News
  • پس از تقدير از گونتر گراس، پیام تبریک شمقدری برای تبرئه‌شدن فرج‌الله سلحشور هم منتشر شد
    پاک‌شدن ساحت مجموعه «یوسف پيامبر» را از یک اتهام بی‌معنا تبریک می‌گویم
  •  
  • سخنگوي شوراي صنفي نمايش مي‌گويد توقيف «خصوصي» به دستور ما بود اما به ميل ما نبود!
    گروهی از بالا عمل کردند و از ما خواستند اکران «خصوصی» را متوقف کنیم
  •  
  • صداي پاي تداوم بحران در اكران سال 1391
    رئیس حوزه هنری: حداقل ۱۵ فیلم سینمایی امسال را در سینماهای حوزه اکران نمی‌کنیم/ سجادپور: نظری در‌این‌باره ندارم
  •  
  • از صبح چهارشنبه «نارنجي‌پوش» و «روزهاي زندگي» به سينماها آمدند
    دو فيلم تحسين‌شده جشنواره فجر و دو فيلم پشت اكران مانده در نوبت دوم نوروز روي پرده رفت
  •  
  • برنامه «هفت» با بحث داغ اکران نوروزی گام بلندی به سمت ایجاد فضای گفت‌وگو در سینما برداشت
    جیرانی: شورای صنفی وارد نزاع‌های شخصی شد/ کوشکی: به اعتقادات مردم توهین شد/ فراستی: جای قانون ننشینیم و بحث فرهنگی را با سیاسي‌كاري اشتباه نگیریم
  •  
  • اختصاصي "سينماي ما"؛ گمانه‌زني فهرست آثار مسابقه جشنواره كن امسال
    حضور فيلم تازه بهمن قبادي در فهرست مسابقه كن 2012 توسط مديران جشنواره تكذيب شد
  •  
  • اختصاصي سايت "سينماي ما"؛ گالري عكس‌هاي ديده‌نشده مهران مديري - بخش دوم
    سايت "سينماي ما" تولد مهران مديري هنرمند توانا و محبوب را تبريك مي‌گويد
  •  
  • به بهانه 18 فروردين، روز تولد مهران مديري: نگاهی به كارنامه سريال‌سازي مهران مدیری
    کار در تلویزیون از سینما حرفه‌ای‌تر است
  •  
  • اختصاصي سايت "سينماي ما"؛ گالري عكس‌هاي ديده‌نشده مهران مديري - بخش اول
    18 فروردين تولد مهران مديري و بيستمين سالگرد حضور موفقش در تلويزيون است
  •  
  • به بهانه 18 فروردين، روز تولد مهران مديري: نگاهی به دوره‌هاي كاري مهران مدیری در تلويزيون
    راه‌ و‌ رسم متعجب‌سازی
  •  
  • بنياد فارابي آمار رسمي فروش سينماهاي تهران تا تاریخ 15 فروردین اعلام كرد
    «گشت ارشاد» وارد باشگاه ميلياردي‌ها شد/ «قلاده های طلا» و «انتهای خیابان هشتم» رتبه دوم و سوم هستند
  •  
  • با پایان رای‌گیری نشریه «تایم» اعلام شد
    اصغر فرهادی در رتبه چهارم 100 چهره تاثیر‌گذار سال ایستاد
  •  
  • آخرين اخبار و حواشي از حضور و دستمزد ستاره‌هاي سينما در دو سريال تازه بازار نمايش خانگي
    مهران مديري، هديه تهراني، مهناز افشار و هانيه توسلي در فصل سوم «قلب يخي»؟!
  •  
  • دو اظهار نظر متفاوت كارگردان نمايش «آمديم نبوديد رفتيم» درباره عدم حضور مهناز افشار
    مهناز افشار جايش را به هانيه توسلي داد
  •  
  • سعيد راد و اكبر زنجان‌پور بازيگران فيلم تازه كيميايي
    مسعود کیمیایی «دست تنها» را براساس فيلم‌نامه علي‌اكبر ثقفي مي‌سازد
  •  
  • گلايه‌هاي صريح هادي كاظمي، باباشاه «قهوه تلخ» از شرايط كار و تهيه‌كنندگان سريال
    هم من و هم مهران مدیری افسردگی گرفتیم/ در خیابان به من می گویند پول‌تان را خوردید و چاق شدید و كار را تعطیل كردید!
  •  
  • شش عكس تست گريم مهدي هاشمي را اين‌جا ببينيد
    مهدي هاشمي با شش چهره متفاوت در فیلم «من کجا خوابم برد» بازي كرد
  •  
  • ادعاي هفته نامه یالثارات الحسین(ع) درباره فيلمي كه اين روزها اكران پرحاشيه‌اي دارد
    فيلم «خصوصي» اولين فيلم پورنوگرافي و اروتيک پس از انقلاب است!
  •  
  • درددل‌های دختر شهید آوینی در گفت‌و‌گویي صریح پيرامون افكار و عقايد پدر
    آلودگی فضاي فرهنگي كشور با دغدغه‌های پدرم تضاد کامل دارد/ در چنین معرکه‌ای بگذارید بعضی چیز‌ها ناگفته باقي بماند
  •  
  • مروري بر ده اتفاق‌و حاشيه مهم سينماي ايران در سالي كه گذشت - 8
    رواج نامه‌نگاری سینماگران و رسانه‌ای‌شدن تعریف از همکاران: از سایه جان فورد تا سفارت خرس‌نشان!
  •  
     





     



       



    يکشنبه 17 شهريور 1387 - 22:44

    به عشق آن زن، به عشق آن مرد


    شب جمعه: یادداشت پرویز دوایی را دیدید؟ نوجوان بودم که یک بار علی کسمایی در مقاله‌ای در شماره به نظرم 172 مجله فیلم؛ شعر متن فیلم «هرگز نمیر مادر» زا نوشت. یک فیلم ژاپنی قدیمی که شعر ظاهرا آبکی‌اش به خوابم آمد: به ستاره‌ها نگاه کن که شب را شکسته‌اند. بعد یک روز بعد از ظهر هوشنگ گلمکانی برایم گفت که این شعر را پرویز دوایی، از خودش برای این فیلم نوشته. و این که هوشنگ هم چه قدر این شعر را دوست داشته. و حالا که استاد دوایی در سایت حالا مال خودمان؛ اسم همین «هرگز نمیر مادر» را آورده است. ای که دنیا چه قدر کوچک است و این که چه طور هیچ وقت چیز خوب و اصیل؛ حتی شعر یک مترجم بی‌نام ایرانی بر یک فیلم فراموش شده ژاپنی، در گذر زمان از میان نمی‌رود.
    پس خوشحال‌ام و باید یک چیز خوب به‌تان معرفی کنم و به یاد ریچارد رایت، کیبوردیست بزرگ؛ که بالاخره طرح حمید کریلی از او را در همین روزنوشت خواهم گذاشت(دیشب خاطره نصفه نیمه‌اش را برای‌تان تعریف کردم.) می‌خواهم یک استاد کبیر به‌تان معرفی کنم: اسطوره لاژلو بنکو؛ دومین کیبوردنواز گروه امگا(به لحاظ تقدم و تاخر زمانی) از آن قبیل ادم‌هایی که به تکیه کارهایش؛ خیلی راحت می‌توانیم به‌اش بگوییم هنرمند. و باز (این دیگر ولخرجی است) ترانه FINAL این گروه مجاری. (نفر سمت چپ)

     

    جديد: اول اين كه اين چند روزه كامنت‌ها كمي دير آن‌لاين شد؛ پس با كمي پس و پيش؛ كامنت‌هاي آن‌لاين شده اين چند روز را بخوانيد. (نويد غضنفري عزيز هم يك كامنت گذاشته بود در پاسخ روزنوشت مانا؛ كه به نظرم اين وسط گم و گور شد و يادم هست به خصوص از ترانه پالپ فيكشن، آن كه مال نيل دايموند است و ارج آور كيل كاور كرده. بعد هم اين كه اين طرح ريچارد رايت را حميد كريلي؛ مدير هنري دنياي تصوير؛ طراحي كرده بود و پرينت گرفته بود و حالا زده روي شيشه عقب ماشين‌اش. عكس ماشين توي موبايل‌ام هست و بلد نيستم منتقل كنم؛ اما اصل طرح را ازش گرفتم به يادگار... كه رويش هم همچين چيزي نوشته شده. (هر كاري كردم طرح را نتوانستم بگذارم اين جا. ان‌شا‌ا... فردا)

     

    عطا‌ا... کاملی ضربه اول روزهای اخیر بود و حالا خبر مرگ ریچارد رایت. که اگر درست باشد؛ این اولین بار است که تصور ما از گروه عزیز پینک فلوید و مفهوم مرگ در هم گره می‌خورد. اسطوره و مرگ؟ کیبوردیست‌ها خیلی راحت می‌توانند سطح یک گروه موسیقی راک را پایین بیاورند و ریچارد رایت؛ کلاسی بود حتی برای پینک فلوید. به یادش بنشینم و یک بار دیگر کارش را در قطعه shine on you crazy... 'گوش کنیم؛ یا animals و هر کدام دیگر از آن آلبوم‌های رویایی حتما حتما حتما تکرار نشدنی.  با محمد باغبانی نشسته بودیم توی محوطه باز برج میلاد، سر جشن خانه سینما؛ که محمد زد زیر گریه.

    تازه: این یادداشتی را که درباره بزنگاه نوشته‌ام بخوانید:  http://www.cinemaema.com/NewsArticle5044.html  و shine a light مارتین اسکورسیزی را از دست ندهید و فریب ظاهر ساده‌اش را نخورید و این ترانه روز ایتالیایی را هم گیر بیاورید و بشنوید: non ti scodar mai di me پرونده تیتراژها هم که در مجله «تازه» منتشر شده بود؛ به زودی در بخش سینمای جهان سایت قرار می‌گیرد. از دست‌‌اش ندهید که خوب چیزی است. دیگر این که ده - پانزده کامنت آخر به دلایلی شاید جا به جا آن‌لاین شوند. حواس‌تان باشد که جلو و عقب شدن‌شان، باعث از دست رفتن ارتباط‌تان با همدیگر نشود. من بروم ببینم برای جشن خانه سینما و گزارش مستقیم و لحظه به لحظه؛ چه خاکی به سرمان بریزم.

    سريال "بزنگاه" را از دست ندهيد. فقط يك قسمت‌اش را ديده‌ام. آن يكي كه رضا عطاران مي‌خواست مواد بزند و نمي‌گذاشتند؛ كه حرف نداشت. مرجانه دلدار گلچين بايد نامزد اسكار نقش مكمل زن را بگيرد اگر استانداردهاي بازيگري‌تان مطابق با معيارهاي من باشد. كار عطاران همچنان آدم را ياد كمدي ايتاليايي‌هاي محبوبي مي‌اندازد كه حيف، گير نمي‌آيند.

    امروز 18/6/1387: این یادداشت من نه فقط درباره اسامی آدم‌های نوشته شده در تیترش، که درباره بحث‌هایی است که اخیرا ذهن‌ام را بیش‌تر از همیشه مشغول کرده. بخوانید و نظر بدهید: http://www.cinemaema.com/NewsArticle4997.html ضمن این که حدود ده تا کامنت از روزنوشت قبلی آنلاین نشده بود و حالا می‌توانید برگردید و 9 کامنت آخر از روزنوشت 204 کامنته را بخوانید.


    متن اصلی و اولیه روزنوشت 17/6/1387: دیگر تمام شد. اسم‌اش را می‌خواهید دیکتاتوری بگذارید یا هر چی. این جا دیگر کامنتی با مضمون صندلی‌ها را خاک گرفته و در کوچه صدای باد می‌آید و از این جور چیزها، آن لاین نمی‌شود. اگر چیز تازه‌ای دارید؛ غمی واقعی یا عشقی پرشور یا ایده‌ای تازه؛ بریزید وسط؛ وگرنه زنگ بزنید به رفیق‌تان و درباره این که کافه و این جا زمانی چه قدر چیز بهتری بوده و جای‌تان یا جای او خالی است؛ حرف بزنید تا صبح. کافه روزنوشت‌های ما اما همچنان مال آن‌هایی است که تجربه‌ تازه‌ای دارند؛ غم‌انگیز یا شادی‌آور (که هر دوتای‌شان ته‌اش یکی است!) و آن قدر این برای‌شان مهم است که نمی‌توانند نگویند و نریزند وسط کافه. ضمن این که من‌هم با mouse موافقم که در کامنتی گفته امیر قادری دست تنهاست و پتانسیل این جا و بچه‌هایش خیلی بیش‌تر از این هاست. پس شما هم کمک کنید به حاصل و نتیجه کار و تلاش برای خلق‌ موقعیت‌های بیش‌تر. من خودم هم اغلب این جا یک مشتری‌ام. (توی جانی گیتار می‌گفت: من هم این جا یک غریبه‌ام؛ یادم به آهنگ آن جمله افتاد) خیلی کارها می‌توانیم بکنیم؛ بیش‌تر از آن مطلبی که این جا یا آن جا چاپ می‌شود و این تازه اول‌اش است. جای این حرف‌ها بروید و اندی رادیک را نگاه کنید که در مسابقات یو اس اوپن اخیر کشف‌اش کرده‌ام و عکس‌اش را هم گذاشته‌ام این جا. هوسی که برای گرفتن یک ست بدون از دست دادن حتی یک امتیاز داشت و صبح پریروز البته حذف شد! همین الان چند تا کامنت آخر از 195 کامنت روزنوشت قبلی؛ مال سوفیا و سعیده و احسان ب و ارتش سایه‌ها را خواندم و برق ازم پرید. خیلی آدم صادق جمع شده این‌ جا؛ آن هم در چنین زمانه‌ای. این قدر تر و تازه که آدم می‌ترسد به کامنت‌شان دست بزند؛ نکند بشکند. (نمی‌دانستم این جا هم مارتین ایدن دوست پیدا می‌شود. وای وقتی دوم راهنمایی بودم و در تراس خانه عمه‌ام، در شرایطی که اصلا نمی‌دانستم مسئولیت یعنی چی، این کتاب خیلی اندوهگین را می‌خواندم. آن موقع می‌شد و حالا دیگر خواندن‌اش خیلی سخت شده. از جک لندن، انتظار نداشتیم چنین کتابی بنویسد، هر چند آن موقع بیش‌تر کتاب‌های جک لندن گیرمان می‌آمد.) بیش‌تر از قبل عاشق این کافه شده‌ام. می‌خواهم بیش‌تر برایش بنویسم. و همین جور نکته تازه است که به بالای این یکی روزنوشت هم مثل باقی روزنوشت‌ها اضافه کنم... فکرش را بکنید؛ این کافه‌ای است که بچه‌هایش می‌توانند دلیلی برای دوست داشتن تیم ملی علی دایی پیدا کنند؛ و خب این خیلی کار سختی است. (راستی یادداشت فردایم در روزنامه اعتماد برایم مهم است، درباره باراک اوباما و گل‌شیفته فراهانی و دایی بادی و اندی رادیک؛ که به وقت‌اش این جا می‌گذارم. مربوط به چیزهایی است که اخیرا در زندگی یاد گرفته‌ام و به نظرم موضوع بحث خوبی می‌تواند باشد و مشتاق‌ام که نظرهای موافق و مخالف را درباره‌اش بخوانم. به موقع می‌گذارم‌اش این جا.)

     

     

    پشت بام


    همه‌اش به قاعده چند متر تغییر مکان است. آنتن تلویزیون خراب شده بود و همراه تعمیرکار، به سرم زد که بروم بالای پشت بام مجتمع؛ و یک نگاه که از آن بالا انداختم؛ اصلا کل محله‌مان را یک جور دیگر دیدم. نه آن جور که از شیشه جلوی کوچک ماشین، موقع بیرون آمدن از پارکینگ تجربه‌اش می‌کردم. بعد به نظرم رسید که دید ما از اطراف‌مان، از زندگی‌مان، محدود به زاویه‌ دیدهای محدود و مالوف است. فقط کافی است یک کم تکان بخوریم تا تصورمان از همه چیز تغییر کند.
    حالا فرض کنیم اگر قرار باشد به خودمان هر روز زحمت کمی جا به جا شدن را بدهیم، فرصت درک یک تجربه جدید، فراهم آوردن امکانی برای بروز رخدادهای نو. فکرش را بکنید میزان فهم و درک‌مان از زندگی امکان دارد چه قدر تغییر کند، اصلا شاید به هم بریزد...

     

    فهمیده‌ام که...

     

    از لذت‌های زندگی است که درس‌های زیستن را از جایی بیرون بکشیم که کسی – حتی خودمان – انتظارش را نداریم. از جمله از دل تک تک لحظات زندگی روزمره و دهان مردم کوچه و بازار، و این همان کاری است که اچ جکسون براون انجام داده که کتاب‌اش را با عنوان «در زندگی فهمیده‌ام که...» دکتر علیرضا جلالی فراهانی انجام داده و انتشارات سنایی چاپ‌اش کرده. ایده محشر براون این بوده که سراغ مردم – از هر طبقه و سنی – رفته و ازشان خواسته آن چیزی که از زندگی یاد گرفته‌اند و برای‌شان مهم بوده، برایش بگویند. بعد دیده که این‌ها آدم‌های مشهوری نیستند؛ پس فقط سن و سال‌شان را جلوی جمله هر کدام نوشته. مثلا:


    «فهمیده‌ام که باارزش‌ترین دارایی من، جعبه واکسی است که پسر هشت ساله‌ام زمانی که به مدرسه می‌رفت برای من ساخت.» 42 ساله


    «فهمیده‌ام که هیچ جنس باکیفیتی را ارزان نمی‌فروشند.» - 52 ساله


    «فهمیده‌ام که وقتی می‌روم پدر و مادرم را ببینم، سلام کردن دو دقیقه طول می‌کشد ولی خداحافظی کردن نیم ساعت.» - 48 ساله


    «فهمیده‌ام که هرگز در حضور یک آدم بشاش، احساس خستگی و بی‌حوصلگی نمی‌کنم.» - 63 ساله


    «فهمیده‌ام که هیچ وقت نباید وقتی دست‌ات توی جیبته روی یخ راه بری.» - 12 ساله


    «فهمیده‌ام که بعضی وقت‌ها چرت زدن بهترین دواست.» - 18 ساله


    «فهمیده‌ام که کارهایی که من فقط برای خودم انجام داده‌ام با مرگ من فنا می‌شوند ولی کارهایی که برای دیگران کرده‌ام، باقی می‌مانند و جاودانه‌اند.» - 89 ساله


    «فهمیده‌ام که اگر شما افراد متوسط استخدام کنید؛ آن‌ها هم افراد متوسط را به کار می‌گیرند.» - 53 ساله.


    «فهمیده‌ام که وقتی خواهر بزرگم می‌گه پنج دقیقه دیگه از حمام میاد، من باید بشینم و شروع کنم به خواندن رمان جنگ و صلح.» - 14 ساله


    «فهمیده‌ام که هیچ کس مسئول خوشبخت کردن من نیست. کار، کار خودم است.» - 42 ساله (این یکی به خصوص قابل توجه کلیه بچه‌های کافه)!


    «فهمیده‌ام که اغلب نگرانی، جای اقدام را می‌گیرد.» – 50 ساله


    «فهمیده‌ام که اگر احساس خوشی را با دیگران سهیم شوی، خوشحال‌تر می‌شوی.» – 14 ساله


    «فهمیده‌ام که انسان با مطالعه می‌تواند هر چیزی را به خود بیاموزد.» - 78 ساله


    و 1000 تا نکته دیگر. و من هم فهمیده‌ام که درس زندگی، درست مثل اثر هنری، در کوچه و خیابان و بین مردم و در زندگی روزمره خیلی وقت‌ها گیر می‌‌آید و نه در کلاس‌های درس و موزه‌ها و کتاب‌ها.

     

    تی‌شرت من کو؟

    رسانه‌های عریان‌مان را یکی یکی از دست داده‌ایم و عوض‌اش در گسترش و تعمیق رسانه‌های پنهان و خاموش می‌کوشیم. تا دل‌تان بخواهد بازار شایعه و زیر آب زنی و اطلاع‌ رسانی مافیایی گرم است، اما رسانه‌هایی که می‌توانند به شفافیت و درخشندگی شهر کمک کنند، کم کم از فهرست خارج شده‌اند. شهروندان چیزی را که دوست دارند پنهان می‌کنند و در عوض می‌کوشند از راه‌های «یواشکی» به آن برسند و عشق‌شان را ابراز کنند. بحث سر عقاید سیاسی و دلبستگی‌های فراتر از خطوط قرمز نیست. از ابراز کوچک‌ترین علاقه‌ها و دلبستگی‌های‌مان در ملاء عام می‌ترسیم. این حرف‌ها وقتی به ذهن‌ام رسید که دیروز از خیابانی می‌گذشتم که آقایی کنارش ایستاده بود که تی‌شرت داشت و روی تی‌شرت‌اش، نقشی وجود داشت که علاقه او را به چیزی نشان می‌داد. دیدم حتی چنین شفافیتی هم در این شهر شلوغ غنیمت است و یادم افتاد که مثلا رسانه‌ای مثل تی‌شرت‌های نقش‌دار را از دست داده‌ایم و دیگر روی دیوارهای شهرمان جمله‌ای از ته دل نوشته نمی‌شود. هر چه هست، تا حدی که امکان دارد، جایی دور از «حوزه عمومی» رخ می‌دهد. آن جا که معلوم نیست کجاست و صاحب علاقه، صاحب عقیده کیست. تکرار می‌کنم. دیگر انگار مایل به طرح و پخش دلمشغولی‌های مجازمان هم نیستیم. وگرنه فکر کنید چه مزه‌ای می‌دهد اگر تی‌شرتی بپوشید که رویش مثلا نوشته باشد... ( هر چی زور زدم دیدم من هم یکی از همین مردم‌ام. نتوانست‌ام مثال‌اش را بنویسم، چه رسد که تی‌شرت‌اش را بپوشم!)

     

    کش

    چند وقت پیش گفت و گویی داشتیم با مهران رجبی، بازیگر شیرین سینمای ایران که بین حرف‌هایش از یک واژه نامفهوم برای ما استفاده کرد: «کش»، به ضم حرف کاف. بعد که ازش پرسیدیم این یعنی چی؟ گفت که مال کشتی‌گیرهاست و اولین بار این را از رسول خادم شنیده که تعریف کرده هر کشتی‌گیر موقع مسابقه، گاهی وقت‌ها چیزی در سالن مبارزه پیدا می‌کند که به پیروزی تشویق‌اش می‌کند. این می‌تواند واکنش مربی حریف باشد، یا برق چشم یکی از تماشاگرها، یا چیزی که حریف‌اش گفته، یا حضور مثلا پدرش که گوشه سالن نشسته. کشتی‌گیری که کش‌اش را پیدا کند، نیروی‌اش چند برابر می‌شود. شاید همه سالن تشویق‌اش کنند و کش‌اش پیدا نشود، شاید هم یک نفر آن جا نشسته باشد که مرد کشتی‌گیر فقط به خاطر حضور او، پیروز شود. اگر همه ما کش‌مان را پیدا کنیم، برنده‌ایم و اگر نتوانیم و بی‌ کش بمانیم، آن وقت معلوم نیست چی سرمان می‌آید. این نه فقط روی تشک کشتی که در هر لحظه‌ای دیگر از زندگی بد لازم است. اگر بشود که کش‌ات، خودت باشی؛ که دیگر چه شود.

     

    خراب کردن و ساختن

    گلاویژ نادری تعریف می‌کرد که استاد فیزیک‌ای داشته و این استاد فیزیک، خاطره محشر و درجه اولی برایش تعریف کرده، که به نظرم نه فقط من در «یک عمودی»، که هر ایرانی دیگری باید این خاطره را هر جور که توانست، نقل کند و بازگو کند و به گوش بقیه برساند. که لازم است و سوتی فرهنگ ماست و باید درست شود. به عمر ما هم قد نداد، نسل‌های بعدی فایده‌اش را ببرند.
    ماجرا از این قرار است که یک روز این آقای استاد فیزیک داشته از خیابان رد می‌شده که دیده دارند یک ساختمان را خراب می‌کنند. ملت هم دور تا دور ایستاده‌ بوده‌اند و با ذوق و علاقه و دقت، فرو ریختن ساختمان را تماشا می‌کرده‌اند. این از این. بعد چند قدم رفته این ورتر و دیده دارند یک ساختمان را می‌سازند، و کسانی هم که دارند این ساختمان را می‌سازند، کارشان را با نهایت تعادل و توازن انجام می‌دهند. آواز می‌خوانند و آجر می‌اندازند بالا و آجر می‌گیرند و دانه دانه کنار یکدیگر می‌گذارند تا عوض خراب کردن، یک ساختمان تازه علم کنند، آن وقت حتی یک نفر تماشاگر هم نبوده که نگاه‌شان کند، که تحسین‌شان کند.

     

    عشق و انتقام

     

    این روزها وسترنی دست ام رسیده به اسم فرشته و مرد بد. جان وین بازی می کند و البته این فیلم جزو مشهورهایش نیست. کارگردان اش جیمز ادوارد گرانت، بیش تر به عنوان فیلمنامه نویس با وین همکاری کرده و بین آن یکی دو فیلمی هم که کارگردانی کرده، مورد مشهورتر همین فرشته و مرد بد است. فیلم را گرفته ام بیش تر به خاطر این که یک وسترن قدیمی از جان وین است و دوبله قدیمی، از نوع تلویزیون ملی سال های 1350 دارد که از بهترین دوران های دوبله به فارسی است. هنوز ندیده امش و در این دوران وفور فیلم خوب، بعید است وقت کنم ببینم. پس چرا حالا یادش کرده ام و اسم اش را آورده ام؟ به خاطر جمله تبلیغاتی اش. جمله ای که در سال های اکران فیلم را با آن معرفی کرده اند، و اتفاقی به اش برخوردم. به نظرم اصل هر داستانی در دنیا همین است. اگر دنبال تفاوتی میان زن و مرد می گردید باز در همین جمله نهفته است. اگر می خواهید داستانی بنویسید که تاثیری داشته باشد، ته اش به همین جمله است:
    "آن مرد زندگی کرد به خاطر انتقام، آن زن زندگی کرد به عشق به آن مرد."

     

    پی‌نوشت: مهتاب قول یک «نظر سنجی» خوب داده؛ و دیگر این که جمله خوب و صورت خوب و فیلم خوب و تئوری خوب و عمل خوب و کتاب خوب و موسیقی خوب و هر چی خوب که دیدید، یادتان نروید معرفی‌اش کنید. مثل همین 195 کامنت روزنوشت قبلی؛ که مشتری اول‌اش خود من‌ام.  

     

     



     

     



     



     


    بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

    نظرات

    نظر شما برای بررسی نگه داشته شد و به زودی بررسی خواهد شد
    سعيد هدايتي
    دوشنبه 18 شهريور 1387 - 10:57
    -11
    موافقم مخالفم
     

    به نظرم يك خسته نباشيد جانانه بدهكار پور احمدم .نه بخاطر اتوبوس شب نه بخاطر قصه هاي مجيد وحتي سرنخ بيشتر بخاطر كشف هر بار تازه تر شب يلدا واي كه تك تك لحظاتش قيامته هر بار با همون ذوق اول ميبينم و كيفش را با هيچ كس تقسيم نميكنم حامد رو به ايينه:خفه شو...ادم راجع به زنش عشقش ...واي خدا اگه راس باشه.

    از وقتي اميد يادم انداخته بود كه اميره كه زنگه خونه حامد رو ميزنه حواسمو جمع كردم كه ببينمت ميدوني كي ديدمت؟وقتي تيتراز اخر رفت!نه اين كه نديده باشمت ولي اون حلقه اشكي كه برام اونقدر عزيز بود كه نميخواستم قلش بدم رو صورتم ميدون ديدم رو تار كرده بود چقدر لذت بردم چقدر جاي حامد نشستم ونازي خوشگلك رو زار زدم .ممنون آقاي پور احمد ويه سوال از خانمها يزدانيان (وچرخنده غير از ستاره مهاجر)چه خبر؟شنيده بودم كه حال خانم يزدانيان خوب نيست كسي ميدونه؟

    ارتش سايه ها
    دوشنبه 18 شهريور 1387 - 11:5
    -19
    موافقم مخالفم
     

    آقا با توجه به اينكه كامنت من در روزنوشت قبلي چاپ نشده بود انگار اينه كه دوباره در روزنوشت جديد مي نويسم... دليله اين دوباره نويسي هم همين كتاب معركه مارتين ايدن است اين شاهكار بي بديل جك لندن كه در كامنت روزنوشت قبلي ازش نوشته بودم.

    اين كه حرف سوفيا ذوق زدم كرد كه مارتين ايدن رو چاپ كردن و اون ديدتش اين كه مارتين ايدن يكي از بي نظيرترين تجربه هاي زندگيمه و اين كه من با اينكه 2 3 جلد ازين كتاب رو مثل كتاب مقدس تو خونه نگه داشتم و هر وقت ذره اي .. فقط ذره اي احساس سستي يا ضعف مي كنم سريع برمي گردم و يه ضرب اون پانصد و خرده اي صفحه رو مي بلعم... اين كه آدما دو دستن... اونايي كه مارتين ايدن رو خوندن و اونايي كه مارتين ايدن رو نخوندن.... اينكه دقت كردي هركسي كه عاشق اين كتابه اونو هميشه ساعت 4 يا 5 صبح تموم كرده؟ مي دوني چرا؟ چون به يه جايي ازين كتاب لعنتي كه مي رسي انگار ديگه نمي توني بذاريش زمين بايد تا ته تهش بري مثل خود مارتين ايدن....

    اينكه يادته تو شاهكاره " روزي روزگاري در امريكا " تو بچگياش توي توالت چه كتابي و داره ورق مي زنه؟ چه چيزي جز جادوي كتاب مارتين ايدن مي تونست اونو تبديل به يه همچين شخصيت معركه اي در طي فيلم بكنه؟

    اينكه ديدي اون شخصيت رفيق مارتين ( اسمش چي بود ؟ بريستندن ؟) چقدر خارق العادس.... كمتر نويسنده اي رو سراغ دارم كه با اين قدرت شخصيتي رو توي 50 صفحه تصوير كنه و تاثيرش حتي از خود مارتين ايدن هم بيشتر باشه..... يا اينكه يادته بريستندن درباره اون جمعي كه اين آدما مي شستن و ور ور مي كردن و حرف مي زدن چه اصطلاحي بكار مي برد؟ چيزي تو مايه هاي " كثافت خونه " ، واي كه الان آدم دور و برش رو پر مي بينه ازين همه كثافت خونه... يا اينكه ديدي از اين همه فكر و تفكر آخرش مارتين ايدن چقدر عاشق نيچه شده بود.... يا اينكه اون آخرش اونجايي كه مي خواد بره تا بين اون كارگراي كشتي با اون عشق قديميش برقصه چه حال عجيبي داره اينكه مي بينه ديگه نه به اينور تعلق داره نه به اون ور.... يا اينكه اون تيكه معركش يادته كه مارتين با دختره نشسته بودن زير درخت و دختره وقتي گيلاس خورد و لباش قرمز شد " لندن " چه جوري توصيفش كرده بود؟ : اينكه مارتين ديد لبهاي اين دختر هم مثل لبهاي تمام دختران ديگر با خوردن گيلاس سرخ مي شود.... و مي دوني اين چه توصيف شاهكاريه از اينكه مارتين ايدن فهميد اين دختر هم همانقدر زمينيه كه خودش و تمام آدمهاي دور و برش....و اينكه مطمئنم كسي كه مارتين ايدن رو بخونه هرگز نمي تونه مثل قبل به زندگي نيگا كنه...و در آخر اينكه با قدرت تمام مي گم:

    آدمها دو دسته ان... اونايي كه مارتين ايدن رو خوندن... و اونايي كه مارتين ايدن رو نخوندن

    سحر همائی
    دوشنبه 18 شهريور 1387 - 11:11
    14
    موافقم مخالفم
     

    پس کامنت دیروز من چی شد ؟ دیروز عصر یکی از همین تجربه ها را که آدم نمی تواند برای بقیه نگوید توی خلاصه داستان یک فیلم صامت دهه 20 کشف کردم . وقتی خواندمش فکر کردم حسش را (هر چند که تعمیم ناپذیر باشد ) دوست دارم برای بقیه بگویم . حتی این قدر طاقت نداشتم که صبر کنم تا روزنوشت جدید بیاید . لامصب گمانم به دستتان نرسیده . قضیه این بود که :

    ... در فیلم ناشناس(تاد براونینگ1927) لون چنی در نقش کارد اندازی به نام آلونزو ظاهر می شود که در یک سیرک کار می کند و همچون بخشی از نمایش خود وانمود می کند که دست ندارد . همکار زیباروی او (جون کرافورد) ترس بیمارگونه ای دراد از اینکه مردی به او دست بزند و لذا تنها به آلونوز که که گمان می کند دست ندارد اعتماد می کند . آلونزو برای اینکه عشق او را به خود حفظ کند واقعا دست هایش را می برد اما بعد متوجه می شود که زن عاشق مرد دیگری شده اشت ...

    این خلاصه را دیروز خواندم و نمی دانم چرا با اینکه اغلب این احساس گرایی ها را زیاد دوست ندارم این یکی یک حسی داشت که برایم این قدر تاثیر گذار بود . دوست داشتم برایتان بگویم. پس آن کامنت لعنتی ام چی شد؟

    --------------
    دوشنبه 18 شهريور 1387 - 15:48
    4
    موافقم مخالفم
     

    http://dl.yazd-music.co.cc:80/Single/87/06/18/Mohsen%20Chavoshi%20-%20To%20Naz%20Mikoni.ogg

    این لینکم ببینید بد نیست

    کاوه اسماعیلی
    دوشنبه 18 شهريور 1387 - 17:34
    -13
    موافقم مخالفم
     

    1.قبول دارم .دوست داشتن دایی سخت است.ولی من این کار سخت را انجام داده ام .دلایلش هم خیلی منطقی نیستند.شاید چون از اول دوستش داشته ام.شاید مهمترین دلیلش این باشد که مادربزرگ مرحومم دوستش داشت.و من همیشه از ته ظاهر زمخت و نچسبش سعی میکنم فاکتورهایی ودلایلی برای دوست داشتنش پیدا کنم.مثل این میماند که برادر ناخلاف و شروری داشته باشی.همیشه ته دلت از موفقیتش خوشحال میشوی و جلوی دیگران به دنبال راهی برای توجیهش هستی.برای همین بود که وقتی آن مذخرفات را به فردوسی پور میگفت لب و دهنم را میگزیدم و ناراحت و دلواپسش بودم که چرا خودش را خراب میکند.همین...پایه باشید توی بحث هم شرکت میکنم برایش.به قول مهدی پور امین لفاظی را که بلدم. 2.اوباما.....این یکی را که دوست نداشتنش کار سختیست و من متاسفانه باز هم این کار سخت را انجام داده ام.نه که مثلا بین او و مک کین طرفدار دومی باشم.(هرچند که مک کین با انتخاب معاونی ترگل ورگل دارد جایش را توی دلم باز میکند.)..میدانم..این روزها به آدمی با استیل اوباما خیلی احتیاج داریم.نه ما که کل دنیا.ولی امیر او را با فظای دهه 60 قیاس کرده و من وقنی او را با جان اف کندی مقایسه میکنم یاد تئوری تکرار تاریخ کارل مارکس می افتم. (باور میکردید من از دایی خوشم بیاید و از اوباما نه خیلی) 3.این روزها که فستیوال ونیز در جریان بود و از آنجا که آدم به روزی هستم نشستم و فیلم برگزیده پارسال ونیز یعنی redacted برایان دپالما را ببینم.به این امید که شوق دیدن کوکب سیاه را برایم زنده کند.اما ازش بدم آمد و غیر از یکی دو نما که به وضوح وامدار الیور استون بودند درگیرم نکرد.عوضش نشستم و دو باره "دره من چه سر سبز بود" را دیدم.آن هم زمانی که یک عالمه فیلم جدید ندیده دارم که توی قفسه فیلمهایم خاک میخورند.بعد دوباره تنهایی نشستم تو اتاق بغض کردم و نم اشکی ریختم.از همان اولش وقتی هیو و پدرش اینور قاب ،آنگراد را میبینند و نام همدیگر را با آواز میخوانند.یا وقتی آقای گریفورد آن جمله محشرش را درباره پایان معصومیت دره میگوید"چیزی از این دره رفت که دیگه با هیچی پر نمیشه."یا وقتی آنگراد و کشیش دوباره همدیگر را می بینند و صدای ناقوس کلیسا روی آن صحنه آزارمان میدهدو و و ...اینها را میگذارم جلوی شعارهای سرباز آمریکایی آخر فیلم redacted. (باورتان میشد روزی من اینطوری حسرت سینمای کلاسیک را مقابل تجربه گرایی سینمای معاصر بخورم.) 4.وقتی به کامنت خودم درباره هادی ساعی و رابطه اش با سیاست و عصبانیت امیر جلالی نگاه میکردم یادم آمد رسول خادم را(که دست بر قضا تو این روزنوشت ازش اسم برده ای) در روزی که میخواست از صحنه کشتی خداحافظی کند.وقتی چهار گوش تشک را میبوسید بلندگو با صدای حماسی فریاد میزد"رسول سریاز ملت بود."و من آن روز هم اشک ریختم.با آن زاویه دید که رسول خادم را به خاطر گرایش سیاسیش باید اعدام کرد. 5.و بدترین خبر برای من در این روزها این بود که کوین کیگان نازنین ،نیوکاسل را ترک کرد.چقدر ذوق داشتم برای نیوکاسل این فصل که بتوانیم خاطره آن نیوکاسل رویای را که زیباترین فوتبال همه دوران و عمر فوتبال و همه حافظه فوتبالی من را ارائه میداد تکرار کنیم.این هم از همان حسرت های من که به گل نشست.اگر این روزنوشت به قول مانا مولتی مدیا بود آن وقت یک عکس برایتان میگذاشتم از همان سالها...فاستینو آسپریلا از حریفش رد شده و لب خط با آن هیکل تنومندش دارد میدود و کوین کیگان در عمق تصویر با فریاد دارد تشویقش میکند.ای بابا..... 6.یک چیز دیگر...آن هم زمانی که چند وقت اخیر درباره آدمهای عادی و قهرمانها حرف زدیم و زمانی که من "دره من چه سرسبز بود"را دوباره دیده ام و میخواهم یادتان بیاورم وقتی بوکسور نابینا وقتی میخواهد برود پایین معدن تا آقای مورگان را پیدا کند بغل دستیش میگوید:"من آدم ترسویی هستم ولی حاظرم کت تو را نگه دارم."چند نفری تو زمانه ما هستند که ما لااقل اگر همراهشان نمیتوانیم تا ته معدن برویم میتوانیم کتشان را نگه داریم.لازم است اسمشان رابیاورم؟ و همه اینها مال زمانیست که روزنوشت را سرسری خوانده ام و یک عالمه حرف دیگر دارم و حرف حنانه را هم زمین میگذارم چون میدانم خودش می آید و پرچم را بالا نگه میدارد. زنده باد کافه و زنده باد تیم ملی فوتبال ایران به رهبری علی دایی

    امیر: اول این که تو هم کوین کیگان رو دوست داری؟ و بعد هم این که جمله «دره من چه سرسبز بود» این بود و یک کلمه‌اش را اشتباه نوشتی: "چیزی از این دره رفت که دیگه هیچ وقت برنمی‌گرده." آره؟ بحث مچ‌گیری نیست. اصلا به احتمال زیاد من‌ اشتباه نوشته باشم. می‌خواستم بگم که من‌ام چه قدر این فیلم رو دوست دارم، به خصوص اون صحنه‌ای که برادرها رو به روی عروس تازه خانواده صف می‌کشن. که یادمه موقع دانشکده روی جلد سینما بهشت چاپ کرده بودیم و این روزا وقتی می‌خوام ببینم یه آدم تازه آشنا، به درد می‌خوره یا نه، این صحنه رو براش می‌ذارم و منتظر واکنش‌اش می‌شم.

    یک رهگذر
    دوشنبه 18 شهريور 1387 - 18:1
    -6
    موافقم مخالفم
     

    سلام اگر اجازه است تا مانا خانم نظرسنجی اش رو مطرح کند من یک نظرسنجی راه بندازم. تلخ ترین فیلمی که دیدید؟ لطفا 5 مورد رو نام ببرید و اگر انتخاب های بیشتری دارید، تحت عنوان و بعد ذکر کنید تا نتیجه نظرسنجی مشخص بشود. انتخاب های من: 1- سر آلفردو گارسیا را برایم بیاورید: اگر جو و اتمسفر حاکم بر این شاهکار پکین پا رو حس کنید، بعید است که مثل سایر فیلمهای محبوبتان راحت و آسوده دوباره به تماشایش بنشینید.اوج تلخی این فیلم برای من سکانسی است که وارن اوتس به درخت تکیه داده و محبوبش با چشمانی اشکبار سر بر روی پای او گذاشته وهر دو از عاقبت ماجرا آگاهند. 2- آنها به اسب ها شلیک می کنند: بعضی فیلم ها لحظه هایی دارند که تا اسم آن فیلم ها میاد سریع لحظه خاصی از فیلم به یادتان می آیند. و این لحظه برای من لحظه ایست که جین فوندا اسلحه رو به سمت سر خودش می بره و ماشه رو می کشه. 3- ماه تلخ: این یکی که دیگر از اسمش هم پیداست.فیلمی درباره تحقیر، خرد شدن.فیلمی به شدت تلخ که در کمال تعجب دوست داری بازم بشینی و از اول ببینیش. 4- بیست و یک گرم: تلخی این فیلم یعنی نائومی واتس. 5- شوکران: همین دیشب بود که بدون علت یکدفعه یاد سیما ریاحی افتادم و اون جا که میگه خدایا رحم کن ... رحم کن و امروز که فیلم رو گرفتم دیدم تو هم همین تیتر رو زدی.قضیه طول موج دیگه، نه؟! راستی مک کیب و خانم میلر رو هنوز ندیدم. به شدت منتظر کامنت هاتون هستم.خیلی چیزها از لابلای کامنت های شما می شود پیدا کرد که ارزش طلا رو دارند.باور کنید هر وقت میام اینجا یک دفترچه هم با خودم میارم و کلی یادداشت بر می دارم.از معرفی فیلم و کتاب و موسیقی بگیرید تا نقل قول و نوشته های زیبا و به دردخور شما.این جوری است که وقتی مثلا DVD زابریتسکی پوینت و همچنان که اشک ها می بارند رو پیدا می کنم کلی ذوق می کنم و هنوز حسرت دیدن برخورد کوتاه، غزال، حادثه جویان، هارولد و ماد و کلی فیلم دیگر رو دارم. راستی امیر یک چیزی میگم تا کلی حسودیت بشه.دارم برای اولین بار بازگشت یکه سوار رو می خونم.اینقدر خواندنش رو کش می دم تا کاملا مزه اش بره زیر پوستم.خدایا اصلا نمی تونم باور کن تمام این حس ها و لحظه هایی که هیچوقت فکر نمی کردم بشه توصیشان کرد یکی اینقدر ساده و راحت بگه.

    امیر: قضیه طول موجه، ضمن این که DVD زابریسکی پوینت‌ات درست و حسابیه؟ اون نسخه دایویکسه نیست؟ یه چک بکن و آمارش رو بده.

    ابراهیم
    دوشنبه 18 شهريور 1387 - 18:8
    -7
    موافقم مخالفم
     

    من این روزا خیلی سرخوشم-اگرچه خیلی دارم بد میارم- اما خوشم و بهم خوش میگذره. اینکه این چن وقته هم کامنتی نمیذاشتم واسه این بود که رغبت نمیکردم با این حال خوشم بیام تو کافه ای که همه دارن مینالن توش که چقدر اینجا سوت و کوره و پا نمیشن یه چراغی،فانوسی چیزی روشن کنن حرف بزنم. بیشتر ترجیح میدادم بیام یه گوشه چایی رو بزنم و یه کم حرفای بچه ها رو گوش بدم و آروم بزنم تو کوچه و قدمی بزنم و آهنگی از استاد. اما با این روزنوشت جدید امیر امیدوارم که یه تغییر اساسی ایجاد شه و کافه مون بترکونه. همه ما چه گرفته و دپرس باشیم چه سرحال باشیم و سرخوش یه غمی تو دلامونه که یه جایی یه گوشه خودشو نشون میده.اما این غمی نیست که آدمو به رخوت و سکون بکشونه که به آدم انگیزه و قوت میده-نمیدونم کسی حرفمو میفهمه یانه- اصولا تجربیات عشقی حتی اگه به وصل هم منجر بشه بازهم اون غم پنهون تو وجودشه. به هر حال من خودم از این تجربیات، از این شکستها انرژی میگیرم حتی اگه یک چند وقتی هم منو به انزوا بکشونه. چند تا پیشنهادم دارم : 1- آهنگ برایان آدامز که لینک دانلودشم میزارم براتون http://www.4shared.com/file/30884800/82278ad5/brayan_adams_-_when_you_love_someone_2_.html 2-WALL-E رو ببینید که همه چی داره. بازم ممنون از امیر به خاطر پیشنهادش این دو تا رو فعلا داشته باشید تا بعد.قول میدم حالتونو خوب کنه کماکان منتظر نظر سنجی مهتاب هم هستیم

    امیر: همه ما چه گرفته و دپرس باشیم چه سرحال باشیم و سرخوش یه غمی تو دلامونه که یه جایی یه گوشه خودشو نشون میده.اما این غمی نیست که آدمو به رخوت و سکون بکشونه...


    دوشنبه 18 شهريور 1387 - 18:11
    7
    موافقم مخالفم
     

    خاطرم هست که ظهر داشتم به خودم می‌گفتم که چیزهایی هست که لازم دارم بنویسم صحبت خودم با خودم در این روزها را به‌یاد بیاورم و ارتباطم با دیگران و خودم و روزهایم و کارم و خدایم کاش می‌توانستم بنشینم و سر وسامانی به این‌ها بدهم، می‌نویسم تا ببینم به کجا می‌رسم۱ـ وقتی با خودم صحبت می‌کنم، پر حوصله نیستم، آرام نیستم حالا دیگر نه به‌خودم که به‌خدای خودم هم اطمینان چندانی ندارم که پای خودم بایستم یا خدا که پای حرفش بایستد، در این مورد نمونه دارم، نمونه‌های محکم که همین الان یکی از آن‌ها مستقیم دارد اذیتم می‌کند در مورد فکرهایم هم بایستی بایستم و فکر کنم که به چه بایستی فکر کنم (چون نظم ندارم، افکارم هم نظم درست و حسابی ندارند. فکرم هر لحظه جایی‌ست. هیچ خط مستقیمی را ـحتی در طول یک دقیقه‏ـ دنبال نمی‌کند. امتداد افکارم در نیم ساعت به چند جهت مختلف می‌رود و بدون هیچ نتیجه‌گیری ـ‏حتی نسبی‏ـ به سراغ شاخه‌ای دیگر می‌رودگاهی اوقات در حین فکر کردن خودم را مجبور می‌کنم به‌چیزی فکر نکنم(گاهی یک دقیقه‌ای موفق به این کار می‌شوم. گاهی هم نمی‌شوم۲ـ توی ارتباطم با دیگران راحت‌تر شده‌ام. حالا دیگر می‌توانم بروم و با کسی که دوست ندارم سر صحبت را باز کنمدیگر فهمیده‌ام که مردم پشت ظاهر شیکشان، زشتشان، اخمشان، لبخندشان و هزار ویک کوفت و زهرمار به‌شکل نقاب، آدمی نشسته که ـ‏عین خود من‏ـ نیاز به گفتگو دارد و بیش از هر چیز به شنیده شدنآن‌ها را در آغوش می‌گیرم و می‌بوسمشان. حالا دیگر بایستی بگویم قلبی توی سینه دارم که می‌خواهد همه را دوست داشته باشد. دوست و دشمن، موافق و مخالف، مسیحی و لائیکحالا دیگر دلم برای همه پر می‌زندو در این دنیای آشغال: این خودش نعمتی‌ست۳ـ با خودم هم بهترم. شب‌هایی بود که از خواب برمی‌خواستم و خودم و زندگی را با هم نفرین می‌کردم و از این‌که زنده‌ام حالم به‌هم می‌خورد. به‌سختی دوباره می‌خوابیدمو صبح، صبح آشغالی بود که به‌تاریکی رساندنش هیکلی مثل خدایان یونان باستان و دلی مثل آقا محمد خان قاجار می‌خواستحالا خیلی بهترم. نیمه‌شب هم که از خواب برمی‌خیزم، خدا را شکر می‌کنم حالا دیگر زندگی ـ‏هر چند چیز خوبی نیست‏ـ چیز بدی هم نیست. دوستان خوبی دارم و سی‌دی اِم‌پی‌تری احمد کایا و بومی با یک نقاشی نیمه‌تمام و منتظر و گیتاری که می‌توانم بیست، سی آهنگی که دوست دارم برای خودم بزنمتازگی‌ها لیوانی خریده‌ام که چای را گرم نگه می‌دارد، گرم کار که می‌شوم و حواسم پرت می‌شود، چای گرم می‌ماندآوارۀ کوچه پس کوچه‌های زندگی نیستم و کج‌دار و مریز می‌دانم به کجا می‌روم. به کجا خواهم رفت۴ـ قبلاًاصلا حواسم به روزها نبود. مثل یک دفتر ۳۶ برگ کاهی که بادی برگه‌های آن‌را تند و کج وکوله ورق می‌زند، سال‌هایم ورق خوردکاغذها سفید نبودند، اما چیز به‌درد خوری هم توی آن‌ها نوشته نشده بود. می‌توانستی آن‌ها را دانه دانه بکنی و سیفون را بکشی و ککت هم نگزدحالا دیگر نمی‌خواهم کسی سیفون را بکشد. ناراحت می‌شوم. خودشان می‌روند۵ـ سال‌ها هر چه کردم، سگ‌دوهای بی‌خود بود ـ‏حالا نیست؟ چرا، اما کم‌تر‏ـتا برسم به الان و کاری را بکنم که دوست دارم۶‏ـ آن پدر و مادری که می‌گفتم همین جناب خداست می‌فهمم وقتی مرا می‌بیند با تمامی ضعف‌هایم مرا دوست داردمن بهتر نشده‌ام. عینک‌هایم را شسته‌ام. خودش شست، تا او را بهتر ببینمناراحت شده بود از این‌که او را به‌شکل موجودی خون‌خوار و بی‌رحم می‌دیدم. پس دست به‌کار شد و فرزندش را فرستاد تا من که به او ایمان آورم، هلاک نشوم، بلکه حيات جاودانه بيابم

    امیر: «...تازگی‌ها لیوانی خریده‌ام که چای را گرم نگه می‌دارد، گرم کار که می‌شوم و حواسم پرت می‌شود، چای گرم می‌ماند...»

    ابراهیم
    دوشنبه 18 شهريور 1387 - 18:30
    8
    موافقم مخالفم
     

    "فهمیده‌ام که اگر احساس خوشی را با دیگران سهیم شوی، خوشحال‌تر می‌شوی" برای اینکه خوشحالتر بشم اینو با همه تقسیم میکنم. ترانه همون آهنگ برایان آدامز کامنت قبلیمه:

    When you love someone - youll do anything

    Youll do all the crazy things that you cant explain

    Youll shoot the moon - put out the sun

    When you love someone

    Youll deny the truth - believe a lie

    Therell be times that youll believe you can really fly

    But your lonely nights - have just begun

    When you love someone

    When you love someone - youll feel it deep inside

    And nothin else can ever change your mind

    When you want someone - when you need someone

    When you love someone...

