News
  • گلايه‌ها و انتقادات تازه داریوش مهرجویی از وضعيت سينما: ترجيح مي‌دهند هيچ توليدي نباشد
    الان ۱۰۰درصد تولید سینما دست دولت است و ما قدرت و آزادی عمل نداریم/ در شرایط فعلی کار سینمایی چندان عملی نیست
  •  
  • شورای پروانه نمایش خانگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي
    با توزیع سري دوم «شام ایرانی» با حضور بازیگران زن موافقت کرد
  •  
  • طبق تازه‌ترین خبرها مشکل پخش مسابقات يورو 2012 در سینماها حل شد
    خانم‌ها و آقایان؛ از امشب در سينماهاي تهران فوتبال اكران مي‌شود! / فضای سینمایی نمی‌گذارد حرف‌های استادیومی رد و بدل شود
  •  
  • محصول تازه پويافيلم بالاخره بدون سينما آزادي اكران عمومي شد
    جلوگيري از نمايش «پس‌کوچه‌های شمرون» در سينماهاي شهرداري و حوزه هنري؛ اقدام مدیریتی يا تسویه‌حساب شخصی؟
  •  
  • ميني‌سريال «ديوار» ویژه هفته نیروی انتظامي ساخته مي‌شود
    سيروس مقدم و داريوش فرهنگ براي كارگرداني سريال روی صندلی کارگردانی مي‌نشينند
  •  
  • تحليل دو رسانه اصول‌گرا درباره جنجال‌های اخیر عملکرد نیروی انتظامی
    کاسه کوزه‌ها سر ناجا می‌شکند يا بازیچه دست عناصر در سایه است؟!
  •  
  • احتمال تهیه‌کنندگی حسين ربانی در «هفت» جدي شد
    نام محمود گبرلو بين سه گزينه تازه اجراي برنامه «هفت» نيست
  •  
  • راهیابی ۲۲ فیلم به بخش رویش یاس‌ها + رقابت ۱۵ فیلم از ایران و ۹ کشور جهان در بخش بین الملل
    فهرست فیلم‌های مسابقه ایران و مسابقه بين‌الملل جشنواره بین‌المللی فیلم ویدیویی تهران
  •  
  • نگاهي به فيلم «شبكه» آخرين ساخته ايرج قادري
    این تکنولوژی یک راه هم به جهنم می‌بره!
  •  
  • نگاهي به فيلم «آزمايشگاه» ساخته حميد امجد
    نتیجه مثبت نیست ...
  •  
  • بابک زرین آهنگساز و افشين يداللهي ترانه‌سراي اولين آلبوم موسيقي فروتن
    ترانه‌هاي محمدرضا فروتن با تنظیم سیروان خسروی به بازار مي‌آيد
  •  
  • انتقادات تند و صريح دبیر جشنواره فیلم ویدیویی درباره نیروی انتظامی و نماینده ایران در جشنواره کن
    می‌گویند ما سینمای فاسد نمی‌خواهیم. ما هم می‌گوییم پلیس فاسد نمی‌خواهیم/ هر كس ساكت بنشيند به سينما خيانت كرده است/ تا حالا فیلمی به بدی «یک خانواده محترم» ندیدم
  •  
  • دست‌ودل‌بازي شبكه سه براي فرار از حواشي حذف «ماه‌عسل»: بنيامين بهادري، محسن یگانه و محسن چاوشی پيش از افطار ترانه مي‌خوانند
    علي ضيا «با اجازه خدا» جاي «ماه عسل» احسان عليخاني را مي‌گيرد
  •  
  • قسمت دوم سريال «ستایش» شهریور کلید می‌خورد/ جست‌وجوي بازيگر نقش ميان‌سالي ستايش ادامه دارد
    من نرگس محمدی هستم، اما آن نرگس محمدی که در زندان است نیستم!
  •  
  • بسته خبري پُرجزئیات "سينماي ما" از ماجراي پلمب پردیس‌هاي سینمایی به دليل پخش فوتبال براي بانوان
    ورود خانم‌ها ممنوع/ مجوز اكران عمومي يورو 2012 فقط مخصوص آقايان بود!
  •  
  • عادل فردوسي‌پور با صراحت از ويژگي‌هاي خودش و حواشي برنامه «نود» حرف زد
    براي «نود» هم تهدید شدم هم تحديد/ دوست ندارم قهرمان باشم/ بعضي هتاکی‌ و پرده‌دری‌ها را نمی‌شود در برنامه زنده کنترل كرد
  •  
  • كارشناسان در نشست نقد و بررسي «نود» درباره عادل فردوسي‌پور و برنامه‌اش چه گفتند؟
    عادل هر هفته برای عدالت و فرهنگ بندبازي می‌کند/ فردوسی‌پور یک ستاره پاپ است/شاکی با حکم جلب دم در اصلی صدا و سیما منتظر بود!
  •  
  • ‌عکس‌های متفاوت و تماشايي سعید عبداللهی از کنسرت مازیار فلاحی در برج ميلاد
    مازيار فلاحي ترانه‌هاي سريال «قلب یخی» و فيلم‌هاي «مجنون لیلی» و «پروانگی» را اجرا كرد
  •  
  • بسته خبري / تصويري سايت "سينماي ما" از حضور پلیس امنیت اخلاقی در برج ميلاد و دستگري بازيگر زن
    حاضران در کنسرت مازیار فلاحی و بازدیدکنندگان از برج با گشت ارشاد برخورد كردند
  •  
  • نامه نگاری حسین فرحبخش کار دست تولید جدید پویافیلم داد
    ائتلاف حوزه هنری و شهرداری مانع اکران فیلم «پس کوچه‌های شمرون» شد
  •  



     



       



    سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 4:58

    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...


    چهارشنبه 28 اسفند 1387

    1- هنوز که برای تبریک زود است. اما در پاسخ به دوستانی که از همین حالا عید مبارکی می گویند, عید شما هم مبارک. (ایام عید هر روز یک کارت پستال تصویری, تبریک عید این جا دارید. به انتخاب کافه دار. شما هم می توانید با لینک در کامنت های تان پیشنهاد خودتان را داشته باشید.)

    اولی جری شاتزبرگ است, سر صحنه "مترسک":


    2- بالاخره پس از یک سال انتظار بار دیگر ماهنامه سینمایی دنیای تصویر روی دکه ها رفت. منتظرش بودیم و اتفاق افتاد. مهم ترین فایده این یک سال غیبت, این بود که فهمیدیم چیزی جایش را نمی گیرد. که جانشین ندارد. چه برای من به عنوان نویسنده و خواننده و چه مخاطب هایی که در این مدت منتظرش مانده بودند. در اولین شماره بعد از این وقفه هم علی معلم گزیده مقاله هایی را از نیمه اول دوران انتشار ماهنامه, منتشر کرده است. مقاله هایی که شاید بسیاری از شما مخاطبان سایت سینمای ما برای اولین بار با ان مواجه می شوید, با این وجود بخش مهمی از دوران سینمایی خوانی ما را شامل می شود. از میزگرد سینمای دینی گرفته (صحبت از 15 سال پیش است و نه بحث های مربوط به سینمای معناگرا در این سال ها) تا مقاله درجه یک میرشکاک درباره تفاوت اسطوره ها در ماجرای نیمروز و آژانس شیشه ای. و همچنین سه مقاله از کامبیز کاهه بعد از مدت ها, و مقاله مسعود کیمیایی درباره فرد زینه مان, و یادها و یادگارهایی از داریوش مهرجویی و ابراهیم حاتمی کیا و رضا کیانیان و امیر پوریا و شهرام جعفری نژاد و امید روحانی و نیکی کریمی و رضا درستکار و خسرو دهقان و حمید فرخ نژاد و... به خصوص به این دلیل جالب است که حس و حال و هوای یک دوره مهم از تاریخ این مملکت و سینمایش, یعنی دهه 1370 دست تان می آید که این خاصیت و کارکرد هر رسانه کار درستی است... و این که حالا منتظر شماره بعدش هستیم. اردی بهشت 1388. که سال خوب ماست.

    3- دارم به نظرسنجی مصطفی فکر می کنم. چه فیلمی را برای تماشا در لحظه تحویل سال انتخاب می کنید؟ کتاب و موسیقی را هم می شود به اش اضافه کرد.

    4- و به عنوان یک پیشنهاد اساسی دیگر به تان پیشنهاد اکید می کنم که سری کارتون های خشن کوتاه happy three friends را از دست ندهید. دانلودی اش در سایت خودشان هم پیدا می شود و اگر این کاره باشید DVDاش هم گیرتان می آمد. عید بد می چسبد.

    5- تبلیغ دوباره. پرونده های خوب بد زشت و وال ئی را در مجله فیلم را از دست ندهیدو درباره الی هم انگار بالاخره از امروز اکران شد.

    دوشنبه 26 اسفند 1387 (یک کم طولانی‌تر)  [دریم تیه‌تر، ساسی مانکن، آنتوان چخوف، سرجو لئونه و بهرام بیضایی]

    1- شماره تازه ماهنامه فیلم ویژه نوروز منتشر شد. یک پرونده درباره خوب بد زشت دارم که نه فقط مطالب‌اش را نخوانده‌اید، که عکس‌هایش را هم برای اولین بار می‌بینید به کمک صوفیا نصرالهی (آن‌هایی که از من نقد طولانی می‌خواستند، بفرمایید این هم نقد طولانی با چاشنی مقایسه پالپ فیکشن و خوب بد زشت) + یک پرونده دیگر پر از ریزه کاری برای وال - ای به کمک جواد رهبر + و یک مطلب درباره تمام این واکنش‌ها به مخالفت‌های ما به فیلم اخیر بهرام بیضایی. اه... اه... چه ربطی داشت. همین الان صدایش بلند شد. ترانه فرسیکن از تازه‌ترین آلبوم دریم تیه‌تر را شنیده‌اید؟ کلیپ‌اش را دیده‌اید؟ شدید می‌شود توصیه‌اش کرد.

    2- بخش موسیقی ماهنامه نسیم را دوست دارم. هر چند فرصت خواندن‌اش را پیدا نمی‌کنم. اما این بخش‌ از حرف‌های معرکه بابک ریاحی‌پور درباره ساسی مانکن همین‌ جا چاپ شده: «موسیقی این آقای ساسان (معروف به ساسی مانکن) جوری است که واقعا حال آدم را خوب می‌کند و این خیلی خوب است. خود من بدون تعارف خیلی وقت‌ها در خانه راه می‌روم و بخش‌هایی از آهنگ‌های او را برای خودم می‌خوانم و هر وقت که به آهنگ‌های او گوش می‌کنم، تا یک ساعت حال‌ام خوب است! طبیعتا عده زیادی از موزیسین‌ها که خودشان را زیادی جدی می‌گیرند، ممکن است به حرف‌های من بخندند. اما ای کاش آن‌ها هم می‌توانستند آهنگی بسازند که تا این حد مورد پسند مردم واقع شود و حال آن‌ها را خوب کند!» زنده باد. یک هفت هشت ده باری شاید این بخش‌‌اش را نقل کردم. می‌خورد به این یادداشتی که هفته پیش برای روزنامه خبر نوشتم:

    «چی می‌شد اگر در سال 1388 همه تصمیم می‌گرفتیم کاری کنیم که به ملت بیش‌تر خوش بگذرد؟ خوش گذشتن یعنی خوش گذشتن. و نه چیز یاد دادن، یا تعلیم دادن، یا کمک کردن، یا خدمت کردن، یا آگاهی بخشیدن، یا مهربانی کردن یا هر چیز دیگری که به فکرتان می‌رسد. اگر هدف‌مان باشد کاری کنیم که به باقی مردم زندگی بیش‌تر خوش بگذرد، آن وقت خیلی از کمبودها حل می‌شود. خود به خود و خودکار. یعنی مثلاً رستوران‌دارمان تصمیم بگیرد غذای بهتری بپزد تا مشتری‌هایش با لذت بیش‌تری بخورند، سینماگرمان فیلمی بسازد با این هدف که مردم موقع تماشای آن اوقات خوشی را سپری کنند، خودروساز ما در فکر ساخت خودرویی باشد که ملت وقتی سوارش می‌شوند، مسافرت بهتری داشته باشند، نویسنده‌مان چیزی بنویسد با این هدف که مخاطبش موقع خواندن آن مقاله یا کتاب کیف کند... هر کدام از این اتفاق‌ها که بیفتد، باور کنید خیلی از مشکلات دیگر، بی‌این که بخواهیم یا هدفش را داشته باشیم، حل می‌شود. این طوری باور کنید که در خیلی از موارد، هم کیفیت کارمان بالا می‌رود، هم آگاهی به اندازه کافی منتقل می‌شود، همه به قدری که باید به ملت کمک می‌شود، هم دینی که فکر می‌کنیم جامعه بر گردن‌ ما دارد، ادا کرده‌ایم، هم به بخشی از آرمان‌های‌مان رسیده‌ایم. فقط کافی است یاد بگیریم که از تماشای صورت راضی و خوشحال مردم لذت ببریم. این البته برعکس ظاهر ساده قضیه، اصلاً کار ساده‌ای نیست. خیلی اتفاق‌ها باید بیفتد، گیر و گورهای زیادی باید در درون هر کدام از ما حل شود، تا به این مرحله برسیم.

    حداقل در حوزه هنر که به نوعی من هم درگیرش هستم، از من بشنوید که خیلی از این احساس به ظاهر ساده دوریم. نه کارگردان، نه فیلمساز و نه روزنامه‌نگارمان، انگار حظی از لذت بردن مخاطبش نمی‌برد. کمتر یاد گرفته‌ایم گوشه‌ای بنشنیم و نگاه کنیم که چطور مخاطب ما هنگام «مصرف» دسترنج ما دارد بهش خوش می‌گذرد. این را به نظرم در حوزه علم و سیاست و اجتماع و ورزش هم می‌شود ابراز کرد. گفتم البته که رسیدن به این مرحله ظاهراً ساده کار سختی است. این که بخواهی جای کمک کردن و آموزش دادن و معنا بخشیدن و خدمت کردن و یاری دادن و... فقط و فقط هدفت این باشد که هموطن‌هایت سرگرم شوند و تفریح کنند؛ دقیقا همین دو واژه کم‌اهمیت در فرهنگ ما. آنتوان چخوف روزی روزگاری گفته بود: «برای سرگرم کردن مردم باید دوست‌شان داشته باشی.» و به نظرم این آغاز مسیری اتفاقاً سخت و دشوار است.»

    3- امشب دیگر می‌خواهم واقعا مایه بگذارم. این هم عکس‌ای از مهمانی ونیتی فیر بعد از مراسم اسکار، که از همان موقع save اش کردم برای یک شب پر رونق در کافه:

    4- اقا این forsaken دریم تیه‌تر را از دست ندهید مجددا. این هم برای آن‌هایی که می‌گویند چرا موسیقی به همدیگر معرفی نمی‌کنیم.


    یکشنبه 25 اسفند 1387

    هیچ کدام از شما هست که این خانم را به جا بیاورد؟ آنتونلا آتیلی است. بازیگر نقش جوانی‌های النا در سینما پارادیزو که حالا برای خودش خانمی شده، و سالواتوره که احتمالا هنوز عاشق‌اش است... (تورناتوره، بریجیت فوسی را هم چه خوب انتخاب کرده‌ بوده همان موقع برای نقش میانسال‌ای‌اش. کم و بیش همین شکلی بود.)


    شنبه 24 اسفند 1387

    1- نمایش تئاتر شکار روباه دکتر علی رفیعی را از دست ندهید. داستان خوب و اجرای پاکیزه و بلندپروازانه‌ای دارد که به موقع نوشته شده، با یک سیامک صفری درجه یک. واقعا درجه یک. یکی باید می‌فهمید که زندگی آقا محمدخان قاجار چه نکته کلیدی در تاریخ این مملکت دارد. فقط یک کم طولانی است. یک شب دیگر اجرا دارد فکر می‌کنم. ببینید اگر شد.

    2- مهدی معزی و نوید غضنفری در شماره عید هفته نامه همشهری جوان گفتگویی کرده‌اند با محسن چاووشی: «یک اتفاقی افتاد و من یک شب پیاده در جاده چالوس راه افتادم. وسط راه محمدرضا آمد دنبال من و در اتوبان سوارم کرد. وقتی رسیدم خانه، ملودی «کجاست بگو» را ساختم.» و این که دیدید؟ باز هم جاده چالوس.

    3- و این که حالا موضوع روز این کافه در کامنت‌ها، برگشتن مصطفی جوادی است که وقت‌اش شده انگار.

    چهارشنبه 21 اسفند 1387

    1- بعد از بازی پرسپولیس، خبرهای خوبی نبود. هم مورینیو حذف شد هم یووه.

    2- بچه‌ها لطفا کامنت‌هایی را که برای خبرهای اصلی سایت که این جا هم تکرار می‌شود؛ می‌نویسید، از جمله خبر مربوط به مسعود کیمیایی، اگر برای روزنوشت می‌نویسید، کپی‌اش را در خبر اصلی هم  بگذارید تا بحث در صفحه اصلی سایت هم ادامه پیدا کند. این چند کامنت آخر را به خبر اصلی اضافه کردم.

    3- جمله افشین قطبی در کامنتی که احسان گذاشته بود، دیوانه‌ام کرد. لامصب خیلی حرف درستی است: ".... من فک کنم وقتی که جوونیم، از خونوادمون از ریشمون هی فرار می کنیم. میخوایم آزاد باشیم خودمونو پیدا کنیم، بعد هی که پیرتر میشیم دوباره برمیگردیم به اون ریشه ها به خانواده.... وقتی که این دایره رو تموم میکنی، پاتو رو زمین میذاری خیلی محکم و با آرامش زندگی می کنی..."

    سه‌شنبه 20 اسفند 1387

    این قضیه لحن بد و بی‌حرمتی نسبت به مفاخر  فرهنگی ادامه دارد. این بار مسعود کیمیایی هم واکنش نشان داده است؛ این را تیتر یک هم گذاشته‌ایم:

    سازنده قیصر و گوزن‌ها و سلطان هم واکنش نشان داد - یادداشت مسعود کیمیایی برای «مشق آفتاب» درباره دل‌آزردگی‌اش از حوادث اخیر؛

    سال 1387 سال پرخاش جوانان به مفاخر فرهنگ معاصر ایران بود

    سینمای ما - متاسفانه سال 1387 را باید سال پرخاش جوانان به مفاخر فرهنگ معاصر ایران نامید. یعنی آن چه که ما همیشه فکر می‌کردیم در یک سرزمین سنتی انجام آن محال است، گویا در حال اتفاق افتادن است و سنت‌ها لا به لای چرخ دنده‌های کامپیوتر گیر کرده است.
    به نظر می‌رسد قرار به ائتلاف نیست. زمانی قاچاقچیان ماهی را با دینامیت صید می‌کردند اما بعد از مدتی استفاده از دینامیت منسوخ شد؛ چون تعداد ماهیانی که تکه تکه می‌شدند و از بین می‌رفتند خیلی بیش‌تر از ماهیانی بود که به درستی صید و به بازار عرضه می‌شدند. من فکر می‌کنم همه ما در حال حاضر به شدت حس همان شرایط استفاده از دینامیت را داریم. متاسفانه امسال با کسانی چون بهرام بیضایی توسط عده‌ای جوان در قالب نقد اثر رفتارهای ناشایستی شد که حق او نبود و من فکر می‌کنم اگر به همین منوال باشد؛ بعد از من و بیضایی، سال 1388 نوبت داریوش مهرجویی است که مورد بی‌مهری قرار بگیرد. من یک بار گفتم اگر ما نقد اجتماعی داشته باشیم، نقد هم خواهیم داشت. ما فقط به سینمای بهتر نمی‌توانیم فکر کنیم. بلکه باید به همه چیز بهتر فکر کنیم و همه چیز باید شکل بهتری به خودش بگیرد تا سینما هم بتواند آینده بهتر و روشن‌تری داشته باشد.


    دوشنبه 19 اسفند 1387

    آقا ایرادی ندارد اگر یک بار هم شده، احساساتی، خیلی احساساتی شروع کنیم؟ این عکس آخر از مجموعه عکسی در یک وبلاگ است که آدرس باقی و توضیح‌اش این جاست: http://hssn.ir/?p=4214

     


    بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

    نظرات

    سعيد هدايتي
    سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 8:46
    10
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    فكر كردم نهايتش ترك عروسه توسط داماد رفتم ديدم صبحمو خراب كردي امير من با اين مرض جوانيم رو عشقم رو همه چيزمو از دست دادم انقدر دور وبرم بيمار ام اسي و سرطاني وسكته اي هست كه يكي از يكي نازنين ترند كه واقعا دوست ندارم توي عالم مجازي هم كه ميام اين چيزها رو ببينم ولي مطمئنا تو شكوه عشق رو به تصوير كشيدي(مقصودت همين بوده!)ختم كلام :من ازخرچنگ لعنتي متنفرم

    behrang
    سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 13:6
    14
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    salam. diruz mikhastam barat comment bezaram dar morede parvandeye khoob bad zesht. az un mogheyi ke parvandeye divaneyi az ghafas parid ro chap kardi montazeresh budam.damet garm! rasti trailere filme tarantino ro didam unghadra ham ke migofti bad nabud.benazarm filmesh az un comedy hayie ke adam ro be vahshat mindaze.vali faghat moosighie public enemies!!!!!!!!

    امیر: امیدوارم فیلم تارانتینو همونی باشه که توصیف کردی: یک کمدی که آدم رو می‌ترسونه. ضمن این که اون موسیقی هم...

    رضا رادبه
    سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 14:6
    4
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    از آن عکس هایی است که جان می دهد توی یک فیلم همچین تصویری ببینی انگار کهع عکسی از یک فیلم باشد...

    علیرضا اویسی
    سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 14:31
    -4
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام امیر جان فکر نمی کردم اهل همچین احساسات گرایی هایی باشی به هر حال چیزی که منو بیشتر جذب و مجذوب خودش کرد این مجموعه عکس نبود بلکه مجموعه نقاشی های آدولف هیتلر کبیر بود که واقعا گرمای دلنشینی رو در وجودم به جریان انداخت مردی که هیچ وقت فهمیده نشد حتی وقتی که داشت خون می ریخت و چه ناراحت کننده که همه فقط اون رو یک قاتل می شناسن. مردی رو که دوستش دارم

    پويان عسگري
    سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 14:50
    16
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    آخرين بار اسفند سال پيش بود كه در روزنوشت امير قادري چيزي نوشتم.به بهانه‌ي دوري دوستي كه دوست داشتم دور نباشد !

