دانلود

این یکی روزنوشت مال تقدیم به، به افتخار،‌برای آقای افشین قطبی (به این می گویند کافه: خوشحالی از 150 کامنت ) - روزنوشت گلاويژ به روز شد. ديروز تولد آل پاچينو بود - تبريك زياد! - راستی، دو روزنوشت دیگر به روز شد. مهدی و نوید :: سينمای ما ::

   


News
  • كيومرث پوراحمد به «كلاس هنرپيشگي» عليرضا داودنژاد پيوست
    به عنوان رفيقي كه شايد بتوان اسم آن را مشاور گذاشت، قرار است كنار عليرضا باشم
  •  
  • آخرين وضعيت سه فيلم عباس کيارستمي براي نمايش در ايران
    «مثل يک عاشق» دوبله و اواخر مهر اکران مي‌شود/ «شيرين» و «کپي برابر اصل» در شبکه نمايش خانگي
  •  
  • فيلم دهه شصتي‌ها قرار است بزودي اكران شود
    تيزر «بغض» را در "سينماي ما" دانلود يا آنلاين تماشا كنيد
  •  
  • حرف‌های داریوش خنجی، مدير فیلمبرداري مشهور ایرانی‌تبار درباره زادگاهش
    گروه خودم را برای فیلم جدید اصغر فرهادی پیشنهاد دادم
  •  
  • پس از نسخه داخلي «بفرماييد شام»، حالا فیلم ـ مسابقه اتومبيل‌راني در مدل نمایش واقعی
    سه شبانه‌روز «رالی ایرانی» با حضور سه گروه از سوپراستارها
  •  
  • نخستین پوستر فیلم سینمایی «بوسیدن روی ماه» را در "سينماي ما" ببينيد
    «پیشکش سینمای ایران به مادران ایرانی» از پنجم مهر در گروه سینما آزادی اكران مي‌شود
  •  
  • پرويز پرستويي شماره حساب بانك و كارت شتاب كمك‌هاي مردمي را اعلام كرد
    تداوم جمع‌آوري كمك‌هاي مردم توسط اهالي سينما با حساب مشترك به نام پرویز پرستویی، کمال تبریزی و رضا میرکریمی در بانک سرمایه
  •  
  • گزارش اكران و سونامي عروسكي به گيشه: فروش جمعه كلاه قرمزي از كل فروش ده روز دو فيلم ديگر بالا زد!
    دورخيز «كلاه‌ قرمزي و بچه ننه» براي شكستن ركورد پرفروش‌ترين فيلم سينماي ايران: ۸۰۰ میلیون تومان در ده روز
  •  
  • خبر «هفت» درباره فهرست بازيگران «شنام» تكذيب شد: هنوز با هيچ بازيگري قرارداد نبسته‌اند
    صحبت‌هاي اوليه با حميد فرخ‌ن‍ژاد براي حضور در «شنام» انجام شده است
  •  
  • كارگردان «آرتيست» درباره همسرش برنيس بژو و بازيگر فيلم تازه اصغر فرهادي چه گفت+ آلبوم عكس
    به او گفتم اين نقش براي تو نوشته شده و بهترين نقشي است كه مي‌تواني بازي‌ كني/ كاري كن كه اين نقش مال خودت بشودد
  •  
  • رونمايي از تیزر «یك عاشقانه ساده» ساخته سامان مقدم در سايت "سينماي ما"
    گندم به وصلت اجباري تن نمي‌دهد‌ و عشق خودش را مي‌خواهد
  •  
  • پرويز پرستویی، رضا میرکریمی و كمال تبریزی به مناطق زلزله‌زده می‌روند
    برای همدلی و جبران خلاء‌های عاطفی زلزله‌زدگان عازم این سفر هستیم
  •  
  • اسامی فیلم‌های مسأله‌دار محرمانه به سازمان سینمایی اعلام می‌شود
    مرتضي شایسته: مشكل اصلي سينماي ما فیلمنامه‌نویس است/ حمزه‌زاده: مشکل اصلی سینما مضمون است نه فیلمنامه
  •  
  • برنیس بژو جایگزین ماریون کوتیار + زندگی‌نامه بازيگر كانديداي اسكار و همسر كارگردان برنده اسكار
    بازیگر زن فیلم جدید اصغر فرهادی تغییر کرد / علي مصفا به گروه بازيگران اضافه شد
  •  
  • پرديس‌هاي سينمايي شهرداري با سينماي ايران آشتي كردند، اما سالن‌هاي حوزه هنري همچنان بلاتكليف است
    بهترین خبر برای صاحبان فیلم‌های اکران عید فطر: جلسه فوق‌‌العاده شورای صنفی نمایش‌، سینما آزادی را آزاد كرد
  •  
  • در نشست نقد و بررسی «در خرابات مغان» رمان تازه داريوش مهرجویی چه گذشت: رمان یک حرکت ماورایی دارد و شما را به جاهایی می‌برد
    آقای فراستی با نفرت می‌رود طرف سینما تا هي بکوبد و بکوبد و بکوبد/ از خودش، سینما و آدم‌ها نفرت دارد / اين هامون ما را بیچاره کرد/ خسرو شکیبایی می‌گفت‌ «سنتوری » یک هامون دیگر است
  •  
  • نگاهی به فيلم «كلاه قرمزي و بچه ننه» كه این روزها منجي گيشه‌هاي كساد سینمای ما شده است
    اين عروسك جان‌دار‌ترین سوپراستار‌ سینمای ایران است!
  •  
  • تيزر فيلم تازه همايون اسعديان ساخته میثم مولایی و با صدای نیما رئیسی
    تیزر جدید «بوسیدن روی ماه» را در "سينماي ما" ببينيد
  •  
  • به نظر شما گلایه های جمشید هاشم‌پور از شرایط سینمای ایران واقعی است؟
    روی جلد تمام نشریات پر شده از تصاویر گلزار و جایی برای بازیگران واقعی نیست/ مگر سینمایی هم برای ما مانده که پرکار باشم؟
  •  
  • عروسکهای کاموایی به داد سینمای ایران رسید/ دو فیلم دیگر چقدر فروختند؟
    «کلاه قرمزی و بچه ننه»۳۷۰ میلیون تومان در پنج روز فروخت
  •  
     



     



       



    يکشنبه 1 ارديبهشت 1387 - 14:32

    این یکی روزنوشت مال تقدیم به، به افتخار،‌برای آقای افشین قطبی (به این می گویند کافه: خوشحالی از 150 کامنت ) - روزنوشت گلاويژ به روز شد. ديروز تولد آل پاچينو بود - تبريك زياد! - راستی، دو روزنوشت دیگر به روز شد. مهدی و نوید


    سه    

     مهدی و نوید به روز کردند.

    برای قطبی یک تیتر تازه هم به فکرم رسیده، کمی جوات می‌زند، ولی به نظرم عالی است: «قلب تو قلب پرنده، پوست‌ات اما پوست شیر...»

    سه نکته تازه: اول این که چطور است این دفعه از مراجعان بخواهیم که اگر قطبی را دوست دارند، به نحوی در کامنت‌ها ازش حمایت کنند، بعد هم این که آخر سر ، رای‌ها را جمع‌بندی کنیم و بهترین فیلم 2007 را این طوری انتخاب کنیم و بالاخره این که آقای خوشحالی! را که در عکس می‌بینید و همه‌اش می‌پرسید کیست، وحید است که روزنوشت هم این بغل دارد و نمی‌نویسد و این که بخش سینمای جهان سایت را هم به شکلی درجه یک دارد هدایت می‌کند و سر به‌اش بزنید: www.jahan.cinemaema.com. مهدی عزیزی هم همانی است که بغل وحید دست‌اش را گذاشته روی سرش، باز از خوشحالی... بعد گل پرسپولیس است. بالاخره هم این که خیلی می‌چسبد وقتی دوستان استقلالی هم دارند از قطبی حمایت می‌کنند. ایوا...

    «پرسپوليس همچون يک خانواده است.»*


    باید می‌رفتیم. با مهدی و حامد و وحید و مجید و امیر. فقط فکرش را بکنید اگر پرسپولیس به ملوان هم می‌باخت. اگر یک بار دیگر آن‌هایی که در سمت خلاقه و تولیدگر جهان قرار ندارند، آن‌هایی که لذت قدم زدن مغرورانه از فرط قدرت و درک را کنار زمین درنیافته‌اند، پیروز می‌شدند. اگر افشین قطبی شکست می‌خورد. اگر می‌رفت.

    «مشکلات هست، امکانات کم است، نظم نداريم و اين را نمي توان کتمان کرد. خيلي ناراحت مي شوم وقتي در خيابان دارم راه مي روم و مي بينم خانمي با چادر کنار خيابان زير باران مانده و ماشين ها نگه نمي دارند...»