    When you love someone - youll sacrifice

    Youd give it everything you got and you wont think twice

    Youd risk it all - no matter what may come

    When you love someone

    Youll shoot the moon - put out the sun

    When you love someone

    r.h
    دوشنبه 18 شهريور 1387 - 19:6
    14
    موافقم مخالفم
     

    شما نمیتوانید چیزی جز سایه تان را ببینید زیرا پشت به خورشید کرده اید.

    در برابر خورشید صبحگاهی آزادید

    و در انجا که نه ماه است و نه خورشید و ستاره نیز آزادید

    بلکه هرگاه چشم هایتان را به روی هستی نیز ببندید باز هم آزادید

    اما

    در برابر آنکه دوست میدارید برده اید

    زیرا او را دوست میدارید

    و در برابر آنکه شما را دوست میدارد نیز برده اید

    زیرا او شمارا دوست میدارد...


    دوشنبه 18 شهريور 1387 - 19:46
    4
    موافقم مخالفم
     

    الان یه سری سرویسهای وبلاگ نویسی هستن که به نویسنده اجازه میدن کلمات کلیدی نوشته شو مشخص کنه تا به وسیله موتورهای جستجوگر ملت بتونن اون نوشته رو پیدا کنن. به نظرم این کافه- که قنبر و بلک بودنش توفیر نداره-به چنین چیزی احتیاج داره. یک سری کلمات کلیدی نظیر خداحافظ گری کوپر، کیمیایی، گلزار، بوچ کسیدی ، معرکه ، باحال ، فری کثیف ، عباس قادری ، پول ، مولانا ، آواز گنجشک ها ، انرژِی مثبت، یونگ ، دکتر شیری ، بیزینس ، ده منتقد برگزيده انجمن منتقدان ،سایت پربیننده سینمای ما ،لحظات زندگی ، نگاه مومنانه و ... اینجوری دیگه خیالت راحت میشه و اینطور عصب نمیزنی و کسی هم روی اعصابت نمیره. مثل علی دایی که یه تیم ملی درست کرد از بازیکنای همراه و متوسط و بی دردسر و بی خیال علی کریمی و مهدوی کیا شد.

    r.h
    دوشنبه 18 شهريور 1387 - 21:59
    -4
    موافقم مخالفم
     

    سلام.خیلی بخشید اون مطلبی رو که نوشتم از جبران خلیل جبران بود.یادم رفت بنویسم.

    r.h
    دوشنبه 18 شهريور 1387 - 22:2
    17
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    با عرض معذرت اون مطلبی رو که براتون نوشتم از جبران خلیل جبران بود.یادم رفت که اسمشو بنویسم.

    تابعد...

    خواب بزرگ
    دوشنبه 18 شهريور 1387 - 23:28
    2
    موافقم مخالفم
     

    روزگاری دیوانه‌ای بود سیه چرده که شلنگ تخته اندازان فاصله چهار راه ولی عصر و میدان را می‌رفت و بلند بلند فریاد می‌زد: "دخترا، پسرا،‌به عشق شما زنده‌ام! به عشق شما پاینده‌ام!"

    دیوانه بود؟

    محمد
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 0:11
    15
    موافقم مخالفم
     
    سلام آقای قادری گاهی وقتا تدوین مطالبتون جالبتر از خود نوشته هاست. هر قطعه از نوشته ها درست جای خودشه و جابجا کردنشون حس رو میگیره! کافه روزنوشت‌های ما اما همچنان مال آن‌هایی است که تجربه‌ تازه‌ای دارند؛ غم‌انگیز یا شادی‌آور -که- هر دوتای‌شان ته‌اش یکی است! این "که" از همون "که" های معروف استاده.(حرف ربط همپایه ساز به سبک کیمیایی) می دونید بچه ها ! سخته...همین حالا فکراتون رو بکنید, هر کی ته دلش نه اومد دستش رو بکشه -که- اگه حالا بکشه بهتر از اینه که نیاد و زیر و رو بکشه. <ضیافت> (موزیک بهرام سعیدی رو تو پس زمینه ذهنت داشته باش!) گلریزون میکنیم واسه کسی که آزاد میشه از این چاردیواری -که- همه ی دنیا چاردیواریه... <اعتراض> (بازم موزیک مجید انتظامی رو تو پس زمینه ذهنت داشته باش!) و نمونه هایی از این دست... منتظر یادداشت فردایت هستیم...
    ساسان.ا.ک
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 1:23
    9
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    آقا چه عجب این طلسم شکست و به روز کردی این کافه رو. حرفی که در مورد تیشرت زدی جالب بود و البته صحیح. منتها ما فکرم کردیم شما خودت از اونایی هستی که اون تیشرتی که دوست داری رو می پوشی نه اینکه حتی نمی دونی چه تی شرتی بپوشی.

    ساسان.ا.ک
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 1:33
    21
    موافقم مخالفم
     

    آقا ایندفعه می خوام سنگ تموم بزارم. امیدوارم که خوشتون بیاد.

    واسه خاطره:_ خداوند کسی را که مشتاق است به دیدارش برود رد نخواهد کرد. ( مردی برای تمام فصول)

    واسه امیرقادری: _کسی که میخواهد قدم به دنیا بگذارد، باید دنیایی را خراب کند. ( دمیان _ هرمان هسه )

    واسه امیرحسین جلالی: _در زندگی انسان فانی، چیزی به اسم سعادت مطلق وجود ندارد. معمولا خوشبختی یا خود آلوده به زهر است یا چیزی از خارج، به زهر آلوده اش می کند.( آنتون چخوف )

    این یکی واسه مهدی پورامین: _ ((من دلم میخواد وقتی صبح از خواب بیدار می شم کسی کنارم نباشه ... وقتی میرم بیرون کسی منتظرم نباشه... من میخوام تنها باشم.)) ( ترانه علیدوستی در فیلم کنعان )

    واسه رضای عزیز: _ در وجود هر زنی چیزهایی از سرگردانی هست ... و در وجود هر مرد، چیزی مضحک. ( سارتر به نقل از لاکان_ کتاب فیلمنامه فروید )

    سوفیا
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 1:47
    -12
    موافقم مخالفم
     

    امروز arte مستندی نشان می‌داد دربارهء گروههای راک آلمانی در اوایل دهه هفتاد. فیلم به سبک و سیاق مستندهای این مدلی به تناوب از تکه های آرشیوی(کنسرت‌ها, مصاحبه‌ها, اجراهای فضای باز) و مصاحبه‌های تازه ضبط شده با آدم‌های باقیمانده از آن گروهها تشکیل شده بود و مثل همیشه مقایسهء چهره‌های جوان و اسطوره‌ای با نسخهء پیر و معمولی‌شان حسی نگفتنی در آدم برمی‌انگیخت. نمی‌دانم چه کیفیتی در فیلم‌های ویدیویی یا ۳۵ میلیمتری آرشیوی دههء هفتاد هست - دانه دار بودن تصویر, رنگهای غلیظ, حس و حال رهایی گردهمایی‌ها, ظاهر آدمها(جین‌های دم‌پا گشاد آبی یا سفید, پیراهن چهارخانه قرمز, کت چرم, پالتو یا بارانی رنگ روشن یقه بزرگ, سبیل و موهای بلند ریخته روی شانه و....) که اینقدر با تصویرهای به یادگار مانده از همهء دورانها متفاوت است و آدم را شیفته می‌کند. جدای از این, اینکه در آلمان هم مثل انگلیس و آمریکا و همزمان با آنها آنهمه گروه راک خوب و فعال وجود داشته که تجربه‌های جذابی هم کرده‌اند برایم خیلی جالب بود. مثل گروهی که موسیقی «آگوییره»ء هرتزوگ را هم ساخته‌اند, گروه kraftwerk و یکی دو گروه دیگری که راک پروگرسیو با استفاده از تم‌های شرقی کار می کردند. آخرهای فیلم هم می‌رسید به کلاوس ماینه (scorpions). گروهی بودند که در جمعی کوچک و در طبیعت اجرا می‌کردند با گیتار آکوستیک و درامز و دایره زنگی و موسیقی‌شان بسیار لطیف و زیبا و معصومانه بود(یک چیزی شبیه کارهای اولیه پینک فلوید با سید برت). اغلب توی مصاحبه‌ها دربارهء کارشان از عبارت موسیقی سایکدلیک استفاده می‌کردند. گروهی بود به اسم ton steine scherben که خواننده(و احتمالا شاعر و آهنگساز) آن بسیار جوان می‌نمود که ظاهرا یک فعال سیاسی رادیکال هم بود و در میتینگ‌هایی سخنرانی می کرد. متن یکی از ترانه‌هایی که می‌خواند چنین چیزی بود: تلویزیونها را خاموش کنید, رادیوها را خاموش کنید, همه چیز را دور بریزید.....و در یکی از مصاحبه‌هایش گفت: آوازخواندن یک حرکت انقلابی است....

    سوفیا
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 2:34
    -21
    موافقم مخالفم
     

    ۱- چه حسی می‌دهد وقتی آدم نمی‌خواهد حتی به روی خودش بیاورد که منتظر ایمیل است هر بار و وقتی صفحه را باز می‌کنی با ایمیلی روبرو شوی که خبر می‌دهد یک میلیون یورو در لاتاری ٍ فلان برنده شده‌ای؟ ۲- این روزها سریال شبکه یک بدجوری مفرح ذات است. به شدت تماشا می‌کنم‌اش. اینکه اسپانسر سریال به احتمال زیاد یک جریان اصولگرا است(توجه کنید به دیالوگهای فرامرز قزیبیان و افسانه بایگان) یا اینکه هدف, تبلیغ و ریختن ٍ قبح دوزنه‌گی ! است(که بیشتر تبلیغ معکوس به نظر می‌رسد چون دارد آدم بدبختی را نشان می‌دهد که بین یک زن هم نمی‌تواند عدالت برقرار کند چه برسد به دو زن) و بعضی صحنه‌های بی‌ربط به کنار, نکتهء اصلی نوع رابطه و برخوردهای پوریاپورسرخ با مهراوه شریفی نیا ست. بی‌لیاقتی ٍ پسرها البته مسئله ای نیست که بر کسی پوشیده باشد و این یکی هم در این زمینه کم نمی‌آورد تحقیر و. درد ٍخواهش و التماسها و اینکه دختر فقط با تهدید خودکشی می‌تواند کاری کند که طرف قبول کند یک شب برود پیشش. صحنهء کادو دادن در کافی شاپ یک نقطه عطف بزرگ بود و فقط کسانی که تجربهء غیرقابل توصیف پسر بی‌لیاقت را احساس کرده‌اند می‌فهمند که اینها اصل جنس است. دیالوگ برگزیده: - جا نمیفته. - چی؟ - قرمه سبزی. - چه بهتر. عوضش بیشتر پیشم می‌مونی تا جا بیفته ۳- وقتی یک مرد می‌گوید:«نمی‌خوام الان راجع به آن صحبت کنم» منظورش این است:«به کمی وقت احتیاج دارم تا بفهمم چه احساسی دارم. می‌ترسم اگر الان جواب بدهم اشتباه کنم. در ابراز احساسات به خوبی و مهارت شما زنها نیستیم.» وقتی می‌گوید:«گفتم متاسفم. می بایست دیگر چه کار کنم؟» منظورش این است:«می‌ترسم مرا نبخشی. احساس می‌کنم که یک آشغال هستم که تو را ناراحت کرده‌ام. هر وقت اشتباهی می‌کنم احساس شرمندگی می‌کنم.» و وقتی می‌گوید:«چرا همیشه می‌خواهی موقعیت را طوری جلوه بدهی که همهء تقصیرها با من است؟ پس اشتباهاتی که تو می‌کنی چه می‌شود؟» منظورش این است:« هیچوقت دوست ندارم بگویم حق با توست. از این که گاهی اوقات تصمیمهایم به خوبی تو نیست یا به سرعت تو نمی‌توانم تصمیم بگیرم از دست خودم عصبانی می‌شوم» (رازهایی دربارهء مردان که هر زنی باید آنها را بداند/ باربارا دی آنجلیس) ۴- یک ترانه لس‌انجلسی شنیده‌ام که می‌گوید: فدای سرت که رفتی/ میگفتن که عاشق یکی دیگه هستی/قلبت دیگه از شیشه نیست/ چشات مثل همیشه نیست...

    امیر: وای خدا دارم سکته می‌کنم. هیچ جور نشونه‌ای از این مستند نمی‌تونی گیر بیاری؟ اسمی رسمی که بشه دانلودش کرد؟ یا کسی بوده که ضبط‌اش کرده باشه؟ من عاشق راک آلمانی اون سالام و شاید توی اون مستند، خبری از اشتپن ولف و گراب اشنیت و یوفو هم باشه. مهم و خیلی مهم. یه رفاقتی به خرج بده... راستی اون ترانه لس‌آنجلسی هم مال کامران و هومنه، مصراع اول و دوم‌اش رو هم اشتباه نوشتی.  

    farshid
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 3:32
    9
    موافقم مخالفم
     

    خوشحالم از این که هنوز شوق و امید توی کافه هست ادمها می ایند و می روند ولی کافه هست و این شاید مهمترین بخش قضیه است یک جورهایی مثل خود زندگی .

    به سهم کوچک خودم به همه سالگرد تولد کافه را تبریک میگم .و یک خسته نباشی به امیر قادری.

    farshid

    محسن
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 5:15
    6
    موافقم مخالفم
     

    منم فهمیدم که اگر چند وقتی سرم شلوغ باشه و تنبلی اجازه نده بیام کافه ممکنه بعد که برمی گردم قوانینش عوض شده باشه و من باید اول حکاکیهایی که این چندوقته رو میز شده رو بخونم

    Armin Ebrahimi
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 5:16
    -3
    موافقم مخالفم
     

    امیر عزیز، سلام و درود.خیلی اتفاقی یاد آن ترانه ی «سیلورستین» اٌفتادم که می گفت «Pull back them dark and dusty drapes, and let it some light / Tell the bellboy come and get my trunk, cause im leavin here tonight» البته آقا این ترانه را به سب کانتری اجرا کرده که اینجانبان بسیار از این سبک بیزار هستیم.به هر حال.خسته نباشی امیر جان، و آرزو می کنم همه ی روزهات سپیدٌ نورانیٌ بدون دلتنگیٌ ترس باشند.روزهای ما که این جوری است؛ یعنی با ترسٌ دلتنگیٌ نفس گیر است.دلگیر است.

    ***

    وبلاگم با ترانه ی زیر به روز شد:

    ***

    Catfish Blues

    وقتی که من به دنیا اومدم ، منٌ پیچیدن تو یه مٌشما !

    گذاشتنم جلوی درِ یه قصر ، زنگٌ زدنٌ رفتن از اونجا !

    تو یه کاغذی که تو بسته بود ، یه نامه نوشته بودن بَرام!

    با یه نامه به صاحابِ خونه ، به اونا که نمی دونستن من یه سیام!

    توی اون کاغذ نوشته بودن ، از سرگذشتِ کورِ داداشام!

    نوشته بودن نمی خواستن که منم یه بدبخت به دنیا بیام!

    نوشته بودن به مالکِ قصر ، که این بچه رٌ خوب بزرگ کنین!

    نوشته بودن که به این بچه بهترین کادوها رٌ هدیه بدین!

    نوشتن نذازید این بچه اصلاً بفهمه چیه معنیِ دروغ!

    نوشتن نفهمه یه وَخت این بچه چیه معدنٌ کارگرٌ حقوق!

    نوشتن بایست تشویقش کنید ، هر جا حرفی زد هر چیزی نوشت!

    این پسرِ خوب نباس بفهمه جٌز زنِ زیبا تو دنیا پیدا می شه زنِ زشت!

    نباید اصلاً دلواپس بِشه ، نباید یه وَخت گریه ش بگیره!

    مواظب باشین! این آقا زاده نباس بفهمه که دیگه تو این دنیا اسیره!

    وختی در وا شٌد یه مردِ سفید منٌ بغل کرد بٌردَم تو خونه!

    گٌف به آقا وٌ خانمِ اون قصر که اون معجزه رسید؛ ایشونه!

    آقای خونه پاشدٌ چَرخید ، پرید تو هوا جیغ زدٌ غَش کرد!

    خانمِ خونه خندیدٌ منٌ نجات داد اَزون مٌشمای سرد!

    منٌ شٌستن با شیرِ داغِ داغ ، پیچیدنم تو یه پتوی گرم!

    خوابوندنم تو یه اطاقِ سٌرخ ، نشستن ببینن که من چی می گم!

    گٌربه گٌف به من که کاکا سیا ، جایی نداری تو تو این خونه!

    گٌف که جای دخترای زیبا معشوقه ی تو دیوارِ بی جونه!

    گٌف خیال کردی که این آدما جوابِ دٌعاهای مادرتن؟

    گٌف خیال کردی براشون مٌهمه رویاهای تو قدِ یه اَرزن؟

    گربه گٌف به من که آقا پسر! زنده گی اونجوری نیس که تو می خوای!

    هیشکی مهم نیست براش اصلاً که تو کدوم روز تو به دنیا میای!

    گربه گٌف بچه چی خیال کردی؟ تو تنهایی تا آخرِ عمرت!

    هیشکی واسه تو تو رٌ نمی خواد ، چشمات حتا دارن دروغ می گن به ت!

    گٌف که این همه لبخندِ قشنگ ، فقط یه جٌکِ خیلی بی مزه س!

    گٌف هر جا بری هر کاری کنی ، همه ی راها آخرش بسته س!

    گٌربه گٌف به من که کاکا سیا ، جایی نداری تو تو این خونه!

    گٌف که جای دخترای زیبا معشوقه ی تو چَن تا مِیمونه!

    نٌه روزٌ نٌه ماهٌ نٌه سالم گذشت ، هنوز سرِ جاشون بودن رویاهای من!

    هیشکی نمی خواست منٌ بٌکشه ، اونا حتا سرم داد نمی زدن!

    من توی اِستخر شنا می کردم ، توی دٌنیایی به رنگِ طلا!

    تو اطاقِ من همه چی روز بود ، وسطِ شبِ ساکتٌ سیا!

    یه روزی تو حوالیِ ماهِ مارس ، من عاشقِ یه سفید پوست شدم!

    همه چی خیلی سریع شروع شد ، جوری که حتا نفهمیدم خودم!

    آقای خونه وقتی که فهمید ، دستور داد که اون دخترٌ بیارن!

    بعدش آقا وٌ خانمِ خونه دوتایی واضحٌ کوتاه به ش گفتن:

    به ما نگاه کن حواست باشه ، یادت نره چیزایی که ما می گیم!

    هر چی پول بخوای ما می دیم بِهت ، اما بدون ما همه جا هستیم!

    گفتن این بچه مثل باقی بچه ها نیسِش، یه نابغه س اون، یه اتفاقه!

    یه حادثه س تو این قرنِ خاموش، تو این تاریکی اون یه چراغه!

    یه وَخ اون دلخور نشه از شما ، دلگیر نشه اون از عشقٌ از فردا!

    یه وَخ نشه که باهاش قهر کنید ، نشه اون یه وَخ بمونه تنها!

    عاشقش باشین دوستش بدارین ، هر چی که گفتش حق با اونه!

    ما اصلاً می کٌشیم کسی رٌ که بخواد دلِ این بچه رٌ بشکونه!

    هر حسی که داشت هر کاری که خواست مانعش نشین، که غمگین می شه!

    هر جا خواست بره همراهش برین ، اگرم که خواست کنارش باشین واسه همیشه!

    ماهی گٌف به من که بَسه سکوت ، تو تا کِی می خوای احمق بمونی؟

    فکر کردی چرا که اون سفید پوست تو رٌ پذیرفت به این آسونی؟

    نٌه روزٌ نٌه ماهٌ نٌه سالم گذشت ، من اونجا بودم سیاهٌ سالِم!

    با یه زنِ سفیدٌ طلایی که دلگرمی می داد همیشه بِهم!

    من رئیس بودم من آقا بودم ، من رئیس بودم من آقا بودم!

    قانونا رٌ من عوض می کردم ، من معنی زنده گی تو دنیا بودم!

    تو یه کاغذی که تو بسته بود ، یه نامه نوشته بودنِ برام!

    خیلی مختصر وسطِ صفحه ، نوشته بودن که بچه «سلام»!

    توی اون کاغذ نوشته بودن ، از سرگذشتِ کورِ داداشام!

    نوشته بودن نمی خواستن که منم یه سیاه به دنیا بیام!

    آرزو داشتم یه ماهی بودم، یه گٌربه ماهی!

    از تو دریاها فرار می کردم از این سیاهی!

    آرمین ابراهیمی

    مریم.م
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 11:9
    6
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    امیدوارم حال همه خوب باشه

    اول از همه بگم که این اهنگ جدید متالیکا رو The Day That Never Comes از دست ندين

    مریم.م
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 11:24
    3
    موافقم مخالفم
     

    دقیقا برا پیش اومده ماجرا رفتن من به ماسوله بود تا یه جایی که میرین وقتی به پایین نگاه کنی خونه هان و سقف ها و از جای دیگه ایم.ن و ک.ه وابر لحظه ی نابی بود

    «فهمیده‌ام که اگر احساس خوشی را با دیگران سهیم شوی، خوشحال‌تر می‌شوی.»

    چقدر کیف کردم

    درست مثل اثر هنری، در کوچه و خیابان و بین مردم و در زندگی روزمره خیلی وقت‌ها گیر می‌‌آید و نه در کلاس‌های درس و موزه‌ها و کتاب‌ها

    حمید قدرتی
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 13:3
    6
    موافقم مخالفم
     

    سلام رفقا . یکشنبه هفته آینده احتمالا بیست و چهارم انجمن منتقدان در سالن فرهنگی ورزشی ورشو تو خیابون ویلا ( همونجایی که تینار پخش شد ) 6 تا فیلم کوتاه پخش می کنه از جمله اندوسی شهرام مکری ، فیلمی از عاطفه خادم الرضا و چند تا فیلم کوتاه دیگه که جایزه اینور اونور گرفتن و سر و صدا کردن پخش میکنه .

    مصطفی جوادی
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 13:21
    11
    موافقم مخالفم
     

    خیلی بامزه است.یکی از فرمول های پرداخت شخصیت های پلید در کارهای سیروس مقدم این است : در و دیوار خانه آن کاراکتر "سیاه" پر است از پوسترهای سینمایی ، از بازیگرها( در اینجا پل نیومن! خدای بزرگ، مگر سفیدتر از این آدم پیدا میشود؟) و فیلم ها و خلاصه هرچیزی که ناموس ماست. (خاستگاهش اجتماعی است ؟ شاید!)اما یک چیزی بگویم . واکنش من در مورد این مسئله ناموسی شبیه تفکری است که دورانی در غرب وجود داشته (و اگر از من می شنوید هنوز هم کم و بیش وجود دارد). اینکه ناموس ات اگر با مرد دیگری باشد خیلی بد است. اما اگر آن مرد دوم کاکاسیا باشد انقدرها هم بد نیست!

    برای "یک رهگذر": خواستم بگویم که متاسفانه وجود نمی کنم در نظرسنجی تان شرکت کنم چون انتخاب تلخ ترین فیلم های عمر از انتخاب بهترین فیلم های عمر برایم سخت تر است . این را گفتم که _از آن جایی که شخصا پایه نظرسنجی ها بوده ام _ این ذهنیت به وجود نیاید که شما چون"رهگذر" هستید واز این حرفها کسی دل نمی دهد. از این حرفها نداریم. مرسی که هستید و حیات اینجا را تامین می کنید.

    امید غیائی
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 14:17
    0
    موافقم مخالفم
     

    خب حالا که حرف از ذوق زدگی و اینها شد بگذارید من هم چند نمونه ای رو کنم:

    اول از همه اینکه "کافه پیانو" فرهاد جعفری را یکروزه خواندم.اصلا هم کاری با خوب و بد بودن اثر ندارم.فقط اینرا میخواهم بگویم که حسابی برای چند روزی سرحالم کرد و برای منی که یکی از شغلهای محبوبم همین است خیلی خوب بود که بدانم چه حس و حالی در این فضاها انهم انطرف کانتر در جریان است.اینکه بارمن ها و صاب کافه ها هم مثل من دوست دارن چه کارهایی بکنند.خلاصه روزهای خوب این چندوقته را بیشترش مدیون این کتابم.

    2-مردی که گورش گم شد با شاه داستان روزه ات را با آلبابو باز کن حسابی میخکوبم کرد.مجموعه داستانهای کوتاه حافظ خیاوی که حسابی استعداد دارد.البته به لطف دوست نازنینی کتابی از پرویز دوائی هم بهم رسید به نام"باغ" که وقتی اتفاقی دو کتاب را با هم میخواندم نزدیکی عجیبی بین دو متن وجود داشت.احتمالا همان قضیه موج و اینهاست.

    3-جنگل آسفالت را که ببینید تازه متوجه میشوید جان هیوستن با شما و دنیای اطرافتان چه میکند."دیکس" همان بودکه بهش احتیاج داشتم.

    4-و اینکه "دره من چه سبز بود" همین الان جلوی رومه و میخوام امشب بعد از اینکه از ترافیک وحشتناک دم افطار خسته امدم خونه ببینمش.

    5سینمای کوئنتین تارانتینو را باز هم از نازنینی هدیه گرفتم.شده کتاب بالینی شبهایم و هر شب همان چند خط برایم کافی است.

    حیف است زود تمام شود.

    دقیقا مثل این است که بهترین جای غذا و خوشمزه ترین ها را میگذارید برای آخرین لقمه.

    -------------------------------------

    برای سوفیا:

    خودت ارادات من را نسبت به نامجو میدانی.چه اینکه اصلا من و تو بیشتر باهم از این طریق آشنا شدیم.

    هر دو دیوانه این موجود شدیم و حالا هم که میگویی به...خوردن افتاده.ببین از نظر من در این شرایط بهترین کار را کرده.مردن آنهم به خاطر تنگ نظری عده ای که نمیتوانند اتفاقات جدید را ببینند احمقانه است.

    میدانی که فاصله شجاعت و حماقت فقط یک قدم است.

    حالا او برای گریز از از دست دادن تمام چیزهائی که به سختی تمام به دست آورده بهترین پولتیک را زده.

    خودت هم میدانی که خیلی نمی شود موضوع را اینجا باز کرد.بماند برای دیدار بعدی.

    --------------------------------

    بازهم چیزهایی بود الان یادم نیست.

    هومان
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 14:30
    -20
    موافقم مخالفم
     

    این روزا بعد از چند سال یه سری به موزیکای قدیمیم زدم. مخصوصا بعد از دیدن فیلم بسیار زیبای across the universe وسوسه شدم و دوباره رفتم سراغ بیتلز و جان لنون و پل مک کارتنی. وای که چه شوری تو ترانه ها و ملودیاشونه. چقدر اریژینالن. چقد به زندگی اعتقاد دارن و چقد با شور و هیجان گفتنیاشونو فریاد میزنن. تک تک ترانه هاشون مملو از احساسات ناب آدماییه که یکی از مهم ترین دورانهای معاصر رو با تمام وجود زندگی کردن و حتی یک لحظه هم به اعتقاداتشون ، به سبک زندگیشون ، به احساساتشون شک نکردن. زندگی رو با تمام وجود لمس کردن جوری که هیچ بهونه ای برای حسرت دوران پیری نمونه.

    دلم برای خودم و هم نسلیام خیلی میسوزه. مایی که همیشه پر از تردیدیم. مایی که حسرت دوران پیری تو همین جوونی گریبانمون رو گرفته. وای که ما چقد از زندگی پرتیم!

    مانا(مهتاب)
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 14:47
    7
    موافقم مخالفم
     

    نظرسنجی: بزارین از اینجا شروع کنم.از یکشنبه 25فروردین،یک بعد ازظهردلگیر و کسل کننده.سرم رو تکیه داده بودم به شیشه ی تاروکثیف تاکسی و داشتم بیرون رو می دیدم.داشتم به شهرخودم و آدمهاش نگاه می کردم ودلم بدجور گرفته بود.عجیب بود که راننده تاکسی برای خودش و مسافردل تنگی مثل من ترانه ی استینگ رو گذاشته بود!Shape of my heart تو اون وضعیت فقط اینو کم داشتم که به لحظه ی مرگ لئون فکر کنم!...از تاکسی که پیاده شدم هنوز طنین صدای جادویی استینگ تو گوشم بود،آدم ها رو می دیدم که آروم از کنارم می گذرن و فکر می کردم الانه که از شدت اندوه و غصه خفه بشم! همون روز و درست ده دقیقه بعدش اتفاقی افتاد که نمی تونم بگم چی بود ولی مهم اینه که من درست ده دقیقه بعد باز تو خیابون ایستاده بودم و شهر هم همون شهر بود و آدم ها هم همون آدم ها ،کسی چه می دونه،شاید راننده تاکسی هم داشت همچنان و برای بار چندصدم استینگ گوش می داد وبه لئون فکر می کرد.اما من!همیشه در توضیح حال و روز خودم به دوستهام می گم مثل این دخترهای رویایی تو کارتون ها فکر می کردم یک سبد گل دستمه و پروانه و پرنده هام دارن بالای سرم می چرخن و می خونن و خوشبخت تر از من نیست!درست مثل اون صحنه ی محبوبم در کارتون دیو ودلبر که بل می ره خیابون و بی خیال و راحت داره آواز می خونه!(هنوز هم وقتی این ماجرا رو برای دوستهام تعریف می کنم از خنده روده بر می شن.)وقتی رسیدم خونه می دونستم الان چی می خوام و یکراست رفتم سراغ فیلم محبوبم وبرای بار هزارم به ترانه ی آواز در باران جین کلی گوش دادم که وقتی خیلی خوشحالم فقط و فقط باید اونو گوش کنم! حالا این مقدمه ی طولانی برای چی بود؟! داشتم فکر می کردم که مطمئنن خیلی ها هم مثل من(خصوصاً اینجا )هستن که ترانه های محبوب فیلم های (به طبع محبوبشون)بزرگترین و بهترین همراهی کننده ی لحظات مهم زندگیشونه!،وقتی به غایت شادند یا ناراحت،دمغ و دلخورن یا سرحال و سردماغ فقط و فقط پناه می برن به سکانس مهمی از فیلم محبوبشون که ترانه ی زیبایی هم همراهیش می کنه.حالا ترانه های محبوب شما در فیلم های محبوبتون چیه؟.ترانه هایی که باهاشون زندگی کردین،آوازهایی که سوای تاثیرفوق العاده ای که روی فیلم های مورد علاقه مان دارند بدجوری با زندگی خودمون هم پیوند خوردن. چند نفر از ما هنوز هم وقتی دلشون گرفته میرن سراغ صبحانه در تیفانی و تماشای اودری هپبورن نازنین گیتار به دست و جرج پاپاردی که اونطوری به عشقش زل زده و داره مون ریور گوش می ده،چند نفر از ما هنوز هم به یاد عشقی که خودخواسته از دستش دادن می رن و دوباره بزن سام اینگرید برگمن توی کازابلانکا رو گوش می دن،چند نفر از ما هنوزم دیوانه ی تصویر یکه و بی نظیر قدم زدن گری کوپر در ماجرای نیمروز و ترانه ی خوشگلی که این مرد تنها رو همراهی می کنه هست؟.چند نفر از ما هنوزم با ترانه ی (قطره های باران که...)بوچ و ساندنس غصه هاشونو پشت ظاهر خندان و بیخیالشون پنهان می کنن ،چند نفر از ما با ترانه های جولی اندروز تو مری پاپینز و آوای موسیقی خندید و بزرگ شد و احساس کرد خوشبخت ترین آدم رو زمینه؟،چند نفر از ما هنوزم آرزو می کنه کاش جای گلن هنسارد دوست داشتنی بود که تو خیابون و برای دل خودش و به خاطر عشقش گیتار می زدو می خوند؟،اصلا اینجا هم کسی پیدا می شه که مثل من وقتی نیاز به آرامش داره بره سراغ تاجر ونیزی مایکل رادفورد وآواز محشر آندریاس شل؟. حالا نوبت شماست،دوست دارم با هم دیگه از آوازهای مورد علاقه مون در فیلم ها بگیم،همون ها که باهاشون زندگی کردیم.همون آوازهایی که ما رو می برن به عمق اندوه یا غایت خوشبختی و خوشحالی،اما ای کاش فقط اینطوری نباشه که اسم ها رو پشت هم ردیف کنیم.خوبه که اگه قصه ای هم پشت این ترانه ی محبوب هست برای همدیگه تعریف کنیم،که کیفش بیشتر بشه.می رم و خودم رو آماده می کنم برای خوندنشون.روی سخنم خصوصاً با همون غایب های کافه هست که باور کنید یا نه دلم براشون تنگ شده.امیر خودتم نظرتو بگو. پ.ن:کاوه وحشتناک سورپرایز شدم!!!،و اینکه...من هی با خودم قرار می ذارم کامنت طولانی نذارم نمی شه ،حالا می یام و راجع به این روزنوشت و یادداشتهای اعتماد می نویسم و البته اگه شد دوست دارم به مناسبت سالگرد کافه از لذت هوادار بودن بگم.چیزی که حالا دارم با تمام وجود حس می کنم و ازش لذت می برم.

    امیر: عجب نظرسنجی توپی. همه مثال‌های خودت فعلا (کاوه گفت جواب نده اول مانا) به اضافه تیتراژ حادثه توماس کراون، نسخه نورمن جوئیسن.

    ریحانه
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 15:1
    10
    موافقم مخالفم
     

    با سلام البته من هیچ وقت به طور جدی تو این کافه نظر ندادم ولی من حدودا نزدیک به دوسال میشه که هر روز به اینجا سر میزنم.منم با امیر قادری موافقم که دیگه نباید تو این کافه از این حرف ها زده بشه یا همش بگیم که دیگه نمیدونم این کافه مثل قدیم نیست و نمیدونم باز،مثلا بچه های قدیم دیگه نیستن.خب این به نظر من طبیعیه.خب معلومه یک کافه هیچ وقت یه جور باقی نمیمونه.شاید یه سری نیان و به جاش یه سری آدمای جدید بیان.آدمایی که ما میتونیم تو این روزنوشت کشفشون کنیم.ما همش نباید پی قدیمی ها باشیم.منظورم این نیست که اون ها مهم نیستن.چرا اتفاقا خیلی هم مهمن و نباید بزاریم که راحت از اینجا برن.وقتی با یه سری آدمای جدید،این همه حرف خوب،این همه نکته خوب گفته میشه چه ایرادی داره؟منم واقعا ناراحت میشم وقتی تو بعضی کامنتا هی میخونم که اینجا مثل قدیم نیست،اینجا رو خاک گرفته و از این حرفا...پس چرا بعضی ها رو نمیبینیم؟من خودم تا به حال خیلی چیزا یاد گرفتم هم از همه ی بچه های اینجا و هم از امیر قادری.بعضی وقتا-مثلا همین 195 کامنت قبلی-که نوشته های بچه هارو میخونم کلی ایده،کلی امید،اصلا نمیدونم چجوری بگم کلی حال میکنم.شاید خیلی از حرفا باعث بشه که من بیشتر از همیشه یاد بگیرم که چطور خودم باشم،که چطور هر روز بتونم یه آدم جدیدی باشم.شاید درصد خیلی بالایی از اینکه هر روز یه امیدجدید یا نمیدونم چی بگم هر چیز جدیدی که پیش میاد،به خاطر این باشه که وقتی هر روز میام اینجا و نظرات بچه هارو میخونم در من به وجود میاد. وقتی یک کافه مثل اینجا میتونه برای حداقل چند نفر آدم –که یکیش منم-این جوری باشه،پس این خودش خیلی خیلی میتونه برا آدم مهم باشه که میتونه حرفاش که میاد و اینجا میزنه میتونه روی یکی دیگه تاثیر بزاره. برا من که فقط 16 سال دارم و شاید کوچکترین عضو اینجا باشم که هر روز میاد سر میزنه، خیلی مهمه که وقتی بزرگتر شدم بگم یه جایی مثل اینجا،این بچه ها بود که تو اون زمانی که تو اوج کشف کردن ها بودم خیلی از نکات زندگی ،خیلی از چیز ها رو تو اینجا کشف کرم و مطمئنم خیلی از شما ها که شاید هم سن من بودید میدانید که وقتی آدم یک چیزی را برای نخستین بار میفهمه، برای نخستین بار درکی از موضوعی رو میکنه چه لذتی داره.شاید فقط فکر میکنه که اونه که اون موضوع رو،اون مفهوم رو کاملا درک کرده با تمام وجود. خیلی ببخشید که اینقدر حرف زدم.من فقط این نوشته رو نوشتم به عنوان یک کوچکتر و مطمئنا این اعتماد به نفسی را که برای نوشتن این چند خط پیدا کردم،مدیون شما و امیر قادری هستم .چون با خیلی چیزایی که ازتون دیدم،تو عکس العمل ها،تو نوشته ها فهمیدم شما آدم هایی هستید که برای همدیگر ارزش قائلید وشاید درصد بالاییش به خاطر اون جمله امیر قادری باشه که گفته بود همه ی مشتری های این کافه باید فکر کنند که مرکز جهانند.این جمله رو رو کاغذ نوشتم و گذاشتم جلو چشم که هر وقت میبینم یاد اینجا و تجربه هایی که اینجا به دست اوردم بیفتم.خیلی خیلی ممنونم از همه ی بچه های کافه به خاطر هر آن چیزی که به من هدیه کردند و تنها خواهشم به عنوان یه کوچکتر تو این جمع اینه که حرف هایی نزنیم که شاید بعضی از بچه ها رو هم دلسرد کنه.اینجا میتونه پر از ایده،پر از هرچیزی باشه که امیر قادری تو روزنوشتش گفته .خیلی بیشتر از قبل. من شاید نصف تجربیات و اطلاعات و هر آن چیزی که خودتان هم میدانید نداشته باشم.من فقط یه دوستدار سینما،یه عاشق سینما،یا یه عاشق این کافه هستم.تازگی ها احساس میکنم بیشتر عاشق این کافه شدم و میخوام بدونین تک تک جمله های بالا رو با عشق نوشتم. به امید اینکه سرتان را درد نیاورده باشم. "در دل من چیزیست مثل یک بیشه نور مثل خواب دم صبح وچنان بیتابم که دلم میخواهد بدوم تا ته دشت بروم تا سر کوه دورها آواییست که مرا میخواند..."

    امیر: آخیش. کامنت رو که خوندم، انگار یه لیوان آب خنک تمیز خوردم. تصفیه کرد، امید داد و رفت پایین... تمیزییش از روی لیوان معلوم بود. و این که به سن و سال نیست. لطفا بیشتر بنویس.

    کاوه اسماعیلی
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 15:22
    -5
    موافقم مخالفم
     

    آقا از ان نسخه زابرینسکی پوینت من هم دایوکسش را دارم....اگر dvd واقعیست ما را هم بی نصیب نگذارید....و اینکه کامنتهای اخیر سوفیا را خیلی دوست دارم(با تاکید روی دو روزنوشت اخیر) و اینکه امیدوارم مانا خودش در کامنت اولش جواب نظرسنجیش را ندهد چون جایی برای بقیه نمیگذارد و اینکه کل کل گلشیفته فراهانی با نیما درباره شخصیت هانیه را دوباره بخوانید تا بفهمید بازیگر شهیر و باکلاس ما هنوز درک درستی از شخصیت پردازی ندارد و به جای اینکه درباره خوب در آمدن کاراکتر بحث کند درباره خوب بودن او بحث میکند و اینکه سیاوش پایه باشد درباره lost با هم حرف میزنیم و دیگر اینکه این روزنوشتی خواهد بود که مرا تویش زیاد خواهید دید به شرطی که کامنتها کمی زودتر آپ(چاپ)شوند و عطص هم پیدا شود.

    کاوه اسماعیلی
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 15:25
    24
    موافقم مخالفم
     

    و اینکه رفیق حواسم هست که چقدر درست گفتن دیالوگهای فیلم "دره من..." برایت مهم است.

    منگ
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 16:26
    0
    موافقم مخالفم
     

    هی ...

    به نظرت وقتی دریاچه ی سنترال پارک یخ می زنه ، یعنی وقتی درست و حسابی یخ می زنه ، اردک هاش کجا می ذارن می رن ؟

    هی ، با توام مصطفا .......؟

    لامصب .

    مریم
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 16:42
    13
    موافقم مخالفم
     

    سلام.چه خوب که اینجا به روز شد هر چند شروعش با دیکتاتوری بود و خب البته اینجا مال شماست و حق شماست و سهم شماست،ولی وقتی در کوچه صدای باد می آید چه کنیم؟!

    1.قسمت فهمیده ام که... رو که خوندم،یاد کتابهای نامه های بچه ها به خدا و بهترین مامان دنیا و برادر دنیا و پدر دنیا و ... افتادم.یکی از بچه ها گفته بود« مادر،کسی است که قسمت های خراب موز رو می خوره تا قسمت های خوبش رو بچه هاش بخورن.»

    بعد فکر کردم خدای من،چه جالب که همه ی مادرای دنیا اینقدر شبیه هم مادری می کنن!

    حالا اون قسمت سلام دو دقیقه ای و خداحافظی نیم ساعتی رو خوندم یاد این جمله هه افتادم.

    2.خواستیم فیلم ببینیم،خواستم بچه رزمری رو بذارم برادرم گفت:نه!یه چیز شاد و شنگول بذار.

    حواسم رفت پیش اسلیپی هالو که مدتها بود روی میزم افتاده بود،شنگولیسم(!) تیم برتون رو دوست دارم(منظورم شنگولیسم مثلا چارلی و ماهی بزرگه.) بعدش تمام مدت مراسم گردن زنی اجرا شد(جمع شدن این شنگولی با خونریزی و جانی دپ و سوار بی سر یه طرف،اون تخیل سیال تیم برتون یه طرف،که انگار نه انگار اسلیپی هالو یه جای خیالیه،انگار چند شهر اینور و اونور می رسی به جایی مثل اسلیپی هالو)با این حال مطمئنم دوباره نمی رم سراغش...!

    غرض چی بود؟!خب،تعریف خاطره با موضوع آخرین فیلمی که دیده اید!

    3.رازی در کوچه های فریبا وفی خوب بود،در میان گمشدگان دن چون با ترجمه امیر مهدی حقیقت هم.

    یک کتاب نوجوانانه هم خوندم که فوق العاده دوست داشتنی بود و حس خوبی داشت:خانه ی خودمان.سینیتیا کادوهاتا.شقایق قندهاری.نشر افق.

    4.دیروز پریروز داشتم موبایلم رو می گشتم گردگیری کنم،رسیدم به این جمله.مال فیلم بادکنک سفیده:کسی که دلش برای کسی تنگ می شه معنی ش اینه که باید بره(نقل به مضمون.)

    مال اون قسمت مکالمه ی سرباز و دختره س.

    5.خب فعلا همینا دیگه،مشمول سانسور که نمی شه این کامنت؟کلی تلاش کردم نه صندلی ای خاک بگیره،نه باد بیاد،نه کسی منتظر کسی باشه،بارون که اصلا!!

    تونی راکی مخوف
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 17:24
    -3
    موافقم مخالفم
     

    سلام... 1- ... خلاصه سرچ کردم Sam Peckinpah (دقیقا همون روزی که یکی از بچه های کافه دهنمون رو آب انداخت چون گفته بود که DVD دو تا فیلم اول استاد رو گیر آورده.) . لیست فیلم ها که اومد دیدم از این گروه خشن دو تا نسخه داره. یکی نسخه دوبله تک دیسک. و یکی هم نسخه زبان اصلی دو دیسک. شما اگه بودین کدومشو میگرفتین.؟؟؟؟ من که فعلا دوبله رو گرفتم تا سری بعد که دو دیسک رو بزنم تو رگ. همین دو دلی رو پارسال موقعی که میخواستم "سر آلفردو گارسیا را برایم بیاوربد" داشتم . البته اونجا بین نسخه زیر نویس فارسی بود و دوبله که خوب به نفع زیر نویس فارسی تموم شد. البته چون معتقدم از بعضی ازفیلم ها باید چند نسخه داشت ، توی فکرم که ورسیون دوبله رو هم بگیرم. 2- نمیدومنم شاید این نظر منه ولی دقت کردین که توی میامی وایس کالین فارل چه قدر صداشو آل پاچینویی کرده.؟؟؟؟ اینو میگم چون توی 2 3 فیلم دیگه ای که ازش دیدم صدای اصلی کالین فارل این قدر دیگه دو رگه نیست... 3- توی گشت و گذاری که توی اینترنت داشتم با سایتی روبرو شدم که کاور DVD فیلم راه کارلیتو رو داشت. و از اونجایی که یکی از سرگرمی های اصلی من گرفتن کاور فیلمهاست وارد که شدم دیدم جای شما خالی کاور تمام فیلمهای آل پاچینو رو با سایز بزرگ گذاشته. جاتون خالی 86 تا کاور بزرگ (از بعضی از فیلم ها چند ورسیون مختلف گذاشته بود. ) (مخصوصا 6 تا ورسیون مختلف از سرپیکو که یکی از اونها رو پرینت رنگی گرفتم و روی دیوار پشت کامپیوتر نصب کردم.). امروز فردا آدرسشو براتون میذارم تا به هم شریک شیم. مخصوصاامیر که عاشق پوستر سرپیکو هست. این پایان نیست...............

    امیر: نسخه دوبله سر آلفردو گارسیا رو به هیچ وجه از دست نده. همیشه دل‌ام می‌خواست خود استاد، فیلم‌اش رو با صدای ناصر تهماسب عوض وارن اوتس می‌دید. صدای تهماسب در این فیلم از اون آثار اصل هنریه که هنرمند، اصلا حواس‌اش نبوده داشته چی کار می‌کرده...

    تونی راکی مخوف
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 17:54
    5
    موافقم مخالفم
     

    باز هم سلام.

    توی قسمت Image سایت google عبارت زیر رو سرچ کنین.site:maxupload.com Carlito's Way .

    این پایان نیست.....

    اميرحسين جلالي
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 18:37
    3
    موافقم مخالفم
     

    به كاوه اسماعيلي: اين بهترين فرصته كه براي اولين بار بگم يكي از اونايي تو اين كافه بودي و هستي كه باهات حال مي كنم. در ضمن گرايش سياسي رو با چيزي كه منو از اون مصاحبه ساعي متنفر كرده بود قاطي كردي برادر. اما درباره علي دايي، يادمه دوم دبيرستان بودم و معلم ورزشمون تو مدرسه ابوريحان مجيد جلالي بود كه اون موقع با تيم ارتشهاي جهان و با علي دايي دوم دنيا شده بود. يه روز دايي و سيد مهدي ابطحي رو آوردن مدرسه و من براي امضا گرفتن از دايي(كاري كه براي اولين و آخرين بار تو تمام عمرم كردم) جوري دويدم سمت دايي كه با سرخوردم زمين و زانوي شلوارم هم پاره شد، تا مدتها هم از طرف رفقا مورد عنايت بودم. اون امضا رو هنوزم دارم. دايي تنها كسي تو فوتبال خالتور ما(فوتبالفارسي) بود كه احساس مي كردم خودشه و واسه همين دوسش داشتم. پوستر تنها بازيكن ايراني رو كه به ديوار اتاقم زده بودم مال همين آقا بود ولي از بعد جام جهاني بود كه دايي ديگه خودش نبود، وجودش پر از عقده شده بود، نه، درستش اينكه عقده هاي قديمي فرصتي واسه بيرون ريختن پيدا كرده بودن و اين دايي كه آب رفته بود زير پوستش و با اون مدل مو و ريش و يقه باز محبوب زناي خونه دار 35 تا 40سال ايراني هم شده بود واسم تجسم نفرت و خالتوريسم شد. شايد هيچكس بيشتر از من واسه طرفداري از علي دايي مسخره نشد ولي حالا ازش متنفرم و به اين تنفر افتخار مي كنم و همچنان اميدوارم تيم علي دايي به جام جهاني نره، از صميم قلب. به سحر همايي: اين خصوصيت هميشگي جنس شماست رفيق، ناراحت نشيا ولي به قول بزرگي(خودش مي دونه كيو مي گم): دخترا عادت بدي دارند به سفركردن و نيز: دخترارو جدي نگير اميرجون!(واي كه كاش اين حرفو زودتر بهم گفته بودي اميرجون!) به امير قادري: مي خواستم يه تشكر درست و حسابي بكنم ازت بابت وقت و انرژي اي كه واسه اين روزنوشتا مي ذاري، اينو يه بار يه جايي گفتي كه مي خوام پاتوق اصليم همين كافه باشه و من باورم نشد اما تو چند هفته اخير با تمام وجود دارم حس مي كنم كه وقت و انرژي مي ذاري و صادقانه ترين، مفيدترين و دلي ترين مطالبتو داري اينجا مي نويسي. اينو چندوقتي بود كه مي خواستم بهت بگم ولي وقت نمي شد، واقعا مرسي. اينم يه جمله هديه من به تو : «در لحظاتي از زندگي ما طعم خوش بعضي چيزهاي قشنگ را چشيده ايم و از نظر ما حقيقت همين است.» (آنتوان دوسنت اگزوپري) اين جمله ياد چي مي اندازدت رئيس؟

    امیر: خیلی آشناست. یه جایی ازش استفاده کردم؛ نه؟

     

    ساسان.ا.ک
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 18:53
    10
    موافقم مخالفم
     

    چند روزیه که زدم تو خط پدرخوانده ها. 1 و 2 و 3 . همشونو دیدم. هم هیجان زده و هم متاثر شدم. دقت کردین این دور هم بودنای سیسیلیها چقدر شبیه فرهنگ و سنتهای خودمونه؟ اینکه همه دور هم جمع میشن با هم زندگی می کنن و با هم تو جشنها شرکت می کنن. بدجوری جو گنگستری منو گرفته. همش از خودم می پرسم که ما هم گنگستر داشتیم یا نه؟ اون فضاهای گنگستری، اون خیانت کردن رفقا، اون بی رحمیها... همینجاهاست که یاد کلاه شاپویی ها میفتم. یا مثلا اینکه ایتالیاییها به آمریکا مهاجرت می کنن و بعد خانواده تشکیل میدن، منو یاد لس آنجلسی های خودمون میندازه. نمی دونم ولی شاید در یک مقیاس دیگه با یه شرایط دیگه اونا هم همچین گروههایی و همچین فضاهایی رو تجربه کردن. تو همین سیر کردن ها ایده ای میاد و میگه برو دنبال همین لس آنجلسی های خودمون. یک دنیای بکر و تازه ایه که هنوز کسی در موردشون چیزی ننوشته یا اگه نوشته زیاد خوب ننوشته. بعد با خودم میگم بیام اینجا مطرحش کنم. چون خودم که تنبل تر و پرمشغله تر از اونیم که بخوام همچین کاری رو شروع کنم. شاید یکی پیدا شد و ... . درحال و هوای همین سیر کردن ها بودم که شماها از علی دایی صحبت می کردین و من با خودم می گفتم چرا باید از او انتظار مرد آرمانی رو داشته باشیم؟ منم یه زمانی دوستش داشتم. زمانی که 4 تا 5 تا گل می زد و وقتی که با بچه های کوچه فوتبال بازی می کردیم، به عشق علی دایی شدن و خدادا شدن رو آسفالت تکل می زدیم و داداشم که دروازه بان بود روی همون آسفالتها چنان شیرجه می زد که عابدزاده تو آزادی نمی زد. همینجاها بودم که یاد حرفای مایکل کورلئونه می افتادم که به کی ( دایان کیتون ) می گفت: کی تو چقدر ساده ای. آره کاوه جون ما چقدر ساده ایم! وقتی کارنامه ی این آدم رو مرور می کنم، اینکه سالیان سال تو تیم ملی بوده و هیچکس جرآت نمی کرده دعوتش نکنه و لیست سیاه و سفید درست می کرده و خیلی چیزای دیگه با خودم میگم خب باید پدرخوانده ها رو زودتر می دیدم.