    حالا و بعد از يك سال بهانه‌ي تازه‌اي به وجود آمده تا چند خطي كوتاه اين‌جا بنويسم:

    1)حامد صرافي زاده را دورادور مي‌شناسم.از طريق دوست مشتركي به نام كاوه جلالي.دورادور با سلايق و علايق حامد آشنا شده‌ام و در حد همان چيزهايي كه از او مي‌دانم، برايش احترام قائل هستم؛ ولو دورادور...

    2)اين سايتي كه شما مي‌بينيد و در روز اين همه بازديد كننده دارد اول اين طوري نبود.منظورم از اول، مرداد سال 85 است.روزهايي كه امير قادري از ما(حامد احمدي، من و خسرو خسرو پرويز) دعوت كرد تا با سايت همكاري كنيم و باعث رونق آن شويم(حكايت كامل اين موضوع را سال گذشته حامد احمدي در وبلاگي كه در اين‌جا داشت، نوشت)كه شديم.اولين ركورد شكني و ورود به باشگاه صدتايي‌ها، زمان حضور ما و در جشنواره فجر بيست و پنجم اتفاق افتاد....

    3)امير قادري زماني، تكرار مي‌كنم زماني منتقد مورد علاقه من بود.روزهايي كه درباره شوكران مي‌نوشت، درباره مرد سوم، بيلياردباز، چه سر سبز بود دره من، پل رودخانه كواي...با افخمي مصاحبه مي‌كرد، پر از ايده و نيروي خلاقه جواني.آن موقع‌ها صفحه‌اي در مجله يك هفتم داشت به اين نام:" مردان و زنان ابله بي هيچ ترسي با جمعيت روبه‌رو شدند" در آن صفحه مرامنامه‌اي وجود داشت كه شرح يك بندش اين بود :" به هيچ آدم بالاي سي سال اعتماد نكنيد"

    4)نقل قولي كه چند روز پيش حامد صرافي زاده از من كرده بود با اصلاحات اندكي تمام و كمال از طرف من صادر شده بود؛ دو سال و يك ماه پيش.در روزهايي كه فكر مي‌كرديم تيم و خانواده هستيم.روزهايي كه همه مان از جان و دل براي كار مايه مي‌گذاشتيم.حرف‌هاي آن روز من قرار بود استحكام و قدرت خانواده را نشان دهد اما...اما حامد و دوستان عزيزي كه اين نوشته را مي‌خوانيد، بد نيست بدانيد كه من دو ماه بعد از آن نوشته ديگر با امير قادري در يك جا نبودم؛ درست يا غلط.او صفحه سينمايي روزنامه قوچاني/عطريانفر/كرباسچي(هم ميهن) را در مي‌آورد و من به عنوان يك نويسنده عادي به روزنامه شرق(كاوه جلالي و خسرو نقيبي) مطلب مي‌دادم.آن روزها اين جوري نبود كه پدر خانواده از فرزندانش حمايت كند و از آن‌ها بخواهد مثلا چيزكي درباره يك فيلم خارجي بنويسند!...

    5)نمي‌خواهم دوران كاري امير قادري را تحليل كنم(كه اگر لازم به چنين كاري باشد، ادعا مي‌كنم هيچ كس بهتر از من نمي‌تواند سير كاري امير را چه خوب و چه بد بررسي كند) اما براي يادآوري به خودم و شما مي‌گويم "از ما كه گذشت" جزو آخرين نوشته‌هاي شوق انگيز و ايده دار او بود.مطلبي فوق انتقادي نسبت به "سربازهاي جمعه" و فيلمسازي مسعود كيميايي.چهار سال و نيم از آن نوشته مي‌گذرد و هيچ كدام از نوشته‌هاي امير به گردپاي انتقادنامه‌اش نمي‌رسد.چه اتفاقي افتاده..؟

    6)دو سال و نيم پيش آغاز شد و حالا من مي‌خواهم به آن پايان دهم.به نوشتن در سايت سينماي ما.سايتي كه زماني برايم دوست داشتني بود و حالا ديگر نيست.الآن برايم يادآور چيزهايي است كه نه دوست داشتني هستند و نه خوشحال كننده.اثري از همكاران و رفقاي سابق نيست.هيچ كدام نماندند و هر يك به سويي و طرفي خزيدند.به قول خواننده قديمي " گفتني‌ها كم نيست"...

    7)چارلز ديكنز مي‌گويد: "اميدوارم درباره ما، درباره همه ما از روي حقيقت قضاوت كنند"

    8)من هم اميدوارم...

    محمد نیک نهاد
    سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 15:15
    23
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    مخلص آقای قادری هم هستیم. آقا این کسی که شما بهش میگید استاد (منظورم حضرت تارانتینو میباشد) چرا فیلمی ساخته که شما حتی روتون نمیشه اسمش را تو رادیو (گفتگو) بگید. این یک. برای اسمش میتونید از عبارت "ناخلف های بیشرم" استفاده کنید . هم مشکل ارائه در محافل رادیویی و تلویزیونی نداره هم میتونید از رسیدن معنای نام فیلم مطمئن باشید , بهر حال این یه پیشنهاده . این دو. آقا شما فیلم ایشون رو هنوز ندیده اید اینطور بال بال نزنید . فیلم قبلی ایشون که خیلی نا امیدتون کرده بود ولی با این حال نمی خواستید از شرط بندی روی اسب به ظاهر برنده تون دست بردارید . اما ما حتی اگر همه فیلمهایش هم توی سرمون چهارراه بازکنه , بیخ دیوار نمیذاریمش , فوق فوقش فیلماشو بیش از یکبار تماشا نمیکنیم. شما هم با اساتید ما اون کار رو نکنید . این سه . چهارمیش را بذارید بعد از علیک شما. والسلام.

    امیر: ساملیک.
    جاوید
    سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 17:36
    -1
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    این نظرسنجی بهترین های سی سال سینمای ایران چی شد پس؟!

    علیرضا اویسی
    سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 19:27
    0
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    آقا تبریک تیممونم که ترکوند متاسفانه من بازی رو ندیدم آخه تو حوزه هنری داشتم عیار 14 رو میدیدم و الحق که اثر برجسته ای بود نمی دونم در حضور چنین اثری و درباره الی فیلم تردید که از نظر من فیلمی آشفته و سراسیمه بود سیمرغ رو گرفت در عجبم که چرا روایت غیر خطی و البته بیشتر تلفیقی عیار 14 تردید با اون شیوه روایت از هم گسیختش نظر هارو به خودش جلب کرد و شاید هم پشت اسم دهن پر کن هملت خودش رو پنهان کرده بود به هر حال هر چی بود گذشت بازم تبریک برای برد

    عطص
    سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 21:7
    13
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    دوشنبۀ هفتۀ پیش "دربارۀ الی" را دیدم. فیلم محبوب ام که نیست. شاهکار هم نیست. کمبودهایش مانع بزرگی بر سر دوست داشتن اش هستند. اولین اش اینکه شخصیت دلچسبی ندارد. تمام شخصیت ها یکدست و یک شکل و یک جورند. کاملاً تخت، بدون هیچ گونه انعطافی. اصولاً فرهادی نمی تواند شخصیت دوست داشتنی خلق کند. گرچه فیلم به ظاهر خوب از آب درآمده و باور کنید تنها حسن اش هم همین است، اما بیان تصویری و سینمایی محکمی ندارد. صحنه ها می آیند و می روند، بدون آنکه در ذهن مان ته نشین شوند. دریای کنار دست فیلمساز، تنها غرق کردن می داند و بس. متأسفانه فیلم از لحاظ داستان بن مایۀ قوی ای ندارد و همین باعث می شود که پیام فیلم در نیمۀ دوم آن خیلی رو بایستد. پایان بندی هم که خوب از کار در نیامده. نمی دانم چرا فرهادی نمی خواهد (نمی تواند) تکلیف شخصیت هایش را روشن کند. تماشاگر از غرق شدن الی مطمئن می شود و سرنوشت مابقی آدم ها در هاله ای از ابهام باقی می ماند. خب این شاید برای بعضی ها جذاب باشد، اما برای من بیشتر در قالب یک جور طفره روی و ادا و اطوار نمود پیدا می کند. به هر حال برای آقای کارگردان آرزوی موفقیت می کنم.................. بعد از مدت ها امیر فیلمی را دوست دارد که من ندارم. سلیقه است دیگر. مال بعضی ها این شکلی است!

    امیر: این جمله‌ات را دوست داشتم: ...دریای کنار دست فیلمساز، تنها غرق کردن می داند و بس...
    sana
    سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 21:34
    -8
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام ویوااااااااااا پرسپولیس ویوااااااااااااااا / ترکوند پرسپولیس تبریک به همه ی پر سپولیسیاش

    عشق سگی
    سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 21:36
    11
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    سلام اقای قادری باید متاسف باشم که هستم بابت برخورد انتها جلسه دیشب و درک کردم جدی گرفتن نقد و منتقد را. ولی امیر خان من که همچنان دوست ندارم مجیدی را و اواز گنجشک هایش را و تمام بر خورد و سوال ها را همان طور که گفتم دفاع امیر قادری از این فیلم!!!! بود. و سو تفاهمی که از قبل جلسه پیش امده بود همان تاکید که در اثار قبلی این فیلمساز دیدیم همچنان در اواز گنجشک ها از تیتراژ ابتدایی تا تیتراژ پایانی مشاهده و درک شد.ولی فایده حضور امیر قادری (که از حضور فیلمساز برای من مهمتر بود)در جلسه حداقل برای من این بود که امیر قادری از تغییر نگاه فیلمساز نسبت به شهر (هر چند به اندازه یک میکرون) را دوست داشت نه از فیلم اواز گنجشک ها!!! ولی اقای قادری وقتی در انتها فیلم می بینیم که کریم اقا پشت وانت به ان وسایل اسقاطی که از شهر به ان مدینه فاضله انتقال داده است تبدیل به لانه ی سگ و زندگی (به معنای مطلق کلمه) ان حیوان وفادار شده است توله سگهایی را می بینیم که جلوی ان وسایلی که توجه کریم اقا را در شهر به خودش جلب کرده است و حالا خانه سگ های ان مزرعه شده است به شدت مشغول بازی و شیطنت هستند. فکر کنم اقای مجیدی سه یا چهار بار در نما هایش به ما نشان داد که ان وسایل اسقاط توسط کریم به ان مدینه فاضله برده می شود. پیراهن مدینه فاضله ایی کریم در شهر پاره می شود و یک پیراهن شهری به تن می کند و در اخر با همان پیراهن شهری زیر همه ان وسایل اسقاط شهری می رود و در اخر کریم به تنهایی از پس همه ی این بدبختی ها (به قول ما) یا آزمایش به قول شما سر بلند بیرون می اید و دویدن ان همه شتر مرغ (حیوانی عجیب تر و خنده دار شایدم حنده اور تر از خلق خدا وجود عینی ندارد) و رقص ان حیوان نازنین را همه با هم با موسیقی خنده ی تماشاگران دیدیم. 1- من واقعا (حالا که احساساتی شده ما هم هستیم) نمیدونم شایدم نمی توانم از این کافه و کافه چی که دست به تابلوی بسته و باز پشت شیشه نمی زند دل بکنم امیر قادری که حالا مخالف هایش بیشتر از موافق هایش هستند برای الی که جلوی سینما ماندانا صف ایستاده بودیم (که حالا جزء بهترین سینما خاطره شده) جدول ارزش گذاری منتقدین فرهنگ را با رفقای صف جشنواره ایی می خواندیم متفق القول گفقتند ای دو تا را بی خیال(نیما و امیر). ولی چه کار کنیم ما هم خود امیر را دوست داریم هم نقدها و یادداشت های معرکه اش را. امیر قادری برای من حکم چیر و مرشدی را داشته که فانوس روشنایی را به دست گرفقته است و ما هم دنبال خودش راه انداخت هر چند به خاطر اواز گنجشک ها همدیگر را گم کردیم ولی دالایل زیادی برای دوباره پیدا کردنش داشتیم. راستی امیر خان قبول کن که گفتی ما امشب نود را که از دست دادیم خیلی بد امدی انگار یک جور بی اشتیاقی شایدم بی مسئولیتی شایدم بی انگیزه گی نمیدانم هچین چیزی را حس کردیم. به بچه های کانون فیلم داد هم تبریک می گم واقعا در یک همچین شرایطی کار فرهنگی از نوع سینما سخت است و امیر خان گفته بودی از دفعهی قبل که امدی قم خاطره های خوبی داشتی از ان حاج اقایی که از میامی وایس خوشش امده بود. امیدوارم اگر دوباره به شهر ما دعوت شدی به خاطر اتفاق عجیب و غریب اخر جللسه ی دیشب قبول کنی.

    امیر: لطف داری. اون حرف هم خب یه شوخی بود. ضمن این که من قراره اگه من چیزی یادتون بدم، دوست داشتن فیلما و یک جور زندگی پر از عقل و عشق باشه و هم سو شدن تمام احساسات‌تون با اون چه به‌اش عمل می‌کنین. همین که شخصیت‌های چند پاره‌ای نداشته باشین.  این که آواز گنجشکها رو دوس دارین یا نه، به خودتون مربوطه. توی این مسیر شاید در خیلی از موارد با هم اختلاف نظر پیدا کنیم. و این طبیعیه.
    آریان.گ
    سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 23:0
    -7
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    محمد به نکته جالبی اشاره کرد . این که اینقدر قبل دیدن یک فیلم واسش لحظه شماری کنیم . من که شخصا از این کار لذت فراوانی میبرم . اصلا لذت انتظار و شوق دیدن یک فیلم (اونم نه هر فیلمی) کم از لذت دیدنش نیست . و اینکه به نظر فیلمه قبلی تارانتینو با اینکه در حد کارای قبلیش نبود ولی یکی از بهترین فیلمهای سال بود (با اون فیلمبرداری شاهکارش) حداقل واسه طرفدار های تارانتینو چیزهای زیادی داشت.و اینکه چطور میشه کارهای تارانتینو رو فقط یکبار دید . در حالی که مثلا هر وقت پالپ فیکشنو میبینیم بازم نکته ای توش پیدا میشه که سرحالمون میاره .

    مرمر
    سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 23:21
    6
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    سلام .چرا پرونده هات تو مجله فیلم بیشتر در مورد فیلمهای وسترن و اکشنه و دز باره فیلمهای ملودرام پرونده ای نیست؟ برای خیلیا این سوال مطرحه.خسته شدیم از اینهمه فضای مردونه و خشن.چقدر مایکل مان و تارانتیو . تکراریه دیگه. تکرار همیشه خوب نیست.

    امیر: آپارتمان رو هم که داشتیم. ولی آره. خودم‌ام دل‌ام لک زده برای یک ملودرام درجه یک. راستی کلود سوته رو که رفتیم و بنجامین باتن هم که هست. 
    سرپیکو
    چهارشنبه 21 اسفند 1387 - 0:22
    -5
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    حدس زدم که این احساسی بودنت هم غافلگیرکننده باشه!

    آرش
    چهارشنبه 21 اسفند 1387 - 1:13
    -4
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    امیر دیدی علی کریمی رو امروز؟ دیدی چی کار کرد؟ دیدی همه کار کرد؟ جاخالی ها و توپ گیریهاشو دیدی؟ دیدی یه پا دوپاهاشو وسط زمین که باز چه خونسردانه می زد؟ دیدی تا رفت بیرون، تیم متلاشی شد؟ ببین دیگه چی بود که خیابانی هم این نکته آخری رو فهمید!

    امیر: ندیدم آرش. و حیف که ندیدم.
    امین
    چهارشنبه 21 اسفند 1387 - 3:1
    -17
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    اولا این رو بهت بگم که میترسم یه وقت پاشیو جواب استاد رو هم بدی. جون من دیگه این یکی رو بیخیال شو. قبوا کن بهترین و معقولانه ترین واکنش نسبت به این اتفاقات بود. قبلا هم بهت گفته بودم که با نوشته هات در مورد بیضایی مخالف بودم. اما این مخالفت فقط به عنوان یک کسی بود که بضایی رو قبول دارد. اما کیمیایی با هرکس دیگر تو این سینما برای من متفاوت است. یه جورایی سینما برای من یعنی کیمیایی . و قبلا هم در جواب شیده گفته بودم که عشق به سینمای ایران یا حتی دنیا بدون عشق به کیمیایی امکان نداره. واین عشقه که هنوز هم که هنوزه من رو تشنه یه فیلم جدید می کنه . پس جون من بیخیال شو. ( اخه از تو بعید نیست) خیلی ببخشیدا خوب کله خری دیگه ( حرف بدی نزدما یعنی همون نترس و ...) .

    و اینکه یه حال گیری بزرگ. الکس از جام باشگاهها رفت کنار و از این بدتر نمی شد دیگه . اما فردا بهتون میگیم داداش. اینتریی دیگه؟ حالتون رو میگیریم.

    من اصلا ادم احساساتی نیستم . اما عکسهای جالبی بود. و اینکه با این عکسایی که گذاشتی یا این عکسایی که گذاشتی یاد اون سوالی که می خواستم درباره فیلم ..... نمی دون چی باید بگم خواننده کتابخوان یا همون ریدر (فرقی نمی کنه) افتادم . اما الان وقتش نیست . بعدا میگم. اینو از خودت یاد گرفتم . خوب چیزای خوبی به ادم که یاد نمیدی.

    و یکم سیاسیش کنم. اومدن میر حسین موسوی رو به دو دوستارانش از جمله خودم ( اخر تکبر بودا) تبریک میگم. خوب من یه کمک با سیاست حال می کنم. راستی یه سوال دارم . جون من راستش رو بگو . با سیاست میونه ایی داری؟ کدوم طرف؟


    چهارشنبه 21 اسفند 1387 - 13:26
    13
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    امیر قادری چه خبره؟ مسعود کیمیایی هم که صداش در اومد! حالا منتظر می شیم ببینیم تارانتینو راجع به نقدهای شما چی می گه؟ اونم تقش در آد دیگه حله. شاید خودش شخصا اومد نفری یه گوش برید . ولی جدا از شوخی بیصبرانه منتظر جشنواره سال دیگم، ببینم بازم از نقدهایی که امسال از فیلم ها هم جذاب تر بودن خبری میشه یا نه. من که فکر می کنم اگه امسال هم ببخشید به غلط کردن نندازنتون بازهم دیگه کسی همچین ریسکی نمیکنه نقد واقعی بنویسه. خب آقا نقد ننویسین تعریف کنین.

    علیرضا اویسی
    چهارشنبه 21 اسفند 1387 - 14:8
    15
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام امیر جان حرفی که می خوام بزن شاید دیگه از دورانش گذشته باشه ولی بالاخره حرف دیگه باید زد وگرنه باد می کنه تو گلوم خفه می شم نمی دونم پیگیر بحث های پیرامون امپراتور(افشین قطبی) هستی یا نه اینکه این روز ها همه دارن بهش چپ و راست بدو بیرا می گن در مقابل انتقاد های بجای امپراتور همه پنبه کردن تو گوششون و یک بازوکا گذاشتن تو دهن این بیچاره و یا علی مدد به هر حال ماه پشت ابر نمی مونه البته امید وار بودم رگ غیرتت سیاه بشه و یک چیزی بگی ولی مثل اینکه .............................

    محسن دراگون
    چهارشنبه 21 اسفند 1387 - 14:10
    -12
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    اقای کیمیایی احترام شما و بهرام بیضایی و داریوش مهرجویی که نگرانش هستید به جا.ولی بهتره از این لاکی که برای خودتون درست کردین و در اون پنهان شدید بیرون بیایید

    بهتره خودتون قضاوت کنید که چه کرده اید و چه میکنید- بهتره قضاوت کنبد که استاد بیضایی از روی کینه فیلم ساختن یا از روی ذوق وهنرشون- بهتره به اثار اعصاب خورد کن اخیر خودتون مثل رئیس دوباره نگاهی بیندازید و اونوقت ازرده خاطر بشید-

    این چه توهمیه که شما استادان محترم سینمای ایران خودتون رو از هر گزندی مسون میدونید . چرا جوانان نادانی که شما اشاره کردید حق نظر دادن در مورد کار های شما رو ندارن.چرا فکر میکنید ما لیاقت دیدن و نفهمیدن اثار شما رو ندارین- چرا منتقدان هم نسل و طرفدار شما حق هر نظر و انتقاد و بی احترامیی رو به نسل ما دارند و هر واژه یی که نشان دهنده بی غیرتی و بی فرهنگی و نفهمی این نسل هست رو به ما نسبت میدن ولی طاقت شنیدن محترمانه ترین نقد ها رو هم ندارند

    از این لاک خود ساخته بیرون بیایید اساتید محترم- مطمئن باشید اگر شما فیلم بسازید و صحبت کنید و بنویسید ما نسل نادان خوشحال میشیم و بدونید اگر نسازید و سکوت کنید و ننویسید ما نابود نخواهیم شد

    behrang
    چهارشنبه 21 اسفند 1387 - 14:57
    -2
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    benazaram javi ke ba naghde to be rah oftad neshoon dad ke hanooz ta demokrasi rahe derazi darim. vaghti honarmandan va nokhbegan taghate harfe mokhalef ro nadarand az mardome aaddi che enezari mishe dasht

    محمد حسین
    چهارشنبه 21 اسفند 1387 - 15:12
    1
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    آقای کیمیایی عزیز،چرا شما فکر می کنید مقس هستید و کسی نباید به ساحت شما جسارت کند؟آقا کیمیایی منتقدی نقدش تند نباشد و قلم تیزی نداشته باشد که بدرد فعل مکش صماغ می خورد!