    پس جمعه، سی‌ام فروردین 1387 با همه «انرژی و دل‌ شیر»مان باید داخل ورزشگاه می‌بودیم. باید در این لحظات سخت از قطبی دور نمی‌شدیم. فقط به خاطر قطبی نبود که. باید به خودمان ثابت می‌کردیم که توان هضم و درک یک فرهنگ تازه از بیرون آمده، درون فرهنگ غنی و پذیرای خودمان را داریم. باید نشان می‌دادیم که بعد این همه سال تجربه، می‌توانیم کاری کنیم که لبخند قطبی، مثل بلاژویچ عزیز، روی صورت‌اش بعد دو سال نخشکد. که مثل برانکوی بدبخت، او را به یک موجود ترسوی دست‌آموز تبدیل نمی‌کنیم. که این قدر قوی هستیم که اجازه دهیم یک شیر با همه قوت‌ و قدرت‌اش گرد ما بچرخد. که به حدی رسیده‌ایم که در طلب امنیت و اعتماد، ناخن‌های شیر را نکشیم. یال‌اش را نچینیم.

    « ...يا آقايي خانمش را پشت موتور سوار کرده و دو بچه را هم روي پاهايشان گذاشته اند، بچه کوچک را هم خانم مثل بقچه زير بغل زده و هيچ کدام کلاه ايمني به سر ندارند... اين اتفاق درست نيست.»

    جمعه با بچه‌ها و با تمام انرژی توی ورزشگاه آزادی بودیم، چون حضور ما و باقی ماندن قطبی، از احتمال تغییر نام خلیج فارس هم مهم‌تر بود. آن فقط یک اسم بود و این یک فرهنگ. وقتی قطبی آمد ایران و منش و روش‌اش را دیدیم، پاییز پارسال بود به گمانم که توی همین روزنوشت، نوشتم تا کی می‌تواند دوام بیاورد؟ تا کی می‌توانیم تحمل‌اش کنیم؟ وقتی خودت یک شیر هستی، تحمل یک شیر دیگر را داری. حواس‌ات هست؟

    « وقتي مي بينم مردم در خيابان دعوا مي کنند، ناراحت مي شوم. ما فرهنگ بزرگي داريم. کشور متمدني هستيم و اين اتفاقات درخور نام کشورمان نيست. اين چيزها مرا ناراحت مي کند...»

    این طوری بود که وقتی اولین پرچم قرمزی را که در اتوبان حکیم به اهتزاز درآمده بود، در مسیر ورزشگاه دیدیم، همگی با تمام وجود جیغ کشیدیم. این همان انرژی بود که در سطح شهر پراکنده بود و می‌خواست از روی بزرگراه‌ها پرواز کند، از در استادیوم رد شود، بالا و بالاتر برود و از فراز دیوارهای بلند استادیوم به افشین قطبی برسد. بعد هم که پرسپولیس پانزده دقیقه اول، هیچ خوب نبود؛ کمی پکر شدیم. اما به روی خودمان نیاوردیم. این یک مبارزه مهم و موثر بود بین فرهنگ حذف و فرهنگ جذب. کسی که می‌خواهد بماند و کسی که می‌خواهد برود: «تو اگه مسافری، خون رگ این جا منم...» قطبی باید می‌ماند، نه به این خاطر که پرسپولیس قهرمان شود، به این خاطر که قوت قلب پیدا کنیم که می‌توانیم یک شیر را بی آن که تاج و تخت‌اش را ازش بگیریم، تحمل کنیم. که تولید کنیم. که اضافه شویم. که بیش‌تر باشیم. این طوری بود تا وقتی قطبی دقیقه بیست جای ماته را با بادامکی عوض کرد...

      

    « ما کشور خوبي داريم، پس کمي با هم مهربان تر باشيم و شهرمان را تميزتر نگه داريم. تهران و ايران خانه خودمان است. در اين مدت دو سه بار به کوه رفتم و ديدم پر از آشغال شده و خيلي ناراحت شدم...»

    بازی صفر به صفر بود و ما همچنان توی این فکر بودیم که قطبی تعویض اشتباهی کرده. فکر می‌کردیم که او هم به زانو درآمده. که قطبی هم ترسیده. که دارد هافبک جای مهاجم می‌آورد. که می‌ترسد نیکبخت را عوض کند. این طرف ورزشگاه از دور، قطبی را دید می‌زدیم که کنار زمین این ور و آن ور می‌رفت و گوشه‌های کت‌اش بالا و پایین می‌آمد. تا کی جان‌اش را دارد؟ این بار هم باید منتظر یک مساوی باشیم؟ یاد وحید می‌افتم که انگار فقط وقتی حال‌اش خوب می‌شود که پرسپولیس قطبی را خوشحال ببیند و حالا کنار دست من، سرخورده و مغموم نشسته و مهدی که حال تخمه شکستن هم ندارد.

    « فکر مي کنم طبيعت هم مثل خانه ماست. ما بايد کشورمان را هم مثل خانه مان تميز نگه داريم. فکر مي کنم اين وظيفه شما هنرمندان و ما ورزشکارهاست که درباره اين مشکلات با مردم حرف بزنيم و در رفع اين مشکلات موثر باشيم... »

    از اول با بچه‌ها قرار گذاشته بودیم که کاش پرسپولیس، آخر بازی گل بزند. وقتی آسمان استایوم، شب می‌شود. وقتی نورافکن‌های استادیوم را روشن می‌کنند و در کمال ناامیدی بودیم که خلیلی گل اول تیم را زد. انگار که خود قطبی هم حواس‌اش نبود. انتظارش را نداشت. پریدیم هوا. همدیگر را بغل کردیم. سمت خلاق و تولید کننده، سمت هوادار انرژی و شور و حال داشت برنده می‌شد. قطبی حداقل برای یک هفته دیگر هم سرمربی می‌ماند. حالا یک خانواده بودیم، خانواده‌ای که به مهمان تازه‌اش اعتماد کرده بود، دست‌اش را برخلاف همیشه باز گذاشته بود، و حالا داشت بهره‌اش را می‌برد...

    « رفتار آنها ضربه بزرگي به من زد. پس از رفتار نامناسب مسوولان فدراسيون بدون تمرکز عميق به کارم ادامه دادم تا پرسپوليس وارد بحران نشود. آنها ساعت ها با من مذاکره کردند. قبل از بازي با فجر به من گفته شد که سرمربي تيم ملي هستم. من با بچه ها خداحافظي کردم اما بعد از بازي شنيدم که دايي را سرمربي تيم ملي کرده اند، ديگر تمرکز کافي براي ادامه کار نداشتم. کلي براي تيم ملي برنامه ريزي کردم و برنامه هايم را به آنها شرح دادم. اين اتفاق يکي از بدترين خاطرات روزهاي حضورم در ايران است... »

    ...روی هوا بودیم که پنالتی شد و بعد گل دوم. در همین شب رویایی و زیر همان نورافکن‌ها. قطبی یک بار دیگر از روی نیمکت بلند شد و با شوق دست‌هایش را بلند کرد. کم کم داشتیم روی سکو سفت می‌نشستیم. کم کم دست‌های‌مان را در هم حلقه کرده بودیم. انرژی که برای افشین آورده بودیم توی استادیوم جواب داده بود. محکم روی سکوهای سیمانی نشستیم و زیر نور پروژکتورها داد زدیم: «افشین امپراطور»...

      

    « يادم هست که خيلي ها به من مي گفتند امکان ندارد اين اتفاق بيفتد. چطور ممکن است يک ايراني مقيم امريکا برود مربي آژاکس يا تيم ملي کره شود. يادم هست يک روز که داشتم از لس آنجلس با پرواز بريتيش ايرويز مي رفتم هنگ کنگ تا دستيار مربي بزرگ هلندي تيم ملي کره - گاس هيدينک - باشم در طول پرواز با خودم فکر مي کردم که اگر اين اتفاق بيفتد، پس حتماً همه کاری در این دنیا مي شود کرد. به نظرم، بهترين چيزي که مي توانيم به جوان هاي ايراني بگوييم، اين است که اگر بخواهند براي رسيدن به روياهايشان تلاش کنند، با هوش و استعدادي که دارند، همه کار مي توانند بکنند. »

    قطبی را بعد از بازی ندیدیم. با بچه‌ها انداختیم از همان بالا روی دیوار استادیوم و یه ورکی آمدیم پایین. درست همان طور که بادامکی در زمین نفوذ می‌کرد. تعویضی که قطبی انجام داده بود و فکر می‌کردیم از سر ترس‌اش است و حالا دلیل برد پرسپولیس بود. بالاخره نشستیم توی ماشین. استارت زدیم و «ولی» شروع کرد... پرچم‌های قرمز از ماشین‌های اطراف زده بودند بیرون. برای همه‌شان بوق زدیم. همه خوشحال بودیم.