    امیر: بر و بچه‌های کافه؛ پدرخوانده‌ها رو از دست ندین؛ چه بخواین قدرت بگیرین و چه بخواین با قدرت‌ها مبارزه کنین. هر چی درباره تمدن غالب سرمایه‌داری بدونین، توی این فیلما هست و این قدر چیزای دیگه هم هست که حتی توی زندگی روزمره هم به کار شما می‌آد.

    امید غیائی
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 20:4
    12
    موافقم مخالفم
     

    و چیزی که الان یادم آمد اینکه با خواندن تیتر نوشته ات ناخودآگاه یاد فیلمی از کلود للوش افتادم به اسم "یک مرد و یک زن".

    دلتان خواست ببینید و اگر بازهم خواستید صحبتهای خود للوش در مورد اینکه ایده فیلم چه طوری به ذهنش رسیده را هم ببینید.دنیایی است برای خودش.

    بابك ب
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 22:37
    -12
    موافقم مخالفم
     

    رد اين آقاي استيو جابز رو تو اينترنت زدم وكلي چيز به درد بخور دستم اومد..از جمله اين نقل قول كه مال اون وقتيه كه برا يه مدت از اپل اخراج ميشه:

    I didn't see it then, but it turned out that getting fired from Apple was the best thing that could have ever happened to me. The heaviness of being successful was replaced by the lightness of being a beginner again, less sure about everything. It freed me to enter one of the most creative periods of my life."

    بابك ب
    سه‌شنبه 19 شهريور 1387 - 22:42
    7
    موافقم مخالفم
     

    يا اين:

    I'm the only person I know that's lost a quarter of a billion dollars in one year.... It's very character-building."

    یک رهگذر
    چهارشنبه 20 شهريور 1387 - 1:11
    -18
    موافقم مخالفم
     

    متاسفانه همون دایویکسه هستش.اما دوستی قول کیفیت عالی اش رو داده.به دستم رسید حتما خبرت می کنم.

    صوفیا نصرالهی
    چهارشنبه 20 شهريور 1387 - 2:14
    5
    موافقم مخالفم
     

    ديدم دو سالگي کافه مان شده و بايد حتما به همه ي شما و به اميرقادري و بيشتر از همه به خودم تبريک بگويم . و بگویم که چقدر خودم متاسفم که این روزها کم پیدا شده ام!کمتر سر زدن من هيچ دليل فرامتني ندارد!دليلش گرفتاري هاي خودم هست وگرنه کافه و کافه نشينان و صاحب کافه کما في السابق عزيز هستند. اما یه وقت هایی در کافه مان حرف هایی رد و بدل می شود، عکس هایی گذاشته می شود و کامنتهایی نوشته می شود که دلم نمی آید بی سروصدا بیایم و بروم. مثل حالا و مثل نظرسنجی کاوه راجع به سریالها!

    اما اندفعه انگیزه نوشتن عکس اندی رادیک بود و جمله ی:" هوسی که برای گرفتن یک ست بدون از دست دادن حتی یک امتیاز داشت ...". راستش ستون اندفعه اعتماد و چهره ی رادیک که اعتماد به نفس پیروزی را می شود به وضوح در آن دید به نظرم جهان بینی خاص یک ملت را نشان می دهد. جهان بینی که مهمترین نشانه اش میل به پیروزی است.( فکر نکنید که میل به پیروزی یک خصلت بشری است که عاقلانه است همه مان داشته باشیم!که البته نداریم!). اندی رادیک را که دیدم که یاد جام جهانی و جام ملت ها و ایتالیا افتادم و تصویر بوفون که در همین کافه چقدر به وجدمان آورده بود. بحث سر خوبی یکی یا بدی دیگری نیست بحث سر تفاوت هایشان است. یادم می آید جام ملت های اروپای قبلی سال 1383 بود که امیر در سایتش درباره ی جام ملت ها می نوشت و یک جمله اش همیشه توی ذهنم می ماند که عالی بود و به نظرم نه فقط راجع به ایتالیا که راجع به یک نوع زندگی است:" آدم هایی هستند که مثل ایتالیا به بردن و قدرتمند بودن رضایت نمی دهند. ته دل هایشان چیز غمگینی وجود دارد که به شان اجازه نمی دهد احساس برد و غلبه کنند. آن ها پیش از رسیدن به هدف پا پس می کشند تا با خاطره شکستشان زندگی کنند." البته این قضیه اصلا میل به شکست نیست. توضیحش سخت است و بیشتر حس کردنی است و برای همین هم هست که شاید فقط این جا و با شما بشود درباره اش حرف زد. آمریکایی ها را ببینید. چه در سیاست چه در ورزش و چه در زندگی روزمره شان چه اعتماد به نفسی دارند حتی وقتی ببازند هم طوری برخورد می کنند که انگار برنده شده اند. چیزی مصداق این که شکست ها درسی برای پیروزی بعدی هستند.( این است که فکر می کنم در انتخابات هم باراک اوباما رای بیاورد. مردم آن ها حافظه ی تاریخی چندان بدی ندارند و بوش هم که هنوز جلوی چشمشان است. مگر این که اتفاق جدیدی بیفتد و این معادلات به هم بریزد.تازه اوباما ویژگی جوانی را هم دارد که برای آن ها جذاب و جالب است.) سبک بازی رادیک هم- من که ندیدم ولی این طور که امیر تعریف کرده- عین سبک زندگیشان است. حمله به جلو برای برد. اما مثلا ما و اروپایی ها در این زمینه بیشتر به هم نزدیکیم. اولین بار این نزدیکی را 10-11 ساله بودم که حس کردم. آن موقع عاشق کتاب های آگاتا کریستی بودم(هنوزم هستم) و توی یک کتاب یکی از شخصیت ها(که فکر کنم خانم مارپل بود) می گفت:" انگلیسی ها رفتار عجیبی دارند. حتی در مسائل جنگی، بیشتر به شکست ها و عقب نشینی هایشان افتخار می کنند نه به پیروزی هایشان. آمریکایی ها نمی فهمند که چرا ما این قدر به شکستمان در دانکرک افتخار می کنیم. آن ها شکست هایشان را فراموش می کنند ولی ما همیشه انگار از پیروزیهایمان خجالت می کشیم و ترجیح می دهیم از آن ها چیزی نگوییم گویی این کار اشتباه است." عجیب است که از یک کتاب پلیسی چنین جمله ای یاد آدم بماند!!!

    گاهی فکر می کنم این روحیه ی پیروزی و اعتماد به نفس آمریکایی به سابقه و تاریخشان بر می گردد. هر چه باشد آن ها تازه نفس تر از ما هستند و تازه اجداد آن ها آدم هایی بودند که دل به دریا زدند و به امید یک زندگی بهتر به آمریکا مهاجرت کردند. یعنی روحیه ی خطر کردن برای زندگی بهتر را بیشتر از بقیه ی آدمها داشته اند. ما اما گذشته های دور و پر افتخار داشته ایم که برایمان غرور به ارمغان آورده و باید حواسمان باشد که هر چه از آن گذشته ها دورتر می شویم غرور هم کمرنگتر می شود!(اما همین جا یک اعتراف یواشکی پیش شما می کنم که من خودمان را بیشتر دوست دارم!این ویژگی غرور و پیچیدگی های زیادمان بیشتر به دلم می چسبد!این همه اشتیاق به زندگی و پیشرفت به من حسی از حمله و تهاجم می دهد. من پیروزی را دوست دارم با آرامش بیشتر.)

    پ.ن: پیوست کامنتم هیچ ربطی به مطالب بالا ندارد. امروز فیلم لئون را برای بار چندم دیدم و بعد هم چشمم خورد به نظر سنجی تلخ ترین فیلم های سینما که البته باید کلی فکر کنم و دستچینشان کنم ولی فعلا لئون را داشته باشید.

    پ.ن2: یک پیوست بی ربط تر.

    "تراژدی واقعی آن نیست که بد را در برابر خوب قرار می دهد.تراژدی واقعی وقتی است که خوب در برابر خوب قرار می گیرد."

    صوفیا نصرالهی
    چهارشنبه 20 شهريور 1387 - 2:28
    -2
    موافقم مخالفم
     

    همین الان که کامنت بالایی را گذاشتم لینک جالبی رو دیدم درباره ی کتابی به اسم: 28 اشتباه نویسندگان. چند تا از قانون هاش که برای خودم جالب بود و یه جورایی تجربه ش کردم و می نویسم: 1/ در نوشتن امروز و فردا نکنید. 2/نوشتن اثر را با حرف زدن در مورد آن به تاخیر نیندازید. 3/سعی نکنید بهترین اثر دنیا را خلق کنید و از شکست هم نترسید: پشت ماشین تحریرتان با آرزوهای بزرگ ننشینید و بازیگوشی کنید و حرف‌هایتان را روی کاغذ بیاورید. چون الان وقت رعایت قوانین خشک نیست. زمان، زمان صداقت است: بیان درونیات و آزادی در بیان هر چیزی که دلتان می‌خواهد بگویید. می‌توانید داستان یا اثر غیرداستانی بنویسید. می‌توانید اثری بنویسید که پر از غلط املایی است. 4/از گفت‌وگو و حادثه استفاده کنید نه روایت‌های طولانی 5/از تحقیق غافل نشوید؛ اما در استفاده از آن افراط نکنید 6/دنبال اینکه آیا استعداد دارید یا ندارید، نباشید: ظاهراً خیلی از نویسندگان اگر فقط خیال‌شان تخت شود که استعداد دارند، نگرانی‌شان رفع می‌شود. آن‌ها می‌ترسند که وقتشان را سال‌ها سر نوشتن بگذارند و بعد در انتهای جاده (یا در اواخر زندگی‌شان) بفهمند که آن‌ها هرگز نویسنده نبوده‌اند و در تمام این مدت استعداد نداشته‌اند! خیلی از آدم‌ها استعداد دارند، اما همه‌ی آن‌ها در کارشان موفق نمی‌شوند. حتی من قبلا تا آنجا پیش رفتم که می‌گفتم: «افراد برای نویسنده شدن فقط به پنج درصد استعداد، اما به 95 درصد انگیزه نیاز دارند.» چون از نظر من پشتکار، انگیزه و قدرت مقابله با دست رد سردبیران و ناشران، حتی مهم‌تر از خود استعداد بود. گو اینکه الان دیگر چنین اعتقادی ندارم؛ اما معتقدم نسبت انگیزه و استعداد پنجاه پنجاه است. (البته من به این قانون آخری خیلی اعتقاد ندارم. در مورد کسانی که استعداد دارند و آن را به هدر می دهند درست است اما کاش بعضی های دیگر اول از استعدادشان مطمئن می شدند و بعد نویسنده می شدند چون هر کسی که می نویسد که لزوما نوشته هایش قابل خواندن نیست! حتی اگر نویسنده باشد.در این صورت کاغذ کمتری به هدر می رفت!) 7/نگذارید نگرانی‌های جزئی عذاب‌تان بدهد: نگرانی جزئی شماره یک: انتظار برای پیدا کردن جا و شرایط عالی برای نوشتن. انتظار برای پیدا کردن جا و شرایط عالی برای نوشتن، مثل منتظر الهام ماندن است؛ یا اینکه منتظر باشیم تا بچه‌هایمان بزرگ شوند و سر خانه و زندگی خودشان بروند و غیره. این گونه انتظارها نوعی وقت تلف کردن است و هیچ‌وقت نمی‌گذارد شما دست به قلم ببرید. هیچ‌جای زندگینامه‌ی نویسندگان بزرگ نیامده که آن‌ها از بهترین امکانات نوشتن برخوردار بوده‌اند؛ بر عکس، بیشتر آن‌ها مفلس بوده‌اند و تازه شانس آورده بودند که حتی مدادی داشتند.نگرانی جزئی شماره دو: «اثر من هنوز کامل نشده تا چاپش کنم. در صفحه‌ی 98 یک اشتباه کرده‌ام ...» فکر و ذکر خود را بیشتر روی نوشته‌تان بگذارید و آن را کامل کنید. چون آنچه می‌نویسید، اهمیت دارد. ( کاش نویسنده شدن با خوندن اصول و تئوری ممکن بود!!!ولی به قول کیمیایی: ابعاد درست هنر در فهم های کتابی و مدرسه ای نیست. این چیزی است که یا داری یا نداری!)

    پی‌نوشت دوم کامنت قبلی صوفیا عالی بود و به عنوان کسی که شغل‌اش نوشتن‌ است؛ به نظرم می‌رسد که هر کی این قوانین را گذاشته؛ کارش حرف نداشته. و راستی حالا که صحبت از تراژدی شد؛ هیچ به فکرتان رسیده که چرا همین آمریکایی‌های عشق پیروزی که صوفیا به درستی در کامنت قبلی‌اش نوشته و نقل قول‌اش از آگاتا کریستی هم عالی بوذ؛ چرا تاثیرگذارترین تراژدی‌های عالم را در فیلم‌های‌شان بازتاب داده‌اند؟

    ساسان.ا.ک
    چهارشنبه 20 شهريور 1387 - 4:31
    -11
    موافقم مخالفم
     

    آقا من فکر کنم به همه گفتم که ساکن شهر خواف هستم. شهری در خراسان رضوی و در مرز افغانستان. خب یک شهر کوچک با چهره و بافت قدیمی. و به این قدیمی بودنش افتخار می کنه و انگار میلی نداره پیشرفت کنه. مثلا در برابر تاسیس دانشگاه آزاد مقاومت می کنه. و البته دارای اماکن تاریخی و مذهبی. خلاصه اینکه پیشنهاد می کنم اگه اینطرفها اومدین این شهر رو از دست ندین.

    اما یک چیزی میخوام واسه شماهایی که ساکن شهرهای بزرگین تعریف کنم که احتمالاَ واستون جالب باشه. توی خواف یه رسمی هست که وقتی کسی می میره، از بلندگوی مسجد جامع این شهر خبر مرگ آن شخص اعلام میشه و از مردم دعوت می کنن تا واسه نماز میت در فلان ساعت به فلان جا بیان. و جالبه که اکثر مردم هم توی اون مراسم شرکت می کنن. یا مثلاَ همین ماه رمضون. همین الان که ساعت 3 صبحه همون مسجد شروع میکنه به خواندن شعر و دعا و ... البته این دومی اعصاب خیلی ها رو هم خورد می کنه. خلاصه گفتم شاید واستون جالب باشه که توی شهرهای کوچیک هنوز مردم حالت قومی و قبیله ای دارند.

    رضا کاظمی
    چهارشنبه 20 شهريور 1387 - 9:7
    -16
    موافقم مخالفم
     

    این یه جمله خیلی محشر از فیلم Rounders استاد جان دال تقدیم به امیرو: وورم(ادوارد نورتن) به مت دیمن: می دونی من وقتی خیلی حالم گرفته س دوس دارم چی کار کنم؟ دوس دارم روی شاه ، آس بزنم! به کاوه اسماعیلی: اول اینکه یه وخ از ما متنفر نشی آبرر ! ما حالمون که گرفته س حتی آس هم نداریم که بزنیم واسه همین گاهی دیر به دیر به اینجا سر می زنیم . خلاصه ما را قاطی گروه نفرت نکن.عذرمون موجه بود. دوم اینکه خوشحال شدم کوکب سیاه استاد را دوست داری. پس یه هدیه دارم واسه ت... یخته طول می کشه سوم اینکه گمون کنم گفته بودی باقلا قاتوق دوست داری ظاهرا. خلاصه اگه باقلا قاتوق و اشپل نشد یا محرم شما یا پهلوون عسکر ما یه پلا کباب بزنیم.دیدی این خارجیا ناهار با هم قرار و میتینگ می ذارن؟ ما هم با کلاس می شیم دیگه برر! بچه های ناف تهرون! ببخشید که زدیم تو خط local دوباره به امیرو :دو سه تا پیامک زدیم انگار نرسید حاجی. دمت گرم.اگه اومدم تهران می بینمت نشد هم اینترنتی جا به جا می کنیم. تکنولوژی پیشرفت کرده یره!

    امير: عجب ديالوگي. الان توي اين فكر بودم كه تو و كاوه چرا با هم قرار نمي‌ذارين.

    رضا کاظمی
    چهارشنبه 20 شهريور 1387 - 9:12
    -1
    موافقم مخالفم
     

    به ساسان ا. ک: سلام استاد . ما زمان دانشجویی مون توی مشهد یه رفیق رشتخواری داشتیم به نام مهدی موسوی که به مهدی بلک معروف بود. حالا احتمالا همون ورا طبابت می کنه اگه گذارت بهش خورد سلام ما رو بهش برسون. ولی هرگز نذار آمپول بهت بزنه.اصلا این یک رقمو در طبابتش تضمین نمی کنم!!

    :-)

    صالح
    چهارشنبه 20 شهريور 1387 - 10:23
    0
    موافقم مخالفم
     

    تا حالا شده بهت بگن داري اداي فلاني رو در مياري و خودت نيستي و اينا كه مي‌گي همه دنباله روي‌هاي كوركورانست و... .

    بعد يهو ته دلت خالي بشه كه نكنه راست مي‌گن و واقعا... .

    ديدم اينجا همه باهم رفيق‌اند و هم ديگه رو مي‌بينن و جواب هم رو مي‌دن، شايد منم از خودشون بدوننن، راهي پيش پام بذارن. يه راهي كه بتونم باهاش تكليفم و با خودم روشن كنم. كه واقعا كجا تقلبيم و كجا اصل؟

    فكر كنم من اينجا از همه كوچيكترم پس اگه با سوال بچه گونم اذيت‌تون كردم ببخشيد.(واقعا اين سوال اين چند وقت حالم و خراب كرده)

    ابراهیم
    چهارشنبه 20 شهريور 1387 - 13:31
    4
    موافقم مخالفم
     

    دیروز یک سفر کاری برای من پیش اومد که با هواپیما رفتم کرمان. تو راه چیزی که ذهن منو مشغول کرده بود این بود که تجربه پرواز علیرغم تکراری بودنش-حداقل برای من که به واسطه شغلم حداقل ماهی 3-4 سفر با هواپیما رو دارم- چه تجربه بی بدیل و خوبیه. مخصوصا اون لحظه که از بالای ابرا رد میشی یه حس مخلوطی از قدرت و ترس بهت دست میده. اما با همه علاقه ای که به سفر با هواپیما دارم، سفر با ماشین و توی جاده یه چیز دیگه است. جاده دقیقا مثه زندگی میمونه پر از پیچ و خم که پشت هر پیچش با اینکه مسیر شاید برات آشنا باشه اما معلوم نیست چه اتفاقی میافته و چی انتظارت رو میکشه. این سفر با ماشین رو با همه سختیاش برام لذت بخش تر از هواپیما میکنه – که لحظه ای تو راهیو هیچ نمیفهمی که تو راه چه میگذره- جاده خود زندگیه

    .............................................................................................................................................

    وای...... اینو میگن یه نظرسنجی توپ-ممنون مانا

    1- کازابلانکا- که هر وقت گوش میدم بهش میدم مسحور نوای موسیقی سحرانگیزش میشم و خاطرات دوران عاشقیت و جوانی!!!

    2- لئون که نشد یکبار این ترانه رو گوش بدم و لحظه لحظه تصویرای فیلم جلوی چشمام نیاد- با ذکر این نکته که این فیلم یکی از محبوبترینامه مخصوصاماتیلدا در مدرسه شبانه روزی گل لئون را از گلدان درآورده و در خاک می کارد و می گوید : اینجا دیگه در امانیم . و بعد از آن آهنگ فراموش نشدنی استینگ

    3- تایتانیک: که علیرغم تنفرم از فیلم هنوزم که هنوزه غرق صدای مخملی سلین دیون میشم . دیوانه وار این آهنگ رو دوست دارم

    چند تا از ترانه های ایرانی محبوبم رو هم میگم:

    1- رضا موتوری(صدای بیصدا)-صدای جادویی فرهاد و رضا موتوری براحتی میتونه هر کسیو دیونه کنه-

    2- تنگنا- با صدای فریدون فروغی عزیز-

    3- گوزنها(گنجشکک اشی مشی) مانا جان مگه حرفی برای گفتن هم میمونه

    4-علفهای هرز(بوی گندم) با صدای داریوش که منو خیلی ساله که اسیر خودش کرده

    از همه معذرت میخوام به خاطر این که خیلی نوشتم. تقصیر مانا که نظرسنجیای خوب خوب میگه و من این همه که نوشتم 10 درصد تزانه های محبوبم

    بازم مینویسم

    سحر همائی
    چهارشنبه 20 شهريور 1387 - 19:29
    3
    موافقم مخالفم
     

    بابت کامنت طولانی ام پیشاپیش عذرخواهی! از این عادتها ندارم تقصیر شماست که این قدر کامنتهایی می نویسید که آدم وسوسه می شود .

    برای نظر سنجی رهگذر : راستش این نظر سنجی شما انصافا که سخت است و از طرفی هم آن قدر ظریف و حساس است که آدم می ترسد! اما به عنوان یک انتخاب از بین خیلی از فیلمها سامورایی ملویل را از من داشته باشید . اصولا فضای سرد و تلخ فیلمهای ملویل برای من چیز دیگری هستند .همین یکشنبه در برنامه سینما اقتباس چند نما از دایره سرخ را بعد از مدتها دیدم و نمی دانم چطور بعدش سرپا مانده بودم از این همه سختی تلخی انزوا سکوت و....

    برای نظر سنجی مانا : ترانه های زیادی هستند که چند تاشان را خودت اسم بردی مانا جان . به خصوص ترانه بوچ و ساندنس . به جز اینها من دو تا انتخاب می کنم که یکیش کمی شخصی است و دومی عمومی تر . اول " فردا را فراموش کن" از فیلم رولزرویس زرد که همان طور که گفتم دلائل شخصی دارد که معافم کنید از گفتنش . دومی ترانه ای که جورج کلونی و گروهش در" ای برادر کجایی" می خوانند . فقط خدا می داند چقدر این موزیک را دوست دارم .

    به صوفیا : دختر عجب چیزی رو کردی . اینکه در نوجوانی ات آگاتا کریستی می خواندی و دوست داشتی . درست در همان سن و سالی که من خوره این کتابها بودم . حواست هست که رد علائقمان را که بگیری به کجاها می رسی ؟

    به امید : امید تو هم جنگل آسفالت را رو کردی ! چه حس مطبوعی که آدمها به لذتهای مشترک برسند . آن از صوفیا این هم از تو .

    به امیر حسین جلالی : همیشه از بحثهای فمینیستی و آنچه که بخواهد ثابت کند زنان برتر از مردان هستند اجتناب میکنم . در مواجه ام با آدمها به این فکر می کنم که آنها در وهله اول شخصیتهای انسانی اند ( درود بر دوستی که اولین بار این را گفت و می دانم که الان هم دارد می خواند .) و جنسیتشان در مراحلی حائز اهمیت است که اصلا ربطی به مباحث نظری( حداقل در محیطهایی مثل کافه خودمان) ندارد . بنابراین جوابی که الان می خواهم به شما بدهم را نه به عنوان جواب یک مونث که به عنوان جواب یک شخصیت انسانی تلقی کنید و گرنه می افتیم توی حیطه بحثهای اساسا بی معنایی از این دست که زن مقصر است یا مرد ؟ یا نمی دانم زن بی وفا است یا مرد و .... و من هم اصلا تعصبی روی زنان یا مردان به طور خاص ندارم و همان طور که گفتم اهل مباحث فمینیستی نیستم . کما اینکه کامنتم را با اینکه ظاهرا ضد زن است، نوشتم .

    اما نکته اصلی که خواستم بهتان بگویم این است : بحث سر ذات " بی وفایی " است که ممکن است از هر طرفی سر بزند و ربطی به جنسیت ندارد . عده ای وفادارند و تعهد دارند و عده دیگری نه . اگر روی حساب برداشت شما باشد که الان من دو جین فیلم با مضمون خیانت مردان رو می کنم ! بنا براین کاش تجربه های شخصی مان را تا این حد تعمیم ندهیم و این طور حکم کلی صادر نکنیم . اگر قرار بر این بود، من با این همه تجربه های اطرافیانم از بی وفایی مردان نباید کامنت قبلم را می گذاشتم . به هر حال اینها را گفتم فقط از این جهت که قدری بازتر با تجربه ها یمان برخورد کنیم . امیدوارم کسی نخواهد این بحث را دنبال کند که اگر این طور باشد فقط صحه گذاشتیم بر همان مباحث اساسا بی معنای برتری مرد و زن و .... دست آخر اینکه امیر حسین عزیز یک بار دیگر جملاتی را که برای من نوشتی بخوان . توی همین جمله ها نکته ظریفی هست که اتفاقا نگرش نامتعهدانه مرد به زن را نشان می دهد اما رویش بحثی ندارم چرا که اگر انگشت رویش بگذارم نوشته خودم را مبنی بر نکوهش تعمیم نقض کرده ام . باور دارم که همه مردان اینگونه فکر نمی کنند پس بحثی ندارم . ممنون که پرحرفی ام را تحمل کردی و خیالت راحت که حرفهایم از دلخوری نیست . کفایت مذاکرات . تمام.

    سوفیا
    چهارشنبه 20 شهريور 1387 - 19:50
    -7
    موافقم مخالفم
     

    ۱-به امید: آره می‌فهمم چی می‌گی. و اینکه بعضی از آهنگ‌هاش رو وقتی توی شرایط دیگه‌ای گوش می‌دی تازه می‌فهمی, تازه باهات حرف می‌زنه. «وقتی وفای ناب/ آخ می‌بره آدم!» اون موقع چه می‌فهمیدم که این یعنی چی؟ «وقتی صفای باطن می‌خندونتت!» وقتی بعد از یک دوره فشار عصبی طاقت فرسا آدم توی مودی است که با ظاهر هپلی روی تخت ولو شده و داریوش گوش می‌ده, اینکه از «گاهی وقتا دل برام دست می‌زنه/ با پا می‌کشه پس می‌زنه» خنده‌اش می‌گیرد برای خودش قوت قلب است. «عقلی که زخمش چرکی‌یه دیگه مرخص می‌زنه...واقعا. از این بهتر نمی‌شد توصیف کرد. وقتی با اینا می‌خندم می‌فهمم هنوز جون دارم. ۲-به کاوه اسماعیلی: مخلصیم. شاید اگر خوب شده برای این است که برای کامنت یا وبلاگنویسی و درکل نوشتن, بهنترین نتیجه را آدم وقتی می‌گیرد که خودش بفهمد چه تنهایی بزرگی را سعی می‌کند پنهان کند. ۳-ساسان عزیز, دربارهء آن سریال من حرفهامو زدم و اگر می خواستم بحث رو ادامه بدم می‌شد تکرار. الان می‌توانیم بحث را متمرکز کنیم روی روز حسرت. وضعیتی که شخصیتهای اصلی بخصوص پسره توش گرفتار شده‌اند دیدنی است و من به شخصه منتظر اینم که روز حسرت این آقا بدمد. اما سریال درمجموع هر چقدر چیزهای مزخرف و بدردنخور دارد چیزهای خوبی هم دارد. موافقید؟ ۴-صحبت پدرخوانده‌ها شد یاد یک چیزی افتادم. حقیقتش هیچوقت اینها فیلمهای محبوبم نبوده. اما صحنه‌ای هست توی پدرخوانده دو , جایی که جان کازال(یک دفعه باید مفصل بنویسم که چرا اینقدر جان کازال را دوست دارم) با پسر بچه‌اش نشسته‌اند برای ماهیگیری و دارد تعریف می‌کند که وقتی ما بچه بودیم همه خانواده با هم می‌رفتیم ماهیگیری و هیچکس نمی‌توانست ماهی بگیرد جز من. چون من همیشه قبل از اینکه چوب را بیندازم توی آب زیر لب می‌گفتم یا مریم مقدس , یا مریم مقدس.... ۵-نظرسنجی مانا از آنهایی است که باید خیلی فکر کنی و به حافظهء احساسی‌ات رجوع کنی و زمان می‌خواهد. اما برام عجیب بود که به محض خواندنش, درجا hello darkness my old friend مال فارغ‌التحصیل به ذهنم آمد. نمی‌دانم چرا؟ ۶-این کامنت ( دوشنبه 18 شهريور 1387 - 18:11) کاش اسمت را می‌نوشتی. اینطوری راحت‌تر می‌توانستم بگویم چه لذتی بردم از خواندن این کامنت و چه حسی برایم داشت. ۷- نه! از من نخواهید که در نظرسنجی تلخ‌ترین فیلمها شرکت کنم و دربارهء تلخ ترین فیلمهایی که دیده‌ام فکر کنم و فهرست کنم. برای منی که تلخ بودن خودش یک جور معیار اصالت و خوب بودن فیلم است. نه, این را از من نخواهید.... ۸- آلبوم pilgrim اریک کلاپتن هنوز و در هر شرایطی جواب می‌دهد. جایی توی یکی از ترانه‌هایش می‌گوید: ' Cause there's a place where we can go/ Where we will not be parted/. And who alone will enter there? Only the broken hearted Only the broken, broken hearted.... یعنی جایی هست که می‌توانیم برویم. جایی که فقط قلبهای شکسته را راه می‌دهند. ۹- «لبهء بهشت» فاتح آکین را دیدم و امیدی که بهش داشتم تا حد زیادی ناامید شد. امیدی که بعد از دیدن Head-on داشتم و فکر می‌کردم یکی از بزرگترین و خلاق ترین و مجنون‌ترین فیلمسازهای نسل خودمان را پیدا کرده‌ام. درست است که فیلم سر و شکل اندکی حرفه ای‌تر و پخته‌تری دارد, فیلمنامه پیچیده تر است و توانسته این همه شخصیت مختلف و خرده روایت را سر و سامان بدهد و از درهم ریختن زمان به سبک مد روز هم استفاده می‌کند اما این سردی و بی‌احساسی و خودداری کجا و آن شور و جنون دیوانه‌‌گی Head-on کجا؟ ۱۰- به رضا: حیفه که نیستی. ۱۱- کاش می‌شد اینجا عکس گذاشت. دو سه تا عکس هست که الان خیلی دلم میخواد می‌شد بفرستم.

    امير: ايشالا شرايطي فراهم بشه كه بچه‌ها بتونن هم عكس بذارن توي روزنوشت و هم فايل صوتي...

    فرزاد
    چهارشنبه 20 شهريور 1387 - 22:1
    -9
    موافقم مخالفم
     

    به غیر از جنبه های فنی، می توان درباره ی دو شخصیت اصلی و رابطه شان و دیالوگ هایشان و شخصیت پردازی و نقش مادر (یا تاکسی مکس) در این رابطه ی نمادین و ... صحبت کرد اما نوشته ی من، تنها یک ستایش نامه است. به آنهایی که مثل من عاشق Collateral و وینسنت هستند: گویی همه چیز در ارتباط با این فیلم برای من حالتی رازگونه دارد. از اولین باری که آن را دیدم ( در یک شب به یاد ماندنی و در اتاقی که پنجره اش رو به یک منظره ی اعجاب انگیز باز می شد) تا چهره ی وینسنت با کت و شلوار خاکستری و ته ریش جو گندمی. و چراغهای اتومبیل ها پشت سر تام کروز، و برق چشمهای کایوت و آن نخلها و آن نوازندگان جاز و نور چراغهای شهر روی صورت وینسنت وقتی راجع به کهکشانها حرف می زند و نگاه خیره ی تام کروز وقتی مستقیما به سمت هدفش می رود و یا نمایی مواج از ماشین پلیس با رنگهایی که در هیچ جا و هیچ صحنه ی دیگری ندیده ام و ... در برابر این زیبایی خیره کننده چه می توان گفت؟ وینسنت برای من یادآور ابرانسان نیچه است. یک انسان تندرست در معنای نیچه ای آن. از آن موجودات کمیابی که تنهایی شان نتیجه ی اجتناب ناپذیر نیرومندی شان است. از آنهایی که زهر باورهای فرومایگان، جانشان را نیالوده است. از آن حیوانات وحشی که گویی تار و پود وجودشان را با پولاد ساخته اند. و آنها که ریشخند تمسخر آمیز یک اهریمن و تبسم آرام یک فاتح را همزمان بر چهره دارند. (اگر اشتباه نکنم) در اساطیر یونان هیولایی هست که به جای مو، بر سر و بدنش، شراره های آتش دارد. او یکبار از زیستگاهش بر فراز یک کوه بلند به شهر می آید و تمام انسانهای فانی را که به او نزدیک می شوند در آتش خود می سوزاند. تصویری که همواره به یادش هستم، وینسنت است که سلاحش را به سوی منبع نور نشانه می رود. و صدایی که تا ابد در ذهنم می پیچد، صدای رو به خاموشی هیولاست: Hey max, a guy gets on the MTA here in LA and dies. Think anybody will notice?

    امير: به جز توصيف جالب‌ات از حال و هواي تصويري فيلم؛ نگاه كردن به فيلم از زاويه ابر قهرمان نيچه‌اي... به نظرم خوب به فيلم نگاه كرده‌اي. از زاويه خوبي باهاش طرف شده‌اي. خوشحال مي‌شم نظرت رو درباره بقيه فيلم‌هايي هم كه مي‌بيني، بدونم. آفرين.

    Reza
    چهارشنبه 20 شهريور 1387 - 22:17
    -19
    موافقم مخالفم
     

    1- در مورد نظرسنجی مانا : ترانه ی in dreams از "مخمل آبی" . sixteen reason از "مالهالند درایو" . listen از "دختران رویایی" و همه ترانه های "آواز زیر باران" ، "کاباره" و فیلمهای تارانتینو!

    2- در مورد نظرسنجی قبلی و اینکه با چه فیلمی عاشق سینما شدید باید بگم با اولین فیلم هایی که با ویدئو های بتا دیدم : "راکی" ، "برباد رفته" ، و حتی "غازهای وحشی" ، " تمساح" و "دزدی که برای شام آمد" . دو تای آخری رو از همون زمان دیگه ندیده ام ولی عجیب تاثیرگذار بودن .

    درباره انتخابات آمریکا هم اولین باریه که خیلی بدم نمیاد از اینکه یه دموکرات یعنی اوباما برنده شه . همین که کلینتون رو شکست داد برای اینکه ازش تا حدودی خوشم بیاد کافیه .

    خاطره آقائیان
    چهارشنبه 20 شهريور 1387 - 22:24
    -6
    موافقم مخالفم
     

    سلام به همه بچه ها،به همه دوستای نازنینم

    دو سال گذشت و هنوز اینجا واسم عزیزه اگرچه وقت نمی کنم،واقعا وقت نمی کنم ها!که بنویسم...همتون رو دوست دارم،کافمون رو دوست دارم اما عده ای از دوستام می دونن که واقعا گرفتارم.اگرم چیزی می نویسم،ترجمه می کنم به عشق همین جاست،همه شما...باور کنید..ما ریشه مون رو از یاد نمی بریم..یادمون نرفته از کجا پا گرفتیم...

    به ساسان:ممنون ازت اما دوست من یه چیزی رو بگم بهت...من پی شناخت خدا از طریق استدلال و منطق و فلسفه نیستم..خدا رو حس می کنم...تو خودم..تو وجودم...

    به مصطفی خان جوادی:با این کامنت آخرت کیف کردم...این قضیه مدتهاست رو اعصابمه...کارت درسته..

    پ.ن:نگرانی بیش از اندازه این روزهام اینه که دارم واسه سینما از سینما دور میشم...و این فاجعه است می دونم...تنها همدم این روزها جانی کش عزیزه با اون طنین صدای معرکه اش...personal Jesus...و این به حرفم خطاب به ساسان دقیقا بر می گردد...ببین:

    Reach out and touch faith

    Your own Personal Jesus

    Someone to hear your prayers

    Someone who cares

    Feeling's unknown and you're all alone

    Flesh and bone by the telephone

    Lift up the receiver

    I'll make you believer

    Take second best

    Put me to the test

    Things on your shest

    You need to confess

    I will deliver

    You know I'm a forgiver

    Reach out and touch faith

    Armin Ebrahimi
    چهارشنبه 20 شهريور 1387 - 23:9
    21
    موافقم مخالفم
     

    و دو ترانه ی دیگر برای دانلود، کی بر اساس ترانه یی از یغما به نام «بهش بگو» که با عنوان «قاصدک» درج شده و دیگری قطعه یی بر ترانه یی از خودم با نام «هر روز افسرده م» که لینک اش در وبلاگم هم هست. http://rapidshare.com/files/144164077/Everyday_I_Have_The_Blues-Armin_Ebrahimi.mp3.html ******

    Armin Ebrahimi
    چهارشنبه 20 شهريور 1387 - 23:25
    -3
    موافقم مخالفم
     

    این هم متن دو ترانه ی خودم که فایل دانلودشان را گذاشتم ***** هر روز اَفسٌرده! پا می شم از خواب تویِ یه اٌطاق ، تو اٌطاقی که بوی غم می ده! پا می شم از یه کابوسِ مٌدام ، بینِ دیوارای رنگ پریده! پنجره های کثیفِ اٌطاق ، پنجره های کوچیکِ تاریک! قدم می زنم تو این سلولِ بی خاطره ی خفه وٌ باریک! آغازِ صبحم با هیاهوی آژیرِ پٌلیس پشتِ دیواراس! صبحونه ی من یه لیوان قهوه س با یه بٌر نونٌ چَن گِرَم کالباس! نعره ی همسایه های شیک اَم ، می پیچه تو راهروهای این گور! من می شینم رو به تلوزیونم ، زٌل می زنم به مانکنای بور! تو همین حالت می رم تا به عصر ، با یه عرق گیرِ لیموییِ تَنگ! با چشمایی از زورِ وَرَم داغ ، با دو تا چشمِ بی نورِ بی رنگ! روزای سوخته ی تقویمٌ خیلی وقته نشمٌرده م! هر روز اَفسٌرده م! هر روز اَفسٌرده م! حسم می گه که خیلی وقته تو این قفس مٌرده م! هر روز اَفسٌرده م! هر روز اَفسٌرده م! روزنامه ها رٌ وَرَق می زنم ، پٌر از صفحه های تاریکٌ دلگیر! لب به لب از خبرهای وحشتناک ، پٌر از تصویرای آدمای اسیر! نزدیکای عصر وقتِ خوابمه ، بی هیچ احساسی می رم به بستر! پٌشتِ چشمونم کابوسِ آماده س ، کابوسی اما نه از این بدتر! توی سکوتٌ تاریکیِ محض ، بعدِ نیمه شب از خواب می پرم! مث سایه ها می جورم کفشامٌ ، مثِ یه زامبی از راهروها می گذرم! تو همه ی آینه های خونه تصویرام برام دورٌ ناآشناس! شامِ من فقط یه لیوانِ قهوه س با یه بٌر نونٌ چن گِرَم کالباس! از پٌشتِ پنجره های این دخمه ، همیشه شبه توی این دنیا! همیشه شبه توی این برزخ ، با روزنامه وٌ تلوزیونٌ پٌلیسا! روزای سوخته ی تقویمٌ خیلی وقته نشمٌرده م! هر روز اَفسٌرده م! هر روز اَفسٌرده م! حسم می گه که خیلی وقته تو این قفس مٌرده م! هر روز اَفسٌرده م! هر روز اَفسٌرده م! ****** دیدنی تویِ این روزهای باطل ، منٌ بِبَر از این منزل! بِبَر من رٌ از این مٌرداب ، تو اِی دخترِ دریا دِل! منٌ بِبَر از این برزخ ، که با تو روشنه شب هام! ... منٌ بِبَر که این سینه شده پاره تو دستِ باد! منٌ بِبَر از این منزل ، که دستِ من تو رٌ می خواد! کٌجایی تو که تو چشمات همه دٌنیا خوش آهنگه! تو که با بودنت حتا شبِ تاریک پٌر از رنگه! بدون معنای من بی تو فقط یه قِصه ی تلخه! بیا که این دلِ کولی برای دیدنت تَنگه! تو اِی لبریزِ نورٌ حرف ، منٌ از مِه بکش بیرون! تو این شب های بی حرفی ، سکوتِ من رٌ بسوزون! چشاتٌ بر ندار از من ، بذار زیبا شم از حرفات! بذار این کوچه ی مٌرده جون بگیره زیرِ قدم هات! بذار تو این هوای بد ، منٌ تو خوش صدا باشیم! بیا که منٌ تو دیگه از این همه جٌدا باشیم! کٌجایی تو که تو چشمات همه دٌنیا خوش آهنگه! تو که با بودنت حتا شبِ تاریک پٌر از رنگه! بدون دنیای من بی تو فقط یه قِصه ی تلخه! بیا که این دلِ کولی برای دیدنت تَنگه! آرمین ابراهیمی ****** ختم کلام.

    سعیده
    پنجشنبه 21 شهريور 1387 - 1:47
    5
    موافقم مخالفم
     

    چند روز پیش با دوستم برای یه کاری به خیابون مدنی تو میدون امام حسین رفتیم وقتی داشتیم بر می گشتیم همین طور که در حال بحث کردن بودیم نگاهمون افتاد به یه مغازه که چارچوب و درش چوب پوسیده سبزرنگ بود و مغازه در تاریکی فرو رفته بود از جلوی در مغازه مجلات و کتابهای دست دوم همین طور روی هم چیده شده بودند تا سقف اولین دسته مجلات یه عالمه مجله فیلم بود صاحب مغازه که پیرمرد تپل و بانمکی بود روی صندلی دستیش نشسته بود و به ما نگاه می کرد و به سوالای ما جواب می داد آقا سری کامل گلستانه رو دارید؟ نگاه نو رو چطور؟ شماره های قدیمیه فیلم رو چی؟ بگردید اون تو اگه نباشه براتون می آرم. آقا آثار کامل احمد محمود رو دارید؟ سفارش بدیم می آرید؟ کلی مجله فیلم قدیمی انتخاب کردیم و با قیمت باور نکردنی خریدیم تو مجله هایی که من خریدیم یه الماس وجود داره شماره 182 فیلم که ویژه نامه صدسالگی سینماست بچه ها چطور بگم معرکه است سردبیر میهمان این شماره داریوش مهرجوییه فقط بگم نوشته های چه آدمایی توشه کوروساوا، کازان، زینه مان، وایلدر، پولانسکی، کیشولوفسکی، هاپکینزو... به قول خود مجله فریادها و نجواهایی از آغداشلو، انتظامی، بنی اعتماد، پوراحمد، تقوایی، شکیبایی، عیاری، بهمن آرا، کیارستمی، کیمیاوی، مخملباف و.... فکر کنم موقعی که این شماره چاپ شد من اول راهنمایی بودم عجب دنیاییه خیلی دارم باهاش حال می کنم. یه بار تو مجله هفت طالبی نژاد یه تعبیری کرده بود از تفاوتهای میان مجله و کتاب و گفته بود که مجله مثل سریاله و کتاب مثل فیلم سینماییه. خیلی با این تعبیرش موافق بودم اما از وقتی این شماره فیلم رو دیدم دچار تردید شدم.یکی از نوشته های دوست داشتنی این مجله رو هوشنگ راستی نوشته به اسم فیلم های محبوبم.... که یه قسمتش یادداشت درباره بوچ کسیدی و ساندس کید رو دوست دارم و از اونجایی که فیلم شماره یک صاب کافه است براتون نقل قول می کنم: بوچ کاسیدی و ساندس کید( در ایران: مردان حادثه جو، جرج روی هیل، 1969) این فیلم، رفتن را به من آموخت، سفر کردن به دیارهای ناشناخته وقتی که پل نیومن و رابرت ردفورد که دو تا دزد خرده پا بیش نبودند دیدند که غرب برایشان کوچک شده بار سفر به آمریکای جنوبی بستند و حتی در آخرین لحظه های زندگی شان هم نقشه سفر به استرالیا را می کشیدند، شاید اگر فیلم به این خوبی نبود، این اثر را در من نداشت که بار سفر ببندم. نوشته پوراحمد مثل همیشه برام یه بوی دیگه داشت و خنکم کرد خوندنشون از اون لحظه های نابی رو فراهم می کنه که ....

    امير: خيلي شماره خوبيه. اون رو دوست داشتم به خاطر اعتراف همين هوشنگ راستي كه اين گروه خشن رو 60 بار تا به حال ديده، و دو تا نامه پرويز دوايي و مرحوم بهرام ري‌پور به همديگه (كه البته اسم‌شون رو ننوشتن)، و يادداشت كوتاه فرد زينه‌مان بزرگ كه گفته بود كارگردان‌ها بايد قطب نما داشته باشن...

    تونی راکی مخوف + آلفردو گارسیا
    پنجشنبه 21 شهريور 1387 - 3:52
    14
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    1- در مورد نظر سنجی مانا: 1- قطعه I Have But One Heart . و همین طور To Each his Own از فیلم پدر خوانده.( خوب بهترین فیلم تاریخ سینما باید دو تا از بهترین ترانه هارو هم داشته باشه.)

    2- ترانه معروف فیلم شکارچی گوزن.

    3- ترانه ای که در فیلم مالنا از صفحه گرامافون در حال پخشه و مالنا در حالی که عکس شوهرشو در آغوش داره در حال رقصیدنه. (همین سکانس رو کات بدین به لحظه ای که رناتو صفحه گرامافون رو پرت میکنه داخل دریا...) 4- ترانه ی Into The Westاز فیلم ارباب حلقه ها. 5- پالپ فیکشن اون فصلی که وینسنت وگا در حال تمرین کردن نوع خداحافظی از میا والاسه و میا که با روشن کردن این ترانه در حال ............. هست.

    اینها انتخابهای مشترک من با داداشم( آلفرد گارسیا) است.

    فعلا همبن هارو داشته باشید تا بقیه رو هم یادم بیاد. این پایان نیست........

    رضا کاظمی
    پنجشنبه 21 شهريور 1387 - 5:30
    12
    موافقم مخالفم
     

    بچه ها ترانه 2AM از نسخه 2006 گریفین و فینیکس رو شنیدین؟ آنا نالیک خونده .فوق العاده س به نظرم. چند هفته پر فروشترین بوده(ترانه رو میگم) یه عاشقانه فوق مدرن از زبان یک دختر درباره پسرها! فمینیست ها گوش ندن لطفا چون بی نهایت به پسر ها لطف داره این ترانه. فقط خیالپردازیهای ابژکتیو شعر رو داشته باشید !

    ترانه های شاهکار فون تریر یعنی شکستن امواج و پنج در دو فرانسوا ازون رو هم دست کم نگیرین.هر دو شون اپیزود های مختلف فیلمشون رو با ترانه های عاشقانه ناب از هم جدا کردن .یه ناب میگم یه ناب میشنوین.در به در به دنبال ساند تراک هاشون بودم و هستم که می دونم گیر نخواهم آورد. چه بد ! ولی 2AM رو خیلی وقت پیش دانلود کردم و بارها گوش دادم و دل دادم.

    امیدوارم این متن انگلیسی وقت پابلیش شدن مغشوشو و درهم ریخته نباشه.من بی تقصیرم.

    2 AM and she calls me 'cause I'm still awake,

    "Can you help me unravel my latest mistake?,

    I don't love him. Winter just wasn't my season"

    Yeah we walk through the doors, so accusing their eyes

    Like they have any right at all to criticize,

    Hypocrites. You're all here for the very same reason

    'Cause you can't jump the track, we're like cars on a cable

    And life's like an hourglass, glued to the table

    No one can find the rewind button, girl.

    So cradle your head in your hands

    And breathe... just breathe,

    Oh breathe, just breathe

    May he turned 21 on the base at Fort Bliss

    "Just a day" he said down to the flask in his fist,

    "Ain't been sober, since maybe October of last year."

    Here in town you can tell he's been down for a while,

    But, my God, it's so beautiful when the boy smiles,

    Wanna hold him. Maybe I'll just sing about it.

    Cause you can't jump the track, we're like cars on a cable,

    And life's like an hourglass, glued to the table.

    No one can find the rewind button, boys,

    So cradle your head in your hands,

    And breathe... just breathe,

    Oh breathe, just breathe

    There's a light at each end of this tunnel,

    You shout 'cause you're just as far in as you'll ever be out

    And these mistakes you've made, you'll just make them again

    If you only try turning around.

    2 AM and I'm still awake, writing a song

    If I get it all down on paper, it's no longer inside of me,

    Threatening the life it belongs to

    And I feel like I'm naked in front of the crowd

    Cause these words are my diary, screaming out loud

    And I know that you'll use them, however you want to

    But you can't jump the track, we're like cars on a cable,

    And life's like an hourglass, glued to the table

    No one can find the rewind button now

    Sing it if you understand.

    and breathe, just breathe

    woah breathe, just breathe,

    Oh breathe, just breathe,

    Oh breathe, just breathe.

    مصطفی جوادی
    پنجشنبه 21 شهريور 1387 - 7:35
    9
    موافقم مخالفم
     

    معمولا صحنه های موزیکالی که بهشان رجوع می کنم، صجنه های رقص در _عموما _فیلم های کلاسیک هستند تا الزاما ترانه ها.|(که اینها می ماند برای زمان بعیدی که نظرسنجی درباره رقص های برتر داشته باشیم ) بعضا اگر بگیرد و ترانه ای داشته باشند و ترانه اش هم خوب باشد چه بهتر.مثل فصل پایانی all that jazz. و یا فصل آغازین "آقایان بلونها را ترجیح می دهند" استاد هاکس و تقریبا هر چیز دیگری که مربوط به مرلین مونرو باشد. ترانه بی نظیر" رود بی بازگشت" در فیلمی به همین نام از اوتو پرمیجر، با صدای او (به اضافه لم دادنش روی پیانو) برایم سکانسی بالینی است( ترکیب "سکانس بالینی" کپی رایتش باشد مال خودم ). باز هم تاکید می کنم روی موزیکال ها، در نمونه های جدیدتر، فصل پایانی "شیکاگو" را هر چند هفته یکبار نگاه می کنم. و مثلا ترانه فوق العاده بیورک در "رقصنده در تاریکی". از اینها که بگذریم لذت شنیدن ترانه ای که از پیش دوستش داری درست وسط فیلمی که اتفاقا دوستش داری ، فراموش نشدنی است. سلطانشان که قطعا "بنگ بنگ" نانسی سیناترا است در kill bill.. در سالهای اخیر شنیدن ترانه A well respected man از the kinks در فیلم جونو،(جواد رهبر کجاست؟) و از همه مهم تر شنیدن ترانه کلاسیک و بی نظیر "عشق" از nat king cole در فیلم دوست داشتنی "دوسم داره ، دوسم نداره"(لاتتیا کولومبانی) در کنار آدری تاتو که برای خودش معجزه هزاره سوم است، چیز دیگری بود. نمی توانم ذهنم را منسجم کنم. همینجوری یک تصاویر و ترانه هایی می آیند و می روند و این وسط یک چیزهایشان روی این کاغذ می ماند(این کاغذ!) . مثلا پایان فیلم روکو و برادران ترانه کوتاهی است که نمی دانم چرا موقع گوش دادنش فرو ریحتم. همانطور که صدای آدری در "صبحانه در تیفانی" مثل جک است زیر روح آدم. دفعه اولی که درو بریمور و هیوگرانت ترانه شان را تمرین می کنند در فیلم دوست داشتنی "music and lyrics". حاضرم قسم بخورم که درو بریمور در این صحنه به یک منبع غیرزمینی وصل بوده. چه جیز غمگینی پشت این آمد! ترانه های "آیا دولی بل را به یاد می آوری" امیر کاستاریکا،کسی که خودش دستش توی کار است. (گرچه کارهای گروه خودشان را دوست ندارم). توی ژانر دهن سرویس کن، بی شک صدای کوئن روی تصاویر بی بدیل استاد آلمتن در "مک کیب و خانم میلر" ( که یک جوری می تواند انجیل این کافه باشد. باز از آلتمن ها ، آغاز مش ، و ترانه هایی از نشویل). ترانه "فریاد زیر آب" با صدای داریوش و باز با صدای داریوش ترانه "ای که بی تو..." در "دشنه" . "نمی توانم چشم از تو بردارم" این ترانه،چفت شده با فصل آغازین closer ایضا به ذهن ما.ترانه اسپانیولی "در حال و هوای عشق" . ترانه sixteen reason در مالهالند درایو. ترانه "تنها دوبار زندگی می کنی" با صدای نانسی سیناترا در فیلمی با همین نام که یکی از بهترین جیمز باندهاست. ترانه "SHE" از شارلز آزناوور بزرگ در "NOTTHING HILL".(در کل از دور و بر هیو کرانت چیزهای خوبی میشود پیدا کرد).راستی،اگر نگویید : ای بابا دوباره کوریسماکی( چون یادم است که قبلا شنیده ام) باید یگویم که حاشیه های صوتی فیلم های او به اندازه تصاویرش بی بدیل اند. از تک تک ترانه هایی که گروه "کابوهای لنینگراد" اجرا می کنند گرفته تا ترانه "my heart must do crying" در "مرد بدون گذشته"، تا ترانه های این شاهکار آخرش یعنی "نور گرگ میش". آخرین چیزی که توی کفش مانده ام تیتراژ پایانی فیلم آخر استاد جرج رومرو است. ذهنم یاری نمی کند. وگرنه حتما با فکر کردن به مثلا جارموش چیزهای خوبی سراغم می آید. مثلا آن ترانه الویس در "قطار اسرار آمیز" . یا مثلا خود تارنتینو و لذتی که با لطف استاد در تقسیم کردن کشفیاتش با ما حاصل میشود. که یک چشمه اش بنگ بنگ بود. حساب dont let me be misunderstood ها و chick habit ها جداست. این هم گذشت.نظرسنجی بعدی را من راه می اندازم اگر اجازه بدهید. یکی از آن نظرسنجی هایی که برخلاف میل مانا (و جسازتا به میل من) جوابشان لیستی است.انتخاب بهترین فیلم های یک برهه زمانی مشخص. الان نمی گویم تا با این قاطی نشود.

