستين دارد رو كند (ارائه‌اش كنند!) و متأسفانه ورزش ايران بار ديگر يكي از مهره‌هاي ارزشمند را كه حاصل تلاش غريزي خود بدينجا رسيده بود به‌راحتي به كناري انداخت... او مي‌توانست به عنوان جواني ايراني، تحصيل كرده، تندرست با پشتكاري قوي و شناسا در جهان فوتبال الگويي مناسب براي ارائه به جامعه جوان كشور باشد اما افسوس خودش شايد ناخواسته نخواست اينگونه باشد و عده‌اي آگاهانه در جهت اهدافشان او را به كار گرفتند. آنچه مايه درد است عدم استفاده درست از دايي و دايي‌هاست...قرن‌هاست نخبه‌كشي در ايران در صور متفاوتي چهره نمايانده. اين فاجعه‌اي اجتماعي است كه هيچ‌گاه تفكري براي حراست از سرمايه‌هاي انساني اين مرز و بوم (به شكلي كيفي و حقيقي) ديده نشده و نمي‌شود. علي دايي محصول ساختاري سازمان يافته و مدون از كودكي تا بزرگسالي نبود؛ او محصول خاك زرپرور ايران و تلاش و فعل خواستن خودش بود همچون همه‌ي سرمايه‌هاي خودجوش ديگر اين سرزمين. در ميان هياهوي پس از باخت تاريخي به عربستان، آنچه آتش به جانم مي‌زند امروز صداي خرد شدن استخوان‌هاي قهرمان ديگري زير نگاه و تفكر و برنامه‌ريزي سطحي آقاياني است كه تمام ورزش ايران را يك‌جا براي خود مي‌خواهند و هر چه سمت است به تنهايي و با فداكاري في‌سبيل‌الله!... مي‌پذيرند و پس از حضور خيره كننده در المپيك و داستان جام جهاني كشتي! اينك جام‌جهاني فوتبال نيز براي ايرانيان با خيال آميخته شد... كجايند مردان پر ادعا؟! لطفاً بيايند و با همان سعي كه خواستار رياست هم‌زمان بر چندين سازمان و فدراسيون بودند، پاسخگويي افكار عمومي را هم بر عهده بگيرند.... چه تصور محالي... كاري به باخت به عربستان ندارم (علي‌رغم تنفري كه از باختن به عربها دارم). سالهاست ميل به ملي بودن به شكلي كامل و حقيقي و نه اداهايي كه مي‌بينيم در اين كشور كم‌رنگ و بي رمق كرده‌اند. تنها دوست دارم بگويم: با وجود اينكه ضعف دايي در انتخاب و چينش نفرات تيم كاملاً مشهود بود و لج‌بازي و خودخواهي او اينگونه به تيم ضربه زد و امروز كه همه به او مي‌تازند (اميدوارم حداقل امشب فردوسي پور فهيم‌تر از آن باشد كه در شوي 90 بخواهد اينگونه كند)... دلم براي آن فريادهاي خالص پس از گل او تنگ مي‌شود... متأسفم كه به هنگام و به جا از وي استفاده نشد افسوس مي‌خورم كه نشان داد حداقل هوش طبيعي خوبي ندارد.باز هم مي‌گويم دايي را دوست ندارم اما يكي بايد باشد كه مرثيه‌اي بر شكستن آن قامت راستش بخواند. سالهاست درد بي‌تدبيري آزارمان مي‌دهد و به راحتي چوب حراج به دارايي‌هامان مي‌زنيم (دايي خود اين كار را بارها كرد!)... دايي محبوب نبوده و نيست اما مطمئنم با پشتكار ذاتي‌اش زندگي‌اش را آنگونه كه مي‌خواهد ادامه خواهد داد. شايد او چيز زيادي از دست نداد شايد اين ورزش ايران بود كه بيشتر ضرر كرد. كاش بيشتر در اين سخن سعدي تأمل مي‌شد كه: نه سگ دامن كارواني دريد كه دهقان نادان كه سگ پروريد!


دهم فروردین 1388

آخ خدا، موریس ژار ما سر عیدی مرد

خیلی خبر بدی بود. کاش حداقل  الان و در تعطیلات نوروز و بعد از تماشای «مردی روی سیم» و تغییر علی دایی نمی‌رسید. موریس ژار در 84 سالگی مرد. برای من نه فقط آهنگساز بزرگ تاریخ سینما، که همان کسی بود که در چهار پنج سالگی، عاشق سینمایم کرد. وقتی بدو بدو پرده سالن انتظار را کنار زدم و فیلم محمد رسول‌الله روی پرده بود و سه سوار حامل پیام پیامبر (ص) در صحرا از هم جدا شدند و موسیقی ژار به گوشم خورد و شد آوای روزها و شب‌های من تا سال‌ها. تا همین حالا. و بعد هم آهنگساز درجه یک فیلم‌های دیوید لین بزرگ بود، با لورنس عربستان و دختر رایان و گذری به هند و دکتر ژیواگو، که شنیدن این آخری را به خصوص قطعه کامل تیتراژ را برای خودم ممنوع کرده‌ام. (نه فقط به خاطر ملودی فوق مشهور قطعه «لارا» که بیش‌تر به دلیل پاساژهایی که دیوارهای قلب آدم را فرو می‌ریزند.) و بعد دو انتخاب شخصی و محض دل خودم؛ یکی عمر مختار: شیر صحرا باز با مصطفی عقاد و «اسب کهر را بنگر» فرد زینه‌مان که یادم هست یک ضبط گذاشته بودم آن وقت‌ها جلوی تلویزیون که صدای بد کیفیت‌اش را از بلندگویش موقع پخش یک نسخه بدکیفیت از فیلم ضبط کنم. در صحنه ای که گریگوری پک / مانوئل آرتیگز؛ تصمیم‌اش را می‌گرفت و راه می‌افتاد برود جسد مادرش را ببیند و می‌دانست که برایش دام گذاشته‌اند. و بعد هم گذاشتم‌اش برای فیلم «آقای کیمیایی»... و همین حالا به سرم زد بروم ببینم نسخه دانلودی با کیفیت‌اش را پیدا می‌کنم، که بعید است.

خبر بدی بود و عیدی دردناکی. که زندگی‌ها کرده‌ایم با قطعات استاد. پس خسیس بازی بس است. این غروبی گنج‌ام را به‌تان معرفی می‌کنم. آوایی که در تمام این سال‌ها همراه‌ام بوده است. قطعه‌ای از «لورنس عربستان»، نه آن تم بسیار مشهورش، که زیاد، خیلی زیاد شنیده‌اید. گنج من یک مارش نظامی است که وسط فیلم پخش می‌شود و نمی‌دانم چرا مشهور نشد و چرا در تمام این سال‌ها، دل‌ام را در چنگ‌اش گرفته‌ است. یک مارش نظامی و دل یک عشق سینما؟! موریس ژار ما همچین آهنگسازی بود.

(برگشتم و یادم رفت بگویم که فردا پس فردا یک خاطره موریس ژاری از دیوید لین برای‌تان تعریف می‌کنم، ضمن این که بگردید و روی جلد صفحه ساوند ترک دکتر ژیواگو را پیدا کنید که جواب می‌دهد.)


نهم فروردین 1388

 


وای خدا جان. یک بار دیگر انگیزه برای از صبح نشستن توی جهنم آزادی. فصل قبل از اول گفتم پایه قطبی این دوره نیستم و استاد به یک شکست احتیاج دارد و این دفعه از همان اول‌اش هستیم. هر نتیجه‌ای که باشد. انگار فقط به این دلیل مربی تیم ملی نشد که بازی با سپاهان را با هم باشیم. «جادوگر» ما فقط با اجازه «ذهن‌های باز» دریبل می‌زند.

هشتم فروردین 1388

بعد از میامی وایس

ساعت 24 شب: عجب شبی است امشب. بعد آن پیروزی واقعا غیر منتظره، این شبی بود که یکی از بهترین فیلم‌های این سال‌ها را ببینم. انتظار داشتم خوب باشد و نه این قدر. بعد میامی وایس مایکل مان، فیلمی این قدر قبیله‌ای نداشته‌ایم. یکی از هدف‌گذاری‌های امسال، مطرح کردن این فیلم است. امشب مستند 4 نشان‌اش داد، که غنیمتی بود، چون نسخه خوب‌اش را گیر نیاورده بودم. مستند «مردی روی سیم». روحی از سال‌های 1970 به کمال این جا بود. بنجامین باتن محبوب ماست. اما این یکی فیلم عمر و قوم و قبیله است. این یکی از دیالوگ‌هایش:

Philippe Petit: To me, it's really so simple, that life should be lived on the edge. You have to exercise rebellion. To refuse to tape yourself to the rules, to refuse your own success, to refuse to repeat yourself, to see every day, every year, every idea as a true challenge. Then you will live your life on the tightrope

با جواد رهبر چه کارها برایش نکنیم. ببینید کی گفتم. چه شبی بود امشب. این مستندی است که هر چیز از سینمای مدرن دوست دارم و یاد گرفته‌ام، درش هست. انگیزه‌پردازی درباره یک حادثه و تحلیل شخصیت یعنی این. یک گنج. یک زمرد. فکر کن کشف چه فیلمی، آن هم در شب باخت تیم علی دایی.



ساعت 21 شب: گفته بودم که نیمه مهمی است. این یکی از شادترین شب‌های این روزنوشت است. پیروزی عربستان را به همه میهن پرستان، به هواداران تیم ملی جمهوری اسلامی «ایران» ( و نه تیم ملی آقای «علی دایی»)، به همه آن‌هایی که آرزوی پیشرفت این مملکت را دارند تبریک می‌گویم. هزینه‌اش از دست رفتن یک جام جهانی  بود، و این که دریبل‌هایی علی کریمی را در این جام نخواهیم دید، اما باور کنید می‌ارزید. تا باشد از این هزینه‌ها. لیاقت ما بیش از این‌هاست.


ساعت 20 شب: الان بین دو نیمه بازی ایران و عربستان است. نیمه مهمی، خیلی مهمی در پیش داریم. نه به دلایلی که شما احتمالا فکرش را می‌کنید. بعدش با هم صحبت می‌کنیم.

هفتم فروردین 1388

و یک نکته دیگر چند ساعت بعد: این مطلب‌ای را که عقیل ترجمه کرده و در کامنت‌ها پیشنهادش کرده از دست ندهید، نه فقط به خاطر ترجمه خوب و اصل موضوع مقاله، دیدار با هیث لجر وقتی داشت جوکر را بازی می‌کرد (یک روز باید بالاخره بیش‌تر درباره کاراکتری که بازیگری در این شرایط خلق‌اش کرده، بپردازم)، که بیش‌تر به این دلیل که به آدم یاد می‌دهد چطور یک مقاله خوب بنویسد: http://roozgareghari20.blogfa.com/post-2.aspx

...و امروز تولد شیخنا:


 

پنجم فروردین 1388

نفهمیدم چرا کسی الیزابت تاون کامرون کرو را دوست نداشت. فیلم محبوب من. به خصوص وقتی پسر، شهر بزرگ را بی‌خیال می‌شود و قبل از خودکشی، سری به شهر کوچک زادگاه‌اش می‌زند، و آن جا خانواده‌اش را می‌بیند و فامیل‌اش را و آن صحنه‌ای که زن میانسال‌ای از اهالی فامیل، او را به  اتاقی می‌برد که قاب عک‌س‌هایی از افراد فامیل در چند نسل روز دیوار نصب شده، و بعد همه‌اش مهمانی می‌گیرند، دور هم جمع می‌شوند، حرف‌های پرت و پلا می‌زنند، آدم‌ها نزدیک به هم‌اند و همان کار منفوری را انجام می‌دهند که گاهی خواسته قلبی آدم می‌شود: در کار هم دخالت می‌کنند. این روزها من هم اورلاندو بلوم «الیزابت تاون»‌ام. با کلی عمه و خاله و پدربزرگ و پسر و دختر خاله و عمو و این‌ها و هر چه بلدم دارم رو می‌کنم که همه‌شان را خوشحال کنم و بخندانم‌شان. بعد تا وقت پیدا می‌کنم، با لپ تاپ می‌دوم توی یکی از اتاق‌های این خانه بزرگ تا سایت را آپ کنم و داگلاس سیرک نگاه کنم. ملودرام این جاست که می‌چسبد. وای خاله‌ها صدایم می‌زنند. دارند سفره می‌چینند و فردا شب که عروسی است و پس فردا که باید برویم ییلاق. یکی از آن مراتعی که پدر بزرگ‌ام آبادشان کرده است.

و حتما باید این جا بنویسم که کامنت سیدآریا قریشی چه قدر سر حا‌ل‌ام آورد وقتی از آن جمله جان هس یاد کرد که در پرونده پدرخوانده چهار پنج سال پیش نقل‌اش کرده بودم.  یکی از مهم‌ترین عباراتی است که به عمرم خوانده‌ام. آدم‌ها این جا معمولا پیشرفت نمی‌کنند. امیدوارم درباره آریا این اتفاق نیفتد.: «و سومی هم جمله ا یه از جان هس که اگه اشتباه نکرده باشم خود شما تو پرونده ی پدرخوانده ها تو شماره ی ویژه ی بهار سال 83 ازش یاد کرده بودید با این مضمون که: "قدرت از ناممکن بودن همان آرمان هایی تغذیه می کند که ادعای حفظ شان را داشته است.»درود بر جان هس و درود بر ماریو پوزو که عید امسال و در یکی از اتاق‌های آن خانه بزرگ، کنار داگلاس سیرک، پوزو هم دارم می‌خوانم و از ترس به خود می‌لرزم و هس که جان مطالب این نویسنده بزرگ را روی هوا زده است. (هر کار کنیم، دیگر فایده‌ای ندارد. دیگر می‌دانیم که همه زندگی الیزابت تاون نیست. ماریو پوزو هم هست.)

--------------------------------------------------

امشب: این ایده که از مسعود شستچی می خواهند در جلسات عروسی بقیه برای سرگرمی مردم، جلسه دفاعیه‌اش را تکرار کند؛ شاهکار بود. کلاس‌اش از طنز ایران بالاتر است. باید از کشوری بیاید که خیلی بیش‌تر از این‌ها سابقه سرگرمی‌سازی دارد. ببینیم تا کجا پیش می‌رود.

سوم فروردین 1388(کمی مفصل‌تر)

اول عکس روز؛ مهدی عزیزی در لباس سربازی، به مثابه یکی ازهنگ تازه قیلم تازه کوئنتین تارانتینو! که البته فرمانده‌شان هنوز ازشان پوست کله سربازهای نازی را نخواسته...

و بعد هم این که:

آقایان و خانم ها عجب کامنت‌هایی و عجب بحث و حرفی. فعلا آن چیزی که دل‌ام می‌خواهم بگویم و بنویسم در کامنت‌‌ها جریان دارد. در بحث‌هایی با کاوه و باقی بچه‌ها. از دست ندهید. از جمله این افسانه قدیمی که در پاسخ یکی از کامنت‌ها تعریف کردم و به نظرم موضوع روز است:

«...شاید راس می‌گی. از اول نباید جواب می‌دادم. ولی همیشه فکر کردم تصمیم‌هام بر اساس جذابیت حاصل کاره. مهمه که چی ذهن‌ام رو قلقلک بده. راست‌اش فکر کردم دو جور تلقی متفاوت از قدرت می‌تونه چه قدر بحث جذابی باشه. حالا چه فرقی می‌کنه کی مطرح کنه. و حالا می‌خوام یه داستان براتون تعریف کنم. یکی بود و یکی نبود. یه روز خورشید و باد با هم کل گذاشتن. یه رهگذر داشت رد می‌شد و این دو تا شرط بستن که چه جوری می‌تونن لباس یارو رو از تن‌اش درآرن. باد به شدت‌اش می‌نازید. پس شروع کرد و طوفان شد. باد زور زد و زور زد و رهگذر بیش‌تر و بیش‌تر لباس‌اش رو پیچید دور خودش. تا این که باد از زور و نفس افتاد. حالا نوبت خورشید بود. اون فقط درخشید و تابید و بعدش هوا اون قدر گرم شد که مرد رهگذر لباس‌هاش رو درآورد و در کمال میل و اختیار، پوست‌اش رو در معرض تابش خورشید قرار داد. اتفاقا خوبه که گاهی باد بشی. ولی حواست‌ باشه که قدرت اصلی مال خورشید‌اس. و این همون جاس که من دوست دارم واستم. از بچگی تا حالا باد زیاد دور و برم دیدم که وزیدن و وزیدن رو به‌ام یاد دادن. دستشون‌ هم درد نکنه. ولی بعدش گذاشتن و رفتن و کلی هم خرابی به جا گذاشتن. چی می‌شد اگه خورشیدهایی بودیم که گاهی وقتا برای کنار زدن حشره‌های مزاحم، فوتی هم می‌کردیم. حالا می‌گی فوت کنم؟ بی‌خیال!... راستی یه چیز دیگه. اونایی که مدام بادن، دل‌شون می‌خواد که بقیه هم همه‌اش بوزن تا هزینه و ناکارامدی که تجربه کردن، سر بقیه هم بیاد. خورشیدا اما خیال‌شون از اینم راحته. (آخی اگه بنجامین زنده بود، این حرفا رو به‌اش می‌زدم ببینم نظرش چیه بچه‌مون...)

و این کامنتی که سرپیکو گذاشته:

اشخاصی وجود دارند کوشا و جدی و لایق و درست که متاسفانه اوضاع و احوال مساعد حال شان نیست، در نتیجه دچار بدبختی، حسادت، یا دشمنی می شوند. (هانری باروک) اگر بزرگی و عظمت را آرزو می کنی، آن را فراموش کن و دنبال حقیقت برو، آنگاه به هر دو خواهی رسید؛ هم به حقیقت و هم به عظمت... (سنکا) آن چه هستی باش (نیچه) باید که هیچ کس جز از گناه خود نترسد (حضرت امیر ع) اندیشه های شاعرانه، تنها خواب و خیال نیست، بلکه نتیجه مطالعه ،تجربه، حافظه، و شناخت جهان است. (گوته) بین پیروزی و شکست، یک قدم بیش تر فاصله نیست و مردم از ترس شکست، شکست می خورند (ناپلئون) به جرئت می توان ادعا کرد که زندگانی حقیقی عده ای از مشاهیر و رجال، بعد از مرگشان شروع شده است. (اسمایلز) دنیا آنقدر وسیع است که برای همه مخلوقات جایی هست. به جای آنکه جای کسی را بگیرید، تلاش کنید جای واقعی خود را بیابید. (چارلی چاپلین) باید اعتراف کنیم که خوشبختی ما در اختیار خودمان است. وقتی در آفتاب ایستاده ایم، اگر پشت به خورشید کنیم، سایه را جلوی خود می بینم، و اگر روی خود را به طرف خورشید برگردانیم، جز نور صفا چیزی نمی بینیم. (لرد آویبوری) اعتراف به نادانی از چیزی که نمی دانم مرا شرمگین نمی دارد. (سیسرون) بگو با چه کسانی دوستی تا بگویم چگونه آدمی هستی. (امرسن) در این روزگار ما به خاطر اندیشه ها می جنگیم و روزنامه ها سنگرهای ما هستند (هاینه) آن کس که جرئت مبارزه در زندگی را ندارد، بالاجبار طناب دار به گردن می اندازد. (مثل چینی) آرام ترین کلمات اند که طوفانی را با خود به همراه می آورند. افکاری که با پای کبوتران پیش می آیند جهان را مسخر می سازند. (نیچه) آن چه را که بد می فهمیم، نمی توانیم خوب بیان کنیم. (بوالو) سیاست فاقد قلب است، و فقط مغز دارد. (ناپلئون) تا زمانی که از رودخانه بیرون نیامده ای، سر به سر تمساح مگذار. (مثل آفریقایی) مردی که در نبرد زندگی می خندد، قابل ستایش است. (برناردشاو) کاملترین نوع بی عدالتی آن است که عادل به نظر برسیم، در حالی که عادل نیستیم. (افلاطون) انسان عاقل همیشه از بدگویی هایی که از او می شود استفاده می کند. (ژرژ بانه) اگر روزی مقام تو پایین آمد، ناامید مشو، زیرا آفتاب هر روز هنگام غروب پایین می آید و بامداد روز دیگر بالا می آید. (افلاطون) استراحتی که توام با مطالعه نباشد مرگی است که آدمی را زنده به گور می کند. (سه نک) کسی که از مشاهده کارهای نیک دیگران لذت نمی برد از انجام کارهای نیک واقعی ناتوان است. (لاواتر) موسیقی نیروی حیات بخشی است که به طرز اسرارآمیزی خاطره های فراموش شده دورترین روزهای زندگی را در قلب ها بیدار می کند. (داروین).


دوم فروردین 1388(کمی مفصل‌تر): وبلاگ بچه‌ها و چند عبارت نغز:

امروزمان به فاصله کمی از دیروز، پر و پیمان‌تر است. راست‌اش مدت‌هاست می‌خواهم درباره بر و بچی بنویسم که مدت‌هاست مشتری این کافه‌اند و بعد در گشت و گذارم در اینترنت متوجه شدم که برای خودشان وبلاگی زده‌اند (یا زده بودند - و این به جز رفقایی است که در این مدت جذب مطبوعات هم شده‌اند) از جمله  امیررضا نوری‌پرتو و امیرحسین جلالی و ساسان امیرکلالی و سیاوش پاکدامن و علی نواصرزاده  و کاوه اسماعیلی و ایمان بیات‌فر و مصطفی انصافی و سید اریا قریشی (که نقدش را بر شوالیه تاریکی باز تاکید می‌کنم که در بخش سینمای جهان سایت سینمای ما بخوانید) و.. و از باقی‌شان چیزهایی هست که در یادداشت امروز می‌خواهم به‌شان اشاره کنم. از جمله این عبارت معرکه  از هسه در وبلاگ مهتاب ساوجی: «چون آدمی به پیری رسید و کار خود را به انجام رساند حق اوست که با مرگ به آرامی روبه رو شود او دیگر محتاج دیگران نیست٬ باید از کنار خانه اش گذشت٬نفسی کشید و با خود گفت دیگر کسی در این خانه نیست.» و یک روز اگر یکی که خیلی دوست‌اش دارم قبل از خودم بمیرد، این را می‌گذارم بالای مقاله‌ای که درباره‌اش خواهم نوشت؛ و  پست آخر وبلاگ «جوکر» درباره جاده و پینک فلوید و زیدان، و همچنین این نقل قول که جواد رهبر در وبلاگ‌اش از لئوناردو داوینچی آورده:  «هیچ کس حق ندارد پیش از دست یابی به شناخت کامل از ماهیت چیزی – یا شخصی – بدان عشق بورزد یا از آن بیزار باشد... در حقیقت عشق بزرگ، ثمره دانش بزرگ است و اگر شیء – یا شخصی – را بشناسید، اما کم و ناقص، علاقه شما نیز بدان بسیار کم است؛ تا حد همان شناخت و نه بیشتر.»  و همچنین  چند نقل قول در ستون کناری وبلاگ بی‌خوابی  مربوط به سرپیکوی خودمان که هر کردم کپی نشدند و بروید همان جا بخوانید .

و چند نکته از وبلاگ‌های دیگر. این پست در وبلاگ مسعود ده‌نمکی توجه‌ام را خیلی جلب کرد و همین یک جمله بود که: «یک دشمن هم زیاد است.»  و همچنین این جمله در گوشه و کنار یکی از وبلاگ‌هایی که دیده بودم از رابرت فراست: "Don't aim for success if you want it; just do what you love and  believe in, and it will come naturally

و بالاخره می‌دانید که این جا یک روزنوشت سیاسی نیست، ولی این مطلب سروش روح‌بخش (خواب بزرگ) را درباره سید محمد خاتمی دوست داشتم. ربطی به این ندارد که از خاتمی خوشم می‌آید یا نه، و این که با  آن چه  در این وبلاگ آمده هم عقیده هستم یا که نه، نکته‌اش این است که دیگر امید نداشتم این حجم از واقع‌گرایی و در عین حال آرمان‌‌خواهی را در چنین دورانی در چنین نوشته‌ای ببینم.  لینک‌اش از این قرار است:  http://bigsleep.wordpress.com/2009/03/16/khatami/  و این عبارت را هم در بخش کامنت‌های وبلاگ ده‌نمکی پیدا کردم که: «امیر مومنان علی علیه السلام فرمود: در میان مردم همانند زنبور عسل باشید،درمیان پرنده ها همه پرنده ها او را ضعیف و ناتوان می شمارند و اگر می دانستند در درون آن ها چه هست(عسل) و چه برکتی دارد او را ضعیف نمی شمردند و با مردم مخالطه و معاشرت کنید با زبانهایتان و با بدنهایتان و کناره جوئی نمائید با عملها و دلهایتان(دلهای شما و عملهای شما مخالف آنها باشد)زیرا که برای مردم همان خواهد بود که کسب کرده و او را در روز رستاخیز با کسانی که دوست داشته محشور خواهد بود.» [حالا این که کجا و با چه هدفی از آن استفاده می‌کنید، دیگر با خودتان است.] و بالاخره این جمله که همچنان مهم‌ترین چیزی است که به عمرم شنیده‌ام و باز این اول سالی تکرارش می‌کنم از ملاصدرا: «خداوند بي نهايت است و لا مكان و بي زمان ولي به قدر فهم تو كوچك ميشود و به قدر نياز تو فرود مي آيد.به قدر آرزوهاي تو گسترده ميشود و به قدر ايمان تو كارگشا...» و این هم که عکس امروز، اثر ماتیاس کالکا:  

 

اول فروردین 1388

این هم  عکس یکی از عزیزترین صحنه‌‌های تاریخ سینما برای من. روز اول سال  - این جا.  بانو آدری هپبورن و  شون کانری در سکانس آخر رابین و ماریان.  ضمن این که سری هم به لینک های پیشنهادی خودتان در کامنت‌ها بزنید. بعضی واقعا کمیاب‌اند.  (راستی هیچ کس اشاره نکرد. گرفتید که  عکس دیروز سر سال تحویل  فیلیپ نوآره، آلفردوی «سینما پارادیزو» بود کنار گل‌های  آفتاب‌گردان؟)

لحظه تحویل سال  1388

سلام.  تبریک سال نو رفقا . تا باشد، بقای شما و این کافه. هر کس تا به حال پیش‌دستی کرده، به وقت‌اش تبریک‌اش را تجدید کند.  و راستی یادم رفت آرزویم را  برای خودم و بقیه بگویم. کاش همه مثل بنجامین باتن  و داریوش مهرجویی زندگی کنیم. همین طور جوان شویم تا وقتی که مثل یک نوزاد...

و این که آها... یک نکته دیگر... فرصت خوبی است که بچه‌ها و رفقایی که مدتی است این جا سر نمی‌زنند و حق آب و گل هم دارند، برای یک دید و بازدید کوتاه هم که شده...


بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

نظرات

کاوه اسماعیلی
جمعه 30 اسفند 1387 - 16:23
-27
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

تبریک برای همه....داشتم فکر می کردم که فیلم اول سال را همیشه پدر انتخاب کرده و به نحو شگفت انگیزی برای هیچ کداممان انتخابی جز وسترن نمانده....و برای امسال دیشب پدر صدایم زد و خواهان سه پدرخوانده(جان فورد)شد.....اگر من انتخاب می کردم ، انتخابی جز این نداشتم. و اینکه امسال را سال فیلمهای جدید تارانتینو و مایکل مان می نامم و انتخاب ویژه ام برای نامگذاری امسال استیون جرارد است....که برایم سمبل استحکام و طراوت است. در مورد مطلب مجله فیلم هم حتما حق با توست.اما نتیجه کار به نحو عجیبی مضحک از آب درامده....در آغاز از خواننده میخواهی که تند ترین بخش مطالبت را بخواند و بخشهایی که البته موجود نیست. و هدیه من به آنهایی که ندیده اند....فیلم ریچل ازدواج می کند (جاناتان دمی) بی شک از بهترین های سال بوده.درباره اش با هم بیشتر حرف خواهیم زد.من که باشم که برآن خاطر عاطر گذرم .

امیر: فرق بین من و  با بقیه این جاست. به چیزی که  دوباره چاپ شده فکر می‌کنم و نه به بیست سی کلمه‌ای که چاپ نشده.  اتفاقی که  در هر شرایطی نمی‌افتد.

مصطفی جوادی
جمعه 30 اسفند 1387 - 16:28
-25
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

من هم

ساسان اميركلالي معروف به ساسان.ا.ك
جمعه 30 اسفند 1387 - 16:38
9
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام. سال نو بر همه ي كافه نشينان مبارك. اومديم امسال رو خوب شروع كنيم ديديم اوباما پيام تبريك فرستاده، اولش خوشحال شدم اما پيام رو كه شنيدم متوجه شدم نه فعلا چيزي فرق نكرده. و تازه راه رو هم بر پرخاشگري ها و سروصداهاي تازه هموار كرده.

علیرضا شیرنشان
جمعه 30 اسفند 1387 - 18:15
-3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

امیر عزیز و سایر رفقای کافه سلام عیدهمه گی تان مبارک، پارسال اینجا خیلی کم نوشتم اما هر روز اینجا بودم امسال سعی می کنم همین جا باشم و هم بنویسم، نوروزتان پیروز.

دانیال اسماعیلیان
جمعه 30 اسفند 1387 - 18:48
1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
سلام. اول: با غصه دارم این سلام رو می گم!!! می دونین چرا؟ چون اون سال(87) گذشت و با یک نیم نگاه کوچولو می فهمم که هیچ کاری نکردم... یعنی رسما گند زدم رفته... و این واسه ی من تنها نبوده و می دونم که خیلی ها هم این احساس رو دارن اما حالا... دوم: با غصه دارم این سلام رو می گم!!! می دونین چرا؟ چون این سال(88) امیر قادری مشهد نبود. البته حدس می زنم. نمی دونم که این جوری بوده یا نه ولی خیلی دوست داشتم بدونم که امیر خان مشهدی ما اگه عیدی مشهده یه خبرکی بده و اگرهم وقت نداره می خواد بره خرید حداقل بگه کدوم خیابون تا شاید بتونم برم و اون رو از اون ور خیابون ببینمش...(یا دماغم رو بچسبونم به شیشه ی مغازه و با انگشت اشاره کنم و بگم: امیر قادری, همون منتقده! همون کارگردانه آقای کیمیایی...!) آخه خیلی ها نمی دونن که ما مشهدی ها داریم به کی (!) اینقدر عشق می ورزیم و افتخار می کنیم و از این بابت هم دلم براشون می سوزه.... سوم: با غصه دارم این سلام رو می گم!!!می دونین چرا؟ چون سال 88 شد و شما هنوز به من خبری ندادی... می دونی چند کیلو چاق شدم امیر خان(اصولا منتظرین لاغر می شن!!!) از موقعی که بهتون در خواست همکاری دادم دائم پای این صاب مرده ی کامپیوترم و دائم خط مشغول می کنم(خوبADSLبخر آقا جان)!!! تا بلکن جواب ما ره بدن... چهارم:(مسخره کردی مارو ؟ تا سومیشم خوندیم حال دادیم بهت برو دیگه !!! خدافظی کن, کامنت زیاده!!! از ته دل میگم اینو: عیدتون خوشگل و ناز با یه دنیا عشق و راز یا حق والانصاف(ولی به جان خودم هنوز منتظرم...!)

امیر: اولا که خیلی ممنون. منم چاق شدم! ولی پیغام‌تون به‌ام نرسیده. به هر حال این این ای‌میل منه. برای همکاری خوشحال می‌شم تماس بگیری. و این که مگه می‌شه عید خونه پدری رو بی‌خیال شد.
نقاش خیابان چهل و هشتم
جمعه 30 اسفند 1387 - 19:18
-11
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

با اینکه هیچ وقت بوی تند ماهی دودی را حس نکردم

با اینکه هیچ وقت نفهمیدم بوی یاس جانماز ترمه ی مادربزرگ چه بویی است

یا اصلا ترمه چیست

با اینکه هیچ وقت در حیاط مان حوض نداشتیم

با اینکه هیچ وقت حساب بانکی ام را نتوانستم مثل قلک پول بشکنم و شادیش را بفهمم

اما باز فکر می کنم همه ی این ها برای در کردن خستگی ام

و سر کردن زمستان

کافیست

اگر قرار باشد قبل از عید به چیزی فکر کنم

حتما به بوی یاس جانماز ترمه ی مادربزرگ فکر می کنم

که سال ها پیش مرده

و لابد جانمازش هم با او مرده

سال نو مبارک!

shaghayegh
جمعه 30 اسفند 1387 - 19:36
5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

چیزی که تو نوشته های شما توجهمو جلب می کنه این علاقه ی عجیب به بنجامین باتن و عشق و صحبت های زن و مرده.من حس میکنم شما یه جور احساس حسرت دارین.

آریان.گ
جمعه 30 اسفند 1387 - 20:9
-10
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

اولین کامنت در سال 88 با آروزویه سلامتی برای کافه و بچه هاش و البته صاحاب کافه عزیزش . امیدوارم سال خوبی باشه .

امیدوارم امسالم چیزی هایی تو سینما ببینیم که یقمونو بچسبه و درگیرمون کنه و برامون امید و عشق داشته باشه (مثل چمشهایه وال.ای) چیزی که این روزا خیلی بهش نیاز داریم

farshid
جمعه 30 اسفند 1387 - 21:11
5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

کاش همه مثل بنجامین باتن و داریوش مهرجویی زندگی کنیم همین طور جوان شویم تا وقتی که مثل یک نوزاد دوباره متولد شویم!!

سال نو مبارک.

farshid

Admin
جمعه 30 اسفند 1387 - 21:29
8
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

این چند تا کامنت آخر روزنوشت قبلی است که حوالی سال تحویل نوشته شده‌اند و حیف‌ام آمد نخوانده بمانند.

مرمر

تو سال جدید منتظر پرونده های خوب از ملودرامهای کلاسیک تو مجله فیلم هستیم. همون فیلمهایی که تو لیست بهترین های عمر اغلب منتقدای قدیمی هست ومن همیشه با حسرت بشون خیره میمو نم .پرونده های قبلی انگشت شمارند مثل آپارتمان که خودتون گفتید و این برای مجله ای مثل فیلم خیلی کمه.قبول دارید که؟؟پس یه فکری بکنید دیگه.

kid

1- من که موقع تحویل سال مجبورم کنار سفره,پیش خانواده باشم.این مجبور به معنیه بدش نیست.خودمو الکی به بی خیالی میزنم و اینکه اصلا برام مهم نیست که سره سفره باشم یا نباشم و دیگه بزرگ شدمو اینجور حرفا ولی مثلا امسال که می گفتن شاید مامان و بابا جای دیگه باشن(مثلا روی مزاره پدر و مادرشون, برا لحظه سال تحویل,مثه چی حالم گرفته شد.اگه جراتشو داشتم مثه چند سال پیش لباسا عیدمم می پوشیدم.امسالم همین که سال تحویل شد بابام میگه ببینید ماهیا تو تنگ تکون خوردند.همیشه همینو میگه.همیشه اولین جمله ای که من تو ساله جدید از یه نفر میشنوم همینه.جمله بدی نیست.

2- for saken خداست.دریم تیتر کلا خداست.من عاشقه البومه Octavarium شدم یه مدت پیش.مخصوصا I Walk Beside You و The Answer Lies Within که وحشتناکن.

3- حالا که صحبته خوب بد زشت شد,اقا این خوب بد عجیبه کره ای چیزه وحشتناکیه.ببینیدش می فهمید چی میگم.

4- "من مثل بنجامین باتن زندگی می کنم. پس بعید نیست یک روز برسم به همان کیهان بچه های قدیمی که روزی روزگاری در یکی از اتاق های خانه بزرگ پدربزرگ ام پیدا کردم و عاشق کمیک استریپ های شان شدم: ایزاب, تارزان و..."

5- چه قدر از کلمه پیشاپیش بدم میاد ولی فکر کنم باید بگم پیشاپیش عیدتون مبارک.ایشالا ساله خوبی باشه.فکر کنم پارسال برا من ساله خوبی بود(با حالیش اینه که چون هدفه خاصی نداشتم معلوم نیست باید چی میشد تا بش بگن ساله خوب ولی حس می کنم خوب بود,فکر کنم امسال بهتر باشه,حس می کنم باز)

امین

((سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت

بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام

سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش،

اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام))

8دقیقه مونده به تحویل سال و من اینجام . بعد یک هفته . تو این یک هفته که تهران نبودم دلم براتون تنگ شده بود . و یه چیزایی نوشتم که سعی می کن تا شب تایپ کنم و ارسال کنم . مخلص همتون . همه ارزوهای بالا رو براتون دارم و برای تو امیرقادری . همیشه خوب باشید . واینهم .....

و بر آمد بهاري ديگر

مست و زيبا و فريبا ، چون دوست

سبدي پيدا کن ،

پر کن از سوسن و سنبل که نکوست

همره باد بهاري بفرست :

پيک نوروزي و شادي بر دوست !

ریحانه

جمعه 30 اسفند 1387 - 18:56

سلام سلام سلام...

عی عمع مبارک....هنوز به هیچ کس عید رو مبارک نگفتم.گفتم بیام اینجا و اولین تبریک رو به همه بچه های اینجا بگم.

امیدوارم امسال سال خيلي خوبي باشه و ان شاء.. بتونيم به خواسته هامون برسيم.

تابعد....

جواد رهبر
جمعه 30 اسفند 1387 - 21:53
-3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

عید شد ساقی بیا در گردش آور جام را

پشت پا زن دور چرخ و گردش ایام را

«خاقانی شیرازی»

--------------------

نوروز مبارک! تعطيلات به همه خوش بگذره!

farshid
جمعه 30 اسفند 1387 - 21:57
14
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

منظورم از تولد دوباره فقط جنبه ی شاعرانه ی موضوع بود .مثل نگاه سهراب به مرگ که ان را پایان کبوتر نمی داند .فقط همین!!

farshid

Armin Ebrahimi
جمعه 30 اسفند 1387 - 22:51
11
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام آقا. سلام بچه‌ها. نمی‌دونم ما جزو قدیمی‌ها هستیم یا جدیدی‌ها، ولی هرچی هستیم خُلاصه اومدیم مزاحم شدیم تبریکات فائقه عرض کنیم بابت سال میمون و همایونِ نو که اُمیدواریم آدم‌های نو و درست و حسابی با افکار ِ نو و روحیات نو داشته باشه و خوشی داشته باشه و ثروت که بسی از اهمیت برخورداره. همین دیگه... چی می‌شه گفت؟ ما در ماهنامه‌ی اینترنتی «آدم‌برفی‌ها» یک شماره‌ی بسیار پُر بار و ویژه دست‌وپا کرده‌ایم که می‌طلبه در ایام تعطیلات بنشینید بخوانید حال‌اش رو ببرید. یک پرونده‌ی خیلی باحال درآورده‌ایم در مورد حضرت «یغما گُلرویی» نازنین و یک‌سری مصاحبه و عکس و نقد و فلان و بهمان که باید برید ببینید. آدرس‌اش را هم که می‌دانید ( www.adambarfiha.com ). در این شماره من و رضا کاظمی یک گفت‌وگویی کرده‌ایم که شاید خوندنش ضرر نداشته باشه. پرونده رو هم که فرمودیم. تمام شد؟ نه. یه ترانه هم بود که با این که غم‌ناکه و ممکنه روحیات اساتید رو لکه بندازه و غبارآلود کنه ولی چاره ای نیستش دیگه. ترانه‌ایه به نام «سال نو، بدون تو، بی تو...» که حضرت یغما به تازه‌گی سروده. در وب‌اش هم هست ایضا. به این قرار: تحويل سال نو، بی تو، بدون تو: تکرار سالای تاريکِ پشتِ سر... سالايی که تو شون از تو اثر نبود، نه يه نشونی و نه خط و نه خبر! يه ماهی قرمزه مُرده رو آبِ تنگ، که خواب آخرش يخ بسته تو چشاش... يه سبزه ی کچل تو کاسه ی سفال، که گندمی شدن رؤيا شده براش... يه دسته سنبله پژمرده ی بنفش، با چند تا سکه ی ده شاهیِ سياه؛ يه ساعت خراب که کل زندگيش، وقتو نشون داده، اما به اشتباه... اين سفره ی منه وقتی تو غايبی، وقتی که سال نو يه شوخيه برام! وقتی که پشت هر زنگ تلفنی، دنبال ردتم... تنها تو رو می خوام... اين سفره ی منه، تو قحطی چشات، وقتی که دور دور از خلوت منی؛ وقتی که لااقل واسه گذشته ها يادم نمی کنی، زنگی نمی زنی... دور از تو سال من، روزاش پر از غمه، روزايی که توشون از تو نشونه نيست! دور از تو سال نو، از کهنه بدتره، اين سفره خاليه، اين خونه خونه نيست! من پای سفره ام، اين سفره ی سياه، تو هم کنارِ يه سفره پر از بهار... عيدت مبارک و سالت پر از خوشی! يک بارم عيدو به تقويم من بيار! *** خُلاصه. اگر متن خراب شد و داغون شد تقصیر من نیست. چون سیستم‌ام قاطی کرده و ممکنه پیش بیاد. یعنی ممکنه فاصله ی میون ابیات برداشته بشه و فلان و این‌ها. تبریک می‌گم به همه رفقایی که رفیقن و همه‌ی رفقایی که رفیق نیستن و یا بعد رفیق می شن یا همینطوری دشمن خونی می مونن! از این قرار. بگذریم. بریم ببینیم باید با سال نو و خودمون در این سال نو چی‌کار کنیم. امیر جان سال نو مبارک برای شما و خانواده محترم. با احترام آرمین ابراهیمی

مصطفی انصافی
جمعه 30 اسفند 1387 - 22:59
5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

1- سال نو مبارک. سالی پر از شادی و لذت داشته باشید.

2- بیاید به همدیگر عیدی بدهیم. عیدی اول من: شعری از براتیگان:

"یک تکه فلفل سبز

افتاد

بیرون از ظرف سالاد

که چی؟"

3- و این هم عیدی دوم: لینکی درباره سلینجر و زن های زندگی او. برای آن ها که می خواهند از زندگی مبهم و مرموز سلینجر بدونند و البته روشون نمی شه تو زندگی طرف سرک بکشند! و برای اون ها که می خوان بدونند چرا سلینجر هیچ جوره با سینما کنار نمی اومده!

http://sibegazzade.com/main/?p=261

میثاق
شنبه 1 فروردين 1388 - 1:32
12
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

happy new year......

گاهی برای یاد بود لحظه ای کوچک

یک روز کامل جشن می گیریم

....و نوروز جشن گرفتن یک سال کامل هستش پس.....

http://walle.mihanblog.com

سمیرا کردنیا
شنبه 1 فروردين 1388 - 2:36
-8
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
-چه قدر دلم می خواست که متولد 30 اسفند باشم. -کسی الان بیدار و در حال تماشای بازی رادیک – ژوکوویچ هست؟ -کتاب "گفتگو با کافکا" برای خواندن در تعطیلات عید از آن جهت خوب است که در هر زمان دیگری از سال نیز خواندنش لذت بخش است. -در تلویزیون به این که امسال سال گاو است اشاره ای نکردند؛ گاو خنده دار است؟ سال خوک هم که بود اسمش را نیاوردند.

امیر: رادیک بازی داره واقعا؟
هدیه
شنبه 1 فروردين 1388 - 2:39
2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
فکرشو بکنین دیشب پارسال بود، و چه خوب که دیگه نیست ، تموم شد سال 87 که خیلی بد بود و تا آخرین لحظه ش بد آوردم. یه سال دیگه که هر روز فکر کردم فردا اتفاق خوبی میفته اما مثه همه روزای سالهای قبل هیچ اتفاق خوبی نیفتاد و نمیدونم این امیدواری واهی و عجیب و احمقانه از کجا اومده، ولی می دونم همونقد که منتظر اتفاق خوب بودم روزهام پر اتفاقای بد بود پارسال. اتفاقای بدی که خیلی چیزا رو بهم تحمیل کردم مثل با نفرت به آدما نگاه کردن به خاطر رفتار ابلهانه شون، مثل سخت شدن نه از اون جنسی که با مشکلات مبارزه کنی، از نوع پوست کلفت شدنش که تو ذهنت تا ته همه اتفاقای وحشتناکو بری و سعی کنی فقط جلوشون وایسی وقبولشون کنی حتا اگه مرگ عزیزترین ها باشه، حالا که دو سه سال به سی سالگی مونده فهمیدم بهترین سالهای زندگی همین بیست تا سی سالگیه و از این سالها به جز حسرت هیچی ندارم. از همه بدتر وقتیه که آدم بفهمه داره بدجنس و بی عاطفه و پست میش و نتونه جلوشو بگیره. تموم شدن پارسال مبارک. هنوز وقت نکردم به امسال فکر کنم.

امیر:‌وقتی هنوز نرسیدی از کجا فهمیدی: «بهترین سالهای زندگی همین بیست تا سی سالگیه و از این سالها به جز حسرت هیچی ندارم.»
تونی راکی مخوف
شنبه 1 فروردين 1388 - 10:1
7
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام

1- باز هم عیدتون مبارک. کیا عیدی گرفتن.؟؟ ما که همه چیزمون با فیلم و سینما گره خورده خوب عیدی هامون هم یه چیزی مربوط به همین موضوعاته. فعلا یک Into the wild و Youth without Youth نصیب من شده. و اینکه امسال حتما سال خوبیه چون برای من با فرانسیس فورد کاپولا شروع شد. بیصبرانه منتظر تترو هستم. و همچنین فیلمهای جدید دو عالیجناب. "حرامزاده های بی شرف" و " دشمنان مردم".

2- اگر کسی بهتون زنگ زد و پیشنهاد کرد تعطیلات برید بروژ ، فریب نخورید. چون احتمالا قصد جونتون رو کرده.

3- این هم عیدی امروز من به همه شما.

http://assets.m80im.com/webmasters/butchcassidy/Images/DVDCover.jpg

http://www.eatbrie.com/large_posters_files/Butchcassidyandthesundancekid2.jpg

بگذریم. این پایان نیست......................

آریان.گ
شنبه 1 فروردين 1388 - 12:43
8
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

رفتن سراغ هیولایی مثل پالپ فیکشن در حد یک مقاله یا حتی پرونده (و راستش یه کتاب) اساسا کار اشتباهی است مگر این که یک جنبه از وجودش را مورد بحث قرار دهیم . پالپ فیکشن به اقیانوسی میماند که هر بار غواصی در آن شما را با نکته ها و ایده های تازه مواجه میکند . شرط میبندم همین الان فیلم را داخل دستگاه بگذارید و تصادفی یک بخش اش را انتخاب کنید همان سکانسی که فکر میکنید از بس دیده اید حفظ شده اید . دقیقه فلان مثلا . امکان ندارد دیالوگی کارکتری حرکت دوربینی نوری رنگی چیزی از دل این هیولا بیرون نیاید و برای اولین بار یقه تان را نچسبد .