    « بايد به تماشاگران پرسپولیس بگويم که در طول فصل همان طوري که در پيروزي ها جشن مي گيرند و خوشحالي مي کنند بايد به روزهاي سخت و دشوار نيز فکر کنند، زيرا در فوتبال امروز فراز و نشيب امري طبيعي است. تماشاگران سرمايه هاي اصلي فوتبال ايران هستند و من مي توانم لقب بين المللي را به آنها بدهم... »

    مخلصیم آقای قطبی...
    -----------------------------------------------------------
    × پاراگراف‌های داخل گیومه، همه از گفت و گوی افشین قطبی با ضمیمه «رویداد» این هفته روزنامه اعتماد است.

    پی‌نوشت 1: رضا کاظمی که حالا جایش در کامنت‌های روزنوشت‌های اخیر خالی است، و حیف که دیگر در بحث‌ها شرکت نمی‌کند، با کمک دوستان‌اش یک مجله اینترنتی راه انداخته‌اند به نشانی: .adambarfiha.com و انصافا به قدر یک مجله چاپی فرهنگی – هنری، مطلب برای خواندن دارد. برای جذاب کردن‌ و رنگ و لعاب زدن به مطالب هم به اندازه کافی زحمت کشیده‌اند. عناوین شماره بعدشان، از این یکی هم جذاب‌تر است. یعنی که حال و حوصله و انرژی ادامه کار را دارند. فقط سر نزنید. بروید بخوانید رفقا.

    پی‌نوشت 2: ماجرای فعال شدن بچه‌های روزنوشت در سایت و طرح منظم و مرتب نقطه نظرهای‌شان جدی است. توی همین هفته، مسیر و کانال مناسب‌اش را اعلام می‌کنیم. خوب می‌شود.

    پی نوشت 3: این یکی کامنت یکی از بچه‌ها آن روزهای اول سال خیلی سر حالم آورد. مال دو روزنوشت پیش است و هی می‌خواهم ازش تشکر کنم و باز یادم می‌رود. همه تعریف‌ها نه، ولی معدود وقت‌هایی پیش می‌آید که این قدر می‌چسبد. آقا یا خانمی به اسم «خواب بزرگ » نوشته: این نوشته را با صدای رولینگ استونز و Paint It Black خواندم خیلی چسبید.پیشنهاد می کنم خودت و دیگران هم یکبار اینجوری اش را بخوانید: http://globalgasm.digitalintimacy.com/audio/09%20-%20Paint%20It%20Black.mp3

    پی‌نوشت 4: بین فیلم‌های 2007 کدام‌ یکی‌اش را دوست داشتید؟ حالا که اغلب مهم‌هایش را دیده‌اید...






    بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

    نظرات

    مصطفي انصافي
    يکشنبه 1 ارديبهشت 1387 - 20:28
    -20
    موافقم مخالفم
     

    با خودم عهد بسته بودم جواب جماعت نادان اين كافه را ندهم. اما فرزاد عزيز كه فكر مي كنم خيلي دوست دارد به چهره ي اپوزيسيون تبديل شود حيا را گذاشته كنار و در كوزه ادب خرابكاري كرده كه خودش را عرضه كرده باشد... كه جلب توجه كند... از همان روز اول هم همين طور بود. آمد و گفت اينجا همه همديگر را استاد صدا مي زنند. خب از اين گذشتيم چون همان روز فهميديم اين آقا طبل توخالي است. همان روز فهميديم كه اين آقا نيامده اينجا كه دوستي كند. آمده عقده هايش را ارضا كند... آمده خود كوچكش را بزرگ كند... آمده حقارت هايش را به نمايش بگذارد... به نمايش گذاشت و مايه نشاط ما هم شد... خنديديم... اما متاسف شديم براي همه انسان هاي حقيري كه اين آقا نماينده شان است كه به مدد حماقت هاي بي شمارش همواره بر كرسي استادان امثال خويش نشسته است. جاويد باد جايگاهت اي استاد بزرگوار! نمي دانم پس چرا اين استاد چسبيده به اين روزنوشت ما و ديگر نمي تواند تركش كند. مثل اين كه جاي ديگري براي ابراز احساسات ندارد. فداي سرش. اينجا بماند. جاي ما كه تنگ نمي شود. حالا هم آمده و بار ديگر براي ديده شدن گير داده به رفيق ما. تو كه فلسفه ناداني مهدي عذابت مي دهد احتمالا خودت فيلسوفي. اگر همه ايسم ها را هم بلد باشي مطمئنم كه از مانيفست فلاسفه مكتب راشيتيسم هيچ نمي داني. برو ياد بگير استاد كه پرانتزي شوي و بتواني راحت تر در كوزه خراب كاري كني...

    کاوه افتخاری
    يکشنبه 1 ارديبهشت 1387 - 21:41
    8
    موافقم مخالفم
     

    خوشحالم که از قطبی حمایت می کنی چند روز پیش برای پژمان راهبر یک میل فرستادم که اگه امثال شما از قطبی حمایت نکنن پس کی حمایت کنه ناصر احمدپور؟

    ممنون که شما هم به کمپین حمایت از قطبی پیوستی.

    اما فیلمهای 2007:

    راتتویی- آپوکالیپتو - کش بک(نمیدونم 2007 هست یا نه) - پیرمردها جایی ندارند - سنتوری -

    راستی امیر قادری کیه؟ نمیشناسمش

    siavash
    يکشنبه 1 ارديبهشت 1387 - 21:47
    16
    موافقم مخالفم
     
    باورم نمیشه. امیر قادری تو یی!!! ... باورم نمیشه قیافه واقعیت همونیه که تو عکسه.... به خدا باورم نمیشه.

    امیر: من توی هیچ کدام از این عکس‌ها حضور ندارم. حاضرم اما جای هر کدام از آدم‌های درون هر کدام از عکس‌ها باشم!!!
    کاوه اسماعیلی
    يکشنبه 1 ارديبهشت 1387 - 22:8
    -4
    موافقم مخالفم
     
    آرزوی خوشبختی یک ملوانی برای یک امپراتور اصلا کل تاریخ ملوان را میشود در آن عصر آفتابی استادیوم تختی انزلی در سال 69 در نیمه نهایی جام حذفی خلاصه کرد.دیدار رفت که در تهران 2-1 به نفع پرسپولیس تمام شده بود.کیهان ورزشی عکسی از قدیربحری زده بود.تماشاگران پرسپولیس سنگی زده بودند و سرش را خون آلود کرده بودند.احمدزاده که آن موقعها بازیکن بود او را در آغوش گرفته بود .....و خوب این نماد غربت و مظلومیت بود.به انتظار جمعه بعد نشسته بودم.ملوان باید آن روز خیلی چیزها را ثابت میکرد.باید از زیر این فشار لعنتی و تحقیر آمیز تیم شهرستانی بیرون می آمدیم.ما میتونستیم قهرمان باشیم.و آن روز پرشکوه و دو شلیک قایقران که روی پیکر پرسپولیس نشست و ما 2-0 بازی را بردیم.ژست چه کنم وحید قلیچ بعد از گل دوم را که دیدم روی ایوان خانه مان آمدم و فریاد زدم.انگار که همه باید می فهمیدند که ما هم وجود داریم.به فینال رفتیم و در تهران و در آزادی، استقلال را در پنالتی بردیم و قهرمان شدیم. امسال رویاهای بزرگمان گویی دوباره داشت تجسم پیدا میکرد.نیم فصل اول بعد از مدتها ملوان دهه 60 را داشت زنده میکرد.اما حیف که سهممان فقط یک نیم فصل ناقابل بود.حالا دیگر خیلی اداهای شهرستانی بودن و مضلومیت و غربت معنایی ندارد.این سالها پرسپولیس و استقلال هم خیلی حرفی برای گفتن نداشته اند.به بازی جمعه که رسیدم تناقض عجیبی یقه ام را گرفته بود.مازیار را نداشتیم و در این وضعیت بحرانی امتیاز گرفتن از پرسپولیسی که مثل گرگ زخمی میمانست خیلی سخت بود و علاوه بر آن تحمل به زمین افتادن افشین قطبی را نداشتم.حالا دیگر همه دوستش داریم.فکر کنم نیاز به یک پژوهش جامعه شناختی دارد این که چطور الان به جای آدمی مثل علی پروین ،افشین قطبی توانسته محبوبیتی اینچنین پیدا کند.و این که اراذل و اوباشی از جنس شیث رضایی ده پانزده سال پیش میتوانستند یک ملت را به جان قطبی بیندازند.(مگر با دهداری اینگونه نکردند و مگر دهداری زمان حظورش اینگونه محبوب بود؟)...وقتی قطبی بعد از گل خلیلی از خود بیخود شد و شاد شد رو به برادرم کردم و او گفت میارزید؟ من گفتم:"می ارزید" حالا کار شماست که آرزو کنید این هفته ملوان ،پگاه را بزند.پگاه از آن تیم هاییست که اگر پولش را نرسانند ممکن است منحل شود اما ملوان و پرسپولیس منحل شدنی نیستند.....(البته آجرلو هم حواسش جمع باشد که این یک اتحاد موقتیست برای حفظ انرژی روزگار...) حکایت جمع و جور کردن فیلمهای 2007 که مسلما زودیاک و جایی برای پیرمردها نیست و قتل جسی جیمز به دست رابرت فورد ترسو 3تای اول هستند بماند برای بعد و اینکه دوست داشتم برای مهدی پورامین هم کامنتی بگذارم در رد علایقش که باشد برای فرصتی با آمادگی بیشتر...