    آقا کیمیایی نوبت شما خیلی وقت پیش رسیده آیا تا به حال نگاهی به فروش فیلم هایتان انداخته اید؟

    باز هم ابه همین چند جوان که به حرمت 35 سال پیشتان چیزی به شما نگفتند!آقای کیمیایی تا به حال کسی به شما گفته از نمای پنجره ی باز و پرده ای که باد تکانش می دهد و زوم روی شخصیتی که دارد دیالوگ های سنگین و پر از طعنه و گوشه کنایه و پر از جملات وصفی را بیان می کند حالش به هم می خورد؟

    آقا کیمیایی شما پیش بینی تان خوب است هنوز مغزتان کار می کند درست حدس زده اید این چند جوان منتظرند تا نوبت مهرجویی برسد و اگر هم او راه شما و دوستان شما را در پیش بگیرد خود قضاوت کنید و راه چاره برای چند جوان منتقد بگذارید.

    آقای کیمیایی اگر قرار باشد شماها تا آخر بهترین باشید که پیشنهاد می کنم همه ی سینما بسیج شود تا قنبرها خیار بکارند!

    و امثال شهبازی ها و فرهادی ها و کارخانی ها بروند جلو به امر نواختن بوق مشغول بشوند.آقای کیمیایی حرف بسیار است بی خیال بابا.

    میم بنام
    چهارشنبه 21 اسفند 1387 - 17:8
    15
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام, چطوری اقای قادری ؟

    جلسه روز نقد و بررسی آواز گنجشک ها چطور بود ؟ به قول خودتون آقای مجیدی شما رو تو هچل انداخت و رفت...

    lol

    میم بنام
    چهارشنبه 21 اسفند 1387 - 17:25
    -5
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    راستی من انتهای جلسه نبودم, میشه بگید چه اتفاقی افتاده بود ؟ ممنون

    عرشيا
    چهارشنبه 21 اسفند 1387 - 18:12
    8
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    ضمنا ميخواستم بخاطر مطالب خوبتون روي فيلمهاي روز جهان و همنطور مصاحبه هاو... ازيتون تشكر كنم. جالب هستن.

    آریان.گ
    چهارشنبه 21 اسفند 1387 - 18:46
    4
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    ببین چه خبر شده . از اون ور عکس میر حسین موسوی رو جلد روزنامه های امروز . از این ورم واکنش مسعود خان کیمیایی . اولا کامنت عشق سگی(خیلیاش حرفه دل منم بود) رو دوست داشتم دوم این که به نظرم باید این حساسیت هایی که روی نوشتهای امیر قادری هست ریشه یابی کرد. خیلیا فیلم بیضایی رو دوست نداشتن ولی آیا حساسیت ایجاد شد ؟ نه . چون امیر قادری بود که جرات کرد بیاد چنین آشکار فیلم استاد بیضایی (و در اصل خود شخص کارگردان رو) نقد کنه . اونم بعد این همه سال فیلم نساختن و انتظار بی پایان سینما دوستان برای دیدن فیلم اخر استاد . اصلا لزومی نداره ما این همه قدیس نمایی کنیم . اصلا مگه کارنامه پربار بیضایی اینقدر کم ارزشه که با یه سری واکنش بخواد زیر سوال بره . ریشه این مساءل به نظرم تفاوت بین نسلهاست . تفاوت بین قادری ها و طوسی ها . اصولا قدیمی ها دوست دارن همش درگیر تعارف و این جور چیز ها باشن . حالا این وسط یکی مثل امیر قادری میخواد ساختار شکنی کنه اونم در حالی که حتی از طرف هم نسلان صاحب تریبونشم زیاد مورد حمایت قرار نمیگیره نتیجش میشه همین قدیمی ها محکوم به حرمت شکنی میکنندش و هم نسلان مخالف هم محکوم به کله شقی و از این جور حرف ها .

    هادی
    چهارشنبه 21 اسفند 1387 - 20:56
    3
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    چون «مفاخر فرهنگ معاصر ایران» کاری نکردند که سنت، چرخ دنده های کامپیوتر را بچرخاند.

    امیر: آفرین، آفرین.
    احسان ب
    چهارشنبه 21 اسفند 1387 - 23:41
    -1
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    ".... من فک کنم وقتی که جوونیم، از خونوادمون از ریشمون هی فرار می کنیم. میخوایم آزاد باشیم خودمونو پیدا کنیم، بعد هی که پیرتر میشیم دوباره برمیگردیم به اون ریشه ها به خانواده.... وقتی که این دایره رو تموم میکنی، پاتو رو زمین میذاری خیلی محکم و با آرامش زندگی می کنی..."

    این جمله های شاهکار از امپراتور سابق ما سرخها رو داشته باشین تا برسم به پیشنهاد یک آهنگ قدیمی که چندروزه دوباره رفته ام سراغش و روزی چند بار تو ماشین گوش میدم :soldier of fortune از deep purple عزیز با ترجیع بند:

    I guess Ill always be

    A soldier of fortune

    خودتون باید داشته باشید دیگه.

    امین
    پنجشنبه 22 اسفند 1387 - 3:7
    0
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    گشتم تا اون جمله کاوه اسماعیلی رو پیدا کنم که نشد. اما با یکم تغییر همین بود. (( دیدی ( با توئه) این اقای خاص چه جوری جلوی استاد یزرگ فرگوسن موش شده بود ؟ )) . این برای هفته قبل بود . اما امشب که یه عیش کامل بود باد چی گفت؟ کاوه جان اگه چیزی داری کمک کن. قدری جان کلمه حقارت رو تا حالا شنیدی ؟ ( همون موش) این اقای خاص شما موقعی که بعد بازی فرگوسن رو بغل می کرد یه همچین چیزی بود. یه موش حقیر. اینو قبول کن که فرگوسن یه سلطان واقعیهو هیچ کس هم نمی تونه جلوش رو بگیره.بابا به این ادم باید تعظیم کنید. دو هفته قبل گفتم که کارتون تموم . باور نکردی.

    در مورد کیمیایی هم قبلا گفتم . خواهش می کنم با استاد در نیافت . این با ون یکیها فرق داره ا .

    درضمن دیدی امروز دوربینهای عربستان هم رفته بودن تو نخ کارای فیروز کریمی . خداییش خیلی باحاله .

    راستی یه سوال ازت پرسیدما . منتظر جوابم بودم جان تو .

    آریان.گ
    پنجشنبه 22 اسفند 1387 - 11:45
    -3
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    در شرایطی که جای تیم محبوبم (میلان) امسال تو لیگ قهرمانان خالی بود شاهد شکست مطلق ایتالیایی ها مقابل انگلیسیا بود . خیلی بد شد .

    این امپراطور که این همه سنگشو به سینه میزنید نفهمیدید چرا یهو رنگ عوض کرد و بازیکنانی که تا همین سال پیش قلب شیر داشتنو به خیانت متهم کرد . این افشین قطبی که ما چند روز پیش دیدیم با اون امپراطوری که بزرگش کرده بودن خیلی فرق داشت . مملو از کینه و نفرت تازه از اون پرستیژ قدیمیشم خبری نبود .

    وقتی رضا رشیدپور از فیروز کریمی در باره تاثیر قطبی روی فرهنگ مربیان ایرانی پرسید فیروز گفت بذا یه خورده بگذره اونم میشه مثه ما . کریمی درست میگفت افشین عوض شد . این افشین رو دیگه دوست ندارم . ازافشینی که قبلا میشناختیم حتی با اینکه یک استقلالی دو آتیشم خوشم میومد .

    آریان.گ
    پنجشنبه 22 اسفند 1387 - 11:50
    -2
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    این که آقای کیمیایی پایه مهرجویی رو کشیده وسط حرکت هوشمندانه ای هست . اما با تمام احترام و علاقه ای که به کیمیایی و فیلماش دارم باید بگم این اتفاق برای مهرجویی نخواهد افتاد چون مهرجویی با فیلمهاش و نحوه نگاهش به سینما ثابت کرده کارگردانی برای همه نسلهاست و کارنامه پربارش به مراتب قابل دفاعتر از کیمیایی . اتفاقا نمونه تمام عیار پیوند سنت و کامپیوتر و از این حرفا مهرجوییه که همیشه تروتازست و بوی کهنگی نمیده .

    علی خطیبی
    پنجشنبه 22 اسفند 1387 - 12:39
    -11
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام امیر جان ، دیشب یه خواب جالب دیدم . سر خوش از برد منچستر بودم که این خوابو دیدم. شایدم تو فکر مقاله آقای کیمیایی . نشست مطبوعاتی بود که داریوش مهرجویی داشت به سوالات پاسخ می داد. علی معلم پرسید : آقای مهرجویی فکر می کنید اگه چه تغییری در سنتوری اعمال می کردید ، توقیف نمی شد ؟ اونم گفت : اونجا که علی وارد خونه پدریش شد به جای جار و جنجال ، مثه یه پسر خوب باید می نشست و به سخنان حاج آقا گوش میداد و متحول میشد تا فیلم توقیف نشه .

    راستی مستند اقای کیمیایی قرار نیست به بازار عرضه بشه ؟

    س وحید ج
    پنجشنبه 22 اسفند 1387 - 13:9
    -22
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    دوستی را در نظر بگیرید که در یکی از رشته های علوم تحصیلات عالی را طی می کند . حیطه فعالیت وی مجموعه ایست از تعاریف، مفاهیم ، اصول ، تئوریها و منطق دقیق بین آنها ( لطفا در کلمات مذکور بخصوص منطق تامل فرمائید ) .حال فرض کنیم دوست ما در اثر استعداد یا پشتکارش به مدارج بالای علمی هم برسد و از قضا فرضیه ای هم ارائه بدهد . فرضیه ای که فضای علمی دوران خود را تکانی اساسی داده و افتخارات و جوائز فراوانی را نصیب دانشمند ما کند . آیا این فرضیه می باید مطلق فرض شده و بهمراه جوائز و افتخارات دیگر روی دیوار خانه قاب شود و یا دانشمندان و رقبا در صدد نقد و بررسی فرضیه وی برمی آیند ؟ اصولا جواب سوال گزاره دوم است ؛ زیرا ویژگی گزاره های علمی ( بنا بر نظر کارل پوپر ) ابطال پذیر بودن آنهاست . اصل نسبیت و مکانیک کوآنتوم تصلب مکانیک کلاسیک نیوتن را ( نیوتن بزرگی که مدعی بود روی شانه بزرگان علم ایستاده است ) متزلزل کردد . حال اگر نیوتن زنده بود می باید ادعانامه ای بلند بالا تنظیم می کرد که " این جوجه فیزیک دانها آمده اند و اصول ابطال ناپذید مرا ( لطفا روی این ترکیب هم تامل فرمائید ) باطل کرده اند .

    شاید در دورنمائی از هنر - هنر و صنعت سینما - خبری از منطق و فضای خشک یاد شده نباشد ولی متن قضیه "یه داستان دیگه است! " در بسیاری از دانشگاههای دنیا - و البته در ایران - سینما با گرایشهای مختلف درس داده می شود . اهل فن می آیند و تئوری می گویند و تعریف ارائه می دهند . ارتباط سینما با علوم دیگر - از فیزیک گرفته تا انسان شناسی - مورد مطالعه قرار می گیرد . فیلمها ساعتها نقد و بررسی می شوند و نتایج در مقالات و گاه کتابهایی عرضه می شود تا بقیه هم چیزی یاد بگیرند ؛ و این نشان از طبیعت سیستماتیک سینما دارد . حال مباحثی چون سلیقه و فروش و امور مالی و " تماشاگر " را هم اضافه کنید که نتیجه بحث را دائم پیچیده تر می کند . با این مقدمه طولانی برویم سر مساله پرخاش جویی ما جوانان .

    کسی در احترام و پاسداشت به جایگاه " مفاخر فرهنگ معاصر ایران تردیدی ندارد . ولی آیا در تفکر و اندیشه جدید ( اگر مشکلی نداشتید بخوانید مدرن ) افتخار فرهنگی بودن یعنی تبدیل به اسطوره شدن ؟ یعنی جایگاهی اساطیری یافتن و زیر ذره بین نرفتن ؟ البته در فضایی که پر افتخار ترین فیلمساز کشورش درکارگاه اموزش فیلمسازی خود فتوا می دهد " سینما یاد دادنی نیست " و "... دانشجویان سینما باید آموخته ها را تبدیل به خاطره کنند " ؛ و یا فیلمساز خود رو شنفکر بین دیگری - که گویا سینما برایش تفننی برای گرامیداشت ادبیات است و البته اعتقاد دارد که " کرمها از زمین بیرون زده اند " ) ادعا میکند تکنیک فیلمسازی را در 45 دقیقه آموزش می دهد ( به نقل از معلم " منتقدم ") دیگر سینما آن سینمای مطلوب پیشروی محبوب ما نیست . سینما عرصه ای ساکن است مخصوص افرادی خاص . افرادی که گویا مادرزاد فیلمسازند ! بزرگانی که مدام در حال اندیشه ورزی ( اندیشه ای که به قول سیدجواد طباطبائی سالهاست از این دیار رخت بر بسته است ) و پیام رسانی به تماشاگر عام ( اگر به خود نمی گیرید بخوانید" نفهم ") هستند و چون ایشان ( تماشاگران عام ) نمی فهمند پس تقصیر فیلمساز نیست که فیلم نمی فروشد . اگر تعداد خواص ( فهمیده ها ) از عوام ( نفهم ها ) بیشتر بود فیلم هم پر فروش می شد . حال ایشان در جایگاهی قرار گرفته اند که دیگر زمینی نیستند . اسطوره هایی می شوند برج عاج شین و آرمانی دست نیافتنی ( تامل در این ترکیب سه کلمه ای فراموش نشود ) برای علاقمندان سینما. دیگر عشاق پر تعداد فیلمسازی در عوض تلاش برای فیلمساز شدن تلاش برای فلان فیلمساز شدن می کنند . فضا دیگر از حالت داینامیک و سرزنده تبدیل به سنت مرید و مرادی شده است .هر کسی مرشدی پیدا می کند و با دیگری که مرشدی دیگر دارد وارد بحث و جدل های اغلب سطحی و بی مایه می شود . در این فضا دیگر نقد معنا ندارد . نقدی که سده هاست خداوندگاران فلسفه مدرن آنرا به صورت " مفهومی " جدایی ناپذیر از حیطه اندیشه ( علمی ،فرهنگی، هنری و ... ) تعریف و بازتعریف و باز تعریف کرده اند در این فضا توهین و پرخاش جلوه می کند ( البته این درد در جهان سوم است و دردی مزمن).همانطور که می بینید ما خودمان هم بی تقصیر نیستیم .ولی بهتر است از این نکته غافل نباشیم که دوره مطلق ها به سر آمده است و جمله مارکس را هم فراموش نکنیم که :

    " هر آنچه سخت و استوار است دود می شود و به هوا می رود"


    پنجشنبه 22 اسفند 1387 - 15:33
    8
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سال 2009 . تهران ( پایتخت فوق فرهنگی)

    جایی که هر کسی تو قلمروی خودش سلطانه - بقال تو بقالیش زور میگه. راننده تاکسی تو تاکسیش. معلم تو کلاسش. و خدا نکنه کار کسی به بیمارستان بکشه که ببینه این فرشته های سفید پوش از فرعون هم زورگوترن- و البته سینماگرانی که وقتی پاش بیفته همه خاک پای مردمن، وقتی به اسم فیلم هر چیزی رو به خورد این همه آدم می دن- فیلم بیضایی رو ندیدم و اعتراف می کنم که فیلماشو خیلی خیلی دوست دارم- بازم باید بگیم به به عجب شاهکاری بود.نه، کاش معنی نقد کردنو درک کنیم . سخت نیست یکی از ساده ترین نمونه هاش منتقد آشپزی موش سر آشپز که بود و نبود رستوران بسته به نظر اون بود. یه ماه از جشنواره گذشته هنوز همه تو کف نقدها موندن.( خب بدم نیست از سرگرمی های دیگه بهتره). راستی آقای قادری اینم از آقای کیمیایی تون. من هر وقت می گم امیر قادری همه می گن حرف کسی که با کیمیایی حال میکنه رو نزن حالا...

    مریم.م
    پنجشنبه 22 اسفند 1387 - 17:16
    2
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام به همه

    اميدوارم حال همه خوب باشه

    اين نوشتم و حدود ساعت ده و خورده اي نوشتم و هميشه از نوشتن توي شب لذت ميبرم حالا که بعد از مدتی اينجا اومدم مثل کسي هستم که بعد از يه مدتي که از شهرش دوره و برگرده به شهرش و به کوچش که زندگي ميکنه درسته که خيلي چيز ها تغيير کرده اما فکر کنم بعد از چند دقيقه که اونجا بمونه وقتي ميفهمه ادما همونن و فضاش همونه تازست که يه حال خوبي بهش دست ميده وقتي ميام اينجا و در اين کافه رو باز ميکنم وقتي گرماي اين کافه بهم ميخوره(بدون هيچ اغراقي ميگم)دوباره همه ي چيز ها يادم مياد و همه ي بدبختيام يادم ميره واقعا از ته قلبم ميگم چون توي يکي دوسال خيلي چيزا ياد گرفتم

    يه چيز خوي يگم 5شنبه شب توي راديو پيام ساعت 10 محمد صالح علا يه برنامه داره که اگه گوش بدين چيز خوبي رو بدست اوردين

    يه برنامه اي هر 5شنبه اينجا به نام ايران مستند پخش ميشد که فيلم هاي جالبي ميداد ازفيلم هاي جشنواره ي کوتاه و تا مستند هاي مختلف که هفته ي پيش تعطيل شد خيلي دلم سوخت فکرش رو بکنيد بعد از يه هفته که خستگي حرف هاي معلم ها و کارا رو مي خواستي در کني مي رفتي و قرار بود يه فيلم ببيني حالا يه جور پاتوق ما رو تعطيل کردن دعا کنيد بيام و اينجا خبر باز شدنشو بدم

    واي که چقدر خوبه که عيد داره مياد با اين فکر که عيد مياد و ميتونم خودمو توي فيلم ها غرق کنم چقدر زنگ ها مدرسه زود ميگذره

    علیرضا اویسی
    پنجشنبه 22 اسفند 1387 - 19:7
    -4
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام امروز رفتم سوپر استار رو دیدم باید بگم انتظار بدتر از این رو داشتم یعنی وقتی فمنیستی مثل خانوم میلانی فیلم میسازه باید انتظار مردهای آدم خوار و زن های خورده شده داشته باشی ولی مثل اینکه کمی داره به دنیای اطرافش منطقی تر نگاه می کنه به نسبت هم فیلم بدی نبود می تونی هنگام رانندگی و پشت ترافیک کمی بهش فکر کنی و اجازه بدی که ناخودآگاهت پایان دلپذیری براش بسازه

    علیرضا اویسی
    پنجشنبه 22 اسفند 1387 - 20:26
    -21
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    دوباره سلام امیر جان الان داشتم کامنت ها و روزنوشت های سال 85 رو نگاه می کردم که چیزهای واقعا جالبی دیدم تو از بعضی از بچه های کامنت گزار درخواست همکاری کرده بودی که به نظرم کار بسیار جالبی بود و در نوع خودش تازه و بدیع برادر دیگه از این کارها نمی کنی باور کن از اون موقع استعدادای غریب و گرمی وارد کافه شده نمونه اعلاش خود من(ببخشید دچار خودشیفتگی هستم) به هر حال از من گفتن بعد از 2 3 سال فکر کن دوباره خون گرمی به سایت تزریق بشه با توجه به اینکه دم عید هم هست.

    امیر: حتما ایشا... برای سال جدید جدی تو فکرش هستیم.

    شیده
    پنجشنبه 22 اسفند 1387 - 21:2
    10
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    تا اونجایی که یادمه حالم از هر چی جمع بستنه به هم می خورد که این قضیه بیشتر خودشو در قالب این جوان ها ......یا بچه های این نسل........ نشون می داد اما مجبورم جمع ببندم برای کسی که عاشقانه دوستش دارم و فیلمهاش(البته اثار خوبش) بخشی اززندگی همه ی ماست جسارت چیزی است که می خواهیم باشیم و حالا باز مثل سرباز های جمعه دوباره غریب شده دوباره نمی شناسیمش اقای کیمیایی نسل شما نسل با مطالعه ای است اهل سازش نیست(هر چند که الان همین رااز ما می خواهد) با پشتکار به همه چیز رسیده الگو داشته والگو شده صاحب فکر وعقیده است بنیان گذار خیلی چیز هاست اما قبول کنید خیلی اهل نقد نیست با انتقاد میانه ای ندارد شاید هم به خاطر اینکه همیشه نقد کرده همیشه ( به خصوص در جوانی) فضای پر از اشکال جامعه از شما انسان هایی معترض و البته شجاع ساخته همیشه مجبور به ساختن بودید و حالا که وضع تا حدی عادی گشته و فرصت برای مرور واصلاح است انسان هایی زودرنج شده اید شاید هم فکر کنید این جواب زحماتتان نیست که راهی راکه شما برای انتقاد باز کردید امروز به سوی خودتان یک طرفه شده اما مگر همین را نمی خواستید ؟ که ازادی بیان باشد ؟ و مطمئنا این برای دیگری نیست بحثم اصلا بر مقاله امیر قادری نیست ( که نمی دانم چرا یقین دارم از دست منتقد هایی که ملایم تر هم نوشته اند در دل ازرده اید) اما اگر( از نظر شما ) خیلی هم منطقی نباشد از پیامد همان چیزی است که اسمش را گذاشته ایم ازادی که شما وهم نسلانتان به خاطرش تلاش کردید و می کنید و با علم به ان تلاش را شروع کرده اید و اینکه نسل ما ایراد زیاد دارد اما به دلیل انسان هایی سخت گیر از نسل شما به انتقاد عادت و حتی نیاز دارد پس مطمئن باشید هیچ کدام از این مقاله ها از روی جبهه گیری نیست به امین: ممنون به خاطر همدردی ات و خوبه بهت بگم که حال عموم داره بهتر میشه (مگه می شد با این همه موج مثبتی که فرستادیم غیر از این بشه ؟) واینکه منم اومدن میر حسین را به تو و به همه تبریک می گم.

    امیر: خیلی خوشحال شدم به خاطر عموتون.