اینارو که خوب یادتونه امیر خان؟ طبق عادت قبلی مجله فیلمهامو ریخته بودم دورم و داشتم ورق میزدمشون که رسیدم یه این پرونده . خیلی دوسش دارم این پروندرو و به قول خودتون بلعیدمش . فکر کنم موقع تهیه اون پرونده حالتون خیلی خوب بوده . چون یه چیزی توش بود که خیلیارو عاشقش کرد . حالا ریشه علاقه مفرطمو به امیر قادری پیدا کردم . حالا فهمیدم بازی بزرگان 1 و 2 هم نبود . این پرونده بود که باعث اون حس عجیب به نوشته ها (و بعد ها شخصیت) امیر قادری شد . خلاصه دلم نیومد تو این روزا از اون پرونده محبوبم که واسم خیلی عزیزه حرف نزنم .

خوشبحالتون امیر خان که تو خاطرات سینمایی خیلی ها جا کردین . خود من بارها وقتی یاد فیلمی میوفتم به سرعت جمله یا نوشته ای از شما میاد تو ذهنم . این خیلی قشنگه

سرپیکو
شنبه 1 فروردين 1388 - 18:26
0
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام دوستان عزیز.

بهاران مبارک...

http://i39.tinypic.com/28urva.jpg

سرپیکو
شنبه 1 فروردين 1388 - 22:47
24
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

دوباره سلام...

امیر خان ایام عید رو همیشه اینجا هستم/و هر بار هم که بیام با اجازه شما یه عکس عیدی تقدیم می کنم!

///

این عکس هیپرن و شون کانری خیلی برام عجیبه! هیچ وقت اینجوری ندیدمشون! به نظرم خیلی غریب و معصوم میان! فیلمش رو هنوز ندیدم! گیرم بیاد حتما می بینم! راستی این روزای عید رو تنهام با کلی کتاب و فیلم!...

///

http://i42.tinypic.com/3358s53.jpg

شهرزاد آریانا
شنبه 1 فروردين 1388 - 23:8
-4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

مهربان تر می شوند. دوست تر می دارند. می بوسند گونه های کهنه را تا دگر شوند. تازه شوند و شکوفه های تازه دهند. اینچنین است عید. که من اینجا با تو بودن را بگویم و در آن گوشه سفره هفت نشسته، ماهی قرمزی اسیری بکشد. اینچنین است عید. دستانت را بگشا. ببین چقدر شکوفه های تازه سبز بودن رویانده. دستانم را رها کن. برو یکی آزادی بخر. زیاد گران نیست. فقط گذشت تومن است. تنگ بلورین تو را می طلبد.

عید بر شما مبارک.

Kinder, more love, kiss the old cheeks to be else. To be new and to grow new blossom. This is a celebration that I say about being with you and about a fish in captivity on corner of the seven put table-cloth. This is New Year celebration. Open your hands. See what new blossoms of being green are grown. Leave my hands. Go to buy liberation. Not so expensive. Just a remission. The crystalline bottle is waiting for you.

Happy New Year.

کاوه اسماعیلی
يکشنبه 2 فروردين 1388 - 1:3
2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

"این تصویری از سکانس آخر فیلم محبوب‌ام اثر ریچارد لستر عزیزم است که دفعه بعد، با دکوپاژ کامل و جزئیات، شرح این سکانس آخر را برای‌تان می‌نویسم" بیشتر از یک سال پیش این عکس را با این شرح گذاشته بودی اینجا و ما هنوز منتظریم. در مورد مجله فیلم باز هم حتما حق با توست.اما در اینکه نتیجه کار مضحک از آب درامده شکی نیست.حالا تو هی بگو. و اینکه حالا احساس می کنم دارم با بنجامین باتن محشور می شوم.واقعا اینقدر زمان احتیاج داشتم. در کامنت قبلی من آن مصرع آخری که آمده را حکایتش این است که داشتم وبلاگ امیر حسین جلالی را می خواندم.که واقعیتش خیلی جاها حرصم را درمی آورد و اذیتم می کند.و اغلب نمی توانم درکش کنم.اما از این شعری که در یکی از پست هایش گذاشته بود خوشم آمد.کپی اش کرده بودم که جایی بگذارم که نمیدانم چظور از این کامنت سردرآورد...خدای من نکند کل کامنتم را از جای دیگری آورده بودم.

امیر: نمی‌دانم همان ماجرای پرت کردن یک گل به سمت حلاج است یا... اما از آن جایی که به تمرین‌ام برای ابراز هر جور احساسی در هر لحظه ای ادامه می دهم،  و از آن جایی که  باز تمرین می کنم  در جایی که  تایید نظرات ملت دست خودم است، هر جور حرف و نظری را بازتاب دهم و این کار را به خصوص در این روزنوشت انجام داده‌ام، و راست‌اش این قدر اعتماد به نفس دارم  - و البته عادت کرده‌ام  - که  اصلا برایم مهم نباشد، پس باید اعتراف کنم از این جمله دلخور شده‌ام: «اما در اینکه نتیجه کار مضحک از آب درامده شکی نیست.» نه فقط به این دلیل که  یک «به نظر من» به اش اضافه نمی‌کنی و راست‌اش در مورد «مضحک»،  باز باید بگویم ما این جا با هم این طوری حرف نمی‌زنیم (شاهد مثال‌اش همه کامنت‌های این سال‌ها) بیش‌تر از این ناراحت‌ام که  کاوه اسماعیلی که من می‌شناسم، حیف است که هوش و استعدادش را در مواردی - به نظر من - این قدر محدود کند. و این محدودیت به خصوص جاهایی خودش را نشان می‌دهد که برای من خیلی آشناست. که اصلا همان مقاله - به قول تو مضحک - هم  یک جورایی در همین باره است. و باز دلگیری‌ام از این است که شاید فرسنگ‌ها دور، پشت این جور اعتراض‌ها و بحث‌ها رد یک جور چپ‌گرایی رومانتیک کور می‌بینم که حتی نمی‌توانم توضیح‌ دهم ارتباط‌ش را. ولی این قدر به‌اش حساس‌ام (شاید چون رگه‌های شدیدی از گرایش به آن در خودم هم هست) که زود به نظرم می‌‌آید و -باز به نظر من-  لطمه جبران ناپذیری به  گسترش و توسعه فرهنگ در این کشور زده.  (آخیش. درست یا غلط حرف‌ام را زدم که اگر نمی‌زدم، یک دروغ در فضای این جا می‌ماند و روزی روزگاری خودش را نشان می‌داد. حرفی به ذهن‌ام رسیده بود و احساسی داشتم و بروز نداده بودم) این جاست که شما می‌گویی خب من هم احساس‌ام را بروز داده‌ام و آن وقت من باز برمی‌گردم به اول بحث‌ام که از یکی مثل کاوه اسماعیلی -  باز به نظر من... خلاصه حرف من در آن مقاله درباره همین «مضحک» خواندن چنین دستاوردی است -  در برابر واکنش دیگر، که مطلب چاپ نشود و مچاله‌اش کنم و داد بزنم و... (هر چند که  گفتم نه تنها ناراحت نیستم، که راست‌اش در این مورد خاص به نظرم این جوری و با آن پانویس «نفع‌‌اش» هم بیش‌تر است!)  -  و تازه آن وقت است می‌رسیم به این نکته که البته هر چیزی مرز دارد و درباره هر پدیده‌ای با توجه به مختصات خودش می‌شود حرف زد و معامله کرد. یک جاهایی حتی یک قدم هم نمی‌توانی کج بگذاری. تمام نمی‌شود بس که حرف در این‌ باره دارم.  و این که این مقاله چی شد کاوه؟  راستی‌ درباره این سکانس قبلا هم نوشته بودم؟

علیرضا اویسی
يکشنبه 2 فروردين 1388 - 1:10
0
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام دوباره عیدتون مبارک دیدی تلویزیون چه نوشابه خانواده ای برای اخراجی ها باز کرد؟ اونوقت می گن ملت چرا فیلم فرهنگی نمیرن به هرحال امیر جان و بروبچس کافه امیدوارم در سال نو به آرزوهاتون برسید

سعیده
يکشنبه 2 فروردين 1388 - 1:10
-19
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

برای آریان.گ: آقا فکم افتاد!دقیقا سه شنبه این اتفاق برام افتاد دورو برم پر از مجله فیلم و فیلم نگار بود فکر کنم یه چهار پنج ساعتی داشتم همه مجله ها رو ورق می زدم اما هیچ چیز به اندازه نوشته امیر درباره پالپ فیکشن حالمو جا نیورود. مطمئنم که یه چیزی هست که اینجا کنار هم جمع شدیم یه چیزی هست! صاب کافه دستور فرمودند که تبریک های عیدمون رو تجدید کنیم دارم فکر می کنم که چی رو نداشتم و ندارم که نداشتنش اینقدر سخت و دردناکه که داشتنش رو برای شما دوستان نزدیک ندیده ام آرزو کنم. راستش تو سال 87 یه دنیا درد ریخت تو سرم که وقتی خواستم درمونشون کنم همه دکترا می گفتن اضطراب نداشته باش آروم باش! خوش باش! خیلی تلاش کردم که بتراشم و بدست بیارمشون اما به این نتیجه رسیدم که به زور حاصل نمیشه و باید بیاد و آومدنش هم مستلزم اینه که من سعی در میل به طرفش رو کنم خلاصه سرتون رو درد نیارم دنبال یه ریزه آرامشم و یه ریزه لذت یه ریزه خوشی یه ریزه لحظه های ناب زندگی یه ریزه آدم ناب یه ریزه ... اگه پیداش کردید این طرفا هم بفرستید که تا حدی از این سرگردونی که حضورش دیگه داره طولانی می شه سبک شم. با این توصیفات و اما...: امیدوارم که تو سال جدید حالتون خوب باشه چون از نظر من خیلی مهمه! اگه حالت بد باشه! ای وای... ای وای... (ای وای... ای وای... سپیده تو چی کار کردی؟ دیوونه این قسمت درباره الی ام دیوونه اشم دلم هری می ریزه وقتی یادش می افتم.) دیشب قسمت اول پدر خوانده رو دیدم وقتی امروز مردها تو میهمانی از کارشون حرف می زدند در گوش خواهرم گفتم«پدر هیچ وقت سر میز درباره کار حرف نمی زد. »

امیر: دعا کن هر چه زودتر یک همچین پرونده‌ای را هم درباره ماریو پوزو درآورم. درباره پدرخوانده‌ها که این کار را کردم.

nima
يکشنبه 2 فروردين 1388 - 2:55
21
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

به نظر منم نتیجه مضحک از آب در اومده و در این شکی نیست.

کاوه اسماعیلی
يکشنبه 2 فروردين 1388 - 2:56
-13
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

امیر نازنینم......خوشم می آید که حرفهایت درست و منطقی هستند دقیقا.اما از مظلومیت من است که این حرفها به ناحق سر من خالی می شود.چرا نمی گیری....مطلبت ناقص است؟ناقص......یعنی خواننده را در کلیدی ترین بخش مطلبت به چیزی ارجاع میدهی که وجود ندارد. و بعد اینکه اگر واژه های ناجوری انتخاب کردم بحث دیگریست.این از ثمرات جنگل نشینی هنگام تحویل سال است.و اینکه واقعا اینقدر تمایلات چپ رمانتیک در من زیاد است که برای دومین بار بهش اشاره کردی؟و اینکه به همین دلیل دوستت دارم...خدا نکند روزی احساست در لحظه را نشان ندهی. واینکه همه حرفهای تو یک طرف.فقط حواسمان باشد که هر اعتراضی را با فحش چپ گرایی خفه نکنیم. راستی دارم پرونده خوب بد زشت را میخوانم.پسر عالی است....و اینکه کار جواد هم خیلی خوب بود.اولین بار است دارم می گویم نه؟

امیر: من باید تذکر خودم را می‌دادم که دادم.  خودت ببین درست هست یا نه. بعد هم که همه را جواب دادی جز این که مطلب ‌ات چی شد؟ دیر شده و زیاد وقت نداریم.

سعید حسینی
يکشنبه 2 فروردين 1388 - 3:3
-3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

در حالی که امیر قادری مدام روشنفکران و هنرمندان مختلف را به بی مسئ.لیتی متهم می کند و از پذیرفتن بار مسیولیت و .. حرف می زند اما ظاهرا این قضیه تنها در کلام برایشان آسان است می گویید چرا؟ سایت سینمای ما با کلی سر رو صدا قبل از جشنواره نظر سنجی برای انتخاب بهترین های سی سال سینمای ایران به راه انداخت و روز به روز با آب و تاب از افزوده شدن نظرات و اینکه ببینید ما چقدر بازدید داریم و.. حرف می زد ما هم خوشحال از استقبالی که از این نظر سنجی شد منتظر نتیجه بودیم وعده اعلام نتیجه قبل از جشنواره بود اماما ما تا بعد از جشنواره هم صبر کردیم تا عید هم صبر کردیم و خبری نشد ظاهرا دوستان محترم اداره کننده این سایت مخاطبانشان را بازیچه فرض کرده اند و در حالی که منتقد محترم اداره کننده سایت با ذره بین اشکلات فیلم ها و کارگدان ها را رو می کند که حتی کارش به روانشناختی بهزام بیضایی هم می رسد خود حتی نمی تواند بار مسیولیتی که خود و محموعه تحت مدیریتش به عهده گرفته اند به سر منزل مقصود برساند واقعا باعث تاسف است .

امیر: حق با شماست. به دلایلی دست تنها مانده‌ام چند وقت است که حل می‌شود، ولی... حق با شماست.

محسن دراگون
يکشنبه 2 فروردين 1388 - 4:12
-11
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

عید همگی مبارک

سال خوبی داشته باشید

البته به نظر من بنجامین باتن هرچی از عمرش میگذره و جوون تر میشه، بی حال تر و خسته تر میشه- فلسفه جالبیه بنجامین باتن - صحنه بازگشتش به خونه و دیدن دخترش رو به یاد بیارین- واقعاحالش، حال یه جوون پر انرژی بود

مریم.م
يکشنبه 2 فروردين 1388 - 8:24
8
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام

اميدوارم حال همه خوب باشه

دوباره عيدتون مبارک

اخرين ساعت هاي سال که خيلي زود گذشت من که تا ساعت يک و خورده اي توي سينما بودم و داشتم وقتي همه خوابيم رو ميديدم که ازش خوشم نيومد تجرب ه ي جالبي بود فقط يه هفت هشت نفري توي سالن سينما بوديم

يه ذره از عيديدنيا تموم شد اما بدون عيدي

فکر کنم بدونين واسه چي ميگم مطمئنا نه به خاطر پول به خاطر اون لحظه ي عيدي گرفتن زماني که کوچيک بوديم و دنيا واسمون يه چيز ديگه بود

تونی راکی مخوف
يکشنبه 2 فروردين 1388 - 11:46
-7
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام

1-شنبه 21 مارس راس ساعت 23:15 ( به وقت ایتالیا ) بر روی انتن شبکه اسکای اسپورت 1 برنامه ای در تمجدید و ستایش از کاپیتان یووه پخش شد. برنامه ای با عنوان ( 10 و ویژه الکس دل پیرو ).این برنامه بلافاصله پس از اتمام دیدار رم برابر یووه اغاز شد و تکرار ان نیز در روز یکشنبه 22 مارس راس ساعت 9:45 به وقت ایتالیا و 25 مارس ساعت 21 شب به وقت ایتالیا ) بر روی انتن خواهد رفت.

2- خرسند شدیم از این که امروز ، رنگی دگر است نه رنگ دیروز

تا شب نشده رنگ دگر شد ، گفتند از این نکته هزار نکته بیاموز

فریاد زدیم که چرخ گردون ،لیلا تو نداده ای به مجنون

فریاد برامد آنکه خاموش ، کم داد اگر نگیرد افزون ......

3- http://angam.ang.univie.ac.at/western2000/pres/escape/Peckinpah%20&%20Holden.jpg

http://www.stavrotoons.com/cartoons/cannes_directors/sergio%20leone,ennio%20morricone-1985-01.jpg

4- و این اولین سال تحویلی بود که خسرو شکیبایی نازنین و پل نیومن عزیز دل ، در کنار ما نبودند.

5- یک دیالوگ اساسی : " پسرها برای این به دنیا می آن که پدراشونو به دردسر بندازن".

این پایان نیست.......................

miss khosravi
يکشنبه 2 فروردين 1388 - 12:57
-2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام...امیر خان قادری سال نوتون مبارک،امیدوارم سال خوبی داشته باشید:-))

امیر: سلام. شما هم سال خیلی خوبی داشته باشین.

دانيال اسماعيليان
يکشنبه 2 فروردين 1388 - 13:7
12
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

اين را برايتان از اين طريق ارسال كردم چون فكر مي كنم اين E-mail هم تازگي ها شده مثل s.m.s زدن از همراه اول به ايرانسل. پس جوابم رو به اين بدين، نه اون. چون قائدتا اگه بخواين جواب بدين بايد متن رو هم ارسال كنين كه بالاخره من دوست ندارم متن رو كسي به غير از امير خان بخونه. اگه مشهدين يه پيامك هم به من بزنيد بد نيست. ميايم و بالاخره...

امیر: با ای میل پاسخ می ‌دم کامنت آن‌لاین نشده‌ات رو دانیال جان.

امید غیائی
يکشنبه 2 فروردين 1388 - 14:34
8
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

حالا میبینم تقریبا همه جمع شده ایم.همه که راستش هنوز هم از سحرهمایی خبری نیست.کامنتهای این چند وقته اخیر شاید دوهفته اخیر را یک کله تا امروز خواندم.حنانه هست.علت نخواندم فقط درگیری بود.حالا میبینم مصطفی از نوع جوادی اش آمده نظرسنجی گذاشته و انصافی اش از براتیگان شعر.من هم برای روز اول عید جایی نوشتم: ""مهم نیست چه نوابغ لعنت گرفته ای هستند این آقایان: من حوصله ام سر رفته"" لازم است بگویم از براتیگان بود؟! اما این روزها شاید کمی سخت می گذرد.تهران که البته خوش میگذره.خیابانها تقریبا خلوت و باران دیشب بوی بهار میداد. برای مصطفی جوادی و باقی بچه ها: ما چند نفری با دوستان جمع شده ایم و پروجکشن خریده ایم و دوهفته یکبار فیلم میبینیم.اما برای بعد سال تحویل بازش کردیم و پرده اش را که من عاشق باز کردنش هستم علم کردیم و دستگاه را گذاشتیم دو متری اش و "راک ان رولا"ی ریچی را دیدیم.از آنهمه رفت و برگشت های زمانی دو فیلم قبلی خبری نیست.اما هنوز هم دیالوگهای فیلم به شدت روده بر کننده اند.صحنه ای که باب خوش تیپه می آید و چشم های "آقای یک دو" را میگیرد و بعد هم "یک دو" برمی گردد.واکنش جرارد بوتلر عالی است.بعدا می فهمیم چرا.اما عالیست.حالا ما که لذت فیلمبرداری صحنه های تعقیب و گریز تونلش را بردیم.شما هم کیفش را ببرید. و اینکه من هنوزهم دلم اینجاست.شاید دیر به دیر کامنت بگذارم اما همیشه اینجا برایم جای عزیزی است.دوستان خوبی پیدا کرده ام که حاضر نیستم از دستشان بدهم. امیر و بقیه بچه های کافه: عیدتان مبارک.امیدوارم سال خوبی باشد. این هم هدیه ای که از وبلاگ آقای الدفشن آوردم: http://3.bp.blogspot.com/_PvxMomNkoUg/ScKDJl5o0SI/AAAAAAAAHu0/FtT6EjlByj4/s1600/Be-More.jpg

امیر: این وبلاگ آقای الد فشن را از دست ندهید که بسیار وبلاگ خوب و خاص و یکه ای است. متعلق به دوست عزیزم آقای امک‌چی.

misagh
يکشنبه 2 فروردين 1388 - 18:49
11
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
تو بچه ها مجله فیلم کسی عشق جرمی برت نیست یه پرونه ی درباره نازترین شرلوک هولمز جورشه؟

امیر: تا جایی که یادمه، هادی چپردار یک پرونده خوب درباره شرلوک‌ هلمزها در ماهنامه فیلم درآورده است، که جرمی برت هم داشت.
دلارام
يکشنبه 2 فروردين 1388 - 18:51
3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
من عید را رنگ کردم..... با خریدن عیدیها ... با عطر گلهای سنبل بنفش... با رقص ماهی قرمزای تنگ بلور...با تخم مرغهایی که با دستان پسرم نقاشی شد... با نور شمعایی که روشن کردم. من عید را رنگ کردم ... با رفتن به بازار نوروزی که صدها ایرانی دیگر به دنبال جور کردن هفت سینشان بودن..... با اشکهای شادی که گویای حس مشترکمان بود" با لخندهایی که بهم ارزانی داشتیم " با آرزو کردن یه سال خوب و ... عید برای من همان طعم بچه گیهایم را میدهد....... همان لباس نوهای عید و پول تازه هایی که خطی ندارد....... عید یعنی شیرینی و آجیلهای روی میز که همیشه پر بود و از دستبردهای ما بچه ها خالی خالی میشد........ عید یعنی گلهای نرگس و بنفشه رنگیهای باغچه مادرم.... یعنی عطر شکوفه های پرتقال خانه پدریم...... عیدم رنگ گرفت با شنیدن حرفهای قشنگ اوباما در مورد کشورم......... یادمان باشد که هرگز روح عید را از یاد نبریم ....دعا کنیم برای نگهداری همه آنچیزهای خوبی که داریم و برای بدست آوردن همه آنچیزهایی که آرزو داریم........... عید همه تون مبارک دوستان خوبم مبارک...... دوستون دارم و سال خیلی خوبی و براتون آرزو میکنم.

امیر: ممنون. و همچنین آرزوی یک سال خیلی خوب برای شما.
هدیه
يکشنبه 2 فروردين 1388 - 19:34
-19
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

چقدر بهاریه احمدرضا احمدی و آیدین آغداشلو و بیشتر از همه حمید نعمت اله رو دوست داشتم و نمی دونم چرا سیر نمیشم از خوندن بهاریه حمید نعمت اله

مهدی.پ
يکشنبه 2 فروردين 1388 - 22:26
-2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
عیدت مبارک امیر جان امیدوارم کافه ات همیشه پر مشتری باشه راستی وبلاگ جوکر میدونی مال کیه؟حامد اصغری.

امیر: ممنون. خب خدا رو شکر. انتظار داشتم یکی از خودمون باشه. و این که دم حامد گرم. اگه اونه که انتظارمون از این‌ام بیش‌تره. خلاصه سر بزنین به این وبلاگ خیلی خوب.

يکشنبه 2 فروردين 1388 - 23:43
5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
فکرشو بکن. لینک دادن به وبلاگ محید اسلامی. ایرج کریمی هم که منتقد خوبیه. هادی چپردار هم که پرونده خوبی در اورده. جواد طوسی هم که بوسه می‌گیره. لابد فردا هم احمد طالبی‌نژاد و من بن‌لادن نیستم صاحب یه پرونده میشن تو سایت سینمای ما. بروبچه‌های قدیمی هم که وبلاگشون معرفی میشه. مسعود ده‌نمکی هم از وبلاگش نقل میشه. احیانا فکر نمی‌کنی از ترس، داری خودکشی می‌کنی؟ خیلی کارات رقت‌آمیزه. طفلک.

امیر: آخ که نمی‌دونی چه حالی داره. من به‌اش می‌گم اوج قدرت ضمن این که قبلا هم گفتم این جا قدیمی و جدید نداریم.
Z_is_dead
دوشنبه 3 فروردين 1388 - 1:53
-12
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
قدیمها هروقت که عید میشد یا به مناسبتی مثل روز تولد یا چیزی مشابه و... کسی تبریک میگفت میگفتم:((اشکالی نداره))! به هر حال! امیر جان،رفیق قدیمی،سری زدیم و رفتیم!هنوز هستیم!...عجب! شاید امسال اولین فیلم بلندم را بسازم،فعلا" همین نام مستعار یادت بماند تا بعدا"...شایددر گفتگویی...مصاحبه ای...چیزی،جایی سورپرایزت کردم! زندگی کوتاست!خیلی کوتاه!خوش باشید همیشه،اگر میتوانید!گرم گرم باد کافه ات حتی در تابستان گرم، رفیق.فعلا". http://img126.imagevenue.com
/img.php?loc=loc932ℑ=52541_THE_PASSENGER_3_122_932lo.jpg

امیر: حتما. این کافه تا به حال فیلمساز بیرون نداده! منتظریم.

دوشنبه 3 فروردين 1388 - 2:35
9
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
آدم وقتی جوونه قدرت داره وقتی پیر میشه «نمایش» قدرت میده. دیگه حالا عاقلان دانند که شما جز کدوم دسته هستی :)

امیر: دقیقا. زدی تو خال. فقط درست جمله‌ات اینه: آدم وقتی جوونه تصور و برداشت‌اش از قدرت یه چیزه و وقتی پیر می‌شه یه چیزه دیگه. ضمن این که من هر چی آدم قوی دیدم پیر بوده، هر چی آدم پیزوری‌ام دیدم پیر بوده. (عجب حرفی باحالی زدم!) حامد تویی؟
مایکل کلایتون
دوشنبه 3 فروردين 1388 - 3:0
15
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
برای دوستی که در کامنتش از توجه ی امیر قادری به بعضی افراد و وبلاگ ها انتقاد کرده : بخش هایی از کتاب تعهد اهل قلم از البر کامو: ((امرسون می گوید هر دیواری دری است پس در صدد جستن دری و راه خروجی نباشیم مگر در دیواری که در برابرش زندگی می کنیم بر عکس در جستجوی مهلتی و فرصتی باشیم هر جا که باشد یعنی در بحبوحه ی جنگ. زیرا به عقیده ی من و این جا سخن را ختم می کنم چنین فرصتی هست.می گویند که اندیشه های بزرگ در میان پنجه ی کبوتران به جهان عرضه می شود.شاید اگر گوش فرا دهیم در میان هیاهوی امپراتوری ها و ملت ها چیزی شبیه صدای ضعیف بالی شنیده شودو همهمه ی ارام زندگی و امید. برخی می گویند که این امید را ملتی با خود می اورد و دیگران می گویند که تنی واحد.من برعکس معتقدم که این امید را میلیون تنها ماندگانی که کارشان و اثارشان هر روز مرزها و خشن ترین نمودهای تاریخ را انکار می کند بر می انگیزند جان می بخشند و تیمار می کنند تا برق گریزان حقیقت همواره تهدید شده را که هر کس بر سر رنج ها و شادی هایش برای همگان پرورش می دهد بر افروزند.))... وبلاگ درباره ی نیکی کریمی (www.darbareyenikikarimi.blogfa.com) هم مطالب جالبی دارد .شاید امیر قادری دلش خواست لینکش را این جا بگذارد .کسی مشکلی دارد؟!!

امیر: جالبه. همین الان داشتم مایکل کلایتون رو توی ای ام دی بی سرچ می‌کردم!
امین
دوشنبه 3 فروردين 1388 - 3:51
-17
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

این سایت رو از دست ندهید.همین سید اریا قریشی خودمان هم در این سایت می نویسد.خوب هم می نویسه انصافا.

http://cinemajournal.org

Z_is_dead
دوشنبه 3 فروردين 1388 - 5:34
-9
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
اینهم عیدی ما به همه بچه های کافه. عکسی نایاب از فیلم جاده ی فلینی http://img214.imagevenue.com/img.php?loc=loc23ℑ=12893_La_Strada_4_122_23lo.jpg آنتونیونی و جک نیکلسون پشت صحنه ی حرفه-خبرنگار http://img126.imagevenue.com/img.php?loc=loc932ℑ=52541_THE_PASSENGER_3_122_932lo.jpg اورسن ولز در مرد سوم کارول رید http://img267.imageshack.us/img267/4801/86817401pz5.jpg اینم یه عکس دیدنی از کوبریک در حال کارگردانی2001 یک ادیسه فضایی-سیگار رو داشته باشید! http://img401.imageshack.us/img401/7445/smokingkubrickviewfindevw8.jpg سنگ سیاه! http://img256.imageshack.us/img256/4628/85997595hq8.jpg فریتز لانگ بزرگ پشت صحنه ی فیلم متروپلیس http://img252.imageshack.us/my.php?image=76064111sc9.jpg همیشه خوش باشید.

امیر: واقعا عجب عکسایی.
پیرمرد خنزر پنزری
دوشنبه 3 فروردين 1388 - 7:24
4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
آقای امیر قادری من بطور نامنظم خواننده روزنوشتهای شما در این سایت هستم. نوشته‌های شما را هم فقط گاهی اوقات در مجله فیلم می‌خوانم. چون این اواخر دیگر مانند قبـل خواننده ثابت مجله فیلم نبودم. یک پرسش به‌ظاهر بی‌ربط از شما دارم. اگر پاسخ من‌ را با آن فونت قرمز معروف خود بدهید، سپاسگزار خواهم بود. می‌خواستم بدانم آیا شما تا به‌حال در محیط وب و یا نشریات رسمی کشور مطلبی در مورد آقای «محسن نامـجو» خواننده ، آهنگساز و ترانه‌سرا، نوشته و منتشر‌کرده‌اید؟ ممکن است این سؤال برای خیلی از افرادی که با نوشته‌های شما آشنا هستند، بی‌ربط باشد. اما به هر ترتیب مرا ببخشید، چون ممکن است شما مطالبی در مورد ایشان و کارشان منتشر کرده‌باشید و من از آنجایی‌که بطور خیلی دقیق و مرتب پیگیر نوشته‌های شما نیستم، آن مطلب را نخوانده باشم. البته این پرسش ارتباطی به علاقمندی من به آقای «محسن نامـجو» و آثارشان ندارد، و فقط به خاطر بحث و گفتگویی است که میان من و دو تن از دوستانم در مورد شما و نقش شما در فضای مطبوعات هنری و محیط فرهنگی وب‌فارسی شکل گرفت‌، و این پرسش را برایمان پیش آورد که «آیا امیر قادری در مورد محسن نامجو و یا آثار موسیقی محسن نامجو مطلبی نوشته است؟». خواهش می‌کنم اگر مطلبی در مورد ایشان و کارشان نوشته‌اید، به ما اطلاع دهید تا بدانیم. در پایان به خاطر توجه‌تان سپاسگزارم. امیدوارم سال جدید برای شما گردانندگان این سایت، سال رونق بیشتر وب‌سایت‌تان و رسیدن به رکورد 2میلیون بازدید کننده به طور متوسط در روز باشد. و برای مردم ایران سال نزدیک‌شدن به تحقق آرزوهای مشترکشان باشد. و برای من و دو دوستم فرقی نمی‌کند چه‌جور سالی باشد، فقط مانند سال قبل و سالهای قبل‌تر نباشد.

امیر: برای شما هم امیدوارم سال خیلی خوبی باشد. نه درباره نامجو  چیزی ننوشته‌ام. ولی شاید روزی روزگاری درباره ایامی که با محسن نامجو کار روزنامه‌گاری می‌کردیم نوشتم. برای یک ویژه‌نامه پینک فلوید... و نامجو چند تا از بهترین مقاله‌هایی را که درباره موسیقی خوانده‌ام برای آن ویژه‌نامه که دبیرش من بودم نوشت. و البته هنوز این قدر مشهور نبود... و بعد ناگهان بمب! خدا در سال جدید هم حفظش کند.
پوپه میثاقی
دوشنبه 3 فروردين 1388 - 10:16
5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما

ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغ‌ها

ای بادهای خوش نفس عشاق را فریادرس

ای پاکتر از جان و جا آخر کجا بودی کجا

ای فتنه روم و حبش حیران شدم کاین بوی خوش

پیراهن یوسف بود یا خود روان مصطفی

ای جویبار راستی از جوی یار ماستی

بر سینه‌ها سیناستی بر جان‌هایی جان فزا

ای قیل و ای قال تو خوش و ای جمله اشکال تو خوش

ماه تو خوش سال تو خوش ای سال و مه چاکر تو را

"غزلیات شمس"

##سالن و این عید سعید باستانی بر امیر قادری، وحید قادری و همه دوستان و بچه های سیمای ما و سینمای جهان مبارک باد. سال خوبی داشته باشین.

پیمان جوادی
دوشنبه 3 فروردين 1388 - 10:51
6
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
...بهار و باران و شمشاد، عید، چراغ قوه‌ای، شمشاد و باغچه کوچک با گل های ریز سرخ، سینما، شلوار بلند- کیف بغلی، اسکناس تا نخورده -توپ، ساز دهنی، چاغاله بادوم، فرشته کوچک باغ سید نصراله- فرشته‌های موهای بافته بور، پیرهن شطرنجی سرخ و سفید، فرشته گربه مخملی که روبان قرمز به گردن داشت. ...بهار، بهار و دوچرخه روبان آبی، زمزمه لاستیک بر آسفالت خیابان در سپیده دم. بهار و از سینما به سینما دویدن، هفت فیلم عید را در سه روز دیدن، صاعقه را با رابین هود پیوند زدن، بهار و شب های خیابان خورشید، دم در ایستادن... بهار، بهار... و تمام شده است. بهار... و «باقی سکوت است». ##سال نو بر همه (بخصوص امیر قادری) مبارک باد!

امیر: بر شما هم همچنین پیمان. و خسته نباشی. و این که امیدوارم همکاری شما و باقی بچه‌ها با وحید و سایت سینما جهان ادامه داشته باشد.
محسن رزم گر
دوشنبه 3 فروردين 1388 - 11:29
-11
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سال نو رو به همه بچه هاي كافه تبريك ميگم . اميدوارم سال خوبي داشته باشيد . توي تعطيلات " امشب در سينما ستاره " رو از دست ندهيد .

سرپیکو
دوشنبه 3 فروردين 1388 - 12:13
21
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
اشخاصی وجود دارند کوشا و جدی و لایق و درست که متاسفانه اوضاع و احوال مساعد حال شان نیست، در نتیجه دچار بدبختی، حسادت، یا دشمنی می شوند. (هانری باروک) اگر بزرگی و عظمت را آرزو می کنی، آن را فراموش کن و دنبال حقیقت برو، آنگاه به هر دو خواهی رسید؛ هم به حقیقت و هم به عظمت... (سنکا) آن چه هستی باش (نیچه) باید که هیچ کس جز از گناه خود نترسد (حضرت امیر ع) اندیشه های شاعرانه، تنها خواب و خیال نیست، بلکه نتیجه مطالعه ،تجربه، حافظه، و شناخت جهان است. (گوته) بین پیروزی و شکست، یک قدم بیش تر فاصله نیست و مردم از ترس شکست، شکست می خورند (ناپلئون) به جرئت می توان ادعا کرد که زندگانی حقیقی عده ای از مشاهیر و رجال، بعد از مرگشان شروع شده است. (اسمایلز) دنیا آنقدر وسیع است که برای همه مخلوقات جایی هست. به جای آنکه جای کسی را بگیرید، تلاش کنید جای واقعی خود را بیابید. (چارلی چاپلین) باید اعتراف کنیم که خوشبختی ما در اختیار خودمان است. وقتی در آفتاب ایستاده ایم، اگر پشت به خورشید کنیم، سایه را جلوی خود می بینم، و اگر روی خود را به طرف خورشید برگردانیم، جز نور صفا چیزی نمی بینیم. (لرد آویبوری) اعتراف به نادانی از چیزی که نمی دانم مرا شرمگین نمی دارد. (سیسرون) بگو با چه کسانی دوستی تا بگویم چگونه آدمی هستی. (امرسن) در این روزگار ما به خاطر اندیشه ها می جنگیم و روزنامه ها سنگرهای ما هستند (هاینه) آن کس که جرئت مبارزه در زندگی را ندارد، بالاجبار طناب دار به گردن می اندازد. (مثل چینی) آرام ترین کلمات اند که طوفانی را با خود به همراه می آورند. افکاری که با پای کبوتران پیش می آیند جهان را مسخر می سازند. (نیچه) آن چه را که بد می فهمیم، نمی توانیم خوب بیان کنیم. (بوالو) سیاست فاقد قلب است، و فقط مغز دارد. (ناپلئون) تا زمانی که از رودخانه بیرون نیامده ای، سر به سر تمساح مگذار. (مثل آفریقایی) مردی که در نبرد زندگی می خندد، قابل ستایش است. (برناردشاو) کاملترین نوع بی عدالتی آن است که عادل به نظر برسیم، در حالی که عادل نیستیم. (افلاطون) انسان عاقل همیشه از بدگویی هایی که از او می شود استفاده می کند. (ژرژ بانه) اگر روزی مقام تو پایین آمد، ناامید مشو، زیرا آفتاب هر روز هنگام غروب پایین می آید و بامداد روز دیگر بالا می آید. (افلاطون) استراحتی که توام با مطالعه نباشد مرگی است که آدمی را زنده به گور می کند. (سه نک) کسی که از مشاهده کارهای نیک دیگران لذت نمی برد از انجام کارهای نیک واقعی ناتوان است. (لاواتر) موسیقی نیروی حیات بخشی است که به طرز اسرارآمیزی خاطره های فراموش شده دورترین روزهای زندگی را در قلب ها بیدار می کند. (داروین) /////////////// http://i43.tinypic.com/21oufzs.jpg

امیر: اشخاصی وجود دارند کوشا و جدی و لایق و درست که متاسفانه اوضاع و احوال مساعد حال شان نیست، در نتیجه دچار بدبختی، حسادت، یا دشمنی می شوند. (هانری باروک) اگر بزرگی و عظمت را آرزو می کنی، آن را فراموش کن و دنبال حقیقت برو، آنگاه به هر دو خواهی رسید؛ هم به حقیقت و هم به عظمت... (سنکا) آن چه هستی باش (نیچه) باید که هیچ کس جز از گناه خود نترسد (حضرت امیر ع) اندیشه های شاعرانه، تنها خواب و خیال نیست، بلکه نتیجه مطالعه ،تجربه، حافظه، و شناخت جهان است. (گوته) بین پیروزی و شکست، یک قدم بیش تر فاصله نیست و مردم از ترس شکست، شکست می خورند (ناپلئون) به جرئت می توان ادعا کرد که زندگانی حقیقی عده ای از مشاهیر و رجال، بعد از مرگشان شروع شده است. (اسمایلز) دنیا آنقدر وسیع است که برای همه مخلوقات جایی هست. به جای آنکه جای کسی را بگیرید، تلاش کنید جای واقعی خود را بیابید. (چارلی چاپلین) باید اعتراف کنیم که خوشبختی ما در اختیار خودمان است. وقتی در آفتاب ایستاده ایم، اگر پشت به خورشید کنیم، سایه را جلوی خود می بینم، و اگر روی خود را به طرف خورشید برگردانیم، جز نور صفا چیزی نمی بینیم. (لرد آویبوری) اعتراف به نادانی از چیزی که نمی دانم مرا شرمگین نمی دارد. (سیسرون) بگو با چه کسانی دوستی تا بگویم چگونه آدمی هستی. (امرسن) در این روزگار ما به خاطر اندیشه ها می جنگیم و روزنامه ها سنگرهای ما هستند (هاینه) آن کس که جرئت مبارزه در زندگی را ندارد، بالاجبار طناب دار به گردن می اندازد. (مثل چینی) آرام ترین کلمات اند که طوفانی را با خود به همراه می آورند. افکاری که با پای کبوتران پیش می آیند جهان را مسخر می سازند. (نیچه) آن چه را که بد می فهمیم، نمی توانیم خوب بیان کنیم. (بوالو) سیاست فاقد قلب است، و فقط مغز دارد. (ناپلئون) تا زمانی که از رودخانه بیرون نیامده ای، سر به سر تمساح مگذار. (مثل آفریقایی) مردی که در نبرد زندگی می خندد، قابل ستایش است. (برناردشاو) کاملترین نوع بی عدالتی آن است که عادل به نظر برسیم، در حالی که عادل نیستیم. (افلاطون) انسان عاقل همیشه از بدگویی هایی که از او می شود استفاده می کند. (ژرژ بانه) اگر روزی مقام تو پایین آمد، ناامید مشو، زیرا آفتاب هر روز هنگام غروب پایین می آید و بامداد روز دیگر بالا می آید. (افلاطون) استراحتی که توام با مطالعه نباشد مرگی است که آدمی را زنده به گور می کند. (سه نک) کسی که از مشاهده کارهای نیک دیگران لذت نمی برد از انجام کارهای نیک واقعی ناتوان است. (لاواتر) موسیقی نیروی حیات بخشی است که به طرز اسرارآمیزی خاطره های فراموش شده دورترین روزهای زندگی را در قلب ها بیدار می کند. (داروین).
آفرین سرپیکو. انتخاب و فهم یک جمله خوب، گاهی وقت‌ها مثل بر زبان آوردن‌اش است.
جواد رهبر
دوشنبه 3 فروردين 1388 - 12:43
-2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
http://javadrahbar.googlepages.com/GeorgeClooney.jpg همین طوری. دلیل نداره!

امیر: بازم که زدی تو خال رفیق. «این رفیقه‌تم خوب بلده بزنه تو خال.» اگه گفتی مال کدوم فیلم بود؟
ali
دوشنبه 3 فروردين 1388 - 15:10
0
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
اینم یکی دیگه. آدم وقتی جوونه باهوشه اما نمیدونه وقتی پیر میشه دیگه باهوش نیست اما فکر میکنه باهوشه. نه من جوکر نیستم. بیشتر دوست دارم شوالیه روشنایی باشم.

امیر: باز گفت آدم که پیر می‌شه... بابا بنجامین باتن رو برای همین ما ساختن رفیق. و این که حالا که برگشتم و نگاه کردم دیدم راست می‌گی نوشتم حامد که اشتباه چاپیه! و اگر هم واقعا می‌نوشتم حامد به هیچ وجه منظورم جوکر نبود. من تازه عاشق وبلاگ‌اش شدم. حرف‌هایی می‌زنین. وقتی پرونده هادی چپردار برای شرلوک هلمز خوبه، بنویسم بده که چی بشه. امکان نداره چیز خوبی توی این دنیا باشه که ته‌اش، یه جوری، نفع‌اش به خود آدم نرسه. و من هم که آدم خودخواهی هستم. به نفع خودم فکر می‌کنم. و امکان ندارد که چیز بد و محدود کننده‌ای در دنیا وجود داشته باشد که ته‌اش یک جوری تاثیر منفی‌اش به هر ذره دیگری در این جهان نرسد. وای از «بازگشت» آلمودوآر. می‌پرسید چه ربطی به آن فیلم داشت؟
سمیرا کردنیا
دوشنبه 3 فروردين 1388 - 15:34
-2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
بد هم نیست که از قافله عقب باشی و مثلاً تازه دیشب بنجامین باتن رو دیده باشی. یه ساعت از فیلم گذشته بود و ساعت حدود ده شب بود و ما شام نخورده بودیم و دلم خواست که من شام درست کنم. یه هو مهمون اومد. پسره یه چاهار سالی داشت. دو دقیقه هم نشد که اومده بودن که خواست بره دست شویی. خدا نکنه یه بچه بخواد خونه ی ما بره دست شویی. بعدش مامان تمام اونجا رو هفت بار آب می کشه و بسته به شرایط ممکنه بخواد تا شعاع هفت متری اون مرکز رو هم بشوره. پسره همین طور داشت پسته و فندق می شکست، عین خیالش هم نبود که کسی که جیش داره خودشه. مامان با اون کمر و زانوی دردناکش با یه جست از جا پرید و یه جفت دمپایی بچه گونه که مال خواهر زاده ام بود رو پیدا کرد که بچه هه ناغافل پاشو نذاره کف دست شویی. من شام درست کردم و باقی فیلم رو دیدم. حالا که تمام شده بود هم دلم می خواست یه کاری بکنم که نصفه شب بود و تنها کارقابل تصور خوندن یا نوشتن بود. نوشتنم اومده بود و انگار نه انگار که فینال ایندین ولز بود و یه بازی تنیس خوشگل می شد دید. داشتم یه چیزهایی می نوشتم که متوجه شدم امیر قادری چطور می تونه همیشه حس نوشتن داشته باشه و تو هفتصد و پنجاه جای مختلف بنویسه و نوشته هاش هم یه نواخت و کسل کننده نباشه.

امیر: دقیقا. باید از فینچر و راث و پیت پرسید که چنین خوب چرایی... و این که... باز هم دقیقا.
ali
دوشنبه 3 فروردين 1388 - 17:5
-9
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
پیری چند تا نشونه دیگه هم داره. یکیش زیاد شدن اشتباهات چاپیه و دومی هم اینه که فکر میکنی همه متوجه منظورت میشن. قبلا به اینجور کامنت‌ها جواب نمیدادی و با علم به این چنین کامنت‌های گذاشتم. اینم یکی دیگه از نشونه‌های پیری و ضعف :)

امیر: شاید راس می‌گی. از اول نباید جواب می‌دادم. ولی همیشه فکر کردم تصمیم‌هام بر اساس جذابیت حاصل کاره. مهمه که چی ذهن‌ام رو قلقلک بده. راست‌اش فکر کردم دو جور تلقی متفاوت از قدرت می‌تونه چه قدر بحث جذابی باشه. حالا چه فرقی می‌کنه کی مطرح کنه. و حالا می‌خوام یه داستان براتون تعریف کنم. یکی بود و یکی نبود. یه روز خورشید و باد با هم کل گذاشتن. یه رهگذر داشت رد می‌شد و این دو تا شرط بستن که چه جوری می‌تونن لباس یارو رو از تن‌اش درآرن. باد به شدت‌اش می‌نازید. پس شروع کرد و طوفان شد. باد زور زد و زور زد و رهگذر بیش‌تر و بیش‌تر لباس‌اش رو پیچید دور خودش. تا این که باد از زور و نفس افتاد. حالا نوبت خورشید بود. اون فقط درخشید و تابید و بعدش هوا اون قدر گرم شد که مرد رهگذر لباس‌هاش رو درآورد و در کمال میل و اختیار، پوست‌اش رو در معرض تابش خورشید قرار داد. اتفاقا خوبه که گاهی باد بشی. ولی حواست‌ باشه که قدرت اصلی مال خورشید‌اس. و این همون جاس که من دوست دارم واستم. از بچگی تا حالا باد زیاد دور و برم دیدم که وزیدن و وزیدن رو به‌ام یاد دادن. دستشون‌ هم درد نکنه. ولی بعدش گذاشتن و رفتن و کلی هم خرابی به جا گذاشتن. چی می‌شد اگه خورشیدهایی بودیم که گاهی وقتا برای کنار زدن حشره‌های مزاحم، فوتی هم می‌کردیم. حالا می‌گی فوت کنم؟ بی‌خیال!... راستی یه چیز دیگه. اونایی که مدام بادن، دل‌شون می‌خواد که بقیه هم همه‌اش بوزن تا هزینه و ناکارامدی که تجربه کردن، سر بقیه هم بیاد. خورشیدا اما خیال‌شون از اینم راحته. (آخی اگه بنجامین زنده بود، این حرفا رو به‌اش می‌زدم ببینم نظرش چیه بچه‌مون...)
سید آریا قریشی
دوشنبه 3 فروردين 1388 - 19:7
4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
سلام آقای قادری. سال نوتون مجددا مبارک. این عکس کوه یخ خیلی باحال بود. من نمی دونم دقیقاً شما به چه منظوری این نقاشی رو این جا قرار دادید. ولی اون چه نظرم رو در این عکس جلب کرد جدا از تغییر ترکیب رنگ ها که از پایین به بالا همین طور روشن و روشن تر می شه، عظمت و وقار کوه یخه! فقط بخشی از اون بالای آب پیداست و اگه کسی از بالا به اون نگاه کنه، ممکنه خیلی به نظرش تحقیرآمیز بیاد. قطعه یخی که روی آب شناوره و هر جا که آب بره، اون هم همون ور میره. ولی حقیقت این جاست که ما می بینیم. کوه یخ عظیمی که اگر چه از جنس همین آبه، ولی وقار و عظمتش رو حفظ کرده و مرزهاش رو با آب نگه داشته. شاید به نظرتون خنده دار بیاد. ولی این عکس شباهت زیادی به محتوای همون مقاله ی مربوط به خاتمی داره که شما لینکشو گذاشتید. به خصوص بند پنجمش به نظرم همین عکسه اصلاً. دی وی دی سری پدرخوانده رو چند روزه گذاشتم جلوم و می ترسم ببینمشون! بس که عزیزن برام. فقط یه تیکه هایی از قسمت اول رو دیدم و اون جایی که مایکل رو به کارلو می گه: "به من نگو که بی گناهی، چون به شعورم توهین می شه" مو به تنم سیخ شد! دیشب سیرای مرتفع رائول والش رو دیدم. اگرچه به نظرم خوش ساخت تر از دهه ی غران بیست بود، ولی اون فیلم یه چیز دیگه بود برام! باز هم کامنتم پراکنده و قر و قاطی شد! آخرشم هم که دیگه شده بود درد دل! شرمنده!