    امیر: «در کل از دور و بر هیو کرانت چیزهای خوبی میشود پیدا کرد»- خوب گفتی رفیق!

    مینا
    پنجشنبه 21 شهريور 1387 - 9:4
    6
    موافقم مخالفم
     

    وقتی میام وچیزایی که امیر یا بقیه بچه ها نوشتن رو می خونم می بینم به چه چیزایی چقدر قشنگ بهشون نگاه می شه و من یادم می رفته که خودمم چقدر این ظرافتها و این حرفا رو دوست دارم تازه می فهمم چیزایی رو که دوست دارم خیلی بیشتر ازاون چیزی که فکر کنم خوشحالم می کنن و برام لذت بخشن ازهمتون ممنون که اینقدر میدونید واینقدرخوب می گید

    ارتش سرخ
    پنجشنبه 21 شهريور 1387 - 9:40
    5
    موافقم مخالفم
     

    راستی صالح نمی دونم چرا فکر کردی ازهمه کوچیکتری حالا .درمورد سوالت باید بگم خیلی کم پیش میاد که ادم اصل باشه منکه فکر نمی کنم این رو زا دیگه کسی اصل باشه ادما ازهم چیزای زیادی یاد می گیرن که اگه اسمش رو بزاریم تقلید دیگه اصلی باقی نمی مونه

    ابراهیم
    پنجشنبه 21 شهريور 1387 - 10:30
    -8
    موافقم مخالفم
     

    1- نمیدونم چقدر ماتئی ويسنی يک رو میشناسید؟ 3 تا کار ازش خوندم. 3 تا نمایشنامه با فضایی به شدت غریب. سه شب با مادوکس، داستان خرسهای پاندا به روایت ساکسیفونیستی که دوست دختری درفرانکفورت دارد و تماشاچی محکوم به اعدام و مخصوصا این آخری. فقط فکر کنید دیدن نمایشی که یکی از تماشاچیا بدون اینکه بدون متهم به اعدام میشه چقدر میتونه لذت بخش باشه. خوندنش فوق العاده است چه برسه به دیدنش.

    2- عقاید یک دلقک و طبل حلبی- اولی از هاینریش بل و دومی از گونتر گراس. مخصوصا دومی رو که شدیدا فیلمش رو هم پیشنهاد میکنم که به نظرم یکی از بهترینهای سینمای آلمانه

    3- DVDکنسرت غوغای عشقبازان استاد رو از دست ندید مخصوصا پشت صحنه هاشو. دیوانه کننده است لحظه هایی که تمرینات گروه رو نشون میده که فکر کنم تو منزل استاد باشه.

    4- "در واقع سينما و فيلمسازي براي من مثل هوا و نفس است و بنابراين در آن بخشنده هستم.""اينكه يك كارگردان نتونه واقعا از فيلمش لذت ببره خيلي زشته""سينما در واقع بهترين و نزديك ترين چيزي است كه من مي تونم بهش عشق بورزم،فكر نمي كنم اين احساس شبيه به حس رومئو و ژوليت باشه ولي بيشتر به احساسي كه جيمز ماسون نسبت به لوليتا داشت شبيه است. و اين احساس با توجه به شخصيت جيمز ماسون خيلي دردناك است.و اين حس همان چيزي است كه باعث مي شود يك فيلمساز كار كند و فيلم بسازد." چند تا نقل قول از پدرو آلمودوار تو یک مصاحبه مطبوعاتی که اساسا حالمو جا اورد

    5- ايشالا شرايطي فراهم بشه كه بچه‌ها بتونن هم عكس بذارن توي روزنوشت و هم فايل صوتي...

    6-http://www.4shared.com/account/dir/8810593/b0c1e721/sharing.html

    زیاده عرضی نیست. یا علی

    مریم
    پنجشنبه 21 شهريور 1387 - 13:35
    20
    موافقم مخالفم
     

    ام...هست که هنوز!

    پويان شريفي
    پنجشنبه 21 شهريور 1387 - 14:2
    -3
    موافقم مخالفم
     

    سلام. اين جا رو تازه پيدا كردم. از ديدن اين همه شور و علاقه در مورد سينما دارم پس ميفتم! از اين به بعد مشتري دايمي اينجام. نظرسنجي و يه عالمه حرف راجع به فيلم ها و كتاب ها و موسيقي هايي كه داريم و ديديم و شنيديم، واي خدا چرا زودتر اين جا رو پيدا نكرده بودم؟! من كه مرتب مي گردم تا اسم امير قادري هر جا سرچ شد بدون معطلي نقدش رو از سر تا ته بخونم.

    در ضمن بايد به مانا (مهتاب) هم بگم كه من عاشق Once هستم و در مورد گلن هنسرد دوست داشتني هم با شما كاملا موافقم. توي روزنامه اعتماد بود كه اولين بار با اين فيلم عاشقانه آشنا شدم، فيلمي كه بيش تر يك قطعه موسيقيه تا فيلم، يه نوشته خوب هم راجع به اين فيلم از نويد غضنفري در موردش بود كه معلومه يه آدمه خوره موسيقي اون رو نوشته و بيش تر از اين خوشحالم كه اون هم اين جا توي اين سايت هستش. مثل آخرين نقدش درباره فيلم مورد علاقم شب هاي زغال اخته يي من كه توش نوشته « شب هاي زغال اخته يي من قطعه جاز فيوژن (تلفيقي) مسحور كننده و محزوني است كه خيال دارد اميد به سبك غربي را از دل همين عبارت هاي ذاتا شرقي بيرون بكشد».

    مدت هاست همچين نوشته خوبي نخونده بودم.

    من هم عاشق سينمام و هم موسيقي و خيلي خوشحالم كه حالا اين جا رو دارم.

    منگ
    پنجشنبه 21 شهريور 1387 - 15:22
    11
    موافقم مخالفم
     

    محمد حسین آجرلو : دیروز یک پوستر از پول نیومن خریدم زندگی ... خاطره آقائیان : "فراسوی ابرها"ی آنتونیونی .... انگار رسوخ کرد .. کاوه : یکی اینکه کسی خبر نداد که پاواروتی مرده و کسی هم مثل من خیلی متاثر نشد ..... عطص : این را خوب می دانم که در دل کافه و کافه دار جایی برای من نیست... مهدی پورامین : (مصطفی جوادی) – هـامــون : آزمودم عقـل دوراندیش را......... بعد از این دیوانه سازم خویش را........ آی دکتر !! حمید دست قیچی : منصور : من داریوش گوش میدم . سحر همائی : مصطفي (از نوع جوادي) جان اين تصوير برداري اغما را هم دقت کرديم و به ظرافت هايش آگاه شديم .سطحش بالاست به خصوص براي يک کار تلوزيونی .... امید غیائی : چند وقتیه ذهن من و دوتا از بهترین دوستام در گیر "مرگ"ه. سحر همائی : کافه مان این روزها خیلی خوش آب و هواست . جواد رهبر : سلام...وای خدای من چه عکس توپی از کرت دونالد کوبین! همان هیجان توصیف ناپذیر. من زود بر می گردم با دست پر میام تا به جنگ تقدیر برویم...تا بعد . گمنام : ديگر حتي جادو هم كدوها را كالسكه نمي كند . سوفیا : راستی «نفس عمیق» را یادتان رفت. مصطفی انصافی : داخل پرانتز: اصولا من و علي طهراني صفا حرف هاي همديگر رو نمي فهميم ! سوفیا : به آقای علی تهرانی صفا: پوچ گرایی (البته راستش متوجه نشدم منظورتان از این کلمه دقیقا چیست)یک جهان بینی و دیدگاه...... خاطره آقائیان : با اون پارت دوم روزنوشت این دفعه خیلی صفا کردم.دستتون درد نکنه.منو یاد موهای پشت بلند پسرها انداخت و اون شلوار های گشاد شش پیله.یادتون میاد!؟چقدر خنده دار بودن. امیر رضا نوری پرتو : دهه ی 60 دهه ی باحالی بود. یعنی یه جوری بود. منگ : هر روز کلی کامنت به سینمای ما می رسه که گاهی به خاطر شتاب و عجله یا هر دلیل دیگه ای ، یکی دوتا از این کامنت ها گم و گور می شند .... حنانه سلطانی : چند روز پیش ماشین را زدم توی پارکینگ، چند متر آن طرف تر به نظرم آمد ماشین کنار خیابان ماشین خودم است! نمی دانم چرا بعدش یاد آگراندیسمان افتادم.... مصطفی جوادی ...سوفیا ، راستش من از توضیح دادن خودم متنفرم ... رضا : علی طهرانی صفا برای اطلاعت من مسلمانم ... آرمین ابراهیمی : جدا از این که چشمانِ بازِ بسته اصلاً فیلمی هنریه یا یه حرافیِ خسته کننده س مثلِ «بری لیندون» وَ «غلاف تمام فلزی» ... ندا میری : تجربه من می گه اونهایی که ظرفیت پذیرش آدمهای تازه تر رو ندارند و از افزایش شعاع حلقه صندلی های این کافه و هر کافه دیگه ای می ترسن، همونها اولین آدمهایی هستن که مجبورن بلند بشن و جاشون رو بدن به باقی و خداحافظ. . ______________________________________________________________ آوخ .... ما مزخرف نویسان گندستان .... وقتی که مقصود گزیده ایی از همین هاست ...آنوقت است که انگار بخواهی دوازده جلد "آتیلا" را یک هفته ایی بخوانی ، این حجم از مزخرف ، مخ آدم به فلان می رود.... بی چون و چرا ، همه در این مدت درگیر مزخرفات خود بوده ایم ، انگار که بر سر و روی خود گند زده ایم و زده ایم و زده ایم تا باشیم که مثلاً همینجا ، همین کافه (کافه که می گویم حالم از بهشت هم بهم می خورد) و صاحب کافه در این گند محدود باشد ، رفیقان و رفقا ، ما ، من و شما ، در این 12 ماه... ، غرق در لجن "بی خود" بوده ایم ،خب این لعنت حقیقت است دیگر ،هر "بودنی" در ذات خویش "مزخرف" است ، اما تکرار این لعنت در بازه ای محدود از زمان شاید که بسیار تخممصب باشد ، حماقت ، پوچ و این ردیف ، انگار که زمین (این گِردِ گوه مال شده خودمان) که همچنان که به دور خویش می گردد همواره به دور آن تک تخم سوزان هم گوه گیج می زند . بیایید دیگر اینهمه و این مقدار "مزخرف" نباشیم ، بیایید کاری کنیم که حالمان بهم نخورد ، بیایید آنطور باشیم که دیگر حالمان از همدیگر بهم نخورد ، نمی شود که نباشیم ، ... را نداریم ، اما می شود که کم باشیم ،در حد ارجاع ، در حد فحش چند حرفی ، بیایید دیگر مزخرف نباشیم .......... . ...

    حمید دهقانی
    پنجشنبه 21 شهريور 1387 - 17:0
    4
    موافقم مخالفم
     

    مجله شهروند امروز ستونی به اسم «بورس ایران» دارد که آقایی به اسم «پرویز گیلانی" می نویسدش که احتمالا یکی از کله گنده های بورس ایرانه. با وجود مطالب خواندنی زیاد در هر شماره این هقته نامه، اولین بخشی را که برای خواندن انتخاب می کنم، ستون همین آقای گیلانیه. جدا از جذابیت خود بورس برایم، دلیل اصلی که باعث شده اول کار سراغ نوشته های این آقا بروم، اینه که خیلی برام جالبه که این اقای گیلانی به قول امیر قادری از اون دسته ادماییه که وقتی چیزی رو دوست دارن، اونو قایم نمی کنن. مثلا همین 3، 4 شماره قبل بود که نوشته بود بعد از اینکه محمد جابریان، کسی که 30 درصد سهام فولاد خوزستان رو خرید، توانست اولین قسط خریدش که چیزی در حدود 272 میایارد تومان هست را پرداخت کند، عکس معروف این آقا را زده جای عکس هدیه تهرانی روی دیوار اتاق کارش. خیلی از ماها اگر شرایط این آقا را داشته باشیم، شاید فکر کنیم که گفتن حرفهای این جوری خیلی ضایعه و برای وجهه اجتماعی-اقتصادی ما چندان جالب نیست. بگذریم...

    برای نظر سنجی مانا:

    1- آواز "با غمزه چشم او، تمام شهر فرو می ریزد" از فیلم «خانه خنجرهای پرنده» که «ژانگ زیهی» اولین بار در قصر می خواند.(یکی از خوشترین روزهای زندگیم وقتی بود که قبل از تعطیل شدن سینما رودکی لاله زار، چند سانس پشت سر هم از صبح تا عصر، این فیلمو دیدم.) .بعدا که ساند تراک فیلمو خریدم، تا مدتها این آواز جزء معدود آهنگهایی بود که دلم نمی اومد از mp3 پلیرم پاکش کنم.

    2- اگر لالایی هم جزء آواز حساب شود، لالایی جادویی تیتراژ«بچه رزمری».

    3- ترانه «بنگ بنگ» نانسی سیناترا و اون ترانه ژاپنی قسمت اول بیل را بکش که اسم خوانندش یادم نیست و اسم خود ترانه چیزی در مایه های «شکوفه یا غنچه خونین» بود. همون ترانه ای که وقتی اورن ایشی، کارش به انجام

    می رسه شروع می شه.

    4- ترانه های گروه Soggy Bottom Boys(گروهی که جورج کلونی با رفیقاش در آه ای برادر، تو کجایی راه می اندازند). مخصوصا ترانه ای که در آن اجتماع انتخاباتی با آن قیافه های احمقانه و با نمک می خوانند و همه چیزو به هم می ریزند.

    5- آوازهای استاد شجریان برای دلشدگان. مخصوصا آواز«غلام چشم آن ترکم» که طاهر پس از خواندنش در پای معشوقش می میرد.

    آخرین فیلم تلخی که دیده ام، «حاجی واشنگتن» بود. مخصوصا اون سکانس بی نظیر تک گویی حاجی در عید قربان با شروع «آئین چراغ خاموشی نیست. قربانی خوف مرگ ندارد، مقدر است!» و صحنه آخر فیلم که حاجی در قایق نشسته. هنوز هم وقتی فکر می کنم که علی حاتمی چه عشقی به سینما داشته که در اون سالهای بلبشو، فیلمی با این کیفیت و چنین مراحل تولید دشواری ساخته، برق از چشمم می پره!

    سیاوش بیات
    پنجشنبه 21 شهريور 1387 - 20:16
    -4
    موافقم مخالفم
     

    آدم های هپروتی"هتل میلیون دلاری":1-تام تام اسکیت باز (جرمی دیویس)ذوق زده و دستپاچه خودش را به مامور ویژه اسکینر میرساند تا هتل میلیون دلاری را نشانش دهد،بلکه راز یک قتل مرموز فاش شود.توی آسانسور در کنار این ابر مرد قرار میگیرد با خود می اندیشد چه بگوید که حرف مهمی زده باشد.باکلی شور و شوق،کمی توهم و مقدار اندکی غرور میگوید:خانه ی یک مرد مثل قلعه ی او میماند.مامور ویژه (مل گیبسون)عبوس به نقطه ای خیره مانده و اصلا اهمیتی نمیدهد.مساله این است شنید یا نشنید.دوباره آرام تر از قبل میگوید:خانه ی هر مرد...قبل از اینکه حرفش تمام شودمامور ویژه بی حوصله با لحنی سرد پاسخ میدهد:شنیدم چی گفتی.تام تام جمع و جور شده در خود فرو میرود، ذره ای از عشق و علاقه اش کم نمیشود.(اون چشه؟دیوانه است؟یادمه خیلی زود این موضوع را فهمید.)2-الوئیس(میلا یوویچ )وسط یک روز کسل کننده چند جلد کتاب توی بغل گرفته بود و سیگار در دست ،خرامان از پله های ساختمان قدیمی هتل پائین میامد که تام تام جلویش سبز شد.(شما نباید سیگار بکشید بعضی وقتها آدم هایی که سیگار میکشند میمیرند.)الوئیس حواسش جای دیگری بود زیر لب پاسخ داد:(من نمیمیرم چون وجود ندارم. مثل یک داستان خیالی هستم.)ازمن نشنیده بگیرید الوئیس با اینکه داستان تخیلی دوست داشت و خودش را لای کتابها غرق میکرد اما به شکل واقعی حتی یک سطر از نوشته ها را نمیخواند.(الوئیس مثل یک سایه حرکت میکردبرای همین میشد داخل وجودش را دید.مثل روحی بود که روزها در جسمش زندگی میکرد و شبها کالبد خود را برای دیگران ترک میکرد.من همیشه میخواستم از او مراقبت کنم ولی ایزی میگفت نگران نباش هیچکس نمیتواند او را اذیت کند چون اصلا آنجا نیست.)وقتی الوئیس با پاهای برهنه روی اسفالت داغ خیابون نوک پا راه میرفت به تام تام حق دادم (الوئیس کسی بود که میشد به خاطرش زندگی کرد وفکر میکنم کسی که میشد به خاطرش مرد).شب وقتی تام تام تنها میشد خسته از آن همه خل بازی که تمام طول روز انجام داده بود توی وان حمام حالا یادآوری اشتباهات و عذاب وجدان بود که مغزش را قصابی میکرد{این کلمه"قصابی"من را یاد جلد دوم بیل را بکش میاندازد.آنجایی که عروس غافلگیر شده از همجنس مصمم خود سوال میکند:تو به اون شاتگان مسلطی؟و زن خشمگین بدون ذره ای تردید پاسخ میدهد:ازاین فاصله قصابی میکنم باهاش.} بعدش میرفت کنار پنجره مینشست ودر سکوت و تاریکی به پنجره های روشن آپارتمان روبرو نگاه میکرد.صدای گنگ خنده و شادی آدم ها را میشنید.چند تا شمع لب پنجره روشن میکرد.آرام به منظره نورانی چراغهادرمسیر باریک و خلوت خیابان چشم میدوخت.پشیمانی یک آدم هپروتی مثل تام تام در نوع خود جالب است مثلا بعد از دویدن با گام های بلند روی پشت بام خیس هتل (بعد از اینکه پریدم متوجه شدم زندگی بدون عیبه،بهترین چیزه،پر از سحر و جادو ، پر از زببایست.پراز موقعیتهای مختلف ، تلویزیونها و پر از چیزهای شگفت انگیز )3-دیکسی شیرماهی گیتاریست،درد دندان به مغزش زده (عضو گروه موسیقی بیتلا بوده فقط اون گروه ازهمچین چیزی خبر ندارند.)4-ایزی(مقتول)هنردوست افسرده و دپ زده{کلمه "دپ زده" را از نوید قرض گرفتم}(ایزی با ولگردها وسرخپوستها زندگی میکرد،در نهایت به شکل عجیب و مشکوکی میمیرد.خوشحال میشود اگر بفهمد مرگش باعث شده ما همه دور هم جمع شویم و همه چیز از کانال 6پخش شود...)کدام یک از این هپروتیها قاتل است؟اگر وقت کردید به وبلاگ من سر بزنید.http://michaelmadsen.blogfa.com/

    جواد رهبر
    جمعه 22 شهريور 1387 - 0:34
    16
    موافقم مخالفم
     

    سلام بر رضا کاظمي که در عين ناباوري دو فيلمي را اسم آورد که ساندتراک هايشان هميشه مرا ديوانه کرده اند... اما بايد همين جا اعتراف کنم که لارس فون ترير اصلا از کارگردان هاي محبوبم نيست اما سليقه موسيقي اش را بي نهايت قبول دارم چون بي نظير است چيزي در حد ويم وندرس است در اين زمينه. «شکستن امواج» را هم دقيقا به خاطر ترانه هاي طلايي اش دوست دارم که اکثرا از گروه هاي راک پراگرسيو دهه هاي شصت و هفتاد گرفته است. کليد ورود به دل فيلم هم در دل همين قطعه هاست... براي رضا کاظمي که گفته هيچ گاه شايد ساند تراک اين فيلم را گير نياورد قطعه اي را به ارمغان آورده ام. انتخاب سختي بود اما چون مي دانستم کاوه اسماعيلي عزيزم هم Jethro Tull را خيلي دوست دارد اين قطعه را از ميان آن همه ترانه هاي طلايي (که جانم براي تک تک آنها در مي رود) انتخاب کردم:

    http://javadrahbar.googlepages.com/11-Cross-EyedMary.mp3

    تا بعد

    ساسان.ا.ک
    جمعه 22 شهريور 1387 - 1:15
    4
    موافقم مخالفم
     

    به رضا کاظمی: نه دکتر جون نمی شناسمش. دیگه گفتم خواف شهر کوچیکیه. رشتخوار هم که حالا واسه خودش شهرستان شده.

    به خاطره: اون جمله ای که واست نوشته بودم ربطی به حرفایی که باهات زده بودم نداشت ها.

    به سوفیا: نه موافقت نیستم. چه چیز جالبی داره؟ با دیدن اولین سکانس این سریال گفتم که اینا تصادف می کنند و دختره می میره. اون موقعیتی هم که پسره توش گیر کرده بوده درست در نمیاد دیگه. اصلاَ چه انتظاری از این آدم میره؟ دارم دنبال چیزای خوب می گردم ها. یا مثلا چیزی که الان در موردش دارن صحبت می کنند که این سریال رابطه ی عروس و مادرشوهر رو داره بهبود می بخشه ( یک دقیقه سکوت برای هضم شدن این مفهوم درخشان ). دیگه از سخنرانی هاش هم گذشتیم. خلاصه که نه حاضر نیستم در مورد این سریال چیزی بگم. ولی میخوام به سریال شبکه 2 اشاره کنم که واقعاَ نقش عظیمی در ترویج خرافات تحت لوای مذهب و آیین مذهبی ما داره. بعد از اتمام سریال هم احتمالاَ تقدیر و تشکر میشه ازشون بابت اینکه مفاهیم ارزشمند دینی را ترویج داده اند.

    به امیرخان: واقعاَ این که گفتی اسکار بازیگری حق مرجانه گلچینه جدی بود؟ تعجب می کنم. بازیش خوبه نه به اون اندازه دیگه.

    راستی سریال رضا عطاران رو دوست دارم. چون واقعاَ منو می خندونه. و شاید مهمترین حسن سریال هم همین باشه. موضوعش که به شدت تکراریه هرچند که موقعیت های طنز خوبی رو از دل همین موضوع درمیاره. اما بطور کلی طنز رضا عطارانی یک طنز سخیفیه. نمی دونم چه علاقه ای داره که همش از دستشویی حرف میزنه. حالا هم که بند کرده به چیز. چیز دیگه.

    علي
    جمعه 22 شهريور 1387 - 1:56
    -11
    موافقم مخالفم
     

    نيما حسني‌نسب چند وقت پيش اشاره كرده بود، به امير قادري رشك مي‌برد كه اين‌قدر كافه‌اش در سايت سينماي ما پررونق است و ديگر اينكه امير مدتي است از چيزهايي كيف مي‌كند كه سابقه نداشته (نقل به مضمون). اين موضوع به خودي خود بد نيست و علائق نسبتاً جديد جناب قادري تاكنون آزاردهنده نبوده ولي اين اظهارنظر راجع به سريال مهوع و ضعيف بزنگاه ديگر از آن مواردي بود كه نمي‌شد درباره‌اش ساكت ماند. مرحوم جهانگير پارساخو كه از طراحان بنام جدول در كشور بود و به‌تبع كار و مطالعاتش، اطلاعات عمومي وسيعي داشت، در مصاحبه‌اي گفته بود كه هر بار مي‌خواهد جدولي طرح كند و در معناي كلمه‌اي اندكي شك دارد حتماً به فرهنگ لغت مراجعه مي‌كند چون نسبت به كارش و تاثيري كه در جامعه مي‌گذارد بسيارحساس و مراقب است (باز هم نقل به مضمون). چنين اعتقادي واقعاً مايه مباهات است چه كساني كه با جداول او آشنا هستند مي‌دانند كه چه احاطه كم‌نظيري نسبت به اطلاعات عمومي داشت و وقتي كه مثلاً راجع به موضوع سينما جدول طرح مي‌كرد تقريباً تمامي مطالب سينمايي بود كه كار بسيار سختي است و نياز به تبحر بالايي دارد. حالا جناب قادري كه به يك منتقد بيش‌فعال تبديل شده آن‌قدر اعتماد به نفس پيدا كرده كه با ديدن يك قسمت از سريال مبتذلي چون بزنگاه كه تا امروز حدود 10 قسمت آن پخش شده چنين اظهارنظر مشعشعي مي‌كند. لابد اميرخان حواس‌شان به فيلمنامه كشدار و نچسب، هدردادن استعداد بازيگراني چون محمود بهرامي و علي صادقي، تكرار بازي تيپيك لولايي و نيكخواه، بلاتكليفي مرجانه گلچين با ديالوگ‌هاي آبكي (صد رحمت به سريال آينه) و نشان‌دادن بي‌منطق و تكرارشونده رفتارهاي زننده‌اي چون استفراغ‌كردن، نبوده است به جز قسمت اول، بقيه قسمت‌ها تاكنون باجي به هم نداده‌اند و يكي از يكي ضايع‌تر بوده است. فقط خوش به حال امثال عطاران كه سوراخ دعا را پيدا كرده‌اند و چنين مهملاتي مي‌سازند و پول خوبي به جيب مي‌زنند، گور پدر وجدان كاري و احساس مسئوليت و بيت‌المال. از چنين مثلاً هنرمنداني انتظار بيشتري نداريم ولي از جناب قادري كه منتقد محبوب ما بوده (و كماكان هست) و بسياري از نظراتش حجت فيلم ديدن و كتاب خواندن ماست خيلي بيشتر توقع داريم. كسي كه به ژان پي‌ير ملويل و جان فورد ارادت دارد، قدر صداي اسماعيلي كبير روي صورت پل اسكافيلد (مردي براي تمام فصول) و مرحوم هادي اسلامي (سرب) را مي‌داند، حواسش به چشم‌هاي مضطرب آلن دلون در دو فصل سرقت سامورايي و موشانه‌كردن ريچارد كرنا در پليس هست و از خواندن مطلب "دو نامه" در شماره 183 فيلم و ديدن شن‌هاي گرم و روشن صحرا در لورنس عربستان لذت برده، بايد حواسش را بيشتر جمع كند. راستي چند شب پيش فيلم كلاه از برنامه سينما اقتباس پخش شد كه از يك هفته پيش، خبر نمايشش را داده بودند كاش راجع به اين يكي مطلب نوشته بودي و ملت را ترغيب مي‌كردي به ديدن.

    امیر: شاید نظرم را قبول داشته باشی، شاید نه. ولی باور کن بی‌مطالعه حرف نزدم. به هر حال خیلی ممنونم از توجه‌ات.

    پرهام
    جمعه 22 شهريور 1387 - 2:16
    12
    موافقم مخالفم
     

    دمت گرم امیر خان! با تعریفت از بزنگاه کلی حال دادی! حالا چرا یه قسمت؟ حیف نبود؟

    متاسفانه سایت شما الان شروع کرده به منعکس کردن بازتاب های منفی و یه عده نون به نرخ روز خور هم هی صحه می ذارن بر چرندیات مهمل نویسان.

    اون اسکار نقش مکمل زن رو خوب اومدی!...انصافا عجیب بازی می کنه مرجانه گلچین! حرکاتش میمیک صورتش... عطاران از کجا مفهمه اینارو باید بیاره...؟ همه بد جوری به نقششون میان. از اون بچه هه خدا می دونه چی جوری بازی میگیره ...

    یعنی اتمسفر کار فوق رئاله...

    تمام فکر و ذکر مارو برد طرف خودش مرتیکه کار بلد :)

    hamed
    جمعه 22 شهريور 1387 - 3:19
    13
    موافقم مخالفم
     

    فقط ميخوام بگم هر جا ميتوني چيزي از اين سريال عطاران بنويس...ميبيني كه اين جماعت چه طور افتادن به جون سريال...به عنوان كسي كه عاشق سريالاي عطارانه اعصابم بدجوري خراب ميشه طرف اسمش منتقده ده بار تكرار كرده اين سريال معلوم نيس هجوه يا طنز؟! ميبينيد همه ي زورشو زده اينو تونسته بگه...همه بي سواديم از كارشناس برنامه نود بگير تا منتقد خبرگزاري(!)...بايدم تو همچين وضعي بيان به تارانتينو بگن "نابغه ي تقلبي" !

    فقط جون عزيزت يه جا از بنگاه بنويس...

    اندي راديك هم من سالهاست كشف كردم اميرخان ...اون موقعها كه ضرب سرويساش بيشتر از حالا بود البته بهتر بود گيرم كمشورتر بود....

    مصطفي انصافي
    جمعه 22 شهريور 1387 - 3:42
    -30
    موافقم مخالفم
     

    1- خیلی وقته که درست و حسابی٬ اون جور که دلم می خواد اینجا ننوشتم. بیشتر به خاطر این که این روزها کلا کمتر به اینترنت سر می زنم. البته سعی می کنم حرف های بچه ها رو بخونم و واقعا این روزها از خوندنشون لذت می برم. مثل همین کامنت اخیر صوفیا علیه السلام! که انگیزه ی نوشتن شد.

    2- این روزها ریچارد کلایدرمن زیاد گوش می دهم. توی آلبوم silver pine یک قطعه ای هست با عنوان je taime و البته همه می دانند که یعنی چه. این از آن آهنگ هایی است که اگر روزی فیلم ساختم دوست دارم بی دلیل بگذارمش توی فیلمم.

    3- سگ های پوشالی رو دیدم و بعد نقد جواد طوسی رو توی شهروند چند شماره قبل خوندم و این که طوسی داشت اثبات می کرد که خشونت در ذات و فطرت انسانه و این حرف ها... و بعد یاد حرف های پرویز نوری افتادم که می گه یعنی چی این خشونت توی فیلم های دوره ی آخرالزمون؟! به حافظه ام رجوع کردم و دیدم که خیلی وقت ها ما به جای این که به فیلم هایی که می بینیم واکنش نشون بدیم به آدم های دور و برمون واکنش نشون می دیم. این که احمد میراحسان به بهانه ی جشن انجمن منتقدان و نویسندگان یهو وسط مطلبش می نویسه "به آشغال های کویینتین تارانتینو می گویند فیلم خوب" در حالی که تو همین جشن از امیر قادری تجلیل شده از همین دسته. یا همین یادداشت اخیر سعید عقیقی که امیر هم جوابش را داد و به نظرم نباید می داد. چون به قول خودش استاد نیازی به دفاع ما ندارد.

    4- یادم افتاد که عقیقی در همان یادداشت از سرجیولئونه با عنوان یک فیلمساز متوسط نام برده بود که خیلی عصبانی شدم. با تمام احترامی که برای آقای عقیقی قائلم و کلی چیز ازشون یاد گرفتم باید بگم اگه ایشون دم پر بنده بودند با کمال احترام خرخره شون را می جویدم!!! چون معتقدم هرکس بر حسب سلیقه اش حق داره از فیلمی خوشش بیاد یا بدش بیاد. اما حق نداره یک اسطوره ی فیلمسازی را این شکلی نقد کنه. البته استاد نیازی به دفاع ما ندارد. جایی از فیلم٬ زشت به گروهبان می گوید: توبمیری دلم می خواست خدا خودش یه جوری ادبت کنه... ما بنده هاش که از پس تو گامبو برنمی آییم... باشه تا بعد با هم تسویه حساب کنیم...

    مریم.م
    جمعه 22 شهريور 1387 - 7:28
    -5
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    اميدوارم حال همه خوب باشه

    اين از اون چيز هايي که نمي تونم بگم دیروز تولد يکسالگيم توي اين کافه

    شرح کردن اين موسيقي غير ممکن است ان را فقط بايد شنيد و احساس کرد

    از کتاب تاريخچه ي موسيقي راک

    جوکر
    جمعه 22 شهريور 1387 - 16:4
    -8
    موافقم مخالفم
     

     من تازه واردم به زودی با نظراتم خودمو نشون میدم...

    امیر: دوست عزیز سلام. آدرس وبلاگ‌ات رو درج نکردم؛ چون نمی‌تونیم در این سایت مسئولیت سایر پایگاه‌ها رو بپذیریم. ولی از حضورت خوشحال می‌شیم. (شعار وبلاگ‌ات رو هم خیلی دوست داشتم راستی!)

    سوفیا
    جمعه 22 شهريور 1387 - 20:5
    11
    موافقم مخالفم
     

    آقا من دربارهء اون مستنده نوشته بودم که اسمش rock allemand, rock planant است کامنتم مثل اینکه گم شده

    شقایق
    جمعه 22 شهريور 1387 - 20:10
    -1
    موافقم مخالفم
     

    آقای قادری شدیدا باهاتون درباره ی مرجانه گلچین موافقم . اصلا فکرشم نمی کردم تو کار طنز اینقدر راحت بازی کنه. به جز اون حضور بچه ها تو کارای عطاران که همیشه هست .البته در کنار خیلی موارد دیگه

    سوفیا
    جمعه 22 شهريور 1387 - 20:25
    -2
    موافقم مخالفم
     

    بازی دیشب با مس کرمان یکی از معدود مواردی بود که من پای یک بازی فوتبال وطنی نشستم و تماشا کردم. هر دو تیم در حد استاندارد بالایی کار می‌کردند و برای چنین بازی دیدنی و هیجان‌انگیزی باخت آنقدرها مهم نیست. یک جا که دوربین رفته بود کنار زمین میرزایی برگشت گفت: این هم افشین قطبی با عینک تازه‌ای که روی صورتش نقش بسته...( تا حالا شنیده بودید عینک روی صورت کسی نقش ببندد؟) سر بازی پریشب انگلیس با کروواسی وقتی یکی از بازیکن‌های کروواسی اخراج شد, پیمان یوسفی گفت: وضعیتش گل بود به سبزه هم آراسته شد.

    و در آخر اینکه معلوم شد مربی کروواسی بی‌خود اینقدر خوش‌تیپ و خوش‌قیافه نیست. چرا که آهنگساز و نوازنده گیتار هم هست و توی مصاحبهء بعد از بازی گفت که انگلیس خوب بازی کرد و برد حق‌شان بود....


    شنبه 23 شهريور 1387 - 0:45
    4
    موافقم مخالفم
     

    baraye mana

    taraneye akhare filme closer.vaghti damin rice mikhoone:so it is......(blowers duaghter).....


    شنبه 23 شهريور 1387 - 7:56
    2
    موافقم مخالفم
     

    به آخر فیلم رسیدم.اونجا که سوپر ولگرد قصه ما لباسهاش رو تن کرد و به آسمون خیره شد تا «نور» رو ببینه؛ درست بعد از اینکه هدف زندگیش رو پیدا کرد و تبدیل شد به «کریستوفر جانسون مکندز». اون پدر و مادرش رو بخشیده بود، عاشق شده بود و حالا منتظر دیدن اون نور بود. آره....این همون پسریه که خواهرش در وصفش میگه: «شکنندگی کریستال به خاطرنازکیش نیست که به خاطر ظرافتشه.» به صورتش نگاه کردم و اون لبخند آخرش و باور کنید اون لحظه التماس میکردم که این قصه تموم نشه، ولی.... کریستوفر دیگه رفته بود. میدونید، میخوام بگم چرا کریس با هزار درد و رنج و زحمت لباسهاش رو پوشید و بعد رفت کناره پنجره؟ (یادتون هست اون دستای لرزونی که زیپ کاپشن رو بالا میکشید) اون همه زور و تلاش برای لباس تن کردن فقط برای اینه که کریستوفر هنوزم آمادهء رفتنه، آمادهء سفر. حتی وسیله ای که مثلا توش توقف میکنه تا خودش رو پیدا کنه یه اتوبوسه! وسیله ای که اصلا به وجود اومده برای سفر، برای رفتن. وای خدا! سلوک رو میبینید یا نه؟ تو رو خدا به من بگید حالا «نور» رو میبینید یا نه؟ پ.ن:دلم میخواد بنویسم بعد از خوندن این جمله برنارد شاو بود که این کامنت رو گذاشتم:«شادی مثله ثروت میمونه، اگه تولیدش نکنی حق استفادش رو نداری.»(میدونم بی ربط بود) پ.ن2:پس این پروندهء into the wild چی شد، نکنه چاپ شده و من نخوندم.

    امیر: جمله برنارد شاو عالی بود و این که اون پرونده توی شماره مهر مجله فیلم چاپ می‌شه. (همینی که می‌آد) - خیلی هم دوسش دارم!

    صالح
    شنبه 23 شهريور 1387 - 8:6
    -3
    موافقم مخالفم
     

    دو چیز یادم رفت اول اینکه اسمم رو پای مطلب into the wild بذارم(آخر میدونید که این «اسم» خیلی مهمه!). دوم اینکه بگم ایم فیلم تلخ ترین و شیرین ترین فیلمیه که الان یادم میاد!

    مریم.م
    شنبه 23 شهريور 1387 - 11:49
    -7
    موافقم مخالفم
     

    سلام اميدوارم حال همه خوب باشه بالاخره مانا خانم اومد و با يه نظرسنجي باحال (که البته بعضي فيلم هاش زیاد به سن من قد نميده ولی گیر میارم) وقتي کامنت رو خوندم يه چيز هاي مبهمي از مخصوصا مري پاپين که خيلي دوسش دارم و بعضي از فيلم ها که اصلا موسيقيش يادم نمياد تو ذهنم بود ولي اين نظرسنجي باعث شد خيلي از فيلم هاي ديگه رو بشناسم واااي که اين رابطه ي موسيقي و فيلم رو چقدر دوست دارم و کامنت بعدي سعي ميکنم چند تا از علايقم رو بگم یه چیز تازه یادم اومد ولی یدونه که خیلی خوب یادمه کلترال اون صحنه که اهنگaudioslaveشروع میشه اخ که چقدر اون نگاه تام کروز و اون نوری که توی چشم های گرگ هاست رو دوست دارم اقا فرزاد توصیفتون چقدر خوب بود یادمه وقتی برای دومین بار داشتم فیلم رو میدیدم چراغ های اون ساختمون اون ور خیابون با چراغ های خیابون فیلم چطوری یه حسی به من میداد که اخر سر همه ی اونا خاموش و من مونده بودم و با چراغ های کلترال) تلخ ترین :فعلا یه دونه اونم دزد دوچرخه وااي خداي من براي يه لحظه شکه شدم اين جمله ها رو خوندم برا من که فقط 16 سال دارم و شايد کوچکترين عضو اينجا باشم که هر روز مياد سر ميزنه، خيلي مهمه که وقتي بزرگتر شدم بگم يه جايي مثل اينجا،اين بچه ها بود که تو اون زماني که تو اوج کشف کردن ها بودم خيلي از نکات زندگي ،خيلي از چيز ها رو تو اينجا کشف کردم و مطمئنم خيلي از شما ها که شايد هم سن من بوديد ميدانيد که وقتي آدم يک چيزي را براي نخستين بار ميفهمه، براي نخستين بار درکي از موضوعي رو ميکنه چه لذتي داره چطور ممکنه اين حرف هايي بود که توي طول مدرسه هي تو سرم وول مي خورد چه لذتي بردم وقتي اينجا رو پيدا کردم-اصلا يه جور محرک و انرژي زا بود-حالا ريحانه خانم چه جالب منم 16سالمه و شايد من وتو کوچيکترين عضو اين جا باشيم و افتخار کنيم-شعر اخر که ديگه خيلي حال داد من شايد نصف تجربيات و اطلاعات و هر آن چيزي که خودتان هم ميدانيد نداشته باشم.من فقط يه دوستدار سينما،يه عاشق سينما،يا يه عاشق اين کافه هستم.تازگي ها احساس ميکنم بيشتر عاشق اين کافه شدم منم به خاطر زیاد بودن عذر می خوام

    امیر: «داشتم فیلم رو میدیدم چراغ های اون ساختمون اون ور خیابون با چراغ های خیابون فیلم چطوری یه حسی به من میداد که اخر سر همه ی اونا خاموش و من مونده بودم و با چراغ های کلترال» این یعنی خوب فیلم دیدن؛ و این یکی جمله: «ميدانيد که وقتي آدم يک چيزي را براي نخستين بار ميفهمه، براي نخستين بار درکي از موضوعي رو ميکنه چه لذتي داره »

    ابراهیم
    شنبه 23 شهريور 1387 - 12:29
    4
    موافقم مخالفم
     

    1- تعجب میکنم از تعریفایی که از سریالهای مزخرف این روزا میشه. سریال عطاران که مزخرف و هیچ برای گفتن نداره( البته از بازیای خوب سریال نمیشه گذشت مخصوصا دلدار گلچین و بازیگر خردسال که نقش بچه عطارانو بازی میکنه)

    2- حمید خان دهقانی این دو تا رو شدیدا هستم

    ترانه های گروه Soggy Bottom Boys(گروهی که جورج کلونی با رفیقاش در آه ای برادر، تو کجایی راه می اندازند). مخصوصا ترانه ای که در آن اجتماع انتخاباتی با آن قیافه های احمقانه و با نمک می خوانند و همه چیزو به هم می ریزند.

    آوازهای استاد شجریان برای دلشدگان. مخصوصا آواز«غلام چشم آن ترکم» که طاهر پس از خواندنش در پای معشوقش می میرد.

    3- دارم مارتین ایدن رو میخونم. برای اولین باره و دارم لذت میبرم. فضای قصه به شدت شبیه ناطوردشته فقط زودتر از اون نوشته شده.

    4- دلم برای آرامش تنگ شده،آرامش ذهنی .کسی راهی بلده؟

    همین.

    صوفیا نصرالهی
    شنبه 23 شهريور 1387 - 14:42
    -5
    موافقم مخالفم
     

    مهتاب جان متاسفانه به نظر سنجیت دیر رسیدم در نتیجه خیلی از ترانه هایی که تو ذهنم بود رو خودت و مصطفی جوادی گفتین. اونایی رو که تکراری نمی گم دیگه.(و البته با یه تشکر از آقای دهقانی برای شجریان" دلشدگان") "مرد تنهای" رضا موتوری از اون ترانه هایی هست که بعد از اینکه روی فیلم شنیدم برام خیلی عزیزتر شد. هر چند ترانه ی گنجشگک اشی مشی برای من یعنی فرهاد و زندگی و کودکی و همه چیز ولی با این حال سکانس آخر "گوزن ها" که پری زنگنه این ترانه را می خواند باز هم برایم دوست داشتنی است.(گرچه گنجشگک اشی مشی پری زنگنه را جدا از فیلم و تصویر خانه ای که سید و قدرت در آن هستند، نمی توانم گوش کنم.) ابی در "کندو" هم که فراموش نشدنی است و فریدون فروغی در "تنگنا" که این دو تا ترانه هایشان بیرون از فیلم هم همان قدرت و تاثیر را دارد. حالا ابی و فرهاد و فروغی را قبل از انقلاب داشتیم و بعد از انقلاب تنها کسی که ترانه ای در فیلم خوانده که خارج از فیلم هم صدها بار می شود به آن گوش داد و نیرو و انرژی و قدرت و تاثیر فیلم را در آن دید، چاووشی "سنتوری" است. که قبل از دیدن سنتوری تمام ترانه هایش را حفظ شدم و حال و هوای فیلم را با آن که ندیده بودمش با تمام وجود درک کردم.(وای از آن ترانه ی "من با زخم زبونات رفیقم" آن هم وقتی که انقدر با غصه عزیزم عزیزم می گوید. خود خود علی سنتوری است.) فیلم های خارجی مثل "once" و " مک کیب و خانم میلر" و "بیل را بکش" و بقیه را هم که مصطفی و مهتاب بیشترشان را گفنتد و البته "حادثه توماس کراون" که امیر گفت و این هم از آن ترانه هایی بود که حتی قبل از دیدن تیتراژ فیلم برایم عزیز بود چون با صدای فرهاد شنیده بودم و وقتی روی تیتراژ شاهکار و استثنایی فیلم شنیدم دوستداشتنی تر هم شد.(این دوستداشتنی"تر" شدن صفت خیلی مهمی است!چون معمولا وقتی چیزی را یک بار شنیده ای و دوست هم داشتی دیگر هر تنظیم و اجرای دیگری ممکن است به دلت نشیند که تهدیدی برای خاطراتت به حساب می آید که با آن نسخه ی اولی که شنیده ای شکل گرفته اند.) اما ترانه ای که هنوز گفته نشده "شبهای طولانی" ادی ودر برای فیلم "in to the wild" است که همان اول فیلم که روی تیتراژ آمد فهمیدم که حتما از فیلم خوشم می آید. یک ترانه ی دیگر هم یادم آمد.ترانه ی "rien de rien" ادیت پیاف را خیلی دوست داشتم ولی وقتی فیلم"la vie en rose" را دیدم بیشتر از آن اجرایی خوشم آمد که ادیت پیاف مریض و خسته و بی حوصله نشسته بود و چارلز دومون تنظیم کننده آهنگ می آید و ترانه را برایش اجرا می کند و ادیت پیاف در اوج مریضی و بدخلقی سرحال می اید و میبیند که این ترانه زندگی اش است. کاری به زندگی و شخصیت پیاف ندارم ولی آدمی که در آن حال و روز با شنیدن این ترانه فهمیده که ترانه عمرش را پیدا کرده حتما هم موسیقی را خوب می شناخته و هم زندگی را. پ.ن:این نظرسنجی ها خیلی کیف دارد.مرسی از کاوه و مهتاب و نظرسنجی هایشان و این که مصطفی بیصبرانه منتظر نظرسنجی تو هم هستم که حدس میزنم باعث شود کلی بهمان خوش بگذرد.

    سینمای ما - برای من هم عجیب بود که چرا هیچ کدوم از بچه‌ها به این ترانه سنتوری اشاره‌ای نکرده بودن.

    فواد
    شنبه 23 شهريور 1387 - 18:56
    8
    موافقم مخالفم
     

    سلام امير.خوبي؟24 ساعت از مرگ عطاالله كاملي ميگذره ولي سايت هيچ اشاره اي بهش نكرده.واقعا در عجبم.آخه تو كه دوبله باز بودي و هستي.كاملي هنرمند بزرگي بود.صداي راينهارت تو ارتش سري و صدها نقشه ديگه كه همهممون باهاش كلي خاطره داريم مگه به اين زودي يادت رفته؟

    امیر: ممنون فواد جان از توجه‌ات. به دلیل یک اشتباه کوچولو؛ خبر فوت استاد از صفحه اول سایت حذف شد. ولی مظمئن باش جبران می‌کنیم.

    سرپیکو
    شنبه 23 شهريور 1387 - 20:10
    14
    موافقم مخالفم
     

    سلام به همه دوستان

    اینجا چقدر باصفاست. دم همتون گرم.

    رضا خاندانی
    شنبه 23 شهريور 1387 - 21:5
    -3
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    اول از همه به علی:اگه امیر قادری از سریال عطاران تعریف نمیکرد باید متعجب میشدیم. چون امیر همیشه با بقیه منتقدا فرق داره و اونم همینجاهاست که نشون میده مستقل و حرفا حرف خود خودشه.

    دوم اینکه :امیر جان از امیر رضا نوری پرتو خبری نیستا؟! این دفعه ی چندم میپرسم به نظرم خیلی جاش خالیه

    و نظر سنجی مانای عزیز:با خیلی از ترانه هایی که بچه ها گفتن حال کردم و میکنم ولی شب یلدای پور احمد یه چیز دیگست . به نظرم بهترین فیلمیه که تونسته از موسیقی به بهترین شکل ممکن استفاده کنه

    تونی راکی مخوف
    شنبه 23 شهريور 1387 - 22:50
    -6
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    الان حدود 5 دقیقه ای است که از طریق زیرنویس شبکه 3 مطلع شدم استاد عطا ا... کاملی از دنیا رفتن.

    به عنوان یه دوبله باز اون هم از نوع تخصصی به همه دوبله بازها و از جمله خودم تسلیت میگم.

    ولی هیچ دوبله بازی استاد رو فراموش نمیکنه. مخصوصا با فیلمهایی مثل شخصیت و جدال در اوکی کرال و ... که صدای استاد رو در آرشیو دل و خاطر ما ضبط کردن..

    فقط به آخرین دیالوگ فیلم شخصیت با صدای استاد به جای شخصیت پدر اکتفا میکنم. .... ارادتمند پدر....

    این پایان نیست..............

    محمد
    يکشنبه 24 شهريور 1387 - 0:4
    -1
    موافقم مخالفم
     

    بهترین صحنه ترانه ی فیلم فقط مری پاپینز. خاصیت این ترانه اینه که اونقدر تلخه که آدمو یاد همه بدبختی هاش می اندازه ولی از اون طرف فضاسازی صحنه حرکت برت و بچه ها از کنار پارک اون قدر پرامیده که این بدبختی ها رو همه رو کوچیک و بی اهمیت نشون میده و اون موقع است که آدم احساس می کنه خیلی خوشبخته. ترانه اول بیل را بکش( بنگ بنگ عزیزم به من شلیک کرد ) شاید جز ده دترانه برتر عمرم باشد. واقعا فوق العاده است با این که فیلم بیل را بکش را اصلا دوست ندارم همیشه در مقابل این ترانه به زانو در آمده ام. امید بزرگترین سرمایه آدمی است. رستگاری در شاوشنگ را بالاخره پس از هفت هشت سال انتظار دیدم . حالا فهمیدم چرا درimdb بهترین فیلم تاریخ سینماست. هر کس این فیلم را ندیده حقیقتا لذت بزرگی را از خودش و زندگی اش محروم کرده است. یک کشف جدید در تاریخ سینما انجام دادم . کمدی رومانتیک های انگلیسی . بخصوص اونهایی که هیو گرانت توش هست از دست نباید داد.