    سعید
    پنجشنبه 22 اسفند 1387 - 21:22
    30
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام.جناب قادری نمی خواهید نتایج نظرسنجی بهترین های بعد از انقلاب رو اعلام کنید!؟

    farid
    پنجشنبه 22 اسفند 1387 - 22:49
    9
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    آقای عسگری ببخشید این لینک مربوط به روزنوشت شوکران مگه متعلق به شما نیست؟ آخرین مطلبش مال تاریخ 23 دی 1387 هست. پس چی میگی دو ساله که هر جا امیر قادری هست تو نیستی؟ مگه تو همین روزنوشت از مصاحبه امیر قادری با کیانوش عیاری تعریف نکردی؟ پس چی میگی بعد از مطلب سربازهای جمعه دیگر امیر قادری کاری نکرده که باب طبع شما باشه؟ اگه این چیزا نبود میشد خیلی ادعاها کرد اما وقتی تو همین سایت حرفها و نوشته های شما هست، میشه انقدر از موضع بالا ادعا نکنید؟

    یحیی
    پنجشنبه 22 اسفند 1387 - 22:54
    15
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    خب البته شما اولین کسی نیستی که از این جماعت "بزرگان" انتقاد می کند. ما و رفقا هم بسیار پیش آمده که از پای فیلم اینها که بلند می شویم سیل فحشهای مختلف از دهانمان جاری بوده. خصوصا من بعد از دیدن سگکشی حالم بد شده بود اصلا. رئیس را هم با اعصاب خرد تماشا کردم.

    اما اینکه اینها از شما اینطور به دل می گیرند، لابد نشانه این است که شما خیلی جدی می گیرند. و الا منتقد که کم ندارند...

    کاوه اسماعیلی
    جمعه 23 اسفند 1387 - 12:32
    -21
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    1.آقا اولش خیلی خوب بود.اونم برای ما که اشکمان دم مشکمان است....اهل بیت را جمع کردیم دور این مانیتور نکبتی و شروع کردیم به احساساتی شدن...... 2.بعد می ماند قدرت انگلیسیها در باشگاه های اروپا که به سمع و نظرتان رسید.جرارد مثل همیشه شاهکار بود ...در مورد مورینیو هم چه بگویم.رفتارش هیچ وقت برایم ذاتی نبوده و علاقه اش به جلوی چشم بودن حاصل یک جور خوداگاهی ست که در نتیجه برایم جذاب نیست.وگرنه چه کسی با مغرورها مشکلی دارد.اما نه کسی که بگوید "بله .من مغرورم."...در مورد فرگوسن هم داشتم به این فکر میکردم که اولین سالی که حدود 20 سال پیش به منچستر آمد در همان فصل اول خیلی نتایج ضعیفی گرفت و تصورش را بکنید اگر مدیران وقت من یونایتد اخراجش میکردند یک جورهایی تاریخ عوض می شد. انگلیسیها که خدا همیشه نگهشان دارد(خبر دارید که اگر این نماینده های سنت گرای بریتانیا در اجلاس اخیر قانون گذاران فوتبال نبودند قرار بود قوانین خزعبل دیجیتالی را برای فوتبال وضع کنند.) هم که نمایده هاشان فوتبال اروپا را قبضه کرده اند. ان شاءالله که نیوکاسل عزیزمان هم کمی از این حال نزار بیرون بیاید. 3.مصطفی جوادی دوست داشتنی من یک نامه به صندوق پست الکترونیکی ما فرستاده...ای کاش از خودش اجازه داشتم و این جا می گذاشتم...بی مانند است.رفقای تازه واردی که میروند توی روزنوشتهای قدیمی، کامنتهای او را خوب بخوانند.قضیه این که مصطفی خودش را گم و گور میکند از حیف و این حرفها گذشته....توی این برزخهای بارتون فینکی است.....برای تعجیل ظهورش دعا کنید...

    امیر: من هم منتظرشم.
    حامد ب
    جمعه 23 اسفند 1387 - 13:33
    -5
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    حالا كه صحبت از آواز گنجشك ها شد. بد نيست كه يه شباهت را (كه ممكن است اداي ديني هم باشد) يادآوري كنم. در فيلم عزيز "هاتاري!" (كه يكي از جواهر هاي كوچك تر هوارد هاكس است) هم سكانس كوتاهي وجود دارد كه شترمرغ هاي گرفته شده توسط گروه شكارچيان از حصار خود بيرون آمده اند و گروه سعي مي كنند كه آنها را به حصار بر گردانند. جالب است نه؟ در ضمن من يك ملودرام بي نظير سراغ دارم: An Affair to remember با بازي كري گرانت و دبورا كار...

    امیر: این نسخه دوم اون فیلمه. ضمن این یک ترانه درجه یک روی عنوان‌بندی نهایی‌اش داره. شنیدیش؟
    ali khatibi
    جمعه 23 اسفند 1387 - 16:16
    8
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    روزگاری ... بگو هفشده سال

    پیش از این ها که رفته ام از یاد

    یک هنرمند فاقد مسکن

    رفت روزی وزارت ارشاد

    چون دم در رسید با خود گفت :

    می روم تو ، هر آنچه باداباد

    نوک بینی خود گرفت و رفت

    راست پیش وزیر و سپس استاد

    گفت : در روز اول خلقت

    که خدا این جهان نمود آباد

    چون به مستضعفین زمین بخشید

    اسم این جانب از قلم افتاد

    حال – البته با کمی تاخیر –

    من به خدمت رسیده ام دلشاد

    تا مگر قطعه ای زمین بخشید

    بروم منزلی کنم ایجاد

    گفت با وی وزیر به لبخند :

    بنده از دیدن شمایم شاد

    چون هنرمند قدری بیند

    باید الحق به صدر بنشیناد

    می نویسم زمین به اسم الآن

    می دهم خدمت شما استاد

    آنگه از « قطعه هنرمندان »

    قطعه ای هم به شخص ایشان داد.

    * شعر از : رضا رفیع – روزنامه جام جم ؛ پنجشنبه 22/12/1387

    علیرضا اویسی
    جمعه 23 اسفند 1387 - 19:56
    17
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سریال رعنا از زبان پرویز پرستویی: (تاریخ ما مثل یک تنگ سفالی تیکه تیکه است که که بعضی از تیکه هاشم گم شده)قشنگ بود گفتم برو بچس کافه هم سهیم بشن

    کاوه اسماعیلی
    جمعه 23 اسفند 1387 - 20:1
    -6
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    ویدئو بالا را تازه دیدم .مال کیانوش عیاری است.به نام تازه نفسها.....گویا کانال 4 دهه فجر نشانش داده....فکرش را بکنید ان روزها پشت چراغ قرمز ها کتاب می فروختند.

    حنانه سلطانی
    جمعه 23 اسفند 1387 - 22:54
    12
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    افسوس که شهرها سریع تر از قلب آدم تغییر می کنند.(روزی روزگاری در آمریکا)

    امیر: شاهکاره حنانه. یه زمانی داده بودم بزرگ بنویسن موقع دانشجویی بزنم دیوار اتاقم‌. اصل‌اش به نظرم مال بودلره. اصلا فکر نکنم این توی فیلم بود. یه بار گفته بودم گذاشتم‌اش کنار برای یک نقد درباره این فیلم. آره؟ قاطی کردم یک کم.
    مهرداد
    شنبه 24 اسفند 1387 - 2:34
    -11
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    ...

    امیر:ممنون.
    مصطفی جوادی
    شنبه 24 اسفند 1387 - 13:40
    -1
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    از اینکه امیر عزیز از سر لطف منتظر من است( که موضع جدیدی از طرف او نیست و من همیشه چشم حامی او و دوستان دیگرم را در کنارم داشته ام) یک رشته فکرهایی از سرم عبور کرد که استثنائا فکر نمی کنم درمیان گذاشتنشان بی سبب باشد. توی کودکی ام یک روزهایی هست که درک مفهوم "انتظار" را مدیون آن روزها هستم. یادم می آید که در بلندترین نقطه خانه مان ساعت هایی از یک روز خاص را برای آمدن یک نفر می نشستم و سر کوچه مان را که آن وقت به لطف کم ارتفاع بودن خانه های مجاور هنوز پیدا بود رصد میکردم. این تجربه عمومی از مفهوم انتظار ، شبی با یک تجربه خاصی ممزوج شد که نتیجه اش بی شباهت به این روزهایم نیست. خواب دیدم که توی خیابان گیر کرده ام و نمی توانم از وسط آدم های بزرگ جلویم را پیدا کنم. عجله داشتم. کسی منتظرم بود و چقدر خوب آن آدم را می فهمیدم. می فهمیدم برای آنکه کسی که منتظرم بود همان بچه روی پشت بام، همان خودم بودم . آنجا بود که درک کردم "سوژه انتظار" واقع شدن چقدر چیز غریب تری است. تو خواهش یک کسی هستی و خودت از جنس خواهشی. خودت سوژه انتظار خودت هستی. به عنوان یک منتظر ، انتظار داری که یک روز از سر یک کوچه سبز شود(سبز شوی). و به عنوان سوژه انتظار ، می بینی که چشم اندازت چقدر ناممکن می نماید. من نبودن هایم را به چشم یک دوره بیماری روانی نگاه نمی کنم ! اساسا این کار را با خودتان نکنید. این کاری است که دیگران می کنند. شما را با دسته بندی های روانشناسانه "سهل الوصول" می کنند و این قسمت بسیار مایوس کننده روابط آدم با دیگران است. تو فوران محبت را در چشم دوستی می بینی که می خواهد تو را "خارج کند" . صرفا خارج کند از وضعیتی که اما خودش بدان راهی پیدا نکرده. چون قبلا به خودش گفته که خب این یک دوران روانی است و ... آنجا اتفاقی که گفتم درباره منتظر بودن و سوژه آن انتظار واقع شدن تکرار میشود. تو او را می فهمی ولی او نمی داند تو کجایی. فقط می داند که نرسیده ای از بین کوچه ها. ستایش برانگیز است ساعت ها نشستن اش برای تو ، اما استیصال تو را لمس نمی کند. این آن اتفاقی است که در سطوح مختلف با شدت و ضعف در روابط آدم می افتد. از نزدیک ترین کسی که داری تا دورترها. تفاوت ،ساعات انتظارشان است روی پشت بام. اما هنوز ان کسی که باید دست اش توی دست ات باشد، با تو باید آدم بزرگ ها را کنار بزند و از سر کوچه سبزت کند ، به اندازه تو یک جای دیگری گم شده ... گرچه دم صیح نبود اما به اندازه همان لحظات ، بی ملاحضه خودم را تعریف کردم. این حداقل پیشرفتی است که کرده ام. و خدا می داند که امتداد پیدا کردن آن شخیصتی که دم صبح هستی به همه روز ، چقدر حداقل بزرگی است.

    امیر: نتیجه خواندن تمام این حرف‌ها باز همین است: منتظر هستم (هستیم)... و این که راست‌اش من هم اسم این را می‌گذارم «پشرفت» و اسم آن را حداقل «بزرگ».
    سايه
    شنبه 24 اسفند 1387 - 14:9
    3
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    آقاي قادري بابت معرفي و نقد فيلمهاي روز جهان ممنون. مصاحبه هاتون هم خيلي خوبن. براد پيت هم عالي بودش.

    mouse
    شنبه 24 اسفند 1387 - 14:26
    -3
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    عید همتون مبارک

    همین

    احسان رحيم زاده
    شنبه 24 اسفند 1387 - 15:37
    17
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    سلام امير يه گزارش پشت صحنه دارم از تله فيلم حميد نعمت الله كه الان داره در مشهد كار مي شه . شما مي خوان؟

    امیر: سلام احسان جان. منتظریم.
    آریان.گ
    شنبه 24 اسفند 1387 - 18:47
    -15
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    با عرضه سلام . امیر خان شما تو مجله فیلم پرونده هفت (دیوید فینچر) رو کار کردید؟ اگر بله که من برم یه جوری اون شماره رو گیر بیارم . و اینکه به امید خدا پرونده بنجامین رو در دستور کار قرار دادید دیگه؟ منتظریم .

    امیر: هفت که نه. ولی تا حالا یه مطلب طولانی درباره دیوید فینچر توی این مجله نوشتم و همچنین یک پرونده برای زودیاک. بنجامین باتن هم که حتما.
    ح.گ.ح
    شنبه 24 اسفند 1387 - 21:1
    -5
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    اميرجان دقت كردي كه شب و روز جواد طوسي رو ازش گرفتي ؟ بنده خدا ول كن ماجرا هم نيست . هر جا مطلبي مينويسه يا بحث و صحبتي پيش مياد يه جورايي غير مستقيم ربطش ميده به تو . مثلا موضوع سر بررسي جايگاه مبل چرمي و مبل چوبي در ايران است . يهو يه پرانتز خيلي گنده باز ميكنه و ميگه خب قاعدتا اين ماجرا برميگرده به نسل حرمت شكني كه وارد تمامي عرصه ها شدن كه البته من اصلا نمي خوام سينما رو مثال بزنم و منظورم اصلا سينما نيست ، يه وقت فكر نكنيدا كه دارم در خصوص حوزه ي نقد در سينما صحبت ميكنما ، ابدا به ذهنتون خطور نكنه كه منظورم امير قادريستا ، كلي دارم عرض مي كنم . بگذريم . راستي خبرايي شنيدم از گپي كه باهم زديد . درسته ؟ اگه درست باشه كه واقعا خوشحال ميشم . واقعا حيفه جفتتونه . ( با همه ي ايرادهاتون ) . چه كنيم ؟ باور كنيم خبر رو ؟

    امیر: جریان چیه؟ گپ که همیشه داریم گپ می‌زنیم.
    کاوه اسماعیلی
    شنبه 24 اسفند 1387 - 21:5
    4
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    http://irannegah.com/Video.aspx?id=1079

    تهران سال 58...تازه نفس ها...کیانوش عیاری

    گویا کامنتی که لینک این مستند را دادم گم شده

    سینا
    شنبه 24 اسفند 1387 - 22:4
    -1
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    1- یکی به این آقای جادو جمبل بگه تیم ملی خونه خاله نیست که هروقت خواستی بلند شی بری هروقت حوصله ات سر رفت یا نمیدونم با پسرخاله دعوات شد بزنی زیر قابلمه آبگوشت . نه عزیزم یا مرد باش سر حرفت وایستا یا دیگه اینجوری ملت رو سرکار نگذار . یا بگو ... کردم . ( نقطه چین از من است ) . آخه هر کی ندونه ما که میدونیم . جام جهانی نه . وسوسه انگیزه . شاید دیدی بایرن مونیخ دوباره خریدت و دیگه مجبور نبودی تو این تیمهای جهان سومی بازی کنی . اصلا شاید رئال مادرید بهت پیشنهاد بده . آینده که قابل پیش بینی نیست . ولی شما که به قول هوادارای پرشمارت سرت از سحر و جادو در میاد باید خوب این چیزها رو بدونی . اصلا بگذار بگن کم آورده ، کی به کیه . ما هم به آیندگان میگیم علی کریمی به کشورش و همچنین مردمش عشق میورزید ، واسه همین خودش رو به تیم ملی دعوت کرد . گفت باید برای توسعه یافتگی ! میهنم قدمی هرچند کوتاه بردارم تا جهانیان از من به نیکی یاد کنند . نه تو آش دهن سوزی هستی ، نه تیم ملی به لطف حظورت قهرمان جام جهانی میشه عزیزجان. یکبار عادل باز قاط زده بود ، خیلی وقت پیش ، گفت چی میشه اگه ما از گروهمون صعود کنیم بعد تو مرحله حذفی تیم مقابل رو هم شکست بدیم و بدین منوال تیمهای دیگه رو یکی پس از دیگری از پیش رو برداریم . فقط میمونه مسابقه فینال که خیلی سخته و تقابل اشکها و لبخندها که خیلی تاثیرگذاره . اونجا هم به مدد غیرت بچه ها و تدبیر سرمربی ان شا ا... جام قهرمانی رو بالای سر میبریم . ولی خداوکیلی راست میگم عادل این حرف رو زد . خود خودش بود با چشمهای خودم دیدم . زیرعکسش هم نوشته بود عادل فردوسی پور! حالا فرق بودن یا نبودن علی کریمی هم مثل تفاوت مدال طلاست با نقره . پس کریمی ، کریمی حمایتت میکنیم . جادوگر دعوت باید گردد .2- امیرقادری رمانتیک میشود ... 3- یکی به من بگه این چیزی که تو سینما 4 هفته پیش دیدم اسمش فیلم بود یا فیلم نما یا نمایی از یک فیلم ، یا فیلمی از چند نما . راستی امیرخان هستی واسه خودمون یک سبک فیلمسازی بزنیم ، مساله مهم اینه تا جایی که ممکنه نباید شکل فیلم داشته باشه ولی ما باید اصرار کنیم که این دقیقا یک فیلمه . باید ساختار شکن و متفاوت جلوه کنیم . اسم تازه تولد یافته رو هم میگذاریم دگمه ای که آرزو داشت بخشی از یک کت بشود ، یا هرچی خودت صلاح میدونی .4- ای بابا فرگوسن هم که سوسک شد ! 5- مصطفی جوادی ؛ منم منتظرشم .

    سینا
    شنبه 24 اسفند 1387 - 22:41
    -1
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    آقا سوتی دادم باز . این مصطفی جوادی که اومد و من مثل همیشه از دنیا عقبم آخه آخرین کامنت ها رو ندیدم .

    حنانه سلطانی
    شنبه 24 اسفند 1387 - 23:13
    14
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    آره انگار من قاطی کرده بودم. حدس می زدم مال روزی روزگاری در آمریکا نباشد هرچه توی ذهنم هم سرچ کردم یادم نیامد کجای فیلم بود! به هرحال چون گفته بودی برای نقد فیلم کنارش گذاشتی اینجوری یادم مانده بود! نوشتمش بس که جمله خوبی است و بس که به حال و هوای این روزهای من و اطرافم نزدیک است. حالا که بحثش شد پس منتظر آن نقدی که این جمله را برایش کنار گذاشتی هم هستیم.

    امیر: اون رو که گفتم چهل سالگی. اگه زنده بودیم. ولی فعلا این پرونده خوب بد زشت شماره عید مجله فیلم رو از دست ندین بچه‌ها. شیراز که مطمئن‌ام ملت خوش‌شون می‌آد!
    سینا
    يکشنبه 25 اسفند 1387 - 0:11
    8
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    محمد صالح علاء خطاب به بینندگان جان پیش از یک رفت و برگشت رسانه ای : " سرخی من از شما و زردی شما از من " !

    علیرضا اویسی
    يکشنبه 25 اسفند 1387 - 11:34
    3
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    دیشب قول های شرقی کراننبرگ رو دیدم مثل همیشه دارای ویژگی های ثابت سینمای کراننبرگ بود همون آرامش جاری در محیط فیلم که در تصادف و تاریخچه خشونت هم دیده بودیم اما نکته ای که در این فیلم می درخشید و من رو شگفت زده کرد این بود که کاملا از روی عمد از ایجاد همزاد پنداری با داستان فیلم جلوگیری می کنه و بیشتر از همه قصد داره بیننده فیلمش رو در محیط سرد و بی روح فیلم غرق کنه

    ح.گ.ح
    يکشنبه 25 اسفند 1387 - 13:7
    -23
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    البته درست مي فرماييد . گپ كه ميزنيد . اما با مطالبتون . اونهم گپي غير دوستانه . آخه خود جواد طوسي هم تو برنامه ي اين هفته راديو گفتگو يه چيزايي گفتش كه امير قادري رو ديده و رويش رو بوسيده و اين اختلاف رو به صلاح اين حوزه نميدونه . منظورم اين بود . آيا اين ماجراي نسل حرمت شكن هنوز هم ادامه داره ؟

    امیر: باور کن نمی‌دونم. این‌ام نشنیدم. ولی من که فقط دارم کارم رو می‌کنم. آقای طوسی رو هم دوست دارم. صورت‌اش رو هم ماچ کردم.
    صوفیا نصرالهی
    يکشنبه 25 اسفند 1387 - 16:38
    9
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    یادم میاد که وقتی فیلم ماهی ها عاشق می شوند دکتر رفیعی رو دیده بودم، عاشق فیلم شدم. همه چیز فیلم برام زیبا و چشم نواز بود.(به نظرم صفت چشم نوازی مهمترین و درخورترین صفت برای این فیلمه!) بعد که ماهنامه فیلم یه پرونده برای این فیلم درآورد همه پرونده رو از اول تا آخر با دقت خوندم به خصوص مصاحبه با خود علی رفیعی رو که خیلی دوست داشتم. یادمه نیما حسنی نسب توی نقدش برای فیلم یه جمله ای نوشته بود که هم اون موقع خیلی دوست داشتم و هم حالا بعد از دیدن نمایش شکار روباه هنوز هم به نظرم یک توصیف خوب از کارهای رفیعی چه در اون فیلم و چه در این نمایش هست. نیما نوشته بود که:«از سر و شکل و همه چیز این فیلم پیداست که کار یک آدم حسابی است که ذوق و سلیقه خوبی دارد و زندگی اش همیشه با جلوه های مختلف انواع هنر آمیخته بوده.»(هرچند نقل به مضمون کردم ولی انقدر این جمله های نیما به دلم نشست و به نظرم درست بود که بعد از این 3-4 سال -چون فکر کنم پرونده مال بهار یا تابستان84 بود-هنوز هم جمله هایش یادم است. اصلا مطلب نیما و مصاحبه گلمکانی با رفیعی در این پرونده عالی و فراموش نشدنی است. اگر بدانید رفیعی در آن مصاحبه خاطرات و زندگی اش را چقدر خوب تعریف می کند. جوری که از همان حرف زدنش هم می شود فهمید که کارگردان فوق العاده ای است.و جلوه های شعور و زیبایی شناسی در حرف هایش کاملا مشهود است.)