    امیر: کاوه اگر این جا بود، می‌پریدم بغل‌اش می‌کردم. به سلامتی پیروزی ملوان...
    سحر همائی
    يکشنبه 1 ارديبهشت 1387 - 23:22
    -18
    موافقم مخالفم
     

    سویینی تاد . نمی دانم چرا دوستان این فیلم را تحویل نگرفتند. به هر حال این بهترین بود . یک فیلم دیگر هم هست که بهترین فیلم سال نیست ولی دوست دارم اسمش را ببرم . جونو . حس خوبی بهش داشتم .

    حنانه سلطانی
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 0:46
    12
    موافقم مخالفم
     
    به فرزاد و دیگر منتقدین این کافه: تعجب می کنم از شما که داعیه به نقد کشیدن این کافه را دارید برای دفاع کردن از نظرتان به توهین متوسل شده اید. کاش به جای بهانه تراشی ها و توهین های بی مورد به حافظه تان( یا حداقل آرشیو روزنوشت ها) مراجعه می کردید. بحث بر سر نقد میامی وایس امیر قادری را یادتان هست؟ پرونده «بازگشت» را چی؟ کامنت های بچه ها برای ندا و واکنش امیر یا قضیه سعید عقیقی را یادتان می آید؟ نظرسنجی ها و بحث های خود بچه ها را چی؟ چهارشنبه سوری، زیرتیغ، سینمای کمدی، بهترین فیلم هیچکاک، بیلی وایلدر، تارکوفسکی و... اصلا چرا راه دور برویم، توی روزنوشت قبلی چند نفر در مورد مشکلات سایت نوشته اند؟ اسم اینها را چه می گذارید؟ تعریف و تمجید و بله قربان گویی؟ باز مراجعه کنید به روزنوشت قبلی و کامنت خودتان و یک کامنت زیرش( کامنت عطص). جفتش جوابیه ای است برای مهدی پورامین ولی خودتان مقایسه کنید کدامش نظر مهدی را به نقد کشیده است و کدامش متلک پرانی و توهین نابجاست؟ ای بابا من چرا به اینجا رسیدم؟ می خواستم بیایم و از آرسنال و آرسن ونگر عزیزم بگویم. ای داد بیداد...

    امیر: متاسفم برای بچه‌های کافه که فکر می‌کنند باید خودشان را اثبات کنند...
    وحید قادری
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 1:28
    -3
    موافقم مخالفم
     

    امیر دارد درست می‌گوید. درست زده وسط هدف. همه‌مان نگران بودیم. کنار هم نشسته بودیم و شادی می‌کردیم. بالا پایین می‌پریدیم و کیف می‌کردیم ولی باز نگران بودیم. امیر درست می‌گوید.

    توجه ما به آن طرف میدان بود که خدا نکند آن مرد قد کوتاه دوست داشتنی را دیگر آن‌جا نبینیم. زمزمه‌هایی شده بود که اگر این بازی را هم نتیجه نگیرد احتمالا تعویض می‌شود. قطبی بیشتر از آن‌که یک مربی بادانش باشد یک فرهنگ است. (دقیقا همان‌طوری که امیر می‌گوید.) فرهنگی که دوست داشتنی است و خیلی هم دوست داریم این‌طوری باشیم. بتوانیم یک فصل با چنین گروه ساز مخالف‌زنی، از جمع‌مان حرف بزنیم و سرود قهرمانی بخوانیم. چیزهایی که اول فصل کمی دور از دسترس و مسخره بود و حالا داریم برایش می‌جنگیم. که قطبی برایش جنگید.

    یادم هست جایی خواندم که مربی لیورپول، رافا بنیتز، خیلی به شطرنج علاقه دارد و مشخصه‌اش این‌ است که حرف‌های بازیکنانی که پشت سرش می‌گویند را نادیده می‌گیرد. و این تاثیر خوبی روی روابط او و بازیکنان گذاشته. آن موقع خیلی حسرت خوردم و حالا روی سکو داشتم پرسپولیسی را تشویق می‌کردیم که همتای ایرانی آن مربی اسپانیایی را دارد و نگران عوض شدن‌اش بودیم. او آن‌قدر با شخصیت است که بعد از تعویض نیکبخت ناآرام بیاید و بغلش کند. آن قدر هست که بیاید و از تاثیر بازیکن جوانش که کارهای خیلی نامربوطی هم کرده در مطبوعات حرف بزند.

    مورینیوی خوش تیپ و سرسخت هم حرف‌های جالبی می‌زند. آن‌قدر مغرورانه حرف می‌زند که کیف می‌کنی!!! قطبی هم همانقدر به خودش مطمئن است. آن اوایل که اطوکشیده در مصاحبه‌ها ظاهر می‌شد و می‌گفت که قهرمان می‌شود در دل‌مان (جوری که رقبا نفهمند!) می‌گفتیم این آدم اطوکشیده چه می‌گوید. این ایرانی فرنگ رفته مودب و باشخصیت نمی‌تواند در فوتبال بی‌رحم و نتیجه‌گرای ایران دوام بیاورد.اما وقتی همه ما داشتیم از قهرمانی ناامید می‌شدیم فقط او بود که می‌جنگید. او هنوز هم همان‌قدر به خودش اطمینان داشت که می‌تواند قهرمان شود و این را در همه جمله‌هایش گفت. او حتا بعد از بازی‌ای که شاید یکی از بدترین شکست‌های تاریخ را خورده بود با خبرنگار مصاحبه کرد و از قهرمانی گفت. خیلی با اطمینان خبرنگار را از زیر سر و صدای ترقه‌ها داخل زمین کشید و گفت "ما قهرمان می‌شویم. اگرچه سخت است." دیگر خودمان یک مورینیوی سرسخت مغرور ایرانی داریم که نگران تعویض شدنش باشیم.

    من و امیر و مهدی و حامد و چندین هزار پرسپولیسی دیگر، همه و همه آمده بودیم مرد کوچکی را حمایت کنیم که دل شیر دارد و فکر می‌کند که تمام بازیکنانش هم یکی از آن‌ را دارند. ما آمده بودیم از خودمان دفاع کنیم. از فرهنگ‌مان. امیر دارد حسابی راست می‌گوید و وقتی پرسپولیس گل زد همدیگر را بغل کردیم. نگرانی‌مان برطرف شده بود. ما قهرمانیم.

    Armin Ebrahimi
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 1:31
    4
    موافقم مخالفم
     