    امیر: اگه منظورت ترانه «چیم چیمی‌نی چیم چیمی‌نی چیم چیم چری»، توی مری پاپینزه که منم عاشق اشم.

    سوفیا
    يکشنبه 24 شهريور 1387 - 0:10
    -12
    موافقم مخالفم
     

    یک جلد مارتین ایدن نو برای خودم خریدم. حس می‌کنم چاپ شدنش بعد از این همه سال تو این موقعیتی که دارم تصادفی نیست چون هر چی بیشتر می‌خونمش بیشتر می‌فهمم این درست همون چیزی بود که الان احتیاج داشتم. برای اینکه همه مفاهیمی که فکر می‌کردم اعتقاد بهشون برام بدیهی‌یه همهء اون درد و راز و رنج و عشق که در طی سالها سعی کردم فردیت خودم رو براساس اون شکل بدم بی‌معنا شده بودند و خودم خبر نداشتم. حالا باید دوباره کشفشون کنم. درباره‌اش فکر کنم و امتحان کنم و باور کنم. این کتاب رو فقط طوری می‌تونی بخونی که تجسم کنی خود مارتین هستی و همه چیز رو باهاش از سر بگذرونی و زندگی کنی و باهاش بمیری. ایمان بیاری و بعد ایمانت رو از دست بدی و به چشم خودت ببینی که چطور زمین زیر پات از تکیه‌گاه تهی می‌شه. وقتی اون اندوه خاص به عمق وجودت نفوذ کنه و توی تن و روح‌ت پخش بشه و از اینکه هنوز می‌تونی اون رو داشته باشی مست و نشئه بشی. وقتی بارها بخونی که چطور مارتین بعد از اینکه زندگی والا رو شناخت مجبور شد دوباره بره توی اون محیط کثیف و پست‌ی که بهش تعلق داشت و حس می‌کنه عذاب آدمی رو که می‌دونه دیگه به هیچ جا تعلق نداره. دیگه نمی‌تونه خودشو با محیطی که براش ساختند تطبیق بده. لذتی رو چشیده- لذت جهان والا- که تا ابد سرگردان دنبال اون خواهد بود و بهش نخواهد رسید.....

    همه جا پیشمه. تو رختخواب می‌برمش و تک تک جمله‌هاش رو بارها می‌خونم و لمس می‌کنم و توش فرو می‌رم.

    این کتاب با هیچ کتاب دیگه‌ای قابل مقایسه نیست. کتاب نیست. چیزی یه که اندوه و آتش و درد مقدسی رو بهت هدیه می‌ده. سفری یه به عمق تجربه‌ای که فقط تنها می‌تونی باهاش روبرو بشی. فقط تنها.

    سوفیا
    يکشنبه 24 شهريور 1387 - 0:19
    -2
    موافقم مخالفم
     

    بعد یه نفر دیگه‌شون اومد و گفت: این قهرمان آشغال باز دردسر درست کرده؟ حالا هر کی دیگه جای من بود می‌گفت: نه آقا من اصلا دنبال دردسر نمی‌گردم فقط می‌خوام زندونی‌مو بگذرونم و بزنم به چاک. اما من حرفای دیگه ای زدم. اونام منو انداختن تو سوراخی. زندون انفرادی. تموم عمرم چند نفر گوشهء رینگ بودن که می‌گفتن: برو جیک....بکششون. تو نظیر نداری. اما اونجا دیگه کسی نبود که هوامو داشته باشه. البته بد هم نشد. یه چیزایی هم یاد گرفتم. یاد گرفتم چطور رو دیوار تقویم درست کنم. دوشنبه یک خط سه‌شنبه دو خط چهارشنبه سه خط و الی آخر. جز یکشنبه‌ها. یکشنبه خط نداره. تعطیله.

    امیر: این شد.

    Armin Ebrahimi
    يکشنبه 24 شهريور 1387 - 2:19
    -8
    موافقم مخالفم
     

    به برادرم «منگ»:

    بر حسب توصیه ی خوب تو من یک عدد شعر پیدا کردم از یکی از خانم های نویسنده ی همین کافه که چنان هذیانی است که بیا وٌ ببین.من ادعای شاعری ندارم، چون کارِ من، حرفه یی که از آن نان می خورم «ترانه نویسی» است، اما، فرق شعر خوبٌ شعر بد را می فهمم... این خانمی که می گویم و کلی هم اینجا افاضاتِ عجیب دارد شعری نوشته که نه «شعر بد» است نه «شعر خوب»؛ هذیان است.«هـذیـان».باور کن اگر بچه های این کافه این شعر را می دیدند... حیف که نمی شود.

    احسان ب
    يکشنبه 24 شهريور 1387 - 4:50
    20
    موافقم مخالفم
     

    1- نظر سنجی مانا: همانطور که سوفیا گفته بود، این نظرسنجی احتیاج به زمان و فکر کردن داره مخصوصأ برای کسی مثل من که حافظۀ صوتی اش به خوبی حافظۀ تصویری اش نیست. اما تا اینجا که یادم اومده رو می نویسم هرچند بعضیهاش رو دوستان دیگر هم اشاره کردند: - ترانه های جاودان لئونارد کوهن در "مک کیب و خانم میلر" مال آن موقعها که استاد صدایش هنوز جوان و مخملی بود. مخصوصأ ترانۀ "The Stranger Song" که بدجوری با حال و هوای فیلم تناسب دارد. -قطعۀ آسمانی "انجیل به روایت متی" در فیلم "کازینو". فقط کسی مثل اسکورسیزی می تواند قدر و منزلت این قطعۀ باخ را بداند و در بهترین فیلم دهۀ نودش از آن استفاده کند. - همۀ ترانه های "آوای موسیقی" . هم اصلیش و هم دوبله. من هنوز در شگفتم از این همه ذوق و خلاقیت در دوبلۀ این ترانه ها. گل سرسبدش هم ترانۀ "Edelweiss" یا "گل یخ" که اول بار کاپیتان هنگام اجرای آن عشقش را به جولی اندروز بروز می دهد. این فیلم وترانه هایش در ضمن یکی از دهها پاسخ من به این سوال است که با چه فیلمی عاشق سینما شدید. - ترانۀ "Yesterday" از ساندترک یکی از محبوبترین فیلمهای عمرم( اگر نگویم محبوبترین) :"روزی روزگاری در آمریکا". -آن ترانۀ سیسیلی که در پدرخواندۀ 3 پسر مایکل کورلئونه به پدرش تقدیم می کند و او را به یاد عروس زیبای سیسیلی اش می اندازد.اگر یک شب بنشینید و پدرخوانده ها را پشت سر هم ببینید، موقع تماشای این ترانه سخت بتوانید جلوی اشکهای خودتان را بگیرید. - ترانۀ لالایی (Lullabay) در تیتراژ "بچۀ رزمری" و ترانه های "RZA" در "گوست داگ". 2- به فرزاد: از خواندن کامنتت واقعأ لذت بردم. خودم یکی دو روزنوشت قبل راجع به collateral نوشتم و این احساس را داشتم که این فیلم در بین فیلمهای استاد توی این کافه یک کم مهجور و مظلوم مانده است در حالیکه به نظرم یکی از بهترینهای آنهاست. هرچند صحبت کردن راجع به بهترین فیلم مولف تمام عیاری مثل مایکل مان شاید زیاد هم صحیح نباشد. به این فکر می کردم که ته ریش تام کروز و کت شلوار خاکستری اش و پیراهن بدون کراواتش چقدر در عشق و علاقۀ مان به این فیلم نقش بزرگی دارد. و اینکه رفیق، بهترین دیالوگ فیلم را نقل کرده ای. ما هم بعد از دیدن فیلم و مثل مکس بعد از شنیدن این جملۀ وینسنت دیگر دیدمان به زندگی مثل قبل نیست.

    امیر:  «ته ریش تام کروز و کت شلوار خاکستری اش و پیراهن بدون کراواتش چقدر در عشق و علاقۀ مان به این فیلم نقش بزرگی دارد.» و این که ترانه‌ها را هم خیلی خوب انتخاب کردی.

    مصطفی جوادی
    يکشنبه 24 شهريور 1387 - 6:5
    16
    موافقم مخالفم
     

    یک ترانه را جا انداختم."رویای کالیفرنیا" از The Mamas And The Papas . ترانه ای که زمکیس با هوشمندی آن را از دهه شصت به فیلمش منتقل کرده. عجب چیزی! " اگه الان تو ال ای بودم/ جام گرم و نرم بود.../رویای کالیفرنیا/توی یه همچین زمستونی.."

    امیر: فارست گامپ رو می‌گی، اون وقت استفاده ونگ کار وای از این ترانه در چانکینگ اکسپرس رو یادت رفته مصطفی؟

    گروه تئاتر كاكتوس
    يکشنبه 24 شهريور 1387 - 12:12
    23
    موافقم مخالفم
     

    «يرما» بازيگران : سهيلا گلستاني- اشكان صادقي- مهدي پاكدل- ايمان افشاريان- شقايق پورحمدي- سوده شرحي- نوشين سليماني ... نويسنده: فدريكو گارسيا لوركا... دراماتورژ و كارگردان: رضا گوران ... طراح صحنه و لباس: هديه تهراني ...«برنده ي جايزه ي بهترين بازيگري زن براي سهيلا گلستاني...نامزد دريافت جايزه ي بهترين كارگرداني براي رضا گوران... نامزد دريافت جايزه ي بهترين طراحي لباس و صحنه براي هديه تهراني از بيست و ششمين جشنواره بين المللي تئاتر فجر /زمستان 86» ...17 شهريور تا 25 مهر ...تئاتر شهر ... تالار سايه ... ساعت 20 ...

    مصطفی جوادی
    يکشنبه 24 شهريور 1387 - 16:6
    12
    موافقم مخالفم
     

    یکبار این کامنت را فرستادم ولی گمان نکنم رسیده باشد. الان که تو نوشتی چانکینگ اکسپرس میخواستم با سر بروم توی شیشه.این ترانه را اصلا من از همان گنجینه کاروای پیدا کردم و سندش را هم زدم به نام او.لعنت! شاید مال این است که فارست گامپ (که تازه دوستش هم نداشتم) را یکی دو روز پیش دیدم و از استفاده به جایش از همان ترانه ذق زده شدم( انگار مال کاروای بودن ، یک جور معرفت پیشینی بوده برای این ترانه!) به هر حال اغوا شدم! این حرفها برای این نیست که چرا یک فیلم بهتر را فراموش کردم. مال این است که یک فیلم عزیز را فراموش کردم . پسر نکند کاروای یا اصلا فی ونوگ سنگمان کند! چقدر این آدم خوب است. البته دیدار دوباره اش در سینما برای ما تا 2046 طول کشید. اگر نصف این انرژی که روی موزیک گذاشته روی سینما گذاشته بود الان گنده تر از این حرفها بود. ترانه هایی که خودش در این فیلم می خواند را هم که هستی؟ بهترین فیلم کاروای است

    امیر: ...زدی از این طرف فارست گامپ رو خراب کردی چرا عمو؟ فارست رو بچه‌ها جدی توصیه می‌کنم چون به نظرم سازندگان‌اش (و بخصوص نویسند‌ه‌اش وینستون گروم) درک عجیب و عمیقی از زندگی داشتن و کاملا دارن یه راه و روش برای کنار اومدن با عمر بشری، پیشنهاد می‌کنن. می‌شه برپایه‌اش زندگی بنا کرد. بعد هم این که کارگردانی این فیلم چیزی در حد معجزه است. آخه چطور می‌شه همچین داستان مسخره‌ای رو «فیلم»‌اش کرد؟ یه مثال عالی اگه یکی رد بشه و بپرسه کارگردان توی فیلم کارش چیه؟

    ریحانه
    يکشنبه 24 شهريور 1387 - 16:30
    2
    موافقم مخالفم
     

    با سلام.

    به مریم.م:تنها چیزی که میتونم بهت بگم اینه که خیلی لطف داری.نمیدونم چرا وقتی کامنتتو خوندم یهو یاد این جمله افتادم شاید یه جورایی ربط داشته باشه:"بهترین بخشی را در هر فرد جست و جو کن و این را به او بگو،همه ما به چنین محرکی نیازمندیم.هر بار که از کار من ستایش شود،فروتن میگردم."شاید این کارت یه جور محرک برای من بود.

    پ.ن:"آنچه آدمی را والا میکند ،مدت احساس های والا در اوست نه شدن آن احساس ها.(نیچه)

    پ.ن2:همه آنچه در خلقت است در درون شماست و هر آنچه که درون شماست در خلقت.(جبران خلیل جبران)

    تابعد...

    الهام
    يکشنبه 24 شهريور 1387 - 17:30
    -20
    موافقم مخالفم
     

    آدمها همه چيز را همينجور حاضر و آماده از مغازه ها مي خرند،اما چون مغازه اي نيست که دوست معامله کند ،آدمها مانده اند بي‌دوست.تو اگر دوست مي خواهي مرااهلي کن . پرسيد اهلي کردن يعني چه ،پاسخ دادکه اهلي کردن يعني ايجاد علاقه کردن، واين چيزي است که اين روزها پاک فراموش شده بخشهايي از کتاب شازده کوچولو به نظر من يكي از كاراي اين كافه و به‌خصوص امير اينه كه ايجاد علاقه مي‌كنن.. البته اين يه هنره‌ بزرگه. مثل تعربفاي نه‌چندان دلچسب امير از سريال عطاران كه به‌نظر من با كاراي قبليش خيلي فرق مي‌كنه (البته ضعيفتره) و يا كشف دوباره مرجانه گلچين كه يكي به‌موقع و درست بود. درضمن درمورد مطلبي كه توي اعتماد نوشته بودي راجع به آدما - از باراك اوباما تا گلشيفته- كلا از نوشتت خوشم اومد خواستم فقط بگم كه بدوني.

    امیر: نتونستم نگم. خودم اون یادداشت اوباما رو خیلی دوست دارم. مال چیزایی که توی این یکی دو ساله یک گرفتم. قبلش یه چیز دیگه می‌نوشتم. خوشحالم که خوش‌ات اومده.

    آشنا(فعلا مهم نیست)
    يکشنبه 24 شهريور 1387 - 17:53
    22
    موافقم مخالفم
     

    برای علی و یا بهتر بگم علی ها که هنوز امیر قادریشون رو نشناختن: دوست عزیز امیر یه جمله درخشان داره که میگه: اول چیزی رو که می خوایید نقدش کنید جدی بگیرید و بعد نقدش کنید.(نقل به مضمون) اینکه میبینی ایشون از بزنگاه تعریف کرده برای من کاملا قابل هضمه اگه سکوت می کرد برام عجیب بود. اصلا ویژگی امیر قادری که اونو از بقیه جدا می کنه همینه که هیچ چیز رو دست کم نمی گیره. وقتی که از یک سطل آشغال بعد از مدتی یه چیز جالب درمیاد باید ازش تعریف کرد. شما که احتمالا با پز روشنفکریت زنده ای و تعریف از یک سریال طنز تلویزیون در یک محفل روشنفکری خیلی برات عجیب می نماید! این رو بدون که قادری با همین صداقتش به اینجا رسیده. اون چیزی رو که میبینه و حس میکنه میگه و از نظر مطالعه و سطح سواد هم که نیاز به توضیح نداره. بنابراین کاش این شبهه راخودتان پیش خودتان حل می کردید و آن را اینجا مطرح نمی کردید. رو صحبتم صرفا با شما نیست بلکه با خیل عظیمی از دوستان است که به طرز شگفت آوری با غرض ورزی سعی در تخریب این سریال دارند و براشون جا نیفتاده که هر چیزی باید با متر و معیار خودش سنجیده بشه. فرضا عطاران در گذشته چند تا کار ضعیف تو کارنامش داره آیا این دلیل میشود که ما کار جدیدش را با همان پس زمینه ذهنی نظاره گر باشیم و مدام بدون هیچ دلیلی به دنبال عقده گشایی باشیم؟؟؟ تمام مخالفان که عده شان هم کم نیست هرگز دلیل منطقی برای رد سریال نیاوردن و صرفا با یک سری کلمات مستاصل از جمله مزخرف عقب گرد بد آموزی(چقدر چندش آور شده این کلمه!) سعی در تخطئه دارند. من خواهشم از شما آقای قادری اینه که اگر جایی چیزی نمی نویسید درباره این سریال حداقل یک بند از ستون اعتماد خود راخرج کنید و به دوستان روشنفکر نمای خود بفهمانید که نگاه آدم باید عمیق تر باشد. متشکرم از جسارتتان که حقایق را همیشه رو می کنید. درود بر شما.

    مصطفی جوادی
    يکشنبه 24 شهريور 1387 - 19:52
    0
    موافقم مخالفم
     

    نظرسنجی: یک مقدمه کوچک. شاید در نگاه اول بی مزه به نظر برسد. یا فوق فوق اش بامزه! اینکه آدمها جمع بشوند و بگویند که ما چی دوست داریم و تو چی. اما در این چند وقت به این نتیجه رسیدم که "نظرسنجی" _به معنای حقیقی اش_ فرمت خوبی برای حرف زدن ، ایده دادن و گرفتن و حتی شرح و بسط زیبایی شناسی ماست و چیزی فراتر از "مزه". (یعنی خود شنگولی ). به خصوص در فضاهایی که از لحاظ سلیقه و اینجور چیزها اینقدر متکثر هستند ، به خاطر فقدان آن مراجع زیبایی شناسی مشترک ، گاها از بحث کردن هم بهتر است. شاید نه به اثردهی و عمق آن ولی کم خطاتر و اجرایی تر! نظرسنجی هایی که در پایین ترین سطح اش که شاید بازپروری حفظیات باشد، باز هم به درد می خورد.

    بعد از به قول منگ مزخرفات بالا، می رسیم به اصل نظرسنجی. نظرسنجی اعتماد برای بهترین فیلم های هزاره سوم را داشتید که؟ فکر می کنم مالهالند درایو هم اول شد. حالا بیایید ما هم در فضای خودمان این کار را بکنیم و ببینیم انتخاب های این کافه چه خواهد بود. شاید اصلا یک متر و معیاری هم شد برای این کافه. از دو سه فیلم گرفته تا 10 فیلم (و اگر بیشتر از این هم بود به الگوی همان نظرسنجی به صورت "و بعد" می آید. ) برای شروع ، این آرای امیرقادری بود در آن نظرسنجی که خودش اگر میخواهد به روزش کند

    امیرقادری: (بدون ترتيب) 1- ميامي وايس، 2- بازگشت (پدرو آلمودوبار)، 3- سين سيتي، 4- قهرمان، 5- بيل را بکش، 6- تقريباً مشهور، 7- 2046 ، 8- آخرين روزها، 9- پيش از غروب، 10- اي برادر کجايي؟ و بعد؛ بولينگ براي کلمباين، راه هاي جانبي، مرحوم، فوت و فن کونگ فو، ماهي بزرگ، رفيق قديمي، پنهان، دوشيزه سانشاين کوچولو، گمگشته در ترجمه، نفس عميق، سنتوري، بي خوابي، اليزابت تاون (کرو)، ملاقات با فاکر ها، ماهي مرکب و وال (نوا بومبک)... زودياك و اپيزود كن لوچ فيلم يازده سپتامبر هم بودند كه ظاهرا موقع چاپ از قلم افتاده‌اند.

    امید غیائی
    يکشنبه 24 شهريور 1387 - 22:9
    9
    موافقم مخالفم
     

    خب همون یه ریزه ای هم که نوشتم پرید.سعی میکنم دوباره بنویسم.

    -----------------------------------------------------------------------

    the story نورا جونز و موزیک the greatest از cat power برای شبهای زغال اخته ای من.

    موزیک متن صحنه های راه رفتن مگی چانگ توی "درحال و هوای عشق" که یک مدتی هم زنگ بیدارباش موبایلم بود.میدانید که مهم است صبحها با چه صدائی از خواب بیدار شوید.

    موزیک جادوئی بیورک در "رقصنده در تاریکی"

    همان موزیک بینظیر حسین علیزاده برای دلشدگان با صدای استاد.

    بنگ بنگ نانسی سیناترا روی بیل را بکش.

    Once که دیگر شاهکار مجسم است. مخصوصا if you want me اش.

    موزیک متن پاریس تگزاس هم از ان عجیب و غریبهاست.

    از ذهن داغان من بیشتر ازاین بر نمیاد.

    نصفه اش هم تازه تقلب کردم.

    همین.

    امید غیائی
    يکشنبه 24 شهريور 1387 - 22:14
    0
    موافقم مخالفم
     

    ای بابا دوباره یادم رفت:

    quizas quizas quizas نات کینگ کول در همین در حال وهوای عشق هم هست.

    جواد رهبر
    دوشنبه 25 شهريور 1387 - 0:32
    20
    موافقم مخالفم
     

    مصطفي جوادي حسابي حواسش به همه جاهست و حالا ديگر به نظرم وقتش شده باشد که اعتراف کنم که مدتهاست فکر مي کنم فقط من و مصطفي و ويم وندرس هستيم که ارزش ترانه اي از گروه مهم و دوران ساز The Kinks را مي دانيم (با عرض پوزش اين جمله کاملا جدي است) ببينيد وسط اين همه ترانه چطور يادش مي آيد که کجاي جونو (درست قبل همان صحنه اي است که الن پيج کاناپه را گذاشته جلوي در ورودي خانه پسره و ... چقدر سکانس خوبي است!) از A Well Respected Man اين گروه استفاده شده است. مصطفي جان همين جا هستم اگر ممکن بود الان دلم مي خواست با هم ترانه Don't You Ever Change از همين The Kinks را با هم گوش مي داديم. دلم براي دوران زمستان گذشته تنگ شده يادش به خير.

    و هوس تماشاي چندين باره All That Jazz را هم که مصطفي باز به جان آدم مي اندازد...

    ***

    اما از ترانه فيلم چندتايي برام هميشه عزيزند (البته اگر اين حافظه معيوب جواب بدهد):

    صداي نيلسن در جاي جاي فيلم «کابوي نيمه شب» وقتي ترانه Everybody's Talking At Me را مي خواند (که اگر نديده ايد...)

    - معجزه سايمن و گارفانکل در «فارغ التحصيل»

    - شکستن امواج و ساندترک بي نظيرش (که در کامنت قبلي ازش گفتم) به خصوص Life on Mars از ديويد بووي...

    - صداي مسحور کننده لئونارد کوهن در «مک کيب و خانم ميلر» و «قاتلين بالفطره»

    - باب ديلن در شاهکار سام پکين پا

    - This is the End در ابتداي «اينک آخرالزمان»

    - ترانه هاي The Dreamers برتولوچي (شاهکاري که خوشبختانه در ايران کوبيده شد. از اين راضي ام راستش چون فيلمي است براي همه کس و هيچ کس. صداي اديت پياف و باب ديلن و جانيس جاپلين و جيم موريسون و ...)

    - و اينکه اين ليست تمامي نخواهد داشت...

    ترانه هاي فيلم هاي مارتين اسکورسيزي، جيم جارموش، وونگ کار واي، امير کاستاريکا، ويم وندرس و ... هم که جاي خود دارند.

    احسان ب
    دوشنبه 25 شهريور 1387 - 1:1
    12
    موافقم مخالفم
     

    1- اول اینکه دو ترانه از ترانه هایی که انتخاب کردم از کامنت قبلی ام جا مانده بود(با اشتباه خودم) که اضافه میکنم:

    -ترانۀ "I'm Deranged" مال عنوانبندی فیلم "بزرگراه گمشده". "دیوید بووی" را کلأ دوست ندارم. از قیافه اش خوشم نمیاد. اما عاشق این ترانه بودم و وقتی فهمیدم مال بووی است حالم گرفته شد اما همچنان این ترانه اش را دوست دارم.اصلأ بزرگراه گمشده مثل اکثر کارهای لینچ ساندترک پروپیمانی دارد. از جمله دو قطعۀ خیلی خوب از "مارلین منسون".

    - ترانۀ "It's A Good Day" از فیلم عزیز "U-TURN" مال آن موقعها که "هنوز ایمانمان را به استاد از دست نداده بودیم."

    2- سریال عطاران به نظرم تنها سریال قابل دیدن بین سریالهای ماه رمضان است. "قابل دیدن" که میگم البته مال یک قسمتش است. خیلی بهتر از این حرفهاست. اینکه آدمی مثل عطاران که به قول بعضیها "سوراخ دعا" را پیدا کرده، توی همین سوراخ دعا سعی کرده بهتر از قبل باشد، کمدی واقعی را بشناسد و در پیاده کردن آن به هزارو یک مترو معیار رسمی و عرفی باج ندهد خیلی حرف است.حالا دارد از دو طرف چوب می خورد. یکی از طرف کسانی که کسر شأنشان می شود که بخواهند قبول کنند وسط آشفته بازار تلویزیون هم جنس خوب گاهی پیدا می شود و دیگری هم از طرف همانها که فضا را به اندازۀ یک "سوراخ دعا" تنگ کرده اند. که چرا آدم معتادیکه نشان مید هی اینقدر بامزه است، چرا رابراه سیگار می کشد وازاین قبیل افاضات. عطاران اما بعد از یکی دو کار ناموفق مثل "ترش و شیرین" فهمیده است که ایراد کارش کجاست. فرق کمدی را با لوده بازی و اعصاب زنی در ک کرده و این خیلی باارزش است. مخصوصأ اگر یادمان باشد که دارد در همان فضای تنگ "سوراخ دعا" نفس می کشد.

    سوفیا
    دوشنبه 25 شهريور 1387 - 1:40
    -2
    موافقم مخالفم
     

    به ساسان: نکتهء خوبش به نظر من همین شخصیت پردازی جذاب دختر است- جزئیات رفتارش, لباس پوشیدن و حرف زدنش, مدل زندگی‌اش, احساس‌اش, خواست‌اش- که البته خیلی مدیون بازی عالی مهراوه شریفی‌نیا ست. (بقیهء ماجراها و آدمهای سریال صرفا وقت پرکن اند به نظر من)و اینکه ریزه‌کاری‌های رابطهء این دو تا باورشدنی و واقعی و این‌جایی از کار درآمده. (این هم تا حد زیادی مدیون بازی مهراوه شریفی‌نیا ست. کاش بازی پسره یه کمی بهتر بود). فکر می‌کنم اولین بار است که تلویزیون ما همچین رابطه‌ای را دارد صریح نشان می‌دهد و عکس‌العمل دو طرف درگیر اصلا شعاری و کلیشه‌ای و جانبدارانه نیست. یا مثلا نگاه کن به صحنهء گفتگوی دو زن(معصومه و فریده). خوب این موقعیت می‌توانست خیلی بد و رقت‌انگیز بشود اما دیالوگها هوشمندانه و منطقی نوشته شده بود و اذیت نمی‌کرد.

    نمی‌گویم سریال خوبی است اما همین نکاتی که دارد غنیمت است.

    سوفیا
    دوشنبه 25 شهريور 1387 - 1:47
    -12
    موافقم مخالفم
     

    منظورم این است که اولین بار است تلویزیون دارد برای زنی که مدل زندگی مدرن(و غیر مثبت و مذهبی) دارد دلسوزی می‌کند و بهش حق می‌دهد. یک جورهایی مظلوم تصویر شده.

    نیما
    دوشنبه 25 شهريور 1387 - 2:6
    1
    موافقم مخالفم
     

    1)سلام- سلام به اعضای این کافه ویه سلام مخصوص آقای امیرقادری- از اینکه جایی برای دمی نشستن پیدا کردم خوشحالم- پس با اجازه- ویه معذرت بابت اینکه یه تازه وارد بدون اجازه کامنت های دیگران را خواند 2)داشتم کامنت ها را می خواندم که به کامنت نظر سنجی مانا خانم رسیدم دیگر ادامه ندادم – می خواستم تمام خاطرات از خودم باشه-پس اگر تکراری دیگه خوتان...- هنوز آماده ی تصور کردن نشده بودم که تراک AUTO ROCKاز Mogwai به ذهنم رسید- از فیلم Miami Vicee – همان زمان آخر فیلم که سانی دختره را(کنگ لی)سوار قایق میکنه و همان زمان سانی متوجه میشه زمان یه شانسه- و حالا این شانس......-یا تراکWHO are you از John Murphy باز در همان فیلم و در آن زمانی که که سانی و کنگ لی از زمانشان بهترین بهره را می برند(مانند همان سکانسی که کنگ لی ذر حال سوار ماشین شدنه و با تکان دادن سرش به سمت بالا به سانی علامت میده و سانی هم با تکراره همین حرکت- جوری که انگار یکی از بهترین زمانهای عمرشونه- که خوشبختانه هم یکی از بهترین زمانهاست) یا تراک Were no here باز هم از Mogwai وبازهم در همان فیلم در آن سکانسی که مایکل مان رفاقت-اعتماد-صداقت و از همه مهمتر اعتماد در رفاقت را همزمان نشانمان می دهد بدون آنکه متوجه اش بشویم- سکانسی در فیلم In the mood for love هست که دو بازیگر یکی در حال بالا رفتن ودیگری در حال پایین آمدن از پله هاست و آنگاه آن تراک Yumijis them شروع به نواختن میکنه و.... . 3)از آخر فیلم های MIAMI VICE و HEAT لذت بسیار بردم آنقدر که فراموش نشدنی-یکی دیگر از پایان ها مربوط به فیلم (به ظاهر کم ارزشه) RONIN. آخر فیلم را یادتون میاد- ژان رنو و دنیرو توی یک کافه نشستن و دنیرو (SAM) منتظر دختره- ژان رنو میگه:اون نمیاد. و دنیرو منتظره با اینکه میدونه نمیاد ولی باز هم منتظره (کی به کیفه اهمیت میده) و بعد اون صحنه ی قشنگ-هرکی راه خودش را میره و ژان رنو از پله ها بالا میره............. . 4)تازه اومدم-زیاد پر حرفی کردم- ببخشید خسته تان کردم- من یه تازه واردم به جای خداحافظی میگم: سلام.

    امیر: اصلا حرف قشنگی نبود: «معذرت بابت اینکه یه تازه وارد بدون اجازه کامنت های دیگران را خواند». در کافه بچه‌های دریا دل ما این چیزی در مایه‌های فحش است. چیزی به اسم تازه‌وارد نداریم. با این فکت‌هایت از میامی وایس؛ به نظرم همه ما؛ حداقل صد سالی است که همدیگر را می‌شناسیم. و این جمله: «سکانسی که مایکل مان رفاقت-اعتماد-صداقت و از همه مهمتر اعتماد در رفاقت را همزمان نشانمان می دهد». دمت گرم بابا.

    منگ
    دوشنبه 25 شهريور 1387 - 3:6
    -15
    موافقم مخالفم
     

    تنها برای آرمین : ای کاش آن شعر را می نوشتی همراه با نام شاعر محترم تا کمی می خندیدیم و تفریح می کردیم ، البته هذیان به خودی خود چندان خنده دار نیست و آنچه که مضحک است و رابط بین مزخرف و هذیان ، انسانی است که در موقعیت خویش جو گیر شده است و فلان ... و اما ... شاید در نوشته ی خود نتوانسته ام اصل حرف یا همان "منظور" را بصورت کامل و دقیق منتقل کنم ، البته این را هم که گفته بودم را جز تو انگار هیچ کس توجهی نکرد، که البته در عین حال که به ... نیست ، اذیت ام می کند که این بیچاره ها که با من هستند و مزخرف می نویسند انگار نمی دانند که مزخرف می نویسند و دوست هم ندارند بدانند که مزخرف می نویسند . آرمین عزیزم ، نمی دانم که آیا می توانی کلمه "مزخرف" را به اندازه ی من و در موقعیت من درک کنی یا نه ، شاید اصلاً "مزخرف" ی را که من می گویم را نمی شناسی ، به باورم در این مدت دو ساله که من اینجا بوده ام ، ما ، من و بسیاری که بوده اند و بعد ها اضافه شده اند در اصل مشغول به "مزخرف" نویسی بوده اند ، "مزخرف" در اصل اش ابداً خطا نیست که در ذات اش "لعنت" است ، جبر است ، همانند زندگی ... روزمره مان که "لعنت" است ، این مشنگ نوشت هایی که بنده "مزخرف" می نامم را با شعر های آن دوست جو گرفته مان مقایسه نکن ، آن هذیانی که تو گفتی را باید شنید و خندید ، اما گند و کثافت این مزخرفاتی را که من می گویم "که اگر گند باشد بنده خود نیز یکی از زنندگان اش هستم" را با ریشخند و نیشخند نمی توان شست ، این "مزخرف" ، مصیبت است ، لعنت است ، اما هیهات که اینجا عزیزانمان ... بیخیال برادر ، بیا ما هم "همچنان" گوه و کثافت بزنیم به این مجلس ، به خودمان ، به همدیگر ، گور پدر مزخرف ، گور پدر لعنت ...

    صالح
    دوشنبه 25 شهريور 1387 - 3:17
    -9
    موافقم مخالفم
     

    به ارتش سرخ: در مورد سن اشتباه كردم چون اينجا كوچكتر از من هم هست(البته فقط از نظر سن) و اون وقتيكه كامنت اولم را گذاشتم نمي‌دونستم ريحانه 16 سالشه! وقتي به جمله‌هاي آخر كامنت ريحانه رسيدم داشتم منفجر مي‌شدم؛ آخه اين چه اشتباهي بود كه من كردم! چقدر زور زدم كه همهء كلمه‌ها درست باشد و از روي برنامه و آخرش هم شد اين اشتباهي كه ديدي: شباهت زياد آخر متن من و ريحانه(نمي‌دونم چرا ياد لورل و هاردي افتادم!).اول گفتم با يك اسم الكي دوباره از نو شروع كنم بعد ديدم نه،اگه اشتباهي بوده بايد پاش واستم. اما در مورد اصل بودن و تقلبي...! يه نگاهي به كامنت‌هاي قبليم بنداز. يه جا آن اشتباه اول و يه جاي ديگه يادم رفت اسمم را بنويسم و... . حالا اين ها چه ربطي به سوال اصل بودن دارد؟ اينها همه‌اش مربوط مي‌شود به آدمي كه چند قدم عقب‌تر پشت سرم نشسته و منتظر كوچك‌ترين اشتباه من است(آن هم ساعت 1 بعد از نيمه شب). احساس خفه‌گي مي‌كنم. نفسم بالا نمي‌آيد از اين همه كنترل و از اين همه نامردي. اين جور وقتها احساس مي‌كنم تويه سلولم. اينجا حتي اجازه ندارم روي ديوار زندانم پوستر فيلم محبوبم را بزنم تا پشتش رازهايم را پنهان كنم و راهي براي آزادي(ميبيني كلمه‌ها دارند خود به خود سرازير ميشَن بدونه هيچ «زور» زدني). وقتي در جايي حبسي همش به خودت فكر مي‌كني...به خودت شك مي‌كني...به خودت اعتماد مي‌كني بعد دلت مي‌خواهد بزني بيرون و... . اينجا همين بيرون است. همان قدم زدن در حياط زندان. آخه اين روزها شده‌ايد كش من! جايي كه هنوز مي‌شود هواي آزاد را توش حس كرد. سرهمين حرفهاست كه تو اين لحظه‌ها كه مي‌گذره با ديوانه از قفس پريد و into the wild نفس مي‌كشم و زندگي مي‌كنم.براي همين است كه هي مي‌ترسم شما را از دستتان بدم. كاش مي‌شد اينجا آدم اشكش را بنويسد، صدايش را بنويسد، آتش درونش را بنويسد! نگاه كن! بابام رفته بخوابد و من نفهميدم. همين چيز كافه را دوست دارم. اين كه حتي وقتي از بابام مي‌نويسم هم حضورش را فرامش مي‌كنم. الان نمي‌دانم كجاي متنم. يك كلمه خواستم بگم منظورم از تقلبي بودن اين است كه دچار جو نشم و به حرفي كه مي‌زنم از ته قلبم ايمان داشته باشم كه رسيدم اينجا!بي برنامه نوشتن هم اين چيزها را دارد. شايد وقتي صبح شد فهميدم اينها را براي چي اينجا آزاد كردم.

    امیر: این یک متن «شیزو»ی واقعی بود...

    مریم.م
    دوشنبه 25 شهريور 1387 - 11:48
    1
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    تسليت ميگم به خاطر فوت استاد عطا ا... کاملي

    اقاي قادري راست ميگين چطوري سنتوري يادم رفت (رفيق من) و اون صحنه که علي سنتوري غذاش رو تقسيم ميکنه

    شب هاي زغال اخته يي من و اهنگ نورا جونز,دلشدگان

    از اهنگ های دیگه , placebo توی فایت کلاب که اخرش چه غوغایی میشه

    اهنگ های loveactualyو توی شیطان پرادا می پوشد اهنگ یوتو و یه اهنگ هست که خواننده رو نمیشناسم همونجایی که فکر کنم با پسر کمی بهم میزنه

    پنجره اي ندارم تا از اون به وجدان ديگران نگاه کنم کسي رو محکوم نميکنم

    مردي براي تمام فصول از اون دسته فيلم هاي فيلمي براي تمام فصول است اقا ساسان دستتون درد نکنه که پيشنهاد دادين خيلي وقت بود يه گوشه مونده بود واقعا از اون فيلم هايي که بايد تو نوجواني ديد

    مخصوصا اون صحنه

    توماس: دلم برات تنگ ميشه

    اوه قربان شما که منو خوب شناختيد توماس: دلم برات تنگ ميشه

    وقتي سياستمداران وجدان خود را به خاطر وظيفهيشان نسبت به مردم فراموش مينند کشور را از راه ميانبر به هرج وم رج ميبرند

    انتخاب بازیگراش که خیلی خوب بود

    راستي فيلم هاي دوبله قديمي چه حالي ميده

    حالا خیلی بهتر می فهمم لذت فیلم دیدن رو تقسیم کردن یعنی چی!

    اخ که اقای قادری گفتین چقدر منتظرم shine a light رو گیر بیارم


    دوشنبه 25 شهريور 1387 - 12:14
    5
    موافقم مخالفم
     

    اه...نظرسنجی دیر شده نه؟خوب شما هم اگه بخواید قله دماوند رو بزنید چند روزی نیستید...باز که همه اش رفت...

    جواد رهبر از گروه محبوبم جت روتال گفته و گروهی که خیلی کم ساوند تراک داره اما ترانه "teacher" رو توی "تقریبا مشهور" از دست ندید..You Got the Silver ورولینگ استونز در رابرینسکی پوینت و ترانه دیگرش در غلاف تمام فلزی که اسمش را یادم رفت و همه استفاده های مارتین اسکورسیزی از رولینگ استونز که در بهترین فیلمهای تاریخ(از لحاظ ساوندتراک)یعنی کازینو و رفقای خوب استفاده شاهکاری شده...ترانه هاش باب دیلن روی "پت گارت و بیلی دکید"بی نظیرند...جنیس چاپلین در dreamers(فیلم مذخرفی که خوشبختانه در ایران کوبیده شد.)...آیا لازم هست از صدای جیم موریسون در اینک آخرالزمان هم بگوییم که دیگر به جزئی لاینفک از فیلم تبدیل شده؟...ترانه های رپ فیلم گوست داگ رو هم بچه ها خوب اشاه کردند...اصلا جیم جارموش باعث شد من به بعضی از ترانه های رپ یه جور دیگه نگاه کنم.از بنگ بنگ و بیورک هم که همه گفتن.این دفعه دیر رسیدم و داغها رفتند.برای نظر سنجی مصطفی در کامنت بعدیم حاظر میشوم.

    کاوه اسماعیلی
    دوشنبه 25 شهريور 1387 - 12:28
    -20
    موافقم مخالفم
     

    1.از یکی دو موضوع دیگر نگذریم...یکی سریال بزنگاه که من هم معتقدم عطاران ناخالصی های کارش را دارد از الک رد میکند و در کار جدیدش به یک جور خودآگاهی نبوغ آمیزی در موقعیت سازی رسیده.چیزی که ما در خانه از آن به روانی بازی رضا عطارانی یاد میکنیم...بهترین لحظه اش را که دیدم صحنه خواستگاری بود وقتی حمید لولایی لیوان چای را روی لبه مبل گذاشته بود و دستش در حالتی بود که هر لحظه امکان ریختن لیوان بود و این تماشاگر را آزار روحی دادن فقط از رضا عطاران شیرین میشود.

    2.در مورد اوباما که گفتم و نگاه امیر از زاویه درگیری فرد وسیستم که میدانم همیشه برایش جذاب بوده بعید میدانم چنین خواستی برای این تاثیرگذاری در اوباما باشد..میدانی همیشه این وقتها ناخودآگاه یاد کندی میافتم و تغییراتی که واقعا بوجود آورد و به قول تو آن گلوله ای که خودش پذیرا شد.

    3.برای امیر جلالی....امیر جان در مورد علی دایی بعید میدانم چیزی که میگویی صحت داشته باشد.اگر صفت منفیی دارد همیشه همین طوری بوده و در مورد علی دایی هرگز قضیه بعد و قبل از جام جهانی نبوده.این را چون مثلا از احمدزاده همبازی دوران بانک تجارتش شنیده ام برایت میگویم.و اینکه مخلصیم.

    در کامنت قبلی اگر از ایرانیها قرار باشد بنویسم غیر از فرهادها ابی در کندو را یادم هست و "تتتتتتق دمبکی رو باش ویولون زنه عینکی رو باش.برو تو کار اون تارزن لوطی........."با صدای فقیه سلطانی در صورتی.

    عاشق تو
    دوشنبه 25 شهريور 1387 - 17:6
    -8
    موافقم مخالفم
     

    چقدر تو میفهمی که از بزنگاه تعریف می کنی در حالیکه همه در برابرش جبهه گرفته اند

    چقدر تو می فهمی که با جسارت می آیی و می گویی این سریال روشنفکرانست.

    چقدر تو می فهمی که از کشف بزرگ عطاران یعنی مرجانه گلچین بی پروا ستایش می کنی(«سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن تعلق می‌گیرد به مرجانه دلدار گلچین برای بازی در نقش...»)

    چقدر تو می فهمی که بزنگاه و روزگار قریب را این دو جواهر حال حاضر تلویزیون را به این زیبایی بیرون می کشی و در عین حال یک وجه تشابه هم برای آن می یابی.

    چقدر تو می فهمی که می گویی:کمدی‌های عطاران، چه قدر به دنیای دلپذیر کمدی‌های ایتالیایی نزدیک‌اند

    چقدر تو می فهمی که این جمله های طلایی را به عنوان پایان بندی ات انتخاب می کنی: ما که با بزنگاه خوشیم. اگر در میانه راه نزنند و لت و پارش نکنند و جنازه‌اش را تحویل ما ندهند. می‌ماند دلداری دوستان حافظ اخلاقیات متعالی و نظم اجتماعی و سنت‌های گذشتگان و ارزش‌های ظاهرا نیک. خب، آن‌ها هم جواد خیابانی را دارند. این روزها یک میکروفن دست‌اش گرفته و رفته پارالمپیک و مدام دارد به ورزشکارها روحیه می‌دهد، حرف‌های خوب خوب می‌زند، اخلاق جوانمردی و پهلوانی را یادآوری می‌کند و از زمین و آسمان تقدیر به عمل می‌آورد و حواس‌اش هم به رعایت همه چیز و لاپوشانی شکست‌ها هست. خلاصه همین طور دارد اخلاق و ارزش‌‌ها را در جامعه نهادینه می‌کند. در قدردانی از زحمات‌‌اش هم می‌توانیم اسم‌ این کار را بگذاریم: گزارش‌گری «فاخر»، به کوری چشم ما آدم‌های بهانه‌گیر ناجور.

    گاهی به درکت به فهمت به شعورت حسودیم میشود امیر خان اما باز هم به خودم می گویم همینکه با او و نوشته هایش همذات پنداری دارم برای من کافیست...

    ما هم با تو خوشیم... سایه ات از سر فرهنگ و هنر این مملکت کم نشود. شک نکن که عده ی زیادی عاشق تو هستند. پس با خیال راحت ادامه بده...

    **یکی از عاشقانت**

    مصطفی جوادی
    دوشنبه 25 شهريور 1387 - 18:22
    18
    موافقم مخالفم
     

    خیلی سخت است. کنار گذاشتن خیلی فیلم ها. خط زدن آنهایی که ستیایششان می کنیم . نتوانستم برای مثلا "زندگی دیگران" در این لیست جایی پیدا کنم. و کلی فیلم دیگر. به هر حال اینها ماند.

    مصطفی جوادی(بدون ترتیب) : 1-مردی از لندن(بلاتار)2- نور گرگ و میش(آکی کوریسماکی)3-عشق من (تینتو براس)4-از جهنم(برادران هیوز)5-شما زنده ها(ری اندرسن)6-در حال و هوای عشق(کاروای)7-آملی پولن(ژان پیر ژونه)8- چارلی و کارخانه سکلات سازی(تیم برتن)9- mean girls(مارک واترز)10 - planet terror(رودریگز ) و بعد: مرد بدون گذشته (آکی کوریسماکی)- ماهی بزرگ(تیم برتن)-فوت و فن کونگ فو(استیفن چاو)- شیکاگو(راب مارشال)-زن مارنما(خسوس فرانکو)-قهرمان(ژانگ ییمو)-بیل را بکش 1و2- ای برادرکجایی؟(برادران کوئن)-اسکوپ(وودی آلن)-سابقه خشونت(کراننبرگ)- جیم تنها(استیو بوشمی)-پارانوید پارک(ون سنت)-برادر(تاکشی کیتانو)-سرزمین مردگان(جورج رومرو)- مصاحبه(استیو بوشمی)-هواشناس(گور وربینسکی)

    محمد
    دوشنبه 25 شهريور 1387 - 18:25
    15
    موافقم مخالفم
     

    سریال عطاران به نظرم تنها سریال قابل دیدن بین سریالهای ماه رمضان است. "قابل دیدن" که میگم البته مال یک قسمتش است. خیلی بهتر از این حرفهاست. اینکه آدمی مثل عطاران که به قول بعضیها "سوراخ دعا" را پیدا کرده، توی همین سوراخ دعا سعی کرده بهتر از قبل باشد، کمدی واقعی را بشناسد و در پیاده کردن آن به هزارو یک مترو معیار رسمی و عرفی باج ندهد خیلی حرف است.حالا دارد از دو طرف چوب می خورد. یکی از طرف کسانی که کسر شأنشان می شود که بخواهند قبول کنند وسط آشفته بازار تلویزیون هم جنس خوب گاهی پیدا می شود و دیگری هم از طرف همانها که فضا را به اندازۀ یک "سوراخ دعا" تنگ کرده اند. که چرا آدم معتادیکه نشان مید هی اینقدر بامزه است، چرا رابراه سیگار می کشد وازاین قبیل افاضات. عطاران اما بعد از یکی دو کار ناموفق مثل "ترش و شیرین" فهمیده است که ایراد کارش کجاست. فرق کمدی را با لوده بازی و اعصاب زنی در ک کرده و این خیلی باارزش است. مخصوصأ اگر یادمان باشد که دارد در همان فضای تنگ "سوراخ دعا" نفس می کشد.

    آهان.همین رو می خواستم. دستت درست داش احسان

    کاشف استعدادها
    دوشنبه 25 شهريور 1387 - 18:30
    -1
    موافقم مخالفم
     

    مریم م و ریحانه:

    لطفا هر چه سریعتر به فکر یه وبلاگ باشید .

    امید غیائی
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 0:18
    -28
    موافقم مخالفم
     

    برای نظر سنجی مصطفی بدون ترتیب:

    -امیلی پولن

    21-گرم

    -آوازهائی از طبقه دوم

    -شرکت لولوها

    -رقصنده در تاریکی

    -همشاگردی قدیمی و همدردی با بانوی انتقام(واقعا نمیشود این دو تا یا حتی سه گانه را از هم جدا کرد)

    -بیل رابکش جلد1و2

    -درخشش ابدی ذهن بی آلایش

    -پیش از غروب و پیش از طلوع

    -قهرمان

    -شبهای زغال اخته ای من

    -Once

    ----------------------------------------------------------

    و بعد:

    ماهی بزرگ

    شهر گناه

    جونو

    هزارتوی پن

    چشمه(آرونفسکی)

    اقتباس

    اسکوپ

    درحال و هوای عشق

    2046

    bad guy

    اپیزود ایناریتو در 091101 واپیزود همین مرد در the hire به اسم powder keg

    عشق یک فاحشه است

    زیرخورشید والتر سالس

    لباس قواصی و پروانه

    یادگاری(ممنتو)

    پیشنهاد(جان هیلکات)

    شوخی با دیک و جین

    باجه تلفن

    Cellular

    بهشت (تام تیکور)

    walk the line

    بهار تابستان پائیز زمستان و بهار

    سه خاکسپاری ملکیاداس استرادا

    موسیقی و شعر

    قلم پرها(Quils)

    تبعید و بازگشت از زویاگینتسف

    تعطیلات نانسی مه یرز

    من تو او و همه آنها که میشناسیم

    جاده مالهالند

    فیل

    زندگی دیگران

    محدوده دایره و آندوسی (شهرام مکری)

    به همین سادگی(رضا میر کریمی)

    نفس عمیق

    کارامل(امید:که تازگی کشفش کردم)

    دیگر اینجا زندگی نمی کنیم

    3Iron

    Stay

    I'm not there

    ( با اجازه مصطفی) مردی از لندن

    ٌWall-E

    V for Vendetta

    فرزندان بشر

    ----------------------------------------------------------------------

    و کلی دیگر که روم نشد بنویسم...............

    Armin Ebrahimi
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 0:39
    15
    موافقم مخالفم
     

    مـی فـهـمـم ات «مـنـگ»، مـی دانـم چه مـی گـویـی. من از این مزخرفات (آن هایی که مربوط به خودم است) آنقدر ضربه خورده ام که زنده گی ام شده کویری پوشیده از بی حرفیٌ بی کسی.آنقدر با مزخرفاتِ خودم عزیزانم را از خودم رانده ام که حالا می توانم با اسم شان کتاب بنویسمٌ پشیمانم. اسم آن خانمِ نازنین هم با «س» شروع می شود.بیش از این اش نه صورتِ خوشی دارد و نه در شأن انسانٌ آدمیت است.چون این بدبخت حالا فکر کرده یک چیزی هستٌ فکر کرده ایضاً می تواند واردِ هر حوزه یی بشودٌ بگوید «سلام».همانطور که احتمالا ظرف می شویدٌ گٌل دوزی می کندٌ در عینِ حال شعر می نویسدٌ فلان کتاب را می خواند.می دانی؟ کافی است یک جستجوی کوچک در اینترنت بکنی، حکماً ظرف چند دقیقه پیدایش می کنی.چه می شود گفت؟ آدم عقده یی کم نداریم تو این خاک. با احترام ها

    امیر: بر خلاف میل‌ام این کامنت را آن‌لاین کردم؛ اول چون کارکرد ضد خودش را داشت و این که از بزرگواری سوفیا مطمئن‌ام و بعد هم برای این که بگویم واقعا متاسفم. بر خلاف آن چه به نظر می‌رسد؛ ما و این کافه هنوز راه درازی برای به درد خور شدن در پیش داریم.

    سوفیا
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 0:59
    -8
    موافقم مخالفم
     

    الان ترانهء عنوان بندی stranger than paradise جارموش توی ذهنم هست و I`m easy نشویل...

    فرزاد
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 1:38
    -7
    موافقم مخالفم
     

    مریم گرامی از لطف شما ممنونم و قابل شما را نداشت.

    به احسان: لحظه ی جادو، لحظه ی حقیقت: لحظه ای که نگاه کایوت و وینسنت با هم تلاقی می کنه، لحظه ی اشراقه.