    حسابی از مطلب دور افتادم. نمایش شکار روباه به نظرم مدرن ترین روایت ممکن از یک واقعه تاریخی است.و هوشمندی رفیعی این است که می داند سراغ کدام قسمت از تاریخ برود. چون همه وقایع و دوره های تاریخی که خاصیت مدرن شدن ندارند و شاید اگه رفیعی داستانش رو به جای آغامحمدخان با ناصرالدین شاه تعریف می کرد آن دکور و لباس ها و شیوه روایت و دیالوگ به نظر احمقانه و زورچپان می رسید اما آغا محمدخان شاه مدرنی بوده با یک عالمه خصوصیت و حتی روان نژندی هایی که اتفاقا امروزه بیشتر از آن دوره در بین عموم مردم و نه حتی فقط سیاستمداران دنیا وجود دارد. میل به ترقی، جنون خشونت، اشتهای قدرت و در عین حال یک صداقت درونی بعد از آغامحمدخان تا همین امروز در خیلی ها دیده شده که شاید معروفترین نمونه اش هیتلر باشه. رفیعی هم از این موقعیت استفاده می کنه و یک روایت دراماتیک تاریخی رو با فلاش بک و فلاش فوروارد و حتی موسیقی انیو موریکونه بزرگ و چاشنی طنز تلخ و سیاهی که به نظرم در هر اثر بزرگی وجود داره با مهارت تمام تعریف میکنه. با گروه بازیگرانی که همه شون عالی هستند ولی برخی واقعا فراتر از معیارهای استاندارد بازی ظاهر شدند از جمله سیامک صفری که شاهکار است و ستاره اسکندری که انقدر عالی و جذاب و نامتعارف است که حتی تا آخرین لحظات هم شک داشتیم که خودش باشد و حیف که قدر این همه استعداد را نمی داند.

    دکور و طراحی صحنه کار هم از نقاط فوق العاده آن بود. یک دکور به شدت ساده ولی تاثیرگذار و کاملا متناسب با فضای کار. دکور ساده و سفیدی که هیچ چیز خاصی نداشت ولی خیلی شیک و قرص و محکم بود. طراحی صحنه شکار روباه از آن کارهای سهل و ممتنعی بود که علی رفیعی استادانه انجام داده بود. چیزی شبیه فضایی که در کار مثلا کیارستمی در سینما وجود دارد و تو میبینی که خیلی ساده است اما چیزی در خودش دارد که هیچ کس به جز خودش هم بلد نیست آن را درست از آب دربیاورد.

    شکار روباه در مدت دو ساعت و نیم(که البته به نظرم نیم ساعتش زیاد بود) انصافا یک تحلیل تاریخی و حتی سیاسی اجتماعی عمیق از خیلی از بحران هایی که حتی امروز هم با آن ها دست به گریبانیم ارائه می دهد. البته مشکل تئاتر این است که باید هر لحظه با آن همراه باشی چون امکان عقبگردی ندارد و لحظه ای است که تمام می شود و می رود به همین دلیل هم نیم ساعت اول کار برای کسانی که با زندگی آغامحمدخان آشنایی نداشته باشند ممکن است کمی گنگ باشد.اما وقتی همراهش شوی دیگر ولت نمی کند. خلاصه همه این حرف ها این که از دستش ندهید. نه فقط برای دیدن یک نمایش خوب که به این خاطر که این نمایش خوب حرفهایی از تاریخ و گذشته مان را در خودش دارد که خیلی به درد امروز و فردایمان می خورد.

    پ.ن: چون شکار روباه داستان آغامحمدخان قاجار است معرفی این دو کتاب هم بی ربط نیست. از بچگی عاشق رمان های تاریخی بودم ( و هنوز هم هستم) و اتفاقا یکی از کتاب هایی که دوران درس و مدسه خوندم داستان زندگی آغا محمدخان بود: خواجه تاجدار نوشته ژان گور با ترجمه مترجم عزیز این کتاب ها ذبیح الله منصوری که روحش شاد خدمت بزرگی به جامعه کتابخوان ایران کرد.

    کتاب دوم مستقیما زندگی آغامحمدخان نیست ولی ربط پیدا می کند. «امینه» از مسعود بهنود که استاد بی بدیل نوشتن رمان های تاریخی است. «لین سه زن»و «امینه»در دوره دبیرستان کتاب های بالینی ام بودند.

    پ.ن2: معمولا به خودم افتخار می کنم که از روی قیافه آدم ها همان لحظه اول میفهمم که به گروه خونی من می خورند یا نه!ازشان خوشم میاد یا نه!یادمه وقتی صفحه اول گفت و گو با علی رفیعی عکسش رو دیدم مصاحبه رو نخونده می دونستم که دوستش خواهم داشت. حالا با شکار روباه مطمئن شدم که اشتباه نمی کردم.

    پ.ن3:نتونستم جلوی خودمو بگیرم. رفتم مجله فیلم اون سال رو پیدا کردم. تیر84. و الان دارم مصاحبه علی رفیعی رو می خونم رسیدم به دوره دانشجویی اش، پاریس، سوربن و روژه وادیم...

    پ.ن4: سال نو همتون پیشاپیش مبارک دوستان خوبم.

    ح.گ.ح
    يکشنبه 25 اسفند 1387 - 17:50
    27
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    ميدوني چيه امير جان ؟ راستش زياد ربطي به اين بحث نداره ها . ولي كلا خاطره ي فوتباليه جالبيه . ميدونم تو هم عشق فوتبالي . اين قضيه اي كه گفتي آقاي طوسي رو هم دوست دارم . صورت اش رو هم ماچ كردم منو ياد دعواي علي دايي و علي پروين انداخت ( كه هيچ شباهتي هم به شما دوتا نداره ) . وقتي علي دايي توي بازي با پرسپوليس نرفت كه به علي پروين گل بده ، تلوزيون يه مصاحبه از علي پروين پخش كرد كه مردم فكر كنن نه بابا . خبري نبوده و توي مملكت ما هميشه كوچكتر ها به بزرگترها احترام ميذارن و اين كه دايي گل نياورده فقط يه اشتباه تايمي بوده . اما اين مصاحبه براي كسايي كه تيپ علي پروين رو ميشناختن كاركرد برعكسي داشت . علي پروين بعد بازي گفتش نه بابا اين حرفا رو نداريم من و دايي . اصلا و ابدا . اصلا علي دايي شاگرد خودمه . ( اين علي دايي شاگرد خودمه براي همونايي كه سري از فوتبال در ميارن معادل همون ..... تو ............. هست و اصلا علي دايي فقط سر اين حرف اومد تو برنامه نود تا توضيح بده كه من شاگرد پروين نيستم و تو باشگاه بانك ملي چه پدري از من دراورده ) . اين ماجرا توي سينما هم هست . ژيژك تو كتاب هنر امر متعالي مبتذل همين ماجرا رو توضيح ميده كه چطور در فيلم كازابلانكا كارگردان يه سري نما رو با تدوين كنار هم گذاشته و فضايي رو درست كرده كه هيچكس نميتونه اون رو در هر نظامي سانسور كنه و ايراد اخلاقي ازش بگيره . مثلا بعد از گپ برگمن و بوگارت نماي پرواز يك هواپيما و بعد بوگارت كه در حال كشيدن سيگاره . در حقيقت اينجا ما هيچ پلاني نميبينيم كه صحنه ي جنسي داشته باشه و كسي نميتونه سانسورش كنه و اگر فيلم را براي سانسور با دور تند ببينيم قطعا امكان نداره كه براي سانسور اين صحنه تصميم بگيريم . اما چطور كاركردي اروتيك داره و يك ذهنيت سازي در بيننده ايجاد مي كنه كه خود مخاطب خودش صحنه ي معاشقه اي را در ذهنش ايجاد كنه . ( چه بي ربط ) . اما خودومونيم ، اين صحبتاي جواد طوسي و جواب كامنت هاي من كه نوشتي هم تو همين مايه هاس ها ؟ اينطور نيست ؟

    امیر: وقتی کسی جلوی کار من رو نگرفته، چطور می‌تونم از دست‌اش ناراحت باشم؟
    کاوه اسماعیلی
    يکشنبه 25 اسفند 1387 - 22:33
    -15
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    دیلینجر........ واقعیتش میدانم که مصطفی از کامنت قبلی من ناراحت است و دوست نداشت دردل دوستانه اش با من به بیرون درز کند....حتا شاید کامنت فعلی من این قضیه را تشدید کند...تحت هیچ شرایطی هم دوست نداشتم مثل امیر او را در تعارفات کافه ای خودمان بگذاریم تا ارزشی که برای سکوت خودش قائل است را زیر پا بگذارد و با سلام و صلوات بیاید.چندی بود که در کافه صحبت از روشنفکر نما هایی(این نما برایم خیلی مهم است.چون هنوز روشنفکر برایم واژه عزیزیست و تعبیر اصیلی دارد) می کردیم که عدم توانایی خودشان در خلق چیزی تازه و نو و هنرمندانه را در لباس گوشه نشینی و سرخوردگی از جامعه به ملت قالب می کردند..اما اینجا و با این لحن مردم پسند دوست داشتنیمان کمتر از ستون های مبتذلی که صفحات روزنامه ها و مجلات را پر کرده اند حرف زده ایم.....از کسانی که دیگر نفس خلق کردن برایشان اهمیت ذاتی خویش را از دست داده.... کامنت مصطفی جوادی را خواندید؟؟؟؟؟؟بگذارید راهش را برود.

    امیر: این «تعارفات کافه‌ای» دیگر یعنی چی؟! که ارزش سکوت آدم‌ها را خدشه دار می‌کند؟
    ح.گ.ح
    يکشنبه 25 اسفند 1387 - 23:44
    -11
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    آره خب . اينم جواب خيلي خوب و درستي بود امير جان . من اصلا بحثي روي اين حرفت ندارم . ما هم به فرض قبول مي كنيم كه هيچ ناراحتي گريبان گير شما و جواد طوسي در اين گير و دار و بده بستان هاي مطبوعاتي نشده . اما اتفاقا از طرح اين سوال ها هدفي دارم . اين كه كسي جلوي كار آدم رو بگيره بايد از دستش ناراحت شيم ، اما اگر در اين ماجرا و مطالب و جواب هاي تو و جواد طوسي ، كسي با كار كسي ديگر كاري نداشت ، اين ماجرا چرا اينقدر بزرگ شد ؟ ببين امير خان قادري ، باور كن دنبال حاشيه نيستم و از سر بيكاري دنبال اين نيستم كه كي روي كي رو بوسيده . باور كن اهميتي هم برام نداره . ولي حس مي كنم اتفاقا اين ماجرا مي تونه خيلي روش بحث بشه ( حداقل بين من و تو و بچه هاي اين كافه ) . چرا كه هر وقت تو مطلبي در جواب جواد طوسي مي نوشتي همه در اين كافه درباره مطلبت كه درسته يا غلط بحث مي كردن . روي مطالب جواد طوسي در نقد تو و جريان مرتبط با تو هم همين طور . در صورتي كه هيچ موقع يه نگاه كلي به اين ماجرا نيانداختيم كه چي شد كه آدمايي كه حتي در خصوص يك پلان دو ثانيه اي ، توانايي جلسه برگزار كردن و ده ها ساعت بحث و گفت و گو كردن رو دارن و راجع به همه ي جريانات سينمايي و غير سينمايي نظر ميدن ( درست و غلط ) . چطور توانايي بحث با خودشون رو ندارن ؟اينجا دو مورد مطرح ميشه . اوليش اينه كه اتفاقا اين بحث ها بر خلاف جواب تو در كامنت قبلي من نه تنها جلوي كارتون رو مي گيره ، بلكه كار هر جفتتون روي سطح و پيشخوان اين حوزه قرار ميگيره و به قولي كارتون رونق مي گيره ( باور كن حس نمي كنم هميشه كسي در تعقيبمه و توهم توطئه هم ندارم ) . و دومي اينكه واقعا تواناييش رو هر جفتتون نداريد كه روبروي هم از عقايدتون دفاع كنيد و اگر كسي زير بار حرف ديگري نرفت به عقيده طرف مقابل احترام بگذارد و مثل گذشته به كارش با همان تفكر ادامه دهد . امير جان باور كن بدنبال حواشي و اين چيزا كه كي با كي قهره نيستم . اگر بودم ميرفتم سراغ اين همه هفته نامه و ... كه صبح تا شب از مصطفي زماني مي نويسن كه ديروز كجا رفته و با كي حرف زده . اميدوارم تو هم مثل من اهميت بحث روي اين موضوع رو حس كني .

    امیر: حتما. می‌فهمم حرف‌ات چیه...
    الهه تقی زاده
    يکشنبه 25 اسفند 1387 - 23:53
    -4
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    تصور کن اگر قرار بود هر کس به اندازهٔ دانش خود حرف بزند چه سکوتی بر دنیا حاکم می‌شد.»

    ناپلئون بوناپارت

    «هنگامی‌که چهاده‌سال بیشتر نداشتم، پدرم به طرز غیرقابل تحملی احمق به نظرم می‌آمد. اما وقتی پا به بیست و یک‌سالگی گذاشتم از این‌که در طول این هفت سال چقدر به معلومات این پیرمرد افزوده شده تعجب کردم.»

    زمان‌های پیشین بر روی می‌سی‌سی‌پی، ماهنامه آتلانتیک/ ۱۸۷۴

    آزیان.گ
    دوشنبه 26 اسفند 1387 - 11:57
    -4
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    عجب!!! یعنی این همون دختره ؟ میگن بعضی ها از زمونه جلوترن . تورناتوره هم چه خوب واسه بزرگسالی این نقش فوسی رو انتخاب کرد. یاد اون سکانس پایانی فیلم میوفتم که چطور سالواتوره داره اون تکه فیلم هایه سانسور شده رو بروی پرده سینما میبینه. از اون لحظه های ناب سینما که آدمو جادو میکنه . راستی چه قدر خوب عشق رو تو این فیلم شناختیم . یادمه بابام 8 سال پیش واسم نسخه سانسور شده فیلمو گیر آورد تا با هم ببینیم . انگار دلش نمیومد فیلمه محبوبشو بدون پسرش ببینه . بعد ها وقتی نسخه اصلیو دیدم یه جورایی اون سکانس آخر واسم اصیلتر بود ............ حیف که از دیدن چنین فیلمی بر روی پیره سینما محروم ماندیم

    شقایق کسرایی
    دوشنبه 26 اسفند 1387 - 13:40
    -14
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    عیدتون مبارک آقای قادری عزیز! سال خوبی داشته باشید!

    امیر: عید شما هم مبارک خانم. و امیدوارم شما هم سال خوبی داشته باشین.
    سرپیکو
    دوشنبه 26 اسفند 1387 - 15:21
    28
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    چه یادآوری زیبایی امیر خان. راستی از فیلم جدیدش خبر که داری حتما؟ یه فیلم درباره جنگ جهانی دوم!

    سرپیکو
    دوشنبه 26 اسفند 1387 - 15:28
    3
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    دیر زمانی است که بچگی دیگر دوره معصومیت نیست!/ از کتاب: مهمانی خداحافظی/میلان کوندرا.

    دانيال اسماعيليان
    سه‌شنبه 27 اسفند 1387 - 9:44
    -6
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام. امير خان عزيز اون ميل تون رو ميديد يك درخواست بسيار طولاني و خصوصي دارم. خيلي فورس ماژوري هم هست. لطفا

    سلامتون رو هم به امام رضا(ع) مي رسونيم

    يا حق والانصاف

    علیرضا اویسی
    سه‌شنبه 27 اسفند 1387 - 11:14
    15
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام سال نو رو به همه بروبچس کافه تبریک می گم امیدوارم در سال جدید تو خوشی غرق بشید راستی دنیای تصویر کی منتشر میشه؟


    سه‌شنبه 27 اسفند 1387 - 11:32
    13
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    نظرخواهی

    ---------------------

    چند سالی است که برنامه جالبی برای سال تحویل دارم. معمولا می نشینم و یک فیلم می بینم. یک فیلم که علاوه بر اینکه فیلم محبوب ام است ، برای شروع کردن سال خوب باشد. با صوفیا نصرالهی صحبت میکردیم که امسال چی؟ گفتیم که این را از همه بپرسیم. اگر قرار باشد یک فیلم را برای شروع سالتان انتخاب کنید(حالا نه حتما لحظه تحویل، که در کل به عنوان اولین فیلمی که میخواهید صفر سال 88 را با آن بزنید) چه فیلمی خواهد بود؟ اگر بیشتر از یک یا حداکثر دو فیلم را بگویید ، خب قضیه به بیراهه می رود(میشود لیست کردن فیلم های عمر) . پس پایه باشید . نظر خودم را در کامنت بعدی میگویم.

    برای امیر قادری: اگر نتیجه حرفهایم توی آن کامنت این میشد که دیگر منتظر نباشیم که...اصلا خودم را نمی بخشیدم

    مصطفی جوادی
    سه‌شنبه 27 اسفند 1387 - 11:33
    14
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    امیرجان اسم من را بالای نظرسنجی بالا میگذاری؟ جا افتاد

    علی خطیبی
    سه‌شنبه 27 اسفند 1387 - 12:33
    1
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سید محمد خاتمی با صدور بیانیه ای خطاب به مردم ایران، رسما انصراف خود را از شرکت در رقابت انتخاباتی انصراف داد

    به گزارش رسیده متن کامل نامه انصراف خاتمی به شرح زیر است:

    "بسم الله الرحمن الرحیم

    زادروز همایون حضرت پیامبر بزرگ اسلام (ص) و فرزند والاگهرش حضرت امام صادق (ع) را به ملّت شریف ایران و همه دوستداران حق و فضیلت شادباش می گویم و در آستانه سال نو، روز و روزگاری سرشار از شادابی و پیروزی را برای همه هموطنان عزیزم و همه کسانی که به صلح در جهان و کرامت و حرمت انسان در هر جا باور دارند آرزو می کنم.

    سی سال از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی که هزینه ای سنگین برای آن پرداخته شده است می گذرد و ملت بیدار ایران بحرانهای بزرگی را با پیروزی و سرافرازی پشت‏سر گذاشته است و دست آورد های بزرگ معنوی و مادی او در این دوران کم نیست ولی تا رسیدن به اوج آرمانهای بلند تاریخی خود راه درازی در پیش دارد که به لطف الهی و بیداری و استواری و همت فرزندان دلیرش برای رسیدن به آنها امیدوار است.

    بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی حضرت امام(ره) در تبیین نظری و عملی این نظام همواره رأی مردم و حضور فعال و مسؤولانه آنها در صحنه را اصل می خواندند و جریان انتخابات آزاد و سالم در جمهوری اسلامی را به ضرورتی اصیل و غیرقابل خدشه می دانستند.

    اینک در آستانه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بار دیگر همه ما ایرانیان در برابر آزمایشی مهم قرار گرفته ایم، آنچه می تواند امید به آینده بهتر را زنده نگهدارد. حضور آگاهانه، مسؤولانه و فراگیر ملت است که هر مانعی را از پیش رو برخواهد داشت و من نیز در هر شرایطی نقش و وضع خود را جدا از نقش و وضع ملت شریف ندانسته و نمی دانم و در تمام دوران مسؤولیت رسمی و پس از آن ضمن تأکید بر آرمانهای والای انقلاب همچنان در راه تقویت جامعه مدنی و تبیین گفتمان اصلاحات در متن جامعه از هیچ کوششی دریغ نکرده و نخواهم کرد.

    درخواستهای گسترده‏ی اقشار مختلف و وسیع مردم در سراسر کشور مرا بر آن داشت که با وجود همه مشکلات، تنگناها و موانع به عنوان نامزد این دوره از انتخابات اعلام حضور کنم. در حالی که پیش از آن گفته بودم که ترجیح من چنین است تا در موقعیتی غیر از مسؤولیت ریاست جمهوری دین خود را به مردم و کشور بپردازم و بر این باور بودم که دیگرانی که شایسته اند در عرصه حاضر و فعال باشند. بحمد الله قبل از من بزرگانی اعلام حضور کردند و اینک جناب آقای مهندس میرحسین موسوی هرچند دیر، آمادگی خود را برای نامزدی به طور رسمی اعلام کرده اند.

    ضمن سپاس فراوان از همه محبت هایی که از دوستداران اسلام و ایران از جمله احزاب و تشکلهای مختلف و نخبگان و اندیشمندان و هنرمندان و بالاتر از همه از سوی توده های پرشور مردم در سراسر میهن عزیز نصیب من شده است و نشانه این شور پرشکوه را همگان در سفر کوتاه من به استانهای فارس، کهگیلویه و بویراحمد و بوشهر دیدند و بخصوص با تشکر از نسل جوان و بیداردل که شور و شعور تأمل برانگیز خود را بیش از پیش نشان دادند، اعلام می کنم که به یاری پروردگار همچنان و همواره در کنار مردم از عزت اسلامی، عظمت ایران و سربلندی ایرانی در همه حال و در همه جا در حد توان خود دفاع کرده و خواهم کرد. ضمن تأکید بر این نکته که همه ما باید میدان و عرصه انتخابات را از بازیگرانی که چشم به تفرقه نیروهای اصلاح طلب و خواستار تغییر دوخته اند بگیریم و همه تلاش خود را برای برگزاری انتخاباتی آزاد و سالم معطوف کنیم، انصراف خود را از نامزدی در انتخابات دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اعلام می دارم، اما همچنان با همه توان با فعالیت مستمر و حضور در صحنه اجتماع لحظه ای از آرمانهای مردم و مسؤولیت خود در برابر آنان فاصله نخواهم گرفت. در این شرایط حساس و خطیر نکته هایی را یادآور می شوم:

    1- حرکت اصلاح طلبانه که تباری روشن و پیشینه ای تاریخی دارد، حرکتی است مستمر که از متن جامعه (نه بالضروره از حکومت و قدرت) می گذرد. آرمانهای این حرکت در افقی قرار دارد که فاصله ما با آن کوتاه نیست، ولی آنچه باید به فوریت به آن اندیشید، "تغییر سازنده" در وضعیت کنونی کشور و در روال مدیریت آن است. در عین احترام به همه مسؤولان و دست اندرکاران امور و عرض خسته نباشید به همه آنان، می گویم که شیوه عمل و راهکارها و راهبردها (اگر واقعاً راهبردی وجود داشته باشد!) اکنون منجر به ظهور و بروز مشکلات فراوان و اساسی برای انقلاب، کشور و مردم شده است که رفع آنها نیز همتی بلند و شکیبایی فراوان می طلبد. بنابراین در این برهه حساس اندیشیدن به تغییر و تلاش برای تحقق آن، رسالت و وظیفه همه کسانی است که به ایران، به مردم و خواسته های مبرم آنان و به آرمانهای انقلاب می اندیشیدند.

    2- وحدت و پرهیز از تشتت رأی و تصمیم برای همه کسانی که گذر از وضع فعلی و رسیدن به وضعیتی بهتر را باور دارند، امری ضروری و پاس داشت آن مقتضای خرد است.