امیر: دم‌ات گرم.
امیرحسین جلالی
دوشنبه 3 فروردين 1388 - 23:52
8
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام به امیر و همه رفقای قدیم و جدید. سال نو مبارک، امیدوارم سال جدید واسه همه مون سال بهتری باشه.

به کاوه اسماعیلی:

اولش می خواستم بیام و گله کنم که چرا حرفی رو که باید به خودم بزنی تو یه محیط دیگه زدی و اینا ولی خب، بی خیال، لابد این طوری حال می کنی دیگه. پس بهتره درباره این حرف بزنیم که چرا از وبلاگ من خوشت نمیاد و چیش این قدر رو اعصابته کاوه جان؟

امیرحسین جلالی
دوشنبه 3 فروردين 1388 - 23:54
10
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
به امیر قادری: یه نکته ای هست استاد که خوبه شما اون عکس کوه یخو گذاشتی تو روزنوشت، چون خیلی شبیه اونه نکته هه. ماجرا این طوریه که من با وجود اختلاف نظرای این چندوقته سر جریان بیضایی کاملا باهات موافق بودم و هستم و معتقدم این چیزی که درباره روشنفکرایی از نوع بیضایی گفتی و می گی کاملا درسته. اما مشکل فرهنگ و جامعه امروز ما فقط این قضیه نیست. دیگه اتفاقا آدمایی مثل بیضایی اصولا دیگه مخاطبی و در نتیجه تاثیری ندارن. البته این بده ها، چون وضع طبقه متوسط اجق وجق ما به جایی رسیده که بیضایی ها رو نه به این خاطر که دارن تفرعن و تفاخرشونو تو لفافه سواد و هنرشون به ملت قالب می کنن، که به خاطر ارزشی که برای مطالعه و سواد و فرهنگ قائل هستن پس می زنن و این خیلی چیز دردناکیه. در هرحال به نظرم مشکل فرهنگی جامعه ما امروز اتفاقا آدمایی مثل اصغر فرهادی و فیلمایی مثل "درباره الی" ان. منتظرم تا فیلم اکران شه و بتونم یه جوری، یه جایی حرفامو راجع بهش بنویسم. چیزی که زمان چهارشنبه سوری هم دنبالش بودم و نشد. اما عجالتا به نظرم همین یادداشت فرهادی تو صفحه اصلی سایت نقطه خوبی برای بحثه. اینکه فرهادی از رادیکالیسم می ناله(!!!) و ادعا می کنه سینمای هژمونیک فعلی، چه تو ایران و چه تو دنیا می خواد نظر مولفشو به تماشاگر حقنه کنه ولی اون می خواد بدون موضع گیری قضاوت رو به عهده تماشاگرش بذاره. فرهادی کلا آدم باهوشیه و دقیقا فهمیده که باید دست پیشو بگیره تا پس نیفته. همینه که نام زنگی رو برعکس گذاشته کافور، کاری که چهارشنبه سوری و به خصوص درباره الی هم انجامش می دن. من به وقتش مفصل نظرم رو راجع به خطری که فضای فرهنگی طبقه متوسط ما رو از طرف تفکر فرهادی تو چهارشنبه سوری، دایره زنگی و درباره الی تهدید می کنه می گم. اما امیر قادری عزیز! به نظرم تو دقیقا می دونی درباره الی و فرهادی کجا رو نشونه گرفتن(یا لااقل به نظر من باید بدونی) و اینکه چرا به جای اعتراض داری تو سیل بی منطق حمایت از این آدم جلوی صف جلوداری می کنی رو اصلا درک نمی کنم. اینکه چرا فکر می کنی فیلمی مثل درباره الی و نگاهی شبیه نگاه اصغر فرهادی به نفع فرهنگ این مملکت و به خصوص طبقه متوسط نیم بنده شه رو نمی فهمم اصلا. امیدوارم تو موج عجیب و غریبی که تو جشنواره راه افتاد و حتما به لطف این جنگای زرگری و شل کن سفت کنای دستگاههای فرهنگی سر اکران عمومی این فیلم، زمان اکرانش صدبرابرش راه می افته یه جایی هم برای حرف ما باشه: نگاه اصغر فرهادی دقیقا همین دوزار هویت طبقه متوسط که تازه داره از پس این همه مانع و رادع جوونه می زنه و درمیاد رو نشونه گرفته. سال نوی همه رفقا مبارک.

امیر: حتما. خیلی کنجکاوم و منتظرم که نظرت رو بخونم امیر جان.
میثاق
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 1:57
4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

شما رو نمی دونم ولی من که با این جمله ی آبر کامو خیلی حال کردم:توقعات از میزان شگفتی ها می کاهند.

بعدم اینکه ممنون می شم اگه ترجمه فیلم my life to live گدار رو یکی بگه بهم.

و اینکه نمیدونم امیرو مرد دوهزار چهره رو می بینی.

من که با این مسعود شصتچی زندگی مینم.

یعنی مسعود شصتچی ببخشید اشتباهی شد یعن مهران مدیری مثل یه بازیکن ساکر پلی استیشن می مونه که همیشه فلش قرمزه

با این که شخصیتای فیلماش مثل کارای عطاران نزدیک وملموس نیستن ولی هنوز هیچ کی مثل شصتچی ببخشید مدیری نبض خنده مردم ایرون رو نمی دونه....

و دقت کردید دوروبرمون چقدر از این آدمهای اشتبهی داریم....

مثلا یک استاد راهنما ی دانشگاهم که مطمنم اشتباهی گرفتنش آوردن بهمون فیزیک یاد بده و اشتباهی معاون پژوهی دانشگاهم شده....

سعید حسینی
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 2:54
-6
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
ای امیر خان قادری ویژه نامه نوروزی صنعت سینما رو خوندی یا نه ؟ مصاحبه حمید امجد با بهرام بیضایی چطور و تحلیل بی نظیر امجد از فیلم ؟ آیا همچنان معتقدی وقتی همه خوابیم فیلم بدیه ؟ پی نوشت :تو همون شماره یک داستان فوق العاده از فرهادی چاپ شده داستانی که مثل درباره الی در صورت فیلم شدن چیزی غیر شاهکار ازش در نمی یاد.

امیر: خدمت شما عرض کنم که معلومه که اون ویژه‌نامه رو دیدم. خب. منم دلایل خودم رو دارم و امیدوارم موقع اکران فیلم درباره‌‌اش بنویسم. اون داستان رو هم حتما می‌خونم.
هديه
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 3:7
-4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

امروز بنجامين باتنو نگاه كردم. فيلمشو دوست داشتم . اما با تمام چيزايي كه راجع بهش خونده بودم فرق مي كرد.حس عجيبي بهم داد،‌ آدم وقتي روحش سرحاله جسمش پيره ،وقتي جسمش به نظر سرحال و جوون مياد روحش پير و پژمرده ميشه . زنده بودن و زندگي نكردنو تو اين فيلم ديدم . آدم چقدر زود تموم ميشه. اين چند روزه كه اينور اونور مي رفتم عيد ديدني،‌ كلي آدم بزرگ ديدم كه دانشجو بودن، سر كار ميرفتن ،ازدواج كرده بودن ،مثه آدم بزرگا حرف مي زدن نظر ميدادن،‌همشونودفعه قبل كه ديده بودم بچه بودن،‌ بچه كوچولوهايي كه بدو بدو مي كردن بازي مي كردن شيطوني مي كردن بچه مدرسه اي بودن،‌ احساس كردم شدم مثه اصحاب كهف. يهو بيدار شدم ديدم همه چي تغيير كرده به جز من كه از اولشم نميدونستم چي مي خوام هنوزم نميدونم.

شیده
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 7:15
2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام

مهمونای نوروزی اومدند وخونه حسابی شلوغه اینه که نتونستم بیام و تبریک بگم بعد دیدم امیر فکر اینجا را هم کرده و گفته هر کس به شیوه خودش تبریک عید بگه ( خوب این خیلی خوبه چون باعث می شه ادمایی مثل من از تاخیرشون خیلی خجالت نکشن) و حالا اتفاقا می خوام از خواندن چیزی که حسابس سر حالم کرد بگم اونم مقاله امیر در مجله فیلم البته کاری به بحث اصلی مطلب ندارم من مرده ی اون لحظه م که امیر داره حسابی غرولند می کنه و گله که حرفش میونه بد بینی گم شده و جوابش را نگرفته و برامون از فیلم ها مثال میاره که یکدفعه ...... یادش میاد که ممکنه یکی از ما رابین و ماریان را ندیده باشیم پس برای یک لحظه بحث را بی خیال می شود ودیدن فیلم را توصیه می کند تا بعد دوباره جدی شود و........

ممنون اقای قادری عیدتون مبارک

مریم.م
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 8:41
7
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
سلام بالاخره فراست/نيکسون رو ديدم عجب فيلم قوي بود فکر ميکردم يه فيلم معمولي باشه اما به قول اخر رتتو منو سورپرايز کرد خيلي خوشم اومد شخصيت پردازي فوق العاده اي داشت و چه فيلمنامه ي رووني داشت که حسابي تو عيد چسبيد عيد تا الان بهترين چيزي که بهم داد يه پياده روي توي ساعت يکو خوردهاي شب با خانواده بود چون همه ي اين مدت که بيرون ميرفتم انقدر سريع ميرفتم که همه چيز توي خيابون دور تند بود فکرشو بکنيد هواي خوب و خنک ونور چراغ هاي ماشين که از کنارت ميگذرن و اهنگyellow coldplayتوي گوشت ميخونه امروز نشستم اخر درخشش رو ديدم يادمه وقتي براي اولين بار اين فيلم رو که فکر کنم اول راهنمايي بودم ديدم چقدر عاشقش شدم از اون ور مامانم فکر ميکرد که شايد بترسمو شب خوابم نبره و ميگفت که برم بخوابم اما وقتي فيلم تموم شد چقدر خوشحال بودم که اين فيلم رو ديدم و شب که چقدز با لذت و راحت خوابيدم

امیر: آخ این «با خانواده». یکی از این روزها باید درباره لذت و اهمیت این بازگشت به خانواده در ایام تعطیلات بنویسم.
تونی راکی مخوف
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 11:57
-10
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
سلام 1- عاشق اون قسمت مرد دو هزار چهره شدم. توی آخرین مراسم عروسی وقتی که نگاه مسعود روی صورت سحر (درست میگم؟؟) خیره موند یک اسلوموشن + یک موسیقی درجه یک. خیلی خوب دراومده بود. 2- توی سریال جدید احمد امینی اون قسمتی که جلال رفت خودشو تسلیم کنه رو دیدید؟؟ دقیقا شبیه سکانس تسلیم شدن جان دوآ در فیلم هفت بازسازی شده بود. 3- و اینکه پاسخی که فکر میکنم به سرپیکو داده بودی خیلی منو به یاد یکی از مونولوگهای رمان جسدهای شیشه ای انداخت. همون قضیه ژنرال عقب نشینی .... . 4- مجله دنیای تصویر چند سال پیش سریعترین مردنهای تاریخ سینما رو انتخاب کرده بود که ماروین از فیلم پالپ فیکشن با 1 ثانیه رکورد دار بود. که البته به نظرم کمتر از 1 ثانیه هم بود. که البته همین فیلم هم پاسخ سوال امیر از جواد رهبر هم بود. 5- شنبه بود اگر اشتباه نکنم که کارگردان "روزی روزگاری" عزیز در برنامه 30 با فریدون جیرانی مصاحبه میکرد. از این قسمتش که در جواب فریدون جیرانی مبنی بر اینکه از کی سینما برات جدی شد؟؟خیلی خوشم اومد. جواب این بود که "بعد از دیدن کابوی نیمه شب در سینما ......." . من دیوونه انریکو ریزو هستم ولی حیف که نه فیلمو با دوبله فارسی دیدم و نه در سینما. مثلا هنوز هم که هنوزه منتظر لحظه ای هستم که دوبله " کابوی ..." و "لنی" رو ببینم. 6- و اینکه اینجا باید یک توصیه کنم. ابتدا یک توضیح: من هم هیچ از سریال یوسف پیامبر خوشم نمیاد. من هم مثل خیلی ها منتظر پخش مختارنامه هستم تا استاندارد مورد نظر ما از یک سریال تاریخی مشخص بشه. ولی یوسف پیامبر هیچی ندار فقط یک چیز خوب داره. چیزی که به نظرم بایستی بهش احترام گذاشت . بهترین و البته تنها نکته مثبت این سریال بازی کتایون ریاحی هست. من که خیلی لذت میبرم از بازی این بانو. توصیه اینه که به خاطر تنها همین نکته این چند قسمت رو از دست ندین. 7- اگر اشتباه نکنم پنجشنبه قراره که شوالیه تاریکی پخش بشه. نمیدونم که مدیر دوبلاژ کی بوده ولی امیدوارم به جای جوکر خسرو خسروشاهی بزرگ حرف زده باشه. 8- "اگه رولز رویز بخوای نمیای اینجا میری انگلیس جایی که اونو میسازن. اگه پنیر بخوای میری فرانسه . اگه پول بخوای میری سراغ جهودا ولی اگه کثافت بخوای یا یه آشغالو زیر سنگ قایم کنی یا یه رازی رو که نخوای کسی بفهمه ، فقط یه جا میتونی بری همین جا آمریکا. جای گم کردن و پیدا کردن کثافت. اونا گم میکنن ما پیدا میکنیم. فراموشش کن بره .........". 9- این هم از پیشنهاد امروز: http://www.donalforeman.com/blog/wp-content/uploads/2008/07/john-cassavetes-peter-falk.jpg http://www.artloversnewyork.com/zine/wp-content/photos/scarecrow.jpg و اینکه ببخشید که خیلی پراکنده شد. این پایان نیست..............

امیر: ایول که دیالوگ پالپ رو فهمیدی. و این که دوبله «لنی» رو ندیدی؟ و آفرین که نکته خوب رو توی چیزی که دوست‌اش نداری پیدا می‌کنی و بالاخره این که این دیالوگ مال چه فیلمیه؟
شقایق کسرایی
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 13:12
-1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام!

آن ایده ی مرد دو هزار چهره که گفتید واقعا عالی بود!جدا سطح بالاست!

مجله ی فیلم را هم خریده ام اما هنوز فرصت نشده وال ای و خوب بد زشتش را بخوانم.وقتی خواندم سر فرصت خواهم آمد!

سید آریا قریشی
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 14:11
4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

حالا که همه دارن جمله های به یاد موندنی زندگیشون رو می نویسن، اجازه بدید من هم سه تا جمله رو در این جا بنویسم. دو تا از این جمله ها، جملاتی هستند که من واقعاً بهشون ایمان آوردم و یکی هم جمله ایه که من خودم تو زندگیم مستقیماً ازش استفاده کردم. اولی مربوط به آلبرت انیشتین هست با این مضمون: "دو چیز نهایت ندارد: دنیای ما و حماقت انسان! البته از اولی مطمئن نیستم!". دومی مربوط به ویلیام شکسپیر کبیره: (این همون جمله ایه که من تو زندگیم ازش استفاده کردم) "فراموش کن آن چه را نمی توانی به دست آوری و به دست آر آن چه را نمی توانی فراموش کنی". و سومی هم جمله ا یه از جان هس که اگه اشتباه نکرده باشم خود شما تو پرونده ی پدرخوانده ها تو شماره ی ویژه ی بهار سال 83 ازش یاد کرده بودید با این مضمون که: "قدرت از ناممکن بودن همان آرمان هایی تغذیه می کند که ادعای حفظ شان را داشته است". اگه باز هم جمله ی جالبی به ذهنم رسید که رو من تأثیر گذاشته باشه، براتون می نویسم.

در ضمن مشابهت بنجامین باتن و داریوش مهرجویی که بهش اشاره کردین هم جالب بود. باید بیشتر در موردش فکر کنم.

ali
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 15:33
-14
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

نشانه‌های پیر شدن. برنامه چندم. دوست ندارید نظرتان دیگران را بشنوید و پیوسته مشغول فوت کردن به اطراف خود هستید اما نظرات دیگران وجود دارد و وابسته به فوت شما نیست. :))


سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 17:59
1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

پارسال یه کار خوبی کرده بودید و اون این بود که برنامه فیلم های سینمایی که قراره از تلویزیون پخش بشه رو گذاشته بودید رو سایت. امسال اما خبری نیست. چرا؟ هنوزم دیر نشده.

امیر: سلام. امسال هم چند خبر در این باره گذاشتیم. عجیب است که ندیده‌اید. 

گلنوش صالح
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 18:19
2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

بخــــوان ای بلــبل خوش خوان که باز از نو بهار آمد

نسيـــــم رفته زين گلشــــــن به رخش گــــل سوار آمد

گذشت آن حسرت پائــــــــــيز ، بهار آمد فرحت انگيز

زغـــــــم شد ساغــــــرم لبريز، بهار خـــوشگوار آمد

بخــــــوان مرغ هـــــزارآوا ، کنون آهنـــــگ دلشادی

که رنگين شد چمن از گل ، درخــت اکنون به بار آمد

بهر سو جلوهً رنگ است ، سرور عشق و آهنگ است

طبيــــــعت مست اورنگ است ، بهاران هم خمار آمد

بهاران جلوه ها دارد ، مگر سير و صـــــــــــفا دارد؟

چه رازی در قـــــــفا دارد ، که باز از نو چو پار آمد

زدشـــــت و دامـــــن صحرا ، زشــــــور و نالهً دري

به گــــــوش آيد همـــــين آوا ، بهـــــــار آمد بهار آمد

# سال نو بر همه سینمای ما و سینمای جهان مبارک باد!

سرپیکو
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 19:47
-4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

برای خودم هم عجیب و باور نکردنی ست! که هیث لجر به خوابم بیاید!!! دیشب هیث لجر را در خواب دیدم! با همان تیپ جوکر رد شوالیه تاریکی!... البته فقط چند لحظه، یه ورق جوکر به دستم داد و رفت!!!... امروز به خاطر همین ، دوباره شوالیه تاریکی را دیدم! می خواهم این را بگویم که حالا شخصیت جوکر و کارگردان و همه ویژگی های فیلم به کنار... مرگ هیث لجر این فیلم را جاودانه کرد!

خواب بزرگ
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 19:57
-7
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

ممنون امیر عزیز عید تو و بروبچه های کافه هم مبارک.

امیر: خوشحال شدم که فهمیدم نویسنده اون مطلب و یک علاقه‌مند خداحافظ گری کوپر شده دبیر تحریریه چلچراغ. نسل تازه هم به  این واقع‌گرایی احتیاج داره و هم به اون رومانتیسیم . و امیدوارم بتونی این رو به‌شون منتقل کنی دوست خوبم.

جواد رهبر
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 21:11
-24
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

براي ميثاق: ترجمه رايج و شايد روان و شيواي فارسي My Life To Live که يکي از شاهکارهاي بزرگ و تمام نشدني گدار هست مي شود: «گذران زندگي». تماشاي اين فيلم بزرگ را به همه توصيه مي کنم، خاصه طرفداران تارانتينو.

جواد رهبر
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 21:25
1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

به جواب ديالوگ که دير رسيدم اما توصيه من به توني راک مخوف: کابوي نيمه شب را بي خيال دوبله اش بشو رفيق. من هنوز کاست هايي را که کل فيلم کابوي نيمه شب را رويش ضبط کرده بودم و گوش مي دادم دارم. با همان صداي انگليسي اش مي شود زندگي کرد... به تک تک شخصيت هايش... مخلص.

Reza
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 21:27
-6
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سال نو رو به همه دوستان و امیر قادری تبریک میگم . چیز خاصی ندارم فقط اینکه سال رو با " ماما میا!" شروع کردم که به نظر خودم بهترین انتخاب برای روز اول سال بود . چند تا کتاب نخونده هم دارم که اگه برسم مجله های فیلم و دنیای تصویر و نسیم و صنعت سینما و سینمای پویا و سالنامه فیلم رو بخونم میرم سروقتشون . راستی از اون داستان باد و خورشید یه کارتون هم ساخته شده بود که تو دوران بچگی تلویزیون پخش می کرد.

امیر: سال نوی شما هم مبارک. من‌ام اونو توی یک کتاب بچگانه خونده بودم. به نظرم اصل‌اش مال لافونتن باشه.

عشق سگی
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 21:28
-1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

اینم دو تا دیگه از پوستر های فیلم جدید تارانتینو اگه تا حالا ندید.

http://www.movieland.ir/wp-content/uploads/2009/03/poster_inglorious-31.jpg

http://www.movieland.ir/wp-content/uploads/2009/03/poster_inglorious-1.jpg

علی خطیبی
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 0:2
-5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام امیرجان. امروز از سفر برگشتم و گفتم بیام کافه. راستی عیدت مبارک. رسمه که در ایام عید ، بزرگتر به کوچکتر عیدی میده ولی این بار قضیه برعکسه و من می خوام بهت عیدی بدم. چند مینی مال از کتاب « داستانک ها » که آقای مجتبی گیوه چی اون رو تالیف و گردآوری کرده. امیدوارم خوشت بیاد : *** اولین اندیشه خدا یک فرشته بود و اولین کلام او ، انسان. جبران خلیل جبران *** داستانی هست درباره پلیکانی که در زمستان سخت خود را برای تغذیه فرزندانش با گوشتش ، فدا کرد. وقتی سرانجام از ضعف جان سپرد ، یکی از جوجه ها به دیگری گفت : « بالاخره راحت شدیم ! از بس که هر روز آن چیز گندیده را خوردیم ، داشتم خسته می شدم. » پائولو کوئیلو *** ابوالهول تنها یک بار سخن گفت و سخنش چنین بود : « دانه ای شن ، بیابانی است. بیابان یک دانه شن است. حال ، سکوت اختیار کنیم. » سخنان ابوالهول را شنیدم ، اما معنی اش را درنیافتم. جبران خلیل جبران *** زمانی که من سال دوم دبیرستان بودم ، همکلاسی ای داشتم که با این که شانزده سال سن داشت ، ازدواج کرده بود. آدم جالبی نبود و همه بچه ها از او نفرت داشتند. کلکسیون همه بدی ها را داشت. خیلی شدید سیگاری بود و همچنین کچل. به او حمله می کردیم و می گفتیم که تو هم کچلی و هم سیگاری هستی ، حتی زن هم داری ! بعد از ده ، دوازده سال ؛ او را در خیابان دیدم. با هم احوالپرسی کردیم. دیدم درست همان حرف هایی که به او زدم ، از پیشانی خودم بیرون آمده : هم کچل هستم ، هم سیگار می کشم ، هم زن دارم. دکتر علی شریعتی *** - واتسون ، لازم نیست این قدر قیافه بگیری. - معذرت می خواهم شرلوک هلمز عزیز . فقط فکر می کردم ، رو دست خورده ای. دیگر هیچ وقت نمی توانی راز این قتل را کشف کنی. ( هولمز بلند شد و با دسته پیپش رفت توی حس. ) - فکر کنم اشتباه می کنی. من می دانم چه کسی خانم ورتینگتون را کشته است. - معرکه ست. بدون شاهد ! بدون سرنخ ! چه کسی این کار را کرده است ؟ - من کردم ، واتسون. تام فورد *** مرد مومنی ، به طرزی ناگهانی ، تمام ثروتش را از دست داد. چون می دانست خدا او را به نحوی کمک خواهد کرد ، دست به دعا برداشت : « پروردگارا ! بگذار که من در بخت آزمایی برنده شوم. » او سال ها دعا کرد اما همچنان فقیر باقی ماند. سرانجام روزی مُرد و از آن جا که مرد با ایمانی بود ، بلافاصله به بهشت برده شد. وقتی بدان جا رسید ، از وارد شدن سر باز زد. او گفت که تمام عمرش را مطابق تعالیم مذهبی اش زیسته است اما خدا هرگز اجازه نداده که در مسابقه بخت آزمایی برنده شود. با انزجار گفت : « هر چه به من وعده داده بودی ، دروغ بود. » خداوند جواب داد : « من همیشه برای کمک کردن به تو آماده بودم اما با وجود این که من می خواستم کمکت کنم ، تو حتی یک بلیط بخت آزمایی هم نخریدی. » پائولو کوئیلو *** دشمنم به من گفت : « دشمنِ خویش را دوست بدار. » من اطاعت کردم و بر خود عاشق شدم. جبران خلیل جبران *** مردی در نمایشگاهی ، گلدان می فروخت. زنی نزدیک شد و اجناس او را بررسی کرد. بعضی ها ، ساده و بدون تزئین بودند اما بعضی ها هم ، طرح های ظریفی داشتند. زن ، قیمت گلدان ها را پرسید و شگفت زده دریافت که قیمت همه آن ها یکی است. او پرسید : « چرا گلدان های نقش دار و گلدان های ساده ، یک قیمت هستند ؟ چرا برای گلدانی که وقت و زحمت بیشتری برده است ، همان پول گلدان ساده را می گیری ؟ » فروشنده گفت : « من هنرمندم. قیمت گلدانی را که ساخته ام می گیرم. زیبایی ، رایگان است. » پائولو کوئیلو *** هر روز که می گذشت ، خوش تیپ تر از گذشته می شد. هر مُد جدید که می آمد ، می پوشید. وقتی جلوی مغازه می ایستاد و همه به او خیره می شدند ، احساس غرور می کرد. با خنده از خودش سوال می کرد : « از ما مانکن ها خوش تیپ تر ، تو دنیا هست ؟ » محمّد پشامی *** از یک شاعر پرسیدند : « پاییز که بیاید ، چند جلد کتاب به کارنامه شما اضافه می شود ؟ » پاسخ داد : « چند جلد که نه ! ولی شاعرتر می شوم ! » امیر قادری *** از کیمیاگر پرسیدند : « فرق طلا و مس در چیست ؟ » کیمیاگر پاسخ داد : « مس فلزی است که فرصت طلا شدن را از او گرفته اند و من این فرصت را به او هدیه می دهم. » مجتبی گیوه چی *** به زندگی می گویم : « آرزو دارم سخن گفتن مرگ را بشنوم. » و زندگی ، صدایش را یک درجه بالا می برد و می گوید : « همین حالا داری می شنوی. » جبران خلیل جبران *** وقتی ستاره پیش از پرده اول افتاد و مُرد ، کارگردان گفت : « نمایش را ادامه بدهید. » به جای کارآموز ، ستاره ؛ نقش جنازه را بازی می کند. کارآموز به سرعت لباس عوض کرد. اجرای او عالی بود. ستاره ، نقش آخر خود را بی نقص بازی کرد. کارآموز ، آهسته سرنگ را توی جیب خود سراند و رو به غریو تماشاگران نمایش ، تعظیم کرد. شری پله میر *** ببخشید اگه سرت رو درد آوردم یا اینکه از عیدیم خوشت نیومد امیرجان. اگه دوست داشتی به وبلاگ منم هرازچندگاهی سربزن. www.ali-khatibi-1369.blogfa.com . فعلا خدانگهدار.

امیر:  ابوالهول تنها یک بار سخن گفت و سخنش چنین بود : « دانه ای شن ، بیابانی است. بیابان یک دانه شن است. حال ، سکوت اختیار کنیم. » سخنان ابوالهول را شنیدم ، اما معنی اش را درنیافتم.

Sababoy
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 8:40
6
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

مهربان تر می شوند. دوست تر می دارند. می بوسند گونه های کهنه را تا دگر شوند. تازه شوند و شکوفه های تازه دهند. اینچنین است عید. که من اینجا با تو بودن را بگویم و در آن گوشه سفره هفت نشسته، ماهی قرمزی اسیری بکشد. اینچنین است عید. دستانت را بگشا. ببین چقدر شکوفه های تازه سبز بودن رویانده. دستانم را رها کن. برو یکی آزادی بخر. زیاد گران نیست. فقط گذشت تومن است. تنگ بلورین تو را می طلبد. عید بر شما مبارک. Kinder, more love, kiss the old cheeks to be else. To be new and to grow new blossom. This is a celebration that I say about being with you and about a fish in captivity on corner of the seven put table-cloth. This is New Year celebration. Open your hands. See what new blossoms of being green are grown. Leave my hands. Go to buy liberation. Not so expensive. Just a remission. The crystalline bottle is waiting for you. Happy New Year.

 

تونی راکی مخوف
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 11:12
9
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام 1- نه رفیق. لنی رو فقط با زیرنویس فارسی دیدم. و اون دیالوگ هم مال فیلم خوابیده ها (Sleepers) بود. 2- تو این فکرم که سال 87 سال عجیبی بود. از یک طرف اتفاقات خوب زیاد بود ولی از اون طرف خبرهای بد هم فراوان. برای خود من سالی بود که بادبادک باز رو دیدم که خیلی دوستش داشتم و همینطور رمان "هزار خورشید تابان" رو خوندم که خیلی خوشم اومد. در بروژ و اون مسکن اسب معروفش ( بر خلاف اون کوتوله ها) حال هممون رو خوب کرد و همینطور وال ای عزیز( که این جمله تبلیغاتی فیلم بادبادک باز به نظرم خیلی برای توصیف وال ای مناسبه : There is a way to be good again) . تا اینکه رسیدیم به شاه فیلم سال، مورد عجیب بنجامین باتن. البته با اون کاری که آکادمی اسکار در حق این فیلم کرد ، کام دوستداران فیلم رو کمی تلخ کرد. ولی ما اصلا یادمون نرفته که معمولا اون کسایی که خیلی خوب هستن و دل مردم رو به دست میارن در اسکار زیاد تحویلشون نمیگیرن. (سال 1974، داستین هافمن به خاطر لنی ، آل پاچینو به خاطر پدرخوانده 2 و جک نیکلسون به خاطر دیوانه از قفس پرید جزو نامزدهای اسکار بودند. حالا ببینید که اسکار رو به کی دادن؟؟؟). وقتی خبر رسید که اسکار بهترین کارگردانی به دنی بویل داده شده به برادرم گفتم که حالا شاید بخوان بهترین فیلم رو به بنجامین بدن. ولی وقتی خبر اومد که بهترین فیلم هم به میلیونر داده شده ، اصلا ناراحت نشدم. چون اگر اون اتفاق افتاده بود ، یه جور ماست مالی کاری بود که در حق بنجامین انجام شده بود. البته سال 87 بسیار هم تلخ بود. چون دو تا الماس چند هزار قیراتی از دست ما رفتن. خسرو شکیبایی و پل نیومن عزیز. اگر فقط همین دو اتفاق بد هم در سال 87 رخ میداد کافی بود که صفت عجیب رو در توصیف این سال به کار برد. ( هیچ وقت اون یادداشت امیر بعد از خبر مرگ پل نیومن یادم نمیره : "شده‌ام مثل این دختربچه‌هایی که عروسک شکسته و عکس برگردان‌های پاره‌ را ریخته‌اند دور و برشان روی فرش و نمی‌دانند باید چه خاکی به سرشان بریزند. نشسته‌ام و همه فیلم‌ها و عکس‌های پل نیومن را ریخته‌ام دورم و این شب آخری، دل‌ام نمی‌آید که هیچ کدام‌شان را بگذارم توی دستگاه و نگاه کنم. "ای کاش زمان فرصت می‌داد".) حال و هوای ما بعد از رفتن این دو استاد شده بود مثل حس مایکل کورلئونه در سکانس آخر پدرخوانده 3 بعد از مرگ دخترش . به هر حال هر سال با اتفاقات خوب و بد میگذره و این ماییم که باید از این اتفاقات برای ساختن آینده استفاده کنیم. امیدوارم که امسال سال خوبی باشه برای همه شما و همینطور سینمای ایران و جهان و البته سینمای ما و امیدوارم سالی باشه که آل پاچینو به خاطر این نقش شکسپیری جدیدش اسکار دوم رو روی هوا بزنه. و البته چرا این آکادمی اسکار به مایکل مان اسکار نمیده.؟؟؟؟ 3- این هم از پیشنهاد امروز : http://www.cinemasterpieces.com/midnightcowboy.jpg http://www.cinemasterpieces.com/getawaymar08.jpg خیلی طولانی شد. ببخشید. این پایان نیست...

امیر: جالبه که بدترین و بهترین اتفاق سال یک آدم، سینمایی باشه. بقیه‌اش لابد خوش بوده.

سرپیکو
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 16:47
-9
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

ری: به من پول میدن تا ملت رو بکشم!

http://i40.tinypic.com/35jkwea.jpg

http://i41.tinypic.com/2n5b2v.jpg

ali
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 18:31
2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

پس برگشتی کلاه قرمزی آباد. جون هر کی دوس داری همون‌جا بمون و مثل پدر بزرگت همون جا رو آباد و شاد کن. دمت گرم.


چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 18:52
-1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

منظورم اینجوریش بود: **شبکه یک سیما: فیلم‌های سینمایی آغاز سحرگاه(27اسفند)، کودک و روباه(29اسفند)، بمانی هفتم(30 اسفند)، هیاهوی بچه‌ها(1فروردین)، ماه قرمز(2 فروردین)، مکزیکی(3 فروردین)، عنکبوت و رز(4 فروردین)، گراناز(5 فروردین)، میلیونر زاغه‌نشین(6 فروردین)، بیگانه‌ای پشت در(7فروردین)، رفتن به خانه(8 فروردین)، بیرون از بهشت(9 فروردین)، پرنده کوچک(10 فروردین)، خشاب خالی(11فروردین)، بهار شیرین(12 فروردین)، دختر جوان و گرگ‌ها (13 فروردین)و پایان بازی(14 فروردین) از شبکه یک سیما پخش خواهند شد. فیلم سینمایی روز چهارشنبه 28 اسفندماه این شبکه هنوز مشخص نشده است. **شبکه دو سیما: فیلم‌های سینمایی راه حل نهایی(27اسفند)، توطئه 1(28اسفند)، توطئه 2(29اسفند)، کلاه چرمی‌ها(30 اسفند)، ماه از روی سکو(1فروردین)، دنیای بدون دزدها(2 فروردین)، حول حالنا1و2(3 فروردین)، من و شیطان(5 فروردین)، مانگرو(6 فروردین)، شکست(7فروردین)، اینجا بودن(8 فروردین)، عید به خانه می‌آید(10 فروردین)، حلقه(11فروردین)، تجارت جهانی(12 فروردین)، آقای سه هزار(13 فروردین) و ماجرای دسپرو(14 فروردین) از شبکه دو سیما به‌روی آنتن خواهند رفت. فیلم‌های سینمایی روز سه شنبه 4 فروردین و یکشنبه 9 فروردین ماه شبکه دو سیما هنوز مشخص نشده است. **شبکه سه سیما: فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی همکار جاسوس من(27 اسفند)، بدو بدو(28 اسفند)، دار و دسته فوتبالیست‌ها(29 اسفند)، ده رقمی(30 اسفند)، بچه‌های آسمان(1 فروردین)، همسر دلخواه من(2 فروردین)، مومیایی 3(3فروردین)، پسرها سرباز به‌دنیا نمی‌آِیند(4 فروردین)، مردی به‌نام ییپ(5فروردین)، وقایع نگاری نارنیا(6 فروردین)، شوالیه تاریکی(7 فروردین)، رفیق بد(11 فروردین)، سرشاخ(12 فروردین)، خط آبی باریک(13 فرودین) و قهرمان تحت تعقیب (14فروردین) از شبکه سه سیما پخش خواهند شد. شبکه سه سیما روز 8 فروردین ماه به دلیل پخش زنده مسابقات فوتبال فیلم سینمایی نخواهد داشت و فیلم‌های روزهای 9 و 10 فروردین ماه نیز هنوز مشخص نشده‌اند. **شبکه چهار سیما: فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی غار(27 اسفند)، با شرکت پانچوویلا(28 اسفند)، در آینه(29 اسفند)، هواپیماها، قطارها و اتومبیل‌ها(1فروردین)، مسافران فضا(2 فرودین)، نخست وزیر(3 فروردین)، غبار(5فروردین)، کلیدهای خانه(6 فروردین)، جزیره مسکونی(7فروردین)، ضیافت چینی(9 فروردین)، نه فرشته(10 فروردین)، مکس پین (13 فروردین) و گومورا(14 فروردین) روی آنتن شبکه چهار سیما خواهد رفت. فیلم‌های سینمایی این شبکه در روزهای جمعه 30 اسفند،سه شنبه 4، سه شنبه11 و چهارشنبه 12 فروردین هنوز مشخص نشده‌اند. **شبکه تهران: فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی مارهای آناکوندا(27 اسفند)، الواح زرین(28 اسفند)، دره گرگ‌ها(29 اسفند)، چند روز مهربانی(30 اسفند)، تحت تعقیب(1فروردین)، به‌نام پادشاه(2 فروردین)، هالک 2(3فروردین)، چاپلین(6 فروردین)، ترانسپورتر3(7 فروردین)، به شمال خوش آمدید(11 فروردین)، آب و آینه(12 فروردین)، از بچه‌ها اجازه بگیرید(13 فروردین)و کلاه‌برداران(14 فروردین) فیلم‌های نوروزی شبکه تهران هستند. فیلم‌های این شبکه در روزهای سه شنبه 4 فروردین، چهارشنبه 5 فروردین، شنبه 8 فروردین، یکشنبه 9 فرودین و دوشنبه 10 فروردین هنوز مشخص نشده‌‌اند.

ممنون. حتما درج می‌کنیم.


چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 22:28
-2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

امیر جان منظورت از اینکه آدم معمولا اینجا پیشرفت نمی کند چی بود ؟ کجا ؟ توی این کشور ؟ تو که همیشه برعکسش رو اعتقاد داشتی ! یعنی می گفتی جای پیشرفت اینجا هم هست!

امیر: این دفعه اتفاقا منظورم گرفت و گیرهای درونی بود و هیچ توی این فکر نبودم که این جا کجاست. هر چند که به هر حال مختصات مکانی در هر حرکتی می‌تواند موثر باشد.

سحر
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 23:9
2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

استاد سال نو مبارک. سال خوبی داشته باشی.

سینمای ما - سال نو مبارک.  اگه منظور از سحر، سحر همایی است که سال نو خیلی مبارک.

کاوه اسماعیلی
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 0:46
-10
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

راستش همان مرد هزار چهره را هم نبودم.تا چه برسد به این دو هزاریش...نه اینکه مهران مدیری خوب نباشد.که دوستش دارم و جزو استثناهای تلوزیونی است......اما دلیل اصلی دوست نداشتن سریال های فوق الذکر ایده ها و نوع طنزش هم نیست.حتا ربطی به آن جریانات شعرا و نویسنده ها هم ندارد.و دیگر انتقاداتی که میکنند هم که عموما به جا نیست....به دلیلی مرد هزار چهره و این جدیده را دوست ندارم که در خیلی جاها این را نکته و مزیت این کار مدیری نسبت قبلی ها دانسته اند....یعنی اجرا.منتقدین در تحلیل مرد هزار چهره آن را به دلیل اجرای حرفه ای تر و پخته تر قدمی رو به جلو برای مدیری دانسته اند در حالیکه این زمان کافی در اختیار داشتن و گویا در اختیار گذاشتن امکانات بیشتر و ظاهرا بداهه پردازی کمتر ،روح آثار مدیری که اوجش در پاورچین بوده و دیگر مثل آن تکرار نشده را ندارد.ذوق زدگی بیش از اندازه مدیری نسبت به تکنیک های کارگردانی، من را در این توهم برده که انگار تا پیشتر از آنها مطلع نبوده.فانتزی حاکم بر آثارش(که در سریال اخیر با غیبت پیمان قاسمخانی از غلظت و طراوتش کم شده) با مکانیکی شدن کارگردانی مهران مدیری جای خود را به کمدی خشکی داده که چیزی فراتر از متن فیلمنامه اثر ندارد...حالا این یکی را تا آخر ببینیم شاید مفصل تر در جایی بهتر درباره اش نوشتم.

و اینکه امیر جان.حاضره میفرستم برات

نيما
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 0:53
-5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

((فردا))

نشسته ام جلو آيينه- دارم با خودم حرف می زنم- آره با خودم- دارم از گذشته های پاك می گم- از همون آدم های ديروزي كه از ديروز خودشون برامون گفتند- گفتندكه نمی دونيد كه چقدر (( درّه ى من سرسبز بود))، نمىدونيد خونه هامون چقدر بزرگ بود- فيلم هامون چه قدر اصيل تر از حالا بود- هى گفتن گفتن تا اينكه كاسه ي صبرمون لبريز شد- رفتيم دنبال اسم اين فيلم ها- رفتيم به مهمانيه مجله ها- اون ها هم هي پاسمون دادند به قديما- اونقدر كه داشتيم می رسيديم به اون شماره اولياش- چی گيرمون اومد؟...كلی اسم- كلي فيلم نديده به اضافه ي اين فيلم های تازه اومده كه اصلا ميگن خوب نيس- مثل قديما نيست- پس برامون موند كلي حسرت- اونقدر از زمونه ی خودشون گقتند كه گفتيم نكنه ما ايرادی داريم- گفتن شواليه تاريكی بيخود و بي جهت بزرگش كردن- گقتن بي جهت سر و صدا كرد ولي كسی از آدماي ديروز از صحنه ی خيمه شب بازيه جوكر موقع تعقيب خودرو حامل هاروي دنت كسي حرفي نزد- ترسيديم ايرادی داريم كه خودمون نمي دونيم(بالاخره توی شماره ي ويژه ي نوروز اشاره ای شد)- كسي از آدمهاي ديروز از ديدن فيلم سويينی تاد نتواست لذت ببرد و هي گفتن اين فيلم پر از خون و خونريزيه(يعني واقعا ديدن صحنه ای كه انگشتان پا در پيراشكی طبقه ي پايين سلمانی نشان داده می شود اينقدر بد است؟..)- داشتيم يه شاخه ی نيلوفر محسن چاووشي را گوش می داديم گفتن آخه آقا اينا چيه گوش ميدين زمان ما فرهاد بود،...بود،......بود، اينا چيه گوش ميدين- باز رفتيم جلوي آيينه- ترسيديم شاخی ، چيزی داشته باشيم.

تارانتينو را برايمان تارانتولا كردن چيزی نگفتيم- فيلمامون ، همونايی كه دوستشان داشتيم را كم مايه معرفي فرمودن و گفتن اينا خوب نيسن- اين اواخر هم داشتيم فيلم تازه اسكار گرفته ی برادران كوئن را می ديديم كه اومدن گفتن آخه اين چه فيلم خشونت باريه كه شما دوس دارين؟!..- می دونيد كه كدوم فيلم را ميگم؟- ((جايی برای پيرمردها نيست))...!

نيما
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 0:55
-3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

((ديروز))

مطمئن هستم كه همه ی شما بهتر از من میدونيد كه بهترين قسمت وصال ، انتظاره- برای مثال در مورد همين جناب آقای سينمای عزيز را میگويم- آخ میدونم كه می دونيد ولي بد نيست برای يادآوري امسال قرار است فيلم (( دشمن مردم )) استاد عزيزم مايكل مان برروی پرده بيايد يا آن يكی ، فيلم (( سكوت )) اسكورسيزي- _ چقدر تصوير سازي از فيلمی كه هنوز نديديم برامون جذابه- با ديدن تيزر ، مطمئنآٌ در پی بدست آوردن گوشه هايي از داستام فيلم براي خودمان تصويرسازی می كنيم وحالا منتظر می مانيم تا استادها غافلگيرمان كنند- براي اينكه فصل انتظار برايمان سخت نشود و همچنين يكی از واجبات سينماييمان در سال اجرا شود می توانيم بشينيم و پدرخوانده ها را يك دل سير ببينيم(كه يك بار ديدنش در سال واجب است).

براي موسيقى هم مىتوانيد به سراغ آلبوم ((Yann Tiersen - Black Sessions 1999)) اشاره كنم –(اگر گفتيد اين آقاى يان ترسن چه كسى هستند؟)- اگر عصراي جمعه پيگير بى گناهان بوديده ايد(كه سريال محشري ايست براي خودش ، فقط نمي دانم چرا كسي بهش اشاره اي نكرده است؟- خيلي حرف است كه آدم بتونه چين وچروك هاي صورت هاي آدم هاي فيلمش بشود نقطه قوت فيلمش-فقط منظورم ظاهري نيست- اينكه قهرمانانش البته اگه قهرماني باشد از آدم هاي ميانسال باشد وتازه فيلم هم مخاطب داشته باشد- در ضمن نگوييد كه سريال بين نيستيد كه منم نيستم- آخه اگر قسمتى از سريال مرا جذب نكنه ديگر به سختى پيگيرش مى شوم)- مي تونم به آلبوم (( ريرا )) از آقاي سهيل نفيسي اشاره كنم- كه لحظاتي در سريال هم پخش شد.

كتاب پيشنهادي من: كتاب جدي ايي نيست ولي خوب....:(( دائرة المعارف بي نزاكتي يا چگونه كفر مامان را در بياوريم)).

ديالوگ دوست داشتني هفته ی اول سال : پيشنهاد من فيلم THE FALL – نمی دونم كسى فيلم را دوست دارد يا نه؟- ولي ديالوگي كه شايد مضحك باشد ولي در فيلم بسيار به جاست (( خوشحالم كه نبوسيدمش)).