    خانه تکانی به سبکِ آمریکایی، با تٌرشیِ لیته وٌ عزمِ جزم...یا «جظم» یا «جضم»! شاید هم «جذم»! باید عرض کنم که من حینِ کار به این چیزی که «مهدی پورامین» گٌفته بودٌ تازه «تنها خبرنگارِ روزنامه ها وَ مَجلات» هم -خٌدای من! هنوز هم این جوک خنده دار است، اجازه می دهید از سٌراینده ی آن تشکر کنم؟- تأییدش کرده بود فکر کردم.البته به این موضوع فکر نکردم.شعری را میانِ نوشته های دور ریختنی یافتم که با آن به این فکر اٌفتادم که قصد داشتم چه پیشنهادِ بیهوده ای به سایت وَ «امیر» بدهم.می دانید که؟راجع به همان در پٌست های هر روزنوشت –یا در مسیری معین- به طورِ مٌشترک درباره ی یک فیلمساز یا یک فیلم حرف نوشتن.تا اینجا مٌشکلی نبود، اما وقتی به مقصودِ خودم از این حرکت فکر کردم خوابم گرفت.قصدِ من از این کار این بود که «آرشیوی» تهیه بشود برای «جستجوگران» وَ خودمان که از خیلی چیزها بی اطلاعیم.اما، اِی دادِ بی داد...این کار معنی اَش چه بود؟مثلاً اگر یک «آرشیوی» تهیه می شٌد واقعاً به چه دردی می خورد؟جٌز این که چند تا آدمِ بی کارِ از نَنِه قهر کرده پٌشتِ تراکتورهای شان بنشینندٌ یک نگاهِ سرسری ئی به این مجموعه های سرشار بیاندازندٌ بعد هم «دیسکانِکت»؟به چه دردی می خورد؟ وَ اصلاً به ما چه که می خواستیم «جوانانِ گٌمراهٌ کَم اطلاعِ» این سرزمینِ سوخته را اصلاح کنیم؟مگر ما خودمان کی بودیم؟وقتی به این ها رسیدم یادِ نوشته ی «مهدی پورامین» اٌفتادم که می خواست گوهرهای نهفته وٌ فراموش شده ی این خاک را به «اغلبِ جوان ها»ی بی خبر از همه جای عاشقِ «گٌلزار» خَر فهم بنماید.می دانی چیست مهدی؟این است که در حقیقت این «سینما»یی که منٌ تو ازش دَم می زنیمٌ هَم را برای بر حَق بودن درباره ی آن پاره پاره می کنیم زیاد هم برای آن جوانان «مٌهم» نیست.ایشان همینکه با دوست دخترِشان یک سینمایی بروندٌ ... بعد کمی هم بخندندٌ راضیٌ احمق از این سوله ها بیرون بیایند برای شان کافی است.دیگر به تٌـ...شان هم نیست که «لیلا» وجود دارَدٌ «ناخٌدا خورشیدٌ» از این حرف ها.راستش، بعضی وقت ها به این فکر می کنم که برای اسطوره های مان هم این چیزهایی که برای ما مهم است اهمیت ندارَد.وَ ایشان این دوره را مثلِ یک دوره ی تحصیلی گذرانده اَند وَ حالا هیچ کس نمی دانَد به چه چیز فکر می کنندٌ هدفِ شان چیست.برای منٌ خیلی ها «اسکورسیزیٌ» «فللینیٌ» «بونوئل» اسامیِ مملو از معنیٌ رمزٌ احترامی هستند که درکِ خودشان وَ هٌنرشان شاید برای مثلاً آدمِ خِنگٌ نامتمرکزی مثلِ من سال ها وقت بِبَرَد.اما این چه نفعی دارَد که بخواهم این حرف ها را برای بعضی هم سالانِ فامیلِ مان که شیفته وٌ جویای سینما هستند شرح بدهم؟غیر از این که خودم را خسته می کنمٌ با این فکرپریده گی ها وٌ هواسِ پراکنده اَم فقط وقتِ آن ها را می گیرمٌ در بهترین حالت تنها باعث می شوم که آن ها نسبت به من با احترامٌ علاقه حرف بزنند؟اما این جٌز در همان اوایل که آدم دوست دارَد تحویل اَش بگیرَندٌ دٌخترهای فامیل پٌشتِ سرش خنده های ریز بنمایندٌ پٌشتِ دَرهای روغنی اسمش را صدا کنند به چه دردی می خورَد؟واقعاً فکر می کنی برای جوان هایی که گفتی فرقِ بینِ «قیصرٌ» وحوشِ حقیقی ئی که در خیابان ها قَمِه به دست راه می رفتند (راه می روند) مٌهم است؟ برای آن آدمی که نهایتِ شناخت اَش از واژه ی مٌبهمی چون «سینما» فقط «بازیگرِ مردِ» «تایتانیک» است چه چیزِ «ابراهیم گٌلستان» خواندنی است؟تو را به خٌدا مرا روشن کٌن! به من بگو که چه چیزِ این «موج» ایجادِ انگیزه می کٌنَد.قبول دارَم که وقتی همه با هم باشند خودش بزرگ ترین انگیزه می شَوَد، اما...وقتی نهایتِ هدف می شود روشن کردنِ به قولِ تو «جوانانِ بی اطلاع» دیگر همان انگیزه هم دود می شَوَد.منٌ تو که خودمان جوانیم خواهر، چرا بیاییم در همین اولِ راه اَدای اَساتیدِ مو رنگ کرده ی حرافِ نفهم را در بیاوریم که با ژستِ «جان وین»ی از زمانِ سینما رفتن ها وٌ فیلم هایی که دیده اَند یاد می کنند؟طوری که آدم خیال می کند آن فیلم های یاد شده را خودِ ایشان ساخته اَند! به هر حال.می دانی که؟اگر بنا به آموزشٌ سخنرانی باشَد بنده خودم تا پایانِ دٌنیا می توانَم جای همه مطلب بنویسم.اگر بقیه نوشتندٌ امیر هم ایده ی آن «خیلی کارها»یی را که می خواست انجام بدهد گفت یک چیزی پیدا می کنم می گویَم که بدونِ دعوت هم شده جزوِ مٌرغ ها باشَم.مثلاً «حاجی واشنگتٌن» که فیلمِ محبوبم است، یا فیلم های «کیمیایی» که اگر بخشی به نامِ «استفراغاتِ نسلِ ...» داشته باشید می توانم با فیلم های او پٌرَش کنم.شاید هم یکدفعه دیوانه گیم عود کرد رفتم سراغِ فیلمی مثلِ «مٌحلِل»! که در یک جیپِ کوهستانی در سرمای فلان درجه تماشایش کردیمٌ.یا شاید هم دیدی خودم ورداشتم یک فیلم از روی «آبجی خانومِ» «هدایت» ساختمٌ برای همه تان فرستادم که پوسترم را بچسبانید کنارِ عنوانِ سایت وَ از صبح تا شام برایم مجیز بگوییدٌ در ضمن نانِ مان در روغن بشودٌ با یکی از این ملکه های زیباییِ «فَشِن تی وی» مٌزدوج بشویمٌ موهای مان را با آردِ گندم سفید کنیم تا همه لفظِ اٌستاد را بچسبانند به دٌمبِ ما.کارِ روزگار را چه دیدی؟شایَد هم که یک جایزه ی «نوبل»ی که ربطی به ما ندارَد گرفتیمٌ در بهترین نٌقطه ی سیاره ی دَنگال ویلایی ساختیمٌ صٌبح تا شب به خودمان افتخارٌ غرور تخَرخٌرٌ تَبَختٌرٌ تَشَختٌر کردیم! و همه دستِ ما را با لب های پَهنِ شان خیس کردند.آن وقت من خودم به شخصه یک دست کٌتٌ شلوار برای همه تان می فرستمٌ ازتان همایت می کنم تا شما هم نانِ تان در روغن بشودٌ اطرافِ هم مثلِ مگس بپلکیمٌ شاید هم مثلِ «رودریگوئز» یک استودیو خریدمٌ با همه شما یک تیمِ فوتبال درست کردمٌ امیر را هم گذاشتیم مٌربیِ تیم وَ خودم شدم سرپرستِ باشگاه.شاید هم دیدی یکدفعه یک سفینه ی فضایی اختراع کردیمٌ نانِ مان در روغنِ کرمانشاهی شٌدٌ همه گی رفتیم یک سیاره ی دیگر که در آنجا برای به دستِ آوردنِ زن ها نیاز نبود نازِ شان را بکشیٌ یک عمر وقت بگذاری تا کتاب بنویسی یا یک آلبومِ موسیقی بخوانی یا هر...ها؟ کارِ دٌنیا را چه دیدی؟شاید هم رفتیم تٌرکیه آنجا یک عشرتکده باز کردیمٌ همه ی ایرانی های پدرسوخته ی آنجا را از طریقِ سایتِ خودتان به آنجا فراخواندیم.شایَد هم خٌدا بخواهَدٌ ما بتوانیم هر چه «مهرجوییٌ» «کیمیاییٌ» «مخملبافِ» احمقٌ عٌقده ای در دنیا هست یک جا جمع کنیمٌ همه گی را با هم وَ با فیلم های شان آتش بزنیم.ها؟این درسِ بهتری نیست مهدی؟ آرمین ابراهیمی

    Armin Ebrahimi
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 1:37
    -8
    موافقم مخالفم
     