    3- هنگامی که گفتم «یا من یا مهندس موسوی» در عین احترام به همه عزیزانی که در عرصه انتخابات حضور داشته یا خواهند داشت، به این ظرایف نظر داشتم:

    اولاً: به اهمیت انتخابات، ضرورت پیروزی در آن، لزوم تغییر وضع فعلی در جهت مصالح کشور و اصلاح در حد توان و امکان، یکپارچگی نیروهای تغییرخواه و پرهیز از مخدوش شدن ضرورت های فوق با طرح گفتمانهای متفاوت، (ولو یکسان در اصول) توجه داشتم و لذا با فرض آمدن جناب آقای موسوی نمی آمدم و حالا نیز نمی مانم.

    ثانیاً: جناب آقای مهندس میرحسین موسوی دارای شخصیتی اخلاقی، آزاداندیش، متعهد به اسلام و انقلاب و مردم، از سرمایه های ارزشمندی است که در موقعیت های خطیر و حساس، صداقت و شایستگی خود را در خدمت به کشور و ملت نشان داده اند. همچنانکه برادر گرانقدرم، حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای کروبی نیز از نیروهای ارزش مدار، رنج کشیده پیش و پس از انقلاب، مخلص و شایسته است که همواره در خدمت مردم و انقلاب بوده اند و همچنین دیگر عزیزانی که آمدن خود به صحنه انتخابات را بزرگوارانه منوط به نیامدن من کردند، همگی بزرگواران شایسته اند.

    ثالثاً: بر این باورم که جناب آقای مهندس موسوی، برای ایجاد تغییر در شرایط کنونی شایستگی لازم را دارند، هرچند ممکن است تفاوت ها و تمایزهایی در نظر و عمل وجود داشته باشد، اما مهم آن است که این عزیز نیز به آرمانهای انقلاب و ملت پای بنداند و از حقوق و آزادیهای بنیادین و حاکمیت مردم بر سرنوشت و مصالح ملی و حیثیت بین المللی کشور به جد دفاع کرده و می کنند.

    رابعاً: حضور در انتخابات برای پیروزی است، نه یک تفنن پرهزینه و بر این باورم که ایشان زمینه کسب آراء و انتخاب از سوی مردم را دارند، البته در صورتی که همه ما هوشیارانه و واقع بینانه عمل کنیم.

    خامساً: آنچه باید بیش و پیش از هر چیز مد نظر باشد، پیروزی اخلاقی است که اگر چنین باشد، نتیجه انتخابات هرچه باشد اخلاق مداران پیروز خواهند بود و شائبه رقابت بر سر قدرت برای من که همواره بر اخلاق تأکید داشته و دارم، امری است که همه تلاش خود را در رفع آن به کار خواهم برد. حال که جناب آقای موسوی به صحنه آمده اند، با اجتناب از هرگونه گفتار یا عملی که موجب تفرقه باشد، نیاز به ایجاد فضای شاداب وحدت و همدلی است. هر عملی که به تشتت آراء و اختلاف نظر خواستاران «تغییر» - در هر جبهه و جناحی که باشند- بیانجامد، در پیشگاه خداوند و نزد مردم قابل گذشت نخواهد بود.

    من به حکم وظیفه اخلاقی و برای پرهیز از هرگونه پراکندگی در آراء و با ایمان کامل به توان و مرجعیت مردم که «میزان» رأی آنان است و باید آرائشان در حد امکان به نقطه واحدی سوق داده شود، از صحنه نامزدی انتخابات کنار می کشم تا به یاری خداوند تغییر و بهبود اوضاع بهتر و کم هزینه تر در دسترس قرار گیرد و با این کار می کوشم تا امکان بهره برداری سوء را از کسانی که پیروزی خود را در القاء اختلاف و نیز تشتت آراء در جبهه گسترده خواستاران تغییر می جویند بگیرم.

    بر این پایه از همه افراد و شخصیت ها و گروههای فعال در عرصه انتخابات می خواهم با تأکید بر موازین اخلاقی و پرهیز از واکنشهای احساسی راه را بر هرگونه پیش داوری و سوء تفاهم ببندند و چشم اندازی نو برای تأثیرگذاری در سرنوشت انتخابات پیش رو بگشایند.

    به برادران عزیزم آقایان کروبی و موسوی نیز صمیمانه عرض می کنم که مدبرانه و دلسوزانه صحنه را با تفاهم چنان مدیریت کنند که خدای ناخواسته به تفرقه و تشتت نیانجامد و می دانم که این عزیزان همه تلاش خود را در این راه به کار خواهند برد، ان شاء الله.

    در اینجا بار دیگر از همه بزرگوارانی که به من اظهار لطف کرده و می کنند سپاسگزاری می کنم و به ویژه به جوانان عزیزی که داوطلبانه و بی هیچ چشمداشتی منشاء شوری دل انگیز و تحرکی مؤثر در جامعه شدند عرض می کنم که ما می توانیم در کنار هم و با بهره گیری از فضایی که ان شاء الله بازتر از فضای کنونی خواهد بود، در جهت خواستهای تاریخی ملت و آرمانهای بلند اصلاح طلبانه و برای تقویت ارزشهای اصیل انقلاب و اعتلاء میهن و آزادی و حقوق اساسی ملت و عدالت همه جانبه و بالابردن وجهه و اعتبار مردم ایران در کشور و در منطقه و جهان حرکت کنیم.

    ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب"

    سیّد محمّد خاتمی

    26 اسفندماه 1387

    آریان.گ
    سه‌شنبه 27 اسفند 1387 - 14:12
    -3
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    حالا که صحبت از دریم تیه تر شد . اینم پیشنهاد منه :

    Anna lee . Pull me under

    راستی به آهنگ comfortably numb که دریم تیه تر کار کرده دقت کردید . همون تور که میدونید این همون شاهکار پین فلویده که البته هنوزم معتقدم سولو آخرشو حتی خود دیوید گیلمور هم نمیتونه دوباره با همون کیفیت بزنه . شاهکار محض .

    البته تو نسخه دریم تیه تر تونستن تا حدی به اون شاهکار نزدیک شن ولی خوب گیلمور یه چیز دیگست .

    كسرا كيانيان
    سه‌شنبه 27 اسفند 1387 - 14:43
    10
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    تو شماره نوروزي مجله فيلم پرويز نوري با نظرات افراطي و عجيب و غريب خودون باز هم ما رو مستفيظ نمودند. آقاي نوري با همه مظاهر سينماي معاصر مخالف اند. به عنوان مثال فيلم "شك" رو فيلم بسيار بدي دونسته. "شك" رو خودم فيلم خوب مي دونم. امتيازات فيلم از سوي منتقدها هم بالا هستش. اونوقت آقاي نوري در يك نصف پاراگراف فيلم رو يكي از بدترين فيلمهاي سال دونسته و...!

    پاييزا اسكندري
    سه‌شنبه 27 اسفند 1387 - 17:34
    2
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    آقاي قادري امسال سال خوب بود از اين جهت كه يك عالمه مطلب خوب توي سايتتون خوندم. ممنون. اسفند ماه چندتا مطلب توپ خوندم و كلي چيز ياد گرفتم. باز هم ممنون. 1-بيوگرافي برادپيت (كه خيلي كامل بود) 2-نقد فراست نيكسون(بعد از خوندنش طرفدار جي.هوبرمن -نويسنده مطلب- شدم) 3- نقد راشل ازدواج مي كند(ابرت هميشه زيبا فيلمها رو نقد ميكنه) 4-نقد والس با بشير 5-پرونده بنجامين (كه هرچي درباره اين فيلم شاهكار مي خونم باز هم كمه) امير خان اميدوارم سال پربركت و نيكويي داشته باشين.

    امیر: همچنین شما. و ممنون از بچه های بخش سینما جهان.

    کاوه اسماعیلی
    سه‌شنبه 27 اسفند 1387 - 19:9
    17
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    امیر قلعه نوعی:"من یک مربی اصولگرا هستم." فردوسی پور به واعظ آشتیانی:"شما که اهل میمیک اینا نیستید" این روزها خیلی خیلی درگیر کار هستم و مشغولیت های آخر سال امانم را بریده....توی همین حس و حال صبح سوار تاکسی شدم و توی راه از راننده پرسیدم مسیرش تاکجاست.راننده گفت"تا انگلیس" و من در جوابش گفتم "پس من، منچستر پیاده می شم."....بعد از من جوان دیگری سوار تاکسی شد و وقتی با همین پاسخ راننده روبه رو شد با عصبانیت گفت "مگر من با شما شوخی دارم؟".............................توی سال جدید برای همه مردم ایران دعا میکنم و آرزو دارم قدر موقعیت های طنز را بدانند و آن موقعیت ها را ستایش کنند و روی سرشان بگذارند.این را به عنوان کسی نمی گویم که یکی از آرزوهای همیشه اش این بوده که یک کمدین شود.و دو تا از محبوب ترین فیلمهای عمرش درباره کمدین هاست(سلطان کمدی و مردی در ماه)بلکه به عنوان یک شهروند می گویم.این مهمترین و شاید تنهاترین چیزیست که در ایران (و حتا در دنیا) بهش احتیاج داریم.یک لیست بلند بالای دعا و آرزو برای سال جدید دارم که آن را میگذارم برای بعد.... و متاسفم امیر که مجله فیلم این کار را کرد با نوشته ات.این دیگر خیلی غیر حرفه ای بود.......خوب بد زشت و وال-ای را هنوز نرسیده ام بخوانم...توی این سنگرهای جبهه چهارشنبه سوری که نمیشود این جور چیزها را خواند.جمله ای که الهه از آتلانتیک نقل کرد را خیلی دوست داشتم.تازه من یک تعبیر بالای 18 سال هم از این جمله دارم که خیلی بامزه است.و اینکه همه تان را دوست دارم.و خیلی سال خوبی را با همه تان داشتم و عاشقتانم و میبوسمتان و نازتان می کنم و اسیر همه تونم......این ابراز احساسات به این دلیل است که تا به خانه برسم و با آتیش های کاه و کلوشی خودمان سرگرم شویم و به سرخی و زردی خودمان رسیدگی کنیم نمی دانم توی این درگیری های شهری زنده می رسم یا نه.... پس اول یک سیلی ....و بعد "شاید دیگه ندیدمت"

    امیر:  من متاسفم کاوه جان که فکر می کنی کار  مجله فیلم با هماهنگی خودم نبوده و این که  قبل اش اعلام کردم که اتفاقا خیلی هم خوب است. یک همزیستی مسالمت  آمیز بود. و این که وقتی مدام به خود مبارزه فکر کنی, شیوه های پیچیده تر  حرکت به  سمت جلو را یادت می رود.  حالا بالاخره زنده رسیدی وودکاک یا نه؟

    فواد
    سه‌شنبه 27 اسفند 1387 - 21:29
    -15
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام رفيق.خوبي كه؟پيشاپيش سال نو رو از جانب تمام دوستان در كانون فيلم دانشگاه علوم پزشكي شيراز به تو و تمامي بازديد كنندگان سايت و نويسندگان كافه تبريك ميگم.اميدوارم هميشه حال و هواي نوشته هات مثل بهار شيراز خرم و شاداب باشه.به اميد ديدارت در شيراز

    مصطفی جوادی
    سه‌شنبه 27 اسفند 1387 - 21:50
    -21
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    و اما انتخاب خودم برای نظرخواهی این است : مرا در سنت لوئیس ملاقات کن (در رقابتی تنگاتنگ" دره من چه سبز بود" را شکست داد. شکست که چه عرض کنم. آن را می گذارم سال دیگر که شاید لیاقتم بیشتر شده باشد )

    امیر: فیلم مینه لی واقعا انتخاب خوب و به جایی است. به خصوص وقتی یارو پیرمرده دارد آش را مزه می کند.
    علیرضا اویسی
    سه‌شنبه 27 اسفند 1387 - 23:1
    8
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    تبریک تیم خوب بود ولی به خدا این علیفر کشت منو پای تلویزیون خود آقای ضرغامی گزارش می کرد سنگین تر بود

    جواد رهبر
    سه‌شنبه 27 اسفند 1387 - 23:26
    1
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام. براي نظرسنجي مصطفي جوادي...

    من اگر يک فيلم را براي چنين زمان خاصي انتخاب کنم، آن «بري ليندن» اثر استنلي کوبريک است و بس. (از شما چه پنهان تماشايش يک جور رسم و رسوم شده برايم.)

    تعطيلات سال نو خوش بگذره!

    آریان.گ
    سه‌شنبه 27 اسفند 1387 - 23:38
    -8
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    Behtarin film va shoroe sale jadid be nazare man

    The Fabulous Destiny of Amelie Poulain

    آرش
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 0:58
    3
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    این جو پشیه بزرگه؟؟

    چقدر شیکسته شده!

    بهرنگ
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 1:8
    20
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    امیر آلبوم جدید گروه کیوسک رو گوش دادی؟(باغ وحش جهانی)

    به نظر من بهترین گروه جاز ایرانه.با همون طنز نیشدار که عاشقشم.

    راستی میلیونر زاغه نشین رو دیدم بد نبود ولی واقعا هر جور نگاه میکنم بنجامین باتن و شوالیه سیاه فیلمهای بهتری بودن

    واقعا ارزش 8 تااسکار رو داشت؟؟؟یخورده موضوع بوداره!!!!!!!

    ن
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 1:45
    15
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    نمی دونم ، واقعاً نمی دونم خودتو زدی به اون راه ، داری مشنگ بازی درمیاری یا اینکه واقعاً داری چرت میگی ، ببین ، اصلاً این از واجبات نیست که تو و یا هر کس دیگه ای در مورد این چیزا طرح و نظر و ایده داشته باشین ، خب عین همه ی این آدما ، عین همه ی اینا ، نویسنده ، منتقد ، روزنامه نگار ، هنرمند ، بقال ، کاسب، شاتر ، آشپز و ... ، بشین ،بشین سرت بکار خودت باشه ، یه روزم اگه دلت گرفت بشین یه دو سه خط چسناله ی بی ربط شیش و بشی بنویس و یه نقل قول اون مدلی ام از برنارد شاو و پائولو کوئیلو بزن کنارش و فوقش برو جاده چالوس و جان واترز گوش کن و اگه افاقه نکرد هم چند لحظه بخاطر خودت عصیان کن و دنده رو خلاص کن و گاز بده و چه میدونم آخرشم بزن کنار و یه نیم ساعت گریه کن ، ولی کاریت نباشه ، تز دو خطی واسه موقعیت ما ننویس ...ننویس .این احساس مسخره رو نداشته باش که مارو یا خودتو خر کنی . وقتی در زندون بازه اونی که در بره خیلی خره . همه چی به ما میخنده یره همه چی با ما میگنده یره ...اما تو یکی کاریت نباشه یره.

    امیر: راجر واترز. جان واترز فیلمساز است.
    علی خطیبی
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 11:54
    0
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    چند روز ديگه بهار مياد و همه‌چيز رو تازه مي‌كنه ، سال رو ، ماه رو ،

    روزها رو ، هوا رو ، طبيعت رو ، ولي فقط يك چيز كهنه ميشه كه به

    همه اون تاز‌گي مي‌ارزه، «دوستيمون»! دوستی « کافه ای » مون.

    پیشاپیش عیدت مبارک . آرزو می کنم سال 88 به بی رحمی 87

    نباشه و همه کسانی که دوستشان داریم ازمون نگیره .

    Reza
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 12:10
    -12
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    تبریک بابت انتشار مجدد دنیای تصویر . الان خبرش رو از فارس خوندم و هنوز ندیدمش . این آخر سالی بهترین خبر ممکن بود .

    مريم اميني
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 13:30
    12
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام و درود به امير قادري و بچه هاي روزنوشت

    من هم توي اين 3ماه چهارم چند مطلب خيلي خوب توي سايت سينماي ما خوندم:

    1-پروند وال اي (بخصوص مصاحبه آندرو استنتون)

    2-پروند شواليه تاريكي (بخصوص مصاحبه نولان و نقد راجر ابرت)

    3-درباره 7 عاشقانه منتخب سینمای جهان (نوشته هاي نويد رو دوست دارم)

    4-نقد فيلم آنتن(خود فيلم هم خيلي عالي بود.اگه نديدين ببينين)

    5-نقد فراست/ نيكسون(از كامنت هاش هم يك عالمه نكته ياد گرفتم)

    6-زندگينامه براد پيت

    7-مصاحبه ژولين اشنابل و كريستين بيل

    8-پرونده بنجامين باتن

    ** باز هم هست اما زياد ميشه.

    ## به هر حال آقاي قادري اميدوارم كه در سال جديد شاهد همين روند باشيم. من حتي انتظارم اينه كه بهتر از اين بشه. براي شما و همه بچه هاي سينماي ما آرزوي سالي خوب و پربركت رو دارم. موفق باشيد

    سید آریا قریشی
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 14:31
    -12
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    هنر برای هنر...هنر برای زیبایی...هنر برای احساسات...هنر برای انسان (این چیزی بود که من از قسمت آخر دست نوشته هاتون و اون مطلبی که برای روزنامه ی خبر نوشته بودین گرفتم). سه چهار ماه قبل با یکی از دوستام بحث کردیم که هدف از سینما و فیلم دیدن چیه؟ آیا قراره از دیدن فیلم لذت ببریم یا چیزی یاد بگیریم؟

    امیر: اون اولش که آره آریا جان. ولی درباره بحث تون. همه حرف من اینه که نمی شه این دو تا رو از هم جدا کرد: لذت بردن و چیزی یاد گرفتن رو.
    سرپیکو
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 15:52
    14
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    مجله تازه امروز اومده دستم! هنوز نخوندم، یه مرور کردم فعلا! به نظرم شاهکاره!

    عطص
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 16:44
    6
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    « می توان به این گفتۀ مانولا دارگیس منتقد نیویورک تایمز استناد کرد که : « هر چقدر هم که شما نسبت به سینمای هالیوود بدبین باشید، نمی توانید پس از تماشای بازی هیث لجر در صحنه ای که (شبانه و پس از فرار از زندان) سرش را از اتوموبیل بیرون می آورد، عاشق این فیلم نشوید.» راست می گوید کار درست. محبوب ترین پلان 2008 ام بود( در کنار صحنۀ زیر میزی بنجامین باتن البته!). دیوونشم. تو چرا برا "شوالیه تاریکی" ننوشتی؟ مگه قول نداده بودی؟

    امیر: وقت نشد. ولی حتما می نویسم. لازم است اصلا به نظرم.
    دانيال اسماعيليان
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 16:56
    2
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    سلام. خيلي منتظر اين موندم كه شايد برام ميل تون رو بفرستيد. به خدا هيچ زبوني ياد نداره كه بخوام ازتون كه زودتر اين كار رو بكنيد وگرنه انجام مي دادم. حالاهم pleas مرسي.

    امیر: سلام. می بخشین که دیر پاسخ دادم: ghaderi_68@yahoo.com
    پاشا ابراهیمی
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 17:7
    -3
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    سلام آقای قادری به روزم اگه دوست داشتین بیاین خوشحالم می کنین http://pashapasha.blogfa.com/

    امیر: سلام. حتما.
    علیرضا اویسی
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 17:25
    3
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    نظر سنجی:راستش آدم برای همچین موقعیتی باید فیلمی رو انتخاب کنه که خون رو تو رگهاش پمپاژ کنه نمی دونم خیلی سخته ولی شاید سنتوری رو دیدم البته شاید

    شیده
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 18:8
    12
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    سلام عید داره میاد و هواش این جا را هم تغییر داده .هیجانزده ایم و سال خوبی را برای هم ارزو می کنیم اما نمی دانم چرا با بعضی تبریک ها زیاد حال نمی کردم .یه جورایی تابلو غیر واقعی بود تا اینکه دیروز در هفته نامه مردم وجامعه مطلبی از سروش صحت خواندم که گویای همین مطلب است وخواندنش خالی از لطف نیست:"گاهی وسط مجلس ختم عزیزی که از مردنش خیلی ناراحتم از قیافه صاحب عزا خنده ام می گیرد. این جور مواقع نگران می شوم که خانواده مرحوم فکر کنند از مردن مرحوم ناراحت نیستم در حالی که خندیدن من ربطی به ناراحتیم نداشته است همزمان هم ناراحت بوده ام و هم خندیده ام .همه ما احساسات توامان و هم زمان غم و شادی بیم وامید ترس و لذت سنگینی گریه و سبکی رهایی و...........را تجربه کرده ایم .اما باز گاهی یادمان می رودزندگی ترکیب هم زمان همه اینها با هم و در کنار هم است.سال اینده مثل سالهای گذشته پر از غم وشادی پراز خنده و گریه پر از ترس وشجاعت پر از ارامش واضطراب و پر از ماجرا خواهد بود.سالی که مثل گذشته زندگی خواهیم کرد واین بزرگترین خصوصیت سال بعد است.اگر هم سال بعد مردیم این خوبی را دارد که قبلش زندگی کرده ایم ......." هر زمان نو میشود دنیا وما بی خبر از نو شدن اندر بقا(مولانا) به امیر قادری: مطلبت در باره ی ساسی مانکن عالی بود مرا برد به نقدت درباره ی فیلم چشم ها (یادته ؟) راستی عید همگی مبارک.

    امیر: اون یکی رو عمرا یادم بره شیده جان.
    حمید قدرتی
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 19:40
    16
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام

    یه نظر سنجی هست که علاقه دارم توش شرکت کنم : لحظه سال تحویل رو دوست دارید با چه فیلمی باشید ؟ راستش خیلی درگیر میلیونر زاغه نشین شدم - بیشتر منظورم اون قسمت دوران کودکی جمال هستش -می خوام ارجاع بدم به صحنه توالت و امیتا بچان یا اون حس خوبِ جمال که داره برای دوست دخترش تعریف می کنه که وقتی گدای حرفه ای شدم با هم تو خیابون اصلی خونه می گیریم و... و ... و... اما برای لحظه ی تحویل سال شاید فیلم های بهتری هم باشه . به نظرم اون لحظه زیبا رو با انیمیشن سفید برفی و هفت کوتوله بگزرونم خیلی رویایی باشه ...