نيما
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 1:1
-1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

(( امروز))

سلام

1) سال نو مبارك باشد- بابت تأخيرم عذر م‍ی خواهم – سل نو را اميدوارم پر انرژي تر ، شادتر شروع كرده و پايانش مفيدتر از گذشته ، راضی تر و سلامت بگذرانيم- اين خواسته ي قلبي براي خودم و لذا براي شما و اطرافيانم نيز می باشد- پس اميدوارم حواسمان باشد كه لذت كاملي از فصل بهار ببريم- يادم باشد كه در طول عمرم يكبار سال 88 اتفاق مِی افتد.

2) هيچ گاه از تركيب موسيقی با زندگيم سيراب نمی شوم- بهترين قسمتش موقع لباس پوشيدن است- اصلا گاهي وقتا به ارزش كاري كه دارم انجام می دهم بيشتر برايم ملموس است تا زمان ديگر- مانند همين لباس پوشيدن- عاشق زماني هستم كه براي لباس پوشيدن صرف مي كنم(موسيقي پيشنهادي: موسيقي متن فيلم (( در حال و هواي عشق)).)- اولين بار هنگام تماشاي سكتنس افتتاحيه ی فيلم فهرست شيندلر اين ارزش گذاري را خوشم آمد- به نظرم اگر از لباسي كه مي پوشيم و وقتي كه صرف اين كار می گذاريم لذت ببريم ديگران هم می توانند از ديدن ما هم خوشحال بشويم زيرا....- اصلا اين علاقه اگر در كل زندگي جريان داشته باشد كه اون موقع خيلي خوب مي شود.

3) (( پدر خوانده))- هيچ جوري نمي شود براي سال تحويل ناديده اش گرفت- مي نشيني و قسمت اول را مي بيني- دلت مي خواهد كه همانند آنها از سيسيل باشي تا بتواني خانواده اي از جنس آنها داشته باشي- قسمت دوم از ديدن ((ويتو )) لذت مي بريم و مي خواهي همانند آن خانواده اي بسازي- قدرتمند و يه جورايي فنا ناپذير- قسمت سوم يادت مياد كه قدرت زياد اش هم خوب نيست- و بعد كم كم می فهيم ما اگر سيسيلي هم بوديم باز هم نمي خواستيم چنين سرانجامي داشته باشيم-

بياييد كمي از فيلم هاي به ظاهر تجاري ولي كمي دوست داشتني صحبت كنيم-همانند فيلم رونين با بازي عالي دنيروي دوست داشتني و ژان رنو- يا كه چه طور مي شود شوقمان را بعد از ديدن شواليه تاريكي كتمان كنيم – يا كه بعد از ديدن كارخانه ي هيولا ها چگونه مي شود به ظاهر نشدن (( بو))، اون دختر كوچك فيلم در ذهنمان اشاره اي نكينم.می شود؟!......

4) يا كه مي شود تكذيب كرد كه فيلمي مانند 2001 اديسه فضايي فقط تجربه اش ذر عمرمون يكبار است و ديگر شبيهي ندارد؟ اونقدر شخصي است كه براي ما هم شخصي مي شود( با تمام احترام به منتقدان عزيز ولي هيچگاه دو نقدي كه شبيه هم باشند در مورد اين فيلم پيدا نكردم)يا دنياي سريع گانگستر ها در فيلم (رفقاي خوب)) در فيلم ديگر قابل تكرار نيست( به لحظه ي مرگ جو پشي دقت كنيد- به اجتماع قبل از سرقت بزرگشون-به لحظات دلخوري جو پشي از ديگران....)—يا كه اولين باري كه فيلم ماتريس را ديدم احساس كردم اتفاق جديدي دارد مي افتد و در پايان فيلم شايد نكند اين دنيا واقعا يك خيالي ببيش نيست( براي شادي بيشتر در عيد ، اگر نخوانده باشيد مي توانيد خواند كتاب (( جهان هولوگرافيك- به تاليف مايكل تالبوت – با تر جمه ي آقای داريوش مهرجويي )) شروع كنيد- يا كه وقتي كه اسم فيلم (( فرمانرواي حلقه ها )) مي آيد و ما طبيعت زيباي فيلم و كل زمين يادمان مي آيد ( خواهشا نگوييد اين فيلن تجاريه – مي دانم ولي آن چيزي كه بعد از ديدن فيلم يدم مِی آيد آن طبيعت است و بس- نه چيز ديگر) شايد هم اين به خود من بستگي دارد براي مثال فيلمي مانند شجاع دل مل گيبسون برايم بيش از آنكه حماسي باشد آن طبيعت سرسبز اش است در صورتي كه براي ديگران چيزي ديگر-

5) اگر اجازه بدهيد يادي از گذشته بكنيم – دقيقا بر مي گرديم به يازدهم مهر 85 (11/ مهر / 1385)-انتظار ندارم يادتان باشد- در كامنت هاي آنروز ها كه ناگهاني برايم آمد- كامنتي بود در مورد فيلم ((مخمصه)) ي عزيز- گفته شده بود كه اكر به لحظه اي كه نيل / دنيرو بعد از كشتن خيانتكار از هتل بيرون مي آيد و وينست / پاچينو را مي بيند تا مي آيد فرار كند چيزي حدود سي ثانيه طول مي كشد- برويد دقت كنيد- باورتان مي شود؟!..(براي يافت راحت تر ، در گوگل بزنيد (( هشت ميليون ساعت براي زندگي )) اونموقع روزنوشت مذكور يافت مي شود.

6) خوب يا بد بودن سال مهم نيست چون اين ما هستيم اين را معلوم مي كنيم- يه حسي بهم ميگه امسال ، سال خوبيه – نه اينكه سخت نيست ، نه بر عكس- بلكه بدليل سخت بودنش با اطرافيانمان بيشتر نزديك مي شويم – به شناخت بهتري نسبت به خودمون دست پيدا مي كينم – من كه اميدوارم همين طوري باشد- ولي قبل از اينكه اين روز هاي خوش با خانواده بودن تمام شود بي زحمت حتي اگر هم فيلم را دوست نداري يك سكانسي هست كه تماشايش بي ضرر نيست- آنهم از فيلم (( ميامي وايس )) است- قصدم ياد آوريست- آن سكانسي كه بعدش كات مي شود روي يك آبشار زيبا و سپس خانه ي نقش منفي اصلي- سكانس قبل از اين سكانس آبشار – آنجايي كه عيار رفاقت ستني و ريكو معلوم مي شود- رفاقت ، اعتماد واز همه مهمتر صداقت را مايكل مان نشانمان مي دهد- مطمئن باشيد ارزش ديدن را دارد- ديالوگي در اين سكانس گغته مي شود كه سنجش عيار رفاقت هاست و اما آن ديالوگ مورد نظر:

7) I WILL NEVER DOUBT YOU

نيما
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 1:4
-12
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

(( پى نوشت فردا ، ديروز ، امروز )) روزي روزگاري ، خورشيد و باد شمال مرد اسب سواري را ديدند كه لباس نوي قشنگي پوشيده بود.باد شمال به خورشيد......... _ عالي بود فكر نمى كردم اين داستان كودكانه به نظر كسي مهم جلوه كنه- آخه اين اولين كتابي بود كه در سال اول دبستان توانستم بدون كمك شخص ديگري بخوانم. خيلي دوستش داشتم آنقدر كه تا الان هم نگه اش داشته ام و نگذاشته ام به بيرون خانه به همسن و سالانش برود. بر اساس حكايتي از لافونتن – مي توانم فقط بپرسم كه شما كي آن را خوانديد؟ اگر حرف نادرستي در كامنت ها نوشتم پيشاپيش عذر مي خواهم و بيشتر به خاطر پر حرفي ام- گاهي حتي يه تبريك عيد گفتن هم سخت ست زيرا بايد براي نوشته ات در اينجا از قبل مدتي فكر و انديشه بگذاري زيرا صاحب كافه نوشته هايش نيز همين گونه است— شاد باشيد و موفق – از اينكه خسته تان كردم پوزش مي طلبم نیما جمالى .

امیر: سال نو شما هم مبارک. بخش مربوط به لذت لباس پوشیدن رو دوست داشتم. تو فیلم باب فاسی، روی شایدر با ویوالدی لباس می‌پوشه. مصطفی و جواد یادشونه احتمالا.

هادی
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 1:51
-2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

«ستایش خداوندی را که با آفرینش بندگان، بر هستی خود راهنمایی فرمود، و آفرینش پدیده های نو، بر ازلی بودن او گواه است، و شباهت داشتن مخلوقات به یکدیگر دلیل است که او همتایی ندارد. حواس بشری ذات او را درک نمی کند، و پوشش ها او را پنهان نمی سازد، زیرا سازنده و ساخته شده، فراگیرنده و فراگرفته، پروردگار و پرورده، یکسان نیستند. یگانه است نه از روی عدد، آفریننده است نه با حرکت و تحمل رنج، شنواست بدون وسیله ی شنوایی، و بیناست بی آن که چشم بگشاید و برهم نهد. در همه جا حاضر است نه آن که با چیزی تماس گیرد، و از همه چیز جداست، نه اینکه فاصله ی بین او و موجودات باشد. آشکار است نه با مشاهده چشم، پنهان است نه به خاطر کوچکی و ظرافت، از موجودات جداست که بر آن ها چیره و تواناست، و هرچیزی جز او در برابرش خاضع و بازگشت آن به شوی خداست. آن که خدا را وصف کند، محدودش کرده، و آن که که محدودش کند، او را به شمارش آورده، و آن که خدا را به شمارش آورد، ازلِیت او را باطل کرده است، و کسی که بگوید: خدا چگونه است؟ او را توصیف کرده، و هر که بگوید: خدا کجاست؟ مکان برای او قائل شده است. خدا عالم بود آنگاه که معلومی وجود نداشت، پرورنده بود آنگاه که پدیده ای نبود، و توانا بود آنگاه که توانایی نبود.» حضرت علی(ع)----------------- «خدا دایره ای است به مرکز همه جا و محیط هیچ جا» آمپدوکلس------------------------- «خداوند بي نهايت است و لا مكان و بي زمان ولي به قدر فهم تو كوچك ميشود و به قدر نياز تو فرود مي آيد.به قدر آرزوهاي تو گسترده ميشود و به قدر ايمان تو كارگشا»ملاصدرا--------------------------- جولز: واسه تو معجزه چیه؟ وینسنت: رخداد الهی. جولز: رخداد الهی چیه؟ وینسنت: وقتی خدا غیرممکن رو ممکن می کنه. جولز:هوم! وینسنت:اما اتفاق امروز صبح جزوش نیست. جولز: ببین وینسنت، این چیزا اصلا مهم نیست. قضاوت تو اشتباهه. همون طور که خدا جلوی اون گلوله ها رو گرفت ممکنه کمک کنه خونه ی بهتری بگیرم یا کلیدامو پیدا کنم؛ پس نباید بر اساس معیار خاصی قضاوت کنیم. برای اینکه تجربه امروز ما با کتابچه ی اصول معجزات جور در میاد یا نه اصلا مهم نیست. اون چه که مهمه اینه که من حضور خدا رو حس کردم، اراده ی خداوند رو دیدم.* پالپ فیکشن/نسخه دوبله.

امیر: وای خدا من چه خوشبخت‌ام که  کافه‌ای دارم که مشتریایی داره که همچنین کامنت‌های «خدا»یی می ذارن.

مصطفی جوادی
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 3:1
0
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

برای امیر: البت که یادمه ، چه یادی...با دکسدرین و تمام مخلفات...مسیر دلپذیری که همیشه به این جمله ختم میشد : !It's showtime folks

سید آریا قریشی
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 12:11
-4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

راستی آقای قادری اون مجله ی مهر هفتم رو خوندین؟ چطور بود؟

ح.گ
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 12:51
-4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

واااااااااو . چه خبر بوده اينجا . چند روزي از اين شهر دوست داشتني مان دور بودم و حالا با عرض پوزش به علت تاخير در تبريك برگشتم

سلام و تبريك . آرزو ميكنم كه هم شما و هم خودم و تمامي بچه هاي اين كافه و سايت ، در اين سال جديد قلم هايمان را محكم تر و با اطمينان تر روي كاغذ فشار بديم تا ذره اي ترديد روي كاغذ سفيد نقش نبنده .

اصلا فكر نمي كردم اهل وبگردي هم باشي . تا اينكه تازه ديدم اتفاقا به وب بچه ها سر ميزني . خيلي خوبه . اگر ميدونستم خيلي قبل تر آدرس وبلاگم رو مي نوشتم . درباره فيلم مزاحم مولينارو يه كوچولو نوشتم . البته فقط دربارش . ميدونم تو هم اهل سينماي دهه هفتادي . يه سر بزن . حداقل تلافي هزاران باري كه من اينجا اومدم . درود

shady
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 13:32
0
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

چرا اخبار رو درست و واقعی پوشش نمیدین؟ وقتی انقد علاقه نشون میدین به اخبار اختصاصی و پشت پرده که حضور حاتمی کیا رو زودتر اعلام میکنین، چرا درست اعلام نمیکنین که سریال اشک‌ها و لبخندها به دلیل موارد ممیزی زیادش پخش نوروزیش منتفی شد و به اخبار رسمی خبرگزاری مهر اکتفا میکنین؟

سرپیکو
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 14:10
1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

اون قسمت مرد دوهزار چهره که مدیری با آقای امید روحانی تو یه برنامه زنده با هم بودن... خیلی جالب بود/ اونجا که مدیری به روحانی گفت: آقا ببخشد یه عرض خصوصی داشتم، شما منتقدها از صبح تا شب فیلم می بینید و بعد اونوقت بهتون پول هم میدن!

///

آریان.گ
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 14:18
21
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

چند روز نبودم و واقعا دلم واسه شده بود . اومدمو یه کله همه کامنت هارو خوندم .

این روزا حالم خوبه از دیدن ایرج طهماسب دوست داشتنی کسی که در کودکی با برنامه هاش زندگی کردم و چه خوبه که میتونم دوباره هر روز ببینمش و افسوس که دیگه چنین افرادی رو نداریم . از ما که گذشت اما حیف نیست بچه ها با چند تا خاله جیغ جیغو و دلقگی به نام پورنگ سر کنن .

مسائل مربوط امیر قادری و بهرام بیضایی و ارتباطش با داریوش مهرجویی و بنجامین باتن بدجوری ذهنمو مشغول کرده . و اینکه هر چقدر میگذره فیلم فینچرو بیشتر دوست دارم(فینچر تو سال جدیدم قرار نیست دست از سرم برداره )انگار این فیلمم قراره مثل بنجامین هر روز جوون تر بشه تا برسه به روزی که تبدیل به یک کلاسیک جاودانه بشه اصلا از اون فیلمهاییه که در دهه های مختلف عمر هر کس تاثیر خاصه خودشو داره .

پرونده خوب بد زشت عالیه امیر خان . واقعا دمتون گرم و خسته نباشید

و در آخر باید بگم بهاریه احمد رضا احمدی حرف نداره و من یکی که خیلی دوسش دارم .

شادمهر آراسته جو
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 18:7
-2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

امیر قادری اینها همش تقصیر توئه. چرا؟ چی؟ این بی حرمتی ها و بی احترامی به بزرگان رو به جای نقد و انتقاد تو باب کردی. حالا دیگه هر آدم گمنام و بی اسمی هم احترام موی سفید بهرام بیضایی نگه نمی دارن و بهانه شون هم اینه که امیرقادری راست میگه. امیر قادری چنین گفت. امیر قادری چنان گفت. امیرقادری والا بلا خوبیت نداره.

ح.گ.ح
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 18:29
-1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

ممنون اميرجان كه سر زدي . راستي يه مطلب يكي دو ماه پيش ايميل كردم برات و چندبار هم ياداوري كردم كه بخونيش . اما متاسفانه يا وقت نكردي يا يه كوچولو تنبلي . اولين مطلب درباره سريال شب مي گذرد بود كه تو سايت گذاشتيش . دوميش درباره فيلم آنجا بود . بعد از اينكه مطمئن شدم نميخونيش گذاشتمش توي وبلاگ . پست پاييني همون مطلب مولينارو . كاش يه نگاهي بندازي بهش .

جواد رهبر
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 18:54
-6
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

روي شايدر رو به آينه:‌ It's show time, folks

ALL THAT JAZZ

کاش روزي...

کاوه اسماعیلی
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 19:56
3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

نیما جمالی عزیز که خوشحالم نام خانوادگیت را فهمیدم.....از خواندن کامنتهایت واقعا لذت بردم.یک چیز اصیلی در نوشته هایت پیدا میشود که شعف خواندن یک نوشته ارجینال و واقعی را به آدم میدهد....یان ترسن هم که آهنگساز املی پولن است و از آن آدمهاییست که اسمشان را جایی یادداشت کرده بودم که بعدها جایی بهشان برخورد کنم......

و اینکه آرزو دارم یک فیلم مایکل مان را با همدیگر بنشینیم و ببینیم.این لذت فیلم دیدن با شخص مناسب را درک کرده اید تا الان؟

هديه
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 20:24
-14
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

خوشحالم. آداب بي قراري رو بالاخره خوندم كلي حال كردم باهاش،‌ به اسلامداگ سانسور شده هم حسابي خنديدم مخصوصا عوض شدن ديالوگهاش. و از همه مهم تر some like it hot رو ديدم. عيد بازي هم تموم شد. فكر مي كنم امسال سال خوبي باشه. عيدتون مبارك. سال خيلي خيلي خوب و البته بيشتر خوشي رو براتون آرزو مي كنم.

امیر
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 22:5
13
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
سلام، تله فیلم نعمت الله رو دیدی امیر جان؟ مث فیلمهاش درجه یک بود.

امیر: تکرارش کیه؟ خود حمید هم پایه‌اش بود.
امیر
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 23:32
13
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

فردا 11.25، شبکه 3، یعنی اندازه سینمایی هاش دوستش داشت؟

ح.گ.ح
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 23:49
2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

اميرجان هميشه برام جاي سوال داره كه چرا وقتي پولاد كيميايي رو ميبينم ياد تو مي افتم . خودت جوابشو ميدوني ؟ راز و رمزي چيزي بينتون هست ؟

حالا كه بي ربط اينو گفتم بذار يه ديالوگ از فيلم رييس بگم كه واقعا مي ارزيد آدم بره دو ساعت ......... ببينه ولي اين ديالوگ محشر توش باشه . ايشالا شما هم مثل من حالي به حولي بشيد با خوندن مجددش .

هيچ وقت دور و بر چراغ نگاري من نپلك . چون هنوز يه چيزايي هست كه قديميه . مي كشمت قديميه ، اما من مي كشمت

"مي كشمت قديميه . اما من مي كشمت "

چه جالب ميشد اگر اين ديالوگ رو جواد طوسي مي گفتا ؟ ميدوني كه به كي ؟

مسعود
جمعه 7 فروردين 1388 - 0:49
15
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
وااااااااای تله فیلم نعمت الله عالی بود حتما فردا ببین ساعت 11:30 ظهر

امیر: لامصب. این جا هنوز درگیر شلوغی یک عروسی هستیم و باز از دست‌ام در رفت.
امین
جمعه 7 فروردين 1388 - 1:18
-8
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
1-هی میره و هی میره روزها رو میگم پشت به پشت هم بدون لحظه ایی درنگ میره و میره . این سیگاریهای حرفه ایی رو دیدید که سیگارشون رو با سیگار قبلی شون روشن می کنن . روزها هم اینطور هستند پشت سر هم بدو بدو دارن میرن و هنوز یکیش تموم نشده بعدیش میرسه . البته سریعتر از این چیزهاست که فکر می کنید . میگن یکی از معیارهای ماشن خوب شتاب اونه شتاب که میدونید که چیه ؟ اینجاست که میگن زندگی ماشینی شده معنی پیدا می کنه . شاید اونایی که این اصطلاح رو بکار بردن منظورشون اینجور نبوده . اما هر کی یه تعبیری داره دیگه این دنیا هم همچون ماشینی مدل بالا هر روز سرعتش بیشتر میشه و شتاب میگیره . و این که خود سوال بزرگی است افزایش ان دیگر منطق را از بین می برد و شاید این دنیا هم دوست دارد خود را با علم روز پیشرفت دهد و بروز کند . خوب این دنیا هم مثل ادمهاش یه خرده چشم و هم چشمی داره و به قول سعدی این عروس هزار داماد می خواد خودش رو به یکی قالب کنه وتا یه وقت نترشه و بمونه رو دستمون . خوب این میشه که هر کی از دست این دنیا داره زار میزنه . اقا جون همه اینها رو گفتم تا بگم که این عید و این چیزا همش میگذره و اینقدر سرعتش هم بالا است که نمی فهمی کی رفت . 2-خوب اینکه تو این دو سالی که این روزنوشتها رو یگیری می کنم تا حالا ندیده بودم با کاوه اسماعیلی این هم ه اختلاف پیدا کنید . البته از نوع نظرش . حتما تو هم می خوای بگی این از قشنگیهای این جاست . بابا باشه قبول کردیم . 3- اقا قبلا هم گفته بودم که چون قبل از عید مسافرت بودم . بعش هم درگیری شلوغیهای این عید مسخره که باعث شد نتونم مجله های این ماه رو بخونم . یعنی اصلا نخریدم . الانم که رفتم دنبالش گیر نمیارم . راستی درباره این عید مسخره که گفتم این نکته رو بگم که شاید یه وقت بگید تو که اولش ذوق زده بودی اما الان چی شده ؟ راستش اینه که چند سالی هست که عید برام مسخره است . اما امسال می خواستم با یه دید خوب و ذهنیت دیگه ایی برم سراغش که دیدم فایده ایی نداره . چون واقعا چیز مسخره اییه . من که بدم میاد . شما هارو نمی دونم . اخه یه نموره مسخره نیست که هی مهمون بیاد خونتون و هی مهمون بره . اخه چه معنی داره ؟ . تنهایی رو بچسب . 4- قضیه اون نظر خواهی بود که که دوست دارید اولین فیلمی که تو سال میبینید چی باشه ؟ اون موقع راستش نظری نداشتم . یعنی اصلا وقت فکر کردن نداشتم . چون گفتم که تازه اول عید از مسافرت اومدم و به اینترنت دسترسی پیدا کردم . اما قادری جان اینو گفتم که بگم من اولین فیلمی که تو سال 88 دیدم مجنون لیلی بود . برای اولین بار بود میدیدم . خوب این دفعه اینجوری شد که ایرانی شد . اما می خواست بگم که به نظر من این فیلم یکی از بهترین فیلمهای سینمای بدنه ما بود . اصلا فراتر از سینمای بدنه ایران بود . مخصوصا بهدادش که فراتر از انتظار بالای من بود . و این که چند سالی است که بدجوری با این رضا رویگری حال میکنم . زن صیغه ایی افغانی هم چیز تازه ایی بودا . خیلی خوشم اومد از این تفاوت . به نظرتون ادمی که بره یه زن اقغانی رو پنهان از زن اولش صیغه کنه چه جور ادمیه ؟ 5- راستی با این داستانی که تو جواب یکی از کامنتها داده بودی خیلی حال کردم . اخه میدونی چیه عزیزم ؟ هر چی فکر میکنم میبینم تو زندگیم تا امروزکه گذشته هیچ خورشیدی نداشتم . خداییش خیلی فکر کردم . هر چی فکر میکنم چیزی پیدا نمی کنم . به نظرت این خوبه یا بده ؟ اصلا اصلی ترین خورشید زندگیت کی بوده ؟ ( اگه میتونی بگو ) اما بدبختی میدونی چیه ؟ اونجاست که دیگه مطمئن باشی که به هیچ وجه خورشید کسی نبودی . اخه میدونی چیه ؟ کلا تو زندگیم از بالا بودن خودم یا بالا بودن دیگرون و یا بهتر بگم پایین بودن خودم خوشم نمیومده . همیشه ترجیح میدادم تو زندگیم با همه تو یه سطح باشم و خودم رو باهاشون یکی کنم . اما یه سوال دارم . یعنی به نظر تو باد بودن چیز بدیه ؟ 6- خوب یه کم هم درباره سال 87 بگم . با همه اتفاقهای خوبی که تو زمینه های مختلف افتاد . و من هم کم خوبی از این سال ندیده بودم . حالا چون اینجا قراره سینمایی حرف بزنیم برای مثال می تونم از دیدن فیلمهای شوالیه تاریکی و مایکل کلایتون ( اولین فیلم که تو 87 دیدم ) و بنجامین باتن و کشتی گیر و ... . یا تو ایران هم بیشترین لذت برای من دیدن درباره الی بعد از چندیدن و چند ساعت صف ایستادن بود که هنوز لذتش از ذهنم خارج نشده . چیزهای خوب تو این سال چندان کم نبود . اما چیزی هست که من رو خیلی ازار میده . اتفاقی که مطمئنا بعد از چندین سال هیچ وقت دید خوبی از سال 87 به من نخواهد داد . هر کسی برای خودش اسطوره ایی داره . من هم تو زمینه هنر در داخل کشور تعدادی اسطوره دوست داشتنی دارم . یکی از اون اسطوره هایی که در تمام زندگیم عاشقش بودم خسرو شکیبایی بود . بدون هیچ تعارف و غلوی بعد از مسعود کیمیایی کسی که بیشترین نقش رو در علاقه من به شینما داشت خود خسرو شکیبایی بود . کسی که سالها با نزدیکانم جنگ این رو داشتم که بهترین بازیگر بعد انقلاب ایریان بدون شک او بوده . قادری جان من ادم احساسیی که نیستم هیچ شدیدا هم بی احساس تشریف دارم . و در ضمن این نکته رو هم بگم که به هیچ وجه ادم مرده پرستی نیستم . خسرو شکیبایی به این دلیل برای من ارزشمند هست که در زمان زنده بودنش هم او را می پرستیدم . و قداست بالایی برای من داشت . کسی که بعد از چندین سال اشک من رو در اورد . کسی که ... . اقا مخلص کلوم همیشه دوستش داشتم . حیف شد که رفت . 7-اقا با احترام به همه . ببخشیدا اما من هیچ وقت از این جمله بازیها خوشم نیومده . منکر این قضیه نمیشم که بعضی مواقع جمله هایی می شنویم که زیباست و بهتر بگم چیزی رو می خواد بگه . از این جمله ها زیاد شنیدم . از شکسپیر و نیچه و انیشتین و افلاطون و ارسطو بگیر تا سقراط و هدایت و جویس و دیگرون . اما نمی تونم جمله ایی رو بگم که تو زندگیم تاثیری داشته . یعنی اصلا کمی برای من غیر واقعی است که فکر کنم کسی با یک جمله روند زندگیش تغییر کرده . حالا یا مشکل از منه یا هم که واقعیت به همین ترتیب است . یه سوال میپرسم خواهش می کنم جواب بده . جمله ایی بوده که تو زندگیت تاثیر محسوس داشته باشه ؟ اینکه دوست داشته باشی رو نمیگم . می خوام ببینم شده کاری رو به خاطر یاداوری یک جمله انجام ندهی یا ترغیب به انجامش شوی ؟ 8- و اینکه چون در جریان کامنتهای روزنوشت قبلی نبودم و الان خوندم . تازه این رو خوندم که شیده خانوم گفته بود که حال عموش بهتره . اگه همینجوری ادامه پیدا کرده باشه که خیلی خبر خوبیه . واقعا با خوندنش دلم شاد شد . حالا چرا نسبت به سلامتی ادمی که نمیشناسمش اینقدر حساس شدم خودم هم برام عجیبه . در هر صورت خیلی خوشحال شدم . امیدوارم که همینجور سلامت به زندگی ادامه دهند . 9- نمی دونم این روزها سری به سینماهای تهران زدید یا نه . دیروز با صحنه هایی روبرو شدم که خیلی حالم گرفته شد. در حالی که داشتم میرفتم تا بیست رو تو افریقا ببینم از جلوی سینما استقلال که رد میشدم دیدم دو ردیف صف برای اخراجیها ایستادند و جمعیت جمع هستند . وقتی به افریقا رسیدم لحظه ایی فکر کردم سینما تعطیله . اما بعدش که رفیم تو حداکثر پنج ردیف سینما پر شده بود . بعد از دیدن یه فیلم تمیز و خوش ساخت با بازیهای عالی ( از پرستویی تا رضایی و صدرعرفایی و کرامتی و..) . منظورم همون بیست . درسته که فیلم خیلی بزرگی نیست . اما انصافا فیلمی نیست که بشه به راحتی از ان گذشت . و کاهانی نشون داد که بعد از ادم وانجا حرفی برای گفتن داره . البته من انجا رو بیشتر از بیست دوست دارم. اقا این رو میخواستم بگم که بعد از این تفاوت صفها تصمیم گرفتم برم اخراجیها رو ببینم . و چون دیدنش برام ارزشی نداشت گشتم تا یه جای خلوت پیدا کنم . تا اینکه یه صف نرمال تو عصر جدید پیدا کردیم و رفتیم دیدم . به جون تو دارم خودم رو کنترل میکنم که چیز بدی ننویسم . اخه یکی نیست بگه مرتیکه اینم فیلم تو ساختی . قادری جان مطمئنا فیلم رو دیدی . خودت انصاف بده . اخه این مزخرف چیه که این ساخته . صد دقیقه فیلم یا رقصیدنه و یا هم اکبر عبدی . به نظرت عبدی رو از این فیلم بگیری چیز دیگه ایی هم باقی می مونه ؟ یه چیزی بگم جمعش کنم . چه جوری میشه هواپیما بیشتر مسیر مشهد رو طی کرده باشه و بعدش تو فیلم اعلام بشه که به مرز کویت رسیدن و بعد به یکباره سر از عراق در بیارن ؟ تا دلت بخواد از این چرت و پرتها داره .خدا وکیلی اینم سینماست ؟ هنوزم که هنوز فکرش رو که می کنم حالت تهوع میگرم. اقا همون بهتر که تو یه کلمه حرف رو یزنم . (مزخرف) 10- اخر اینکه قادری جان بعد از 2 سال پیگیر این روزنوشتها و و 7 ماه کامنت گذاشتن . چون می دونستم که توان خوب نوشتن رو ندارم حدود یک سال ونیم کامنت نمیذلشتم . اما اخرش هم نتوستم طاقت بیارم . راستش می خواستم یه اجازه ایی ازت بگیرم . شاید بخندی . اما به دلیل اینکه من کمی دیر صمیمی میشم واینکه عادت ندارم بزرکتر از خودم رو با اسم کوچیک صدا بزنم تا حالا همیشه اقای قادری صدات زذم . اما می خواستم اجازه بگیرم تا از این پس (امیر ) خطابت کنم. خوب هر کس یه جوری فکر می کنه دیگه . حالا عروس خانوم بله رو میگن ؟

امیر: هر طور راحتی امین جان. و خوش اومدی.
میثاق
جمعه 7 فروردين 1388 - 1:52
-3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

اول تشکراز فرهاد مدیری بابت انتخواب آهنگ های خاطره انگیز مرد دو هزارچهره بدم این یه سایت مسخره باحال هستش اگه مثل من الافین یه سر بزنین:

http://www.cineyou.com/en

امین
جمعه 7 فروردين 1388 - 2:4
12
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

اقا الان یه چیزی خوندم که خیلی حالم گرفته شد . تو کامنت قبلیم از علاقم به خسرو شکیبایی گفته بودم . و اینکه جز چند اسطوره زندگیم بوده است . و حالا اینکه امروز یعنی هفتم فروردین ماه روز تولد این هامون نازینین هستش و ما بدون او تولدش رو جشن می گیریم . خبر حال گیری بود. الان اگه بودش می خواستیم جشن تولد 65 سالگیش رو بگیریم . همین دیروز بود که خیلی اتفاقی داشتم کاغذ بی خط رو میدیدم و یادش کردم . الانم که این خبر رو فهمیدم. خداییش قشنگ نمی گفت (سلام سوسن جون ) . اما رفتش دیگه.

میگم واسه عکس روز سایت حرکت جالب و قشنگیا . این خبر رو برید و عکسش رو به مناسبت 65 سالگی بذارید. اینجوری خیلی حال دادید بهمون .

خسرو شکیبایی می گفت : «ما ماحصل نيروي ذهني و خاطرات عزيز مردم هستيم. هنر بدون مردم، مثل درخت بدون ريشه است بازيگر بدون تماشاگر يعني هيچ.»

شیده
جمعه 7 فروردين 1388 - 3:50
4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام فکر کنم تکرارش فردا ساعت 11:30 صبح باشه

رضا رادبه
جمعه 7 فروردين 1388 - 4:26
2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

به! مرد حسابی چه حافظه ی بدی داری در مورد فیلمی که دوستش داری "الیزابت تاون" را یک ماه نمیشد دیده بودم که آن مطلبت توی مجله فیلم در آمد که اسم نقدت بود "تو مردی که من زنده شدم" وقتی نقدت را دیدم از همان جا که بودم توی ماشین بهت زنگ زدم که دمت گرم! الیزابت تاون را از آن بار اول دیگر نشد که ببینم ام هنوز طعم خوش و خرم اش زیر زبانم هست.

اميد صمدي
جمعه 7 فروردين 1388 - 11:47
-13
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام. سوتي جديد روزنامه خراسان رو ديدي اگه مشهدي ويژه نامه نوروزي اش رو يه نگاه بنداز يه مصاحبه خيالي كرده با مهرجويي و بني اعتماد جالبه كه حرفاشون دقيقا همون حرف هايي كه حسين معززي نيا در كتاب فيلمفارسي چيست نوشته يعني واو به واو و مو به مو. اگه نويسنده محترم رو ديدي بهش خبر بده براش شايد جالب باشه

آریان.گ
جمعه 7 فروردين 1388 - 12:42
8
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

تلوزیون دیگه شورشو دراورده ها . اصلا بحث دوبله و سانسور نیست . در بعضی مواقع شاهد یه فیلمنامه جدید هستیم . فیلم دیدن از صدا و سیمارو خیلی وقته ترک کردم اما بعضی وقت ها گذری یه چیزایی میبینم که حالمو میگیره . امشب قراره شوالیه تاریکی پخش بشه که خدا بهمون رحم کنه .

امیر خان همون اتفاقی که تو جشنواره وعده داده بودی افتاد . یعنی صحبت و بحث درباره فیلم آخر بیضایی ولی به نظرم کمی منحرف شده این موضوع این روزا و از اصل مطلب دور شده . درواقع تبدیل به شاخو شونه کشی و تسویه حساب های شخصی و قدیمی شده یه جورایی . این نظر منه . هر چند شما حرفتو زدی ولی به نظرم تاثیر خودشو کامل نذاشت وحتی باعث سو تعبیر هم شد گاهی شاید در آینده تاثیراتش مشخص بشه. حتی این وسط بعضی ها به بهانه موافقت با شما هر چی دلشون خواسته نثار بیضایی کردن . فک کنک دیگه این بحث تمومه چون از هدف اصلیش خارج شده...............

سرپیکو
جمعه 7 فروردين 1388 - 13:10
-2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

تبریک به دارو دسته تارانتینویی! امروز تولد تارانتینو ست، حرام زاده ضایع...

هادی
جمعه 7 فروردين 1388 - 14:43
-1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
1)دیروز "وقتی همه خوابیم" را دیدم. به نظرم فیلم دوم یا سوم یک کارگردان جوان بود که هنوز اسیر فرم و نحوه بیان است تا باطن پوچ و بی اهمیتش را پشت ظاهر سنگین و گنده اش پنهان کند. 2)بعد از ظهرش شبکه سه تله فیلم حمید نعمت الله را نشان داد. معرکه بود. یک چیزی فراتر از استانداردهای تلویزیون. که این یکی برخلاف قبلی پر بود از جزئیات ظاهرا بی اهمیتی که در فیلم زندگی می دمید. شخصیت ها ملموس , باور پذیر، فیلمنامه ی قرص و محکم و بازی های خوب( حسن معجونی را از دست ندهید)؛ و ما مگر از یک فیلم خوب چه انتظاری داریم؟ 3)یک پیشنهاد: کتاب "دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم" از جی.دی.سلینجر نازنین. کسانی که نخوانده اند که یکی از لذت های بزرگ دنیا انتظارشان را می کشد. 4) وقتی که در سینما داشتم "وقتی همه خوابیم"را میدیدم، به نظرم رسید که فیلم های بد ساخته می شوند تا ما قدر فیلم های خوب را بدانیم. 5)«اکثر مردم نسبت به خودشان ذهن گرا و نسیت به دیگران عینی اند؛ عینیتی که گاهی هولناک است. اما باید نسبت به خود عینی باشیم و نسبت به ذیگران ذهنی.» سورن کیرکه گارد. حرف های استاد در کنفرانس خبری فیلمش را شنیده اید؟

امیر: این جمله سورن کی‌‌یر که‌گارد که عالی بود و پیشنهاد کتاب‌ات که یک «همیشه محشر» است. به تماسی با من بگیر هادی جان: ghaderi_68@yahoo.com
ف.م.ا.
جمعه 7 فروردين 1388 - 15:26
1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام

چند روزی بود که حضور نداشتم و طبعا هم در فضای مسایل مطروحه از جانب شما یا کامنت ها قرار ندارم تا اظهار نظر کنم، اما اخبار سایت را که چک می کردم دیدم جای خبر ذیل خالی است. البته شاید هم گذاشته باشید و من آن را ندیده ام.

http://www.ayandenews.com/fa/pages/?cid=4995

عقیل
جمعه 7 فروردين 1388 - 17:17
5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
سلام آقای قادری و سال نو بر شما مبارک دیدی برای اولین بار صابون سانسور به تن من هم خورد و مطلب ترجمه ام راجع به ملاقاتی با هیث لجر پیش از مرگش در فیلم ویژه عید با کلی حذف و جرح و تعدیل چاپ شد . به گمانم اصلش مطلبی خواندنی ست راجع به لجر و بی خوابی هایش که ظاهرا تنها مرگ درمانش بود . خلاصه اصلش را در وبلاگم آورده ام اگر خوشت اومد بذارش تو سایت .

امیر: اتفاقا خود من هم دوست داشتم کامل‌اش را بخوانم. اما چون در ماهنامه فیلم چاپ شده، باید چند وقت بگذرد تا اجازه چاپ دوباره‌اش را داشته باشیم. همین حالا saveاش کردم.
آریان.گ
جمعه 7 فروردين 1388 - 19:5
8
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
امیر خان 2 سوال داشتم : 1- اینکه میگن شما تو شب یلدا در نقش کوچکی ظاهر شدی راسته؟ من شب یلدا رو خیلی وقت پیش دیدم و الان حضور ذهن ندارم . 2- دیگه از اون برنامه هایی که سال پیش تو موسسه کارنامه گذاشتین و سینمایی کارگردان های مختلف تحلیل کردین خبری نیست؟ نه لزوما تو همون موسسه . منظورم برنامه هایه مشابه اونه .

امیر: نه. تشابه اسمیه.
محمد جواد اميرآبادي
جمعه 7 فروردين 1388 - 19:48
-13
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
چرا هر چي من مينويسم ، ارسال نميشه؟ بايد كار خاصي بكنم؟

امیر: کاش دقیقا بنویسی مشکل چیه و چه اتفاقی می‌افته که پی‌گیری کنیم.
علی خطیبی
جمعه 7 فروردين 1388 - 22:38
7
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد زنی در حال عبور او را دید، او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش

کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟

زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم.

کودک گفت: می دانستم با او نسبتی داری

رضا خاندانی
جمعه 7 فروردين 1388 - 23:0
-1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
سلام و سال نو مبارک امیر جان و دوستان عزیز اول اینکه مرسی از امیر که مرسی از امیر که یادی از قدیمیا هم میکنه. دوم اینکه نمیدونم چرا این چند وقت هیچ کدوم از کامنتام اپ نشده!امیدوارم مشکل ممیزی نداشته باشم امیر جان!!!؟ سوم هم اینکه موقع بحث بیضایی شرکت نکردم چون نه فیلمو دیده بودم نه خودمو در اندازه ی بیضایی و قادری میدونم! ولی حالا که دیدم فقط به امیر خان میگم لطفا"دوباره فیلمو ببینه درسته که در حد سگ کشی نیست ولی به نظر من یه سر و گردن از همه ی فیلما بالاتره و اخرشم اینکه از سینما ازادی که اومدم بیرون ساعت 12 شب دیدم ملت تو صف فیلمن !! فیلم ...سابق!!و احتمالا" روشنفکر حاضر!!!!؟ ده نمکیییییییییییییییییییییییییی!!!!!؟؟؟؟؟

امیر: درباره کامنت‌‌ها. واقعا چیزی یادم نمی‌آد. باز هم همون طوری بنویس.
هادی
شنبه 8 فروردين 1388 - 0:27
-2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

من واقعا متاسفم امیر جان، ولی واقعا نمی تونم از ایمیلم استفاده کنم ؛ خیلی وقته نه باز میشه نه می ذاره یک دانه دیگر درست کنم. باز هم میگم متاسفم ولی بالاخره که باید درستش کنم،نه؟ پس باشد برای آن روز.

آریان.گ
شنبه 8 فروردين 1388 - 0:42
-17
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

تولد تارانتینو بزرگ کسی که اکثر چیزهایی که دوست داشتم تو فیلمها ببینم تو پالپ فیکشنش دیدم مبارک

کسی که میگه برای تمام کره زمین فیلم میسازه و معتقده خدا او را برای فیلم ساختن خلق کرده .

وقتی از پاشیدن مغز یه نفر رو دیوار سره حال میشیم وقتی سکانسی رو میبینیم که همون قدر که ترسناکه خنده دار و همون قدر که سادست باشکوه . و اینها فقط در دنیای تارنتینو وجود داره . به امید دیدن حرامزاده های بیشرف.........................

آرش
شنبه 8 فروردين 1388 - 2:38
26
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
امیر تو هم موافقی که مرد دو هزارچهره تا این جا اصلا خوب نبوده؟ به نظرم درنیومده و اون فاصله ای که بین در اومدن شوخیها تا لوس شدنشون هست از بین رفته. البته امشب بهتر از قسمت های قبل بود. فکر نمی کردم نبودن پیمان قاسم خانی اینقدر به کار لطمه بزنه ولی امیدوارم با اومدن ژوله قسمت های بعد بهتر بشه. (دیگه تقریبا به این روندی که تو کارهای مدیری هست عادت کردیم یه جورایی!)

امیر: حقیقت‌اش من هم از این یکی زیاد خوش‌ام نمی‌آد. قبلی خیلی بهتر بود.
مزدک
شنبه 8 فروردين 1388 - 2:42
-12
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

اقاي قادري گرامي قبلن هم به شما گفتم بحث بي ادبي و ريش سفيد و اين مسايل سنتي نيست و خود بيضايي هم چون ادم متفکر و مدرني است و طرفداران واقعي اش دنبال اين موضوعات کهنه نيستند بلکه موضوع اصلي اين است که شما با تفکري سطحي و سنتي به تفکر عميق و مدرن و ديالکتيکي بيضايي حمله برده ايد و اين مشکل کار است و من فکر نمي کنم هيچ منتقد مدرن با تفکري ريشه اي با اين برخورد شما موافق باشد. پس بيش از اين عوام فريبي نکنيد و بحث را به انحراف نکشانيد وگرنه در ضرورت نقد ديالکتيکي هيچ شکي وجود ندارد. البته کسي که ديالکتيک را خوب درک نکرده باشد از او انتظار نگاه عميق و ريشه اي به مسايل را داشتن چندان عاقلانه به نظر نمي رسد. دوست گرامي اقاي بيضايي يکي از باسوادترين و شايد به جرات بتوان گفت که باسوادترين چهره در سينماي ماست و کمتر کسي است که اين را منکر شود و بيضايي به خاطر تفکر عميقش هميشه با ديدي عميق به ريشه ي معضلات اجتمايي مي پردازد و هميشه معترضي با انديشه ي عميق به نابرابري هاي اقتصادی بوده و هست( و شما متاسفانه به اين اعتراض ريشه اي مي گوييد شعار دادن و مسايل شخصي را مطرح کردن در حالي که اگر صادقانه و با تفکر به اثار بيضايي بنگريم کاملن مشخص است که درد بيضايي و بيضايي مانندان هميشه دردي اجتمايي بوده است ) البته اعتراض او از جنس اعتراض هاي سطحي و بي هويت امثال کيميايي و قادري و حاتمي کيا و خيليهاي ديگر در سينماي ايران و جهان نبوده است و در اين جريان و در اين سطح تنها داريوش مهرجويي در سينما و اکبر رادي در تاتر با او قابل مقايسه اند. البته در کار کارگردانهاي جوان هم گاهي قسمتهايي از اين تفکر به چشم مي خورد و ما اميدواريم که بعد از بيضايي و مهرجويي هم سينماي ما داراي کساني باشد که بتوانند جانشين اين بزرگان شوند و حتا در تفکر و عرضه اثار هنري از اين دو هنرمند هم پيشي بگيرند که بسيار جاي خوشحالي براي هنر ما و سينماي ما خواهد بود.

با تشکر

امین
شنبه 8 فروردين 1388 - 3:10
-11
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
اول اینکه نمی دونستم تولد دو تا از جاودانه های زندگیم تو یک روز بوده (شکیبایی و تارانتینو ) این حس خوبی بهم داد بود . یعنی اینها به هم ربطی دارن؟ دوم اینکه امیر جان می خوام یه سوال ازت بپرسم . تو هم یک کلمه جواب بدی . -وقتی همه خوابیم- فیلم بدیه یا تو از اون بدت میاد ؟ ( اصلا این دوتا فرقی هم با هم داره ؟) برام مهمه خواهشا جواب بده . ممنون.

امیر: امین جان آخه من به این سوال چه جوابی بدم...
هدیه
شنبه 8 فروردين 1388 - 4:34
3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

بدجوری گیج میزنم، تازگیها هیچی از فیلمایی که می بینم نمی فهمم. سه ساعت پیش آنی هال رو دیدم. ولی الان اگه کسی بگه چطور بود به نظرت، هیچی نمی تونم بگم چون واقعا چیزی نفهمیدم. کاش به این زودی خنگ نشم.

عقیل
شنبه 8 فروردين 1388 - 13:22
-4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
این 68 در نشانی میل ات توجه ام را جلب کرد . حتما سال تولدت که نیست که باید سن ات خیلی کم تر از این حرف ها باشد ! و شاید هم بی ارتباط به جنبش مه 68 نباشد که شاید با برخی از ان جوانان گمنام هم خون باشی ! در یکی از شماره های قدیمی دنیای تصویر همان شماره ای که پرستویی در موج مرده روی جلدش است ترجمه ای مربوط به بازگویی خاطراتی از فلینی راجع به رفیقش ماسترویانی به یادگار گذاشته ام که انگار خوانده نشد و به چشم نیامد . اگر خواستی بگو تا بفرستمش برای سایت یا اصلا می گذارم روی وبلاگ .