    «Scoop / وودی آلن» دقیقاً همانی که بایَد باشَد... «خبرِ داغ Scoop» دٌرٌست همان فیلمی است که در این نٌقطه از اٌستادِ پٌر شورٌ درجه یکِ آمریکایی انتظار می رفت.این فیلم دقیقاً همان حاصلی است که یک هٌنرمندِ «کامل» می توانَد در پایان (یا اواخرِ) مسیرِ هٌنری اَش به آن بِرِسَد وَ با آن اثری خلق کٌنَد که در نهایتِ ساده گیٌ دسترسی همان پیچیده گیِ آثارِ بزرگٌ مشهورِ او را داشته باشَد.من این فیلم را چهار بار دیدم! وَ اگر باز هم زمانی آن نیازِ مٌبهَمٌ هول هولَکیِ بٌغض آلودی که آدم اغلب نسبت به محبوب اَش پیدا می کٌنَد به سراغَم بیایَدٌ فیلمِ تازه تری از محبوبم در دسترسم نباشَد دی وی دیِ این اثر در دستگاه خواهَد بود.چون عقیده دارم (وَ به این عقیده که به سختیٌ با گٌذَرِ عٌمر حاصل شده ایمان دارَم) که محبوبم همه وقت وَ پیش از منٌ دیگر دوست دارانش می اندیشَدٌ تجربه می کٌنَدٌ لابٌد به این تجربه هم –که قیمت ندارَد- مٌعتقد است، که فیلم به فیلم آثارَش پٌخته ترٌ درونی ترٌ از لحاظ ساختاری سر راست تر می شوندٌ همچنان، «جادو» در سینما فقطٌ فقط اختصاص دارَد به هٌنرمندانِ واقعی.که اٌستاد آلن بی برو برگرد سرآمدِ زنده ی همه شان در سینماست.چه این نظر شتاب زده وٌ عجولانه صادر شده باشَد، چه بعد به آن خیانت شده تغییر کٌنَد یا سال ها به همان شکلِ اولیه بمانَد.چون ما باید آدم های همین لحظه باشیم، نه زامبی های سرگردان در تئوریٌ آرمان که فقط برای مٌوَقر بودن تمامِ حقیقت را –که فقط در یک «آن» می شود دریافت- تباه می سازند. اٌستاد آلن با این فیلم وَ هر فیلم مثلِ همه ی کارهایش نشان می دهد که یک انسان (وَ یک هٌنرمند) هیچ گاه تغییر نمی کٌنَد.نه نظراتش وَ نه نوعِ نگاهش به زیستنٌ همه ی ریزه کاری های آن وَ نه هیچ جٌزء قابلِ تعریفٌ غیر قابلِ تعریف اَش، او تنها شکل اَش عوض می شَوَد.و گرنه «مرگٌ» «رویا» وٌ «دروغ»، «عشقٌ» «شانسٌ» «گٌناه»، «خشونتٌ» دٌشواریِ تاب آوردن در تمامِ این ها، همه همان هایی هستند که از اولین اثرِ اٌستاد وجود داشته اَند (وَ پیدایششان ناگهانیٌ از روی شکم نبوده).وَ اٌستاد همه را بنا به موقعیت وَ روحیات اَش وَ مٌطابق با احساسِ همیشه رادیکال اَش نسبت به همه چیز، به هزار شکلٌ زبان وَ با انواعِ حالاتِ بیانی که پیش از او در این مدیوم خلق شده بودند یا بعد توسطِ خودِ او پا گرفتند تعریف کرده است.حالا همین هٌنرمندِ بزرگ در هر لحظه پیچی پیچیده تر از معنی «هٌنر» را پرده برداری می کٌنَد، وَ برایش چه اهمیتی دارَد که چه کسی این آفرینش را در چه مکتبٌ در دنباله ی کٌدام تئوری جا می دَهد یا چه کسی از آن –همانطور که هست- لذت می بَرَد؟ اٌستاد خودش با هٌنرِ خودش، وَ با خودِ «هٌنَر» به عنوانِ «چیزی» موهومٌ هنوز نامکشوفٌ تیره وٌ بی مٌترادف «حال» می کٌنَد.او آثارش را می سازَد وَ طرح جلدِ دی وی دیِ فیلم هایش یا نوعِ فونتِ عنوان بندیِ آثارش یا میزان فروش یا شیوه ی تبلیغٌ تیزهای آن برایش مٌهم نیست.چرا بایَد باشَد؟چرا بایَد به چیزهایی اهمیت بدهد که فانی شونده تر از هر مفهومِ دیگری هستند.وقتی اٌستاد خودش برای درکِ نه کامل که حداقل روشنی از مفاهیمِ موردِ نظرش در تمامِ زاویه ها کاوٌش نموده وٌ تجارب اَش را روی نگاتیو ثبت کرده است، وَ همه ی این ها را برای «ما»یی که معلوم نیست کیستیمٌ به چه معتقدیمٌ تا چه اندازه به اعتقادِمان وفا داریمٌ تا چه مرحله ای به محبوبِ مان خیانت نمی کنیم به میراث گٌذاشته، دیگر چه اهمیتی دارَد که ما حالا (در این زمان یا هر زمانی) این ها را نفهمیم یا ناقص بفهمیم یا ... مٌهم این است که اٌستاد کارِ خودش را (کاری را که واقعاً می خواسته) کرده وَ به این کارِ پٌر مشقتِ بسیار دٌشوار اعتقاد داشته است.او، عزیزِ ما، خوب می دانَد که فکر کردنٌ «فکور» باقی ماندن دٌشوار ترین «کار» در روی این سیاره است.وَ او می دانَد که خودش سال ها با چه مشقتی در سرزمینِ بی آبٌ گَوَنٌ بد مسیرٌ گٌمراه کننده ی «فکر کردن» سر بلندٌ پٌر بار زیسته است، وَ محصولاتی از این زیستنِ آلوده وٌ زخم خورده از «نافهمیِ» مٌشترکی که میانِ انسان ها در مقابلِ هر چیزِ دٌرٌستِ تازه ای وجود دارَد از او به جا مانده که شایَد خیلی خیلی گرامی تر از آن بناهای آغشته به خونٌ ظٌلمٌ عقایدِ پوچٌ مذاهبِ باطلٌ تو خالی باشَد که تنها چند خروار سنگ اَند که به دردِ کتاب های سراپا کذبِ تاریخ می خورَند، وَ باز شایَد خیلی خیلی گرامی تر از هر «چیزی» یکی از مٌهم ترین میراثِ انسان ها باشَد، آن ها که «فکر» می کنند وَ «دوست دارند» فکر کنند وَ آن هایی که «رویا» می کنند وَ «دوست دارَند» مانندِ مردِ بزرگی چون او که در این کالبدِ کوچک نمی گٌنجَد این چنین «رویا» کنند... دنباله ی مطلب در وبلاگم: http://arminandramtin.blogfa.com/ آرمین ابراهیمی


    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 2:25
    -3
    موافقم مخالفم
     

    1-اين درست كه قضيه برگشتن دوباره به كورس قهرماني و حمايت از قطبي براي پرسپوليسي ها مطرح بود ولي آيا بردن تيمي كه تو دور برگشت يه دونه برد هم نداره و تو 4-3 سال اخير تو تهران هميشه مقابل پرسپوليس بازنده بوده انقدر خوشحالي داشت ؟ يادمه يه بار زمان پروين هم يه همچين وضعيت مشابهي پيش اومده بود و اتفاقا بازي پرسپوليس و ملوان بود تو تهران . پرسپوليس 4 تا زد و همه گفتند از بحران خارج شده ولي دوباره هفته بعد باخت و وضعيت دوباره به حالت اول برگشت .

    2-به عنوان يك استقلالي از شخصيت قطبي خوشم مياد ولي از نظر فني چيز خاصي نداره .

    3-اون پايين اومدن از ديواراي استاديوم هم خيلي حال ميده كه فقط يه بار موفق به انجامش شدم ! هميشه مامور گذاشته بودن و نميشد.الانم 5 سالي ميشه طبقه بالا نرفتم ( البته كلا تو 5 سال اخير 10 دفعه هم استاديوم نرفته ام )

    1- تاوان 2- ضد مرگ 3-زودياك 4-جايي براي پيرمردها نيست 5-قول هاي شرقي 6- خون به پا ميشود 7- سوييني تاد 8-سياره وحشت 9-قتل جسي جيمز 10- چهارماه،سه هفته ودو روز 11-سه و ده دقيقه به يوما . راستي نظر خودت چيه ، به غير از "زودياك" و "ضد مرگ" نظر نداده اي همين طور در مورد موسيقي فيلم كه تو صنعت سينما نظر نداده بودي .

    صوفیا نصرالهی
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 2:31
    -26
    موافقم مخالفم
     