    برای امیر : تشکر به خاطر مایکل مان و لینکش . نه به خاطر اینکه این رو دیدم بلکه بعد چند وقت دوباره رفتم مایکل مان دیدم و به قول عادل فردوسی پور : چه میکنه این مایکل مان .

    سرپیکو
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 20:48
    -16
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام...

    این سال هم داره به پایان میرسه. اینجا رو خیلی دوست دارم، بهش عادت کردم. به امیر خان و بچه های کافه. چه چیزهای خوبی امسال، تو این جمع گرم و دوستانه یاد گرفتم! چه لحظه های فراموش نشدنی رو تجربه کردم! اینجا چشمه شادی و نشاط است.

    ///

    من شروع سال جدید رو طبق سال های گذشته با دو فیلم (این گروه خشن) و (جویندگان) شروع می کنم/لذتی دارد که نگو و نپرس! و بعد اینکه انتشار مجله دنیای تصویر هم خبر خوبی بود، به نظر میاد که سال ما باشد!... راستی امیر خان عکس جری شاتزبرگ حال خوشی داد! قاب های فیلم مترسک محشرن!

    و بعد اینکه: عید همه شما مبارک...سبز باشد.


    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 21:10
    -3
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    این عکسم هدیه نوروزی برای خانواده سینمای ما...

    امیر: فیلتر بود و ندیدم عکس ات. پس نتوانستم آدرس را هم بگذارم.
    آریان.گ
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 22:19
    6
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    اولا عید همگی مبارک .

    دوما مرسی از امیر خان واسه عیدیه خوبش (پرونده های مجله فیلم) امیدوارم همیشه سرحال و سلامت باشه .

    داشتم از استادیوم برمیگشتم و حالم کلی گرفته بود از مساوی استقلال که دیدن دنیای تصویر روی دکه سرحالم آورد . دست آقای معلم درد نکنه .

    یاد پل نیمون بخیر که دیگه امسال نیست

    بوچ : یه دیقه صبر کن . لفورس رو که بین اونا ندیدی؟

    ساندنس: لفورس؟ نه . چطو؟

    بوچ:خدا رو شکر یه لحظه فک کردم تو دردسر افتادیم

    وقتی چنین دیالوگیو در اون شرایط از دهن پل نیومن شنیدم خدا میدونه چه حالی داشتم

    یادش بخیر

    بازم ممنون آقای قادری برای همه چیز .

    الهه تقی زاده
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 23:8
    25
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    براي نظرسنجي مصطفي جوادي...

    از اون نظرسنجی هاست....

    1."مخمصه" مایکل مان

    نیل مک‌کالی: یه بار یه مردی بهم گفت «به خودت اجازه نده جوری گیر چیزی بیافتی که وقتی یه گوشه تو مخمصه میافتی نتونی تو ۳۰ ثانیه ازش دل بکنی» حالا اگه تو میخوای با من باشی و هرجا که من میرم تو هم بیای، چطور انتظار داری که... که ازدواج کنیم.»

    ................................................................

    2."خوب، بد، زشت " سرجیو لئونه

    توکو (زشت): وقتی می‌خواهی تیراندازی کنی، خوب بکن. وراجی نکن.

    ................................................................

    3.راستی کسی امشب "کارآگاه علوی"و دید خودم اولین بار بود دیدم ین حسن جعفری (همونی که مظنون بود) شبیه کسی نبود؟

    ............................................................

    4.شاد باشید عید همتون هم مبارک

    محسن.دراگون
    چهارشنبه 28 اسفند 1387 - 23:49
    2
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    اولین هدیه نوروزی امسال دنیای تصویر عزیزه - که امیدوارم برام جای فیلم رو نگیره

    در مورد فیلم- اهنگ یا کتاب انتخابی در لحظه تحویل سال

    کجاست بگو محسن چاوشی و خسرو شکیبایی هامون -بعدشم گلشیفته میم مثل مادر

    سال نو مبارک

    سیاوش پاکدامن
    پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 2:3
    -8
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    یک سال دیگر هم گذشت....نه این شروع خوبی نیست، یک سال دیگر پیش رو داریم. پس پیش به سوی آینده و بلکه فراتر از آن... عید به همه رفقا مخصوصا خانمها ... و .... و .... و .... و .... و آقایان .... و .... و ... و.... و... مبارک (به علت کثرت حضار، هر کس اسمش را در نقطه چین ها پر کند) ( نکته: نقطه چین پایانی و غیره است و نباید پر شود. در ضمن کپی فرم هم قابل قبول است) .......................... این نظرسنجی ها تن ما را در گور میلرزاند. عجالتا و آنلاین دوست دارم دوباره مامامیا را ببینم. البته با اجازه حامد عزیز. .................. دنبال چیزی بودم که گذرم افتاد به کامنتهای شهریور 86. نمیدانم من کم حافظه شده ام و این انگشتهای بغل کامنتها آن موقع هم بود یا نبود و هنوز ملت دارند آنها را میخوانند و نمره میدهند؟؟!!!

    امیر: آن موقع نبوده. برای خودم هم جالب بود. هنوز ملت می خوانند و نمره می دهند! هیچ انرژی مثبت و منفی نیست که در جهان گم نمی شود.
    میــرحسین موسـ........
    پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 4:14
    15
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    آقای قادری چـرا عناوین روزنوشت‌هایت شبیه تیترهای نشریه نخبه‌گرا و وزین چاـچراغ شده است. « دریم تیه‌تر، ساسی مانکن، آنتوان چخوف، سرجو لئونه و بهرام بیضایی » آقای قادری اگر اشتباه نکنم متولد سال 1354 بودی. خوب 33 = 1354 - 1387 پس به قول پویان عسگری 30 سال رو رد کرده‌ای. خوب تو مملکتی که این چشـم به اون چشـم سو نمی‌ده حقم داری به دنبال بیرون کشیدن گلیم‌ات از آب باشی.

    امیر: 35= 1353-1388 پیش به سوی 40 سالگی موعود. ضمن این که من مثل بنجامین باتن زندگی می کنم. پس بعید نیست یک روز برسم به همان کیهان بچه های قدیمی که روزی روزگاری در یکی از اتاق های خانه بزرگ پدربزرگ ام پیدا کردم و عاشق کمیک استریپ های شان شدم: ایزاب, تارزان و...
    مریم.م
    پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 9:32
    -1
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام

    اميدوارم حال همه خوب باشه

    هميشه وقتي فيلم ها تموم ميشه دوست دارم ديالوگ و يا صحنه هاي قشنگشون رو تو ذهنم جدا کنم مثلا يه نمونش که هميشه يادمه يکي از صحنه هاي اول کلترال(که چقدر من اين فيلم رو دوست دارم)که مکس داره عکس اون جزيره ارزوهاش رو ميبينه و در همين حال وينسنت مياد و ميخواد تاکسي بگيره و اگه يادتون باشه مکس اصلا حواسش نيست و بعد از چند ثانيه تازه ميفهمه و وينسنت رو صدا ميکنه و اگه صدا نميکرد ...

    ديروزم که داشتم the fall رو ميديدم اينجوري بود عاشق صحنه ايم که دارن براي زنده موندن شخصيت ها گريه ميکنن

    وقتي هم توي نقد ها مثل نقد هاي اقاي قادري چند تا ديالوگ از فيلم ها رو که مي خونم خيلي کيف ميکنم

    همیشه این روز های اخر سال رو دوست داشتم مخصوصا اون ساعت هایی که میگذره تا 1 فروردین بشه عاشقشونم اسم خاصی نمیشه براش گذاشت درسته که هر سال جمعشون میکنیم و میشه سال کبیسه اما هیچ اسمی ندارن

    چه قدر شماره ی نوروزی مجله فیلم فوقالعادست نباید از دستش داد

    amir
    پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 9:42
    0
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    سلام جناب قادری حال شما من دو سه تا سئوال دارم که سریع می پرسم،مهمتر از همه اینکه آیا در اینترنت میشه نقد به معنی واقعی و نه رویوو پیدا کرد آیا نقدو تشریح مفصل فیلمها و به قول معروف جراحی اونها رو میشه در دنیای مجازی سراغ گرفت؟ کجا اگه میشه؟ در ضمن در نشریات کاغذی و چاپی انگلیسی که تو همین تهرون خودمون گیر بیاد آیا مخله خاصی رو پیشنهاد می کنید؟ دیگه اینکه آقای خوشخو در کجا مینویسند؟ آقای معزیپور کجا؟ آقای پوریا چی؟ من هر شماره مجله فیلم رو می خورم اما دوست دارم نوشته های این عزیزان رو هم تعقیب کنم. سئوال دیگه اینکه نظر شما در مورد فیلم باغ فردوس چیه؟چرا این فیلم اینقدر مهجور موند؟ دیگه اینکه در مورد این فیلم خیلی دور خیلی نزدیک، اینکه گفتید میتونست یک فیلم متوسط باقی بمونه این فیلم رو دو بار دیدم ولی هیچ وقت نفهمیدم چرا اینقدر ازش تعریف کردن ،برای من همچنان همون متوسطی که گفتید باقی مونده بود و دور و نزدیکیش هم برام مثه اداهای خودمونی معناو اینا بنظر میومد. تا نظر شما رو در مورد این فیلم خوندم اما هنوز هم برام سئواله که چرا خود فیلم کارکردش رو تموم انجام نداده چرا باید امیر قادری بیاد این موضوع رو به فیلم وصله کنه؟ چرا هیچ نشانه و علامتی برای استعاره دومی در طول فیلم به من مخاطب داده نشده بالفرض این فیلم یک تماشاگر ماتریالیست هم داشت چطور میخواست قانعش کنه که اشاره ای هم به دنیای دیگه داره ؟این فرض خیلی قشنگیه که اون دست آخر فیلم ممنکه دستی از جهان دیگهای باشه اما آخه چرا من باید چنین فرضی بکنم؟ آخه مگه زوره؟ و مورد آخر لطفا بهم بگین کجا میتونم یک نقد اساسی و راهگشا در مورد تنها دو بار... پیدا کنم راستش فیلم رو تازگی دیدم و اون شاهکاری که میگفتن به نظرم نیومد میخوام که کد های برای درک اونهمه ستایش و تمجید بهم بدین و لطفا بفرمایین من جوابم رو کجا باید بخونم از طریق ایمیل یا از توی سایت یا...؟ با تشکر از حوصله و محبت شما به امید دیدار.

    امیر: amir جان سر سال نو و این همه سوال سخت؟ رحم کن داداش.
    سینا
    پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 10:38
    4
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    در این که قلعه نویی یک مربی اصولگرا است شک نکنید . در اینکه اصولی دارد که گاهی خودش آنها را فراموش میکند . و اصول اساسا به ظاهر اصل هستند و در واقع [... ]! راستی خیلی وقته که دیگه نوروز رو به کسی تبریک نیمگم .ولی امیرخان کافه ات یک سال بزرگتر شد (میشه)، اینو ولی تبریک میگم. تصنعی که نشد !2- به نظر من باید این جباری بی ادب رو بفرستیم کانون اصلاح و تربیت پیش مجتهد عالیقدرجناب آقای شریفی تا... به راه راست هدایش گرداند . ان شا ا... [...]

    امیر: ... همین دو خطش ماند سینا جان!
    تونی راکی مخوف
    پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 11:0
    13
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    سلام. 1- دیوونه شدم. از پنج شنبه شب که داداشم (آلفردو گارسیا) از سر کار برگشته و دو تا مجموعه ساند تراک که از اینترنت گرفته رو با خودش آورده ، کاری با ما کرده که نگو. خوب شما هم جای من. وقتی ساند تراک فیلم های عزیزی مثل هانا بی (Hana-Bi) و دیوانه از قفس پرید و سین سیتی و مرد مرده و قهرمان و خوب بد زشت و روزی روزگاری در غرب (اونم نسخه ایتالیایی) و ... یکجا گیرتون بیاد چه کار میکنین.... ؟؟؟؟. 2- راستی این فیلم هانابی هم از اون فیلمهای قدر نادیدستا. یادمه که اسمشو فقط توی دنیای تصویر دیدم. در مقاله با این نام : شاهکارهای پنج ستاره ای دیده نشده. حالا که فیلمو دیدم ، به شدت با این عنوان موافقم. 3- حالا که یووه از جام قهرمانان حذف شد. ترجیح میدم که آرسنال قهرمان بشه. فقط به خاطر لجبازی با یه نفر. 4- هنوز پرونده خوب بد زشت رو کامل نخوندم. ولی دونکته رو اینجا یاد آوری میکنم. 1- خیلی از این موضوع که توی قسمت مشخصات فیلم عنوان ایتالیایی رو آورده بودی خیلی خیلی خوشم اومد. ولی یکی دیگه از تیترها که به نظرم اگه ترجمه ای که داخل دوبله فیلم هم هست رو میگذاشتی خیلی بهتر بود " وقتی قراره شلیک کنی ، شلیک کن، وراجی نکن". به هر حال این هم یکی از عیدیهای امیر به ما بود. شخصا بسیار متشکرم.. 5- دیروز فیلم دوازده مرد خبیث رو دیدم. پسر عجب چیزیه. مخصوصا از شخصیتی که جان کاساویتس بزرگ بازیش کرده بود خیلی خوشم اومد. اسمش چی بود ؟ فرانکو. 6- گویا فیلم جدید استاد هم بازسازی همین فیلمه. چه انتخابی. لی ماروین = براد پیت. واقعا که انتخاب درجه یکیه. 7- بعد از دیدن این پوستر فیلم آخر عالیجناب مایکل مان به شدت به یاد بازی محبوبم "مافیا" افتادم. نمیدونم کیا اینجا بازیش کردن . ولی من که بارها بازی کردم و عاشق پایان درجه یکشم.. و حتما فیلم استاد هم از اون معجون های خوشمزه اس. عاشق کریستین بیل و جانی دپ هستم. تا فیلم بیاد و ببینیم که چه کردن. 8- " آره بزن ساز دهنی. بزن تا نتونی مزخرف بگی". بگذریم. این پایان نیست...

    امیر: این ساوند ترک روزی روزگاری در غرب, یک نسخه بازسازی شده 2005 دارد که عوض 15 ترک همیشگی, 26 ترک دارد. پیدایش کنید. هانا - بی هم که خیلی قدر دید. و آفرین که کاساوتیس 12 مرد خبیث رو دوست داشتی. همون بود که جای یک ژنرال امریکایی جاش زدند و داشت همه رو مسخره می کرد؟ درست یادمه؟ تارانتینو هم داره شبیه این فیلم رو بازسازی می کنه. نسخه ایتالیایی ساخته سرجو کاستلانی. کامنت خوبی بود.
    حامد ب
    پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 12:19
    -6
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    من دوست دارم ليزا مينه لي رو تو "نيويورك نيويورك" ببينم اصلا موزيكال بهترين ژانري كه مي شه تو عيد ديد.

    احسان
    پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 13:21
    4
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    برای تحویل سال چه فیلمی بهتر از کمپانی لولوها !

    صوفیا نصرالهی
    پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 13:37
    12
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    راستش یه ذره به مصطفی حسودیم می شه که یه گنجینه مفصل و ارزشمند از فیلم هایی که دیده تو ذهنش داره و می تونه از بینشون انتخاب کنه تا سال نو رو هر سال با یه فیلم خوبی که دوستش هم داره تحویل کنه.

    قبل از حرف زدن با مصطفی هیچ وقت به تحویل سال با فیلم فکر نکرده بودم. اما از اونجایی که من در این مورد یه کم سنتی هستم انتخابهام خیلی محدود شدن. مثلا من به طرز احمقانه ای فکر می کنم که شب یلدا حتما باید موسیقی سنتی و اصیل ایرانی گوش بدم. چیزی که از رگ و ریشه یه اندیشه ایرانی بیاد درست مثل سنت شب یلدا. در نتیجه اگه قرار باشه بخوام بلافاصله بعد از تحویل سال یه فیلم ببینم جدا از این که باید فیلمی باشه که خیلی دوستش داشته باشم باید فیلم شیرینی هم باشه. نباید تلخی ش تو دهنم بمونه. برای من سال جدید باید با خوشی و شیرینی و حلاوت و لطافت شروع بشه. اینه که انتخاب خیلی سخت می شه. چرا؟!چون من بیشتر فیلمایی رو دوست دارم که یه تلخی تو وجودشون باشه. پس توی این جستجو در گوشه و کنارهای ذهنم اولین چیزی که به نظرم رسید این بود که برم سراغ کمدی موزیکال یا کمدی رمانتیک ها! کمدی موزیکال رو که خیلی نیستم ولی سه تا انتخاب کمدی رمانتیک دارم: (بدون ترتیب): سابرینا ی استاد وایلدر- Sideways- لیتل میس سان شاین.

    فیلمهای دیگه ای هم تو ذهنم بود (مثلا چند تا از کمدی رمانتیک های هیو گرانت ولی چون قرارمون شد که دو سه تا بیشتر نباشه فعلا همین ها به ذهنم رسید! ولی می دونم که به محض ارسال کامنت یادم میفته که ای وای!کاش فلان فیلم رو گفته بودم که بیشتر دوستش دارم و ناراحت می شم که چرا تو ذهنم نبوده!)

    کتاب رو که اصلا نمی تونم تصمیم بگیرم و با قصد قبلی یکی رو انتخاب کنم ولی امسال که دارم به لطف دوست خیلی عزیزی مارتین ایدن جک لندن رو می خونم که خیلی هم دوستش دارم و عالیه و از اون کتاب های عمر میشه.

    موسیقی سر سفره سال تحویل دوست دارم خش قدیمی داشته باشه مثل قمر یا بنان یا داریوش رفیعی یا گل پونه بدیع زاده یا یه آهنگ با شعر فریدون مشیری که تقدیم همه دوستان خوب دیده و ندیده کافه می کنم:

    بهارم، دخترم از خواب برخیز

    شکرخندی بزن شوری برانگیز

    گل عشق و امید ای غنچه ناز

    بهار آمد تو هم با او بیامیز

    سال همتون پربار و سرشار از عشق و شادی و سلامتی باشه.

    عیدتون مبارک

    سینا
    پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 14:42
    6
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    خیلی نامردییییییییییییییییییییییییییییییییییی !

    بهرنگ
    پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 16:3
    9
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام

    امروز پرونده ی وال-ای رو تو مجله فیلم خوندم

    نوشته بودی هفت تا نظریه داری ولی پنج تا بیشتر نبود!

    ولی عالی بود خوشمان آمد!

    ف.م.ا.
    پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 16:30
    3
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    نورروز و تجدید حیات طبیعت بر امیر عزیز و دوستان شاد بگذرد. عید آمده است و دنیا دگرگون می‏شود، اگر عاشقید مواظب قلبتان باشید و اگر عاشق نیستید ....، در هر دو صورت شاید عید دیگری در کار نباشد. مریض‏ها را فراموش نکنیم، برای همه‏ی مردم دنیا چه خوب و چه بد خوشبختی و سلامتی بخواهیم. خودمان بهتر می‏دانیم که از خدا چه آرزویی داریم، اما یادمان نرود که برای چی زنده هستیم. این عید که بیاید می‏شود پنجمین عیدی که نیست ولی خاطره‏اش هست. فردا زود خواهم خوابید، شاید که خوابش را ببینم، این تنها آرزوی من در لحظه‏ی تحویل سال برای خودم است.

    عید آمد و افزود غمم را غم دیگر

    ماتم زده را عید بود ماتم دیگر

    تونی راکی مخوف
    پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 18:11
    16
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام.

    1- جالب اینه که این ساند تراک روزی روزگاری در غرب 27 تا ترک داره. و اینکه یادم میاد وقتی اجرای زنده یکی از همین قطعات رو توی کنسرت آرنا دیدم چقدر حالم خوب بود. همون کنسرتی که قطعه معروف دوئل پایانی خوب بد زشت هم اجرا میشد.

    2- در مورد دوازده مرد خبیث باید بگم که اون ژنرالnumber 2 بود که دونالد ساترلند بازیش میکرد. جان کاساویتسnumber 11 بود که لی ماروین بهش گفت "دلقک یا هر چی میگم گوش کن یا مخت و میریزم تو دهنت".

    3- برای نظر سنجی : شاید وال ای. به این دلیل که همین اول سالی یادمون باشه که در طول سال باید همدیگه رو دوست داشته باشیم.

    شاید هم فیلمی کوتاه در مورد جشن ها از مجموعه ده فرمان کیشلوفسکی.

    4- و اینکه در فاصله کمتر از 24 ساعت تا سال تحویل عیدتون مبارک. بهارتون مبارک. ان شاالله حال همه خوب باشه و حال ما هم که خوبه.

    5- این اولین عیدی من برای شما. http://ridme.files.wordpress.com/2008/11/del_piero-5.jpg

    این پایان نیست....................

    علیرضا اویسی
    پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 18:38
    -20
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام امیر جان دنیای تصویر رو گرفتم به دور از مطالبش همین دوباره بودنش پشت آدم گرم می کنه که دوباره چیزی داری که هروقت سوالی سینمایی برات پیش اومد بهش پناه ببری کلا بهترین عیدی امسال بود --------امیر جان هر سال برای 13الی 14سال تو سایت ژانگولر بازی هایی در می آوردید کلی هم قبلش تبلیق می کردید امسال خبری نیست؟ باید خشک بگزرونیم؟

    سید آریا قریشی
    پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 18:50
    -11
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...
    احتمالاً من و اون دوستم به همین دلیل در آخر بحث به هیچ نتیجه ی مشخصی نرسیدیم! چون "نمی شه این دو تا رو از هم جدا کرد: لذت بردن و چیزی یاد گرفتن رو." عادت کردم تو ایام عید حتماً پدرخوانده ها رو ببینم. جدا از این که بهترین خاطرات عیدم با پدرخوانده ها رقم خورده اند، مسئله ی دیگه اینه که پدرخوانده ها همیشه چیزی رو به یادم میارن که آدما تو عید بیشتر از بقیه متوجهش میشن: ثبات در عین تغییر و تغییر در عین ثبات. تو این عید هم سعی می کنم باز ببینمشون. "من قوی مانده ام. همه تنهایم گذاشته اند". این تیتر رو تا عمر دارم از یاد نخواهم برد. شماره نوروز مجله فیلم رو خوندم. وجداناً یکی از بهترین شماره های عیدی بود که خونده بودم. پرونده ی شوالیه ی تاریکی به نظرم بیشتر جای کار داشت. ولی پرونده ی وال ای عالی بود و سایه ی خیال فیلم عزیز خوب، بد، زشت حتی یه مرحله از عالی هم اونورتر بود! خارق العاده بود. دیگه از این پر و پیمون تر نمی شد. خسته نباشید. مقاله ی شما هم در باره ی این فیلم بی نظیر بود .اون تکه ی آخر که شباهت های پالپ فیکشن و خوب، بد، زشت رو نوشته بودین، اون قدر رو من تأثیر گذاشت که (به قول خود شما که تو سایه ی خیال مربوط به دیوانه از قفس پرید این تعبیر رو به کار برده بودید)، نتونستم واکنشی، حداقل در حد بلند شدن و راه رفتن از خودم نشون ندم. واقعاً همین کار رو کردم ها! داشتم دیوانه می شدم! پیوند دو تا از خارق العاده ترین و بزرگ ترین و بهترین و عزیزترین فیلم های جهان. اون هم با این ظرافت. راستی عیدتون هم مبارک. سال خوبی سرشار از شادی و نشاط و فیلم براتون آرزو می کنم. در ضمن می خواستم بگم که مترسک هم فیلم عزیزیه برام (این صفت عزیز خوب صفتیه! خیلی راحت می تونه منظور آدم رو برسونه. چیزی فراتر از خوب یا بد بودن فیلم هاست). با یه جفت بازی محشر از جین هاکمن و آل پاچینو. چقدر کامنتم قر و قاطی و پراکنده شد!!