امیر: 68 رو به خاطر همون ماجرای تاریخی گذاشتم. جریان مربوط به هشت نه سال پیشه. اون مقاله رو هم یادم می‌آد. بفرست. حتما. خیلی هم خوشحال می‌شیم.
هومن شیرازی
شنبه 8 فروردين 1388 - 14:53
-3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
سلام . دیشب مستند "استلی کوبریک" خیلی حال داد. خدا بیامرزه استاد رو. دیدن آقا امیر؟

امیر: قبلا درباره‌اش نوشته بودم همین جا. یه نقل‌اش که احتمالا از تلویزیون حذف شده. DVDاش رو دیده بودم.
Armin Ebrahimi
شنبه 8 فروردين 1388 - 20:9
1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

پیش از رفتن هویج ها را شُسته بود و چیده بود در ظرفی و گذاشته بودشان روی میز. تلویزیون را روشن کردم و خیس و خسته نشستم توی کاناپه. بویش هنوز در اطاق بود. گلو، درد می کرد. در چند روز بیماری، یعنی در روزهای عود کردن بیماری، صبح تا شب، همه جا و همه جور با من بود. کشان کشان از مطبی به مطبی، از آزمایشگاهی به آزمایشگاهی، از قرصی به قرصی. من هم چیزی نمی گفتم. احساس گناه اش را با این طرز عذاب ها، بیدار ماندن ها، بیدار خوابی ها، گشنه گی ها و سردرد ها، التیام می داد. گرچه، حضورش کارها را روی روال می انداخت و از به اصطلاح گسترش بیماری جلو می گرفت، اما، من را پَکر و نسبت به وضع خودم بی تفاوت می کرد. یعنی پیش از آمدن اش اگر بود، از ترس گسترش مرض طوری به آب و آتش می زدم و کولی بازی در می آوردم که ظرف یک هفته همه ی فامیل از نزدیک و دورِ شهر بزرگ، پا می شدند می آمدند و آنوقت در دو روز شهر را با مطب ها و آزمایشگاه ها و دکترها و احتمالا پرستارهایش روی سرمان خراب می کردیم. منتها وقتی آمد، دیگر نه مرض و مرگ موعود و هراس چشمان پزشکان برایم مهم بود، نه وضع روز به روز وخیم تر بدن ام و نه حتا این که نگاه پزشکان اصلا هراس دارد یا نه، که احتمالا ندارد.

****

جناب قادری عزیز، ما با داستان «مسیر قرمز» به روزیم.

http://arminandramtin.blogfa.com

****

آرمین ابراهیمی

علیرضا اویسی
شنبه 8 فروردين 1388 - 21:6
2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام امیر جان امروز از شمال برگشتم و می بینم که ماشاا... سایت ترکونده احسنت و خسته نباشید ----- تیم ملی هم که رومومن رو سفید کرد دیدید که عرب ها چطوری خوشحالی می کردن؟ عابرومون رفت امیدوارم فرجی حاصل شه

احمد رضا
شنبه 8 فروردين 1388 - 22:11
0
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

لطفا اینقدر بی رحم نباشید.

علیرضا اویسی
شنبه 8 فروردين 1388 - 22:37
16
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

امیر جان خیلی دوست دارم بدونم اگر تیم ملی این بازی رو می برد بجای این واکنشت چی می گفتی؟به هر حال من هم از علی دایی خوشم نمی یاد و جادوگر رو هم وحشتناک دوست دارم اما نمی دونم بعد از شادی عرب ها بعد از بازی رگ غیرتت باد نکرد؟ که اینطوری تبریک باخت می دی؟

رضا خاندانی
شنبه 8 فروردين 1388 - 22:45
-9
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام امیر جاااااااااااااااان. چقدر خوشحالم امشب امیر. برای اولین بار از برد عربها خوشحالم!امیر حسین جلالی عزیز کجایی که میدونم مثل من رو هوایی.

دایی حیا کن مملکتو رها کن

وای که چقده خوشحالمممممممممممممممم

علیرضا اویسی
شنبه 8 فروردين 1388 - 23:26
-10
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

آقا دوباره سلام مرد دوهزار چهره رو امشب دیدی؟نمیدونم چی بگم آخه دیواری کوته تر از دیوار امپراتور افشین قطبی این مهران مدیری ندید ؟ الان هم که بازار قطبی سوزی داغه مدیری هم دید تا تنور داغی بچسبونه من که امپراتور از قلبم نمیره اما حالا نمیشد با قلعه نوعی اشتباه بگیرنش ؟ اینجوری فضا مفرح تر هم می شد

farshid
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 0:30
4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

امیر قادری باورم نمی شد این طور راحت حرف دل خیلی ها را در مورد فوتبال امشب بگویی .خیلی خوشحالم .این اتفاق باید میافتاد .برای امشب شمارش معکوس داشتم .باید این دیالوگ خرس پاندایی به حقیقت می پیوست (( هیچ چیز اتفاقی نیست ))

دیدن یک فوتبال مثل یک نمایش است مثل سینماست .فوتبال 90 دقیقه نیست!! قصه ها ی زیادی هست که باید بشنویم ببینیم تا انموقع بدانیم گاهی شکست برای این فوتبال دست و پا شکسته لازم است .تا بدانیم وقتی یک نفر از توی تخم مرغ شانسی یک هویی !! بیرون می پرد و خدا را هم بنده نیست می فهمد فوتبال فقط تعدا د بازی بیشتر یا تعداد گل بیشتر در دوران بازیکنی نیست (البته امیدوارم بفهمد).فوتبال هم یک جورهایی یعنی زندگی .و تماشاگر عاشق فوتبال از نوع زندگی است نه نگاه خشک و عبوس و متوقعانه !!

امشب تیم ملی باخت و چقدر غم انگیز است که یک نفر!! خودش در مصاحبه مطبوعاتی بعد بازی این جور خودش را به اب واتش زده تا همه ی تقصیر ها را گردن توجیهات خنده دار بیاندازد

امشب تیم ملی باخت .و شاید خیلی غم انگیز است که من دلم خنک شد .ولی راستی چرا؟!! این سوالی است که باید امشب ((یک نفر )) در موردش خیلی فکر کند .کسی که شاید تا صبح بیدار بماند و فریاد اعتراض صد هزار تماشاگر کابوسی خواهد بود که او را رها نمی کند .!!

farshid

پاشا ابراهیمی
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 0:38
17
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام آقای قادری

سال نو مبارک

یک فیلم کوتاه ساختم که اگر خواستید

می تونید از وبلاگم دانلود کنید...

خوشحال می شم نظرتون رو بدونم...

pashapasha.blogfa.com

سیاوش پاکدامن
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 0:44
4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

با محمد و خانمش تو خیابانیم و دپرسم از اینکه ایران یک بر صفر جلوست، بی خیال میشویم و گردشمان را تمام میکنیم. قبل از سوار شدن به تاکسی به خانه زنگ میزنم برای کاری، از مادرم میپرسم چند چند شد؟، 2 – 1 ، بردیم؟، باختیم.....با اینکه دروغ و کلک در ذاتش نیست دو سه بار برای تاکید میپرسم، باختیم؟؟؟؟ وقتی مطمئن شدم به محمد زنگ میزنم...هنوز توی تاکسی هستند بلند فریاد میزنم، معجزه اتفاق افتاد ما باختیم.

.

این دو سه خطی که نوشتی حسابی جگرم را سر حال آورد، دوباره در رنکینگ بالا آمدی، ما لیاقتمان بیشتر از این حرفهاست.

سجاد ع
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 1:9
-7
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

1.به نظرم خسرو حیدری بهترین بازیکن لیگ امسال بوده و هست.خیلی دوست داشتم امروز بازی کنه و ...ولی نشد.

2.دقت کردین تیم کشتی وفوتبالمون در شرایط یکسانی باختن.

4.افول دیکتاتور

4. یه نکته مهم یادمون نره:دلیل عدم موفقیت تیم ملی فقط علی دایی نیست.

میثاق
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 2:11
4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

درگیر...............................

نمیدونم باید از باختن ایران ناراحت باشم یا از شکست دایی خوشحال؟؟؟؟

محمد رضا محبی (کاکو شیرازی)
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 2:12
10
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
آقای قادری چرا شما عضو "فیس بوک" نیستید برعکس هوشنگ خان گلمکانی ممنون از شما.

امیر: تو فکرشم. فقط یه مشورت داره که امروز با باقی بچه‌ها در میون می‌ذارم. این که با وجود روزنوشت، فیس بوک چه قدر لازمه؟
هدیه
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 3:3
17
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

این چند روزی که دارم این سایتو می خونم ( و مطالب قدیمیش رو بیشتر) یه حسی بهم میگفت اینجا شدیدن دار و دسته بازیه، یهو همه از یکی بد میگن یا یکیو بی دلیل بزرگ میکنن،چند مطلب مخالف هم بود ولی به نظرم خیلی کمرنگ بود. کم کم داشت دلمو میزد که امشب مطلب فواد آرام رو خوندم و چقدر برام جالب بود که این مطلبو تو این سایت خوندم. خوشحال شدم که به اون شدتی که فکر می کردم نیست . (و اینم بگم که تبریک تلخ باخت تیم ملی رو دوست داشتم. قیافه یه کسی اومد جلو چشمم که با عصبانیت داره می گه خوشحالم )

حامد ايماني
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 3:55
3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
امير جان اين احساس شادي رو هم من داشتم.... ولي اگه تو ميامي وايس رو ديدي من يه بار ديگه بنجامين باتن رو ديدم... فقط دنبال يه دليلم فقط يه دليل هم برام كافيه..چرا بنجامين باتن اسكار رو نگرفت. تو اون دليلو پيدا كردي؟؟؟ باورم نميشه..... هر چند گور باباي اسكار

امیر: به جز وقتی به مارتین اسکورسیزی و رابرت بنتون و جرج روی هیل و کرتیس هنسن جایزه می‌ده...
محمد جواد اميرآبادي
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 4:1
6
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
نميدانم چرا از باخت ايران به عنوان تيم دايي خوشحال شدي . من دنبال نكردم ببينم از كجا شروع شده و دلايل تو چيه !!؟ ولي به هر حال باخت ملي خوب نيست ، خوشحالي هم نداره . اگه به حاطر علي كريميه كه خب البته ما اونو كم داريم و اومدن نيومدنش افتاده تو لج و لجبازي كه اين هم به ضرر تيم بود . ديديم كه جاي كريمي پشت فورواردها خالي بود . من كه از باخت تيم دايي ( به قول امير !) خوشحال نشدم چون هم دايي رو دوست دارم و هم تيم ملي رو.

امیر: علی کریمی چیه؟ دایی برای من یک جور لایف استایله. یک جور طریقه زندگی که هیچ وقت دوس نداشتم. چه برسه به دلایل دیگه این خوشحالی.
محمد رضا محبی(کاکو شیرازی)
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 5:14
11
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

امیر جان فکر نمیکنی بازی تیپیکال و مزهک شقایق فراهانی در فیلم "وقتی همه خوابیم" که تو اینقدر ازش بد گفتی نه تنها نکته منفی فیلم نیست بلکه آنچه که بیضایی میخواسته در ذهن تو شکل بگیره شکل گرفته نقد بی پروا و جسورانه استاد از مناسبات پشت پرده سینمای ما واینکه فرهنگ یک مملکت براحتی به حراج گذاشته میشود و من و تو مانند همان معتادین خمارآلود دم در آن سینمای مخروبه وبه حراج گذاشته شده تنها نظارگر مرگ زنی (شمسایی) هستیم که دغدغه فرهنگ و هنر متعالی دارد همان زنی که به فرزندش کتاب شاهنامه که اسطوره یک ملت است ودر دل تاریخ این ملت مانند سنگنوشته باقی مانده است را هدیه میدهد آقای قادری بسیار دوستت دارم اما نمیدانم هنگام دیدن فیلم بیضایی خوش خوشانت میشد که بیایم و جنگی راه بیندازم اما استاد قادری ،جیگر ، من وقتی فیلم استاد بیضایی را در سینما میدیدم دچار یک حس بهمریختگی و اسیر یک فضادر هم و برهم مالیخولیایی شدم بقول خودت اینجوری روی موج این فیلم قرار گرفتم موجی که زمان فیلم سگکشی هم به سراغم آمد وقتی از سینما بیرون آمدم باورت نمیشود دیدم درست سر در سینما در انتهای صفی که مردم برای گرفتن بلیط فیلم اخراجیهای 2 در یک سینمای همسایه بصف شده بودند و تا دم در سینمای فیلم "وقتی همه خوابیم" کشیده شده بود آقا یک دعوای مفصلی در گرفته بود فحشهای خواهرانه و مادرانه از یک سو و تلاش برای گریز از مهلکه از سوی دیگر فضای کابوس وار و سورالیستی را برایم فراهم آورد وقتی به ماشینم رسیدم تنها باین فکر میکردم که چقدر منحنی موج فیلم بیضایی بر منحنی موج آنچه که درست در پیاده رو جلوی سینما رخ میدهد منطبق است واین چیزی نیست جز درک درست یک هنرمند از موقعیت جامعه ای که در آن دارد نفس میکشد همان کسی که بگفته تو علمش فقط تئوریک است و با جامعه اش رودرو نشده است منتظر جواب خوشگلت هستم در ضمن امشب فیلم "اعتماد" هال هارتلی را دیدم و کف بریدم از آن فضای ابسورد و آدمهای تخت و بی احساس که آدم را احساساتی میکردند

تونی راکی مخوف
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 10:35
1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام.

1- این هم از این. تمام شد ( به قول کن واتانابه در آخرین سامورایی : Perfect). ولی اون پایان کجا و این کجا. از یک هفته پیش شروع شد. وقتی که با پخش کلیپ های مختلفی از بازی رفت با عربستان و کره ، سعی در دعوت تماشاگران برای حضور در استادیوم شد. و البته این دفعه هیچ خبری از این عبارت نبود " وعده ما .... ". دیروز هم که مدام تصاویر ورزشگاه خالی آزادی رو میان برنامه ها نشان میدادند تا یه جوری حالی مردم بشه که بابا تو رو خدا بیاید. ورزشگاه خالیه. ولی احتمالا نمیدونستن که همین مردم آگاهانه ورزشگاه رو خالی گذاشتن. من که نفهمیدم ورزشگاهی که تا 1 ساعت قبل از شروع بازی حداکثر 40 هزار تماشاچی داشت !! چطوری و ناگهان در عرض یک ساعت 60 هزار تا دیگه هم به ورزشگاه آمدند.؟؟؟؟ مجری برنامه هم که آقای خیابانی بود. ( خوب هدف، وسیله رو توجیه میکنه). و نیمه اولی که عربستان یک گل زد. یک پنالتی براش نگرفتن و .... . و البته تک به تک ایران رو هم از یاد نبریم. قبل از بازی ، دوستی در جواب من که آرزوی باخت برای تیم ملی آقای دایی داشتم ، گفت : " ببین حاضرم ایران از هر تیمی ببازه ولی نه از عربستان". گفتم اتفاقا برعکس باخت از این یکی خیلی بیشتر عمق مسئله رو نشون میده. که باید اون کسانی که این جناب رو انتخاب کردن ، به کاری که کردن پی ببرن.

چند وقت پیش مقاله ای در همشهری جوان چاپ شد که یه تکه از اون رو نقل به مضمون میکنم " اگر امیر قلعه نوعی بعد از جام ملت های آسیا ، محو نشد به این دلیل بود که حداقل طرفدارهای استقلال پشت ژنرال بودن. ولی اگر علی دایی نتیجه نگیره چه کسی طرفدارشه؟؟؟". در ضمن نکته تعجب آور این بود که چرا دیروز بازی رو عادل فردوسی پور گزارش نکرد؟؟ شاید به دلیل اینکه آبروی آقایون رو در آخرین برنامه سال 87 برده بود. همون مسئله لوگوی روی پیراهن تیم کنیا!!!. و این نکته آخر رو هم از هیتلر نقل قول کنم : " دروغ هر چه بزرگتر باشه ، آدمهای بیشتری باورش میکنن".

2- این از پیشنهاد امروز ( از اون اسطوره های دهه 90):

http://www.sporting-heroes.net/files_football/CANTONA_Eric_19960324_GH_L.jpg

این پایان نیست...................

علی خطیبی
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 13:34
5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

ده مورد زیر شاید امروز اهمیت داشته باشند ولی ده سال دیگر آنها را حتی به یاد هم نخواهید آورید:

۱- غلط املایی در پستی که نوشتید!

۲- عوضی ای که امروز تو خیابون موقع رانندگی بهتان فحش داد!

۳- لنگه جورابی که وقتی مادر زن تان آمد روی دسته صندلی آشپزخانه بود!

۴- خروجی ای که توی اتوبان رد کردید!

۵- کتاب هایی که سه روز دیر به کتابخانه پس دادید!

۶- رفتن برق وقتی داشتید برنامه مورد علاقه تان را تماشا می کردید!

۷- کامنتی که زیر پست درد دل های شما داشتن «وب خوب» را به شما یادآوری می کند و درخواست تبادل لینک می کند!

۸- هزار تومان اضافه ای که اشتباهی به راننده تاکسی دادید!

۹- بچه ای که بهتان زبان درازی کرد!

۱۰- خراشی که موقع اصلاح روی صورت تان افتاد!

حالا مواردی را بخوانید که ده سال دیگر از اینکه امروز یا این روز ها آنها را انجام داده اید خیلی خوشحال خواهید شد:

۱- نوشتن ایده ها و هدف های تان!

۲- کار کردن در ساعاتی از روز که بیشترین انرژی و کارایی را دارید!

۳- گفتن «دوستت دارم» به همسر و فرزندانتان!

۴- خوردن کلی میوه و سبزیجات!

۵- نیم ساعت پیاده روی ، طلوع آفتاب ، هوای صبح ، ورزش!

۶- زود بیدار شدن برای کار کردن روی چیزی که واقعآ برای تان مهم است!

۷- وقت گذاشتن برای یاد گرفتن یک حرفه تازه یا به روز کردن اطلاعات فعلی تان!

۸- وقت گذاشتن برای خودتان ، برای فکر کردن ، برای آرامش!

۹- دادن یک تست کامل پزشکی!

۱۰- ترک یک عادت بد! ، ترک سیگار!

علیرضا
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 14:27
13
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

آقای امیر خان عزیز

هزینه باخت دیشب تیم ملی بیش از از دست رفتن یک جام جهانی بود.مگر بار قبلی در جام جهانی چکار کردیم که اینبار بخواهیم امیدوار باشیم.مگر غیر از حرکت احمقانه حسین کعبی بر روی لوییز فیگو و اعتراض مضحک تر علی کریمی با لگد زدن به هنگام تعویض چیزی

بیاد خودمان و بیاد مردم دنیا از ما مانده است.چیزی که از دست رفت و ما هزینه اش کردیم شادمانی و امیدواری میلیونها ایرانی بود با یک دلیل ساده برای شادی .چیزی که از دست رفت خنده و آرامشی بود که تا مدتها نزد مان بخاطر این پیروزی با خود داشتیم.آنچه که از دستمان رفت فرصت انتقام گرفتن و نا امید کردن عربستان برای حضوری چندباره در جام جهانی بود که از دست رفت.

آنچه که باقی ماند حسرت و غم این شکست تحقیر آمیز بود که باقی ماند.آنچه که باقی ماند رخوت و بی میلی مفرطی که از روشنفکر تا عامی را فرا گرفته است باقی ماند.

این ساده انگارانه است آقای قادری عزیز که فکر کنیم امثال علی دایی

مقصر باختها و شکستهای ما هستند .آنچه که موجب زمینه سازی این فجایع است سیستمی است که کسی را مثل دایی در چنان مرتبتی قرار میدهد که جایگاه شایستگان و نخبگان به معنی

واقعیش است نه آنچه که از نخبگان امروز نامبرده میشود.

سیستمی که پس از افتضاح المپیک و صرف میلیارده تومان هزینه حتی حاضر به پذیرش شکست و قبول مسئولیت نشد و خود را مستحق تشویق هم میدانست.

آنچه که شما آقای قادری عزیز با نهایت بی رحمی به شادی بیان کردی از شکست ایران هر چند میدانم اعتراضی سهمگین برای غمی هولناک بوده اما ضربه تبری است بر این درخت افتاده شاید راه بهتری برای اعتراض وجود داشته باشد.

موفق باشید.

محمد جواد اميرآبادي
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 15:38
4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

1 - من نميدونستم اينقدر ناراحت ميشي . توانايي بحث با تو رو ندارم وگرنه ...!!! شايد تو بهتر دايي رو ميشناسي و اطلاعاتي داري كه من ندارم . همه آنچه من ميدونم از وب و روزنامه و مجله هاي دم دستي تو شهرستانه و لاغير . به هر حال نظر شما مورد احترامه .

2 - به روز بودن و با شرايط روز و مد اينترنت بودن البته كار بسيار خوبيست كه من هم دوست دارم . ولي تقسيم وقت بين اينجا ( كه جا افتاده ) و اونجا ، به نظرم زياد خوب نباشه . همه وقتتو بزاري اينجا كه جا افتاده ( و يواش يواش به قالي كرمون بغل به بغل ميره ) بهتره و به نظرم زياد لازم نيست به فيس بوك سير كني .

3 - تو شيراز 3 فيلم اخراجي ها 2 ، سوپر استار و وقتي همه خوابيم رو اكران كرده . عهد كردم تو سال جديد همه فيلم هاي روي پرده رو حتما ببينم ( كدوم عهد رو متعهد بودم !!؟) . سطح سليقه من مدتهاست نازل شده و مي خوام كمي اونو به سطح بالاتري رسونم .

امير
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 16:16
6
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

علی دایی اخراج شد

امين
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 16:30
-6
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

هر چند من هم از علی دایی و لایف استایلش به قول تو بدم می آد ولی هر مربی ای شکست می خوره این جایی نیست که باید خوشحال باشی.

اگه قرار باشه هر کی مربی تیم ملی باشه و ما از سبک زندگی اش خوشمون نیاد برای باختش هورا بکشیم...

eh3an
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 16:33
6
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

// دايي از مربيگري تيم ملي بركنار شد //!

مباركه داش امير / من كه واقعا خوشحالم! حضور احمدي نژاد كاره خودشو كرد، شوك به اين ميگن!!

آريان.گ
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 16:37
-7
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

بذارين فدراسيون به كارش برسه.هدف اصلي فدراسيون آشتي دادن علي دايي با افراد مختلف جامعست.بعد از آشتي كنان با كريمي پروين و قلعه نوعي گويا نوبت افرادي مثله استاد اسدي جان فرانكو زولا و مسعود ده نمكي رسيده پس تمركز فدراسيون رو براي برگذاري هر چه باشكوه تر اين مراسم برهم نزنيد.تازه خبر رسيده مراسم آشتي كنان دايي و امير قادري هم در پي ايجاد كدورت احتمالي در دستور كار قرار خواهد گرفت. تازه فدراسيون قراره بخش آشتي كنان خودشو گسترش بده . پس دوستان علاقمند با فرستادن مدارك لازم به فدراسيون شاهد مراسم هاي باشكوه آشتي كنان و رفع كدورت بين دوستان و آشنايانو اقوام خود باشيد. با اين فشردگي كاري هنوزم انتظار داريد به مسائل نه چندان مهمي مثل جام جهاني هم توجه بشه؟ تمام مسائل شرعي و اجتماعي اين مراسم ها نيز تحت نظر مستقيم دكتر شريفي انجام خواهد گرفت

eh3an
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 16:56
11
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

// رئيس فدراسيون فوتبال گفت: سرمربي فصل گذشته تيم پرسپوليس (افشي قطبي) يكي از گزينه هاي ما براي هدايت تيم ملي است. //

ali
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 17:9
-3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

زندگی خودتو بذار یه ور و زندگی دایی رو هم یه ور دیگه. واقعا شباهتی تو سبک زندگی نمیبینی؟ اگه نمیبینی بگو تا برات کاملا شباهت‌های تو رو به دایی بگم. اولیش هم نفرت از مردمه.

علی خطیبی
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 20:53
3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

فدراسیون فوتبال با صدور اطلاعیه ای درباره برکناری علی دایی ،از حضور مردم در حمایت از تیم ملی قدردانی کرد.

به گزارش واحد مرکزی خبر، در اطلاعیه ‌هیئت رئیسه فدراسیون فوتبال آمده است:هیئت رئیسه فدراسیون فوتبال با تقدیر و تشکر صمیمانه از حضور گرم مردم عزیز و فهیم ایران اسلامی در حمایت از تیم ملی کشورمان و با عذرخواهی از آحاد مردم به علت کسب نکردن نتیجه مناسب در دیدار تیم ملی ایران و عربستان به استحضار مردم عزیز کشورمان می‌رساند ، با تشکر و قدردانی از زحمات آقای علی دایی در طول مدت مربیگری خود که توانست با جوان گرایی ، بازیکنان ارزنده‌ای را به فوتبال ملی ایران معرفی کند، با تغییر ایشان موافقت به عمل آمد.

به گزارش خبرنگار واحد مرکزی خبر، علی دایی پس از باخت دو بر یک تیم ملی فوتبال کشورمان در برابر عربستان در چارچوب مسابقات مقدماتی جام جهانی 2010 گفت: متاسفانه در دو غافگیری دو گل خوردیم اما در طول بازی همه خواسته های تاکتیکی در زمین پیاده شد.

وی افزود: بازکنان در برابر عربستان با تمام قوا بازی کردند و کم نگذاشتند.

سرمربی تیم ملی فوتبال کشورمان اضافه کرد: به بازیکنانم افتخار می کنم؛ این فقط علی دایی نبود که شکست خورد بلکه تیم ملی ایران شکست خورد.

دایی افزود: از ابتدا بازی برای برد و با دو مهاجم به میدان رفتیم اما طبیعت فوتبال ایران همین است که وقتی گل می زنیم عقب می کشیم.

وی با بیان اینکه فوتبال برد و باخت دارد گفت: با این که شانس کمی به دور بعد داریم اما برای کسب امتیاز سه بازی بعدی با تمام وجود تلاش می کنیم.

سرمربی تیم ملی فوتبال ایران خاطر نشان کرد: باید تحملمان را بالا ببریم.

علی دایی در پاسخ به پرسش یکی از خبرنگاران درباره علت دعوت نشدن علی کریمی به تیم ملی گفت: شما در حال فضا سازی برای قرار دادن من برابر علی کریمی هستید من نمی توانم با یک بازی بازیکن به تیم ملی دعوت کنم.

ه گزارش واحد مرکزی خبر،علی کفاشیان پس از پایان جلسه اعضای فدراسیون فوتبال افزود: از مردم عزیز کشورمان که شب گذشته با همه وجود تیم ملی را تشویق کردند، تشکر می کنم و به علت شکست مقابل تیم عربستان از آنها معذرت می خواهم.

وی گفت: در جلسه امروز(یکشنبه) اعضای هیئت رئیسه فدراسیون فوتبال به این نتیجه رسیدیم که سرمربی تیم ملی فوتبال باید تغییر کند و با تشکر از زحمات آقای دایی، این موضوع را با وی نیز مطرح کردیم.

کفاشیان درباره گزینه جایگزین دایی گفت: اکنون گزینه مشخصی پیش رو نداریم اما همه مربیان مطرح کشورمان را مد نظر داریم و به طور قطع از مربی خارجی استفاده نخواهیم کرد.

علی دایی از سرمربی گری تیم ملی فوتبال ایران برکنار شد.

به گزارش واحد مرکزی خبر، این خبر را رئیس فدراسیون فوتبال اعلام کرد.

دانیال اسماعیلیان
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 21:4
-5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
سلام. فکر نمی کنم که بخواین اشکم رو در بیارین. نه؟! یعنی تا جایی که شما رو میشناسم و ... اصلا همچین چیزی در موردتون فکر نمی کنم. واقعا حرف های من براتون حجت نبود؟ یعنی نمی خواین قبول کنین که بعد از خدا به شما متوسل شدم. یعنی ... در هر حال اگه فکر می کنین ذروغ می گم, کاری نداره می تونین خوب همین طوری فکر کنین دیگه! ولی در هر حال عالم رو سرم خالی شد. وقتی انصرافه رسمی تون رو دیدم. غم دار شدم. ok!!! زوری که نی. ما مشهدی ها بالاخره آقا رو که داریم. فکر نکنین ناراحت شدم ها. نه. غمگینی یه سری مسائلی که گذاشته بودمشون کنار، با این حرف شما دوباره اومد سراغم. از این جا به بعدش هم خودم رو میسپارم به حق. یا حق والانصاف.

امیر: دانیال عزیز. کمبود وقت من چه ربطی به این حرف‌ها داره؟ کارام رو زمین مونده. و از ته دل می‌خوام در کارتون موفق باشین.
Reza
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 21:12
4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

دیروز چند تا از رفقا داشتن میرفتن استادیوم به من گفتن میای گفتم نه به سه دلیل ؛ اولا که نصف تیمو نمی شناسم دوما به احتمال زیاد ایران می بازه و سوما شبکه چهار مستند مردی روی سیم رو پخش می کنه . واقعا دیدنی بود و بعد از اون مسابقه ی مزخرف آدمو سرحال میاورد . مستند کوبریک هم خیلی جالب بود ولی اوایلشو از دست دادم و باید برم دنبال دی وی دیش .

رضا خاندانی
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 22:7
-5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

تبریک تبریک و باز هم تبریک به همه ی دوستانی که هیچوقت دایی و تیمشو دوست نداشتن بخصوص امیر قادری و امیر حسین جلالی. وای که چی میشه اگه قطبی بشه سرمربی!

هادی
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 23:13
1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
ببخشید ولی نظر منو نذاشتید.

امیر: لابد نرسیده هادی جان. این جور وقت‌ها خودت یه بار دیگه بفرست.
هادی
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 23:35
17
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
هرچی علم ما بیشتر می شود، ما بیشتر و بیشتر متوجه نظم پنهان ،عجیب و هوشمند درون طبیعت می شویم. می گویم هوشمند به این خاطر که نمودهایش را در «هرکاری» که انجام می شود از ساده ترین و پیش پا افتاده ترین تا پیچیده ترین می توانیم ببینیم. حالا فردریش نیچه جمله ای دارد که «ما از طبیعت صحبت می‌داریم و فراموش می‌کنیم که ما خود طبیعت هستیم، بنابراین طبیعت چیزی است کاملأ غیر از آن‌چه ما در تلفظ نام آن احساس می‌کنیم»، یعنی خود ما هم جزو این طبیعتی که صحبتش را کردیم هستیم و این «نظم هوشمند و پنهان» هم شامل حال ما می شود. مثلا این گزاره ی ساده که: «اگر کار خوب انجام بدهی، به تو خوبی خواهد رسید و اگر هم کار بدانجام بدهی، به جزایش( یا نتیجه اش) می رسی.»------------------------------------------حالا همه ی این مقدمه ها را چیدم تا بگویم که شکست امروز تیم ملی به قول آقای دایی که بعد از بازی گفت « فوتبال همين است. ما اتفاقي به عربستان باختيم و روي دو غافلگيري دروازه‌مان باز شد(عین جمله ایشان)» اتفاقی نبوده، بلکه بسیار معمولی است و طبیعت باز نظم خودش را برقرار کرد تا تیمی که لایق بوده(واقعا لایق بوده) ببرد و تیم ضعیف و بی بنیه و شخصی ایران به جایی که حق راستین و واقعی اش است برسد. و اینکه ایجاد بی نظمی در طبیعت هزینه ای گزاف دارد که به قول امیر قادری هزینه‌اش از دست رفتن یک جام جهانی بود، و این که دریبل‌هایی علی کریمی را در این جام نخواهیم دید. حالا نوشته ام را با نقل قولی منسوب به داروین تمام می کنم:«هرچیزی‌که مخالف طبیعت باشد در درازمدت دوام نخواهد داشت.»

امیر: «هرچیزی‌که مخالف طبیعت باشد در درازمدت دوام نخواهد داشت.» و طبیعت یعنی تغییر و انعطاف. به علی دایی می‌آد؟ از «بازگشت» آلمودوبار یاد گرفتم که همه چیه دنیا به هم وصله. و این نظم پنهان عجیب هوشمند به قول تو چیست. هادی یه ای‌میل درست کن و با ما تماس بگیر.
mebzo
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 0:21
-4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

افشین قطبی سر مربی شد ، افشین قطبی کنار گذاشته شد ، با التماس دنبال افشین قطبی هستیم به دادمان برسد ..... و چه زیباست عدالت خداوند .

محمد رضا محبی (کاکو شیرازی)
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 0:38
-5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

از شبکه ماهواره ای GEM چند دقیقه پیش "بدو لولا بدو " رو دیدم تام تیکور آلمانی هم با این فیلمهای اخیرش مثل اینکه ویروسی شده همان ویروس هالیوودی اسکاری که سازنده FIGHT CLUB را وادار میکنه تا "بنجامین باتن" بسازه . ایده سرنوشت آدمهایی که لولا از کنار آنها رد میشد (با اسلایدهای عکسها )رو دوست داشتم راستی امیر جان این "اشکان انگشتر متبرک و..." را تو نوبت اکران میبینیم یا چون ویدیوئییه تو تلویزیون خلاصه بگو این فیلم رو چطور میشه دید الانم میخوام بشینم "جاده مالهالند" دیوید لینچ رو ببینم برای بار چهارم فردا شبم نوبت "سگدانی " برای بار 8 شایدم" پالپ فیکشن " میخوامت امیر خان پاشو بیا شیراز ببینیمت دوست دارم آبیته

سمیه
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 0:47
2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

«جادوگر» ما فقط با اجازه «ذهن‌های باز» دریبل می‌زند!!!!

حالت خوبه؟ این چرندیات چیه می نویسی؟

sina
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 1:56
4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

ممنون امیر جان از این که به وبه من سر زدی. بهترین عیدی را به من دادی.

باز هم سر بزن واتقادتو بگو تا شاید وبه خوبی بشه.

راستی از کجا باید happy tree friends را بیابم

مسعود ناسوتی
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 2:18
-8
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

آقای دایی؛ ما تیم خودمان را می خواهیم.

کافی بود تا همه چیز با یک گل از هم بپاشد. تمام آنچه را که مدت ها بود به خود دروغ می گفتیم. آنچه را که از هم پنهان می کردیم و به روی خودمان نمی آوردیم. دل مان را به چند برد خفیف از تیم های ضعیف خوش کرده بودیم. شاید نیاز داشتیم زودتر از خواب خرگوشی بیدار شویم. زودتر باید می فهمیدیم که تیم آقای دایی، تیم ملی ما نیست. در روزی که آقای پرزیدنت به ورزشگاه آمده بود تا برای خودش محبوبیت (بخوانید رای) بخرد (مثل مسابقات کشتی که آنجا هم شکست خوردیم) چرخ روزگار بر مرادش نچرخید و آنچه شد که نباید می شد. تیم دایی مدت ها بود که شادابی و طراوت نداشت و می دانستیم همه ی این حمایت ها و این پنهان کردن به نفع ایران نیست. وقتی علی دایی تیم ملی را تصاحب کرد (که این هم یکی دیگر از کارهای بدون برنامه ریزی آقای علی آبادی در مسند ریاست ورزش ایران بود) تلاش کرد با ادبیات و رفتار غیر متمدنانه اش تیمش را در هاله ای از مصونیت جعلی قرار دهد و دور تیمش حبابی بسازد و در این راه از حمایت های کورکورانه ی کفاشیان، رئیس تشریفاتی فدراسیون فوتبال (که خودش هم اذعان دارد که فقط یک رئیس نمایشی است) حداکثر بهره را برد. غافل از این که این حباب روزی می ترکد. این حمایت های الکی که به رسانه ها هم نفوذ کرد باعث شد تا دایی، هم چون یک کبک بیشتر سرش را در برف پنهان کند و جو ارتشی را بر تیمش پیاده کند. هیچ کس چه روزنامه نگار، چه بازیکن، و حتی عده ی زیادی از مردم عادی دیگر جرئت انتقاد از تیم ملی کشورشان را نداشته باشد.کمترین انتقاد با بیشترین توبیخ مواجه می شد و این گونه بود که تیم ملی ایران به تیم آقای دایی تبدیل شد. امروز روزی بود که خیلی ها بر خلاف خواسته ی قبلی شان انتظارش را می کشیدند. عربستان آن هم در تهران توانست تیم آقای دایی را شکست بدهد. بالاخره باید از جایی شروع می شد؛ مرم در ورزشگاه علیه دایی شعار سر دادند و آقای گزارش گر می گفت که مردم تیمشان را تشویق می کنند! بازیکن ها دچار گسیستگی شدند و حتی نای راه رفتن را هم نداشتند و در کنار فریادهای مربی عربستان، آقای دایی حتی جرئت نداشت به کنار زمین برود و به تیمش روحیه و جنگندگی تزریق کند. این است تیم آقای علی دایی.

قرار نیست بی خودی به خودمان امید بدهیم، در شرایطی که کره شمالی راه پیروزی را خوب یاد گرفته و عربستان روحیه اش را بازیافته و کره جنوبی تسخیر ناپذیر به نظر می رسد، تیم آقای دایی شانس صعود کمی دارد. اگر با این منوال پیش برویم پیروزی در پیونگ یانگ و سئول، اگر محال نباشد تقریبا نشدنی است. امیدوارم کار درست را انجام دهیم و بفهمیم مشکل اصلی از کجاست تا بتوانیم حداقل به جام جهانی 2014 راه پیدا کنیم!

عشق سگی
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 2:46
14
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
از همان سال‌های ابتدایی به تماشای فیلم می‌نشستم و سعی می‌کردم چیزهایی درباره آنها بخوانم. از همان زمان فهمیدم برای تفسیر‌هایی ارزش قائلم که دید وسیعی به رسانه سینما دارند و در مقابل از متونی که با اشتیاق به موشکافی یک فیلم به‌خصوص می‌پردازند بیزارم. منظورم آثار همان منتقدانی است که فیلم‌های نیکلاس ری را با «هملت» یا مجسمه‌ای از لورنزو برنینی مقایسه می‌کردند. خوشبختانه آنقدر عمر کرده‌ام که جنگ و جدل منتقدان آمریکایی و بریتانیایی (در محافل آکادمیک و غیر آکادمیک) بر سر هنر بودن یا نبودن سینما را به یاد بیاورم. از سوی دیگر به قدر کافی احساس جوانی می‌کنم که بفهمم بحث آنها درباره قابلیت‌های هنری سینما تا حد زیادی جذاب و چالش‌برانگیز بود. اما این بحث با دخالت عناصری مانند ایدئولوژی، ‌سیاست، پول، تکنولوژی و جامعه‌شناسی به انحراف کشیده شد. آن دوران به‌کلی تغییر کرده است و با جرأت می‌گویم اکنون در آغاز مرحله پرآشوب دیگری هستیم که ممکن است سخن گفتن از «هنر» را به امری احمقانه تبدیل کند. ((دیوید تامسن))

امیر: بچه‌ها دیوید تامسون زیاد بخونید. فقط این بخش زیاد معنی‌اش نمی‌رسید. کاش می‌شد متن کامل‌اش رو خوند.
علی
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 3:33
-9
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

خیلی حال کردم با اون قسمت مرد دو هزار چهره که مهران مدیری به منتقده میگفت :شما فیلم میبینی و پول میگیری؟؟هه هه هه!!واقعا حرف دل من رو زد.آدم های قلم به مزد و بی سوادی مثل امیر قادری که دیپلم ردی دارند و به انسان های بزرگی مثل استاد بیضایی توهین می کنن تا بقیه واسشون دم تکون بدن لیاقتشون همینه!

سعیده
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 11:41
11
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
قبلا کامنت می گذاشتیم یه پیغام می اومد که نظر شما در حال بررسی است و یه چیز شبیه این اما الان پیغامی نیست و یکی در میون کامنت ها آپ می شه! حوصله ندارم چیزهایی رو که دیشب نوشتم الان بنویسم چون حرفهای دیشب بود. از نظر شما مشکل فوتبال ایران چیه؟ دوست داری لقبت چیه باشه ژنرال؟ سلطان؟ امپراطور؟ خدا رو شکر این روزا هیچی نداره برای ما بیژن شکیبا داره! علی دایی خدای مغالطه کاری و پیچوندنه و با اجازتون همه ما رو چنان پیچوند که رفقا از باخت تیم ملی باید خوشحال باشند. مرسی مردم از اینکه اومدید تیم ملی تون رو تشویق کردید الان هم برای اینکه احساسات شما بیشتر از این اوف نشه مربی رو جیز می کنیم و می ندازیمشون بیرون! همه چی رو هواست. وقتی فوتبال تو زندگیم پررنگ می شه اون هم وقتی که این افتضاح بازار باشه خیلی کم می آرم ضعف و کمبود ملی که همیشه سعی در فکر نکردن بهشون هستم رو سرم می آد که بالاخره که چی؟ چند سال امید داشتیم که جلو بریم و الان دعا می کنیم پس نریم! انگار فوتبال یک نمودار منحنیه که ما رو به خودمون بشناسونه اینجاست که باید بگیم ای وای... ای وای... یعنی اوضاع این قدر خرابه... فکر کنم نباید فوتبال ببینی چون باعث میشه دوباره هی فکر کنی بعد سوال کنی بعد هی تو خودت بپیچی بعد اون سردرد لعنتی می آد سراغت ولش کن د ولش کن دیگه رفیق! دفعه سومیه که کامنتم آپ نمیشه.

امیر: واقعا نمی‌دونم مشکل کامنت‌ها چیه. هر چه زودتر حل‌اش می‌کنیم. به هر حال این جمله‌ات رو خیلی دوست داشتم: «حوصله ندارم چیزهایی رو که دیشب نوشتم الان بنویسم چون حرفهای دیشب بود.» جمله‌هه بنجامین باتنی بود. 
miss khosravi
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 12:9
-5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

به قول دوستی تیمی که از بازیکنان استقلال و پرسپولیس خالی باشه همین میشه دیگه....بازیکنا بازیکن تیم ملی نبودند در حد تیم ملی نبودند....منم خوشحال شدم از باخت تیم ملی:-)))

ح.گ.ح
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 12:14
1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
آقاي قادري مسئوليت بخش سينماي جهان با كيست ؟ و اگر مطلب يا نقدي براي آن قسمت داشته باشيم بايد چگونه ارتباط برقرار كرد ؟

امیر: با وحید قادری. با این ای‌میل باهاش ارتباط برقرار کن: vahid_ghaderi@yahoo.com
ف.م.ا.
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 13:44
1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
قصد داشتم کامنتی مفصل در خصوص ابراز احساسات شما و بسیاری دیگر از مردم بابت باخت تیم ملی به عربستان بنویسم اما واقعا هنوز فضای شادی که پس از این شکست بوجود امده برایم غیر قابل درک است. می خواستم بنویسم اگر فرد فرد ملت ایران از دایی بدشان بیاید، و اگر در نزد خودمان این تیم را هم تیم دایی و نه تیم ملی بخوانیم و بدانیم ( در حالیکه نگاه ما تاثیری ندارد و تمام دنیا آن را تیم ایران می دانند)، اگر این شکست حتی منجر به برکناریِ فرض کنیم منفورترین فوتبالیست و مربی جهان هم شود، و خیلی اگرهای دیگر.... اما باز هم خوشحالی از باخت در مقابل چنین رقیبی حتی با دایی هم ناراحت کننده است. امیر عزیز، بر خلاف آنچه که آثار و نتایج این باخت را در از دست رفتن جام جهانی ( که هنوز مشخص نیست) و محرومیت از تماشای دریبل های کریمی در جام جهانی محصور کرده ای، باید یادآوری کنم که این هزینه ها کمترین موردی است که مطرح کرده ای و برای آن شاد هستید. اگر به عمق اختلافات تاریخی، فرهنگی، قومی، مذهبی، سیاسی، و حتی اختلافات سرزمینی ایران با برخی کشورهای عرب که عربستان از آنها به طور مستقیم در این اختلافات ارضی حمایت می کند به خوبی توجه می کردید، اگر احیانا کانالهای سعودی اسپرت و سایر کانالهای ورزشی عربی را بعد از بازی نگاه می کردید که چگونه تماما این مسایل را در پیروزی شان دخیل کردند، آن وقت اگر ذره ای به خاک ایران فارغ از نام دایی ها و... و فارغ از هر چیز دیگر، تعلق خاطر داشته باشیم، تلخی غیر قابل وصف این شکست را درک خواهیم کرد. با حفظ احترام به شما و سایر دوستان، من این نوع نگاه شما و هر فرد دیگر را محکوم می کنم، همانطور که رفتار دایی در کسوت بازیکنی و مربیگری را محکوم کرده ام، و همانطور که به انتخاب دایی از سوی فدراسیون فوتبال را در حالیکه از همان ابتدا مشخص بود این انتخاب دایی منجر به دو دستگی در تماشاگران میشود( اما درک نکردند ) تاسف میخورم.