    اون کایوت خود وینسنته که چشمهاش از نور آگاهی مشتعل شده اند. آگاهی به مرگ . مرگی که دور نیست ...

    نشانه ی این خود آگاهی رو چند لحظه پیشتر دیده ایم. اون جایی که وینسنت (به مکس) میگه: اگه از این مخمصه جون سالم به در بردیم...

    و ناگهان به اشراق میرسه...

    و عنوان و متن ترانه هم به نظر من کنایه از مرگه

    محمد
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 4:14
    -9
    موافقم مخالفم
     

    1- خدمت امیر قادری عرض کنم که منظورم دقیقا چیم چیمنی است . ترانه رویایی ای که انگار از خود بهشت اومده اما سر راهش از جهنمم گذشته.

    2- بزنگاه بهترین کار عطاران هستش و یکی از بهترین کمدی های ایرانی ( این را در حالی میگم که از ترش و شیرین متنفر بودم)از توضیحات مبهم و نا مفهوم امیر قادری در دو یادداشتش نفهمیدم چرا بزنگاه رو دوست داره اما دلیل خودم اینه که فیلم با اغراقی کنترل شده و نه گل درشت ایرادهای بسیار زیاد جامعه متوسط و پایین تر ایران را نشان می دهد و چه شگفت انگیز که به همین وسیله بسیار هم می خنداند. خودم سالهای زیادی از عمر بسیار کوتاه زیر 18سال خود را در همین طبقه متوسط به پایین گذرانده ام و قسم می خورم ریاکاری ها و فرهنگ های زننده تری از رفتارهای عطاران و لولایی و گلچین را در مراسم های عزاداری ویا هر جای دیگری دیده ام . هر کس فکر می کند این تصاویر عطاران واقعی نیست مطمئنا از ونک پایین تر نیامده. و این که کسی ادعا کند این تصاویر واقعی نیست فرق دارد با کسی که از کار خوشش نمی آید.

    فیلم ارزش ها و فرهنگ های کاذب و پوشالی جامعه متوسط ایران را نقد میکند و هرگز آن طور که رئیس شورای نظارت صدا و سیما گفته به جامعه ایرانی توهین نمی کند . خوشبختانه از مریم امیرجلالی خبری نیست و شخصیت علی صادقی هم پر رنگ نیست تا ارزش کار پایین بیاید .

    3- یک اظهار نظر درباره روزگار قریب می کنم اگر کسی پایه بحث است بسم الله ولی اگر کسی می خواهد با تعصب به من حمله کند و رفاقت جدید مرا با این کافه که هنوز هم کامل شکل نگرفته و فعلا غیر از خود امیر کسی ما را جدی و تحویل نمی گیرد خراب کند بهتراست این اظهار نظر همین جا مدفون بشود.

    به عقیده من روزگار قریب سریال متوسط با یک انحنا به سمت خوب است که قصد دارد با واقع گرایی منحصر به فرد و بازیهای به ظاهر طبیعی که از نابازیگرانش می گیرد خود را یک شاهکار جا بزند

    البته باز بگویم هدف من از حضور در این کافه فقط ایجاد یک رفاقت مجازی خوب است و بس و اگر قرار است کسی به واسطه اظهار نظر شاید غلطم بخواهد با من دشمن شود این نظر را پس می گیرم.

    4- تا به حال حدود پنج کامنت برای کافه امیر گذاشتم ولی این کامنت را شروع حضور من در این کافه بدانید امیدوارم امیر و رفقای نازنینش مرا هم بپذیرند و من هم به جمع رفقای مجازی این کافه اضافه شوم به طور رسمی تر.

    مهدي
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 5:13
    0
    موافقم مخالفم
     

    اي بابا. امير خان يادت باشه كه تا يه قسمت از مزخرف بزنگاه رو ديدي، سريع در وصفش نوشتي. ولي حتي يه خطم درباره مرد هزار چهره ننوشتي!! بعضي موقع ها آدم با خودش ميگه امير قادري زيادي ميخواد متفاوت باشه. مثلا سر مرد هزار چهره، 90 درصد منتقدها سريال رو تحسين كردن. وقتي تو چيزي نگفتي،‌آ دم با خودش ميگه خب ديده همه دارن تعريف مي كنن، امير خواسته ديگه چيزي نگه. الانم سر "بزنگاه" كه 90 درصد منتقدها اينبار دارن از ضعف هاي فجيع اين سريال ميگن، حالا امير خان در وصف خوبي هاي سريال مي نويسه. اينجا هم فكر مي كنم كه اين متفاوت بودن بيشتر مهمه!!!! ولي كلا يادت باشه ها كه سريع براي بزنگاه نوشتي. ولي هيچي درباره مرد هزار چهره نگفتي!! هميشه ميگن قدر زر، زرگر شناسد. ولي به نظر ميرسه كه اين روزها، يا زرگر نداريم و يا زرگرهامون خصوصيات زر رو فراموش كردن!!!

    امیر: من یکی از هوادارای اساسی مرد هزار چهره بودم. هنوزم حسرت می‌خورم که به هزار و یک دلیل، چرا نتونستم درباره‌اش زمان خودش بنویسم.

    سوفیا
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 5:53
    1
    موافقم مخالفم
     

    از آنجا که حدس می‌زنم منظور دو دوست عزیز - منگ و آرمین ابراهیمی- من باشم, لینک چند تا از شعرهایم را اینجا می‌گذارم http://www.degaran.com/sher/sophiamosafer.html البته از زمان چاپ اینها خیلی می‌گذرد و برایم عجیب است که الان مورد این نظر لطف قرار گرفته‌ام. به هر حال لطفا برایم میل بزنید و بنویسید به چه دلیل شعرم را هذیان می‌دانید. ممنون می‌شوم. تاکید می‌کنم که توی ایمیل این کار را بکنید نه اینجا چون اینجا یک مکان همگانی است و جای مناسبی برای تبادل نظر و گفتگوی خصوصی که به کار و دیدگاههای شخص مربوط می‌شود نیست. با احترام. یک نکته هم خطاب به صاحب کافه که البته نه برای خودم و این مورد خاص که مهم نیست, بلکه بخاطر حفظ شآن و فضای دوستانهء این جمع بهتر نیست اگر زمانی کسی به هر دلیل شخصی و غیرشخصی یا کلا بی‌دلیل خواست به دیگری توهین کند نوشته‌اش پابلیش نشود؟

    امیر: اولا که خود من هم نفهمیدم که منظور ایشان شما هستی سوفیا. این هم لینک شعرهایت را بعد همه این حرف‌ها در معرض بررسی همگان قرار دادی، خودش یک حرکت کاملا «کافه‌»‌ای است؛ متعلق به همه ما که کاری را که دوست داریم انجام می‌دهیم و به‌اش افتخار می‌کنیم. بعد هم این که کسی که صحنه وحشتناک معرکه ترانه خواندن کیت کارادین و آواز i'm easy را در نشویل درک کرده؛ دیگر برایش چخه اهمیتی دارد که بقیه درباره‌اش چه بگویند. به یاد بیاور لحظه‌ای را در نشویل که کارادین می‌خواند و دوربین به چهره لیلی تاملین نزدیک می‌شود. همه همه همه سینماست. مغز دنیای آلتمن است. تو این را فهمیده‌ای و درگیر این حرف‌ها شده‌ای بشر؟ 

    سوفیا
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 5:58
    -2
    موافقم مخالفم
     

    امید ایول که stay را رو کردی....

    يكي از بچه هاي كافه ؛ شايد بشناسي!
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 7:52
    4
    موافقم مخالفم
     

    آرمين ابراهيمي شما بفرما اول ادب و تربيت ياد بگير. سوفيا عقده مطرح شدن نداره. مثل اينكه شما عقده داري كه جديدا مزخرفات بي ارزش و توهين آميزت رو روي سايت هم ميزاري!تو هنوز بلد نيستي مودبانه صحبت كني. ديگه كفر امير رو هم درآوردي. من نمي دونم امير چرا بهت هيچي نميگه. رسما گند ميزني به جو كافه. افاده ها طبق طبق. سگا به دورش وق و وق!! من جاي سوفيا بودم يك لحظه هم جوابت رو نمي دادم. خوبه آدم بازم اگه ميخواد تو گوگل سرچ كنه تا اسمش بياد واسه چيزاي درست و حسابي بياد. چيزي كه سوفيا اقلا تا حدودي بهش دست پيدا كرده. نه اينكه از روي عقده بره چند تا آشغال بنويسه! ديگه واسه ما بيخيال!!

    بار آخر باشه كه جو كافه رو با توهينها و تهمت هات به گند ميكشي. اصولا افراد ضعيف و حقير به توهين و بي ادبي رو ميارن!

    امير هر بار به خاطر اين آرمين ميگي كافه با ايده آل و... فاصله داره. به نظرت دندون خراب رو نبايد از ريشه كند تا به بقيه آسيب نرسونه؟ چون به نظر ميرسه كه پر(اصلاح) شدني نيست!


    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 11:14
    8
    موافقم مخالفم
     

    -به نظر من تو جشن خانه سينما بايد دو كار مي كردند:

    1-حامد بهداد حقش بود كه براي نقش مكمل جايزه مي گرفت(اونهم بعد از اين همه كم لطفي تمام جشنواره ها)

    2-قبول داريد ما ملت مرده پرستي هستيم؟من خسرو شكيبائي را خيلي دوست داشتم و دارم اما به نظرم بايد جايزه را به يكي از زنده ها مي دادند!!!!!!

    جناب قادري كجا بودي؟ هر چي نگاه كردم نديدمت؟!(تو جشن)

    مریم.م
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 12:46
    -2
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    که محمد زد زیر گریه

    فکر کنم هر کس این رو شنید همین کار رو کرد

    دارم اینا رو می نویسم ولی دستام می لرزه

    نیلوفر
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 13:24
    0
    موافقم مخالفم
     

    سلام آقای قادری....اولین باره که اینجا کامنت میذارم هرچند خیلی اینجا میام .....من با نوشته های شما از دنیای تصویر اشنا شدم و اغلب از سبک نوشتهاتون و نقد هاتون که انقدر زنده و واقعیه به تمام معنا لذت میبرم و چیزای زیادی هم یاد گرفتم...فقط میخواستم بهتون تبریک بگم که انقدر تو کار خودتون خوب و قوی هستین و قطعا علاقه مند.موفق تر باشید:)

    امير: سلام. لطف دارين. بازم به اين جا سر بزنين و از اون مهم‌تر در بحث شركت كنين.

    منگ
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 13:28
    -2
    موافقم مخالفم
     

    نه ، نشد ، باز هم نشد ، یعنی انگار اصلاً راه ندارد...

    بیا آرمین ، همین را می خواستی برادر من ، همین را می خواستی که امیر قادری را ناامید کنی ، راه دراز می دانی یعنی چه ؟ آقا بنده بی تقصیرم ، من از همان اول اش هم خنگ بودم ، آدم باهوشی مانند آرمین ابراهیمی به راحتی می تواند از راه بدرم کند ، کیسه ی پول هایم را از دستم بگیرد و خاک کند و وعده ی درخت سکه های طلا را بدهد ، آخر تا وقتی من شعر ها را نخوانده ام که نمی توانم بخندم ، این لامصب هم که فیلتر شده است ، اَه ..

    خانم خواهش می کنم ناراحت نشوید ، من قول می دهم که به سرعت فیلتر شکنی چیزی گیر بیاورم و شعر هاتان را بخوانم و اگر هذیان نبودند مطمئن باشید که نخواهم خندید ...

    _____________________________________________________________

    و اما آرمین عزیز ، در مورد ما ، انگار باد دارد شن های این کویر لعنت را همچنان پیش می برد ، ملتفتی که ...

    ___________________________________________________________

    نه دیگر مصطفا ...اینها که نوشتی ، مزخرف نبود که ، همان زور عبثی بود که همیشه می زنیم تا در مقابل کرختی و رخوت این "لعنت" بایستیم ...همان که خواسته بودم ، همان که همیشه غیر ممکن است ، همان که همیشه از گفتن اش پشیمانم و معمولاً ، خودت که می دانی ...

    و اما نظر من ...

    من مطمئناً خیلی خنگ ام که تا کسی اسم فیلمی را نیاورد ، یادم نمی آید که مثلاً فلان فیلم را دیده ام و آن وقت مثلاً ممکن است عاشق اش بوده ام و یادم نمانده که بگویم ، یعنی من معمولاً همینقدر که ذهنم یاری کند هستم ...

    (پس پاسخ این نظرسنجی حجت نیست)

    {شاید مثلاً بدون ترتیب...}

    1.خون بپا می شود

    2.زمانه ی گرگ

    3.stay

    4.زیبای آمریکایی

    5.مرثیه ای برای یک رویا

    6.collateral

    7.جاده ایی به سوی تباهی

    9. رودخانه ی مرموز

    10. دریای درون

    11. هتل میلیون دلاری

    12. قاچاق

    13. دشت گریان

    14. تصادف

    در ضمن جواب نظرسنجی قبلی را هم بگویم ...

    در مورد ترانه هایمان .

    ترانه ای که در پایان (روکو وبرادران اش) "خوانده" می شود.

    ...آخ...

    نمی دانم کسی تا به حال گفته بود اش یا نه ، ولی من قبلتر ترجمه ی انگلیسی ترانه را اینجا آورده ام ...

    منگ
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 13:30
    -1
    موافقم مخالفم
     

    این هم تقدیم به دوستمان سوفیا

    **********************************

    خوب من یه سیگار آتیش کردم و مدت درازی نشستم روی آن صندلی که با هم از فروشگاه لوئیس ب سیلورمن خریده بودیم ، بهترین فروشگاه شهر است ، با کلاس ، بعدش شروع کردم نامه ی "روتی" را هی خواندم ، بعد از برش کردم ، قشنگ از بر کردم بعد شروع کردم نامه را از آخر به اول از بر کردن ، اینجوری(( کنی صبر مدت یک باید ، ببینی را بچه می خواهی اگر )) اینجوری ...

    *********************************

    سحر همائی
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 15:18
    2
    موافقم مخالفم
     

    بدون ترتیب : 1ــمیامی وایس 2ـ سرگذشت شگفت انگیز امیلی پولن 3ـ کیل بیل 4ـ سین سیتی 5ـ درخشش ابدی یک ذهن پاک 6ـ ماهی بزرگ7 ـ در حال و هوای عشق 8ـ ای برادر کجایی؟9ـمرحوم.10ـ 2046

    و بعد :چارلی و کارخانه شکلات سازی . سوئینی تاد. محبوب میلیون دلاری . فرزندان بشر. و ...

    امید غیائی
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 15:21
    2
    موافقم مخالفم
     

    یکی اینکه مردن برای بعضی آدمها معنا ندارد.

    امروز ایمان اس ام اس داد که رایت هم مرد.راستش چند ثانیه گذشت و بعد فهمیدم کی را میگوید.وقتی بود نفهمیدم و حالا هم که.......

    ---------------------------------------------------------------

    تمام آن خط گلی که آن زیر کامنتت امیر نوشته حرف من هم هست.تو میفهمی Stay یعنی چه و با نشویل زندگی میکنی بعد درگیر حرفهای این آن میشوی.حیف که خودت گفتی "اینجا یک مکان همگانی است" .بیخیال رفیق.روزی که اسمت را اول مجله هفت با آن شعر خوبت خواندم با افتخار به محمود دوستم گفتم "این خانم دوست منه.میشناسمش.و دیدمش."

    ------------------------------------------------------------

    و اینکه پارانوئید پارک را یادم رفت.

    برای مصطفی:هنوز هم آن صحنه زیر دوش برایم تکان دهنده است پسر.یادته گفتی فقط از ون سنت بر میاد این پلان رو دربیاره.

    بعضی فیلمها را هم یادم رفته نام کارگردان رو توی پرانتز بیارم خودتون اینطوری بخونیدش:

    مثلا

    تعطیلات(نانسی مه یرز)

    یا

    زیرخورشید(والتر سالس)

    ------------------------------------------------------------

    یکی از دلایل عمده من برای دیدن بزنگاه غیر از نوع نگاه عطاران و صحت و اونیکی نویسنده که اسمش یادم نیست به مسائل روز و خاله زنکی های مرسوم، مطمئنا حضور نیکی نصیریان در نقش "درسا" ئه.

    یادتون هست اون قسمتی که دکتر شده بود و علی صادقی مریض بود و به رضاعطاران گفت"متاسفم.فوت کرد" داشتم خودم رو میزدم به در و دیوار.

    این کشف رو ندیدی امیر خان؟عالــــــــــــــــــــــــــــیه پسر.

    ---------------------------------

    مخلص.

    همین.

    سعيد هدايتي
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 15:36
    -21
    موافقم مخالفم
     

    1-روزي روزگاري در امريكا2-پالپ فيكشن3-بزرگراه گمشده4-سين سيتي5-مالهند درايو6-مچ پوينت7-اپو كاليپتو8-مخمصه9-سنتوري10-بوتيك.

    وبعد شوكران ومهمان مامان واجاره نشينهاوليلاومادرو...

    يادم رفته بود بگم امير توچه خوب گفته بودي عرق كردن رو!موقع ديدن شوكران؟!من كه تو سالن سينما وارفته بودم وتقريبا دراز كشيده بودم رو صندلي بدبختي 4تا از دانش اموزانم با هام بودند كه ميديدند چه تند تند عرق ميريزم.راست گفتي ديگه عرق شرم هم نداريم ما انقدر كه همه چيز ريخته رو زمين دور برمون لخت رو وبي نقاب

    R. P. McMurphy
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 15:46
    9
    موافقم مخالفم
     

    "ریچارد رایت از اعضای گروه ینک فلوید در گذشت..."

    جمله بالا تیتر اغلب خبرگزاری های خارجی بود.

    لعنتی، لعنتی...

    این همه ننوشتم و حالا که ریچارد مُرده...

    یادمه سرطان داشت...

    15 سپتامبر تو 65 سالگی، شاید ۷،8 ساعت پیش...

    یاد آلبوم Broken China از سولوهای خودش...

    ترانه Satellite که عشقمه...

    خوبه شمارش معکوس شروع شده...

    البته با مرگ "سید برت" شروع شده بود...

    اول سید، حالا هم ریچارد،

    نفر بعدی کی می تونه باشه؟

    شمارش معکوس واسه محروم شدن ما از یسری آدم افسانه ای...

    Wearing the inside out....

    بند اولش رو ریچارد میخوند، با اون صدای عجیب اش ...

    دارم به همه اس ام می دم،

    اول به بهروز زنگ زدم، مُرد... حالا به علی...

    لعنتی ...

    از شرکت می خوام بزنم بیرون و یه کم را برم... .

    گیلمور رو سایت اش یه جور پیام تسلیت یا بهتر بگم یه یادداشت نوشته، تیکه هایی اش رو بفارسی نوشتم:

    ...

    هیچکس جایگزین او نمی شود...

    اون دوست من، همدم و شریک موسیقایی من بود...

    نجیب بود و فروتن...

    صدای با روح و زنده ای داشت...

    احساساتم رو با لغت نمی تونم بیان کنم...

    من دوستش داشتم....

    ابراهیم
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 16:21
    10
    موافقم مخالفم
     

    برای نظرسنجی مصطفی بدون ترتیب:

    1- ای برادر کجایی؟

    2- ماهی بزرگ

    3-wall-e

    4-پیرمردها جایی ندارند

    5- 21 گرم

    6-بیل رابکش جلد1و2

    7-مرحوم(جداافتاده یا همون departed )

    8-ذهن زیبا

    9-talk to her

    10-عشق سگی

    و بعد:

    بابل، بیخوابی،بهار تابستان پائیز زمستان و بهار، نامه هایی از ایوجیما، بازگشت،خون به پا مي شود، مرثیه ای بر یک رویا

    و از ایرانیهاسنتوری، نفس عمیق، به همین سادگی

    -.............................................

    برای سوفیا: اولا من از هیچ جای نوشته های دوستان نفهمیدم که منظورشون یه تو باشه. ثانیا اینکه لینک شعراتو گذاشتی به قول امیر یه کار صددرصد کافه ایه و نشون از اعتقادی داره که تو به کارت داری. راستش شعراتو خوندم. به نظر من نقاط ضعف و قوتی داره که قابل نقد کردنه. اما هذیون نیست. میشه در موردش صحبت کرد. اگر مایل باشی میتونم نظراتمو برات ایمیل کنم. البته من ایمیلتو ندارم

    ................................................

    محمد
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 18:56
    -5
    موافقم مخالفم
     

    ده فیلم برتر هزاره سوم ازنظر محمد هنردوست

    1- سرنوشت شگفت انگیز آملی پولن

    2- ذهن زیبا

    3- سوینی تاد

    4- گلادیاتور

    5- هوش مصنوعی

    6- حیثیت

    7- خون به پا می شود

    8- ساعت ها

    9- رودخانه مرموز

    10- خانه ای از شن و مه

    و بعد

    تصادف

    قاپ زنی

    جاده ای بسوی پردیشن

    ک مثل کین خواهی

    ماهی بزرگ

    رژه پنگوئن ها

    کوهستان سرد

    عزیز میلیون دلاری

    وال ای

    هزارتوی پن

    کلیک

    21 گرم

    سیمپسون ها

    بازگشت ناپذیر

    سین سیتی

    جونو

    باورنکردنیها

    زندگیم بدون من

    جونو

    درباره اشمیت

    زندگی دیگران

    رتاتوی

    تاوان

    چهارشنبه سوری

    سنتوری

    مهمان مامان

    مصطفی جوادی
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 19:20
    -10
    موافقم مخالفم
     

    امیرجان، از حق نگذریم این "مرگ" تازگی ها ثابت کرده که بدجوری خوش سلیقه است.اگر همه چیز طبیعی پیش برود ، بعضی از آن ترانه ها ، بلیت رفتن به بهشت اند. یعنی بهتر است بگویم امیدوارم که در مراحل بعد هم همه چیز با خوش سلیقه گی پیش برود. مگر اینکه خدا مجید اخشابی را از ریچارد رایت بیشتر دوست داشته باشد که آن وقت ... ریشه اینکه چرا همه چیز خوب پیش نمی رود را پیدا کرده ایم!

    محمد هنر دوست
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 19:51
    -9
    موافقم مخالفم
     

    تازه برای اولین بار یه وبلاگ ساختم شش هفت مطلب هم توش هست. غیر از دو تاش که کپیه . برا بقیه اش زحمت کشیدم. بخصوص این آخری . حقیقتا دوست دارم بیاید ببینید و نظر بدید این هم آدرس. www.artistics.blogfa.com یک سوال مهم . میشه با بخش سینما جهان سایت همکاری کرد اگه میشه چطوری

    سينماي ما - سلام دوست عزيز. خيلي ساده. مطالب‌تان را به اين اي‌ميل vahid_ghaderi@yahoo.com بنويسيد تا با شما تماس گرفته شود. پيشاپيش ممنون.

    رضا کاظمی
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 20:17
    -3
    موافقم مخالفم
     

    به جواد رهبر: ممنون.

    به سوفیا: شعراتون رو به ما هم بدین.قرار بود چیزی بنویسین واسه مون.

    به آرمین ابراهیمی: اینقد به این و اون گیر نده بیا ترانه ها مون رو ضبط کنیم.

    کاوه اسماعیلی
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 22:18
    -9
    موافقم مخالفم
     

    1.بیل را بکش(تارانتینو) 2.ای برادر کجایی؟(کوئن ها) 3.رفیق قدیمی(چان ووک) 4.قهرمان(ژانگ ییمو) 5.کوهستان بروکبک(آنگ لی) 6.سرزمین مردگان(جرج رومرو) 7.مرحوم(اسکورسیزی) 8.زودیاک(فینچر) 9.قتل جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل(دومینیک) 10.درخشش ابدی یک ذهن پاک(گوندری)

    و بعد......نفس عمیق-جونو-کوکب سیاه-تقریبا مشهور-جایی برای پیرمردها نیست-بادی که مرغزار را تکان داد-ماهی بزرگ-هوش مصنوعی-بی خوابی-هواشناس-

    و انتخاب ویژه....."شین" (جرج استیونس)

    کاوه اسماعیلی
    سه‌شنبه 26 شهريور 1387 - 22:54
    -3
    موافقم مخالفم
     

    اما ریچارد رایت....گریه رفیقت بر حق بود.و اینکه آدم برای یک کیبوردیست گریه کند چه دنیایی دارد.رایت و میسون اولین نوازنده هایی بودند که نامشان را جدا از نام خواننده شناختم و برایشان هویت جدا قائل شدم.(همانطور که در سینما هم اولین بار انیو موریکونه اسمی بود که جدا از کارگردان و بازیگر شناختم)...آخرین نصویر رایت برایم در live8 بود...هنوز sms آیدین را نگه داشته ام که برایم فرستاد که "kaveh..alan kanal RAI2..mason o wright o gilmour o waters dast dar daste ham..ashkam darumadeh.khodatya shokret

    و اینکه چرا میخواستی آن کامنت را چاپ(به حذف چ) نکنی؟چرا برخلاف میلت؟...تو رو خدا دیکتاتوریت را اینجاها وسط نکش.این موقعیت ها را از ما نگیر.خوب ما هم به همچین کامنتهایی میخندیم.همانطور که آنها به کامنتهای ما...این خودش خوشیست....

    Reza
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 2:16
    11
    موافقم مخالفم
     

    1- نظرسنجی مصطفی جوادی : بدون ترتیب : سه گانه ارباب حلقه ها ، امتیاز نهایی ، داگویل ، بیل را بکش 1و2 ، گرایند هاوس ( ضد مرگ و وحشت سیاره ) لیتل میس سانشاین ، مالهالند درایو ، تاوان ، سین سیتی ، 21 گرم ، پیدا کردن نمو ، قبل از غروب ، زودیاک . منتظر نظرسنجی بهترین های دهه 90 و 70 هم هستم که بهترین های عمرم تو این دو دهه هستن .

    2- "مه" فرانک دارابونت رو دیروز دیدم ، شاهکار نبود ولی در مقایسه با فیلمهای ژانر خودش که سالی صدتا ساخته میشن خیلی بالاتر بود و نوعی تشخص داشت . به عنوان یک نمونه قابل قبول از سینمای وحشت یا تخیلی می تونه شناخته شه .

    3- سریال بزنگاه رو دوست ندارم . حرف اخلاقی بودن یا نبودن نیست ( اینها ربطی به خوب یا بد بودن یک اثر نداره ) کلا از نظر من در نیومده . بیشتر یاد کارهای آخر مهران غفوریان می افتم که زور می زد ملت رو بخندونه و نمی تونست . در مقایسه با کارهای قبلی عطاران هم حرفی برای گفتن نداره . امیر اون سریالی که چند سال پیش ساخته بود و لولایی به خانواده اش الکی گفته بود برای کار رفته مالزی ( اسمشو فراموش کرده ام ) رو با این مقایسه کن ( فکر کنم یه جا ازت خوندم که ندیدیش ). کمدی واقعی بود . علیرغم توصیه ات من که دیگه نمی تونم بزنگاهو ببینم .

    ساسان.ا.ک
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 2:17
    -8
    موافقم مخالفم
     

    وقتی صفحه ی کامنتها رو باز کردم تا بخونمشون. یه خورده آهنگ هم گذاشتم تا در بین خواندن کامنتها آهنگی هم گوش کرده باشم. تا اینکه به یک آهنگی رسید. یاد نظرسنجی مانا افتادم. اینکه خیلی فکر کردم که چی رو انتخاب کنم که یک انتخاب اساسی باشه. تا اینکه کامنت نیما ( نیما یعنی نیما حسنی نسب؟ ) رو خوندم. تو کامنتش از آهنگهای میامی وایس حرف زده بود. خب انتخاب من هم آهنگ pennies in my pocket از فیلم میامی وایس بود. اون صحنه ای که دختره با پسره ( حافظه ی به خاطر سپردن اسامی ندارم ) داشتن می رقصیدن( و رقیب عشقی بگم دشمن پسره بگم رفیق شوهر دختره بگم چی بگم؟ داشت نگاهش می کرد. ) همون آهنگی که امیر واسه تیزر فیلم "آقای کیمیایی" که دیگه ازش ناامید شدیم انتخاب کرده بود.

    ساسان.ا.ک
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 2:30
    -1
    موافقم مخالفم
     

    این چند روز هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی روزهای خسته کننده ای بود برای من. روزهای تلاش برای گرفتن حق. بگذریم که یه جورایی حقمو گرفتم ولی خداییش سر و کله زدن با آدمایی که غرق شده ی یک سیستم اداری هستن واقعاَ وحشتناکه. خدا نصیب گرگ بیابون نکنه. باز هم این پدرخوانده بود که به کمک ما میومد. " همه ی ما جزئی از یک سیستم ریاکاریم ".

    امیرمهیار
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 4:54
    11
    موافقم مخالفم
     

    The Great Gig In The Sky

    "من از مرگ نمیترسم ونخواهم ترسید،برامم مهم نیست که چه وقتی بمیرم هر موقع که می خواد باشه،چرا باید از مرگ بترسم دلیلی براش وجود نداره،هرکسی وقتش که میرسه باید بمیره ،منم هیچ وقت نگفتم که از مرگ میترسم."

    اینها جملاتیه که در آغاز اثر جاودانه The Great Gig In The Sky ساخته ریک رایت نازنین گفته میشه، حتما خود استاد هم در لحظه مرگ چنین حسی رو داشته و وقتی حضرت عزرائیل در مقابلش ظاهر شده یکی از همون لبخندهای زیباش رو که همیشه با دیوید عزیز موقع اجرا بهمدیگه میزدن رو بهش زده و گفته من که گفتم از مرگ نمیترسم و هر موقع وقتش بشه آمادم پس بزن بریم؛

    راستش خیلی وقته که اینجا نظر نمیدم و فقط به خوندن نوشته های خود امیر اکتفا میکنم چون حال و حوصله خوندن این همه نظر درست و حسابی رو ندارم آخه باید همه رو درست و کامل خوند بعد نظر داد و اگه لازم بود و بحثی پیش اومد جوابی داد به دوستی نادیده، یعنی فعال بود و با خنثی بودن جو کافه رو بهم نزد، پس بخودم اجازه حضور در این کافه خوش آب و هوارو نمیدم و فقط دورادور حسرت این همه صمیمیت بچه هارو میخورم!

    فقط یکبار میخواستم سرزده بیام کافه اونم همین تازگی موقع مرگ خسرو عزیز بود که نمیدونم چی شد که نشد!

    آخه یه عزیزایی هستن که آدم انقدر دوستشون داره و همیشه و هرروز یک گوشه ای از ذهنش حضور دارن وبهشون وابسته است که وقتی از دستشون میده باورش نمیشه، انگار یک جور حس نامیرائی دارن براش مثل خسرو و مثل ریچارد و درست در همین لحظه است که دلش میخواد با یکی در موردشون حرف بزنه و... حتما شما هم همچین حسی رو تجربه کردین،پس با اجازه

    اما در مورد ریچار رایت اگه راجرز مغز و دیوید قلب پینک فلوید بودن ریک قطعا روح گروه بود کسی که با نوشتن و اجرای ملودیهای زیبایش برای پینک یکجور لطافت و رهایی به آثار گروه میداد لطافتی که فقط با پیانو و کیبورد میشه به یک قطعه راک بخشید چیزیکه کار هر کسی نیست و بقول امیر ممکنه مثل آفتی برای یک قطعه راک باشه؛

    البته اگر میخواین پی به قدرت موسیقیایی ریچارد رایت ببرین بر خلاف نظر امیر اصلا سراغ آلبوم Animals نرین چون چیز زیادی گیرتون نمیاد اون آلبوم جاییه برای قدرت نمایی راجر واترز و دیوید گیلمور و اصلا همین آلبوم بود که خاطر استاد رو از راجرز مکدر کرد چون کمترین نقش ممکن رو برای ریک در نظر گرفته بود و بعد هم که ماجرای The Wall و ترک گروه در زمان Final Cut پیش اومد که حتما همتون میدونین؛

    پس برین سراغ Echoes ، San Tropez ، Burning Bridges ، Stay و خصوصا دو آلبوم همیشه برتر و جاودانه Dark Side Of The Moon و Wish You Were Here که اوج نبوغ و تاثیر گذاری ریچارد به شمار میرند در قطعاتی مثل Breathe ، Time ، The Great Gig In The Sky و Us And Them از آلبوم اول و Shine On You Crazy Diamond از دومی، بعد هم که به همراه دو یار دیرین آلبوم شگفت انگیز Division Bell رو درغیاب راجرز ارائه دادن که به نظرم یکی از بزرگترین آثار تاریخ موسیقی راک بشمار میره با قطعاتی مثل Cluster One ، What Do You Want From Me ، Marooned ، Keep Talking که با دیوید دوتایی ساختن و Wearing The Inside Out که آخرین شاهکاریه که استاد به تنهایی برای پینک ساخته،

    این اواخر هم که با به عنوان نوازنده میهمان در تور آخر دیوید همراهش بود چندتا از همین شاهکار هارو برای آخرین بار با هم اجرا کردن و....... افسوس و حسرت برای ما ، گفتنی درمورد ریچارد زیاده فقط خوشا به حال کسی که این همه اثر جاودانه خلق کرده و خودش رو به جاودانگی رسونده یکبار دیگه به The Great Gig In The Sky گوش بدین ریک قطعا جاودانه است.


    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 4:56
    -5
    موافقم مخالفم
     

    سوفیا خانم نمی دونم دیدین یا نه.به آدرس sofia.passenger@gmail.com برایتان ایمیل گذاشتم.چون نوبت پیشین (شیش هفت ماه پیش) دیر میل مرا دیدید فکر کردم شاید باید یادآوری کنم.

    Armin Ebrahimi
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 6:6
    2
    موافقم مخالفم
     

    به «رضا» خان «کاظمی» رفیق عزیزم، برادرم:

    رضا جون من که گفتم بیا ضبط کنیم.کاری نداره که.تو حرف استدیو وٌ تنظیم کننده رٌ می زنیٌ می دونم روی حسابٌ کتاب حرف می زنیٌ از اون کنرستت با گروه «آریان» و چیزهای دیگه م می دونی که خبر دارم.ولی ببین رضا جون، تنظیم کننده رٌ بذار کنار.تنظیم کننده یه احمقیه که میاد میشینه یه سری مهمل تحویلت می ده چکٌ می گیره وٌ «خداحافظ».آخرش می بینی یه گندی شده کارت که بیا و ببین.مثال؟ همین آقای دزد بزرگ «خواجه امیری» که گروه ارکسترش اٌرکستر فیلارمونیک لندنٌ از لحاظ تعداد میذارن تو جیبشون.یه گله هستن.ولی کاراشٌ شنیدی؟ آدم -اگه از نظر دوستان ایرادی نداشته باشه- حالش به هم می خوره.نمی دونم گفتم برات یا نه، «محسن نامجو» که وین بود تلفنی حرف زدیم.جالبه برای بچه ها که بدونن نامجو با یه «سه تار» رفت به استدویو وٌ با آلبومِ «سنتی ها» اومد بیرون.حالا هم که تورِ آمریکا داره و چند وقت پیش مصاحبه داشت اونجا.همینه.تنظیم کننده فقط شکلٌ شمایلِ آهنگٌ خراب می کنه.فقط ریتمٌ جذابیتٌ می گیره.فکر می کنی کشش موسیقی دان های چند سال اخیر به سینتی سایزر از کجا میاد؟ چون دست کم معطل «فاصله بین یکٌ پنج کنترپوآنِ سازِ ایکس» نمی شن.قبول داری؟ حالا رضا جون، ما فقط خودمون بایست به خودمون کمک کنیم.هیچ کس نیست.هیشکی با ما نیست.ماییمٌ ما.خودمون.دست می دیم به هم، از همین یه دستی نور می گیریمٌ راه میوفتیم.ترانه ها آماده ن.آکوردها آماده ن.همه چیز هست.فقط بایست شروع کرد.

    سوفیا
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 6:8
    3
    موافقم مخالفم
     

    فقط چون فکر کردم متاسفانه ممکن است این شائبه پیش بیاید که دلایل شخصی‌ای پشت این برخورد هست لازم دیدم توضیح بدهم که من این دوست محترم را نمی‌شناسم و هیچگونه برخوردی با ایشان نداشته‌ام.احتمالا موضوع ساده است: یک نفر از سر بیکاری بند کرده به من. چیز دیگری به ذهنم نمی‌رسد و اساسا اهمیتی هم ندارد. ناراحت نیستم. برایم عجیب و تا حدی بامزه است. همین.

    آقای قادری عزیز, درخواست می‌کنم موضوع را تمام شده تلقی کنید و دیگر این کامنتها را پابلیش نکنید. فراموشش کنید. فکر می‌کنم این حق را داشته باشم که توی کافه احساس راحتی کنم.

    پی‌نوشت: کافهء ما به‌دردخور است. مشکل در سعهء صدر زیاده از حد شما است. نظر من این است که گاهی باید در مواردی استثنا قائل شوید. متوجهید که؟

    و اینکه برای پاسخی که برایم نوشتید ممنونم.

    سوفیا
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 6:11
    11
    موافقم مخالفم
     

    بچه‌ها ریسمان باز رو اگه هنوز ندیدید از دستش ندید. عجب فیلم خوبی بود.

    Armin Ebrahimi
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 8:36
    3
    موافقم مخالفم
     

    تقدیم به رفیق ام «مسعود نظری».سآوندتراک مشهور فیلم اٌستادِ وحشی ام «در حـــالٌ هــــوای عـــشـــق»:

    http://rapidshare.com/files/145915879/In_the_mood_for_love.mp3.html

    که البته همین لینک توی وبلاگم هم هست.

    ی

    ****

    با احترام ها

    منگ
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 12:8
    -5
    موافقم مخالفم
     

    پس کامنت من کو ...!

    منگ
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 12:18
    9
    موافقم مخالفم
     

    کامنت منو ندیدین ... !

    منگ
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 12:20
    14
    موافقم مخالفم
     

    کسی کامنت منو ندیده ...!

    منگ
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 12:22
    -11
    موافقم مخالفم
     

    کامنت من ...!

    ابراهیم
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 14:27
    -17
    موافقم مخالفم
     

    برای نظرسنجی مصطفی بدون ترتیب:

    1- ای برادر کجایی؟

    2- ماهی بزرگ

    3-wall-e

    4-پیرمردها جایی ندارند

    5- 21 گرم

    6-بیل رابکش جلد1و2

    7-مرحوم(جداافتاده یا همون departed )

    8-ذهن زیبا

    9-talk to her

    10-عشق سگی

    و بعد:

    بابل، بیخوابی،بهار تابستان پائیز زمستان و بهار، نامه هایی از ایوجیما، بازگشت،خون به پا مي شود، مرثیه ای بر یک رویا

    و از ایرانیهاسنتوری، نفس عمیق، به همین سادگی

    -.............................................

    تو دفعه های قبل کامنتم همراه با یه سری حرفای دیگه بود که به هر دلیل آپ نشد. خواستم کامنت جدید بذارم،دلم نیومد تو نظرسنجی شرکت نکنم. حرفای دیگه هم بمونه تا روزنوشت بعدی امیر. ترجیح میدم فعلا فقط حرفای بچه ها رو بخونم.

    سحر همائی
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 15:49
    -11
    موافقم مخالفم
     

    بدون ترتیب :1 ـمیامی وایس 2ـ سرگذشت شگفت انگیز امیلی پولن 3ـ کیل بیل 4ـ سین سیتی 5ـ درخشش ابدی یک ذهن پاک 6ــ در حال و هوای عشق 7ـ2046 8ـ ای برادر کجایی؟9ـمرحوم. 10ـ محبوب میلیون دلاری .

    و بعد : چارلی و کارخانه شکلات سازی . سوئینی تاد . فرزندان بشر. و ....

    امیرحسین جلالی
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 16:42
    -10
    موافقم مخالفم
     

    اول برای نظرسنجی مهتاب که یه بارم که خواستیم تو یه نظرسنجی شرکت کنیم اینقدر دیر رسیدیم:

    تمام قطعات فیلمهای استاد اعظم مایکل مان کبیر حتی موسیقی های بی کلامش مخصوصا تراک کلاپتون تو heat و ترانه های اسپانیولی شریک جرم و میامی وایس و قطعه دیسکویی شریک جرم و ترانه های فیلم علی

    ترانه مکزیکی تیتراژ پایانی مردی در آتش

    ترانه باشکوه قلبت را تغییر بده تو شاهکار گوندری و کافمن یعنی درخشش ابدی یک ذهن پاک

    قطعات بیل را بکش ها مخصوصا همون بنگ بنگ سیناترا

    قطعه ای که خود نیک کیو تو یه کافه آخرای فیلم ترور جسی جیمز می زنه و می خونه

    ترانه سنگ صبور تو سنتوری روی سکانس سوسیس سرخ کردن علی نازنین

    قطعه doors تو فیلم سوپر شیزوی گاس ون سنت یعنی last days( که اگه کسی از بچه ها دیده که حتما دیده حیفه یه بحثی راجع بهش راه نندازیم، مخصوصا راجع به مایکل پیتش و اون سکانس آفرینشی آخر فیلم)

    قطعه بروس اسپرینگستن تو فیلم فیلادلفیا

    قطعه التون جان تو شیرشاه

    ترانه کمپانی لولوها

    اینم یه اشانتیون!:(ترانه قلبت را تغییر بده)

    change your heart look around you

    change your heart it will astound you

    now,i need your lovin' like the sunshine

    and everybody's gotta learn sometime

    به مصطفی جوادی:

    رفیق یه کم آهسته تر، بذار هر روزنوشت یه نظرسنجی دیگه، اینطوری همه چی حروم میشه پسر

    به سحر همایی:

    بابا انگار نخوندی کامنت منو. منکه نوشتم پسرا عادت بدی دارن به خیانت کردن و خیلی هم پدرسوخته و اخ و تفن، یه بار دیگه نیگا کنی حله رفیق.

    به کاوه اسماعیلی:

    در فضایل علی دایی همین بس که خدا اینقدر این اسطوره تکرار نشدنی مارو دوست داره که در سه بازی این دو سه ماهه با تیمهایی مثل امارات و عربستان معجزه ها کرده که نگو: یه پنالتی واسه امارات تو آزادی نگرفت، گل زندی تو دوبی آفساید دو متری بود و پنالتی غلام نژاد رو شماره هفت سعودی هم که هرخری دید جز جناب مارک شیلد.

    کاوه جون، نمی دونم تو از کی فوتبالارو می بینی ولی من از سال 90 یادم نمی آد یه بار با عربا بازی کنیم و یه نامردی داوری در حقمون نکرده باشن. کاوه! به نظر تو اینا همه اش اتفاقیه؟

    گذشته از همه اینا خیلی مخلصیم.

    اما در باره بزنگاه که می خواستم یه یادداشت بذارم اما دیدم امیر و بچه های کافه دارن همه چیو می گن فقط همینو بگم که این کار به نظرم صعود با کله عطاران به قله سبکیه که تو ایران سندش به نام خودشه. آقا این تک سکانسها، مثل صحنه ای که عطاران در آسانسورو باز می کنه و اون زن ویلچریه می افته زمین( که البته فقط ویلچرش تو کادره) یا سکانس حکمیت عموحکم و اون دیالوگای عجیبش یا صحنه آدرس پرسیدن عطاران از اون پیرزن کره و چهره عجیب اندر غریب زن جوونی که کنار پیرزنه نشسته و...

    انتخاب نابازیگرا و یا بازیگرای کم کار از ویژگیهای منحصر به فرد عطارانه که احمد پورمخبر اوجش بود و حالا مرجانه گلچین که آخرین چیزی که ازش یادمه پروانه خانم سریال آیینه است که مال 20 سال پیشه(همونه دیگه امیر؟نه؟) و اصلا نمی تونم بفهمم چطوری این اعجوبه صورت و بدنشو بعد از اینهمه سال اینطور جوون و منظم نگه داشته و البته بازیگر نقش فریده که کشف تازه استاده.

    میزانسن چینی های عجیب و غریب و خمیازه گربه و البته دیالوگایی که سروش نازنین نوشته و نکته ای که علاوه بر به مسخره گرفتن همه چیزای الکی مقدس شده این جامعه ریاکار، به نظرم دلیل اصلی علاقه من به این سریال و حتی آثار دیگه ای از جمله فیلم درخشان و باشکوه سنتوریه(مهدی پورامین کجایی؟) و اونم اینه که من عاشق آدمای معتادم و بالطبع عاشق آثاری که این آدمارو رک و عریان و دقیق نشون می دن که سرآمد همه شون بدون شک شاهکار مهرجوییه. به نظرم اعتیاد، اونم در ته خط یکی از بی نظیرترین جلوه های پاک باختگی و عشقه که البته مثل همه جلوه های عشق(اگه عشق باشه) آدم عاشقو به نابودی و رسوایی می کشونه، آدم معتاد جوری عاشق و شیفته و اسیر جنسه که واقعا دراون فنا شده، عین آدم عاشق و اینکه این برای من تصویر واقعی تره از عشقه تا اونکه بزرگان و معتبران می گن که عشق باید آدمو عزیز کنه و این حرفا و اینکه مگه عزیزتر از علی سنتوری تو همه این سالا کسی رو رو پرده سینما یا تو دنیای واقعی دیده بودیم؟

    و مطلب آخر اینکه خوندن جمله ای با این مضمون که تو دنیای هنر همیشه ظاهر و باطن باهم رابطه عکس دارن از امیر قادری برام هم جالبه و هم عجیب، هرچند شاید دنیای هنر با دنیای واقعی فرق کنه که فکر نمی کنم. به هرحال اگه امیر یه توضیحی بده خیلی خوب می شه.

    مخلص همه.

    نويد غضنفري
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 17:10
    12
    موافقم مخالفم
     

    سلام. متأسفانه انگار به اين نظرسنجي دير رسيدم :( خب البته اين ايده، استراتژي من از اولين يادداشت ام براي روزنوشتم (و اصلا عنوان روزنوشتم) بوده و همچنان هست. پس با اجازه تان تمام ترانه هايي را كه تا الان در آن قسمت اسم برده ام در سياهه ام قرار دهيد به علاوه اين كه يك آس هم دارم كه نمي دانم كسي رو كرده يا نه؟ «يواشكي فهميدم كه مي خواين بدونين، اينه كه بهتون مي گم»:

    ترانه «I tuoi fiori» با اجراي اتا اسكولو در «Bad Guy» كيم كي دوك.

    راستي همين طور كه گذري به كامنت ها نگاه كردم چرا هيچ كس از ترانه «Girl, You'll be a woman soon» نيل دايمند در پالپ فيكشن يادي نكرده؟

    ...و يك آس ديگر؛ «My rifle, My pony and me» با اجراي دين مارتين در ريوبراوو...

    پاينده باشين

    کاوه اسماعیلی
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 17:43
    1
    موافقم مخالفم
     

    عجب حافظه بالستیکی دارم من...این" قاپ زنی" را اگر محمد نمیگفت یادم میرفت یعنی؟یک جوری توی 10 تای اولم جایش بدهید...حتما...عاشقشم....

    پسر ولی خودمانیم...دهه اول 2000 هنوز پدیده نداشته...اونطوری که مثلا پالپ فیکشن برای دهه 90 بود.میدانید؟یک چیزی که نماد سینمای این دهه باشد....

    واین که جواد تو هم لیستت را رو کن تا برای "کوهستان بروکبک" تنها نباشم.

    سجاد
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 18:1
    -4
    موافقم مخالفم
     

    عنکبوت(کراننبرگ)

    جاده ی مالهالند

    راز پنهان(هاینکه)

    تبعید(زویاگنیتسف)

    دنیای نو(مالیک)

    اگه می تونی منو بگیر

    اه برادر کجایی؟

    من انجا نیستم

    اميرحسين جلالي
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 18:56
    9
    موافقم مخالفم
     

    جالبه، همين الان خبر اومد كه سريال عطاران توقيف شد. برداريد نامه شوراي نظارت بر برنامه هاي صدا و سيما رو تو فارس بخونيد تا بفهميد كجا داريد زندگي مي كنيد.

    هيچ حرف ديگه اي نمونده. اين هم بره كنار تمام تجربه هامون تو اين 28سال زندگي و درسي بشه كه حد توقعات و آرزوهامونو به اندازه بگيريم و به اين نكته ايمان بياريم كه هر ملتي لياقت زمامدارانش رو داره و برعكس.

    مي تونيم از امشب سريال "فاخر" آقاي سيروس مقدم رو ببينيم و به ايراني بودنمون بيش از پيش "فخر" كنيم.

    همين.

    اميرحسين جلالي
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 19:45
    7
    موافقم مخالفم
     

    آقا خيلي مسخره شده

    اميرجون يا كامنت قبليمو آن نكن يا اينم بعدش آن كن. انگار ضرغامي زيربار دستور شوراي نظارت نرفته و گفته ما سريالو پخش مي كنيم. بازم تو فارس هست خبرش.

    نيم ساعت پيش عصباني بودم و گفتم بي لياقتيم. خوب، الان عصباني نيستم ولي بازم ميگم كه بي لياقتيم(ياد فيلم خواهران غريب بخير)

    بي خيال اين حرفا، اسكوپ اصلي اينه كه امشب هم مي تونيم بزنگاه ببينيم.

    حمید قدرتی
    چهارشنبه 27 شهريور 1387 - 23:0
    -20
    موافقم مخالفم
     

    برای نظر سنجی 10 فیلم برتر

    این مثلاً 10 تای من ( 18 تا ) بدون ترتیب :

    1-فیل

    2-ممنتو

    3-شیکاگو

    4-داگویل

    5-سرگذشت شگفت انگیز امیلی

    6-مرد بدون گذشته

    7-در حال و هوای عشق

    8-پروپزیشن

    9- سین سیتی

    10-پرندگان مهاجر(مستند)

    11-موسسه لولوها یا شرکت هیولاها

    12-بهار تابستان پائیز زمستان ... بهار

    13- 21 گرم

    14-هزار توی پن

    15-پیر پسر ( اولد بوی )

    16-فرزندان انسان

    17-ای برادر کجایی

    18-هواشناس

    19-ماهی بزرگ ( بیگ فیش )

    20-دنیای ژان لوکه

    ----------------------------

    اما اونهایی که خط خوردن

    1-بیل را بکش 1و2

    2-قهرمان

    3-با او حرف بزن

    4-رقصنده در تاریکی

    5- 3:10 به یوما

    6- 2046

    7- اسکنری در تاریکی

    8-نامزدی طولانی مدت

    9-هم دردی با بانوی انتقام جو

    10-هم دردی با آقای انتقام جو

    11-سوفی شل

    12- افسانه سینما

    13-زاتویچی

    14-دهکده

    15-رژه پنگونها

    16-اونو تحلیلش کن

    17-پینوکیو(بنینی)

    18-مستند یوهان کریف

    ----------------------------- کار خیلی سختی بود . هوففففففف .

    ساسان.ا.ک
    پنجشنبه 28 شهريور 1387 - 2:1
    6
    موافقم مخالفم
     

    کاوه جان تبریک. آفا تبریک. می بینم که تیمتون رو بیل گیتس خریده. حالا چه شود!

    کاوه اسماعیلی
    پنجشنبه 28 شهريور 1387 - 4:2
    -10
    موافقم مخالفم
     

    نمکی....مرهمی...

    داشتم به بهانه تولدمان بعضی از روزنوشتها را دوباره خوانی میکردم تا به این جمله سیاوش رسیدم...دقیقا پارسال سر تولد یک سالگیمان زمانی که حالم بد بود و سیاوش نوشت:". کاوه جان ما برای همین اینجاییم که مرهمی، نمکی ،چیزی روی زخم هم بپاشیم دیگر"....