    خوب من کامنتم راجع به قطبی و برد پرسپولیس رو تو روزنوشت قبلی گذاشتم.درست همون لحظه ای که از برد گرم گرم بودم.اما به افتخار آقای قطبی و این که دلم نمیاد تو روزنوشتی که تقدیم شده به قطبی کامنت نداشته باشم، دوباره می نویسم.(اونم روزنوشتی که به نظرم روح و گرمای حضور در ورزشگاه رو داره!)پس هر کجاش که تکرار مکررات شد، ببخشید. اما اندفعه می خوام از اینجا شروع کنم که چرا یک فرد، یک آدم، یک مربی انقدر برام مهم شده. انقدر که خوشحالیم از بردن تیم محبوبم بیشتر به خاطر خوشحالی و تثبیت موقعیت قطبی باشه. از اول هم من همینجوری طرفدار پرسپولیس شدم. یعنی طرفداریم به خاطر یه آدم بود که الآن هرچی فکر می کنم یادم نمیاد چرا یاید برام جالب بوده باشه ولی قضیه این طوری بود که بچه بودم و تلویزیون داشت بازی پرسپولیس با یک تیم دیگه رو پخش می کرد که وسطش روی ادموند بزیک خطا شد و تا گزارشگر گفت بله خطا روی ادموند بزیک و دوربین بزیک رو وسط زمین نشون داد من پرسپولیسی شدم!(تازه اون موقع اواخر دوره ی گلزنی های بزیک هم بود!)ولی حالا هرچی می خوام سعی کنم خودمو روانکاوی کنم که بزیک چه جذابیتی داشت که من در دم پرسپولیسی بشم یادم نمیاد!تازه رنگ مورد علاقه م اون موقع آبی بود!بعدشم نوبت عابدزاده بود که یه مدت اسطوره ی ورزشی من بشه و بازم نمیدونم چرا عابدزاده!اما دلیل این که قطبی برام انقدر آدم مهمی هست رو می دونم.برای من قطبی آدمی بوده که از اول تا حالا فوتبال ما کم داشته و تازه پیداش کرده. این که ایرانی هم هست خیلی خوبه چون بالاخره یه جورایی از خودمونه و این که اینجا نبوده هم عالیه چون درگیر خیلی از مناسبات بی معنی نشده.هنوز صداقت داره و در عین حال توی کارش واقعا خبره س. می دونه که لز بازی و بازیکنش چی می خواد. رنگ و بوی فوتبال حرفه ای دنیا رو داره. یه منش خاصی داره که توی فوتبال ما تا حالا نبوده و فقط توی مربی های تیم های درست و حسابی خارجی دیده بودیم.برای همین چیزهاست که دلم می خواد الکس فرگوسن ایران بشه. که برای اولین بار اسم و کار مربی و تیم انقدر با هم عجین بشه که با یه باخت و این چیزها به هم نریزه. تازه طرفداران پرسپولیس هم تو نیم فصل دوم نشون دادن که قابلیت این کارو دارن. با وجود نتایج نه چندان خوب ولی احترام تیم و مربی رو نگه داشتن.از اون مهمتر پشت مربیشون وایسادن.بهش اعتماد کردیم و خوب قطبی هم که از خودمونه جوابمون رو عالی داد.همه این ها یعنی واقعا داریم پیشرفت می کنیم؟!!!این بود که برد افشین قطبی معانی گسترده تری پیدا کرد. که فقط برد یه بازی نبود. امیر راست می گه یک فرهنگ بود. برد جمعه پرسپولیس برد یک اقلیت همدل بود علیه یک اکثریت قدرتمند. فعلا که قهرمانمون آخر فیلم زنده مونده تا بعد ببینیم چی پیش میاد. پ.ن: نمی تونم بگم همه فیلم های مهم 2007 رو دیدم.قبلا هم گفتم سرعت فیلم دیدنم با فیلم های خوبی که به بازار میاد اصلا متناسب نیست اما به نظرم سال پرباری بوده که هر چی فیلم دیدم دوست داشتم.عاشق سویینی تاد شدم... و اولین مواجهه م با کاروای فیلم "شب های زغال اخته ای من" بود که شیفته رنگ و نور و صدای فیلمش شدم و تازه می گن این بهترین کارش نیست. برای من که خیلی دلچسب بود. پ.ن2:این روزنوشت رو دوست داشتم. به نظرم از اون چیزهایی بود که امیر رو حسابی سرحال آورده بود و وقتی امیر سرحال باشه همیشه عالی می نویسه. اما... اما راستش یک جمله کوتاه روزنوشت کلی دلخورم کرد. این درست که خواستی از انرژیتون و اهمیت قطبی و حمایت ازش بگی اما همه این ها دلیل نمیشه اون تک جمله رو بنویسی که همه ی این ها از تغییر نام خلیج فارس مهمتره.واقعا فکر می کنی فقط یه تغییر اسمه؟اگه وجود قطبی یه فرهنگه این تغییر اسم یعنی تغییر تاریخ و هویتمون. یعنی دیگه پرسپولیسی وجود نداره که دنبال قطبیش بگردیم. حتی اگه مفهوم لغوی جمله هم مد نظرت نبوده باشه، در این لحظه از تاریخ که هستیم به نظرم هیچ کدوممون نمیتونیم و نباید با چنین جمله ای خطر کنیم که معنیش کلی از ارزش ها رو زیر سوال می بره.خدا رو شکر هممون انقدر روح بزرگی داریم که بتونیم هم غصه خلیج فارس رو بخوریم هم افشین قطبی...

    امیر: یک جمله شاهکار از صوفیا: «دوربین بزیک رو وسط زمین نشون داد و من پرسپولیسی شدم!» یاد اول قصه دائی‌ جان ناپلئون افتادم. همین جوری. توی کتاب یا با صدای هوشنگ لطبف‌پور توی سریال.
    Reza
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 2:57
    -7
    موافقم مخالفم
     

    مثل اينكه اسممو يادم رفته بود بنويسم .

    Reza
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 3:8
    -8
    موافقم مخالفم
     

    ببخشيد دوباره...از هوشنگ لطيف پور نوشتي نتونستم خودمو نگه دارم . تو دوبلورها واقعا صداشو دوست دارم . يه كارتون بود كه يه گربه خپل سياه و سفيد توش بود و فكر مي كنم با صداي لطيف پور كه داستانو تعريف مي كرد . كارتونش چنگي به دل نمي زد ولي اين صدارو انقد دوست داشتم كه هميشه نگاه مي كردم . اميدوارم سلامت باشه .

    رضا خاندانی
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 3:22
    -7
    موافقم مخالفم
     

    سلام امر پرسپولیسی عزیز

    دمت گرم .خیلی توپ نوشتی

    امسال همه ی بازیهای پرسپولیس تو تهرانو رفتم. حتی بعد از اون نتایج ضعیف! یه حسی بهم میگه باید از افشین امپراطور حمایت کنیم و مطمینم که ما امسال قهرمانیم و قشنگترش اینه که کاپ قهرمانی رو تو تهران و بعد از بردن سپاهان(سوراخ نصف جهان) که جدیدا" بیشتر از استقلال ازشون متنفرم بالای سر میبریم.

    بهترین فیلما هم:1-سنتوری 2-زودیاک 3-سویینی تاد

    Armin Ebrahimi
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 4:46
    -13
    موافقم مخالفم
     