سینمای ما - راست‌اش فکر می‌کنم که همیشه به این دلایل خارجی، از آن چه واقعا خواسته‌ایم و دوست‌اش داشته‌ایم عقب نشینی کرده‌ایم. می‌ارزد فعلا فحش بخوریم و احیانا آبروی‌مان برود، تا بعدا در مسیری دیگر زندگی‌مان را ادامه دهیم. تکرار می‌کنم که علی دایی برای ما فقط سرمربی تیم مثلا ملی فوتبال‌مان نبود. یک جور زندگی بود که سال‌هاست دل خوشی ازش نداریم که در حوزه‌های مختلف وجود دارد و گسترش پیدا می‌کند و خودش را نشان می‌دهد. حتی در زندگی خانوادگی و نسبت‌های فامیلی‌مان. حرص‌ام می‌گیرد از آدم‌هایی که عوض این که تلاش کنند تا به بقیه خوش بگذرد، مدام دارند زور می‌زنند تا خودشان را اثبات کنند. اخلاقیات توسعه نیافته‌ای است. زیادی کهنه و بسته است. روزی روزگاری سوزان سونتاگ گفته بود: آمریکا قوی است، اما آمریکا که فقط نباید قوی باشد. بعد وقتی طرف دیگر قوی هم نباشد. در این شرایط راست‌اش حرف عرب‌ها و آبروی ایران برایم مهم نیست. ما باید آبرویی بسازیم که خودمان می‌پسندیم‌اش.
علیرضا اویسی
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 14:32
10
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

دیشب ساعت 10:30 تا 12:30 داشتم اخراجی هارو تو عصر جدید با مردم میدیدم من کلا از ده نمکی خوشم نمی آید نه از خودش و نه از تفکرش و نه از حضورش در سینما اما باید همه ما قبول کنیم با اینکه فیلم از لحاظ تکنیکی هیچ چیزی نداشت اما مردم عاشقانه دوستش دارند و متاسفانه باید حضور ده نمکی رو در میان خدومون قبول کنیم ----------اما از این گذشته دعا کن که امپراتور دوباره برگرده می خوام برم آزادی عاشقانه داد بزنم(((((((((افشین امپراتور))))))))))

آلفردو گارسیا
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 16:17
10
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
امیر جان سلام . و سلام به همه بچه های کافه . اول همین بی مقدمه بگم که نیومدم فقط کامنت بگذارم که بگم منم هستم .... باشه ؟ باور کنید خواندن این همه کامنت خوب و بعضاً متوسط و گاهی هم غیرمنصفانه و ... لذتی جالبی داره، باشه ؟ چند ماه اخیر تقریباً روزی یک بار به کافه سر میزدم و با عوض شدن حال و هوای بچه ها ما هم تغییر فصلها رو هم دیدیم و هم احساس کردیم ... باور کنید ، باشه ؟ 1 – امیر : از خواندن نقدهایت یک به یک، زندگی و آثار کلود سوته /در بروژ / وال ای/ خوب بد زشت/مطالبی که در مجله فیلم در مورد سینماگران نوشتی و اخبار روزهای جشنواره سیر آفاق و انفسی کردیم که نگو ( اما میگن که مپرس ) این وسط هم مطالب روزنوشتت که جای دیگری برای تعریف و تمجید نمی گذارد ( فقط جای یه فنجان چای خالی است ) دمت گرم و سرت خوش باد ، باشه ؟ 2 – در برنامه های نوروز، یک برنامه هست با مجری گری فریدون جیرانی که قسمت اول آن از کارگردان روزی روزگاری دعوت کردند بیاید و در مورد آثارش صحبت کند. برنامه تقریباً داشت خوب پیش میرفت و فقط همین یک جمله کافی بود تا کمی به دیدگاهش که از حرفهای اولیه اش نشئت داشت شک کنم ( نمی دانم چرا بعضی دوست دارند از روی لجبازی یا نمیدونم چی برخلاف جریان آب شنا کنند که البته زیاد هم شناگران ماهر و قابلی نیستند ) ... جمله این بود : ما در ایران ( سینمای ایران ) منتقد ( یا همان نقدنویس ) نداریم .... اه لعنتی این جمله را از کجایت درآوردی ؟ بقیه برنامه کوفتمان شد .بیشتر توضیح نمیدهم . باشه ؟ 3 – این روزها بدجوری حالم خوب است و عاشق فیلمی شده ام که اصلاً جایزه نگرفته است ( این با شنا کردن برخلاف جریان اب متفاوت است ) و منتظر فیلم هایی هستیم که صاحبانش اهل خود خود سینما هستند . آینده مال خود خودمان است، باشه ؟ 4 – دیروز بود فکر کنم که یکی از دوستانم یک دفعه هوس کرد فیلم محبوبش حکم را ببیند و ما هم هم قافله چلان شدیم. همچنان حالم خوب بود که رسیدیم به چیزی که کمی ناخوشمان کرد " خدا بیامرزه صادق هدایت رو . تو جوونی چیزی بهم گفت که همیشه آویزه گوشمه ........... اون سرمایه خودکشی .... این چی بود وسط فیلم، ها ؟ حالا این رو مقایسه کنید با این دیالوگ (( زخم های آدم سرمایه است حامد ، سرمایه ات رو با این و اون تقسیم نکن )) به نظر میرسه از نوشتنش آدم یه حالی باید میشه، چه برسه به شنیدنش البته به نظر میرسه تا نظر شما چی باشه ؟ حالم خیلی خوبه و تازه بعدش من یک دفعه هوس کردم یه فیلم ببینم، اگه گفتین چه فیلمی بود ؟ ببخشید دیگه طولانی شد بیش از حد و مطمئن هستم که اگه ادامه بدم به بیراه میره، همین کافی بود . این هم عیدی ما : http://www.1001fonts.com/font_details.html?font_id=1088 این پایان نیست .

سینمای ما - زیادی رمزی بود. ولی خوشحال‌ام که این جا هستی.
سرپیکو
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 17:32
-2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

ما همیشه برای شکست های بزرگ آماده ایم!

محمد
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 18:3
7
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

امیر خان ،من این سینمای جهان رو زیر و رو کردم ولی اینی که شما گفتی حتمن بخونین پیدا نکردم ، پلیز لینکش کن :

پس کجاست ؟ "سید اریا قریشی (که نقدش را بر شوالیه تاریکی باز تاکید می‌کنم که در بخش سینمای جهان سایت سینمای ما بخوانید) "

ریحانه
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 21:15
7
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
به نام خدا سلام.واقعا خیلی خوشحالم.خیلی.نمیدونم چجوری باید تشکر کنم.چجوری باید از خدا تشکر کنم.خیلی خوشحالم.خیلی خیلی خیلی.نمیدونم! واقعا نمیدونم! همش دنبال معجزه بودم و اتفاق افتاد.دفعه آخری که توی وبلاگم آپ کرده بودم و کلی از نا امیدی و بدبختی و امتحان سخت خدا حرف زده بودم و اینکه مثلا چقدر سال 87 سال بدی بود برام.دوست عزیزم که اومده بود و نظر داده بود و گفته بود به خدا خیلی نگرانتم. آخرش گفته بود تقلب هایی رو که خدا بهت میرسونه رو خوب بگیر.نمیدونم همش سعی میکردم ببینم.اگه یک چیزی اتفاق می افتاد و من فکر میکردم یکی از تقلب های خداست ،دوباره همه چی بهم میخورد و من باز نا امید تر.تا اینکه یه شب من یه خوابی دیدم.توی خواب انگار که حاجنمو گرفته باشم. از خدا .ولی صبح که بیدار شدم گفتم با خودم که از اون وقت که این بدبختیه به سرمون اومد من هزارتا از این خوابهای خوش خیالی دیدم ولی باز وضع همینه.یاد تقلب رسوندن افتادم.شب قبل از خواب دیدن هم یه اتفاق کمی خوشایند افتاد و منو امیدوار کرد.نمیدونم چی شد که اون روز پدرم پیشنهاد کرد بریم حضرت عبدالعظیم و دوباره یاد تقلب و اینکه برم و اونجا با تمام وجود بخوام.از قضا روز پنج شنبه بود و بعد از نماز دعای کمیل ، باز یه نشونه ی دیگه.من که خیلی وقت بود که این دعا را نخوانده بودم(تقریبا هیچ وقت درست و کامل نخونده بودم.)رفتم توی حسینیه حرم و زار زدم . با تمام وجود از خدا خواستم.از حضرت علی علیه السلام،از امام حسین (ع).زار زدم و زار زدم.آخه اون مشکل داشت واقعا منو دیوونه میکرد.دیگه همه چی برام بی اهمیت بود.خیلی چیزا.قبل از اومدن به حرم هم چند روز پیش مادرم یه حرفایی میزد، نه به طور واضح و مشخص.بازم یه نشونه. و بعد اینکه یه شخصی به موبایل پدرم زنگ زد و باز برای من یه... صبح های عید که دیر تر پا میشم فردای همون روز پا شدم.تو اتاق بودمو صداها رو میشنیدم.انگار که حاجتم برآورده بشه.قلبم به شدت داشت میزد.از اتفاق رو به رویم یک برگه گلاسه قشنگی بود که روش یا علی بن موسی الرضا (ع) نوشته بود.کافی بود چشمم بهش بخوره.قلبم تند میزد و من فقط این ذکر رو زبونم جاری بود.تند و تند.داشتم گریه میکردم.گریه ای هم از خوشحالی که هنوز صد درصد مطمئن نبودم.وگریه ای از تلخی به خاطر این بدبختیای یک سال. با تمام وجودم داشتم پرواز میکردم.داشتم خدا رو جلو چشمام میدیدم.نمیدونم چجوری بگم.نمیخواستم از پدر و مادرم هیچ سوالی بپرسم شاید که جواب اونا بر خلاف چیزی باشه که فکر میکردم.داشتم تو تخت گریه میکردم.بلند شدم و رفتم دست و صورتم رو بشورم باز هم گریم گرفت.میخواستم سریع بیام و اینجا بنویسم دعا کنید.دعا کنید اون اتفاق خوبی که یک سال منتظرشم بیفته. به خدا دیگه هیچی نمیخوام. دیشبش توی دعای کمیل با خدا یک معامله کردم.وقتی داشتم اون معامله رو میکردم فقط اشک از تو چشمام سرازیر میشد وهق هق شدید تکون های بدنم.یه معامله ی خیلی سنگین که شاید اگر به کسی میگفتم براش خیلی بی ارزش بود ، ولی برای من با ارزش ترین.منتظر غروب بودم و لحظه ی موعود. باز دوباره قلبم شروع به تپیدن کرد.حالا فقط تو زبونم ذکر یا صاحب الزمان ادرکنی بود.هی میگفتم.هی میگفتم و کار میکردم.تا اینکه اون لحظه رسید.مردم و زنده شدم.همه چی تموم شد.یه سال بدبختی تموم شد .همه چی تموم شد و من مردم. مردم و دوباره زنده شدم.دوباره متولد شدم.از خوشحالی نمیدونستم چی کار کنم.خدااااااا!!!!! دیگه اون ریحانه ای که اعصابش از دست عالم و آدم خورد بود دیگه مرده بود.انگار قلبم باز شد.انگار توی این یک سال از حرکت کردن باز ایستاده بود و منتظر این لحظه بود.خدا ممنونم.خدا جونم ممنونم.خدا وقتی به یک بنده ی ناچیزی مثل من مهربونی میکنه ، تمام و کمال میکنه و اون چیزی رو هم که باهاش معامله کردم ، ازم نگرفت. به خدا میگفتم خدایا من که چند روز پیشش گند زدم به همه چی و گفتم اصلا نمیخوام .اصلا به درک.من که تا تهش رفتم.اصلا نمیخوام بدی و امتحانم و خیلی بد دادم و بازی رو باختم.شده بودم گروه اول از آدمایی که توی حدیث حضرت علی علیه السلام که فرموده اند: آدم های دنیا سه دسته هستند.دسته اول کسانی که همش در گذشته ها به سر میبرند و درفکر گذشته خویش هستند که زندگی رو باختند.دسته دوم آدمایی که فقط به فکر آینده اند و در رویاها و آرزوهایشان که در آرزوی آن ماندند و به جایی نرسیدند.ودسته سوم آدم هایی که در لحظه زندگی میکنند و از همه بهتر در زندگیشان موفق هستند.از پارسال که قسمت شد بریم جنوب همراه همون رفیق عزیزم که خوب چیزی برایم نوشته بود،خیلی هوایی شدم.عاشق شدم.عاشق...آرزوم این بود که امسال هم برم و حاجتمو بخوام ازشون ولی قسمت نشد.یه ناراحتی دیگه بهم اضافه شد که گفتم بیا.اونا هم منو نخواستن.ولی اون میگفت این جوری نیست و تو اونا رو داری در حالی که خیلیا گرفتاری دارن و هیچ کسی رو ندارن.خدا خودش گفته که قسم میخورم اگر کسی به حق بنده خوبش از من چیزی بخواد ، قسم میخورم که بهش میدم و من به او میگفتم کو؟پس چرا نمیده؟؟ برای من حدیث من طلبنی وجدنی رو یاد آوری کرد و گفت خدا خودش گفته هرکی عاشقش بشه ،عاشقش میشم و در آخر که هرکی که جونشو بگیرم بهش مدیونم و باید خون بهاشو بدم و خونبهای او خودم هستم! نمیدونم چرا دلم خالی شد. باز امید...گفت من برات خیلی دعا میکنم و دعاهاش گرفت. برای هزارمین بار خوشحالم.شنیده بودم سال گاو سال خیلی خوبیه ولی برام فرقی نداشت.ولی الان همه چیز برام فرق میکنه.حالا من سعی میکنم توی دسته سوم باشم ویاد این جمله از کتاب انجمن شاعران مرده افتادم که کار په دیم!! دم رو غنیمت بشمار! این چند روز هم خیلی رفتم تو فاز موسیقی فیلم.فکر کنم الان برای هزارمین بار دارم این آهنگ فیلم ندیده ام ، خداحافظ لنین رو گوش میکنم.همین حالا هم این شعر به ذهنم رسید: هر نقطه كه باشي بايد فرود آيي جاري شوي پيش روي تا به «اصل» بپيوندي چون آبشاران كه از اوج مي‌گريزد به خاكساري فرود مي‌آيد تا در انتهاي راه، به «دريا» رسد و زيبايي آيا غير از اين است گريختن از صعودهاي كاذب و فرود در قلب «اصالت» ... و در آخر این آیه از قرآن کریم که تقریبا هر روز جلوی چشمم هست:آیا خداوند برای بنده خویش کافی نیست؟ خیلی خیلی معذرت میخوام به خاطر طولانی شدن ولی چون خیلی خوشحالم دست خودم نیست.!

امیر: تو این حال برای ما هم دعا کن لطفا. ضمنا حالا که رفتی تو خط موسیقی فیلم و یاد انجمن شاعران مرده هم هستی؛ موسیقی این فیلم رو هم گوش کن که اهنگسازش امروز رفت. برای موریس ژار هم دعا کن. معلوم نیست تا کی این قدر خوب و خوشحال باشی. و به نظرم خدا ادمای خوشحال رو خیلی دوست داشته باشه.
هادی علی پناه
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 22:16
16
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام دوستان عزیز شما رو دعوت می کنم به خوندن آخرین داستان کوتاه استاد وودی آلن که به تازگی در مجله ی نیویورک چاپ شده و اسمش تفاله های منهتن هست

می تونید تو این لینک داستان رو بخونید

http://cinemajournal.org/?p=1519

محمد جواد امیرآبادی
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 23:56
-2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

1 - چثدر این بنجامین باتنو دوست داری؟

2 - نمیدونم شما چه جوری این فیلم های روز رو می بینین و کیف میکنین و فیلم عمرتون میشه ؟ به این جمله از فیلمنامه بنجامیت باتن توجه کنین : « صدای یکنواخت تیک تیک ساعت های اقای گاتو شنیده می شود .» ( ص 96 فیلم نگار ) . ظاهرا این تیک تاک مهمه که تو فیلم نامه اومده و ممکنه توی فیلم هم بوده . ولی من روی نسخه ویدیویی اون نشنیدم .و یا ترکیب رنگ و صدا و غیره ای که باید در یک فیلم مهم مثل همین بنجامین باتن وجود داشته باشه . اصلا مگه میشه یک « فیلم سینمایی » رو در جایی غیر از سینما دید و پسندید؟

3 - اصلا یه سوال اساسی تر بپرسم : شما کی فیلم میبینید ؟ در چه وضعیتی ؟ فیلمی که می توان آن را نگه داشت ، به عقب برد تا اونجایی رو که ندیدی دوباره ببینی ، چایی خورد ، در پرنور ترین حالت دید ، اصلا لذتی برای آدم میذاره؟ شما از چی لذت می برید ؟

4 - امروز می خواستم برم سینما برای دیدن فیلم بیضایی . بارون اومد و نشد . بارون تند قسنگی هم بود . اینم از تعهد ما به دیدن فیلم . ان شااله فردا.

5 - مشکل من هم مثل مشکل سعیده است . اینجا که یادداشت میذارم ، گاهی ارسال میشه گاهی نمیشه . ولی تو قسمت مطالب اوی سایت ، وقتی یادداشتی میذارم اکثرا این پیغام میاد که « شما مجاز به انجام عملیات نیستید .» اوایل فکر میکردم شاید محدودیت روزانه داشته باشه ولی ظاهرا این دلیل خوبی برای این مشکل نیست .

محمد رضا محبی
دوشنبه 10 فروردين 1388 - 23:57
-13
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
آقای منتقد مردمی با معرفت یه سوال ازت کردم "این فیلم آقا شهرام مکری رو تو نوبت اکران میذارن تا ببینیم یا چون ویدیو است از tv یا جای دیگه باید دید همین اشکان انگشتر متبرک......؟ حتما جواب بده وگرنه دیگه دوستت ندارم ببخشید"

امیر: قاعده این است که باید منتظر نوبت اکران‌اش ماند. مگر این که با توجه به ویژگی‌های خاص‌اش نتواند اکران بگیرد و آن وقت باید فکر دیگری کرد.
سرپیکو
سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 0:16
2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

موریس ژار هم رفت...!!! دیگه کی میتونه مثل موریس ژار، گرمای صحراهای سوزان رو زنده کنه!؟ الان وقته لارنس دیدنه، الان وقته ژیواگو دیدنه!!!

سرپیکو
سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 0:25
-2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

تم لارا http://www.4shared.com/file/76396698/4d94be9c/jarre_drz_larastheme_clip.html

موسیقی لارنس عربستان

http://serpico.persiangig.ir/audio/01_OVERTURE.MP3


سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 0:27
-3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

حالا این دیوید تامسون ها را از کجا میشه گیر اورد؟

ح.گ.ح
سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 0:28
3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

امير جان براي وحيد قادري ايميل فرستادم . در خصوص خودت خيالم راحت است كه اگر ايميلت را چك نكني اينجا مي توانم ياد آوري كنم . اما با اون نه . اگر ايميلش را گرد و خاك نگرفته كه هيچ ، اگر گرفته ممنون ميشم بهش اطلاع بدي .

سعید حسینی
سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 1:9
6
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

کل فروش اخراجی ها فدای یه تار موی علی سنتوری حیف که نزاشتن صدای فریاد هاشو تو سالن سینما بشنویم والا ده نمکی می فهمید فیلم پر فروش یعنی چی فروختن اخراجی فقط نشون گر اینه که درجه لذت تو تماشاگرای ایرانی اومده پایین و این یعنی خطر یک خطر بزرگ امیدوا م پرفروش شدن درباره الی این فرضیه رو باطل کنه

محسن
سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 1:15
20
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
فقط امیر قادری بخواند : هدایت هاشمی بازیگر فیلم وقتی همه خوابیم گفت :مردم به بهرام بیضایی علاقه دارند چون آدمهایی را که پای حرفشان می ایستند را دوست دارند وبه آنها احترام می گذارند . هاشمی بااشاره به اینکه چو ن فیلم وقتی همه خوابیم کار آقای بیضایی است مردم از آن استقبال می کنند و مطمئنم این فیلم از فیلمهای پرفروش امسال می شود . وی ادامه داد:بیضایی به دلیل ساخت فیلمهای خوب برادری اش را در سینما به اثبات نشانده است ..آدمهایی مثل بیضایی که جسارتا به آنها لقب دایناسور می دهم خیلی کم اند.چون خلقت دایناسورها در همه اینها یک جا جمع شده است .آنها هم بزرگ اند ،هم جای زیادی رااشغال می کنند و هم تحملشان از نظر بقیه سخت است . وی ادامه داد:مثلا در تئاتر امثال علی رفیعی و حمید سمندریان همین خصوصیت را دارند . حالا چرااینها دایناسور هستند؟چون همه کاره اند . هدایت هاشمی گفت :الان درسینما همه چیز تخصصی شده است مثلا هر کسی کار گردان خوبی است لزوما نویسنده تدوینگر فیلمبردار وطراح صحنه ولباس خوبی نیست .ولی دایناسورها در سینما آدمهایی هستند که سینما را همه جوه صاحبند .مثلا درهمین جشنواره فجر که خواستند به بیضایی بی توجهی کنند دیگر نتوانستند جایزه تدوین را به اوندهند.یعنی این آدم همان اندازه که تدوین گر است که کار گردان است .درهمه رشته ها متبحر است . وی ادامه داد:این خصوصیت فقط در مورد چند نفر صدق می کند که خب بعضی هایشان مرده اند ،بعضی هایشان دارند می میرند و بعضی هایشان که نمرده اند را داریم ما می کشیم .متاسفانه ماحافظ خوبی نیستیم و برخی فکر می کنند بزرگ می شوند اگر به اینها آسیبی برسانندیا اگر بتوانند جلوی اینها بایستند و بهشان توهین کنند.

امیر: فقط نفهمیدم محسن جان این حرف‌‌ها را در تایید بیضایی و فیلم‌اش نقل کردی یا در برابرش.
eh3an
سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 2:3
17
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
سلام داداش/ بي مقدمه يه سوال/ با اينكه ده نمكي كلش رو تو وب لاگش گذاشته! چرا جوابت رو به ده نمكي از روي سايت برداشتي؟ از كامنتها ترسيدي!؟ يا... براي اون جوابيه كلي نوشته بودم كه الان.. بايد يه جوابي بدي، يا اينجا يا ايميل! /مخلصيم/

امیر: نه. یه مشکل فنیه و توی این روزای تعطیل به بچه‌های این بخش دسترسی نداریم. با این وجود همه‌اش رو دوباره گذاشتم. اگه یادداشتی چیزی در این باره داری، حتما بارمون بفرست... و همچنین بقیه بچه‌ها...
سعیده
سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 2:6
-5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

با برکناری علی دایی یاد دیالوگ مایکل تو پدرخوانده افتادم«واقعا اعتراف من چه فایده ای داره وقتی توبه نمی کنم» گیرم که با سکوت فدراسیون علی دایی رو کنار گذاشت و اعتراف به اشتباهش کرد اما این نشونه چیه؟ بعدش که چی؟ این فقط یه اعترافه همین! نه چیز بیشتری که بشه بهش دل خوش کرد.

دیروز اصغر فرهادی تو برنامه جیرانی حضور پیدا کرد و حالی اساسی به ما داد خصوصا اون جایی که درباره شهودش از معنای واقعی درام حرف زد. اونجایی هم که داشت می گفت دستش تو نوشت حسابی راه افتاد و مراحلش رو هم دوست داشتم.

آلفردو گارسیا
سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 6:59
-2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

من بیشتر خوشحالم که در جمع شما هستم .

این هم عیدی دوم : http://filmmusic.ru/page/20 ( فکر کنم بیشتر حال رو ببرین .

هستم .

آریان.گ
سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 14:53
10
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
دوباره میامی وایس رو دیدم . ساعت 12 شبه . میزنم از خونه بیرون . این اوتوبان های تهرانو بالا پایین میکنم . اصلا معلوم نیست میخوام کجا برم . انگار بعد دیدن فیلم فقط خواستم بزنم بیرون . از تونل رسالت که رد میشم دلم هوری میریزه . انگار شهر قشنگ تر شده . میرم بام تهران . عجب صحنه بکری . انگار بعده دیدن یک فیلم از مایکل مان فقط همچین صحنه ای میچسبه شاید جو گیر شدم اما حس میکنم به درد یه سکانس مایکل مانی درست حسابی میخوره ...

امیر: «میامی وایس» دقیقا همینه. حالا خودتون معنی‌اش رو پیدا کنین.
علی مظفری
سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 14:54
10
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
سلام، آقای قادری مرسی از یادداشت باحالتون راجع به موریس ژار. واقعا واسه منم ژار یکی از دلایل عشق به فلیم و سینما بود. اصلا قبل اینکه لورنس عربستان رو ببینم عاشق موسیقی اش شدم. بابت اسب کهر رابنگر هم ممنون. نمی دونین چه حس دیوانه واری بهم دست داد وقتی اون صحنه تصمیم گرفتن آرتیگز رو یادآوری کردین. هر وقت یادش میافتم یه جوری می شم. ولی اصلا یادم نبود که اونم ژار ساخته. واقعا که چه زندگیها کردیم ما با موریس ژار.

امیر:‌چه خوبه که اون سکانس یادت مونده... میشه باهاش درباره آدما تصمیم گرفت!
علیرضا احمـدی
سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 16:22
-7
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
آقای قادری نمی‌دانم شما دنبال نسخه دانلودی با کیفیت‌ فیلم «اسب کهر را بنگر» هستید و یا دنبال نسخه دانلودی با کیفیت موسیقی متن فیلم «اسب کهر را بنگر». به هر حال من یک آدرس از آلبوم کامل موسیقی متن «اسب کهر را بنگر» ساخته «موریس ژار» برای شما و بقیه دوستان می‌گذارم، شاید به درد کسی بخورد. Behold A Pale Horse OST - Maurice Jarre - 1964 --------------------------------------------------------------------- نام آلبوم : موسیقی متن ارژینال «اسب کهر را بنگر» آهنگساز : «موریس ژار» حجم کل آلبوم : 41.3 مگابایت فرمت فایل : mp3 at 192 kbps آدرس دانلود فایل : http://rapidshare.com/files/82483311/BAPH.rar Password برای باز کردن فایل RAR حاوی آلبوم موسیقی متن «اسب کهر را بنگر» : golfo --------------------------------------------------------------------- این هم از آدرس آلبوم کامل موسیقی متن «دکتر ژیواگو» ساخته «موریس ژار» ، با اینکه اکثر دوستان این آلبوم موسیقی متن معروف را دارند ولی باز هم شاید به درد کسی بخورد. Doctor Zhivago (30th Anniversary edition) (Maurice Jarre) - 1965 ------------------------------------------------------------------------------- نام آلبوم : موسیقی متن ارژینال «دکتر ژیواگو» آهنگساز : «موریس ژار» حجم کل آلبوم : 99.5 مگابایت فرمت فایل : mp3 at 192 kbps آدرس دانلود فایل : http://rapidshare.com/files/215300887/Doctor_Zhivago_30th_anniversary-MAURICE_JARRE.rar -------------------------------------------------------------------------------

امیر: نه همون موسیقی متن‌اش. خودش رو که داریم. بابا دمت گرم... حالا که این قدر چیز عجیب و غریبی پیدا کردی، ببین «مردی برای تمام فصول» ژرژ دلرو رو می‌تونی پیدا کنی؟ خیلی دنبال‌شم. بازم ممنون. خدا عوض‌ات بده رفیق.
الهه تقی زاده
سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 19:7
12
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
*موسيقي فيلم بايد به‌گونه‌اي باشد كه تماشاچي هنگام بيرون آمدن از سينما آن را با سوت بزند. موريس ژار ..(منظور استادو که گرفتید؟) ........................................................... با احترام به لاورنس عربستان» (1962)، «دكتر ژيواگو» (1965) و «گذري به هند» (1984) که استاد برای هر سه اثر موفق به كسب جايزه اسكار بهترین موسیقی شد ،یکی دیگر از زیباترین موسیقی هایش را برای فیلم THE COLLECTOR ساخته ی ویلیام وایلر نوشته که متا سفانه کمتر شناخته و شنیده شده (تم موسيقي ای كه هنگام جمع‌آوري پروانه‌ها پخش مي‌شود در صحنه‌هاي جنايي فيلم توسط اركستر اجرا مي‌شود تا آن‌جایی كه فضاي وحشت بوجود می آورد... یادتون هست؟ ... کسی اینجا با دقت گوش کرده.... ........................................ دلم نمیاد حالا که اسمی از "لاورنس عربستان"اومده این دو سه خط نقل قول که یادم نیست از کی و کجا خوندم رو ننویسم یادمه اونروزا تا خوندم فقط نوشتمش یه گوشه ای..حس تلخ وشیرینی بهم داده بود.. "ممکن است پس از گذشت سالها از تماشای لورنس ، نه چیزی از داستان ، نه چیزی از موسیقی . نه حتی چیزی از بازیگران آن به یاد آوریم . تنها چیزی که همواره به یاد خواهیم آورد ، صحراست ، فقط صحرا .." ......................................................................... موسیقی صحنه راهپیمایی انقلابیون یک انقلاب واقعی است..در راهپیمایی ها موسیقی مارش و کرال میشنویم که واقعا جاودانست عجب شاهکاری .... آره !دقیقا تو مراسم .جشن سال نو یک نفر می‌گوید که "برای انقلاب، مردم خیلی کوک می‌خوانند!"

امیر: چه خوب که این فیلم خوب کلکسیونر رو دیدی...

سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 19:35
10
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

مستند دیازپام 10 از رفقا و آشناهای نامجو می پرسن (محسن نامجو؟) همه از دم مزخرف می گن و اون وسط نوبت به مادرش می رسه ، میگه (درست میشه انشاء الله)


سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 20:51
10
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
تولد کریستوفر واکن مبارک .یاد بازی هایه محشرش تو پالپ فیکشن و اگه میتونی منو بگیر بیوفتید عاشق اون سکانس محشره رومانس حقیقیم که جلوی دنیس هاپر بازی میکنه . معرکست شکارچی گوزن هم که گفتن نداره.

امیر: وای که گفتی بازیش توی «اگه می‌تونی منو بگیر». یه نقش مکمل که از مهم‌ترین دستاوردهای سینما در هزاره جدیده. بعد دیدن‌اش چه قدر مست این نقش بودم، خدا می‌دونه. از دست ندین‌اش. از دست ندین‌اش. چیزی شبیه ایفای واکن از نقش پدر توی این فیلم وجود نداره.
تونی راکی مخوف
سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 21:26
15
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام

1- .... دکتر ژیواگو ، لارنس عربستان "لا لا لا لا لالالا ... " . برای کسی که یه بخش از خاطرات مهمش از زمانی که فیلم بین درست و حسابی شد همین تم معروف تیتراژ اول دکتر ژیواگو بوده، خیلی سخته که بفهمه یکی از آهنگسازهای مورد علاقه اش از دست رفت. ولی همچنان با موسیقی متن لارنس عربستان و دکتر ژیواگو (ممنون از این دوستی که لینک دانلودش رو گذاشته بود) زندگی میکنیم و ادامه خواهیم داد.

2-:این هم از لینک ساندتراک کامل لارنس عربستان با کیفیت درجه یک.

http://filmmusic.ru/2007/10/25/soundtrack-lawrence-of-arabia/

هر چی ساندتراک میخواین توی این سایت پیدا میشه. مخصوصا دیدم که ساند تراک "روزی زوگاری درآمریکا: 4 ترک بیشتر از این ورسیون معروف در دسترسش داره.

3- این هم یک چکه از یکی از بهترین های دهه 90:

دیو: .... منظورت چیه؟

ریک: منظورم اینه که یک ماهه که قرارداد خوبی نداشتی. به من مربوط نیست ، وادارم میکنی بهت جواب بدم. تو قراردادی نداشتی که دزدیده بشه و ... .

دیو: تو یه رگه پستی تو وجودت هست. تو حرف نزن. یه رگه پستی در تو هست. تو چی داری ور میزنی ، تو روم بزن. من حجم کارمو میدونم. اگه تو هم بد آوردی و من گفتم پس تحملشو داشته باش. مدت زیادی باید تحمل کنی و درست هم هست.

ریک: خوب کی گفت بی خیال ماشین؟ کی گفت؟

دیو: بی خیال ماشین؟ بی خیال ماشین ، بی خیال ماشین. مگه اینجا کلاس ادبیاته؟ تو آشغالی ریک. چیه سربالا میگی؟ رو دوری خیال میکنی همه کاره اینجایی؟ تو باید..... خفه شو . تو باید بگی با کی چطور باید رفتار کرد؟ صبح اومدم دفتر یه پلیس عوضی تحقیرم کرد. بی خودی متهم میشم . هر دری وری میخوان بهم میگن چون اسم جنابعالی اون بالای فهرست روی تخته اس .

ریک: من این کار رو کردم دیو؟ من تحقیرت کردم؟ اوه خدای من خیلی معذرت میخوام.

دیو: احساس غرور میکنی؟ دنیا به کامته و داری نطق میکنی؟

ریک: ببین من اصلا وقت ندارم برای یه بخت برگشته نطقهای انسانی بکنم.

دیو: گم شو.

ریک: بسه دیو. میدونی که زیادی حرف میزنی. تا یه قرارداد میبندی تا یه هفته کسی نمیتونه بیاد سراغت . این که چقدرگیرت اومده آه که چه آدم مهمی هستی. هی بذارین یه بسته آدامس براتون بجوم. رفیقت قرارداد بسته و فقط چرند از دهنت میباره. تو سر و ته آشغالی...

این پایان نیست...................

ف.م.ا.
سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 21:59
-15
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
گویا کامنت قبلی من را سینمای ما با همان نگاهی خوانده است که در عوام رواج دارد. عوام معتقدند برای جلوگیری از خوشحالی فلان فرد یا کشور، اقداماتی خاص انجام نگیرد. من هم با این دیدگاه مخالفم. سینمای ما هم تصور کرده است که من نیز بر اساس همین دیدگاه کامنت قبلی ام را نوشته ام. اما یک مرز ظریفی بین کامنت من و چنین تصوری وجود دارد که مورد توجه قرار نگرفته است. آن دیدگاه عوام برای قبل از تحقق آن اقدام است، اما حرف من برای مرحله ای دیگر است. هر چند کامنت قبلی خیلی واضح بود، اما باز هم واضح تر می گویم حتی اگر از علی دایی خوشمان نیاید، شکست غرور ملی، فرهنگی، سیاسی و... یک کشور با این شکست به طور عینی، ملموس و عملی اتفاق افتاده است. اصلا بحث من خوش امدن از علی دایی و نمی دانم لایف استایلی که شما می فرمایید نیست. بحث من انحطاط فرهنگی است که حتی به قیمت خوشحالی خود و شکست یک نفر، حتی از شکستی با این ابعاد هم خوشحال می شود. ملازمه ای بین خوشحالی از شکست تیم ملی و بد امدن از دایی برقرا شده، نگران کننده و تاسف آور است. همه خوشحالند که تیم ملی باخت و دایی هم حذف شد. اما کمتر کسی می گوید که خوشحالم دایی کنار رفت ولی بابت باخت تیم ملی از اعماق وجود ناراحتم. البته این اکنون نگاه غالب جامعه است که نیازمند بررسی متخصصین علوم اجتماعی است.

امیر: آخه رفیق قدیمی؛ برای من حداقل این شکست تیم ملی کشورم نبود، شکست تیم دایی بود. قبلا هم گفتم ته‌اش این تیم قرار بود بشه قهرمان جام جهانی دیگه! چه ارزش و اهمیتی برای من داشت. چون از مسیری که برای رسیدن به این جام طی کرده بودیم، لذت نبرده بودم. در ضمن لحن نوشته‌ات یه جوری بد که انگار دلخوری. چیزی شده؟
روری
سه‌شنبه 11 فروردين 1388 - 23:46
8
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
الان نقد بنجامین که نوشته بودین خوندم راستش من قبل از دیدنه فیلم اومدم نقدشو بخونم وهمین الان میبینم کاری که برای دیدنه ریدر و اسلام داگ و فیلمهای دیگه انجام دادم ممنون.

امیر: هنوز که اون نقد اساسیه رو ننوشتم. بذار... بذار رفیق و ببین که چه نقدی می‌خوام براش بنویسم.
علیرضا اویسی
چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 1:24
10
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

وقتی همه خوابید-وقتی همه قرص خواب خورده اند-وقتی عمو یادگار به غار رفته تا بخوابد- وقتی همه خود را به خواب زده اند -وقتی امیر قادری با عمو یادگار رفته تو غار تا قرص خواب بخوره و خودش رو به خواب بزنه-واقعا نمی دونم چی بگم امیر عزیز تورا دوست دارم و خواهم داشت اما انصافت کجا رفته امروز فیلم را در غار شماره 3 سینما عصر جدید دیدم و مست شدم همه داشتند خمیازه می کشیدند و صدای خور خور م آمد اما من مست فیلم و روایتش و میزانسنش و بازیگریش و حرفش و کارگردانیش بودم اما نمی دانم شما منتقد ها به کجا می روید اما هرچه بکنید باز هم بیضایی بیضایست و دوست دارن سینما عاشقش همنطور که هرچه کردید اخراجی ها و ده نمکی همچنان می تازند(البته تو این یک مورد باز هم فعالیت کنید که من پایم

حامد صرافی زاده
چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 1:34
-5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
دیوید بوردول در جدیدترین نوشته اش از درباره الی بعنوان یکی از بهترین فیلم های امسال یاد کرده است. http://www.davidbordwell.net/blog/

امیر: حامد حامد حامد خوش خبر باشی. گفته بودم که این یک محصول 2008 است و نه 1387. دیوید بوردول فرق می‌کند با این ریویو نویس‌های درجه دو که مدام دنبال آگاهی‌های اجتماعی و سبک نظر گیر جهان سومی در فیلم‌های حاشیه دنیا می‌گردند. خوشحالم کردی رفیق.
mahmood
چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 1:57
17
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

امیر جان میشه سریع متن بوردول رو که برای درباره الی... نوشته ترجمه کنی و بذاری تو روزنوشت؟

حامد ايماني
چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 2:24
-13
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
«علي دايي، سرمربي تيم ملي فوتبال ايران، اخراج شد» با شنيدن اين خبر حس دوگانه‌اي پيدا كردم؛ هم خوشحال شدم و هم ناراحت. راستش از دايي خوشم نمي‌آيد و خوشحالم كه بر كنار شد، چرا كه: 1- هرگز از بن جان دوستش نداشتم حتي زماني كه دروازه ميلان و چلسي را باز مي‌كرد. اگرچه فضاي جامعه ما پر از محبوبيتهاي پوشالي و زر خريد است ولي هستند كساني كه حقيقتاً در قلب ملتند و علي دايي از آنها جمله نيست. غروري را كه در زمين بازي و در مقابل حريفان داشت (و صد البته بسيار به جا بود) در برابر مردم خودش هم به كار برد و همين سرآغاز دوري او از قلب هم ميهنانش شد و البته او هم گمان كرد به قلب مردم نيازي ندارد. 2- لجبازي او در عدم دعوت از بازيكنان شايسته اما غير هم سو با او نشان داد كه كلان‌نگر نيست و مصالح فردي را بر مصالح ملي ترجيح مي‌دهد و اينگونه لطمه‌اي سخت بر پيكر فوتبال ما وارد آورد. 3- خواسته يا ناخواسته دست در دست كساني نهاد كه فقط سوداي رياست به ورزش ايران را داشتند و به چيزي جز استفاده ابزاري صرف از ورزش براي مقاصدي خاص نداشتند.... جاه‌طلبي دايي را درك مي‌كنم و اصلاً نكوهيده نيست ولي او فراموش كرد ذات ورزش با سلامتي مي‌باشد و بازيكنان آن بايد توپ را در حيطه ورزش (كه يكي از هدف هاي اصلي آن سرگرمي‌ست) به چرخش درآورند و مواظب باشند توپشان در زمين سياسيون نيفتد. قواعد بازي در زمين سياست بسيار متفاوت است. چه بسا قانوني اصلاً در كار نباشد.؛ كه نيست. 4- از فردي تحصيل‌كرده و فارغ‌التحصيل از دانشگاهي خوشنام انتظار مي‌رود فضاي حاكم بر اطرافش را سريعتر و بهتر تجزيه و تحليل كند... شرايط جامعه ايراني و به تبع آن فوتبال ايران در چند سال اخير مناسب حضور دايي نبود. اما حال كه حضور يافت نبايد مجال مي‌داد كلمه اخراج بر پيشاني او حك شود. خيلي مشتاقم بدانم واقعاً چرا بلافاصله پس از بازي با عربستان در كنفرانس مطبوعاتي استعفايش را اعلام نكرد؟؟ براي مثال دايي بزرگتر بود يا پكرمن آرژانتيني؟ باخت به عربستان مهمتر بود يا حذف از نيمه نهايي جام جهاني؟ آيا او مي‌خواست باز هم بماند؟؟ دايي در ورزش ايران مرد. حتي اگر صد بار ديگر بخواهد يا بخواهند زنده‌اش كنند. طنز تلخيست؛ يكي از 4 اسطوره ورزش ايران (بنا بر اعلام سازمان تربيت بدني كه همين چند وقت پيش از او تجليل كرد) به سرعت زير پاي غرور خودش و خيمه شب بازي‌هاي هميشگي (ديگران) له شد!. حال اين چه اسطوره سازي و اسطوره شكني‌ست بماند... حال چرا از بركناري او ناراحتم: 1- هرگز نديدم كسي همچون او بعد از گل زني تيم ملي چه در زمين و چه از روي نيمكت با تمام وجود فرياد بزند...آن قامت بلند و مشت‌هاي گره كرده و چهره‌اي كه در وراي آن پشتكاري مثال زدني ديده مي‌شود حس زيبايي از وطن دوستي يك ايراني را نشان مي‌داد. اما جاه‌طلبي او كه عامل اصلي علي دايي شدنش بود عامل افول او هم شد... بهتر بود فضاي كشور را در اين سالها بهتر درك مي‌كرد و حساب شده‌تر جاه‌طلبي مينمود!. در زمانه‌اي كه هيچ تيم درجه 1 و 2 جهاني حاضر به بازي با تيم ما نيست. چرا مربي شد؟؟ در روزگاري كه رنگ و بويي غير سياسي و غير فني تمام فضاي ورزشي ايران را تسخير كرده و ديگران سراسيمه در پس هر مسابقه سخنراني تهيج كننده‌اي را مي‌بينند پذيرفتن مسؤوليت فقط از فرصت‌طلباني بر‌مي‌آيد كه توان لازم براي بازيگري در فضاي رقابتي را ندارند... 2- دايي ناتوان نبود اما حماقت شايد ذاتي او! و باز هم بگويم جاه‌طلبي‌اش باعث شد سراسيمه و در بدترين زمان ممكن آنچه در آستين دارد رو كند (ارائه‌اش كنند!) و متأسفانه ورزش ايران بار ديگر يكي از مهره‌هاي ارزشمند را كه حاصل تلاش غريزي خود بدينجا رسيده بود به‌راحتي به كناري انداخت... او مي‌توانست به عنوان جواني ايراني، تحصيل كرده، تندرست با پشتكاري قوي و شناسا در جهان فوتبال الگويي مناسب براي ارائه به جامعه جوان كشور باشد اما افسوس خودش شايد ناخواسته نخواست اينگونه باشد و عده‌اي آگاهانه در جهت اهدافشان او را به كار گرفتند. آنچه مايه درد است عدم استفاده درست از دايي و دايي‌هاست...قرن‌هاست نخبه‌كشي در ايران در صور متفاوتي چهره نمايانده. اين فاجعه‌اي اجتماعي است كه هيچ‌گاه تفكري براي حراست از سرمايه‌هاي انساني اين مرز و بوم (به شكلي كيفي و حقيقي) ديده نشده و نمي‌شود. علي دايي محصول ساختاري سازمان يافته و مدون از كودكي تا بزرگسالي نبود؛ او محصول خاك زرپرور ايران و تلاش و فعل خواستن خودش بود همچون همه‌ي سرمايه‌هاي خودجوش ديگر اين سرزمين. در ميان هياهوي پس از باخت تاريخي به عربستان، آنچه آتش به جانم مي‌زند امروز صداي خرد شدن استخوان‌هاي قهرمان ديگري زير نگاه و تفكر و برنامه‌ريزي سطحي آقاياني است كه تمام ورزش ايران را يك‌جا براي خود مي‌خواهند و هر چه سمت است به تنهايي و با فداكاري في‌سبيل‌الله!... مي‌پذيرند و پس از حضور خيره كننده در المپيك و داستان جام جهاني كشتي! اينك جام‌جهاني فوتبال نيز براي ايرانيان با خيال آميخته شد... كجايند مردان پر ادعا؟! لطفاً بيايند و با همان سعي كه خواستار رياست هم‌زمان بر چندين سازمان و فدراسيون بودند، پاسخگويي افكار عمومي را هم بر عهده بگيرند.... چه تصور محالي... كاري به باخت به عربستان ندارم (علي‌رغم تنفري كه از باختن به عربها دارم). سالهاست ميل به ملي بودن به شكلي كامل و حقيقي و نه اداهايي كه مي‌بينيم در اين كشور كم‌رنگ و بي رمق كرده‌اند. تنها دوست دارم بگويم: با وجود اينكه ضعف دايي در انتخاب و چينش نفرات تيم كاملاً مشهود بود و لج‌بازي و خودخواهي او اينگونه به تيم ضربه زد و امروز كه همه به او مي‌تازند (اميدوارم حداقل امشب فردوسي پور فهيم‌تر از آن باشد كه در شوي 90 بخواهد اينگونه كند)... دلم براي آن فريادهاي خالص پس از گل او تنگ مي‌شود... متأسفم كه به هنگام و به جا از وي استفاده نشد افسوس مي‌خورم كه نشان داد حداقل هوش طبيعي خوبي ندارد.باز هم مي‌گويم دايي را دوست ندارم اما يكي بايد باشد كه مرثيه‌اي بر شكستن آن قامت راستش بخواند. سالهاست درد بي‌تدبيري آزارمان مي‌دهد و به راحتي چوب حراج به دارايي‌هامان مي‌زنيم (دايي خود اين كار را بارها كرد!)... دايي محبوب نبوده و نيست اما مطمئنم با پشتكار ذاتي‌اش زندگي‌اش را آنگونه كه مي‌خواهد ادامه خواهد داد. شايد او چيز زيادي از دست نداد شايد اين ورزش ايران بود كه بيشتر ضرر كرد. كاش بيشتر در اين سخن سعدي تأمل مي‌شد كه: نه سگ دامن كارواني دريد كه دهقان نادان كه سگ پروريد!

امیر: چه مطلب خوبی. کاش سایت ورزشی داشتیم که این رو می‌ذاشتیم توش.
محسن
چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 3:4
13
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
نه اون صحبت های افشین هاشمی نه در نقد بود نه در دفاع بهرام بیضایی بحث این بود که بهرام بیضایی یک دونه است باید مواظب باشیم چه طور باهاش بر خورد می کنیم این تسلط عجیب غریب رو تمام ابزار سینما (تدوین -فیلمبرداری-موسیقی و..) به جرات می گویم تو هیچ کارگردان ایرانی وجود ندارد تو نمی تونی سگ کشی رو ببینی و از سینما لذت نبری تو نمی تونی انکار کنی که 30 دقیقه اول وقتی همه خوابیم اوج استادی بیضایی رو رو سینما نشون می ده بحث اینه که بیضایی یک دونه است همونطور که مهر جویی یک دونه است مگه تو سینمای ایران مگر چند نفر داریم که به راحتی می تونیم استاد خطابشون کنیم همین دو تا هستند امیر جان قبول کن تو این سینمای فقیر ایران تخریب نشدن و نا امید نشدن امثال مهر جویی و بیضایی اصله بعد می تونیم بریم سراغ نقد فیلم هاشون بعد من می تونم بگم که وقتی همه خوابیم رو از دقیقه 30 به بعد دوست ندارم همونطور که تا ابد هیچکاک به خاطر تسلط عجیب غریبش رو سینما (با وجود اینکه فیلم ضعیف هم کم ندارد ) مورد احترام همه است بیضایی هم اول باید جایگاه استادی اش حفظ بشه ( این جایگاهی نیست که طرفدرای قسم خورده است ساخته باشند هر کسی باشو یا سگ کشی رو ببینه در استاد بودن سازنده اش شک نمی کنه) بیضایی اصلانی نیست که بشه راحت کوبوندش و و اب از اب تکون نخوره امیر جان این حرف اخر من همیشه بشین با بتمرگ خیلی فرق داره والسلام.

امیر: ممنون که این قدر صادقانه دغدغه‌هات رو نشون می‌دی و پاشون وامیستی.
هدیه
چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 4:6
-16
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

وقتی همه خوابیم رو دیدم و خیلی دوستش داشتم، زبان اعتراض بیضایی رو دوست دارم . همیشه اعتراض رو به تحمل کردن و راه اومدن ترجیح می دم. چقدر برام جالب بود که فیلم توی فیلم هم کامل بود و جالب تر از اون اینکه عوض شدن یه بازیگر چطور یه نقشو زیر و رو می کنه. ولی خب نسبت به سینمایی که خیلی برام مهم و عزیز بود یه نمه بدبین شدم . راست می گن حقیقت تلخه و شاید چون سینما یه دروغه بزرگه( یادم نیست اینو کی گفته) انقدر جذابه. شاید بهتر بود چیزی از حقیقتش ندونم، یه وقتایی آدما با آگاهی خودشونو گول می زنن.