    امیر: این جور دلگرمی‌ها برای من یکی که خیلی مهمه.
    كيوان مجد
    پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 20:20
    11
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    من این اواخر با اینها حال کردم:

    1-نقد فراست/نیکسون 2-زندیگنامه براد پیت 3-پرونده شوالیه تاریکی + مصاحبه کریستوفر نولان 4-نقد مجموعه دروغها 5-نقد نوید غضنفری روی گران تورینو 6-نقد گومورا 7-نقد پسر A 8-مصاحبه کرسیتین بیل 9-نقدها و مصاحبه های اتاقک غواصی و پروانه 10-درباره 7 عاشقانه منتخب سینمای جهان 11- و....

    امیر قادری جان عید خوبی داشته باشی. برای بچه های سینمای ما و جهان آرزوی سالی خوش و پر از شادی دارم.

    سعیده
    پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 23:25
    8
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    روزای آخر اسفند همیشه برام بوی بهاریه مجله فیلم رو می ده طبق معمول با آیدین آغداشلو حال کردم «... چون سالهای نوجوانی نا امن و ناشاد مرا دوباره واضح و زنده می کند سالهای کار زیاد و سخت سالهای آرزوهای بسیار و دلگرمی های ناچیز. سالهای فردای مبهم و امروز حقیر . سالهای بد و توان فرسا» روزهای آخر سال با تمام سختی گذشت خیلی روزا دوست داشتم اینجا مطلب بنویسم اما یا وقت نداشتم و یا ... راستی اختصارا عرض کنم که فیلم درباره الی رو دو بار پشت سر هم تو حوزه هنری دیدم کف زمین با فاصله یک متری از سن. شب از هیجان خوابم نمی برد به دوستم اس ام اس زدم خوابم نمی بره گفت چرا گفتم اینا همش بخاطر الیه! آقا تا یک هفته همدیگر رو به خاطر الی مهمون می کردیم. آقا می تونی ده بار این فیلم رو ببینی و هر دفعه با یکی از بازیگراش! یک بار با تمرکز رو احمد، سپیده، نازی، پیمان و...

    راستی چقدر با مصاحبه با اسکورسیزی حال کردم و نقد تو ، امیر درباره وال ای (شرمندم اگر پرت و پلا و نامنظم می نویسم)

    آهان! درباره سال نو بگم که: این روزا که از خیابونای مختلف می گذرم یه ولوله عجیب تو شهر افتاده همه در حرکت و شتاب با ریتم تند! کلی آدم نگاه کردم کلی هم علاف می شدم سر سعدی وارد کوچه نوشین شدم از منوچهری سر در اوردم بعد هم حوالی باغ کامبیز دیرباز رو دیدم دوسش داشتم داشت با دو نفر حرف می زد صداش رو شنیدم اه چقدر صداش آشناست نیم نگاهی برگشتم اه خودشه. دوباره راه افتادم. با این همه هیجانی که همه دارند من چی کارم که با نیهیل بازی گند بزنم به رخش!گور بابای احساس من. پس براتون آرزوی بهترین ها رو دارم.

    در مورد نظر سنجی مصطفی: دوست دارم میهمان مامان رو ببینم. بعد کتاب عمرم رو یعنی خانواده تیبو رو بعد از سه سال دوباره بخونم. کنارش هر از گاهی شما که غریبه نیستید رو بخونم که با فصل عیدی شروع می شه آهنگ تا بهار دلنشین بنان رو گوش بدم.

    در پایان بگم که رفقا خصوصا صاب کافه حسابی برام سر سفره هفت سین دعا کنید چون بدجور دعالازم هستم.

    عیدی من از طرف بنجامین: مثل این میمونه که من مدتهاس زندگی کردم اما یادم نمی آد چطور بود!

    هدیه
    جمعه 30 اسفند 1387 - 0:35
    4
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    از اینجا رد میشدم از نظر سنجی تون خوشم اومد که سر سال تحویل چه فیلمی... با تمام وجودم اگه مجبور نبودم سر سفره هفت سین مسخره بشینم، دوست داشتم دو سه بار شب یلدا رو ببینم و البته کتاب بار دیگر شهری که دوست می داشتم ، برای سال تحویل یه حال عجیبی میده. چقدر خوب بود اگه میشد لحظه تحویل سال و این سیزده روز تعلیلات نحس رو با چیزایی که آدم دوست داره بگذرونه حیف که محکومم به عید بازی. خوش به حال شماهایی که بهتون خوش می گذره.

    علیرضا اویسی
    جمعه 30 اسفند 1387 - 1:23
    -12
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام امیر جان الان dreamers برتولچی رو دیدم درگیر شدم جایی سراغ نداری که بتونم یک نقد جون دار ازش بخونم؟

    بهروز خیری
    جمعه 30 اسفند 1387 - 3:11
    15
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    به نامِ نامیِ دوست

    امسال بر خلافِ sms ایی که می گوید «زمستان بهار را نمی بیند»، اولین روزِ بهار با سی امین روزِ زمستان یکی شده اند.

    «تبریکی اگر هست به پایداری ها و پایمردیهاست» که زمستان برای قدر دیدن از بهار - بهاری که تمامِ قدر و منزلتش را مدیونِ شکوفه ها و گل هایی است که زمستان دانه اش را در دلش پرورده است.- چهار سال به انتظار می نشیند. بیاید امسال را سالِ یاد کردن و تشکر کردن از هم بسازیم. روزهایتان پیروز.

    بهروز

    چه خوب که هستید.

    یا حق

    amir
    جمعه 30 اسفند 1387 - 7:22
    4
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام

    امیر جان

    سال نوت پیشاپیشو پساپس مبارک!

    ولی نقد و نسیه جوابمو بذار جای عیدی

    من بی تعارف بگم نمیدونم الان اسیر سینمام یا اسیر امیر قادری.

    سال پر از لحظه های ناب داشته باشی.

    مریم.م
    جمعه 30 اسفند 1387 - 7:55
    -3
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام

    عید همتون مبارک

    وای تعطیلی گیر اوردم نمیدونم چه جوری استفاده کنم میترسم از دست بدم من که حتما the fall رو پیشنهاد میکنم

    چند تا اهنگ هم هست که تازه ی تازه نیست اما قشنگن یکی مال the frayبه اسمyou found me

    یکی دیگه هم Timbaland ft One Republic - Apologize

    یه کتاب جالب هم که یکی دوماه پیش خوندم که اسمش بود میرا ترجمه لیلی گلستان که خیلی عالی بود حتما گیرش بارید

    مریم.م
    جمعه 30 اسفند 1387 - 7:57
    -8
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    یه اهنگ دیگه که دلم نمی اید نگم مال

    Nickelback به اسم gotta be somebody

    سینا
    جمعه 30 اسفند 1387 - 9:25
    -18
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    خب آقای قادری در پاسخ به کامنتی اشاره به این داشتید که در حوزه سینما دو مقوله سرگرمی و چیزیادگرفتن تفکیک ناپذیرند و توامان در فرایند لذت ایفای نقش میکنند . از آن روز این پرسش ذهن بنده را مشغول ساخته بود که اساسا مراد جنابعالی از یاددادن یا یادگرفتن چیست و چه نسبتی بین آن و سینما به عنوان یکی از جلوه های هنر و سرگرمی قایل هستید . از انجا که این مساله ابهام آمیز تر آز آن به نظر می آید که بتوان با یک جمله و یک اشاره گذرا به درک مشخصی از آن دست یافت لذا انتظار میرود که در صورت امکان شخصا و با مصادیق روشن و مشخص ذهن بنده و کسانی همچون من را در این رابطه تنویر فرمایید . از اینجا شروع میکنیم که ما به چه دلیل به سینما میرویم . خب نگرش اول بر این وجه سرگرم کننده بودن فیلم تاکید دارد . از این منظر سینما تنها وسیله ای است برای پر کردن اوقات فراغت افراد که از نظر مخاطبین آن هیچ هدف متعالی در پشت آن نهفته نیست و یا لزومی برای حصول نتیجه ای مشخص از این رهگذر متصور نیستند . هر چند که میتوان بر این مدیوم نگاه ابزارانگارانه هم داشت و از ان درجهت پیشبرد اهداف خاصی که حتی میتواند جنبه سیاسی داشته باشد سود جست . رعایت این قاعده منوط به پایبندی به اصول خاصی است که عدول از آنها بدرستی سالن های سینما را از مشتری های واقعی آن تهی میگرداند . اینجا اهمییت سینما به عنوان یک هنر / صنعت مشخص میگردد ، این صنعت پا نخواهد گرفت مگر با تاکید صرف بر وجوه سرگرم کننده . تمام تکنیک های نوین سینمایی باید در خدمت بیشینه کردن این لذت عمل کنند . اما در نظر بگیریم که مقصود شما این بوده که فیلم دیدن را برای افزودن بر دانش خود و ایضا لذت بردن از لحظات آن انتخاب میکنید . پرسش اینجاست که کسب دانش و علم آیا تنها از این طریق امکانپذیر است و آیا چه ویژگیهایی منحصر به فردی بر چارچوب سینما مترتب است که آن را از سایر شیوه های حصول دانش متمایز میگرداند . چه اینکه میتوان با رجوع به کتب و مقالات متنوع این نیاز را بسادگی و بدون پیچیدگی های هنری و در لفافه نگه داشتن مفاهیم و تکیه بر تاویلات و نمادگرایی های بیهوده ای که تنها خوانش های متفاوت و گاه متضادی را برمی انگیزد پاسخ گفت . اگر فرض بگیریم که با کنار زدن سلسله مراتب لایه های یک فیلم در نهایت به همان مفاهیم سابقا مطروحه و مشروحه نایل خواهیم گشت چه دلیلی برای گذاردن وقت بر سر کشف حقایقی است که حتی از وجود و تنها وجود آن نمیتوان اطلاع درستی حاصل نمود . در اینجا دانش را اگر خارج از معنای تخصصی و تحدید شده و قالب ریزی شده و چارچوب بندی شده آن و به بیان ساده تردر معنای عام و با دریافت های روزمره بپنداریم ، باز همان پرسش به قوت خود باقی میماند . با این طرز تلقی هم از پروسه یاد گرفتن میتوان سینما را نیز به عنوان بخشی از پدیده ها و مظاهر جهان واقع در نظر گرفت که میتوانند در فرایند یادگیری ما دخیل باشند . تصور کنید که آشنایی با فردی با منش و کردار نیک و یا غیر نیک ( حقیقتی وجود ندارد ! ) شما را به درک تازه ای از هستی میرساند و در واقع به ثبت گزاره ای خاص در ذهن شما منجر میگردد . با قبول اینکه صرف این پذیرش را میتوان یادگیری تلقی نمود ، و خارج از آن هر چه هست محفوظات ذهنی ما را تشکیل میدهد . سینما هم طبعا نمیتواند خالی ازچنین مواهبی باشد . مگر همانطور که پیش گفته شد نسبت به سایر مقولات امتیاز خاصی برای آن قایل باشیم ، که یک منتقد حرفه ای سینما قطعا پاسخ مستدل و روشنی برای آن خواهد داشت . اینکه توفیق اجباری است که بدین وسیله نصیب ما میگردد قطعا دلیل قانع کننده ای نخواهد بود . پس اجالتا پاسخ میتواند این باشد که ما سینما را برمیگزینیم چون شیفته کشف مفاهیم از این طریق هستیم ، رسیدن به لذت این مکاشفه است که ما را به دیدن یک اثر سینمایی ترغیب مینماید . اینجا برمیگردیم سر خان اول یعنی همان اصالت سرگرمی در سینما یا در شکل عام تر آن سرگرمی در هنر. این سرگرمی برای هر کس نمود مشخصی دارد . برخی را ظاهر و فرم اثر و تکنیک های بصری مجذوب میگرداند و برخی درونمایه را هدف قرار میدهند ، و گاهی این هردو به یاری هم اثر را به مرز قابل قبولی میرسانند . حال اینکه چرا خالقان این آثار با علم به آنکه تفکرات پیچیده فلسفی ، عرفانی و ... به خودی خود زیور مضاعف بر پیکر آن نمی نشاند و آن را واجد ارزشی خاص نمیگرداند ؛ چنین رویکردی را اتخاذ میکنند خود جای بحثی دیگر است . پس همچنان معتقدم سینما برای سینما ، سینما برای سرگرمی . مگر اینکه خلاف آن ثابت شود ... 2- اون کامنت قبلی من واقعا خیط بود ، یعنی خیلی خیط ، حالا نه خیلی یکم کمتر از خیلی . گفتم که یعنی درسته که اون هیچی نمیگه ولی دلیل نمیشه ما هم هیچی نگیم . آخه دیدم نامردیه

    سرپیکو
    جمعه 30 اسفند 1387 - 10:2
    14
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    چه باشکوه! نخستین تبسم نوروز.

    چه دلنواز! نخستین نگاه فروردین.

    تونیز، دست برافشان،

    بگو،

    بخند،

    ببین! «فریدون مشیری»

    "سال نو مبارک"

    جواد رهبر
    جمعه 30 اسفند 1387 - 10:44
    -3
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    عید شد ساقی بیا در گردش آور جام را

    پشت پا زن دور چرخ و گردش ایام را

    «خاقانی شیرازی»

    مرمر
    جمعه 30 اسفند 1387 - 11:46
    -6
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    تو سال جدید منتظر پرونده های خوب از ملودرامهای کلاسیک تو مجله فیلم هستیم. همون فیلمهایی که تو لیست بهترین های عمر اغلب منتقدای قدیمی هست ومن همیشه با حسرت بشون خیره میمو نم .پرونده های قبلی انگشت شمارند مثل آپارتمان که خودتون گفتید و این برای مجله ای مثل فیلم خیلی کمه.قبول دارید که؟؟پس یه فکری بکنید دیگه.

    kid
    جمعه 30 اسفند 1387 - 12:31
    13
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    1- من که موقع تحویل سال مجبورم کنار سفره,پیش خانواده باشم.این مجبور به معنیه بدش نیست.خودمو الکی به بی خیالی میزنم و اینکه اصلا برام مهم نیست که سره سفره باشم یا نباشم و دیگه بزرگ شدمو اینجور حرفا ولی مثلا امسال که می گفتن شاید مامان و بابا جای دیگه باشن(مثلا روی مزاره پدر و مادرشون, برا لحظه سال تحویل,مثه چی حالم گرفته شد.اگه جراتشو داشتم مثه چند سال پیش لباسا عیدمم می پوشیدم.امسالم همین که سال تحویل شد بابام میگه ببینید ماهیا تو تنگ تکون خوردند.همیشه همینو میگه.همیشه اولین جمله ای که من تو ساله جدید از یه نفر میشنوم همینه.جمله بدی نیست.

    2- for saken خداست.دریم تیتر کلا خداست.من عاشقه البومه Octavarium شدم یه مدت پیش.مخصوصا I Walk Beside You و The Answer Lies Within که وحشتناکن.

    3- حالا که صحبته خوب بد زشت شد,اقا این خوب بد عجیبه کره ای چیزه وحشتناکیه.ببینیدش می فهمید چی میگم.

    4- "من مثل بنجامین باتن زندگی می کنم. پس بعید نیست یک روز برسم به همان کیهان بچه های قدیمی که روزی روزگاری در یکی از اتاق های خانه بزرگ پدربزرگ ام پیدا کردم و عاشق کمیک استریپ های شان شدم: ایزاب, تارزان و..."

    5- چه قدر از کلمه پیشاپیش بدم میاد ولی فکر کنم باید بگم پیشاپیش عیدتون مبارک.ایشالا ساله خوبی باشه.فکر کنم پارسال برا من ساله خوبی بود(با حالیش اینه که چون هدفه خاصی نداشتم معلوم نیست باید چی میشد تا بش بگن ساله خوب ولی حس می کنم خوب بود,فکر کنم امسال بهتر باشه,حس می کنم باز)

    امین
    جمعه 30 اسفند 1387 - 15:12
    17
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    ((سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت

    بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام

    سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش،

    اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام))

    8دقیقه مونده به تحویل سال و من اینجام . بعد یک هفته . تو این یک هفته که تهران نبودم دلم براتون تنگ شده بود . و یه چیزایی نوشتم که سعی می کن تا شب تایپ کنم و ارسال کنم . مخلص همتون . همه ارزوهای بالا رو براتون دارم و برای تو امیرقادری . همیشه خوب باشید . واینهم .....

    و بر آمد بهاري ديگر

    مست و زيبا و فريبا ، چون دوست

    سبدي پيدا کن ،

    پر کن از سوسن و سنبل که نکوست

    همره باد بهاري بفرست :

    پيک نوروزي و شادي بر دوست !

    ریحانه
    جمعه 30 اسفند 1387 - 15:26
    6
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام سلام سلام...

    عی عمع مبارک....هنوز به هیچ کس عید رو مبارک نگفتم.گفتم بیام اینجا و اولین تبریک رو به همه بچه های اینجا بگم.

    امیدوارم امسال سال خيلي خوبي باشه و ان شاء.. بتونيم به خواسته هامون برسيم.

    تابعد....

    سینا
    شنبه 1 فروردين 1388 - 12:42
    -17
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    یکروز از دست عادل دلخور شدم . اکبر میثاقیان پشت خط برنامه در جریان بحث با مجری نود برگشت گفت : تو به من گفتی اکبر ... عادل فردوسی پور با خنده گفت من نگفتم اکبر گفتم آقای میثاقیان . یعنی به این فکر نکرد که بابا ابن بنده خدا تکیه کلامش همینه . اگه دقت کرده باشین هرجا میخواد از کسی صحبت کنه که مورد خطاب قرارش داده اسم کوچک خودش رو جاش میگذاره . مقصود اینکه میترسم اگه کسی یکروز با لفظ " عادل خان" فردوسی پور رو مخاطب قرار داد اون برگرده بگه من "عادل خان" نیستم ، من آقای فردوسی پورم ! حالا بگذریم که این بی جنبه بازی ها ریشه اش کجاست . عادل خان رو هم که ما خیلی دوسش داریم و مطمئنم که عاقل تر ازاین حرف هاست . کسی که میخواد روی اون صندلی از حق و حقانیت دفاع کنه . نمیدونم چرا یکدفعه این به ذهنم رسید . ولی ... فرض خودمان را هم که اجالتا پذیرفتیم و چه خوب که هستید امیرخان .

    سینا
    شنبه 1 فروردين 1388 - 15:38
    9
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    ببخشید ، ببخشید . عجالتا "عجالتا" درست است .

    sina
    يکشنبه 9 فروردين 1388 - 13:0
    -11
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    راستی اقای قادری برنامه happy tree friendsرا از کجا میشه دانلود کرد.

    اگر ب وب لاگهمن سر بزنید و تظرتون را بگید خوشحال میشم.

    sina72.blogfa.com

    کاوه آریان
    سه‌شنبه 5 خرداد 1388 - 20:41
    12
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    سلام

    اقای قادری عزیز مطالب زیبای شما را میخوانم و لذت می برم.

    من یک مستند ساز و فیلمنامه نویسم. تازگیها مجموعه چند فیلمنامه ام چاپ شده است، بسیار مایلم کتاب را به رسم هدیه تقدیمتان کنم. در صورت تمایل به من میل بزنید تا برایتان ارسال کنم.

    با تشکر. منتظر پاسخ شما هستم.

    parisa
    چهارشنبه 6 خرداد 1388 - 10:32
    3
    موافقم مخالفم
     
    بعد از حدود 300 تا کامنت، به نظرم باید یک روزنوشت جدید شروع کنیم با نظرها و بحث‌های تازه...

    من هم توصیه می کنم حتما سوپرانوس رو ببینید.دیالوگهای این سریال حرف نداره!

    shsha
    سه‌شنبه 24 آذر 1388 - 2:8
    -2
    موافقم مخالفم
     

    http://irannegah.com/Video.aspx?id=1079

    تازه نفس ها - کیانوش عیاری

    این آدرس فیلتر شده. من نتونستم ببینم. خیلی دلم می خواد این فیلمو ببینم کسی می تونه کمکی کنه. لطفن ای میل بزنه. خیلی ممنون!

    اضافه کردن نظر جدید
    :             
    :        
    :  
    :       






    خبرهای سینمای ما را در صندوق پستی خود دریافت کنید.
    پست الکترونيکی (Email):

    mobile view
    ...اگر از تلفن همراه استفاده می‌کنید
    بازديد امروز: 102127
    بازديد ديروز: 256730
    متوسط بازديد هفته گذشته: 281943
    بیشترین بازدید در روز ‌یکشنبه 23 بهمن 1390 : 1490465
    مجموع بازديدها: 410394560



    cinemaema web awards



    Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
    استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
    کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

    مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

     




    close cinemaema.com عکس روز دیالوگ روز تبلیغات