    باز هم پارسال سر تولد یک سالگیمان بود که میخواستم با آدری هیپبورن برقصم و مصطفی جوادی بی شخصیت بازی در آورد و ضد حال زد و داغ یک رقص اساسی را به دلمان گذاشت(بماند ای میل تهدید آمیز سحر همایی ) و حالا که هنوز توی دوران تولد دوسالگیمان هستیم میخواهم با آدری برقصم و این بار مصطفی نمیتواند کلامی بیاورد.چون من یک کاکا سیاه هستم....

    پارسال تولد دو سالگیمان بود که مانا از حادثه جویان روبر انریکه نوشته بود.و حالا dvd اش دستم است و قصد دیدن دارم.

    سوفیا
    پنجشنبه 28 شهريور 1387 - 5:22
    10
    موافقم مخالفم
     

    این عکس هم به یاد ریچارد رایت

    http://2.bp.blogspot.com/_QSSEb19hFrA/SM9LY6yFrkI/AAAAAAAAAlY/y1MMpUrSNyw/s1600-h/d9379vog0.jpg

    امین
    پنجشنبه 28 شهريور 1387 - 5:43
    4
    موافقم مخالفم
     

    امیر خان تازگیها خیلی بد خبر شدید اصلان خبر خوبی نبود واقعان اذیت شدم

    درسته شاید (البته شاید ) ما که شنونده عامیم زیاد ساز ریچارد رایت و درک نکنیماما من شخصا خیلی باهاش حال می کردم

    راستش دیگه می ترسم چون هر کسی که جایی تو دلم داشت داره یواش یواش میره

    راقعان تو این فزونی مصیبت تو کشور اینها خیلی غیر قابل تحمل میشه

    منتظرم این تابستون لعنتی تموم بشه چون واقعا نحس بود

    از برق خونهامون گرفته تا نور دلمون که همش قطعه

    خوب با هم جور شدن

    نور چشمامونم که یکی یکی دارن میرن

    واقعان تابستون سرد سختی بود

    اینم بگم امروز اخرین فیلم کوین ها( برادران کوین) رو دیدم حال نکردم باید یه بار دیگه ببینم شاید دیدم فرق کرد

    امیر خان امروز یه خبر خوب رو سایت دیدم اونم جواز گرفتن مسعود کیمیایی بود

    خواهش می کنم خبرهای جدید رو ازش بذارید رو سایت

    قربون همتون

    اميررضا نوري پرتو
    پنجشنبه 28 شهريور 1387 - 8:23
    9
    موافقم مخالفم
     

    پيش نوشت (!!!!): اين كامنت رو روز سه شنبه گذاشتم اما آنلاين نشد. به همين خاطر دوباره مي نويسم :

    ***** ده يادداشت خيلي خيلي كوچولو :

    سلام! سلام! سلام!

    1- خيلي خيلي مخلصم و كيلو كيلو شرمندگي و عرق شرم بابت بي حالي و تنبلي ام در سرك نكشيدن به كافه اي دوست داشتني كه يه زماني هر روز - روزي سه تا چهار بار- بهش سر مي زدم و حداقل روزي يه بار كامنت مي گذاشتم. هيچ بهونه اي هم ندارم. فقط بايد به امير و تمام رفقاي قديمي بگم شرمنده و قول مي دم از امروز مثل همون روزهاي خوب و ديگر نوستالژيك (براي من) باشم. البته نمي توانم خوشحالي ام را از بالا رفتن تعداد كامنت ها پنهان كنم. خيلي خوبه كه چراغ اين كافه نه تنها خاموش نشده بلكه با توان چند كيلو وات ( آن هم تو اين بي برقي) روشن باقي مونده و چشم خيلي ها را كور كرده!

    دلم براي بچه ها خيلي تنگ شده. اول اين ماه مي شد بر و بچز رو ببينم كه اين افتخار نصيبم نشد و فرصت خوب و ارزشمند ديدن دوستان قديمي كه ازشون كلي خاطره خوب دارم از كف ام پريد. انشا الله در همين روزها يه بار ديگه دور هم جمع شيم. اگه هم پايه اش هستين من برنامه اش رو بگذارم. به قول ساناز عظيمي (ستاره اسكندري) تو سريال جيراني : " اوكي؟"

    2- در روز نوشت قبلي امير بدجور شرمنده ام كرد و خبر قبولي ام رو در كارشناسي ارشد به اهالي كافه داد. امير جان با اين كه بهت اس ام اس دادم و ازت تشكر كردم از همين تريبون هم يه بار ديگه تشكر خودم رو ابلاغ مي كنم. خيلي مخلصم رفيق.

    3- راستش مطابق پيش بيني ام (و بر خلاف دلداري هاي اطرافيان و دوستان) نشد كه سينما قبول شم و به جاش ادبيات نمايشي قبول شدم (اين قبولي ام را هم خيلي مديون امتحان عملي نمايشنامه نويسي هستم) هم در سراسري (دانشگاه سوره) و هم در آزاد (تهران مركزي) كه فقط همين ادبيات نمايشي را داشت و هنوز توانايي راه اندازي رشته سينما را نداره! به هر حال ما كه رفتيم دانشگاه سوره و اميدورام هر كسي از بچه ها كه مي خواد بياد رشته هنر بتونم كمك خوبي براش باشم تا حتما و حتما در رشته مورد علاقه اش قبول شه. ادبيات نمايشي رو هم خيلي دوست دارم و بيشتر از سينما مي تونه منو به هدفم (رسيدن به مقام استاد دانشگاه) نزديك تر كنه. اما چيزي كه در اين روزها بيشتر از قبولي خودم خوشحالم كرده قبولي خواهرم در كنكور سراسري و آزاد بود. بيچاره خيلي زحمت كشيد و به چيزي كه مي خواست رسيد و تمام انتخاب هاي اول اش را درو كرد ( داروسازي دانشگاه شهيد بهشتي- دارو سازي آزاد تهران پزشكي- دامپزشكي آزاد تهران علوم و تحقيقات و ميكروبيولوژي آزاد تهران) كه همون شهيد بهشتي رو رفت و هنوز هم مزه شيرين قبول اش رو زير زبونم احساس مي كنم و گفتم از همين جا هم بهش تبريك بگم (چون بعضي موقع ها يه سركي به اين جا مي كشه) و البته شادي ام را با شما هم تقسيم كرده باشم.

    4- نظرها در مورد سريال جيراني در روزنوشت قبلي خيلي داغ بود. جدا از رويكرد يك طرفانه و ديكته شده سازندگانش نسبت به قشر روشنفكر و تحصيلكرده كه بعضي وقت ها بدجور دافعه ايجاد مي كند سريالي است كه ارزش اش رو داره كه درباره ش بحث كرد. حتما يك نقد مفصل در موردش خواهم نوشت.

    5- نظرسنجي ها هم كه مثل هميشه حرف اول رو در كافه مون مي زنه. در مورد تلخ ترين فيلم ها كه خيلي نظر دادن سخته. اين همه فيلم شاهكار تلخ (و شايد مزخرفات تصويري تلخ) هستند كه ليست كردن شان خيلي زمان مي بره. الآن ياد اشك هاي تو چشم براد پيت در سكانس آخر هفت افتادم. جايي كه جان دوو (كوين اسپيسي) را مي كشد و نور آفتاب در حال غروب درخشش خاصي در چشمانش دارد. عجب پلان تلخيه! يا جايي كه سيما رياحي در شوكران از خانه محمود بصيرت بيرون مياد و از هول و هراس اين كه محمود همه چي رو به پدر سينما نگه زير لب زمزمه مي كنه : خدايا رحم كن! رحم كن! آخه چرا محمود؟! مگه من چي كار كردم؟! اي خدا! " يا بايد به سكانسي در كندو اشاره كرد كه ابي در كافه هفتم خودش را در آينه مي بينه و بعد از شكستن آينه ها به خودش ادرار مي كنه. يا مي شه به سكانس پاياني پدرخوانده 2 اشاره كرد كه در چهره سرد و پر از حرف آل پاچينو مي شه اوج قدرت و در عين حال تنهايي را مزه مزه كرد. يا بايد به آن نماي جويندگان اشاره كنم كه جان فورد كبير از داخل آن اتاق تاريك يك نماي ماندگار از قامت استوار و تنهاي جان وين مي گيرد. نظرتون در مورد قهرمانان سام پكين پا چيه؟ به اندازه خود فيلم هاي استاد تلخ و در عين حال همدلي برانگيز هستند. سكانس پاياني مخمصه (استاد مايكل مان) چي؟ جايي كه رابرت دنيرو و آل پاچينو بي خيال آن همه موش و گربه بازي دست در دست هم مي گيرند و به تماشاگر حالي مي كنند كه نيمه يكديگر بوده اند. سكانس پاياني بوچ كسيدي و ساندنس كيد هم براي من خيلي تلخه. شايد براي دو قهرمان والتر هيل سكويي براي پرتاب به سوي آزادي باشه اما براي من تلخه. يا آبكش شدن باني و كلايد در سكانس پاياني فيلم درخشان آرتور پن. يا ميشه به سكانس پاياني قصه عشق (آرتور هيلر) هم اشاره كنم كه دوربين اوليور تنها را در ميان برف ها تنها مي گذارد و از دور مي شود.

    مي دونم نظر سنجي در مورد فيلم هاي تلخ بود اما خب بيشتر سكانس هايي به ذهنم رسيد كه تلخي شون براي هميشه زير زبون آدم مي مونه.

    6- نظرسنجي در مورد ترانه ها هم : ترانه هاي خارجي اون قدر زيادند كه بايد در word ليست كنم . بنويسم و اين جا paste كنم. اما خب الآن فقط ترانه هاي شكستن امواج و اينك آخرالزمان و بيل را بكش يادم مياد. در ايراني ها هم بايد بگم تمام ترانه هاي پاپ معركه دهه پنجاه در سينماي خياباني و موج نو و تين ايجري دوست دارم و مي پرستم. خيلي از اون ترانه ها مديون شعرهاي شاهكار ايرج جنتي عطايي و آهنگ هاي استاد واروژان بودند. اما خب ترانه رضا موتوري ( فرهاد و شهيار قنبري و اسفنديار منفرد زاده) كه بدجور معركه است. از ترانه كندو هم نمي شه گذشت : ابي و ايرج جنتي عطايي و واروژان. راستي فيلم هاي خوب اون موقع خيلي چيزاشون بهتر از فيلم هاي خوب الآنه! همين موسيقي و ترانه خودش يكي از اون تفاوت هاي آشكار و فاصله داره ميان فيلم هاي جريان ساز اون موقع با فيلم هاي با ارزش زمان حال. البته ترانه هاي سنتوري هم كه واقعا آدم رو به زانو در مياره.

    ديگه نظرسنجي چي داشتيم؟! ((-:

    7- ديشب (دوشنبه شب) رفتم جشن خانه سينما. نمونه بارز و آشكار يك performance (واژه اي كه پاكدل و تارخ چند بار تكرار كردند. باور مي كنيد؟) ايراني!!!! مجموعه منظمي از بي نظمي ها بود كه بايد در آوانگارد بودن گردانندگانش سر مشق آكادمي و اختتاميه كن و بفتا و هزار تا مراسم ديگه باشه!!!!!! تنها چيزهايي كه بيش از همه تعارف تكه پاره كردن ها حال داد اجراهاي زنده عليرضا قرباني و نمايش تكه هايي از هامون و بانو و فيلم هاي ديگر خسرو شكيبايي عزيز (در كليپي كه براي خسروي سينماي ايران درست كرده بودند) بود. همراهي اركستر زنده براي مشايعت برندگان هم فكر بدي نبود كه اجراي نسبتا قابل قبولي داشت.

    8- فعلا كه به كل رفتم در كار نوشتن نقد و مقاله هاي سينمايي و نمايشنامه نويسي و البته فيلمنامه نويسي را هم مي خوام دوباره شروع كنم. خواستم اون چيزي باشم كه خودم مي خواستم نه اون چيزي كه بقيه دوست دارند. هر چند كه فرجام خودم را مي دونم: له شدن در مناسبات ضد فرهنگ و هنر جامعه ما! خدا آخر و عاقبتم را به خير كنه. فعلا عشق است حكمفرمايي پول و سرمايه سالاري.

    9- اين " روز بر مي آيد" بيژن مير باقري را از دست ندهيد. يادتان هست در جشنواره بيست و پنجم فچر چقدر به تون گفتم بريد ببينيد. الآن يه دو هفته اي هست كه اكران بي سر صدايش آغاز شده. كاري به اصل نمايشنامه آريل دورفمان و يا مرگ و دوشيزه پولانسكي نداشته باشيد. فكر اينو بكنيد كه ميرباقري و سعيد شاهسواري براي يه اقتباس خوب و ايرانيزه چه كارهايي كرده اند. اون وقت مي بينيد كه حاصل كار به تون مي چسبه. تو اين برهوت يكه تازي فيلم هاي مزخرف ايراني تماشاي روز بر مي آيد تجربه اي خوب و سينمايي است. امتحان كنيد! به مسئوليت من!

    10- وبلاگم را هم دارم مرتب و كمي تندتر از گذشته آپ ديت كنم. يه سري بزنيد.

    در پناه عشق بيكران و جاودان اهوراي پاك باشيد.

    www.cinema-cinemast.blogfa.com

    amirreza_3385@yahoo.com

    رضا کاظمی
    پنجشنبه 28 شهريور 1387 - 14:41
    -5
    موافقم مخالفم
     

    این نظر سنجی 2000 به بعده؟ یعنی سینما برای شما فقط هالیووده؟ عجیبه:

    ولی انتخاب های من بی ترتیب:

    بازگشت(آندری زویاگینتسف)

    زمان رفتن( فرانسوا ازون)

    ممنتو ( کریستوفر نولان )تکرار نخواهد شد با هیچ جنگولک بازی ای

    جایی برای پیرمردها نیست

    از شکلات شما متشکرم( پروفسور کلود شابرول)

    پنهان( استاد میشائیل هانکه)

    oldboy پارک چان ووک

    عطر داستان یک قاتل( تام تیکور)

    خانه احمق ها( کونچالفسکی)

    جری( گاس ون سانت)

    شیرین( عباس کیارستمی)

    پنج در دو ( فرانسوا ازون)

    عنکبوت ( استاد کراننبرگ)

    کوکب سیاه (استاد دی پالما)

    امتیاز نهایی ( استاد وودی آلن)

    مرثیه ای برای یک رویا( دارن آرنوفسکی)

    هجوم بربرها( دنی آرکان)

    برادر ( استاد کیتانو)

    پدر و پسر ( سوخورورف)

    دشت گریان( استاد انجلوپلوس)

    آسمان وانیلی(کامرون کرو)

    و...

    پوزش از آنهایی که از قلم افتادند.فیلمهایی که برایتان ناآشنا هستند رو تو رو خدا ببینید. همه چیز در هالیوود خلاصه نمیشه.

    نويد غضنفري
    پنجشنبه 28 شهريور 1387 - 17:31
    -2
    موافقم مخالفم
     

    براي R.P. McMURPHY: خوشحال ام كه اين جا، توي كامنت هاي پر و پيمان امير جان، هميشه نوشته اي هست كه آدم رو در هر شرايط روحي و در هر مودي كه هست سر حال بياره و قبراق كنه...خوشحال ام رفيق جان كه اين جايي و هستي و ترانه مورد علاقه ام- «Wearing the inside out»- را دوست داري و همچنين آلبوم Broken China را. گويا از يك قماشيم رفيق. پيش ما هم بيا و سري بزن تا با هم مراسمي به جا بياوريم. مراسمي براي اين مرد دوست داشتني زندگي مان. خوشحال ام كه هستي.

    جوکر
    پنجشنبه 28 شهريور 1387 - 17:40
    13
    موافقم مخالفم
     

    چه طور در قبال آدرس وبلاگ این رفیقت نوری پرتو مسئولیت درج آدرس رو می پذیری مال من رو نه ،باشه اشکال نداره ،رفیق بازی دیگه جوکر:من معتقدم هر چیزی که تو رو به سادگی نکشه باعث میشه که ناشناخته تر بشی جوکر:اگر تو بعضی چیزا تخصص داری هیچ وقت اونا رو مجانی انجام نده آلفرد پیشخدمت بتمن :(درباره جوکر) بعضی از آدما دنبال یه چیز منطقی مثل پول نیستن،نمیشه خریدشون یا تهدیدشون کرد ،باهشون مذاکره کرد یا منطقی باهاشون حرف زد ،بعضی از آدما فقط می خوان نابودی دنیا رو ببینن جوکر خطاب به بتمن:نه نه نه ...تو منو کامل می کنی جوکر خطاب به بتمن:تو هیچی نداری که منو باهاش تهدید کنی با همه قدرتت هیچ کاری نمی تونی بکنی جوکر:میدونی چرا از چاقو استفاده می کنم ؟ آخه تفنگ ها خیلی سریع اند با تفنگ نمی تونی تمام حسش رو درک کنی ،مردم در لحظات آخر نشونت میدن که واقعا کی هستن ،خب من از این نظر بیشتر دوستانت رو می شناسم جوکر با این همه پول می خوای چیکار کنی؟ جوکر:من سلیقه ی ساده ای دارم از دینامیت ،باروت،بنزین لذت می برم. اگه دوست داشتین به من سر بزنید ولی یادتون باشه که فقط کسانی گذرشان به اینجا می افتد که از جاده اصلی منحرف شده اند. جوکر

    امیر: آخر به وبلاگ‌ات سر زدم. این حرف‌ها را وارد کافه نکن جوکر لطفا؛ وقتی داری این قدر دیالوگ خوب می‌ریزی توش.

    فرزاد حسنی
    پنجشنبه 28 شهريور 1387 - 18:54
    5
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    با پاسخ بدون روتوش فرهاد جعفری به یادداشت "فرهاد جعفری ،کافه پیانو و باقی ماجراها " به روزم ..خوشحال میشم این مطلب رو بخونید و نظرتون رو بدونم

    سیاوش پاکدامن
    پنجشنبه 28 شهريور 1387 - 22:57
    3
    موافقم مخالفم
     

    . 1 – این همه نظرسنجی واقعا آدم را شرمنده میکند. تلخ ترین فیلم: "رقصنده در تاریکی" انتخاب اول و آخرم است. بلایی که آن شب پس از دیدن فیلم بر سرم آمد را چند باری گفته ام. این فیلم به راحتی توانست من را تا مرحله فروپاشی ببرد. اما یک سکانس تلخ است که خیلی دوستش دارم و دلم میخواهد به این بهانه درباره اش حرف بزنم. سکانس مرگ دختر مایکل کورلئونه در پدر خوانده3 . وای آن فریاد بی صدا بلندترین فریادی است که به گوش من رسیده است. واقعا راه بهتری برای نشان دادن درد از دست دادن فرزند هست؟! . نظرسنجی مانا: راستش را بخواهید من متاسفانه یا خوشبختانه از آن دسته از کسانی نیستم که مانا دنبالشان میگردد. خیلی موسیقی ها و ترانه های فیلم بوده و هست که دوستشان دارم و گاه و بیگاه گوش میدهمشان ولی برای لحظه هایم از آنها استفاده نمیکنم . ولی دو تا آهنگ است که خیلی باهاشان زندگی کردم. اولی walts است که سالی برای جسی در پیش از غروب میخواند ( امیدوارم اسمهایشان را درست نوشته باشم). تمی بسیار ساده دارد ولی نشانه عجیبی از یکی از خودازاری های دوست داشتنی و حسرت برانگیز سینما است. دومی آهنگ volver است در فیلم بازگشت آلمادوار. چشمهای پنه لوپ کروز را دارید، موقع خواندن انگار دارد بهشت را میبیند.( البته عنایت دارید که این دو آهنگ را باید تصویری بشنوید). . نظرسنجی مصطفی جوادی: بچه ها آنقدر فیلمهای خوب نوشته اند که حد ندارد، تقریبا همه شان را دوست دارم ولی بگذارید انتخاب ویژه ام را بگذارم "آقای کارتون سیمپسون ها" و اسکار بلورین بهترین فیلم تازه جدید را بدهم به" در بروژ". . نکته 1: امید غیایی از "عشق یک فاحشه است" نوشت، اگر منظورت همان فیلم کره ای است که عجب انتخابی کردی. فیلم عجیب و غریبی است روی زمین دست و پا میزنی و میخندی و یکدفعه یک کامیون غصه از رویت رد میشود، له میشوی. نکته 2 : درباره بزنگاه و LOST باید مفصل حرف بزنیم. . و اما اصل مطلب : لعنت به این کافه لعنتی با آن صاحاب لعنتی و مشتری های لعنتی که نمیگذارد من لعنتی مثل آدم دلخور بشوم و بروم در یک گوشه دنجی سرم را بگذارم زمین و معتاد بشوم( بازم بگویید بزنگاه کاملا اخلاقی است و بد آموزی ندارد). لذا مثل اعضای خانواده صباحی قهر میکنم ولی حرف میزنم. شروع طوفانی این روزنوشت باعث شد که مستقیم بیندازمش داخل سطل زباله روزنوشتهای نادوست داشتنی. الان وقتش نیست که وسط لپ دنس کاوه ساز ناکوک بزنم ولی یک روز باید برای این سوال همیشگی ام یک جواب پیدا کنم : ما "صاحب" این کافه ایم یا فقط "مشتری" آن.؟؟ به تفاوت اختیارات که عنایت دارید؟

    لمیر: هم ولور و هم پیش از غروب(واکنش اتان هاوک موقع نگاه کردن به جولی دلپی؛ چه قدر واقعی است). این نظرسنجی مانا چه قدر جواب دارد.

    سحر همائی
    جمعه 29 شهريور 1387 - 1:26
    -12
    موافقم مخالفم
     

    اولا چون کامنتم دیر آن لاین شد یک بار دیگر کپی پیست کردم که اشتباهی اتفاق افتاده و کامنتهایم یک کوچولو تفاوت دارند . قطعا کامنت اول درست است که ماهی بزرگ در لیست ده فیلم است و محبوب میلیون دلاری در قسمت و بعد.

    دوما من هم مثل کاوه قاپ زنی را کلا یادم رفته بود و توی کامنت محمد دیدم . خواستم بگویم که قاپ زنی را هم هستم . همان طور که حواسم به شوخی ظریف و بامزه ات بود کاوه . قضیه کاکا سیاه و اینها.

    درباره واکنش های اخیر بعضی از دوستان به شعرهای سوفیا ارجاعتان می دهم به جمله ای که مهدی پور امین در وصفشان گفته بود . اینکه این دوستان پیرو این نظریه هستند : " بدنام بودن بهتر از گمنام بودن است. " . مهدی زده است توی خال.

    جواد رهبر
    جمعه 29 شهريور 1387 - 1:44
    8
    موافقم مخالفم
     

    کوهستان بروکبک، در حال و هواي عشق، واپسين روزها، کنترل، يک بار، گل هاي پژمرده، آملي،‌ اي برادر کجايي؟،‌ من آنجا نيستم، زيباي امريکايي، فيلم سينمايي خانواده سيمپسون، درخشش ابدي يک ذهن بي آلايش، مه (و آن پايان بي نظيرش)، با او حرف بزن، شواليه تاريکي، راهي به سوي خانه نيست،‌ سرگشته در غربت،‌ بيل را بکش (جلد اول و دوم)،‌ ساعت ها، دور از بهشت، معلم پيانو،‌ ديگران، شکلات، قلم پرها، گوست داگ.

    ... و اينکه کاوه مي دانست.

    hamed
    جمعه 29 شهريور 1387 - 2:9
    1
    موافقم مخالفم
     

    تو سايت نامجو از اين آدرس مصاحبه با پتي اسميت رو ببينيد...جابله....از اين آدرس: http://www.mohsennamjoo.at/web_pages/videopage.html

    سیاوش پاکدامن
    جمعه 29 شهريور 1387 - 2:22
    5
    موافقم مخالفم
     

    ==امید غیایی حسابی من را توی تله انداخت تا یک سوتی اساسی بدهم، البته میدانید که سوتی آدمهای بزرگ، بزرگ است.

    حالا این باعث شد که به راحتی "عشق یک فاحشه است" (عشق سگی) را با "جنسیت!!! صفر است" اشتباه بگیرم. لذا بدین وسیله تصحیح میگردد.

    .

    === دیدگاهی که امیرحسین درباره اعتیاد ارایه داد خیلی جالب بود، تا به حال از این موضع به ماجرا نگاه نکرده بودم.

    ساسان.ا.ک
    جمعه 29 شهريور 1387 - 3:12
    -2
    موافقم مخالفم
     

    طرح یک سوال: واسه سرباز معلمی چند جا تدریس دارم. یکی از اونها داخل شهره. یک دبیرستان کاردانش. جایی که اصطلاحاَ میگن کارخانه ی تولید اراذل و اوباشه. میگن پارسال یه معلم رو تو دستشویی زندونی کردن ( قابل توجه رضا عطاران ). به نظر شما اینجا باید چطوری با بچه ها رفتار کرد؟ که بشه در وهله ی اول کنترلشون کرد و بعد بلایی سرت نیارن؟

    امیر: به به. عجیب تجربه جالب دوست داشتنی‌ای.

    ساسان.ا.ک
    جمعه 29 شهريور 1387 - 3:41
    -7
    موافقم مخالفم
     

    یاد فیلم درمانی هام بخیر. دوستان اگه فیلمی سراغ دارن که بدرد اون مشکل من بخوره شدیدا استقبال می کنم. هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم.

    احسان ب
    جمعه 29 شهريور 1387 - 6:42
    -4
    موافقم مخالفم
     

    1- مصاحبۀ مازیار اسلامی در بارۀ سینمای اسکورسیزی رو در این هفته نامۀ اعتماد از دست ندهید. شاهکاره!

    2- همچنین یادداشت این هفتۀ امیر قادری در اعتمادرا. پاراگراف آخرش راجع به خیابانی را که خوندم یه نیم ساعتی می خندیدم.

    3- دیشب "into the wild" رو بالاخره دیدم. غاااااااااااااااااایت بود!

    پی نوشت: این نظرسنجی راجع به بهترین فیلمها خیلی مهمه! به نظرم حیف شد که با نظرسنجی مانا قاطی شد!

    تونی راکی مخوف
    جمعه 29 شهريور 1387 - 14:21
    -3
    موافقم مخالفم
     

    سلام. آقا کامنت قبلی من هم که به کلی از یادتون رفت و اصلا پابلیش ( به قول سوفیا . یک یوونتوسی همیشگی) نشد.

    1- در مورد تلخ ترین فیلم: فیلمی دیدم به نام The End Of The Affair (ترجمه اش میشه "پایان مسایل " یا یه همچین چیزایی) که به نظرم خیلی فیلم فوق العاده ای آمد. اگر کسی ندیده ، پیشنهاد میکنم که حتما یه سری بهش بزنه. این فیلم یکی از کاندیداهای اصلی تلخ ترین های تاریخ سینماست.

    2- چند تا ترانه دیگه : 1- ترانه Come Here در فیلم پیش از طلوع. (فقط به لبخند جسی و سلین دقت کنین.!) 2- ترانه One Of These Days از میامی وایس.

    3- در کاور آلبوم بهترینهای انیو موریکونه ، برخی از آرا و عقاید استاد نوشته شده. چند تا رو براتون مینویسم.

    ـــ من استاک هاوزن ، مونته وردی و استراوینسکی را می ستایم.

    ـــ این که من تا کنون اسکار نگرفته ام اصلا برایم مهم نیست. من تنها میخواهم به بیان احساساتم بپردازم.

    ـــ هیچ وقت حاضر نشدم روح خود را برای کار در هالیوود به حراج بگذارم. چون مادر من ایتالیایی است.

    ـــ مایلم برای مرگم مراسم مخفی داشته باشم. هنگامی که مراسم تشییع تمام شد ، دیگران میتوانند از مرگ من مطلع شوند. به این طریق کسی را نمی آزارم و آنها پول خود را برای خرید گل دور نمیریزند.

    4- برای بهترینهای هزاره جدید : بهترین : مالنا بقیه بدون ترتیب: 2- مونیخ 3- روزهای افتخار ( بومی ها) 4- بیل را بکش 5- ارباب حلقه ها 6- پیش از غروب 7- میامی وایس و جانبی 8- قهرمان و خانه خنجرهای پران 9- سین سیتی 10- بی خوابی و بعد : 11- ماهی بزرگ 12- قاپ زنی 13- رقصنده در تاریکی 14- نامزدی بسیار طولانی 15- The End Of The Affair 16- 2046 17- زندگی دیگران 18- تاوان 19- پنهان 20- زودیاک 21- مرحوم 22- سه گانه ایناریتو

    امیدوارم این نظر سنجی همینطور به دهه های قبلی هم کشیده بشه . دهه 90 ، 80 و در نهایت به دهه پر شور 70.

    این پایان نیست...............

    خاطره آقائیان
    جمعه 29 شهريور 1387 - 15:4
    9
    موافقم مخالفم
     

    برای نظرسنجی بی ترتیب:

    1-تیتراژ آغازین بزرگراه گمشده:دیوید بوویی

    2-روزهای واپسین:سکانسی که کرت برای عشق از دست رفته اش می خواند و سکانس ترانه velvet Underground

    Into The Wild -3 و صدای ادی ودر

    4-مرحوم و رولینگ استونز

    5-شکستن امواج کلیه ساندتراکها

    6-زیرزمین

    7-رویای آریزونا

    8-کیل بیلها

    9-Trainspotting

    10-قهوه و سیگار و تیتراژ پایانی Iggy Pop

    11-گمشده در ترجمه و Jusas & Marry Chain

    12-مدرسه راک کلا

    13-یکبار

    14-snstch

    15-.....

    انقدر هست که نمیدونم چطور می شه لیست کرد و خدا میدونه چه محبوبهایی که فراموش کردم.

    یک زمینی آهنگ Led Zeppelin - Immigrant Song رو یادم نمیاد تو چه فیلمی بود...کاوه کمک....این هم حکایتی شده ها...خودت که می دانی

    سارا
    جمعه 29 شهريور 1387 - 18:33
    6
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    اول خواستم بپرسم چند ماه پيش چند خط از نوشته هاي ملاصدرا رو اينجا گذاشته بوديد(خداوند بي نهايت است و...) اسم كتابي منبعش رو لطفا بگيد؟

    بعد هم يه شعر از هيوز كه ... (خواهرم جين)

    درباره ي خواهرم جين چيزي نمي گويم

    نه، حتي يك كلمه

    مگر خودتان نشنيده ايد؟

    خواهر من پرنده است، پرنده، پرنده

    آخر چه فايده كه ديگران بدانند

    خواهرم يك كلاغ خيلي خيلي گنده است

    ما كه جرات نمي كنيم او را به مدرسه بفرستيم

    او هر روز

    جوراب هاي آبي ضخيمش را به پا مي كند

    تا پاهاي سوزني كلاغيش توي ذوق نزند

    بعد يك كلاه گيس فرفري روي سرش

    و يك عينك دودي بزرگ روي چشم هايش مي گذارد

    تا نگاه هاي زل زده ي كلاغي اش را مخفي كند

    آخر چه فايده كه ديگران بدانند

    خواهرم يك كلاغ خيلي خيلي گنده است

    وقتي مهمان داشته باشيم

    خواهرم جين صاف مي نشيند

    بال ها و دمش را از همه مخفي مي كند

    مهمان ها فكر مي كنند كه او

    كمي اجق وجق ولي خيلي مؤدب است

    البته تا مهمان ها مي روند

    او بال هايش را به هم مي زند و كلاه كيس به سر

    بالاي سر تو، توي اتاق، به اين طرف و آن طرف مي چرخد

    زود بكش كنار، وگرنه مي زند مي كشدت

    آخر چه فايده كه ديگران بدانند

    خواهرم يك كلاغ خيلي خيلي گنده است

    سر غذا به هر چيزي كه ببيند چنگ مي زند

    چون كه كلاغ است و عادت كلاغ هم همين است

    مادرم مي گويد : جين خواهش مي كنم مؤدب باش!

    آن وقت او آرام روي پنير مي نشيند

    يا روي كليدهاي پيانو مي رقصد و آهنگ مي زند

    آخر چه فايده كه ديگران بدانند

    خواهرم يك كلاغ خيلي خيلي گنده است

    Hiyuz

    مصطفي انصافي
    جمعه 29 شهريور 1387 - 18:50
    -7
    موافقم مخالفم
     

    1- یادم می آد بعد از دفاع من از مهدی در برابر حرف های فرزاد و بعد از این که من و فرزاد با هم رفیق شدیم و خوش گذروندیم فرزاد گفت ( فرزاد ببخشید که اینو اینجا می گم ) به مهدی پورامین حسودیم می شه که رفیقی مثل تو داره. آره... فرزاد اینو گفت. خواستم از سوفیا دفاع کنم . بعد به خودم گفتم چرا من همه اش کاری کنم که دیگران بهم حسودی کنند؟ کامنت اخیر سوفیا رو دیدم که نوشته بود: ... عجیب و بامزه است. عجیب بودنش به کنار... به لطف بامزه بودنش دیگه حرفی نزدم.

    من این شعرهای سوفیا رو خیلی قبل تر خونده بودم. از یکیش هم خیلی خوشم اومده بود که به خودش گفتم. باقی بقای این کافه که بیاییم و تا می تونیم بنویسیم و ایده بدیم وایده بگیریم و لذت ببریم از خوندن این همه بامزه...

    2- انتخاب های من بدون ترتیب خواهد بود از بین فیلم هایی که دیدم و البته فیلم های مهمی رو هنوز ندیدم...

    مالنا (جوزپه تورناتوره)

    بی خوابی (کریستوفر نولان)

    زن افسون گر (برایان دی پالما)

    21 گرم (آلخاندرو گونزالس ایناریتو)

    جایی برای پیرمردها نیست (برادران کوئن)

    ماهی بزرگ (تیم برتن)

    چارلی و کارخانه ی شکلات سازی (تیم برتن)

    سین سیتی (رابرت روزریگز)

    شب به خیر و موفق باشید (جرج کلونی)

    رفتگان (مارتین اسکوسیزی)

    و بعد :

    علی و میامی وایس (مایکل مان)

    فیل (گاس ون سنت)

    داگویل (لارنس فن تریر)

    بابل (آلخاندرو گوزالس ایناریتو)

    مرد بدون گذشته (آکی کوریسماکی)

    هواشناس (گور وربینسکی)

    امتیاز نهایی (وودی آلن)

    بی وفا (آدریان لین)

    خون به پا می شود (پل تامس اندرسن)

    بهروز
    جمعه 29 شهريور 1387 - 19:13
    15
    موافقم مخالفم
     

    سلام آقای قادری عزیز. تازه با سایتت آشنا شدم. و باید اقرار کنم فضای خوبی رو مدیریت میکنی. چیزی که توش خیلی مهمه روح امیده که کمتر تو هنر ما به خصوص هنر های نمایشیمون جدی گرفته میشه. اما اینجا همه چیز به امید ختم میشه. چه خوب. وچه بهتر آدم دوستایی به این خوبی پیدا کنه . دیشب یه فیلم کوتاه دیدم که تو کن 2008 برنده شده. شاید دیده باشی. یه فیلم واقعا" خوب. یه فیلم ساده. قابل توجه کسایی که همش غز میزنن که نمیشه یا نمیذارنو... آدرسش رو با اجازت میذارم اینجا...http://en.zappinternet.com/video/nilSqaMboM/HISTORIA-DE-UN-LETRERO- THE-STORY                    

    امیر: سلام. ممنون از لطف‌ات. کاش همین‌ جوری باشه که می‌گی. سر بزن به ما.

    منگ
    جمعه 29 شهريور 1387 - 19:26
    -8
    موافقم مخالفم
     

    کاوه عزیز و یکی از این خانم ها و ... در این مدتی که رفت ، خود را یکی از این جمع می دانستم ، اما ، انگار بیش از آنچه فکراش را می کردم ، خنگ ام ...

    ***********************

    خوش باشید و موفق .

    محمد هنردوست
    جمعه 29 شهريور 1387 - 21:59
    10
    موافقم مخالفم
     

    قبلا یه بار همه این ها را فرستادم اما احساس می کنم ناپدید شده باشد پس دوباره می نویسم.

    1- دو ساعت بعد از این که وبلاگ تازه کارم رو اینجا تبلیغ کردم . وبلاگم توسط کسی که پسوردم را داشت حذف شده. از همه بچه ها برای تبلیغ وبلاگم و بعد حذف شدنش معذرت می خوام. یه جوری شرمنده شدم.

    2- پیشنهاد می دم در روزای آتی کافه نظرسنجی برترین فیلم های تمام دهه های مهم سینما (منظورم دهه های 60 و70و90است)راهم در ادامه نظرسنجی برترین های هزاره سوم برگزار کنیم.

    3- به ریحانه : من هم فقط 17 سالمه. همین جوری.

    4- دیدم دوست دیگری به نام محمد وارد جمع بچه های کافه شد دیدم بهتر است یک هنر دوست به خودم اضافه کنم. برای شناسایی بچه ها هم بگم من اون محمدی هستم که عشق مری پاپینزو اشک ها و لبخندها و دکترژیواگو است وتو نظرسنجی برترین های هزاره سومش سرگذشت شگفت انگیز آملی پولن اول است و قاپ زنی هم توش هست.

    5- یکی از بچه ها منو قانع کنه کیل بیل چی داره که این قدر عاشقشین. البته غیر از ترانه اش که من هم عاشقشم. من دشمن کیل بیل نیستم فقط می خوام بدونم. منتظرم.

    جوکر
    شنبه 30 شهريور 1387 - 14:8
    -13
    موافقم مخالفم
     

    هیث لجر:(من تکنیک ندارم.هرگز باور نداشتم که میشه تکنیک رو تو جیبت بذاری و بری سر صحنه وبازی کنی .هیچ قاعده ای در زمینه بازیگری وجود نداره و هیچ کتاب قانونی نوشته نشده.ته روز هر چه استعداد و توان داشته ام رو بیرون میریزم .همین حس هاست که در تصمیم گیری های حرفه ای راهنمایم می کنه .این تکنیک منه ،فیلمنامه رو صد دفعه می خونی و چیز های کوچکی که درون خودته با نقش تطبیق میدی .همین.بعدش میری جلوی دوربین)

    كاوه اسماعيلي
    شنبه 30 شهريور 1387 - 15:0
    13
    موافقم مخالفم
     

    الحق كه خنگي پسر.....مشخص بود كه منظورم تو نبودي.ديگر از اين لوس بازيهاي بچه ها خسته شدم....دم به دم قهر ميكنيد.معلوم است از مايي(اين نهايت تكبر است كه خود را در موقعيتي قرار ميدهم كه بگويم تو از مايي.من چه كاره ام؟)

    منگ...حالا كه اينطور شد بگذار بگويم چند كامنت (محدود) طلايي اين كافه را ذخيره كرده ام.اوليش كامنت توست.....آنجا كه يادم آوردي هاكلبري فين را كه آنور رودخانه مي سي سي پي فرياد ميزد :"جيم...فرار كن."و آرمين هم همينطور....او هم اهل اين كافه است.كمي چغر و بدقلق است.اما رامش خواهيم كرد....مطمئن باش.

    ضمنا منگ....من آن كامنت مذخرفت را كاملا فهميدم...

    فقط علي طهراني جايش خاليست.....

    کاوه اسماعیلی
    شنبه 30 شهريور 1387 - 20:33
    -11
    موافقم مخالفم
     

    ای ول خاطره...این آهنگ لد زپلین توی school of rock بود.و یکی از شرک ها.....ضمنا از لد زپلین دو سه تا ترانه توپ توی تقریبا مشهور هست که وحشتناک است.وحشتناک...

    یک پیشنهاد :شماره قبلی شهروند(همان که عکس وزیر کار رویش است) صفحه 48 دیوید بروکز در مورد خودنمایی روشنفکری را بخوانید .بامزه است.

    علی نیکنامی
    يکشنبه 31 شهريور 1387 - 10:40
    -5
    موافقم مخالفم
     

    1-سلام

    2-بهترین های هزاره جدید به ترتیب:(ضمنا این 17 تا فیلم رو از یه لیست 1577 تایی انتخاب کردم که چیزی از قلم نیفته)

    1ساراباند(برگمان) 2-بازگشت(زویاگینتسف) 3-گلهای پژمرده (جارموش) 4 -جاده مالهالند(لینچ) 5- عشق سگی(ایناریتو) 6- پنهان(هانکه) 7-اتاق پسر (نانی مورتی) 8- رویاپّردازان (برتولوچی) 9- سگ کشی (بیضایی) 10 -مرثیه ای برای یک رویا (آرونوفسکی) 11- سرنوشت شگفت انگيز املي پولن (ژونه) 12- در حال و هواي عشق (کاروای وونگ) 13- بهار ، تابستان ، پاييز ، زمستان ... و بهار (کیم کی-دوک) 14- قهوه و سيگار (جارموش) 15- دختري با گوشواره مرواريد (پیتر وبر) 16-سیمپسون ها (سیلورمن)

    انتخابی که جایی واسش پیدا نکردم:departed

    3-به جواد رهبر:انگار قدمت واسه همشهری جوان خوب نبود جواد جون،تا رفتی توقیف شد!!

    علی نیکنامی
    يکشنبه 31 شهريور 1387 - 10:45
    7
    موافقم مخالفم
     

    1-سلام

    2-بهترین های هزاره جدید به ترتیب:(ضمنا این 17 تا فیلم رو از یه لیست 1577 تایی انتخاب کردم که چیزی از قلم نیفته)

    1ساراباند(برگمان) 2-بازگشت(زویاگینتسف) 3-گلهای پژمرده (جارموش) 4 -جاده مالهالند(لینچ) 5- عشق سگی(ایناریتو) 6- پنهان(هانکه) 7-اتاق پسر (نانی مورتی) 8- رویاپّردازان (برتولوچی) 9- سگ کشی (بیضایی) 10 -مرثیه ای برای یک رویا (آرونوفسکی) 11- سرنوشت شگفت انگيز املي پولن (ژونه) 12- در حال و هواي عشق (کاروای وونگ) 13- بهار ، تابستان ، پاييز ، زمستان ... و بهار (کیم کی-دوک) 14- قهوه و سيگار (جارموش) 15- دختري با گوشواره مرواريد (پیتر وبر) 16-سیمپسون ها (سیلورمن)

    انتخابی که جایی واسش پیدا نکردم:departed

    3-به جواد رهبر:انگار قدمت واسه همشهری جوان خوب نبود جواد جون،تا رفتی توقیف شد!!

    مریم.م
    يکشنبه 31 شهريور 1387 - 10:51
    12
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    قسمتي از حرف هاي ديويد گيلمور(يکي از بچه ها قسمتيش رو گذاشته ولي حيفم مياد دوباره نذارم)

    No one can replace Richard Wright. He was my musical partner and my friend.

    He was gentle, unassuming and private but his soulful voice and playing were vital, magical components of our most recognised Pink Floyd sound.

    I have never played with anyone quite like him.

    Like Rick, I don't find it easy to express my feelings in words, but I loved him and will miss him enormously.

    David Gilmour

    Monday 15th September 2008

    متن کامل

    http://www.davidgilmour.com/

    اسطوره و مرگ؟ جالب بود وقتي براي چندمين بار خوندم يه لحظه فکر کردم وقتي اسطوره هاي ادم زندن با کاراشون که حالا مي خواد موسيقي و فيلم و نوشته باشه که ازشون درس زندگي مي گيريم و هر وقت کار جديدي رو ميکنن سعي مي کنيم سريع گير بياريم که باز هم با کاراشون زندگي کنيم و يا بيشتر عاشقشون بشيم و... ولي وقتي کلمه ي دوم مياد يعني مرگ درسته که اسطوره تو رو با خودش ميبره ولي خيلي چيز هاي ديگه رو به جا مي زاره شايد وقتي اسطوره ميشه براي هميشه تو يادا ميمونه و خيلي وقت شده که خيلي چيزا شو بعدا کشف ميکني و خيلي ها هم بعد از مرگش تازه اونه ميشناسن در حالي که براي تو چند سال که يه اسطوره است

    نمي دونم ديشب بازي ارسنال و بلتون رو ديدين يا نه نميدونم چي شد خودم نشستم ديدم چون اصلا طرفدار هيچ کدوم نيستم (سرعت و هيجان و لذت توش موج مي زد) بازي ارسنال خيلي جالب بود(قضيه همون ارژانتين بود که يکي از بچه ها گفته بود)

    اون روحيه ي جون واون اشتهايي که براي گل زدن داشتن همکاريايي که داشتن خيلي برام با حال بود

    يه چيز جالب ارسنال توي چند دقيقه ارسنال چند تا موقيت داشت که هر کدومشون رو يکي از بازي کني بوجود اوردن

    مانا(مهتاب)
    يکشنبه 31 شهريور 1387 - 18:0
    14
    موافقم مخالفم
     

    الف. موزیکالها: 1.جادوگر شهر زمرد:تمام ترانه های فیلم.خصوصاً همون ترانه ی رنگین کمان که اسکار گرفت.(از فیلم های محبوب عمرم.) 2.ویولون زن روی بام:خصوصاً ترانه ی (اگه من یک مرد پولدار بودم...)انقدر ترانه ی شوخ و شادیه که حال آدمو خوب می کنه. (3.داستان وست ساید:خصوصا ترانه ای که ماری و آنتوان بعد از مرگ برادر ماری می خوانند.ناتالی وود همیشه و همه جا سحرانگیزه و نگاه عاشق و غمگینش رو هیچ کس نداره. 4.هفت عروسی برای هفت برادر:این یکی رو غروب دلگیر یک روز زمستونی سرد دیدم و شاید به خاطره اینه که هنوزم طعم مطبوع تماشای صحنه ی زیبای آواز خواندن میلی و آدام در جنگل زیر زبونمه.(ترانه wonderful day با جین پاول زیبارو و هوارد کیل دوست داشتنی.( 5.روی خط راه برو:تمام ترانه های جانی کش رو تو این فیلم دوست دارم. 6.مولن روژ:این یکی دیگه از فیلم های محبوبمه و عاشق صدای یوان مک گرگور تو این فیلمم که یادمه یک وقتی هر روز باید این سه تا ترانه رو گوش می دادم: all you need is love,roxanne,i will love you 7.سوئینی تاد:قبلاً راجع بهش گفتم.صدای جانی دپ هم که محشره . 8.بیوه شادان:یک شاهکار خوشگل از ارنست لوبیچ.تازه بعد از دیدن این فیلم ادم می فهمه چرا بیلی وایلدر اون جمله ی معروف رو بالای دفتر کارش گذاشته بود.تمام ترانه هاش بی نظیره. 9.عیسی مسیح ستاره ی راک. 10:هاله لویا(روبن مامولیان):کلی به ادم ایده می ده. 11.مرا در سنت لوییس ملاقات کن:جودی گارلند اینجا هم غوغاست. 12:الیور:ترکیب داستان محبوب دوران نوجوانی با ژانر مورد علاقه ؛چه شود! 13:اویتا:در این مورد هم انتخاب یکی از ترانه ی های مدونا کار سختیه. ب.انیمیشن ها: 14.رابین هود:راستش از معدود دفعاتی که من و خواهر و برادرم حرف مشترکی برای گفتن و لذت بردن داریم مربوط به رابین هوده.و تا همیشه ی تاریخ به نظرم هیچ کارتونی به زیبایی این کارتون با ترانه های سحرانگیزش ساخته نخواهد شد. 15.شاهزاده ی مصر:یک ترانه داره که به اکثر زبانهای دنیا خوانده شده و من خیلی دوستش دارم. 16.وعده ی ملاقات در بلویل:و اون ترانه ی خاطره انگیز سه تا پیرزن 17.آناستازیا و سیندرلا. پ.هندی ها و ایرانی ها: 18.اگر فردایی نباشه:ترا نه ی محزونی به همین نام در فیلم هست با تصاویر فوق العاده زیبا و موسیقی عالی. 19.قیام:این فیلم رو خیلی دوست دارم.تمام ترانه هاش عالیه.خصوصاً یکی از ترانه هاش که معشوقه ی منگال پاندی در میهمانی می خونه و به موازات اون تصویر منگال تنها و پریشانی رو می بینیم که داره کم کم به این نتیجه می رسه نباید سرباز چشم و گوش بسته ی انگلیسیها باشه.(با بازی فوق العاده ی امیر خان که پریشانی و سردرگمی توامان منگال رو تو صورتش عالی انعکاس می ده.)این فیلمو ببینین. 20.لاگان:این یکی هم مثل بالایی! 21:ویر-زارا:خصوصاً دو تا ترانه ی محشر داره.یکی ترانه ای که زارا در خیالات خودش از زبان ویر بعد از مخالفت پدر پاکستانیش با ازدواج آنها (به خاطر پنجابی بودن ویر)می شنوه.و دومی ترانه ای که ویر و زارا بعد از بیست و پنج سال دوری وقتی در پیری به هم دیگه می رسن می خونن.(این ترانه در هند بسیار محبوبه.) 22.لاک پشت ها پرواز می کنن:یک ترانه ی کردی بی نهایت زیبا داره.همون ترانه ی کردی که روی تصویر دختر موقع خودکشی می شنویم با موسیقی مثل همیشه عالی حسین علیزاده.از اون ترانه هایی که شنیدنش تو تنهایی آدم خیلی مزه می ده. 23.لیلا:تمامی تصنیف های زیبایی که در فیلم لیلا از گوشه و کنار به گوش می رسد و تنهایی او را کامل می کند. 24.سارا:ترانه ی کردی که حسام بعد از ترفیع رتبه با آن می رقصد و سارا با دلهره و مضطرب او را تماشا می کند.(لازم به توضیح نیست که این ترانه به خودی خود جذابیتی برام نداره،اما همیشه موقع تماشای فیلم فکر می کنم انتخابش برای انتقال بهتر حس سارا در این صحنه چه قدر عالی و به جاست.) 25.نرگس:ترانه ی گل های لاله عباسی و یادآوری سرنوشت تلخ آفاق وعادل و نرگس. 26.پارتی:و ترانه ی خوشگل استینگ و هدیه تهرانی و...(چقدر دلم براش تنگ شده) 27.ماه عسل:اکثر ترانه های گوگوش در فیلم هایی که با بهروز وثوق بازی کرده خصوصاً این فیلم. 28.سلطان قلبها:و ترانه ی (دیشب خواب تو را دیدم ..)با صدای عارف. 29.کافه ستاره:ترانه ی (از قدیم ها دیگه هیچ کس نمی خنده)شاهکار بینش پژوه البته در فیلم نیست ولی یک کلیپ خوشگل ازش دیدم خوشم اومد. 30.اسم این فیلم یادم نیست .(از همون سری فیلم های فرزان دلجو و آیلین ویگن )یک ترانه ای از ابی بود(من خالی از عاطفه و درد....)که بدجوری عاشقشم. 31.بادبادک باز:ترانه ی (خورشید من )که احسان امین در مراسم عروسی امیر می خوند و آرامش و رضایت چهره ی آرام همایون ارشادی که فکر می کرد به عنوان یک پدر کارش رو درست انجام داده و حالا می تونه راحت سرشو بزاره زمین. ودیگر.... 32.تابستان گرم و طولانی:من بدجور عاشق ترانه ی ابتدایی این فیلمم با تصویر دلنشین پل نیومن و گرمای مطبوع تابستان(از اون گرماهای مطبوعی که ما انگار هیچ وقت دیگه نخواهیم دید.) 33.ژول و جیم:و ترانه ی بی نظیری که کاترین(ژان مورو )می خونه با موسیقی عالی ژرژ دلرو. 34.مسابقه ی بزرگ:می دونید خیلی برام جالبه که یک ترانه محشر و عالی وسط یک فیلم کمدی بزن بزن هست که ناتالی وود می خوندش برای تونی کرتیس. 35.بعضی ها داغشو دوست دارن:تمامی ترانه هایی که مریلین مونرو تو این فیم می خونه عالیه.چه ترانه شاد و پرشور داخل قطار و چه ترانه محزون پایانی در هتل .خصوصاً با ادا و اطوارهای همیشه دلنشین مریلین مونرو. 36.تصادف:این فیلم رو اصلا دوست ندارم.اما ترانه ی (درژرفا)کاتلین یورک رو خیلی دوست دارم. 37.در ضمن دوستت دارم:از اون فیلم هایی بود که خیلی بهش امید داشتم و حسابی نا امیدم کرد.عوضش یک ترانه ی خوشگل داره که جرارد باتلر(مطمئن باشید آینده ی بسیار درخشانی داره.سیصد رو ندیدم ولی تو این فیلم که خیلی دوست داشتنیه.)می خونه برای هیلاری سوانک. 38.فرانکی و جانی :فیلم مطمئنن بدون ترانه ی خوشگلش و یک آل پاچینو و میشل فایفر جذاب هیچ چی نداشت. 39.عروسی بهترین دوستم:اون ترانه ای که روبرت اوپرت برای جولیا رابرتز وسط مهمانی می خونه خیلی دوست دارم. 40.صورت زخمی:نمی دونم چرا فکر می کردم حتماً تو انتخابهای کاوه جایی هم برای ترانه های این فیلم هست. 41.دار و دسته ی نیویورکی:که ترانه ی (دستهاییکه آمریکا را ساختند) یوتو بعنوان ترانه ی تیتراژ پایانی فیلم معرکه ست.آدم این ترانه و می شنوه و یاد آمستردام و جنی و بیل قصاب می افته و... 42.زندگی دو گانه ی ورونیک:و ایرنه ژاکوبی که بعد از خواندن اون ترانه ی فوق العاده می میره. 43.عشق در سالهای وبا:بهترین استفاده از صدای عالی شکیرا . 44.باید برقصیم:یاد ریچارد گر می افتم که سرشو تکیه داده به شیشه مترو و غرق در روزمرگی گند زندگیه و یک شبی چشمش می افته به جنیفر لوپزی که داره از پنجره بیرون رو می بینه و ترانه ی دین مارتین و.... 45.دن در زندگی واقعی:صحنه ای که استیو کارول طاقت نمی یاره و با ترانه ای که با گیتار برای ژولیت بینوش می خونه دل نامزد برادرش! رو می بره. 46.جایی برای پیرمرد ها نیست:و ترانه ای که گروه کولی ها برای جاش برولین زخمی می خوانند. 47.داشتن و نداشتن :و ترانه ای که به سیاق کازابلانکا اینبار توسط لورن باکال برای همفری بوگارت خوانده می شد. 48.نوامبر دوست داشتنی:و ترانه ی زیبای انیا. 49.کوهستان بروکبک:و ترانه ی (اون بهترین دوستم بود)با موسیقی مثل همیشه عالیه گوستاوو سانتا اولالا. پ.ن:یک دو جین دیگه از ترانه های خیلی محبوبم تو انتخابهای بچه ها بود .خصوصاً صوفیا و امیر حسین جلالی و ابراهیم و احسان ب و مصطفی جوادی و سیاوش؛ که دیگه نگفتم. پ.ن:شرمنده که انقدر طولانی بود؛اینها ترانه هایی که بعضی هاشو تو تنهایی زیاد گوش دادم و بعضیهاشونم بخاطر تاثیر خوبی که روی فیلم های مورد علاقه م داشتن انتخاب کردم.