هادی
چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 4:26
-3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
1) اینکه میگی از مسیر حرکت تیم ملی لذت نبردی و موفقیتش هم ارزشی نداشت من موافقم. دلایلم هم یکی در کامنت قبلی که درباره ی نظم طبیعت بود نوشته بودم و یکی هم اینکه از کارتون(کارتون؟) پت و مت یاد گرفتم که موفقیت لزوما شرط صحت و اعتبار امر یا شخص نیست. 2)بعد از مدت ها که دنبال دی وی دی با کیفیت مترسک می گشتم، بالاخره پیداش کردم و زود دیدمش. فیلم های کمی هستند که در شکل گیری مانیفست اخلاقی من موثرند، اما این یکی از پایه های آن است. نمی دونم چرا این قدر کم دربارش نوشته و صحبت می شه، در حالیکه واقعا لیاقت حلوا حلوا شدن را دارد.3) من زیاد از اگزیستانسیالیسم دلخوشی ندارم، مخصوصا قسمت سارتری اش. ولی بخشی از فلسفه همین سارتر خیلی وقته ذهنم رو مشغول کرده که شرحش رو می ذارم برای بعد از انتخاب سرمربی تیم ملی4)فقط نهایت جهل یا نهایت هوشمندی می تواند در برابر تغییر مقاومت کند.____سقراط 5)(باز هم درباب فیلم مترسک) علی (ع) در مورد مومن گفته است:« شادی مومن در چهره او، و اندوه وی در دلش پنهان است.»ما روزی ایمانمان را به دست می آریم،مگر اینطور نیست؟

امیر: مترسک که فیلم عمر ماست. ولی هادی جان زدی توی خال. این شخصیت اصلی ابله مقدس‌وار، یعنی فارست گامپ و جلسومینا و همین فرانسیس لاین دل‌بوکی، یعنی آل پاچینو در مترسک، مصداق‌های جالبی برای همین کلام مولا هستند.
جوجه اردک زشت
چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 9:54
-5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
سلام آقای امیر قادری من زیاد اهل فیلم نیستم اما نوشته های شما رو می خونم توی صفحه ی شخصیم به آدرس http://en.netlo.com/ir_uglyduckling بعد از باخت ایران برابر عربستان یه عکس از علی دایی قرار دادم و پایینش نوشتم این راه که می روی به... است جز چند نفر باقی یه عالمه بد و بیراه پایین عکس نثار بنده ی خدا کردن مطلب شما رو راجع به علی دایی خوندم اول باید اجازه می گرفتم بعد مطلب رو پایین عکس قرار می دادم اما بی اجازه یه کپی از مطلب شما رو پایین عکس قرار دادم شاید دیگه کسی به دایی بد و بیراه نگه راضی باشین تو رو به خدا اگه راضی هم نیستین بفرمایین من مطلب رو بر می دارم همون اول هم نوشتم که اگه لینک مطلب رو می ذاشتم کمتر کسی سراغش می اومد تمام اطلاعات رو پایینش نوشتم فکر کنم کپی رایت رو رعایت کردم با احترام جوجه اردک زشت اینم آدرس عکس: 
http://en.netlog.com/ir_uglyduckling/photo/photoid=22090243#comments

امیر: مطلب برای خونده شدنه. فقط اون یادداشت متعلق به یکی از بچه‌های روزنوشت حامد ایمانی بود و من فقط از میان کامنت‌ها نقل‌اش کرده بودم. می‌بینید؟ مطلب خوب راه‌اش را باز می‌کند.
ح.گ
چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 12:34
-9
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

شيرين ترين باخت عمرم ، شيرين ترين تحقير عمرم

كامنت حامد كامنت خيلي خوبي بود . بحثي توش نيست . ولي كاش بعضي وقتا يكم به مسائل و اتفاقاتي كه دور و برمون داره اتفاق مي افته با يك مديوم خيلي وسيع تري نگاه كنيم . خيلي وسيع تر . كه اگر اينطور باشه خيلي درس ها از اين اتفاقات ميشه گرفت . نميدونم تو اين كافه چقدر آدم ميتونه مانور سياسي بده كه براي شما مشكلي بوجود نياد . من سعيم را مي كنم كه پرده نشين گونه صحبت كنم و اميدوارم شما هم دل رو به دريا بزنيد .

باور كنيد من كسي هستم كه وقتي تيم ملي گل ميزنه اشك تو چشمام جمع ميشه و حالا دارم اين حرفو ميزنم . حتي در يه بازي دوستانه با ليبي . ولي واقعا از اين باخت خوشحالم . واقعا . اونقدر كه نميتونم ابراز خوشحالي نكنم و در جمع هاي خانوادگي و دوستانه انگشت نماي جمع نشم . چرا كه معتقدم داره يه اتفاقاتي مي افته كه به نفع مردممونه . به نفع فوتباله . به نفع مملكتمونه . مملكت از دو راه مي تونه به گند كشيده بشه . يكي از درون و يكي از بيرون . اكثريت مردم ما از اتفاقات دروني كشورشون چيزي سر در نميارن و طبيعيست . به خود من اگر بگي تورم دو رقمي شده مي فهمم چيز بديه . ولي نميدونم اين دو رقميش يعني چي . نميدونم حساب ذخيره ارزي اصلا به چه دردي مي خوره . فقط ميدونم كمش بده . خيلي زيادشم بده . همين . پس هر اتفاقي بي افته ما ايم كه بي خبر از همه چيز ، فقط بايد پايه هاي زندگيمون رو شل تر ببينيم و ايراد رو از خودمون مي دونيم . اما اما اما ... حرف من و خوشحالي من اينجاست . خوش به حال مردمي كه وقتي كشورشون از درون به چالش كشيده شده ، از بيرون هم قابل امكانش ديدنش فراهم ميشه . وقتي تيم ملي كشورمون مي بازه ، به عربستان ، با صد هزار تماشاگر ، در آزادي ، كارگر بي سواد كوره آجر پزي ( نمي دانم تا به حال ديدي دنيايشان را نه ، من كه بچه بودم يكي از آن ها بيست متر با مدرسه ي ابتدايي ام فاصله داشت ) تازه در دلش آهي براي كشورش مي كشد و نه موقعي كه در روزنامه اي در حذب مخالف دولت مي خواند نرخ تورم فلان ( كه تازه آن را هم نمي خواند ) . وقتي كشتي مملكتمون كه تنها ورزشي هست كه وقتي دبيرش زير مي گيره مو به تن آدم سيخ مي كنه ، در ورزشگاه آزادي پر ، از آذربايجان مي بازه ، فرمولي داره كه اون ميوه فروش چرخي كه صبح تو كوچه ها مي چرخه و بي خبر از اين دنياي رسانه هست هم مي فهمه كه تو كشورش داره يه اتفاقاتي مي افته . امير باور كن خيلي اتفاق و فرمول عجيبيه . از اون شب بازي تا الان دارم روش فكر مي كنم و دست از سرم بر نميداره . هشت تا كانال داريم . مردم اكثرا يك ديش ماهواره روي پشت بوم هاشون هست . اكثرا دسترسي سريع و راحت به اينترنت دارند . روزنامه ها رو ميشه حتي از زير سبزي خوردناي مادرامون بيرون كشيد . با اين حال اين فرمول چقدرنافذ تر از همه ي اين مديوم هاست .

ميدونيد چيه ؟ من اساسا با اين فرمول زندگي مي كنم ، حال مي كنم . اين كه چقدر راحت مي تونه بدون هيچ نرم افزار و سخت افزاري به عوام اطلاعات بده . در عصري كه رسانه حرف اول و قدرت اول هر كشوريه ، اين فرمول يه فرمول بي نظيره .

ف.م.ا.
چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 14:56
7
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
سلام امیر جان. نه عزیز، برای چه از شما دلخور باشم؟ من کامنتی نوشتم و شما زحمت کشیدید، وقت گذاشتید، خواندید و پاسخ دادید. هر چند هر دو در یک چیز، یعنی نپسندیدن ِ رفتارهای نادرست علی دایی مشترک هستیم، اما در این قضیه دیدگاهمان متفاوت است که این هم ناراحت کننده نیست. حتی اگر خاطرتان باشد زمانی که نوشتید دایی، کریمی را به تیم ملی دعوت خواهد کرد، من نوشتم هرگز چنین اتفاقی نخواهد افتاد که آن کامنت موجود است. در این دو کامنت هم به هیچ وجه منظورم صرفا شما نبودی، بلکه قریب به اتفاق افرادی که می بینم مورد نظرم بودند. البته از یک چیز خیلی خوشم آمد. اینکه گفتید دلخورم، واقعیت دارد. اما نه به فوتبال ارتباط پیدا می کند، و نه سایت سینمای ما یا شما دوست عزیز. یک موضوعی شخصی است که هر عید، خاطره اش ناراحتی ام را تشدید می کند. اما از اینکه متوجه شدید خیلی لذت بردم، یعنی بیشتر از آنچه فکر می کردم باهوش هستید. باز هم ممنون.

امیر: گذشته گذشته رفیق. کاش فقط خود من‌ام می‌تونستم این جمله رو باور کنم. این فاکنر لعنتی گفته: گذشته نمرده است، حتی نگذشته است.

چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 16:13
-2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
۴سپتامبر ۱۹۱۴.ارتشهای آلمان بریتانیا و فرانسه در جریان جنگ جهانی اول در بلژیک با هم میجنگیدند.شب کریسمس جنگ را تعطیل میکنند تا دست کم برای چند ساعت کریسمس را جشن بگیرند.در ارتش آلمان یکی از سربازان که سابقهء خواندن در اپرا را نیز دارد شروع به خواندن ترانه کریسمس مبارک میکند.صدای خواننده آلمانی را سربازان جبهه های دیگر میشنوند و با پرچمهای سفید به نشانه صلح از خاکریز بالا می آیند و بسوی ارتش آلمان میروند.آنشب سربازان در کنار هم شام میخورند و کریسمس را جشن میگیرند ولی هر ۳فرمانده توافق میکنند که از روز بعد صلح شکسته شود و جنک را از سر بگیرند! صبح روز بعد دست و دل سربازان برای جنگ نمیرفت.شب قبل آنقدر با دشمن رفیق شده بودند که بی خیال جنگ شدند و از پشت خاکریز برای هم دست تکان میدادند!چند ساعت که گذشت باز هم پرچمهای سفید بالا رفت و پس از گفتگوی اینده ارتشها تصمیم بر این گرفته شد که برای سرگرم شدن با هم فوتبال بازی کنند.آنها آنقدر با هم رفیق میشوند که با هم عکس میگیرند و حتی آدرس خانه های خود را به همدیگر میدهند تا بعد از جنگ به کشور های هم سفر کنند!کار به جایی میرسد که این ۳ ارتش به هم پناه میدهند و ... تنها چیزی که باعث میشود تا قضیه لو برود متن نامه هایی بود که سربازان برای خانواده هایشان فرستاده بودند و به آنها اطمینان داده بودند که اینجا از جنگ خبری نیست! فیلم Merry Christmas رو دیدید؟ برای اونهایی که فک میکنن زندگی بهانه ایست برای شاد بودن.

امیر: هی رفیق این فیلم رو از کجا گیر آوردی؟ دنبال‌شم.
آریان.گ
چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 16:17
-5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

دوستان Merry Christmas رو که در کامنت بالا گفتم از دست ندید .

راستی واقعا دمتون گرم بخاطر ترجمه داستان وودی آلن و نقد درباره الی ...

آریان.گ
چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 17:1
0
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

http://www.cnn.com/2009/SHOWBIZ/Movies/03/30/mauricejarre.alexandredesplat/index.html?iref=24hours

http://www.runmovies.eu/index.php?option=com_content&view=article&id=431:maurice-jarre-interview&catid=35:interviews&Itemid=55

دو مصاحبه از موریس ژار

محمد
چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 17:2
9
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
نه امیر تو بگو چه حسی داره که ادم هم از مسعود ده نمکی بد بگه هم از بهرام بیضایی بعد پست مربوط به اعتراض مسعود ده نمکی با تمام کامنت های به یاد موندنی اش حذف کنه !!!!!!!! بنده خدا بهرام بیضایی که از این ساخت و پاخت ها بلد نیست ای بابا............

امیر: جریان آن پست را نمی‌دانم. ولی فعلا که سایت سینمای ما و تمام پست‌ها و بخش فیلم‌های روی پرده، پر شده از واکنش‌های منفی به فیلم آقای ده‌نمکی.
سعید
چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 17:32
0
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
نه دیگه نشد من تو تمام انتخاب هات هم تو جشنواره فجر ( البته غیر پستچی سه بار در نمی زند که هنوز از علاقه ات به این فیلم در عجبم) هم تو فیلم های خار جی امسال پایه ات بودم حتی معتقدم وقتی همه خوابیم بدترین فیلم بیضاییه اما اینکه به این بهونه بیضایی کوچیک بشه رو قبول ندارم لطفا طرفدارای بیضایی و ده نمکی رو کنار هم نزار طرفدارای بیضایی در بدترین حالت 40 تا کتاب تالیف این کارگردان و 4-5 تا از شاهکارهای سینمای ایران که ساخته این کارگردان بوده دیدیند و خوندند طرفدراری ده نمکی لطف کردند تو صف ایستادند دو قسمت اخراجی ها دیدند پس لطفا این دو اسم رو کنار هم نزار آدم حتی با دشمنش هم اینطور رفتار نمی کنه که تو با بیضایی می کنی واقعیتش بعید می دونم رئیس از وقتی همه خوابیم فیلم بهتری بوده باشه اما ما که نقدی از تو نسبت به کیمیایی و رییس ندیدیم اگر هم بوده با ملایمت گفتی این فیلمو دوست نداری امیر جان قبول کن تو و کارهات در معرض دیده و تناقض ایجاد می کنه حمله عجیب غربت به بیضایی و بعد سکوتی که در برابر افتضاحی مثل رییس داری و حالا هم که هیچ نوشته ای درباره اخرجی ها 2 و ابتذال وحشتناکی که توش هست ازت نمی بینیم این وضعیت طبیعی نیست .

امیر: در مورد فیلم کیمیایی و فیلم بیضایی، خب به نظرم رئیس فقط فیلم خوبی نیست. ولی مشکل من با وقتی همه خوابیم، عمیق‌تر و ریشه‌ای‌تر از مواجهه با فیلمی است که فقط به لحاظ سینمایی دوست‌اش ندارم. درباره اخراجی‌ها 2 هم که هنوز وقت داریم.
امین
چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 17:34
0
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

اقا فعلا فقط این رو بگم که نود امشب رو از دست ندهید. فردوسی پور فقط به عشق دایی این برنامه رو گذاشته ا . البته به عشق اذیت کردن و حرف دل ما رو زدن. از دست ندیدش.

علی خطیبی
چهارشنبه 12 فروردين 1388 - 19:44
2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
زیبایی زندگی در آنچه به دست می آوریم نیست زیبایی زندگی به راهی ست که رفته ایم ما در هیچ سرزمینی زندگی نمی کنیم ما حتی بر کره زمین زندگی نمی کنیم منزل حقیقی ما قلب کسانی است که دوستشان داریم راستی یک نقد نوشتم در مورد مرد دوهزار چهره . براتون بفرستم اگه خوب بود بذارین رو سایت ؟

امیر: سلام. حتما. منتظریم.
حامد صرافی زاده
پنجشنبه 13 فروردين 1388 - 2:12
4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
امیر جان این فیلم سه سال پیش در جشنواره فجر به نمایش درآمد که بعضی دوستان با تمسخر می گفتند آره فیلمی درباره گفتگوی تمدن ها و از این شوخی های لوس بی مزه...... فیلم کاندیدای اسکار بهترین فیلم خارجی بوده و تماشای اون که به من خیلی چسبید. ....

امیر: راست می‌گویی حامد جان. ولی آن را ندیده‌ام. هر چند این فیلمی که دنبال‌اش بودم اسم هست «یک داستان کریسمسی» محصول پارسال که با این کی اشتباه گرفتم و حتما می‌شناسی‌اش.
حامد صرافی زاده
پنجشنبه 13 فروردين 1388 - 2:22
-6
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

آقا حالا که زحمت کشیدید و ترجمه کردید، مجله آف اسکرین هم یه ویژه نامه درباره سینمای ایران درآورده که بخش مهمی از اون به فیلم آخر بیضایی و یک مطلب مفصل درباره عنصر غذا در سینمای ایران اختصاص دارد. حوصله کردید این رو در اختیار کابر ها قرار بدید

http://www.offscreen.com/biblio/pages/t_2007/1149/

شادمهر
پنجشنبه 13 فروردين 1388 - 2:55
0
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

در قسمتي از فيلم زيباي بوتيك اتي ( گلشيفته فراهاني) همراه جهانگير (محمدرضا گلزار) وارد خونه شاپوري ميشن يه اهنگي زيبايي در حال پخش شدن هست كه اتي هم از اين اهنگ خوشش مياد و از شاپوري ميپرسه ميشه اين اهنگ رو روي نوار ظبط كنيد؟

حالا شما ميدونيد اسم اين اهنگ و اسم خوانندش چيه؟

سعید
پنجشنبه 13 فروردين 1388 - 3:22
3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

کاش یکبار هم که شده مربی گری تیم ملی را به ناصر حجازی بدهند .

هدیه
پنجشنبه 13 فروردين 1388 - 3:31
1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

از جلوی یه سینما رد میشدم دیدم شلوغه، گفتم دمشون گرم چه آدمای سینما دوستی، تو عید چه جمعیتی دم سینمان، بعد رفتم جلو دیدم اخراجی هاست، پیش خودم گفتم خب چه کاریه، تو عید برید عیددیدنی حالشو ببرین. (یه چیزی هم می خواستم بگم راجع به این فیلم، دیدم چه کاریه صدای این بنده خدا رو در بیاریم، داره حال می کنه با فیلمش.)

مسعود ناسوتی
پنجشنبه 13 فروردين 1388 - 5:40
3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

علی دایی و پوپولیست ها!

علی دایی هیچ گاه فکر نمی کرد که سرمربی گری تیم فوتبال آن هم در شرایطی که سکاندارانش پوپولسست هستند به ضررش تمام شود. برای مرور ماجرا کمی به عقب تر برگردیم. بعد از بازی های فاجعه آمیز تیم ملی در جام جهانی آلمان و در شرایطی که دولت جدید و شخص رییس جمهور توجه ویژه ای به امر فوتبال داشت؛ در یک تصمیم گیری احساسی و به دور از برنامه ریزی، در شرایطی که مردم از نتایج به دست آمده اصلا راضی نبودند، مهندس علی آبادی رییس سازمان ورزش در اقدامی که طبق اساس نامه ی فیفا، دخالت مستقیم دولت در فدراسیون محسوب می شد، دکتر دادکان را از سمت ریاست فدراسیون بر کنار کرد. عواقب این کار، تعلیق فوتبال ایران از میادین رسمی جهانی بود. در چنین شرایطی کمیته ای مسئول باز گرداندن اوضاع به شرایط عادی شد. بعد از خواهش های فراوان از دادکان، برای این که در نامه ای به فیفا اعلام کند که کنار گذاشتن او و سایر اعضای فدراسیونش عملی غیر دموکراتیک نبوده (انجام این کار بعد از در گیری های بسیار صورت پذیرفت)، قرار شد رئیس فدراسیون انتخاب شود. مهندس علی آبادی که به گفته ی خودش برای این که نظارت بیشتری بر شرایط همیشه پر حاشیه ی فوتبال مملکت داشته باشد، تصمیم به شرکت در انتخابات گرفت. در یک انتخابات صوری که دیگر نامزدها همگی کنار کشیده بودند و تنها کاندیدا جناب مهندس بود به یک باره همه چیز به باد رفت و مهندس ترجیح داد به جای خودش یک مهندس دیگر را به ریاست فدراسیون بنشاند. مهندسی که یک گوشش در دست علی آبادی بود و کفاشیان نام داشت. در این حین و قبل از انتخاب کفاشیان، هنگامی که موجود ناقص الخلقه ای به اسم کمیته انتقالی زمام امور را دست داشت، امیر قلعه نوعی در حرکتی شبه دموکراتیک، به نام استفاده از خرد جمعی به عنوان سرمربی انتخاب شد.

نتایج تیم ملی در رقابت های جام ملت های آسیا و نارضایتی شدید جمعی باعث شد تا فدراسیون جدید به فکر یک سرمربی جدید بیفتد. بار دیگر خرد جمعی تصمیم گرفت تا یک مربی ایرانی سکان هدایت تیم ملی را در دست بگیرد. با وجود اصرار کارشناسان مبنی بر استفاده از مربی وطنی، به دلیل خواست عمومی جامعه، آقای علی آبادی در حرکتی خود سرانه به سراغ خاویر کلمنته اسپانیایی رفت و او قرار شد مربی تیم ایران شود که در سناریوی مضحکی به دلیل پروازی بودن وی و رقم بالای مد نظرش، مهندس علی آبادی تصمیم گرفت از او استفاده نکند و چون که خرد جمعی بر مربی ایرانی اجماع کرده بود به استخدام یک مربی وطنی رو بیاورد. در شلوغی و هیاهوی این که چه کسی قرار است سرمربی جدید تیم ملی ایران شود، همه از یاد بردند که از مهندس بپرسند چرا بار اول از اجماع خرد جمعی پیروی نکرده اید. خلاصه بعد از کلی اتفاق ریز و درشت قرار بر این شد تا افشین قطبی که کلاس کاریش را با قهرمانی پرسپولیس ثابت کرده بود و سابقه کاری بسیار معتبری داشت سکاندار کشتی به گل نشسته ی تیم ملی شود. در حالی که مسئولین فدراسیون این انتخاب را تایید کرده بودند و قطبی عملا از هواداران پرسپولیس خداحافظی کرده بود، در اقدامی عجیب علی دایی به عنوان سرمربی تیم انتخاب شد. هر علاقه مند فوتبالی که از ضریب هوشی متوسط رو به بالایی بهره مند بود به یاد دیدارهای دکتر محمود احمدی نژاد و مهندس علی آبادی با جناب اسطوره افتاد. این در حالی بود که دایی به شدت هر گونه مذاکره از جانب فدراسیون با خودش را تکذیب می کرد و این باعث شد که همه متوجه شوند که یک دستور ناگهانی باعث انتخاب فدراسیون شده تا دایی مربی تیم ملی شود؛ گویی دایی به کفاشیان تحمیل شده بود. بعد از انتخاب دایی همه چیز بر وفق مرادش پیش می رفت. هر وقت که دلش می خواست لیگ را تعطیل می کرد، شایسته ترین بازیکنان را دعوت نمی کرد و با ادبیاتی خیابانی که در شان مربی تیم ملی نبود با منتقدانش رفتار می کرد. آزادی هایی که دایی خواسته بود کم کم برای فدراسیون و شخص مهندش علی آبادی داشت گران تمام می شد. دایی مثل یک دیکتاتور راه هر گونه اعمال نظر و مشورتی را بسته بود و مهندس که از اعتبارش خرج کرده بود، نمی توانست شاهد بازی های سردرگم و ضعیف تیم ملی باشد. ولی هنوز تا پایان بازی زمان باقی مانده بود. انتهای بازی دایی با پوپولیست ها با سوت پایان بازی با عربستان هم زمان شد. در روزی که رئیس جمهور در حرکتی که خوش آمد مردم بود به ورزشگاه آمده بود، ولی نتیجه چیز خوبی از آب در نیامد. صد وده هزار تماشاچی در پایان بازی فقط به دایی انواع دشنام ها را نثار کردند و خواهان بر کناری او شدند. روز بعد از بازی کابوس وار با عربستان رئیس فدراسیون هم چنان از دایی حمایت می کرد ولی در یک اقدام ناگهانی برای خشنودی مردم بدون هیچ نظر کارشناسی، این بار علی دایی که تا روز قبل، شمایلش خدشه نا پذیر می نمود و عمل کردش مورد رضایت بود به حضیض ذلت کشانده شد و تمام کسانی که روزی به نام او برای خودشان محبوبیتی رقم زدند، به قول عادل فردوسی پور او را سیبلی قرار دادند تا تمامی ایرادات و انتقادات سمت او باشد و همگی پشت اسم علی دایی پنهان شدند. علی آبادی که برای آوردن دایی خودش را مرد همه کاره نشان داده بود، حالا در خفا تصمیم می گیرد تا او را از کار برکنار کند و البته در انظار عمومی حاضر نمی شود تا احیانا مجبور به پاسخ گویی شود. پوپولیست ها به راحتی از نام دایی برای اعتبارشان خرج کردند و در پایان هم چون مهره ای سوخته او را از دور خارج کردند. و جالب این جا بود که در برنامه ی نود مهندس کفاشیان و عادل فردوسی پور فقط توانستند به شکل کنایی به این موضوع بپردازند وماجرای جابه جایی لیوان را وسط کشیدند! و مردم در برنامه ی نود فقط روی قضیه را دیدند و عامل اصلی ناکامی تیم را علی دایی دانستند، در حالی که خود دایی هم یک قربانی بیش نیست (البته منکر ضعف مدیریتی و فنی دایی نیستم).

پی نوشت: این روزها یک پوپولیست دیگر هم برای خودش ترک تازی می کند. مسعود ده نمکی با سابقه بر خورد هایش با منتقدین و سایر کارهای ریز و درشتش با اخراجی ها رکورد های فروش را جا به جا می کند. این روزها ده نمکی با شادی از این که توانسته بود مردم را همراه بازیگران فیلمش به خواندن سرود ای ایران وا دارد سخن می گوید و دم از همدلی و همراهی با یکدیکر می زند؛ در شرایطی که در ویژه برنامه ی سال نوی شبکه سه با همان لحن آشنای تهاجمی اش به فرزاد حسنی پرید و جواب هر سوالش را با یک نیش و کنایه داد. مثل این که این روزها دور، دور پوپولیست هاست!

علي
پنجشنبه 13 فروردين 1388 - 11:13
4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
1- ديروز (12 فروردين) سالروز وفات ژاله كاظمي بود. 2- امير، تا حالا سراغ بونوئل رفته اي؟

 امیر: کامل‌اش را گذاشته‌ام برای روزی روزگاری. احتمالا بهار همین امسال. هر چند در این سال‌ها همیشه انفجار آخر فیلم «میل مبهم هوس»اش، بخش جدایی‌ناپذیر ذهن‌ام شده. دیوانه کننده. شاهکار. در این نمای معمولی چی از دست می‌رود؟
محمد جواد اميرآبادي
پنجشنبه 13 فروردين 1388 - 12:7
-10
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
آخ امير ، امير ،امير ، خدا بگم چكارت كنه . خدا لعنتت كنه كه اين كرم سالها خاموش شده ي فيلم ديدن و نوشتن و خيلي چيزاي ديگه رو تو دلم وول دادي دوباره . چرا؟ چرا بايد تو بياي اينجا و چيزايي بنويسي كه آدم حس حقارت بي سوادي رو خودش بچسبونه تو پيشونيش و بخواد بره دوباره فيلم ببينه و بخونه و بنويسه ؟ يادمه خسرو دهقان براي بهترين بازيگر زن سينماي ايران ( سوسن تسليمي ) دعا كرده بود كه قانقاريا بگيره و بميره . حالا منم ميخوام دعا كنم تو همين بلا سرت بياد . آخه چرا من پيرمردو هوايي كردي . تو اين وضعيت تنهايي و دوري از زن وبچه و خالي بودن دل از يه عشق قشنگ ، پناه بردن به سينما كار خيلي خوبيه . ازت ممنونم . كاش بتونم خودمو به پاي شما جوونا برسونم و بتونم مثل 18 تا 24 سالگي بنويسم و لذت ببرمو و كيف كنم . ميخوام تو جشنواره فيلم فجر امسال يكي از نويسنده هاي سايت سينماي ما باشم و بنويسم . منتظرم باش .

امیر: حالا کو تا جشنواره. از همین حالا شروع کن دوست عزیز.
سرپیکو
پنجشنبه 13 فروردين 1388 - 23:47
7
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

ممنون از دوست بسیار عزیز فرید عباسی...

حامد صرافی زاده
جمعه 14 فروردين 1388 - 0:43
0
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

آقا لطفا به عرض دوستان برسانید که بوردول یک مطلب مفصل هم بلفاصله بعد از مطلب قبلی درباره " شیرین " عباس کیارستمی نوشته است.

تونی راکی مخوف
جمعه 14 فروردين 1388 - 0:52
-8
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
سلام. فکر کنم کامنت قبلی نرسید. این همون کامنت قبلی هست + لینک مصاحبه با موریس ژار کبیر. 1- این هم از تعطیلات سال نو. از شنبه دوباره دانشگاه و درس و .... . البته باید اعتراف کنم که بعضی مواقع که تعطیلات خیلی طولانی میشه دلم برای درس و دانشگاه تنگ میشه. به هر حال امیدوارم که ایام خوبی رو گذرونده باشید و ایام بهتر هم پیشرو باشه. 2- این تیتر نقد امیر قادری در سایه خیال خوب بد زشت بهترینه."تثلیث". رفیق تیترت واقعا تسخیر اورسته. عالیه ها. از اون چیزهایی که باید فقط گفت Fantastic . 3- یادمه ترم گذشته استادی داشتیم که از برخی اصطلاحات عربی زیاد استفاده میکرد. یه روز در حین تدریس گفت که " کما فی السابق ...." (خدا کنه که درست نوشته باشم). یکی از بچه ها برگشت گفت استاد لطف کنین از این جور اصطلاحات عربی استفاده نکنین. استاد هم بعد از چند لحظه گفت که خوب عزیزم مثلا بگم چی. قبلنا (قبلا نا) خوبه. ببین برخی اصطلاحات عربی هست که بهتر سر زبان میچرخن ... . 4- الان یکی از خوشحال ترین انسانهای روی زمینم. بعد از چند سال بالاخره امروز تونستم کارتون محبوب دوران بچگیم رو ببینم. چوبین. البته متاسفانه نه کامل ، فقط یک دقیقه آخرش. و البته خوب همین هم خیلی چسبید. امیدوارم که پخشش همین جور ادامه داشته باشه چون تازه میخواست شروع کنه تا مخفیگاه برونکا رو پیدا کنه. 5- امروز فیلم مکس پین رو دیدم ولی به کلی ناامیدم کرد. بازی مکس پین ، بازی عمر ما ( من + 2 برادرم) بوده و هست. نمیدونم چند بار تا تهش رفتیم و هنوز عاشقش هستیم. حتی اون موقع ها یعنی یه چیزی حدود 5 سال پیش همیشه بحث ما این بود که اگر قراره فیلمی در این باره ساخته بشه چه کسی نقش مکس رو بازی کنه. و جالبه که انتخاب هر سه هم کسی نبود بجز الکس دل پیرو. تعجب نکنین اونهایی که بازی کردن میدونن چی دارم میگم. در دنیا کسی شبیه تر از الکس به مکس پین پیدا نمیکنین. ولی با این فیلمی که من دیدم.... هیچی ولش کن. 6- یه سوال: سر یه دوراهی گیر کردم. با دو نسخه از فیلم محبوبم "ریوبراوو" مواجهم که هر کدوم یه جوری آدمو وسوسه میکنه. یکی ورسیون زیرنویس و یکی هم دوبله به فارسی. البته نظر خودم بیشتر به نفع ورسیون دوبله اس ولی اگه شما به جای من بودین کدومو میگرفتین؟؟. البته یک انتخاب هوشمندانه گزینه هر دو مورد هم هست. 7- اینک لینک مصاحبه موریس ژار با جیمز فیتزپاتریک هست که در مجله ساندتراک در سال 1984 چاپ شده. فقط امیدوارم که بدردتون بخوره. http://www.runmovies.eu/index.php?option=com_content&view=article&id=431:maurice-jarre-interview&catid=35:interviews&Itemid=55 8- خدا بیامرزدت زن. ما رو با این سرخ پوستا تنها گذاشتی. بیا یه خورده آب بریزم پات تازه شی. بخور کیف کن خیلی خنکه. از یخچال در نیاوردما ، مال قناته. خدا رحمتت کنه بد زنی نبودی. اما توی زنده بودنت خیلی ما رو اذیت کردی. دائم ما رو می پاییدی و نمیذاشتی دست از پا خطا کنیم. حالا هم که رفتی ما دیگه ... پشمامون ریخته و از کت و کول افتادیم. اما مهم نیست. غصه شو نخور. تو که الحمدالله تو این دنیا بد بهت نگذشت. ما هم هر طور باشه میگذرونیم. در قید کم و زیادش نیستیم فقط خوشحالم که اقلا تو شکم سیر از این دنیا رفتی ......... . بگذریم . این پایان نیست...

امیر: عجب دیالوگ‌هایی پیدا می‌کنی عمو.
امین
جمعه 14 فروردين 1388 - 1:31
5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
12 فروردین( خداییش یه ایرادی هست دیگه که این کامنتها نمی رسه) سلام 1-پیش از این عادت به سلام دادن نداشتم. البته منظورم تو اینجاست. چون احساس میکردم همیشه با همیم دیگه . اما این دفعه به خاطر غیبت چند روزه ایی که به علت یه سفر دیگه به شمال داشتم احساس کردم باید بعد از چند روز غیبت یه سلامی بدیم و بعد شروع به پر حرفی بکنیم . البته خداییش این رو هم بگم که تو بد روزهایی نبودم چون اینجا انگار خیلی بحثها داغ بوده و ارزش وقت گذاشتن رو داشتند . حالا هم حیف که یکم در مورد این قضایا حرف نزنم . 2- اما اصلی ترین و مهمترین و "بهترین " خبر روز چیزی بود که خیلی وقت هست که انتظارش رو میکشم . یعنی اخراج اقا قلدر یا همون علی دایی که تو یه رو ز تاریخی 8/1/88 به دلچسب ترین نوع ممکن و جلوی صد هزار نفر خرد شد .تو زندگیم اصلا ادمی نبودم که که از پایین اومدن ادمها لذت ببیرم. لذت که نمی بردم هیچ ناراحت هم می شدم . اما بعضی موارد متفاوت هست . بعضی افراد هستند که به خوبی می دونی که چه طور بالا رفته اند . وقتی مبینی ادمی برای موفقیت خود و بالا رفتنش ادمهای زیادی رو پایین کشیده یا بهتر بگم با اویزون شدن از این و اون خودش رو بالا کشیده و تازه در اخر هم همون ادمها رو رها کرده و زیر پای خود له کرده . انصاف بدبد که خرد شدن اینجور ادمی خیلی لذت بخشه . واقعا شور شعفی در دلم ایجاد شد که تو این چند سال تجربه نکرده بودم . واقع از عمق وجودم لذت بردم . لذتی که شاید در چهار سال اخیر به تعداد انگشتان یک دست هم تجربه نکرده بودم که دو نمونه اش رو اگه بخوام بگم . یکی وقتی سه تا از بزرگترینهای دنیای کارگردانی برای اسکار دادن به اسکورسیزی بزرگ رو سن اومدن و موقعی که نام اسکورسیزی رو بردن و استاد به نشانه شاید تعجب و شاید شادی یه شانه ایی بالا انداخت و رفت رو سن و دیدید که اسپیلبرگ چگونخ در اغوش گرفته بودش و دیگری هم بعد از دیدن درباره الی در جشنواره بود که بعد از دیدن این فیلم انگار تمام وجودم در یک خلا نا خود اگاه بود و باعث حدود دو ساعت و نیم پیاده روی شاید در فضا بود . و اینکه یکی دیگر هم اگر بخوام بگم روز تاریخی ما پرسپولیسیهاست روزی که همه می دونیم که چه حالی داشتیم و نیاز به توضیح نداره . اما دایی ! این ادم در ظاهر رکورددار بازیهای ملی و گل زده است . انصلفا قبول کنید در ظاهر. اول یک سوال می پرسم از شما . چرا مهدی مهدوی کیا بیش از دو سال از تیم ملی دور بود دو سالی که بهترین و اماده ترین بازیکن هامبورگ بود . اما به دلایل هنوز هم نامشخص مهدوی کیا دو سال از تیم ملی دور بود . به نظرتون اگه مهدوی کیا اون دوسال رو در تیم ملی بود و الان هم با امادگی که داشت و دایی لج بازی نمی کرد و در تمام بازیها دعوتش می کرد رکورددار کی بود ؟ علی کریمی حدود یک سال و نیم هست که تو تیک ملی بازی نکرده که باعث همین هم همه می دونیم . یعنی اگر کریمی این مدت رو در تیم بود و همه میدونیم که حد اقل تا سه سال دیگه هم مرد اول فوتبال ما است بازی ملیش بیشتر نمی شد ؟ همین قضیه برای هاشمیان هم بود و مهمتر از هم دوری چند ساله خداداد از تیم ملی که تو بهترین شرایط در پاس بازی می کرد و شاید بشه گفت بیش از سه سال از تیم ملی دوربود . و همه اینها در زمانی بود که تیم ملی دست بلاژوویچ و ایوانکوویچ بود و در همون زمان هم بیشترین بازیهای دایی رقم خورد . دورانی که دایی در صد در صد بازیهای تیم ملی بازی میکرد . یعنی بازیی نبود که ایشون توی تیم نباشه و تازه در همه هم نود دقیقه بازی کرد . اینها همه زمانی بود که همین اقای دایی اسپانسر اصلی تیم بود و باقی ماجرا که همه میداینیم . میبینیم که همه عوامل دست به دست هم داده بودند که این اقا بره بالا . فقط این رو هم بگم که کریم باقری و دوری 6 ساله از تیم ملی رو هم فراموش نکنید . که در این 6 سال اماده ترین بازیکن لیگ ایران بوده است . و این که فکر نکنم گل زدن به گوام و مالدیو و لایوس و.. اون هم در شرایطی که لیاقتش رو نداشته باشی ارزشی داشته باشد . اقا جون بذار بگم که اگر کامنتهای قبلیم رو هم در زمان بحثهای قدیمی خونده باشی میبینی که من یکی از مخالفان شدید این ادم بودم و این حدود ده سال سابقه داره . ور دراین ده سال جنگ و جدالهای زیادی سر این اعتقادم داشتم . و حالا همه به این قضیه رسیده اند. در میزان محبوبیت این تیم یه چیز جالب بگم که یکی از رفیقهای ما حرف خوبی می زنه . میگه که این تیم رو حتی پیرزنها هم دوست ندارند . وای که پسر چه روزهای خوبی رو دارم پشت سر میذارم . بلاخره منفورترین ادم زنگیم شکست . 3- امیر جان در مورد موریس ژار فقید هم بگم که نمی تونم ادعا کنم همین قداستی که برای تو داشته را برای من هم داشته . اما این رو بگم که من حافظه ضعیفی دارم و خیلی عوامل فیلمها در خاطم نمی مونه . اما تنها اهنگسازی که ( غیر موریکونه) تو این سالها همیشه در ذهنم باقی مونده بود موریس ژار هست . و این من هم یک کپی از همین نسخه ایی که روی سایت گذاشتی دارم . و باید اعتراف کنم که شبهای زیادی رو باهاش گذروندم . من که عادت دارم در زمان کتاب خوندن باید حتما کلاسیک گوش کنم . یکی از اینهایی که در این میان هم گوش می کردم همین کپی بود . اما به علاقه تو حسودی می کنم .4- امیر جان در مورد سوالی که پیش از این پرسیده بودم و گفتی چه جوابی به ان بدم می خواستم بگم که اخه چون من وقتی همه خوابیم رو در جشنواره ندیده بودم. و الان که دیدم باید این رو بگم که بر خلاف سگ کشی و مسافران و باشو غریه کوچک و مهمتر از همه کلاغ چندان از این فیلم خوشم نیامد . اما امیر خوب با اینکه خوشم نیومد اما نمی تونم بگم که فیلم بد یا ضعیفی است . شاید به دلیل این باشد که به خاطر انتقادهای که شده بود توقعم از فیلم پایین اومده بود . اما هنوز هم نمی تونم بگم فیلم بدی است بر خلاف اینکه در مورد اخراجیها می تونم بگم این فیلم به صورت معجزه اوری مزخرف از اب در اومده . اما این رو بگم که با تمام این موارد بیضایی توقع ما رو براورده نکرده . سوالم به همین خاطر بود . 5- و اینکه امیر با این اومدن قطبی خیلی پاام . همون قدر که اول فصل مخالف برگشتنش بودم الان دوست دارم که برگرده . البته اصلا مساله فنی و از این چیزها نیست . فکر کنم تنها کسی که می تونه این تیم رو نجات بده ادمیه به نام قطبی و مهمتر از همه با اخلاق قطبی . البته یک نفر دیگه هم در ذهنم هست . اما قطبی بدرد این موقعیت می خوره. خوب دو تا کره رو هم که میشناسه . پس مناسب ترین گزینه است. البته فدراسیون طبق اصول قدیمی و برای هیجانی تر کردن پروسه انتخاب مربی اعلام کرده که شاید مثل دفعه قبل یکی خارج از گزینه های احتمالی رو مربی اعلام کنه . می دونید به این چی میگن ؟ اول اینکه دست خودشون نیست و دوم اینکه با عرض معذرت کرم دارن. 6- اقا من تازه دلایلی که از این ادم بدم میاد رو نگفتم. چون اگه می خواستم بگم خیلی دیگه زیاد می شد. همین بسکه حالم ازش بهم می خوره .

امیر: هر سه لحظه، لحظه‌های رویایی من هم بودند.
عشق سگی
جمعه 14 فروردين 1388 - 2:1
-12
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سایت fexon.com نظر سنجی وحشتناکی گذاشته حتما یه سر بزنید.

محمد رضا محبی
جمعه 14 فروردين 1388 - 4:20
8
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
چقدر بده دنبال جواب سوالت از امیر قادری باشی سوالی که باید با مشغله این روزهای تعطیل تا دم صبح بشینی و بنویسی و بعدشم هر چی بگردی تو کامنتهای 12 فروردینی نبینیش امیر بابا چکار میکنی ! از دیوید لینچ و "جاده مالهالند " و "بزرگراه گمشده " پرسیدم نظرت چیه یا اگه قبلا نظری دادی کجا نوشتی همینطور هال هارتلی و " آدمهای ساده " و "آماتور"ش ( این فیلما رو اخیرا دیدمو بعد از "درباره الی " بد جوری رفتم تو کفشون تو رو خدا یه چیزی بنویس )

امیر: چه قدر بده که یه بار دیگه مجبور بشی بگی آقا کامنت‌ات نرسیده. اگه می‌شه یه بار دیگه... (و نه البته لطفا این سوال!)
هدیه
جمعه 14 فروردين 1388 - 5:33
-12
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

دمشون گرم، چه حالی دادن با اینترنت میدونی شون. عاشق این جو چند ماه مونده به انتخاباتم، کارایی می کنن کارستون.

علیرضا اویسی
جمعه 14 فروردين 1388 - 12:31
-16
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

تعطیلات تمام شد و دوباره همه چیز از نو تموم شد باید سوخت و ساخت به امید روزی که بتونیم با آرزوهامون بدون ناراحتی زندگی کنیم

مریم.م
جمعه 14 فروردين 1388 - 13:3
11
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام

اون اهنگ تو بوتيک مال گروه H.I.M که خوانندش ويل ولو اسم اهنگ Gone With The Sinاز البوم And Love Said No

سعید حسینی
جمعه 14 فروردين 1388 - 14:10
8
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
فروش بسیار بالای اخراجی های 2 علی رغم شادی ظاهری که تعدادی از تهیه کنندگان را در بر گرفته یک علامت خطر است علامت خطری برای سینما برای مخاطبانی که نتوانستیم به درستی سلیقه انها را مدیریت کنیم آنقدر از طریق تلویزیون و سینما کمدی های سطحی و نازل به خوردشان دادیم تا سر انجام به این روز افتادند به روزی افتاده اند که برای دیدن اخراجی ها حاضرند تا ساعت 2 شب هم در صف بیاستند اتفاقی که افتاده آنقدر تاثر اور است که هر چه سریعتر باید همه دست به کار شویم فروش بالای اخراجی های 2 یک شروع است شروع فیلم هایی به سبک اخراجی ها و سقوط سینمای بدنه ایران که به واقع مهمترین بخش سینمای هر کشور است چون سینمای هنری و روشنفکرانه به هر صورت کار خود را می کند اما این سینمای بدنه هر کشور است که قدرت سینمای آن کشور را نشان می دهد . این سینمای بدنه است که سطح فرهنگی جامعه ان کشور را نشان می دهدو اینجا است وقتی که می گوییم رسیدن سینمای بدنه به اخراجی ها یک سقوط است .سینمایی که زمانی با اثاری مثل چهارشنبه سوری-مارمولک-زیر پوست شهر و مهمان مامان حرکت می کرد امروز و در اغاز سال 1388 دست به دامان اخراجی ها شده در یان اتفاق همه مقصرند از مسیولان که با ندادن مجوز اثاری مثل سنتوری -کتاب قانون -صدسال به این سالها - اتشکار نگزاشتند سطح سلیقه مخاطب عام سینما بالا برود کارگردانانی مثل داریوش مهر جویی - محسن امیر یوسفی و سامان مقدم نا امید شوند از سینما گرانی مثل تهمینه میلانی -کمال تبریزی-بهروز افخمی -رخشان بنی اعتماد که به جای اینکه نگران مخاطبشان باشند به جای اینکه به سینما به مثابه یک ضیافت جمعی در رهایی انرژی نهفته جامعه و رسیدن به یک لذت جمعی بنگرند همه یا روشنفکر شدند یا منتقد اجتماعی یا فییلسوف و به این نکته دقت نکردند که هنر این نیست که سینما را کلاس درس کرده و مخاطب را موعظه کنیم بلکه تاثیر گزاری باید از طریق نا خود آگاه باشد تهمینه میلانی دقت نمی کند که آتش بس به شدن فیلم انسانی تر و معناگرا تری است نسبت به سوپر استار چون لاقل نخستین هدف سینما که رساندن مخاطب به یک لذت بصری است به انجام می رساند کاری که سوپر استار در انجامش ناتوان است و هر وقت کاگردانی از ابزار کارش از خود سینما لذت نبرد فیلمش هم مطمئننا مخاطب را آزار می دهد اوج سینمای تهمینه میلانی دیگه چه خبر و اتش بس است چون شیطنت و هوش تهمینه میلانی در این دو فیلم نهفته است نه در اثاری مثل سو پر استار که کاگردان خوش ذوق ما به فیلسوف تغییر جایگاه داده اینجاست که کمال تبریزی هم سقوط می کند وقتی می خواهد در همیشه پای یک زن در میان است حرف فلسفی بزند به واقع بدترین لحظه های سینمایی اش را رقم می زند چون نمی داند که فیلسوف بزرگ سینمای ما داریوش مهر جویی لذت مخاطبش از سینما را به همه حرف های فلسفی که که از همه این دوستان بهتر بلد است ترجیح می دهد و اینجا است که سنتوری ساخته می شود که هم انسان شناسی دارد هم نقد اجتماعی هم زیبایی و در نهایت رساندن مخاطب به یک لذت بصری وقتی داریوش مهر جویی نمی تواند فیلمش را اکران کند وقتی کمال تبریزی و تهمینه میلانی از مسیر اصلی اشان منحرف می شوند وقتی جوانانی مثل سامان مقدم -اصغر فرهادی-محسن امیر یوسفی و مازیار میری در اکران اثرشان با مشکل مواجهند وقتی مسعود کیمیایی به رییس می رسد و بیضایی از سگ کشی به فیلم اعصاب خرد کن وقتی همه خوابیم پس حقمان است که بنشینیم و اینچنین رقص اخراجی ها را در میانه سینمای بدنه مان ببینیم بنشینیم تا مسعود دهنمکی به ما سر کوفت بزند که ببینید مردم اینجور سینما را میخواهند و حیف که نمی داند فروش بالای اخراجی ها فقط یک واکنش است واکنش به لذتی که مخاطب سالهاست از سینما در این کشور نبرده و به جای سنتوری و درباره الی مجبور است با اخراجی ها ببرد.