    امیر: کامنت‌ات سر صبحی کلی حال داد به خصوص اون جایی که از فیلم هندی‌ها تعریف کرده بودی. (خودم عاشق قطعه سبحان‌ا... از فیلم «فنا»م.)پس مجبورم یه هدیه به‌ات بدم. ملودی اصلی (و بفهمی نفهمی ترانه) تاراس بولبا، کار فرانتس واکسمن بزرگ و بعد هم ترانه اولین سری از مجموعه پلنگ صورتی اثر هنری منچینی و البته ترانه تیتراژ خداحافظی طولانی رابرت آلتمن بزرگ، کار جان ویلیامز و جانی مرسر.

    منگ
    يکشنبه 31 شهريور 1387 - 21:34
    -14
    موافقم مخالفم
     

    کاوه ی عزیز ، گفتم که خنگ ام ، می دانی که ، واقعاً انگار خنگ ام ...

    این طهرانی هم که ، مدتهاست با من قهر کرده ، و حالا اینجا هم دیگر پیدایش نیست ، انگار زندگی او هم تبدیل شده است به برهوت بی حرفی و بی کسی .........

    ای روزگار .

    omid jafari
    دوشنبه 1 مهر 1387 - 3:5
    10
    موافقم مخالفم
     

    ((هنوز سیما ریاحی اش را بادست پس می زند وبا پاپیش میکشد)) امیر قادری نقدی که به شوکران تو مجله فیلم نوشتی آتشم زد.برگشتم به همون هفت هشت سال پیش که تجربه نابی رو از سر گذروندم.که چه روزگاری داشتم با شوکران واینکه تلخی این داستان یه جایی ته دلم لانه کرده بود و به تلنگری نیاز داشت تا دوباره روحم را تسخیر کند.ازپریروز که نقدتو خوندم حالم خیلی خراب شد.دربدر دنبال فرصتی میگشتم تا تو این شلوغی دوروبرم برم این فیلموپیداکنم ودوباره ببینم و امشب این فرصت دست داد.چندتا کلوپ ویدیویی رو گشتم و فیلمو بالاخره پیدا کردم و دیدم و چه خوب که خانواده هم رفتن بیرون تا من هم به کنج عزلت خودم بخزم و محو تصاویر فیلم بشم. راستشو بخواهی این فیلم یجور آینه هم برایم بوده...به اینکه فکر کنم نکند من هم برای خودم محمود بصیرتی بوده ام...همانقدر بی رحم...همانقدر سبکسر...که آیا طی این چند سال من هم بشکلی مشابه و طی اتفاقات گذشته وارتباطاتی مشابه با احساسات کسی بازی کرده باشم و حالا عذاب وجدان آن باید ازطریق این فیلم دوباره سراغم بیاید...که باعث مرگ کسی نشده باشم ولی بدتر از آن روح و روان کسی را خراشیده باشم...مثلا به یاد کسی افتادم که ازش خواستم شریک زندگی ام شود و او ازم مهلت خواست تا بیشتر همدیگر را ببینیم تا بیشتر همدیگررا بشناسیم و بعد از گذراندن دورانی شیرین و خاطره انگیزدرست روزی که قرار بود ازش جواب بشنوم به دلایلی مجبور به انصراف از خواسته خودم شدم... ومن ماندم چهره بهت زده طرف...البته اوهم گفت که جوابش منفی بوده...ومن هیچوقت نفهمیدم که جواب اون واقعا بمن چی بود...و حالا زمان زیادی از اون موقع گذشته و من همچنان حسرت آن رابطه دل انگیز رو میخورم و ترس از اینکه ناخواسته با احساساتش بازی کردم...اون احساس تزلزلی که درباره اش نوشتی بدجور یقه ما رو هم چسبید تو این حس وحال خودم هم نمیدونم چی دارم می نویسم...فقط من هم باید امشب سر در گریبان فرو ببرم و دردل فریاد بزنم خدایا رحم کن،خدایارحم کن

    امیر: این ماجرا رو که نمی‌دونم؛ ولی همه ما یه محمود بصیرت، توی وجودمون داریم. شک نکن.

    علی
    دوشنبه 1 مهر 1387 - 3:47
    -9
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    ااین آهنگ جدیدی چاووشی خیلی قشنگه ناخودآگاه منو یاد علی سنتوری می اندازه اگه نشنیدید دانلودش کنید

    http://www.city--download.blogfa.com/post-124.aspx

    سیاوش پاکدامن
    دوشنبه 1 مهر 1387 - 12:35
    -4
    موافقم مخالفم
     

    نه دیگر، مانا به حیات خلوت ما حمله ناجوانمردانه ای کرد. حالا که فیلمهای هندی را هم وارد بازی کردی پس چند تا هم از من داشته باش.

    1- کل ترانه های فیلم Aaja Nachle (2007)موزیکال!!!! هندی. به خصوص Ishq Hua و O Re Piya . مدهوری بعد از چند سال، هنوز مسحور کننده است.

    2- ترانه lambi judai یا جدایی طولانی از فیلم jannat (2007) (البته فکر نکنم اصلش را که خواننده ای به نام کامران میخواند در فیلم باشد) که این طور شروع میشود

    for just four days… does this love last…

    and then a long separation…

    و بعد ناگهان

    after such a long time, my lord…

    you are back in my thoughts and life…

    3- ترانه" محبوب من" یا mahbub mere از فیلم fiza جایی که فیزا در بین روستاییان به دنبال برادرش میگردد. سوشمیتا سن هنوز در این ترانه بهترین است.

    4- ترانه que sera sera sera از فیلم اشک یا pukar ترانه ای که مدهوری در یک جشن برای پسرعمویش میخواند.

    5- تمام ترانه های فیلم سلام عشق... به خصوص Babuji و Ya Rabba.

    6- بیشتر ترانه های محبتین با تم فوق العاده اش.

    .

    نکته 1: به علت ضعف حافظه از فیلمهای جدید تر نوشتم.

    نکته 2: بیشتر اینها ترانه هایی هستند که بر خلاف اکثر ترانه های هندی که باید به همراه کلیپ یا فیلمشان دیده شوند، هویتی کاملا مستقل دارند.

    .نکته 3: این فیلم شاید فردا نباشد یا Kal hoo na hooخیلی فیلم خاصی است.

    خاطره آقائیان
    دوشنبه 1 مهر 1387 - 14:10
    3
    موافقم مخالفم
     

    به کاوه:خیلی ممنونم از جوابت رفیق اما معلوم نیست چه بلایی سر حافظه ام اومده!وضعیت نگارش کامنت قبلم رو دریاب!اینهمه غلط نگارشی و املایی!!منظورم فیلمی از نوع اسپرت و ورزشی بود که بازم یادم نمیاد:( و اما هنوز هم از لدزپلین "The Song Remains The Same"همون فیلم مستندی که راجع بهشون دیدم خیلی خوبه.علاوه بر نمایش کنسرتهای اونها،پشت پرده و....فرمهای درست و حسابی ای کار شده.اما در واقع محبوب های من از اونها 2 تا آهنگن: 1-Whole Lotta Loveو اون یکی که خودت هم می دونی دیگه2- Stairway To Heaven

    امیر: بابا i'm gonna leave you چی؟

    ساسان.ا.ک
    دوشنبه 1 مهر 1387 - 17:43
    2
    موافقم مخالفم
     

    ما یه تبریکی به این کاوه گفتیم بعدش دیدیم اصلاَ قضیه اونطورا که فکر می کردم نبوده.حالا اگه کسی خبر دقیقی راجع به نیوکاسل داره به ما هم برسونه. کاوه جون خیلی مخلصیم. این شبهای احیا که تموم بشه یه آهنگ بابا کرمی بذاریم با همدیگه بیایم وسط کافه. بعدشم مسابقه لپ دنس بزاریم. اونوقت یه لپ دنسی واست برم که چشات 4 تا شه.

    جواد رهبر
    دوشنبه 1 مهر 1387 - 21:31
    7
    موافقم مخالفم
     

    براي علي نيکنامي عزيز:

    "حالا که کارين را برده اند، پسر با پدر سخن مي گويد... در انتها پسر مي گويد: "پدر با من سخن گفت!"

    روزگاري در جايي اعتقاد قلبي ام را نوشته بودم که "شادي و غم دنيا سواکردني نيست. درهم است." خبر خوش در راه است. ان شاالله هفته ديگر: چهار صفحه موسيقي در ويژه نامه همشهري جوان در مورد کت استيونس روي پيشخوان ها خواهد آمد...

    با من هم سخن گفته شد. مي بيني برگمان (به قول داخلي هاي ما بدبين و بدگمان) چقدر اميدوارانه فيلم گس و تلخ «همچون در يک آينه» را تمام مي کند... پايان «فريادها و نجواها» و لطافت زيبايي و اميدش بماند براي بعد...

    قربانت.

    بدنام
    دوشنبه 1 مهر 1387 - 21:41
    -2
    موافقم مخالفم
     

    سلام . امیر قادری.

    من اصلا مطالبت را نمی خوانم. کامنت های این بچه ها رو هم نمی خوانم. آدم وحشت می کند این همه کامنت را که می بیند ( 200 تا هر کدوم 200 کلمه میشه 40000 تا کلمه ! ) فقط آمدم بگویم که ممنونم که گفتی" هیچ وقت از مرگ حرف نزنین" . من آپدیتم و سرزنده. آری. پاک کردن مطالب وبلاگ مثل نابود کردن نگاتیو توسط کارگردان گناه کبیره است.

    تهی
    سه‌شنبه 2 مهر 1387 - 2:34
    1
    موافقم مخالفم
     

    سلام به امیر قادری و دیگران من اولین باره که اینجا کامنت میذارم.هفتگیهاتو تو اعتماد همیشه دنبال می کنم.سبک نوشتن و دغدغه ها دوست دارم.احساس می کنم دنیای شبیه به همی داریم.شاید این کامنت من ربطی به سایر کامنتهای اینجا نداشته باشه، من مثه شماها خوره فیلم نیستم چون متاسفانه وقتشو ندارم، ولی خواستم تو اولین کامنتم بگم که منم مثه خودت و دوستان دیگه دیوونه ی heat هستم.همیشه واسم جای سئوال بوده که این شاهکارو چرا آکادمی ندید گرفته.این فیلم دنیایی قشنگی داره مخصوصا تنهایی دنیرو، بازیگر محبوب من.از صحنه های زیبای این فیلم یکیش صحنه صحبت کردن دنیرو با دختره تو تراس با اون موزیک رویایی(راستی اون موزیکو چطور میشه گیر آورد؟)، چشم تو چشم شدن دنیرو و پاچینو از طریق مانیتور،رویارویی این دو غول تو کافه، صحنه مرگ دنیرو و روشنی و تاریکی باند فرودگاه و البته تعلق خاطری که پاچینو به تلویزیونش داشت! و خیلی چیزای دیگه... تا بعد.

    امیر: خب ما هم همین طوری فیلم می‌بینیم دیگه.

    پیمان
    سه‌شنبه 2 مهر 1387 - 6:0
    1
    موافقم مخالفم
     

    سلام به امیر خان و تمام دوستان

    خانمها و آقایون فیلم جاده (مسیر)رستگاری سام مندس با بازی دیکپریو و کیت وینسلت(ستاره های تایتانیک) را که دسامبر به روی پرده می آید را حتما ببینید و از دستش ندهید که با همین تیزر کوتاهی که از این فیلم دیدم فکر کنم از اون فیلمهای درامی باشه که تو این چند مدت که قحطی فیلم خوب شده و همه فیلمهای تخیلی و خالی بندی و فضایی شده خیلی می ارزه!!! و فکر کنم تو چند رشته هم کاندید اسکار و گلدن گلوب مخصوصا نقش اول مرد برای دیکپریو بشود... حالا ببینید من کی گفتم... قادری خان شما هم یادت باشه...

    اما یه سوال داشتم آقادی قادری.

    اینکه مجله دنیای تصویر که الان توقیف شده هست را میشه شماره های گذشته اش را سفارش داد... چون من واقعا چند شمارش را نیاز دارم...

    خوشحال میشم یه کمکی به من در این زمینه بکنید...

    در ضمن بزنگاه هم من هم مثل شما فکر میکنم وخودم باور نمیکنید هنوز دلیل این همه جارو جنجال بیخودی را حداقل از طرف بینندگان سایت نمیدانم. حالا مسیولان میدونیم قضیه چیست!!!...

    مقایسه این کار با خانه به دوش هم با تجربه ی به دست آورده عطاران در این زمینه و دلایلی که شماها در سایت سینمای ما آوردید یه چیز کاملا بی موردی هست...

    ضمن اینکه هر کارگردانی یه شاهکاری خلق میکند دیگر ...

    مگر نه حالا همه فیلمها باید از اون شاهکارش بهتر باشند.؟؟؟ و اگر نبود اون فیلمش مزخرف هست؟؟؟

    پس اسکورسیسی که دیگه فیلمهاش به راننده تاکسی یا رفقای خوب نمیرسه را باید بهش هزار و یک جور فحش داد و به فیلم زیبای دپارتدش چون به شاهکار راننده تاکسی اش نمیرسید بگویییم مزخرف؟؟؟

    واقعا که....

    خانه به دوش هم به نظر من همین حکم را برای عطاران داره و گمون نمیکنم نه خود عطاران کسی دیگر هم طنزی به زیبایی خانه به دوش بسازه که صد برابر از اون خانه به دوش قبل انقلاب هم که خوشبختانه کامل دیدمش با کارگردانی پرویز کاردان که خیلی اون زمان سروصدا کرده بود و محبوب شده بود بهتر هست...

    حالا نمیدونم شما هم دیدید یا نه؟؟؟

    بازم میگم بزنگاه یکی از پخته ترین طنزهای عطاران و پخش شده در این چند سال هست حالا بزار هر کی هر چی دوست داره بگه...

    در آخر هم بی صبرانه منتظر فیلم جدید اسکورسیسی با بازی دیکپریو هستم که اسمش هم به نظر تغیییر کرده البته دوست داشتم استاد دیکپریو را نقش روانی جانی میذاشت که شاید دیکپریو هم چون دنیروی کبیر در تنگه وحشت نقش متفاوت و استثنایی را خلق میکرد ار چه نقش مارشال را حالا بازی میکند و نقش روانی جانی به گمونم یک زن هست....

    خواستم راستی قادری خان نظرت را تلگرافی درباره همکاری او با دیکپریو در این چند فیلم و فیلم بعدیشون که ظهور تیودور روزیلت رییس جمهور سابق آمریکاست و دیکپریو در سال 2010 این نقش را بازی میکند را بدونم چون به نظر من که دیکپریو بد جواب نداده و این سه فیلم آخر اسکورسیسی هم سه فیلم پر فروش اول او در تاریخ سینمای اسکورسیسی شده البته درکنار تنگه وحشت و از جایزه بگیرترین فیلمهاش هم شده ضمن اینکه بعد از 3 شاهکار رفقای خوب/گاو خشمگین و راننده تاکسی در رتبه 4/5/6 قرار گرفتند در بزرگترین نظر سنجی هواداران و البته بسیاری از منتقدان یعنی 4/دپارتد 5/هوانورد 6/فیلم مورد علاقه من از استاد کبیر دارو دسته نیویورکی که بالاتر از کازینو هم قرار گرفته هست...

    و خودم هم دوست دارم اسکورسیسی در این سالهای آخرش یک فیلم را با بازی دنیرو/دیکپریو/جو پشی و هاروی کیتل که همگی رفقای خوب و یه پای ثابت فیلمهای استاد در زمانهایی بودند بسازد که من فکر میکنم این کار را با بازی دنیرو و دیکپریو حداقل در طی سالهای آتی انجام بدهد(نمیدونم چرا ولی دلم میگه!!!) اگه بشه که چی میشه.

    راستی فیلم زندگی بچه دنیرو و دیکپریو را دیدی؟؟؟ اگه دیدی خواستم بدونم نظرت درباره بازی مسلط دیکپریو در اولین نقشش که در مقابل استاد بزرگ بود یعنی دنیرو چی هست؟؟؟

    در آخر هم قادری جان درمورد دنیای تصویر هم یادت نره یه جوابی به من بدی...

    و ببینم چه کمکی میتونی به من بکنی ؟؟؟

    بازم ممنون

    مریم.م
    سه‌شنبه 2 مهر 1387 - 6:38
    -12
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    داشتم فکر مي کردم چي مي تونه منو واسه اولين روز مدرسه شارژ کنه تصميم گرفتم دوباره بشينم in to the wild رو ببينم

    حالا به قول اقاي غضنفري فعلا فيلمي نديدم تا (حس اش از تن ام درنيايد، نرود بيرون)

    قوي بودن لازم نيست ولي احساس فوي بودن لازمه,شکستگي کريستال به خاطر نازکي اون نيست به خاطر ظرافت اونه,اگر ما بپذيريم که زندگي انسان ها بر مبناي دليل هاست امکان زندگي از بين مي ره,اگر تو چيزي رو تو زندگي خواستي دنبالش بگرد و اونو به چنگ بيارمن فکر کنم,وقتي کسي رو مي بخشي عاشق مي شي و وقتي عاشق مي شي خدا نور و روشني رو به تو ميده

    كاوه اسماعيلي
    سه‌شنبه 2 مهر 1387 - 14:0
    1
    موافقم مخالفم
     

    ساسان خوشكل....واقعيتش من هم منتظر بودم تا خبر قطعي شود.فكرش را بكن اگر بيل گيتس باشگاه را ميخريد سال ديگر ويندوز نيوكاسل به بازار مي آمد.يا مثلا با عكس آلن شيرر ويندوز بالا مي آمد.....اي بابا.....ما رفتيم سراغ خيالهايمان.كلاغهاي سياه سنت جيمز پارك

    امین
    سه‌شنبه 2 مهر 1387 - 16:7
    -11
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    قبلا یکبار کامنت گذاشته بودم

    اما الان می خوام بگم که من از این به بعد به امید خدا می خوام نوشته هام و که هر کاری کردم نتونستم به جایی نشون بدم بذارم اینجا تا دوستان ببینند ( منظورم از نوشته چیزهایی است که بعد از دیدن هر فیلم به ذهنم میادو می نویسمشون و تا بحال نتونستم برای جایی بفرستم وبسیاری از اونهارو اتش زدم)

    امیدوارم خوشتون بیاید

    واز اقای قادری خواهش می کنم نظر خود را بدهد (در صورت امکان)

    البته من حدود 2سال هست که مطالب سایت و دنبال می کنم و برای خبرها کامنت گذاشتم اما از این پس با اجازه اقای قادری مطالبم را اینجا قرار خواهم داد

    ضمنا می خواستم از اقای قادری تشکر کنم مه واقعا کارهای نوینی انجام می دهند

    البته من اولین بار در یک جلسه نقد و بررسی با شما اشنا شدم

    وپس از ان هم در جلساتی که شما حضور داشتید شرکت کرده ام

    که اخرین بار هم برخورد جالب ( از منظر شما خنده داری داشتیم)

    البته شاید شما به خاطر نیاورید

    این قضیه برای 1 ماه پیش است ( شاید هم به خاطر داشته باشید)

    در اخر امیدوارم کامنت هایم به درد سایت و دوستان بخورد

    واگر قابلیت داشت در جاهای دیگر هم استفاده کنید

    ممنون

    منگ
    سه‌شنبه 2 مهر 1387 - 17:49
    0
    موافقم مخالفم
     

    کاوه ی عزیز ، گفتم که خنگ ام ، می دانی که ، واقعاً انگار خنگ ام ...

    این طهرانی هم که ، مدتهاست با من قهر کرده ، و حالا اینجا هم دیگر پیدایش نیست ، انگار زندگی او هم تبدیل شده است به برهوت بی حرفی و بی کسی .........

    ای روزگار.

    بهروز خیری
    سه‌شنبه 2 مهر 1387 - 18:17
    -2
    موافقم مخالفم
     

    به نام نامی دوست

    هی یه.(همینطوری نوشته می شود؟ همان صدایی که وقتی نفستو میدی تو بیرون می آید؟) ای خدا چه قدر بحث و نظرسنجی خوب. تا می آیی برای یکی چیزی بنویسی یکی دیگه. و به همه اش دیر می رسی. اصلا به من نیامده است از کامنت 100 به پایین کامنت هوا کنم ( کلمه که جایی برای پابلیش استفاده شده بود.)

    - برای مانا با تشکر از نظرسنجی خوبش

    از موزیکالها

    - جادوگر شهر از Judy Garland, 'Over the rainbow' ('Wizard of Oz',1939)

    - آواز در باران Gene Kelly, 'Singin' In The Rain' ('Singin' In The Rain',1952)

    - داستان وست ساید Marni Nixon and Jimmy Bryant, 'Somewhere' ('West Side Story', 1961)

    - مری پاپینز Julie Andrews and Dick Van Dyke, 'Chim Chim Cher-ee' ('Mary Poppins',1964)

    - بانوی زیبای من Marni Nixon, 'I Could've Danced All Night' ('My Fair Lady', 1964)

    - اشکها و لبخندها Julie Andrews, 'The Sound of Music' & 'My Favorite Things' & 'Do-Re-Mi' ('The Sound of Music' , 1965)

    - کاباره Liza Minnelli, 'Cabaret' ('Cabaret', 1972)

    - ستاره ای متولد می شود Barbra Streisand, 'Evergreen' ('A Star Is Born', 1976)

    - تب شنبه شب The Bee Gees, 'Stayin' Alive' and 'You Should Be Dancing'' ('Saturday Night Fever' 1977)

    - گریس Olivia Newton-John and John Travolta, 'You're the one that I want' ('Grease' 1978)

    - اگزانادو Olivia Newton-John, 'Magic' ('Xanadu', 1980)

    - فلاش دنس Michael Sembello, 'Maniac' ('Flashdance' 1983)

    - شیکاگو Catherine Zeta-Jones, 'All That Jazz' ('Chicago', 2002)

    از کارتونها

    - پینوکیو Cliff Edwards, 'When you wish upon a star' ('Pinocchio',1940)

    - سیندرلا Verna Felton, 'Bibbidy-Bobbidi-Boo' ('Cinderella', 1950)

    - پری دریایی کوچک Samuel E. Wright., 'Under the Sea' ('The Little Mermaid', 1989)

    - دیو و دلبر Angela Lansbury, 'Beauty and the Beast' (' Beauty and the Beast',1991)

    - شیر شاه Elton John, 'Can You Feel the Love Tonight' ('The Lion King' 1994)

    - تارزان Phil Collins, 'You'll Be In My Heart' ('Tarzan', 1999)

    از فیلمها

    - کازابلانکا Dooley Wilson, ' As Time Goes By' (' Casablanca', 1942)

    - ماجرای نیمروز Tex Ritter, 'High Noon (Do Not Forsake Me, Oh My Darlin') ' ('High Noon', 1952)

    - کالامیتی جین Doris Day, 'Secret Love' ('Calamity Jane', 1953)

    - صبحانه در تیفانی Audrey Hepburn, 'Moon River' ('Breakfast At Tiffany's,' 1961)

    - حماسه توماس کراوان Noel Harrison, 'The Windmills of Your Mind' ('The Thomas Crown Affair', 1968)

    - مردان حادثه جو B.J. Thomas, 'Raindrops Keep Falling on My Head' ('Butch Cassidy and the Sundance Kid,' 1969)

    - کابوی نیمه شب Harry Nilsson, 'Everybody's Talkin' ('Midnight Cowboy,' 1969)

    - و اینک آخرالزمان The Doors, 'The End' ('Apocalypse Now,' 1979)

    - راکی 3 Survivor, 'Eye of the Tiger' ('Rocky III' 1982)

    - شکارچیان روح Ray Parker Jr., 'Ghostbusters' ('Ghostbusters' 1984)

    - بازگشت به آینده Chuck Berry, 'Johnny B. Goode' ('Back to the Future,' 1985)

    - تاپ گان Berlin, 'Take My Breath Away' ('Top Gun' 1986)

    - نه و یک دوم هفته Joe Cocker, 'You Can Leave Your Hat On' ('9 1/2 Weeks,' 1986)

    - رفقای خوب Eric Clapton, 'Layla' ('Goodfellas,' 1990)

    - اسلحه های جوان 2 Bon Jovi, 'Blaze of Glory' ('Young Guns II,' 1990)

    - روح The Righteous Brothers, 'Unchained Melody' ('Ghost' 1990)

    - زن زیبا Roxette, 'It Must've Been Love' ('Pretty Woman,' 1990)

    - رابین هود: شاهزاده دزدان Bryan Adams, (Everything I Do I Do It for You' ('Robin Hood: Prince of Thieves,' 1991)

    - سکوت بره ها Q. Lazzarus, 'Goodbye Horses' ('The Silence of the Lambs,' 1991)

    - سکهای انباری Stealers Wheel, 'Stuck in the Middle With You' ('Reservoir Dogs,' 1992)

    - محافظ Whitney Houston, 'I Will Always Love You' ('The Body Guard' 1992)

    - قصه های عامه پسند Urge Overkill, 'Girl, You'll Be a Woman Soon' ('Pulp Fiction,' 1994)

    - لئون Sting, 'Shape Of My Heart' ('Léon', 1994)

    - ذهن های خطرناک Coolio, 'Gangsta's Paradise' ('Dangerous Minds,' 1995)

    - پیش از طلوع Kath Bloom, 'Come Here' ('Before Sunrise',1995)

    - تایتانیک Celine Dion, 'My Heart Will Go On' ('Titanic' 1997)

    - ویل هانتینگ نابغه Celine Dion, 'My Heart Will Go On' ('Titanic' 1997)

    - آرماگدون Aerosmith, 'Don't Wanna Miss a Thing' ('Armageddon,' 1998)

    - شهر فرشتگان Alanis Morissette, 'Uninvited' ('City of Angels,' 1998)

    - باشگاه مبارزه The Pixies, 'Where Is My Mind' ('Fight Club,' 1999)

    - دردویل Evanescence, 'Bring Me to Life' ('Daredevil,' 2003)

    - پیش از غروب Julie Delpy, 'A Waltz For A Night' , ('Before Sunset' , 2004)

    - نزدیکتر Damien Rice, 'The Blowers Daughter' ('Closer', 2004)

    از ایرانی ها

    - سلطان قلبها (عهدیه - عارف، سلطان قلبها 1347)

    - من هم گریه کردم ( عهدیه، من هم گریه کردم 1347)

    - روسپی ( عهدیه، هرگز هرگز 1348)

    - رضا موتوری ( فرهاد، مرد تنها 1349)

    - دشنه ( داریوش،دستهای تو 1351)

    - کندو ( ابی، کندو 1354)

    - همسفر( گوگوش، همسفر 1354)

    - از فریاد تا ترور ( فریدون فروغی ( جمشید جم)، یار دبستانی 1359)

    - خارج از محدوده ( بنان، الهه ناز 1366)

    - ای ایران ( حسین سرشار ، ای ایران 1368)

    - دلشدگان ( شجریان، دلشدگان 1370)

    - رخساره (دلکش – ویگن، بردی از یادم 1379)

    - میم مثل مادر( گروه کر، هرعشقی می میرد 1385)

    - سنتوری ( محسن چاوشی، سنگ صبور 1385)

    هندی ها هم بماند برای وقتی دیگر شاید.

    چه خوب که هستید.

    یاحق

    بهروز خیری
    سه‌شنبه 2 مهر 1387 - 18:27
    -4
    موافقم مخالفم
     

    به نام نامی دوست

    مرتبه تلخی و شکل آن بسیار فرق می کند مثلا مانند تلخی فلفل با تلخی تلخون . برای بعضی ها هم تلخی عشق با تلخی شکست فرق دارد یا با تلخی تحقیر و ناداری در این لیست هم از همه رقم تلخی داریم از شکرهای تلخ تا تلخی های دل به هم زن . از تلخی های تک صحنه ای تا تلخی های ممتد پایدار بعد از اتمام فیلم.

    مرثیه برای یک رویا – دخترک کبریت فروش – اسم من دلقک – روشنیهای شهر- لایم لایت – پنهان – داگویل – قاتلین – کازابلانکا – امتیاز نهایی – عطر – در حال و هوای عشق – اتللو – هاملت – شاه لیر – مکبث – و مادر تو هم (Y tu mamá también) – مرد – رز (American Beauty)– فهرست شیندلر – دیوانه از قفس پرید – ادوارد دست قیچی – دانه های شن – برباد رفته – روزی روزگاری آمریکا – هفت – لئون – گنجهای سیرا ما دره – دایره خونین – دزد دوچرخه – مرگ در ونیز– رم شهر بی دفاع – oldboy – حس و شهوت – دالان سبز – مخمصه – Amores perros – شکارچی گوزن – بعد از ظهر نحس – رگبار – سگ کشی – از کرخه تا راین – آژانس شیشه ای – تیزتک – رودخانه مرموز – بی تا – در امتداد شب – پسرها گریه نمی کنند – سرگیجه – کابوی نیمه شب – کرامر علیه کرامر – جاده – زمانیکه دزد بودم – شین – ترور ( آی مثل ایکار) – مردی که می خواست سلطان باشد – مردی به نام اسب – قهرمان (The Champ) - قهرمان ( Hero) – تروی - 2046 – سرگیجه –مکانی در آفتاب و ...

    چه خوب که هستید.

    یا حق

    بهروز خیری
    سه‌شنبه 2 مهر 1387 - 18:33
    -8
    موافقم مخالفم
     

    به نام نامی دوست

    انتخاب ویژه برای نظر سنجی مانا

    فیلم دیوار پینک فلوید ( آلن پارکر) با یاد ریکی رایت عزیز

    And leavıng just a memory

    چه خوب که هستید.

    یا حق

    خاطره آقائیان
    سه‌شنبه 2 مهر 1387 - 19:15
    -7
    موافقم مخالفم
     

    اون هم سر جاش امیرخان....

    Armin Ebrahimi
    چهارشنبه 3 مهر 1387 - 5:8
    -8
    موافقم مخالفم
     

    سلامٌ شادباش خدمت همه ی بچه های نازنین.رفقا، سرانجام، شماره ی هفتم ماهنامه ی «آدم برفی ها» منتشر شد.در این شماره من دو مطلب دارم [یکی درباره ی «شکارچی گوزن» ساخته ی درخشان «مایکل چیمینو» و دیگری درباره ی «ریچارد رایت» و باند «پینک فلوید»] ، همینطور دوست هنرمند نازنینم «هادی جلدی» گرافیستِ نابغه در این شماره یک گالری آثار دارد.خلاصه این که برادرم «رضا کاظمی» حسابی مایه گذاشت و در این چند روز هم پی کارهای سایت مرتب بی خواب بود، به او خسته نباشید می گویم.امید آن که دست به دست هم بدهیم و یکی از ماهنامه های حرفه ایِ اینترنتی را منتشر کنیمٌ در نتیجه به خودمان افتخار بنماییمٌ ذوق کنیم!

    ****

    آدرس ها برایتان می گذارم

    ****

    «فیلم عٌمر ما...» یادداشتی بر فیلم «شکارچی گوزن» http://www.adambarfiha.com/7g3.htm

    *****

    «یادت هست مریم عزیز؟» درباره «ریچارد رایت» http://www.adambarfiha.com/732.htm

    *****

    نمایشگاه آثار گرافیکی «هادی جلدی» http://www.adambarfiha.com/7gallery.htm

    ****

    با اردات خدمت «امیر قادری» برادر بزرگم و باقی بچه های کافه.

    ****

    آرمین ابراهیمی

    مریم.م
    چهارشنبه 3 مهر 1387 - 7:57
    0
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    فکر کنم اخرین نفر منم که این لیست رو میذارم

    21 گرم

    جايي براي چيرمرد ها نيست

    stay

    love actually

    ممنتو

    ببر خيزان اژدهاي پنهان

    3:10 به يوما

    مرحوم

    هوش مصنوعي

    بهشت

    پيش از غروب

    علي خطيبي
    چهارشنبه 3 مهر 1387 - 17:52
    1
    موافقم مخالفم
     

    سلام امير جان . دوست دارم مطلبم رو بخوني و نظر ارزشمندت رو در موردش بدي . از بقيه اهالي كافه هم دعوت مي كنم مطلبم رو بخونند و نظر بدن .

    http://www.cinemaema.com/NewsArticle5096.html

    ساسان.ا.ک
    چهارشنبه 3 مهر 1387 - 21:24
    7
    موافقم مخالفم
     

    ردیاب ما گشت و گشت تا اینکه رضا نبی زاده رو در وبلاگ مجید اسلامی پیدا کرد. اونجا واسه خودش داره بحث راه میندازه و های و هویی به پا کرده. ای رفیق نیمه راه.

    حامد
    پنجشنبه 4 مهر 1387 - 0:17
    -3
    موافقم مخالفم
     

    سلام جناب قادری ..چند وقتی هست اینجا رو می خونم و البته صفحه رو سیو هم کردم و دوباره خوانی می کنم گاهی . اما اولین بار است کامنت میذارم . اونم به خاطر اینکه فهمیدم شما هم مردان حادثه جو را دوست دارید . اینکه میگم مردان حادثه جو به این خاطر است که پدر فیلم را با این اسم دیده و پسندیده و من از دوران طفولیت تا به حال چندیدن بار این فیلم رو با ایشون دیدم و بالطبع برای منم مردان حادثه جوست . اما خود فیلم : بوچ کسیدی و ساندس کید فیلمیه که باید مدام دیدش و هر بار که می بینیش انقدر عمیق هست که هر دفعه لایه های واسه کشف کردن داره درست مثل خود چشمای پل نیومن که شادی و غمی توامان دارد که همیشه غم اش بر شادی اش می چربد و من عاشق این غم ام .غمی که کل فیلم رو بغل کرده و تو و فیلم را به جایی می برد که دلش می خواد.

    امير: به بابا خيلي سلام برسون. يه پرونده دو سه سال قبل درباره اين فيلم توي مجله فيلم درآوردم. كيف مي‌كنين اگه اونو بخونين. (عمرا اگه تواضع الكي كنم.)

    ساسان.ا.ک
    پنجشنبه 4 مهر 1387 - 17:11
    -5
    موافقم مخالفم
     

    آقا یه کف مرتب واسه آرمین عزیز. مصاحبه ی جالبی بود. خسته نباشی. اون جمله ی آخر رضا یزدانی هم در نوع خودش قشنگ بود. ولی آرمین! پسر تو چرا اینقدر با "شیفت" ور می ری؟

    شیده
    شنبه 6 مهر 1387 - 0:33
    1
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    خب دیروز صبح یه رابطه رو تموم کردم و هنوز کمی هیجانزده ام البته این هیجان از دیروز شروع شد جایی که باید سینمائی ترین لحظه ی زندگی ایم می شد و باید حرفهای عمیقی می زدم که بعد از چند روز فکر کردن معنیشونو می فهمید اما هیچی نشد من حرفی نزدم اونم اصراری نکرد بدبختی بعدش هم نه فیلمی یادم اومد نه اهنگی فقط دلم میخواست بدوم (خنده داره نه) که اتفاقا خودش بود وحالم بهتر شد نمی دونم چرااینا رو نوشتم اما به قول بهروز خیری چه خوب که هستید

    راستی برنامه اشب سینما 4 از دست ندید و اگه میتونید بگید بهتریین فیلمه جان فورد از نظر شما چیه؟

    پیمان
    شنبه 6 مهر 1387 - 2:53
    -10
    موافقم مخالفم
     

    آقای قادری چون من دومین بار هست دارم کامنت میدم نمیتونستید جواب سوالات و نظراتم را بدید؟؟؟؟!!!!!!!!

    یه چیز دیگه از شما شنیده بودم امیدوارم که خلافش ثابت نشود...

    اگر که باز قابل دونستید خوشحال میشم نظراتتون و جوابتون را درباره سوالات و نظرات زیر که برای دومین بار هست کلا در این جا نظر میدهم بدهید...

    خانمها و آقایون فیلم جاده (مسیر)رستگاری سام مندس با بازی دیکپریو و کیت وینسلت(ستاره های تایتانیک) را که دسامبر به روی پرده می آید را حتما ببینید و از دستش ندهید که با همین تیزر کوتاهی که از این فیلم دیدم فکر کنم از اون فیلمهای درامی باشه که تو این چند مدت که قحطی فیلم خوب شده و همه فیلمهای تخیلی و خالی بندی و فضایی شده خیلی می ارزه!!! و فکر کنم تو چند رشته هم کاندید اسکار و گلدن گلوب مخصوصا نقش اول مرد برای دیکپریو بشود... حالا ببینید من کی گفتم... قادری خان شما هم یادت باشه...

    اما یه سوال داشتم آقادی قادری.

    اینکه مجله دنیای تصویر که الان توقیف شده هست را میشه شماره های گذشته اش را سفارش داد... چون من واقعا چند شمارش را نیاز دارم...

    خوشحال میشم یه کمکی به من در این زمینه بکنید...

    در ضمن بزنگاه هم من هم مثل شما فکر میکنم وخودم باور نمیکنید هنوز دلیل این همه جارو جنجال بیخودی را حداقل از طرف بینندگان سایت نمیدانم. حالا مسیولان میدونیم قضیه چیست!!!...

    مقایسه این کار با خانه به دوش هم با تجربه ی به دست آورده عطاران در این زمینه و دلایلی که شماها در سایت سینمای ما آوردید یه چیز کاملا بی موردی هست...

    ضمن اینکه هر کارگردانی یه شاهکاری خلق میکند دیگر ...

    مگر نه حالا همه فیلمها باید از اون شاهکارش بهتر باشند.؟؟؟ و اگر نبود اون فیلمش مزخرف هست؟؟؟

    پس اسکورسیسی که دیگه فیلمهاش به راننده تاکسی یا رفقای خوب نمیرسه را باید بهش هزار و یک جور فحش داد و به فیلم زیبای دپارتدش چون به شاهکار راننده تاکسی اش نمیرسید بگویییم مزخرف؟؟؟

    واقعا که....

    خانه به دوش هم به نظر من همین حکم را برای عطاران داره و گمون نمیکنم نه خود عطاران کسی دیگر هم طنزی به زیبایی خانه به دوش بسازه که صد برابر از اون خانه به دوش قبل انقلاب هم که خوشبختانه کامل دیدمش با کارگردانی پرویز کاردان که خیلی اون زمان سروصدا کرده بود و محبوب شده بود بهتر هست...

    حالا نمیدونم شما هم دیدید یا نه؟؟؟

    بازم میگم بزنگاه یکی از پخته ترین طنزهای عطاران و پخش شده در این چند سال هست حالا بزار هر کی هر چی دوست داره بگه...

    در آخر هم بی صبرانه منتظر فیلم جدید اسکورسیسی با بازی دیکپریو هستم که اسمش هم به نظر تغیییر کرده البته دوست داشتم استاد دیکپریو را نقش روانی جانی میذاشت که شاید دیکپریو هم چون دنیروی کبیر در تنگه وحشت نقش متفاوت و استثنایی را خلق میکرد ار چه نقش مارشال را حالا بازی میکند و نقش روانی جانی به گمونم یک زن هست....

    خواستم راستی قادری خان نظرت را تلگرافی درباره همکاری او با دیکپریو در این چند فیلم و فیلم بعدیشون که ظهور تیودور روزیلت رییس جمهور سابق آمریکاست و دیکپریو در سال 2010 این نقش را بازی میکند را بدونم چون به نظر من که دیکپریو بد جواب نداده و این سه فیلم آخر اسکورسیسی هم سه فیلم پر فروش اول او در تاریخ سینمای اسکورسیسی شده البته درکنار تنگه وحشت و از جایزه بگیرترین فیلمهاش هم شده ضمن اینکه بعد از 3 شاهکار رفقای خوب/گاو خشمگین و راننده تاکسی در رتبه 4/5/6 قرار گرفتند در بزرگترین نظر سنجی هواداران و البته بسیاری از منتقدان یعنی 4/دپارتد 5/هوانورد 6/فیلم مورد علاقه من از استاد کبیر دارو دسته نیویورکی که بالاتر از کازینو هم قرار گرفته هست...

    و خودم هم دوست دارم اسکورسیسی در این سالهای آخرش یک فیلم را با بازی دنیرو/دیکپریو/جو پشی و هاروی کیتل که همگی رفقای خوب و یه پای ثابت فیلمهای استاد در زمانهایی بودند بسازد که من فکر میکنم این کار را با بازی دنیرو و دیکپریو حداقل در طی سالهای آتی انجام بدهد(نمیدونم چرا ولی دلم میگه!!!) اگه بشه که چی میشه.

    راستی فیلم زندگی بچه دنیرو و دیکپریو را دیدی؟؟؟ اگه دیدی خواستم بدونم نظرت درباره بازی مسلط دیکپریو در اولین نقشش که در مقابل استاد بزرگ بود یعنی دنیرو چی هست؟؟؟

    در آخر هم قادری جان درمورد دنیای تصویر هم یادت نره یه جوابی به من بدی...

    و ببینم چه کمکی میتونی به من بکنی ؟؟؟

    در ضمن سانسور و قیچی کردن سریال بزنگاه هم تابلو شروع شده که سب اول شروع مجدد این سریال کاملا واضح و تابلو بود!!!

    بازم ممنون

    احسان حیدری
    پنجشنبه 11 مهر 1387 - 15:3
    4
    موافقم مخالفم
     

    به نام خدا

    همیشه وقتی مدرسه می رفتم وقتایی که زمستون بود دوست داشتم وقتی از خواب بلند میشم ببینم برف اومده و تعطیلیم و سورپرایز بشم همیشه از تعجب خوشم می اومده.

    رفته بودم مراسم بزرگداشت خسروشکیبایی که موزه هنرهای معاصر برگزار کرده بودو فیلم های شکیبایی رو اکران می کرد فیلم چه کسی امیر را کشت؟ رو اکران اون روز اکران داشت البته با حضور مهدی کرم پور کارگردان فیلم.

    فیلم که تموم شد مهدی کرم پور رفت بالای سن

    شروع کرد صحبت کردن و بعد نوبت پرسش و پاسخ شد بیشتر سوال ها کلیشه ای بود. یه نفر بین جمعیت بود لباساش تا حدودی مندرس بود دستش رو برد بالا و سوال کرد:آقای کرم پور فیلم شما گیشه رو فتح کرد؟ کرم پور گفت من این فیلم رو واسه گیشه نساختم طرف دوباره گفت آقای کرم پور سوالم واضح بود فیلم شما گیشه رو فتح کرد یا نه؟ کرم پور گفت آره اندازه خودش فروخت و من راضی ام.اونم گفت:این قابل تحسینه و چند ثانیه بعد بلند شد رفت برای همیشه.چند وقت بعد داشتم به اون روز فکر می کردم دیدم اون روز چقدر سوال شد ولی بهترین حرف و سوال رو همون مرد ژولیده پرسید. فیلمی که مخاطب نداشته باشه به درد نمی خوره.

    ومن برای هزارمین بار سور پرایز شدم.

    لی لی
    سه‌شنبه 19 آذر 1387 - 10:57
    2
    موافقم مخالفم
     
    به عشق آن زن، به عشق آن مرد

    سلام: آقا امیر نوشته هاتون حرف ندارن . یکی از آرزوهای بزرگ و شاید دست نیافتنی من اینه که یه نویسنده توپ بشم . تو رو خدا یه کم راهنمایی کنین . خییییییییییییییییییییلی کارت درسته .

    لی لی
    سه‌شنبه 19 آذر 1387 - 10:58
    8
    موافقم مخالفم
     
    به عشق آن زن، به عشق آن مرد

    سلام: آقا امیر نوشته هاتون حرف ندارن . یکی از آرزوهای بزرگ و شاید دست نیافتنی من اینه که یه نویسنده توپ بشم . تو رو خدا یه کم راهنمایی کنین . خییییییییییییییییییییلی کارت درسته .

    amir
    چهارشنبه 20 آذر 1387 - 13:2
    10
    موافقم مخالفم
     
    به عشق آن زن، به عشق آن مرد

    وای که چقدر حال کردم .. دلم خنک شد .. اصلا کیفم کوک شد .. از این خود افشاگری بت جنابعالی آقای قادری .. جون من ضد حالی که خوردی رو لایی نکش .. خوب زد تو روحت و حالت این اسطوره ات .. آخه مرد حسابی از کسی حمایت و جانبداری و سینه چاکی کن که اینجوری ضایع و خرابت نکنه !!!! دوستان شنیدین بت آقای قادری - مجید مجیدی !!!!! - چه اظهار نظر فاضلانه ای فرمودن و دوره ریاست جمهوری خاتمی رو فاجعه فرهنگی نامیده و .... لابد دوره احمودی نژاد هم دوره شکوفایی فرهنگیه دیگه !!!! تحویل بگیر آقای قادری .. فقط میمونه یه توصیه برادرانه : خودتو ارزون نفروش .. هیجان زده نشو ... جو گیر نشو... اسیر احساس و موجهای زود گذر نشو... و.... بازم جانبداری میکنی ؟1!!!

    Amir
    شنبه 30 آذر 1387 - 11:31
    -14
    موافقم مخالفم
     
    به عشق آن زن، به عشق آن مرد

    Salam amir jan.

    Ino didi?

    http://au.youtube.com/watch?v=U6PGrub3jUc

    bi nazire pesar.

    inam matne ahangeshe

    Help, I have done it again

    I have been here many times before

    Hurt myself again today

    And, the worst part is there's no-one else to blame

    Be my friend

    Hold me, wrap me up

    Unfold me

    I am small

    and needy

    Warm me up

    And breathe me

    Ouch I have lost myself again

    Lost myself and I am nowhere to be found,

    Yeah I think that I might break

    Lost myself again and I feel unsafe

    Be my friend

    Hold me, wrap me up

    Unfold me

    I am small

    and needy

    Warm me up

    And breathe me

    Be my friend

    Hold me, wrap me up

    Unfold me

    I am small

    and needy

    Warm me up

    And breathe me

    Amir
    شنبه 30 آذر 1387 - 11:35
    -6
    موافقم مخالفم
     
    به عشق آن زن، به عشق آن مرد
    salam amir jan. Diroz slumdug milliners ro didiam. binazir bod pesar. kheili hal kardam. age didish khoshhal misham nazareto rajebe hesh bedonam. khobo khosh bashi. amir

    امیر: نوش جانت رفیق. خیلی دل‌ام می‌خواد ببینم‌اش. به خصوص از وقتی استیون کینگ گفت داستانی است درباره رفاقت از آن مدلی که سال‌ها نشنیده بودیم.
    kepDefreirl
    دوشنبه 17 اسفند 1388 - 10:52
    -2
    موافقم مخالفم
     
    hello everybody
    thanks for adding me to the forum<a href=http://stopugly.com/forum/index.php?action=profile;u=956>.
    NomaAmots
    سه‌شنبه 16 فروردين 1390 - 17:1
    -2
    موافقم مخالفم
     
    NEW FORUM JUST BORN -- WORTH CHECKING

    These guys just came to life.. I personally got to know the owner and they are a good bunch of guys.

    The content is kind of NOT THERE LOL But they are getting there. They also provide a [url=http://blackcashcrew.com]VPS remote desktop for windows[/url]

    full of software for you to rent and use. They have an introductory rate of $100 a month. But after that they

    are going to be billing quarterly, they say quarterly because they only have two guys and it's easier to keep track

    with quarterly rather than monthly, especially if you have 100 people to keep track of. They are also looking for asmins

    and mods and pretty much the whole staff. They also have hosting with many servers. They offer cpanel, plesk and windows servers.

    I really think this forum is going to take off so go and get in NOW while you can!!

    [url=http://blackcashcrew.com]Black Cash Crew Hosting[/url]

    winstrol
    يکشنبه 10 مهر 1390 - 15:52
    3
    موافقم مخالفم
     

    پست ها : سایت های استثنایی . من می خواهم را به نشانه ها وزیادی بیشتر است. من واقعا دوست دارم قالب وب سایت

    اضافه کردن نظر جدید
    :             
    :        
    :  
    :       






    خبرهای سینمای ما را در صندوق پستی خود دریافت کنید.
    پست الکترونيکی (Email):

    mobile view
    ...اگر از تلفن همراه استفاده می‌کنید
    بازديد امروز: 57952
    بازديد ديروز: 182789
    متوسط بازديد هفته گذشته: 202383
    بیشترین بازدید در روز ‌یکشنبه 23 بهمن 1390 : 1490465
    مجموع بازديدها: 395313906



    cinemaema web awards



    Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
    استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
    کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

    مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

     




    close cinemaema.com عکس روز دیالوگ روز تبلیغات