امیر: چه یادداشت خوبی. می‌ذاریم‌اش صفحه یک سایت. نه به خاطر بد گفتن از فیلم ده‌نمکی. بیش‌تر به خاطر تاییدات درست‌اش.
ali khatibi
جمعه 14 فروردين 1388 - 14:52
4
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

Man: How long is a milion year?

God: It's for me a Minute....!

Man: How much is a milion dollar?

God: It's for me a Peni....!

Man: Give a Peni....!

God: Wait a Minute....!

سامان
جمعه 14 فروردين 1388 - 19:9
1
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

ضا رشید پور از اصول کار مطبوعاتی ناآگاه بود مناسب چاپ

ارسال به دوستان دبیر تحریریه روزنامه فرهنگ آشتی از استعفای جمع کثیری از اعضای تحریریه این روزنامه در ماه های پایانی سال گذشته خبر داد. بابک غفوری آذر با اشاره به روند انتشار دور جدید روزنامه فرهنگ آشتی گفت:دور جدید روزنامه فرهنگ آشتی در اواسط آبان ماه آغاز شد و آقای رشیدپور به عنوان سردبیر،اداره روزنامه را متقبل شدند.

وی افزود:رشید پور در آن زمان طی تماسی از من خواستند که دبیری تحریریه روزنامه را قبول کنم و از آنجا که ایشان گفتند می خواهند کار حرفه ای انجام بدهند و بر اساس این وعده دبیری تحریریه را قبول کرده و با یک گروه خبری کار خود را آغاز کردیم.

این فعال رسانه ای در ادامه تصریح کرد:دور جدید انتشار روزنامه با رویکرد فرهنگی -اجتماعی رسماً از دوم آذر آغاز شد و هر چه زمان می گذشت متوجه شدیم که سردبیر روزنامه احاطه کامل به اصول مطبوعاتی نداشت و در بدیهی ترین امور روزنامه نگاری از جمله انتخاب تیتر از ضعف شدیدی برخوردار بود.

وی خاطرنشان کرد:در ماه های پایانی سال گذشته با توجه به مشکلات مختلفی که در روزنامه شاهد آن بودیم که مهمترین آن ناآگاهی آقای رشیدپور به اصول روزنامه نگاری بود جمع کثیری از اعضای تحریریه استعفا دادند ولی به خاطر تعهد کاری خود تا پایان سال همکاری خود را ادامه دادند.

غفوری آذر با اشاره به تهیه سالنامه 96 صفحه ای از سوی تحریریه روزنامه، اظهار داشت:علی رغم هماهنگی های لازم با سردبیر در خصوص تهیه سالنامه 96 صفحه ای برای ایام نوروز و تلاش گسترده تحریریه و برخی روزنامه نگاران دیگر برای این سالنامه و آماه کردن مطالب گوناگون، ولی در روزهایی که سالنامه باید برای انتشار به چاپخانه می رفت آقای رشیدپور به بهانه کمبود وقت از انتشار این سالنامه جلوگیری کردند و نه تنها زحمت بسیاری از دوستان نادیده گرفته شد بلکه علاوه بر حقوق مادی،حقوق معنوی این جمع نیز با عملکرد سردبیر زیر سوال رفت.

وی با بیان اینکه حقوق اسفند و عیدی روزنامه نگاران شاغل در این روزنامه هنوز پرداخت نشده است،گفت:علی رغم اینکه رشیدپور به مابقی همکاران که تمایل به ادامه همکاری با روزنامه داشتند گفته بود که برای 15 فروردین به سر کار خود بیایند ولی طی روزهای گذشته از طربق پیامک به این عده اطلاع دادند روزنامه تا تیر ماه منتشر نخواهد شد و این نوع عملکرد در شان سردبیر یک روزنامه نمی باشد.

گفتنی است در پی اظهارات دبیر تحریریه روزنامه فرهنگ آشتی خبرنگار ایلنا با سردبیر روزنامه تماس گرفت ولی موفق به گفت وگو با رشیدپور نشد

یک بار نوشتم برات که چرا تو این روزنامه مینویسی میدونم اعضای تحریریه آدمای کاربلدی هستند اما این رشید پور رو نمیتونم هضم کنم

محمد جواد امیرآبادی
جمعه 14 فروردين 1388 - 19:38
3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
امیرخان قادری . تو رو خدا این کامنت ها رو درست کن و یا حداقل یه قاونونی براش تعریف کن تا تکلیفمون رو بدونیم : یا ارسال نمیشه و یا می نویسه مجاز نیستی. اگر روزی دوبار بخوای بفرستی و شانس داشته باشی و بار اول ارسال بشه ، بار دوم می نویسه مجاز به انجام عملیات نیستی . به قول دوستی هر چی الان می نویسی مال همین حالاست . الان یه چیزی تو دلت و ذهنت یاری میده و می خوای که اونو با بقیه شریک بشی ، نمیشه که بگی نرسیده و تمام .

امیر: لطفا اجازه بدین تعطیلات تموم شه و بچه های فنی بیان سر کار.
hooman
جمعه 14 فروردين 1388 - 22:24
-5
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

خانم هدیه! یعنی می‌فرمایید ساخت سینمای آزادی و پردیس زندگی و اریکه ایرانیان و پردیس ملت هم که توسط شهرداری انجام شده برای انتخابات بوده؟ ما نمی‌خوایم یاد بگیریم که فارغ از اتهام زنی، بدبینی و غر زدن و ادای آدمای باهوش رو دراوردن از امکاناتی که در اختیارمون قرار می‌گیره استفاده کنیم و خوشحال باشیم که کسایی تو مملکت هستن که کار انجام میدن. بعضی وقتا فکر می‌کنم ما مملکتمون رو دوس نداریم و خیلی دوست داریم پر باشه از فلاکت و بدبختی و عقب‌موندگی . چون اینجوری راحت‌تر می‌تونیم غر بزنیم و کم کاری‌های خودمون رو توجیه کنیم.

مریم
شنبه 15 فروردين 1388 - 2:30
7
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

مطلب سعید جالب بود لاقل تو این شرایط خیلی که هر لحظه فروش اخراجی ها داره رو سرمون خراب میشه چسبید راستی چرا رو صفحه اول نزاشتینش

امین
شنبه 15 فروردين 1388 - 3:31
10
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

صحبتهای این دوستمون ( سعید حسینی) خیلی منطقی و درست بود . امیر من هم می خواستم از این حرفها بزنم و یکمی دلیل برای پر فروشی این فیلم بیارم و از این حرفها که گفتم فعلا حرف این دوستمون خوب بود. بمونه برای فردا . امیر از تو یه انتظاری داشتم که هنوز براورده نشده . فکر میکردم که.....

امین
شنبه 15 فروردين 1388 - 3:44
10
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
امیر جان خیلی از این تولد یازیها و تبریک گفتن ها خوشم نمیاد . مخصوصا ایرانیش . اما خوب چون یکی از بهترین فیلمهای ایرانی زندگیم زیر پوست شهر می باشد. حوب به خاطر دلم هم که شده بذار بگم که چهاردهم فروردین تولد رخشان بنی اعتماد بود. زیر پوست شهر اولین فیلمی بود که تجربه بارها دیدن یک فیلم در سینما رو به من داد. فکر کنم دیدن یک فیلم برای شش بار در سینما کم نباشه. البته این رو بگم که رکوردش برای من دست چهار شنبه سوری هنوزه. تا ببینیم درباره الی رو چند بار خوهیم دید. یک بار دیدن و سه بار صف ایستادن تا حالا برای این فیلم. اه چه قدر حرف میزنم. تولد یکی از کارگردانها مورد علاقه ایرانیمه همین. راستی گیلانه .... .

امیر: آره. زیر پوست شهر بهترین فیلم خانم بنی‌اعتماده.
امین
شنبه 15 فروردين 1388 - 3:56
6
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

عجالتا همین که کابوس مترسک تمام شده کفایت می کند

آقاي «مترسك» و روزنامه «فرهنگ آشتي»

وبلاگ حرفه؛خبرنگار ـ حتما همگی شما روزنامه فرهنگ آشتی را خوانده اید. و یا حتی نامش را شنیده اید. این روزنامه که در حوزه فرهنگ و هنر فعالیت می کرد به دلیل ورشکستگی پس از یک دوره چند ماهه فعالیت مستمر و مفید؛ تعطیل شد تا اولین خبر ناراحت کننده مطبوعاتی در سال 88 باشد. یادداشت یکی از دبیران روزنامه «فرهنگ آشتی» درباره علل و عوامل ناکارآمدی سردبیر و مسئولان روزنامه و تعطیلی آن پس از یک دوره انتشار با کیفیت.

فهیمه خضرحیدری: هم دوستان و همكارانم و هم خوانندگان اين وبلاگ در طول دوهفته گذشته مدام از من درباره «فرهنگ آشتي» و آنچه در اين روزنامه گذشت، پرسيده‌اند و من در تمام اين مدت آنقدر خسته و بي‌حوصله بوده‌ام كه اغلب به پاسخ‌هاي كوتاه بسنده كرده‌ام.حالا هم اگر بخواهم مختصر و مفيد بنويسم، بايد برگردم به آذر ماه گذشته و روزهايي كه تازه «اعتمادملي» را كنار گذاشته بودم و واقعا ديگر دلم نمي‌خواست – دست كم تا مدتي – دست به كار مطبوعات شوم.رضا رشيدپور كه تماس گرفت و اصرار كرد براي ديدار و جلسه گذاشت و از اهداف چنين و چنانش گفت، شوق يك كار تازه، با گروهي تازه بار ديگر زنده شد.

همان موقع خيلي‌ها اشاره كردند به سوابق خراب آقاي رشيدپور در مجله «رويش » و برخورد غيراصولي و غيرحرفه‌اي‌اش با تيم آن نشريه، همان موقع خيلي‌ها گفتند و نوشتند كه ايشان شخصيت انجام كار بزرگي مثل انتشار يك روزنامه را ندارد و بعضي‌ها برحذرمان داشتند كه سابقه و اعتبار حرفه‌اي‌مان را براي «سردبير» شدن يك «شومن» تلويزيوني هزينه نكنيم.نمي‌گويم من و دوستان همراهم هم هيچ ترديدي نداشتيم.

البته كه داشتيم اما به هرحال همه ما دوست داشتيم كار كنيم؛ طرحي نو دراندازيم و حاصل تلاش صادقانه‌مان را ببينيم و در آن مقطع «فرهنگ آشتي» مي‌شد همان «جاي ديگري» باشد كه به جست‌وجويش بوديم.پس بر آن شديم كه از حاشيه‌ها دور بمانيم و با وجود اشكالات اساسي دل به انرژي خودمان و ايجاد تغييرات در آينده ببنديم.جلسات متعدد و پي‌درپي‌اي برگزار شد.عده‌اي از بهترين‌هاي مطبوعات به دعوت ما و از سر لطف و مناسباتي كه با ما داشتند به اين جلسات آمدند و رفتند.ما چيزي نداشتيم؛ جز اعتبار حرفه‌اي كه هر كدام با سال‌ها تلاش صادقانه به دست آورده بوديم ، چيزي نداشتيم جز تفكر ، تجربه و ايده و البته انگيزه و نيرويي سرشار براي نوشتن و براي توليد فضايي بهتر.

رضا رشيدپور هم كه خب در اين ميان از بدحادثه يك شبه شده بود آقاي سردبير؛ اگرچه حتي نمي‌توانست يك جمله بدون اشكالات فاحش دستوري بنويسد، اگرچه فرق «تيتر» و «روتيتر» و «سوتيتر» را نمي‌دانست – و تا همين اواخر هم درباره تفاوت اينها شيرفهم نشد- اما به هر حال در آغاز كار انگيزه و علاقه درخور توجهي از خودش نشان داد.يادم مي‌آيد در پاسخ به نگراني‌هاي ما براي تامين هزينه‌هاي فرساينده انتشار يك روزنامه سوئيچ اتومبيلش را در دست مي‌چرخاند و شوخي مي‌كرد كه : « اي بابا ، فوقش اين را مي‌فروشم!»...

بله ما اين نشانه‌ها را ديديم اما انگار حتي بيشتر از باراك اوباما به شعار «تغيير» ايمان داشتيم.كار شروع شد و به جرات مي‌توانم بگويم در زماني واقعا كوتاه ، زحمت شبانه‌روزي ما ، روزنامه «فرهنگ آشتي» را به يكي از بهترين و پرتوليدترين روزنامه‌هاي كشور تبديل كرد.برجسته‌ترين چهره‌هاي هر حوزه به درخواست ما و به اعتبار ما در روزنامه ستون ثابت گرفتند و بهترين‌ها در آن نوشتند.

همين جا بايد تشكر كنم از آقاي عباس عبدي و آقاي دكتر قاضيان، از آقاي بهنود،آقاي دكترتقي آزاد ارمكي، آقاي كريم ارغنده‌پور و از بسياري ديگر از چهره‌هاي مهم و موثري كه در حوزه كاري خود من – جامعه – از نظر و نقد و نگاه و مطالب برجسته‌شان استفاده كرديم و هيچ يك هم آقاي رضا رشيدپور را نمي‌شناختند، بلكه همراهان و دوستان ما بودند....

ما هر شب تا 12 نيمه‌شب در روزنامه‌اي كه آقاي سردبيرش تازه ساعت 7 بعدازظهر گريم‌كرده و خوشحال سري به آن مي‌زد جان مي‌كنديم و از نقص جدي و تاسف‌آور بخش فني روزنامه گرفته تا ساده‌ترين مباحث مالي و اداري و ستادي آن را بر دوش مي‌كشيديم و هر روز فرسوده‌تر و عصبي‌تر و خسته‌تر از ديروز مي‌شديم.

خود من به عنوان دبير سرويس جامعه روزنامه سه صفحه را مديريت مي‌كردم ، بابك غفوري آذر كه يكي از زحمت‌كش‌ترين و جدي‌ترين مطبوعاتي‌هاي ماست به عنوان دبير تحريريه و مهدي طاهباز به عنوان معاون او و دبير حوزه سينما و تلويزيون، از طراحي لي‌اوت صفحات – كه اساسا كار مدير هنري است نه دبير تحريريه – و ياد دادن صفحه‌بندي به آقاي مديرفني روزنامه !! و نمونه‌خواني به رفقاي نمونه‌خوان تا گذاشتن كلاس آموزشي براي آقاي رشيدپور كه آقاجان اصلا عكس خبري چيست و صفحه يك يعني چه را در شرح وظايف خود داشتند....بله ما همه اين كارها را كرديم، اما نشد.يعني نمي‌شد كار را با منطق « تحمل و اميد به تغييرات» پيش برد و ادامه داد...آخر فقط «مديرفني» و«عكاس» و «مديرمالي» و «مدير اداري» و «مديرهنري» و «منشي» و «ناظر چاپ» و «ناظر توزيع» و ....اينها نبودند كه از توي «لپ لپ » معروف آقاي رشيدپور بيرون آمده و مشتي آدم‌هاي «ناز» و عاشق و خوشحال و بي‌مسئوليت و بي‌كفايت بودند بلكه اساسا ساختار و روش و منش مديريتي مبتني بر چاپلوسي و نوچه‌پروري و ناكارآمدي بود كه مانع بود.نمي‌شد چند نفر روزنامه‌نگار در برابر اين ساختار تا ابد بايستند.اين ساختار غيرحرفه‌اي در برابر تغيير مقاومت مي‌كرد.

همه چيز مي‌لنگيد و در راس كار هم كسي ايستاده بود كه فقط «لاف» مي‌زد و «دروغ» به هم مي‌بافت...در حالي كه روز اول به ما وعده آغاز 15 هزار تيراژي و افزايش تيراژ در آينده داده شده بود، ناگهان متوجه شديم كه تيراژ روزنامه در تمام طول اين مدت تنها «4000» نسخه بوده و جناب «شومن» اين موضوع را از ما پنهان مي‌كرده.روزنامه روي هيچ دكه‌اي نبود و اعتراض‌هاي پي در پي ما به سيستم توزيع هم ثمري نداشت...

اينها خلاصه آن چيزي است كه در طول سه ماه انتشار روزنامه بر ما گذشت.اواخر اسفند ديگر مطمئن بوديم كه سال آينده با كسي كه تبديل به «سردبير» و شايد هم «مترسكي از يك سردبير» كرده بوديمش كار را ادامه نخواهيم داد، پس اين بار براي آخرين بار- چند بار هم پيش از آن قصد بريدن داشتيم و به اصرار رشيدپور ماندگار شده بوديم- اعلام استعفاي گروهي كرديم و در همان حال به خاطر تعهد به اصول كاري و اخلاقي خودمان هم كه شده يك هفته تمام براي انتشار سالنامه فرهنگ آشتي تا 3 و گاه تا 5 صبح در روزنامه مانديم و مطالب و گزارش‌هاي متعدد جمع‌آوري كرديم.روز آخر سي‌دي آماده،صفحه‌بندي و نمونه‌خواني‌شده سالنامه را به جناب « مترسك» تحويل داديم و عطاي روزنامه را به لقايش بخشيديم؛ در حالي كه هنوز هيچ يك از مطالبات مادي‌‌مان را هم نگرفته بوديم و در حالي كه هنوز پس از چهار ماه بيمه هم نشده بوديم و در حالي كه هيچ كس پاسخگوي اضافه‌كارهاي شب و نيمه‌شبمان نبود...اما حاصل آن همه زحمت چه شد ؟

برادر «مترسك» حتي كفايت آن را نداشتند كه يك عدد سي‌دي آماده را تحويل چاپخانه بدهند، پس به ما خبر رسيد كه سالنامه منتشر نشده است !!! آخر سال خيلي تلخي بود.درست تا روز 29 اسفند آقاي «مترسك» كه حالا پشت خطوط متعدد موبايل‌هايش «پنهان» شده بود ما را به دفتر خالي روزنامه كشاند و دست آخر هم حقوق‌مان را نپرداخت !! همه اينها در حالي است كه ما در چنين شرايط ناراحت‌كننده‌اي مبلغ حق‌التحرير همكارانمان را با هزار جور دعوا و مرافعه و كلك و در يك نيمه‌شب بسيار عصبي و پرتنش از ايشان به صورت چك دريافت كرده و بالاخره بعد از بارها مراجعه به بانك و رويارويي با حساب خالي !! با تهديد و جدال موفق به نقد كردن و رساندن آن به دست صاحبانش شده بوديم.

بعد از آن هم سال، نو شد و ما مانديم و سرخوردگي‌هاي كهنه...طبيعي بود كه خروج ما از روزنامه به معناي پايان عمر سردبيري مترسك‌وار آقاي رشيدپور بود.هفته‌اي بعد اعلام شد كه روزنامه ديگر منتشر نمي‌شود...انتظار ديگري هم نمي‌رفت.

از من اگر بپرسيد اما راستش پشيمان نيستم از چند ماه گذشته و از حضور در «فرهنگ آشتي».

ما يك گروه جوان حرفه‌اي پر از انگيزه بوديم كه خودمان را محك زديم و نشان داديم مي‌توانيم روزنامه‌اي در سطح حرفه‌اي و باارزش و محتوا روي دكه بفرستيم.پشيمان نيستم چون تجربه مهمي به گنجينه تجربياتم اضافه شد و از آن گروه از ناظران اجتماعي و فرهنگي و رسانه‌اي كه متر و معيارها را تعيين مي‌كنند، بهترين و دلگرم‌كننده‌ترين بازخوردها را گرفتيم.

پشيمان نيستم چون اساسا اهل پشيماني نيستم.امثال رضا رشيدپور،در حكم توريست‌هايي هستند كه چند هفته‌اي براي تفرج و شايد ارضاي حس كنجكاوي يا كسب پرستيژ مفت به سرزمين كوچك مطبوعات سفر مي‌كنند.اين گروه هيچ‌گاه «بومي» اين سرزمين نمي‌شوند.«بوميان» اين سرزمين ما هستيم؛ اينجا خانه پدري ماست؛ شايد از آن دلخور باشيم، شايد رفت و آمد توريست‌ها خسته‌مان كرده باشد اما هرچه هست چراغ ما در همين تحريريه‌ها مي‌سوزد...

من هم فعلا بنا دارم همراه ديگر همكارانم از طريق كميته حقوقي انجمن صنفي از رشيدپور شكايت كنم، تا پس از پرونده مشهور «رويش»، پرونده تخلفات تازه ايشان هم روي كار بيايد و بعدش هم مدتي از سرزميني كه خود را بومي آن مي‌دانم دور بمانم...

عجالتا همين كه كابوس مترسك تمام شده كفايت مي‌كند.

امین
شنبه 15 فروردين 1388 - 3:59
2
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

عجالتا همین که کابوس مترسک تمام شده کفایت می کند

آقاي «مترسك» و روزنامه «فرهنگ آشتي»

وبلاگ حرفه؛خبرنگار ـ حتما همگی شما روزنامه فرهنگ آشتی را خوانده اید. و یا حتی نامش را شنیده اید. این روزنامه که در حوزه فرهنگ و هنر فعالیت می کرد به دلیل ورشکستگی پس از یک دوره چند ماهه فعالیت مستمر و مفید؛ تعطیل شد تا اولین خبر ناراحت کننده مطبوعاتی در سال 88 باشد. یادداشت یکی از دبیران روزنامه «فرهنگ آشتی» درباره علل و عوامل ناکارآمدی سردبیر و مسئولان روزنامه و تعطیلی آن پس از یک دوره انتشار با کیفیت.

فهیمه خضرحیدری: هم دوستان و همكارانم و هم خوانندگان اين وبلاگ در طول دوهفته گذشته مدام از من درباره «فرهنگ آشتي» و آنچه در اين روزنامه گذشت، پرسيده‌اند و من در تمام اين مدت آنقدر خسته و بي‌حوصله بوده‌ام كه اغلب به پاسخ‌هاي كوتاه بسنده كرده‌ام.حالا هم اگر بخواهم مختصر و مفيد بنويسم، بايد برگردم به آذر ماه گذشته و روزهايي كه تازه «اعتمادملي» را كنار گذاشته بودم و واقعا ديگر دلم نمي‌خواست – دست كم تا مدتي – دست به كار مطبوعات شوم.رضا رشيدپور كه تماس گرفت و اصرار كرد براي ديدار و جلسه گذاشت و از اهداف چنين و چنانش گفت، شوق يك كار تازه، با گروهي تازه بار ديگر زنده شد.

همان موقع خيلي‌ها اشاره كردند به سوابق خراب آقاي رشيدپور در مجله «رويش » و برخورد غيراصولي و غيرحرفه‌اي‌اش با تيم آن نشريه، همان موقع خيلي‌ها گفتند و نوشتند كه ايشان شخصيت انجام كار بزرگي مثل انتشار يك روزنامه را ندارد و بعضي‌ها برحذرمان داشتند كه سابقه و اعتبار حرفه‌اي‌مان را براي «سردبير» شدن يك «شومن» تلويزيوني هزينه نكنيم.نمي‌گويم من و دوستان همراهم هم هيچ ترديدي نداشتيم.

البته كه داشتيم اما به هرحال همه ما دوست داشتيم كار كنيم؛ طرحي نو دراندازيم و حاصل تلاش صادقانه‌مان را ببينيم و در آن مقطع «فرهنگ آشتي» مي‌شد همان «جاي ديگري» باشد كه به جست‌وجويش بوديم.پس بر آن شديم كه از حاشيه‌ها دور بمانيم و با وجود اشكالات اساسي دل به انرژي خودمان و ايجاد تغييرات در آينده ببنديم.جلسات متعدد و پي‌درپي‌اي برگزار شد.عده‌اي از بهترين‌هاي مطبوعات به دعوت ما و از سر لطف و مناسباتي كه با ما داشتند به اين جلسات آمدند و رفتند.ما چيزي نداشتيم؛ جز اعتبار حرفه‌اي كه هر كدام با سال‌ها تلاش صادقانه به دست آورده بوديم ، چيزي نداشتيم جز تفكر ، تجربه و ايده و البته انگيزه و نيرويي سرشار براي نوشتن و براي توليد فضايي بهتر.

رضا رشيدپور هم كه خب در اين ميان از بدحادثه يك شبه شده بود آقاي سردبير؛ اگرچه حتي نمي‌توانست يك جمله بدون اشكالات فاحش دستوري بنويسد، اگرچه فرق «تيتر» و «روتيتر» و «سوتيتر» را نمي‌دانست – و تا همين اواخر هم درباره تفاوت اينها شيرفهم نشد- اما به هر حال در آغاز كار انگيزه و علاقه درخور توجهي از خودش نشان داد.يادم مي‌آيد در پاسخ به نگراني‌هاي ما براي تامين هزينه‌هاي فرساينده انتشار يك روزنامه سوئيچ اتومبيلش را در دست مي‌چرخاند و شوخي مي‌كرد كه : « اي بابا ، فوقش اين را مي‌فروشم!»...

بله ما اين نشانه‌ها را ديديم اما انگار حتي بيشتر از باراك اوباما به شعار «تغيير» ايمان داشتيم.كار شروع شد و به جرات مي‌توانم بگويم در زماني واقعا كوتاه ، زحمت شبانه‌روزي ما ، روزنامه «فرهنگ آشتي» را به يكي از بهترين و پرتوليدترين روزنامه‌هاي كشور تبديل كرد.برجسته‌ترين چهره‌هاي هر حوزه به درخواست ما و به اعتبار ما در روزنامه ستون ثابت گرفتند و بهترين‌ها در آن نوشتند.

همين جا بايد تشكر كنم از آقاي عباس عبدي و آقاي دكتر قاضيان، از آقاي بهنود،آقاي دكترتقي آزاد ارمكي، آقاي كريم ارغنده‌پور و از بسياري ديگر از چهره‌هاي مهم و موثري كه در حوزه كاري خود من – جامعه – از نظر و نقد و نگاه و مطالب برجسته‌شان استفاده كرديم و هيچ يك هم آقاي رضا رشيدپور را نمي‌شناختند، بلكه همراهان و دوستان ما بودند....

ما هر شب تا 12 نيمه‌شب در روزنامه‌اي كه آقاي سردبيرش تازه ساعت 7 بعدازظهر گريم‌كرده و خوشحال سري به آن مي‌زد جان مي‌كنديم و از نقص جدي و تاسف‌آور بخش فني روزنامه گرفته تا ساده‌ترين مباحث مالي و اداري و ستادي آن را بر دوش مي‌كشيديم و هر روز فرسوده‌تر و عصبي‌تر و خسته‌تر از ديروز مي‌شديم.

خود من به عنوان دبير سرويس جامعه روزنامه سه صفحه را مديريت مي‌كردم ، بابك غفوري آذر كه يكي از زحمت‌كش‌ترين و جدي‌ترين مطبوعاتي‌هاي ماست به عنوان دبير تحريريه و مهدي طاهباز به عنوان معاون او و دبير حوزه سينما و تلويزيون، از طراحي لي‌اوت صفحات – كه اساسا كار مدير هنري است نه دبير تحريريه – و ياد دادن صفحه‌بندي به آقاي مديرفني روزنامه !! و نمونه‌خواني به رفقاي نمونه‌خوان تا گذاشتن كلاس آموزشي براي آقاي رشيدپور كه آقاجان اصلا عكس خبري چيست و صفحه يك يعني چه را در شرح وظايف خود داشتند....بله ما همه اين كارها را كرديم، اما نشد.يعني نمي‌شد كار را با منطق « تحمل و اميد به تغييرات» پيش برد و ادامه داد...آخر فقط «مديرفني» و«عكاس» و «مديرمالي» و «مدير اداري» و «مديرهنري» و «منشي» و «ناظر چاپ» و «ناظر توزيع» و ....اينها نبودند كه از توي «لپ لپ » معروف آقاي رشيدپور بيرون آمده و مشتي آدم‌هاي «ناز» و عاشق و خوشحال و بي‌مسئوليت و بي‌كفايت بودند بلكه اساسا ساختار و روش و منش مديريتي مبتني بر چاپلوسي و نوچه‌پروري و ناكارآمدي بود كه مانع بود.نمي‌شد چند نفر روزنامه‌نگار در برابر اين ساختار تا ابد بايستند.اين ساختار غيرحرفه‌اي در برابر تغيير مقاومت مي‌كرد.

همه چيز مي‌لنگيد و در راس كار هم كسي ايستاده بود كه فقط «لاف» مي‌زد و «دروغ» به هم مي‌بافت...در حالي كه روز اول به ما وعده آغاز 15 هزار تيراژي و افزايش تيراژ در آينده داده شده بود، ناگهان متوجه شديم كه تيراژ روزنامه در تمام طول اين مدت تنها «4000» نسخه بوده و جناب «شومن» اين موضوع را از ما پنهان مي‌كرده.روزنامه روي هيچ دكه‌اي نبود و اعتراض‌هاي پي در پي ما به سيستم توزيع هم ثمري نداشت...

اينها خلاصه آن چيزي است كه در طول سه ماه انتشار روزنامه بر ما گذشت.اواخر اسفند ديگر مطمئن بوديم كه سال آينده با كسي كه تبديل به «سردبير» و شايد هم «مترسكي از يك سردبير» كرده بوديمش كار را ادامه نخواهيم داد، پس اين بار براي آخرين بار- چند بار هم پيش از آن قصد بريدن داشتيم و به اصرار رشيدپور ماندگار شده بوديم- اعلام استعفاي گروهي كرديم و در همان حال به خاطر تعهد به اصول كاري و اخلاقي خودمان هم كه شده يك هفته تمام براي انتشار سالنامه فرهنگ آشتي تا 3 و گاه تا 5 صبح در روزنامه مانديم و مطالب و گزارش‌هاي متعدد جمع‌آوري كرديم.روز آخر سي‌دي آماده،صفحه‌بندي و نمونه‌خواني‌شده سالنامه را به جناب « مترسك» تحويل داديم و عطاي روزنامه را به لقايش بخشيديم؛ در حالي كه هنوز هيچ يك از مطالبات مادي‌‌مان را هم نگرفته بوديم و در حالي كه هنوز پس از چهار ماه بيمه هم نشده بوديم و در حالي كه هيچ كس پاسخگوي اضافه‌كارهاي شب و نيمه‌شبمان نبود...اما حاصل آن همه زحمت چه شد ؟

برادر «مترسك» حتي كفايت آن را نداشتند كه يك عدد سي‌دي آماده را تحويل چاپخانه بدهند، پس به ما خبر رسيد كه سالنامه منتشر نشده است !!! آخر سال خيلي تلخي بود.درست تا روز 29 اسفند آقاي «مترسك» كه حالا پشت خطوط متعدد موبايل‌هايش «پنهان» شده بود ما را به دفتر خالي روزنامه كشاند و دست آخر هم حقوق‌مان را نپرداخت !! همه اينها در حالي است كه ما در چنين شرايط ناراحت‌كننده‌اي مبلغ حق‌التحرير همكارانمان را با هزار جور دعوا و مرافعه و كلك و در يك نيمه‌شب بسيار عصبي و پرتنش از ايشان به صورت چك دريافت كرده و بالاخره بعد از بارها مراجعه به بانك و رويارويي با حساب خالي !! با تهديد و جدال موفق به نقد كردن و رساندن آن به دست صاحبانش شده بوديم.

بعد از آن هم سال، نو شد و ما مانديم و سرخوردگي‌هاي كهنه...طبيعي بود كه خروج ما از روزنامه به معناي پايان عمر سردبيري مترسك‌وار آقاي رشيدپور بود.هفته‌اي بعد اعلام شد كه روزنامه ديگر منتشر نمي‌شود...انتظار ديگري هم نمي‌رفت.

از من اگر بپرسيد اما راستش پشيمان نيستم از چند ماه گذشته و از حضور در «فرهنگ آشتي».

ما يك گروه جوان حرفه‌اي پر از انگيزه بوديم كه خودمان را محك زديم و نشان داديم مي‌توانيم روزنامه‌اي در سطح حرفه‌اي و باارزش و محتوا روي دكه بفرستيم.پشيمان نيستم چون تجربه مهمي به گنجينه تجربياتم اضافه شد و از آن گروه از ناظران اجتماعي و فرهنگي و رسانه‌اي كه متر و معيارها را تعيين مي‌كنند، بهترين و دلگرم‌كننده‌ترين بازخوردها را گرفتيم.

پشيمان نيستم چون اساسا اهل پشيماني نيستم.امثال رضا رشيدپور،در حكم توريست‌هايي هستند كه چند هفته‌اي براي تفرج و شايد ارضاي حس كنجكاوي يا كسب پرستيژ مفت به سرزمين كوچك مطبوعات سفر مي‌كنند.اين گروه هيچ‌گاه «بومي» اين سرزمين نمي‌شوند.«بوميان» اين سرزمين ما هستيم؛ اينجا خانه پدري ماست؛ شايد از آن دلخور باشيم، شايد رفت و آمد توريست‌ها خسته‌مان كرده باشد اما هرچه هست چراغ ما در همين تحريريه‌ها مي‌سوزد...

من هم فعلا بنا دارم همراه ديگر همكارانم از طريق كميته حقوقي انجمن صنفي از رشيدپور شكايت كنم، تا پس از پرونده مشهور «رويش»، پرونده تخلفات تازه ايشان هم روي كار بيايد و بعدش هم مدتي از سرزميني كه خود را بومي آن مي‌دانم دور بمانم...

عجالتا همين كه كابوس مترسك تمام شده كفايت مي‌كند.

امير
شنبه 15 فروردين 1388 - 11:30
8
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو
علي كريمي درمورد افشين قطبي يكي از كانديداهاي سرمربيگري‌ تيم ملي گفت: اگر يك مربي خوب باشد هيچ گاه روي زمين نمي‌ماند. قطبي از زماني كه از پرسپوليس رفته هيچ جا مشغول به كار نشده است. واقعا نمي‌دانم كه چرا اين اتفاق درمورد او افتاده است. شايد او منتظر حضور در تيم ملي ايران بوده است! اگر مي‌خواهيم مربي ايراني انتخاب كنيم همان بهتر بود كه با علي دايي ادامه مي‌داديم. نظرت چيه؟

امیر: ما آدما رو به خاطر کاری که انجام می‌دن دوست داریم، نه چیزی که می‌‌گن.
علی خطیبی
شنبه 15 فروردين 1388 - 12:58
9
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

( سلام ، این هم نقد من پیرامون مجموعه « مرد دوهزار چهره » با تیتر : پیانست بی نوا ! » )

پس از موفّقیّت های همه جانبه « مرد هزار چهره » طبیعی بود که مهران مدیری این ایده جذاب و دارای پتانسیل را که هنوز جای کار داشت رها نکند و برای نوروز امسال مسعود شصت چی را در موقعیّت هایی قرار دهد که سال گذشته بنا به دلایلی نتوانسته بود. شروع « مرد دو هزار چهره » بسیار جذاب بود و طنزی تلخ را به همراه داشت. این که کسی که مجرم نبوده بنا به بازیگوشی هایش به زندان بیفتد و کلمه سوء پیشینه وارد پرونده اش شود. حالا پس از آزادی از زندان به دلیل همین یک کلمه ، به هر دری که می زند به او کار نمی دهند و حتّی او را از اداره ثبت احوال هم اخراج می کنند. نامزدش را از دست می دهد. خانواده اش به دلیل برباد رفتن آبرویشان محل زندگیشان را عوض کرده اند و دیگر به مسعود اعتماد ندارند. او برای تامین مخارج زندگیش مجبور می شود به مجالس عروسی برود و برای مجلس گرم کنی به قرائت دفاعیه اش در دادگاه بپردازد و خودش را به بدترین شکل ممکن خرد کند. تا اینکه یکی از این مجالس عروسی ، مجلس عروسی نامزدش با رئیس اداره ثبت احوال از آب درمی آید. مسعود دیگر طاقت ندارد و از تحقیرش به وسیله همه به ستوه آمده است. او این بار مجبور می شود که آگاهانه ، اشتباهی باشد و ابتدا با مهران مدیری. مدیری در حقیقت با این کارش به تمامی شاکیان بخش ادبی « مرد هزار چهره » فهماند که باید ظرفیت و جنبه نقدپذیری و شوخی داشته باشند. او خود را یک مرفّه بی درد نشان داد که به خاطر افسردگی به پاریس می رود تا معالجه شود ! تصور کنید اگر کسی دیگری بود ، حتما از مدیری شکایت می کرد. او به جای واژه منتقد در این بخش از کلمه « ایراد بگیر فیلم » یاد کرد زیرا در حال حاضر اکثر منتقدین ما به دنبال صرفا ایراد گرفتن از آثار هستند و نقاط قوت را اصلا نمی بینند و مغرضانه قلم می زنند. او با برنامه های نقد تلویزیونی هم شوخی کرد. برنامه هایی که معمولا در آن پاسخ ها هیچ ربطی به سوالات ندارند و تهیه کننده برای یافتن شهرت و اعتبار سکه خرج می کند تا فلانی در برنامه حاضر شود. (البته بلانسبت برنامه های خوبی چون : «سی» و «دو قدم مانده به صبح») . البته این بخش آن طور که باید ، جذاب از آب درنیامده بود. تا اینکه او را با خلبان ساجدی اشتباه گرفتند. باز هیجان به مجموعه برگشت. شاید بخشی از این جذابیت به خاطر موضوع و لوکیشن (فرودگاه و هواپیما) بود ولی نقش بیژن بنفشه خواه در این جذابیت بسیار پررنگ بود. نمی دانم که همزمانی قرار گرفتن مسعود شصت چی در موقعیّت فوتبالی با بازی ایران و عربستان آگاهانه صورت گرفته و یا اتفاقی بوده است ولی این بازی و حواشی اش و برنامه نود چهارشنبه گذشته ، صحت بخش فوتبالی این مجموعه را تصدیق می کند. او شجاعانه با امیرقلعه نوعی (ماجرای علی) ، افشین قطبی (من دیوانه ام که اومدم اینجا مربیگری می کنم.) ، مایلی کهن (برنامه های تیم ملی کمر تیم ما را شکوند.) ، علی دایی (نحوه اعتراض به داوری) ، فیروز کریمی (لطیفه گفتن و شوخی در کنفرانس های مطبوعاتی) ، افشین پیروانی و برادرش و خیلی های دیگر شوخی کرد و به ما فهماند که چرا امپراتور در این اواخر داشت مثل بقیه می شد. البته بیژن شکیبا همان افشین قطبی نبود چون جمشید بوقی در دیالوگی گفت : این جا هر کسی یک لقبی دارد. سلطان ، ژنرال ، خدابیامرز امپراتور و این یعنی امپراتور شخص دیگری است و همان طور که آقای ژوله (نویسنده بخش ورزشی که سالها سابقه قلم زنی در مطبوعات ورزشی را در کارنامه اش دارد.) گفت ، نگاه به این بخش کاملا کلّی بوده است. او به دلالی و سالم نبودن برخی جریانات نظیر رشوه گیری برخی از مطبوعات و نقش تعیین کننده لیدرها در ثبات یا عدم ثبات یک مربی نیز اشاره کرد. همچنین اینکه افرادی که صلاحیت فنی و فکری ندارند فقط به دلیل پولدار بودن ، به مدیریت و حضور در چرخه سرمایه گذاری فوتبال می پردازند. در بخش آخر او از رواج خرافی گری انتقاد کرد و میزان حماقت افرادی که برای رفع موانع زندگیشان به جادو و جادوگر پناه می برند را به تصویر کشید. چه زندگی هایی که به خاطر این کارها از هم پاشیده شده است. یاد اون قسمت از فیلم هنرپیشه (محسن مخملباف) افتادم که برای درمان نازایی اش ، معتمدآریا به جادو پناه برده بود و عبدی را دیوانه کرده بود. اما پایان کار بسیار خلاقانه بود. پیوند مسعود شصت چی با برره. وقتی که کیانوش صاحب دختر شده ، شیر فرهاد همچنان نوفهمه (گرچه پیر شده) و مترون به برره آمده. بهتر از این نمی شد کار را تمام کرد. علی رغم اینکه هیچ دوئی مثل یکش نمی شود ، من از کلّیت مرد دوهزار چهره خوشم آمد ولی این یک حقیقت انکارناپذیر است که دو قسمت ابتدایی به اضافه بخش کاپیتان ساجدی و بیژن شکیبا جذاب و دیدنی بودند و قسمت های دیگر کشش زیادی برای تماشای اثر برای بیننده ، ایجاد نمی کرد و گاهی اوقات پشت صحنه آخر قسمت ، زیباتر از خود آن قسمت درمی آمد. البته گاهی. شاید دلیل عمده این موضوع عدم حضور پیمان قاسم خانی باشد که درگیر پروژه سن پطرزبورگ بود و نتوانست مدیری را همراهی کند. اما عجیب بود که علی رغم اعلام قبلی مبنی بر اینکه کار پانزده قسمتی است ، سیزده قسمتی بود. سانسورهای دیگری هم در کار بود مثلا آن شعر خواندن پدر مسعود در قسمت اول (زپرشک آید و زن زاید و ... ) یا صحبت او در بخش مدیری با امید روحانی پیرامون سایز تلویزیون که در پشت صحنه پخش شد ولی در اثر خبری از آن نبود. یا آنجا که خبرنگار در کنفرانس مطبوعاتی از شکیبا پرسید که چه کسی بین بازی با شما تماس گرفت ؟ ناگهان با صدایی متفاوت و مجزا شنیدیم : مدیرعامل. به هر حال برای مهران مدیری ، پدر طنز نوین ایران ، که بارها و بارها سطح طنز تلویزیونی را ارتقا داده است ؛ آرزوی موفقیت داریم و مشتاقانه به انتظار ساخت و تماشای نخستین فیلم سینمایی شان می نشینیم. با جمله ای به نقل از استاد همایون شجریان مطلب را پایان می دهم :

به نظرم طنز در جامعه ما ، کار بسیار مشکلی است و هنرمندانی که در این سطح کار می کنند ، از خیلی جهات محدود هستند. موقعیّت هنرمند طنزپرداز ما ، مانند یک پیانیست است که از او بخواهی زیباترین قطعه عمرت را بساز و بنواز اما از فلان هارمونی یا از این چند نت استفاده نکن. زمان نواختن هم فقط با یک دست بنواز و خب با وجود همه این ها ، اغلب چه زیبا می نوازند.

علی خطیبی – پانزدهم فروردین ماه 1388 – سایت سینمای ما

آریان.گ
شنبه 15 فروردين 1388 - 21:0
-8
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

امیر قادری عزیز خوشحالم که اون مطلب به دردت خورد . فیلم merry christmas رو هم هر وقت امر کنی تقدیمت میکنم . البته در جواب یکی از کامنت ها گفته بودی منظورت A christmas tale بوده که آمارشو از چند منبع دی وی دی گرفتم اما خبری نبود ازش . گویا هنوز کسی حوصله نکرده پخشش کنه . البته چند جای دیگه هم سر میزنم شاید پیداش کردم . در آخر بگم پرونده خوب بد زشت معرکه بود . واقعا دستت درد نکنه مارو مجبور کرد دوباره بشینیم پای شاهکار سرجیولئونه و برای چندمین بار لذتشو ببریم.

سید آریا قریشی
يکشنبه 16 فروردين 1388 - 0:25
3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

سلام مجدد بعد از یک مدت غیبت. در مورد مقاله تون در مورد علی دایی خیلی حرف ها دارم. ولی الان حوصله ندارم بزنمشون! باشه برای بعد. ولی این قول رو می دم که یه روز در این باره کامنت بذارم.

بالاخره به خودم جرأت دادم و برای بار ؟ام پدرخوانده ها رو دیدم. چه خوبه فیلم هایی وجود دارند که جادوشون همیشه حفظ می شه. آدم به اصالت سینما پی می بره.

ستایش
چهارشنبه 19 فروردين 1388 - 16:31
0
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

"درباره دایی" ...

"درباره امیر قادری"...

صد تا "درباره الی" ساخته بشه هم کمه برا ما آدما

بی ربطه ولی یاد اون سکانس "مالنا" افتادم که بعد کتک خوردن و...رو به جماعت جیغ می کشه(چقدر هم بد تعریفش کردم!)،باز هم این بغض لعنتی امون نمی ده،چقدر خسته ام،چقدر آدما ترسناکن(ترسناکیم)...

كانون فيلم دانشگاه علوم پزشكي شيراز
چهارشنبه 19 فروردين 1388 - 20:29
9
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

نمايش/نقد و بررسي فيلم "تنها دو بار زندگي مي كنيم" جمعه 1388/1/21 ساعت 5 عصر در شيراز-خيابان نشاط-سالن صدرا-سينا با حضور بهنام بهزادي/نگار جواهريان و محسن آزرم.ورود براي عموم ازاد است

آنت
شنبه 22 فروردين 1388 - 3:5
-3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

آقای قادری

اگه بخوام بگم که موقعی که ایران بودم چقدر عاشق نوشته هات تو مجله فیلم بودم و از موقعی که اینجا اومدم تنها راه دسترسیم به نوشته این سایته و اینکه اصلاً جواب نمیده و اینکه اصلاً فضای اینجا رو دوست ندارم و اینکه اصلاً با برخوردات نسبت به بعضی قضایا موافق نیستم از اصل قضیه دور می افتم ،

اصل قضیه اینه که می خوام بگم مرسی، مرسی به خاطر این ویدیوی رقص با آهنگ آوای موسیقی، که حالا فیک یا واقعی حال منو وسط نصفه شب دلگیر اینجا خیلی خوب کرد، دلتنگیامو ورداشت برد دور از اونجا که عرب نی انداخت،

دیدین آدم وقتی دلتنگ می شه فقط فیلمای رمانتیک کمدی جواب میده، اینجور موقع ها دلم سلکشنی که تو ایران داشتمو می خواد،دلم می خواد دست دراز کنم و از وسط سر آلفردو گارسیا و زندگی دیگران، فرنچ کیس یا معتاد عشق یا پریتی ومن یا یکی از این لبخندهای گشاد جولیا رابرتز یا موهای سیخ سیخی مگ رایان رو در آرم بزارم تو دستگاه. عجیب اینکه گربه روی شیروانی داغ همیشه جواب می داد....

خلاصه که مرسی

پ.ن> اون عکس آخر هیت لجره داخلش؟؟؟؟ که اگه باشه دوباره یکخورده آشتی می کنیم!!!

آنت
شنبه 22 فروردين 1388 - 3:10
3
موافقم مخالفم
 
سال نو، روزگار نو، حرف‌های نو

آقا اون نظر قبلیه مال یادداشت بالایی بود خیلی فضا قاطیه اینجا.....

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���