    [این نوشته مربوط به کامت های روزنوشتِ پیشین است، مٌنتها به دلایلی که بر من هم روشن نیست هر چندبار که ارسالِ شان کردم خبری از انتشارش نَشٌد وَ فهمیدم که مٌشکل از جانبِ خودم می باشَد.بنابراین پس از سفری که برایَم پیش آمدٌ داستانِ مٌفصلِ مسخره ای هم دارَد که اگر وقت شٌدٌ دیاری گوشِ داشت تعریف اَش می کنم، سرٌ روی این نوشته را زدمٌ نٌسخه ی اصلاح شده را حالا فرستادم.منظور این که اگر ناقص بود به خاطرِ همان حرکاتِ آکروباتیکِ مذکورِ اینجانب است.گرچه فکر می کنم چیزی نمانده که بخواهد ناقص هم باشَد] «صوفیا» نوشته بود «وقتی با دوستی، عزیزی، رفیقی یا فامیلی هستی که تو لحظه ی گوش دادنِ آهنگ همراهته تا آخرِ عٌمرت اون لحظه وٌ اون صدا باهات می مونه حتا اگه با تمامِ ذهنیت های هٌنر سرِ ستیز داشته باشه.» که خیلی از این جمله خوشَم آمد.مِصداقِ تابستانِ سٌرخپوستی هشتادٌ سه ی ما بود در دٌب*** وَ اما نوشته ی امروزِ برنامه ی صٌبحگاهی، که اختصاص دارَد به فیلمی که من نام اَش را در همین کامنت ها دیدم وَ یادم اٌفتاد که «اِی وای! ما یادمان رفت راجع به این فیلم اظهارِ وجود بفرماییم.تا دیگران دست به کار نشده اَندٌ مثلِ تماشای «سنتوری» که کار از کار گذشتٌ همه فیلم را دیدندٌ ما تنها «دٌزد» خطاب شدیم فوری یک چیزهایی بنویسیمٌ بفرستیم که کارِمان بگیرَدٌ نانِ مان در روغن بشودٌ با شامورتی گریٌ پدرسوخته بازی از همین نوشته به نوایی برسیمٌ یکی از این قوطی های وطنی بخریمٌ با یک شاهزاده ی زیبایی مزدوج بشویمٌ در ویلایی از خواب بپریمٌ موهای شاهزاده در مٌشتِ ما باشدٌ رنگِ دیوارها هم رنگِ زیرپوشِ عموی مرحومِ ما صورتی باشَدٌ همه به ما تکریم بکنندٌ حرفِ مان همه جا «برو» داشته باشَدٌ بی خود به ما بگویند «اٌستادٌ» از این شال های چند متریِ قرمز بیندازیم رو مان»... وَ اینَک اِی دوستانِ تهرانی، آن فیلم هست «Into The Wild» که «شان پن» آن را ساخته. / فوری می روم سرِ اصلِ مطلب.یک شیوه از فیلمسازی وجود دارَد که در اصل «فیلمسازی» نیست بل که «رقاصی» است! این شیوه ی فیلمسازی که گفتم از یک رسانه ی جانیِ کثیف می آید به اسمِ «تلویزیون» وَ دقیقاً طراحی شده برای آدم هایی که به قولِ «امیرِ عزتیِ» گرامی «جلوی تلویزیون پیشِ پای شان علف سبز می شود!».این سبک به شما می گویَد همه چیز را مٌطابقِ سلیقه ی دَم دَمیٌ بی حوصله وٌ کَم طاقتِ مخاطبان طراحی کٌنید.از مٌدت زمانِ برنامه ها تا گٌزینشِ فیلم ها وٌ سٌرعتِ اِجرای مٌجریانٌ مسابقاتٌ غیره.یکی از این گزینه ها کلیپ های موسیقی هستند، که در آن اولین چیز برای «امروزی» وَ «همه پسند» جلوه کردن استفاده از قطع های بی شٌمارٌ فیلمبرداریِ غیر عادی –تا نظرِ شما درباره ی غیرِ عادی چه باشد- وَ بیانِ چَکٌشی است.یعنی «های یارو نیگا کٌن: دام دام دام، مگه با تو نیستم؟ نیگا کٌن: دام دام دام، حالا کٌجا می خوای بری؟ نیگا کٌن: دام دام دام...الخ» وَ این یعنی فرمولِ رایجِ کلیپ سازی.داشته باشید.قبلاًها تنها تعدای از فیلمسازان می توانستند به تصویرهایی خاصٌ رادیکال بِرِسَند که تواناییِ خیلی قٌرصی در کارِشان داشتند، اما با ابداعاتِ بی اَمانٌ تمام نشدنی وَ دسته گٌل هایی که تکنولوژی در همه جا می کاشت حالا همان کارها را که مثلاً «رودریگوئزِ» بزرگ -که عشقِ من می باشد –در آثارش انجام می دَهَد با مقدارِ بسیار ناچیزی توفیر این فیلمبردارانِ مجالس عروسی هم می توانند انجام بدهند.قصد ندارم نتایجِ کارِ این دو را با هم مقایسه کنم که هیچ ربطی به هم ندارد اما یک نفر مردِ سیرابی خورِ عامی چه می فهمد تفاوتِ این با آن در چیست.او فقط می بینَد که تصاویر خیلی تٌند جای شان را به هم دیگر می دهندٌ دوربین پرواز می کٌنَدٌ در هر حٌفره ای سَرَک می کشدٌ آدم هایی در این تصاویر مثلِ زامبی ها از این طرف به آن طرف می پرند.پس، از نگاهِ یک آدمِ بی اطلاع –از هر قشرٌ نوعی- هیچ فرقی میانِ «Planet Terror» وَ کلیپِ «مشکوکِ» «شادمهر» نیست.این گویا فقط مٌختص به سرزمینِ ما نبوده وَ امری جهانگیر است.از آنجا که بیشترِ فیلم هایی که در این دَهه ساخته می شَوَند تنها مٌشخصه ی مشترکِ شان در این است که شبیه «کلیپ» باشند.داشته باشید. این جریانِ کلیپ سازی وَ سِرایتش به سینما هم تنها به گردنِ تلویزیون است.رسانه ای که در خلقِ یک فرایند بی بدیل می باشد: خِنگ کردنِ تدریجی آدم ها.آدم هایی بی هوش با پیژاما که بٌطری به دست از رختِ خواب می روند توی کاناپه وٌ از کاناپه می روند توی دستشوییٌ از دستشویی می روند توی رختِ خواب.در اینجا این نکته فراموش نمی شَوَد که کلیپ سازانِ معرکه ای مثلِ «دیوید فینچرِ» نازنین که در کارش یک پیامبر است وَ یا «مارتین اسکورسیزی» که برای «مایکل جکسون» هم کلیپ ساخته از این داستان بَری هستند.ایشان توفیرِ «الکی قطع زدن» را با «تعویضِ نما» به خوبی می دانند وَ مثلِ هر آدمِ مٌهمی هم برای کارِشان زحمت کشیده اَندٌ دانسته های شان بی قیمت است.اما نباید این را هم فراموش کرد که چون ما از دیوید فینچر نام بردیم حتماً شوهرِ «مَدونا» یعنی «گای ریچی» هم یک نابغه یا چیزی در همان حدود است.خیر.گای ریچی –به علاوه ی چند صفحه اسمِ دیگر- به هیچ وجه قابلِ مقایسه با فینچر نیست وَ اگر هر دوی این ها برای مَدونا کلیپ ساخته اَند تفاوت کارِشان به قولِ «مجیدِ اسلامی» مثلِ مجسمه ی حضرتِ «داوود» است با کوه های اطرافِ «توسکانی» که این مٌجسمه ازشان تراشیده شده.وَ صحبتِ ما هم همینجاست؛ این موجِ کلیپ سازی وَ تکنیک هایی که کم کم به عنوانِ امری متداولٌ مفهومی ساندویچی در آمدند وَ ورودِشان به سینما شٌد تعریفی از شکلٌ شمایلِ کارهایی که این روزها می بینیم.یعنی وقتی مثلاً «بِرَد اَندرسون» یا «تام تیکور» می روند سرِ صحنه ی فیلمبرداری تنها با بازیگرانِ شان مقداری حرف می زنندٌ از این کارهای حاشیه ای می کنند که هر سیرابی خوری می تواند انجام بدهد، وَ بعد می روند سراغِ فیلمبردارانِ شان وَ به آن ها دستور می دهند تا ضبط کنند، همین.بعد فیلمبردارها که مالکٌ صاحبِ حقیقیِ همه ی این آثارِ بی پشتوانه اَند با نگاهی کامل به تکنیک های باب شده یا مٌتداول که دیگر هر تماشاگرِ خِنگی با آن ارتباط برقرار می کندٌ مثلاً «معنا»ی آن را می گیرَد با فیلمساز مَشوِرَتی می کنندٌ فیلم ضبط می شود.بی هیچ اتفاقِ نو یا حرکتِ هوشمندانه ای.جالب اینجاست که برای خودِ فیلمسازها هم مٌهم نیست که نهایتِ ارزشٌ اعتبارِ اثرشان هم اندازه ی یک «کلیپ» باشَد.وَ مَردٌم در همه جای دٌنیا صَف می ایستندٌ بلیط می خرند تا بروند بشینند کلیپ ببینند، یا در نهایت «یک داستان» که به شیوه ی کلیپی ساخته شده.مشکل اینجاست که اگر این فیلمسازان با عنوانِ «سینماگرِ داستان گو» از خود دفاع می کنند کسی هم برایش مٌهم نیست که در زمان های گذشته هم سینماگرانِ داستان گویی بودند که «فیلم ساختن» هم در کنارِ داستان گویی برای شان مٌهم بوده. «Into The Wild» یا «در دٌنیای وحشی» هم یکی از فیلم های همین جریان است.ساخته ی آدمی که خیلی تجربه ی سینمایی دارَد (جانَمی جان! او در «شیرینٌ باحالِ» اٌستاد «وودی آلن» هم بازی کرده، که ما ندیدیمٌ بایَد ببینیم) وَ در کنارِ این ها قبل از این هم دست به چنین خودکٌشی ئی زده.البته من این فیلم را به خیلی فیلم هایِ هم شکلِ آن ترجیح می دَهَم، اما بهتر است بدانیم سینمایِ آن چه سینمایی ست.تنها چیزی که برای شان پن در ساختِ این فیلم مٌهم بوده داستان است.همین.وگرنه اگر اسمِ او را از روی این فیلم برداریم این فیلم می توانَد مالِ هر کَسِ دیگری هم باشَد.مثلِ «چوپانِ خوبِ» «رابرت دِ نیرو» که اگر شخصِ دیگر هم به جای او این فیلم را می ساخت باز همین شکلی می شٌد.همین طور.ساده وٌ تکراریٌ کلیپی.البته نمی گویم فیلمِ پن یک کلیپ است، فقط می گویم فیلمِ او یک کلیپِ بٌلَند است.تمام اَش.شکلِ روایتِ تکراری اَش.نوع حرکاتِ دوربین اَش.بازیِ بازیگران اَش.داستان اَش که خودِ پن از روی کتابِ معروفی نوشته.وَ نتیجه ای که پن هر چه می کوشید به آن نمی رسید.می دانید؟ دقیقاً مثلِ تلاشِ غم انگیزٌ بی ثمری است که «والتر سالِس» در «خاطراتِ موتور سیکلت» کرد، وَ نه تنها احساسِ یک سفرِ افسانه ایٌ پٌر ماجرا را به آدم نداد که انگار او هم بر خلافِ فیلم های دیگرش داشت یک کلیپ می ساخت، مٌنتها به سبکِ سرزمین خودش.اتفاقی که بر عکس در اثرِ بی ادعای قبلی او «ایستگاه مرکزی برزیل» به شکلِ فوق العاده ای می اٌفتَد وَ آن فیلم تمامِ احساساتی را که سالِس در نظر داشته یا نداشته وٌ همه ی چیزهایی را که می خواسته بگوید یا نمی خواسته به بیننده اَش مٌنتقل می کٌنَد.ببینید در این چند سال چند نفر فیلم هایی ساخته اَند که روایت اَش به اصطلاح به شیوه ی «سیالِ ذهن» [!] وَ در اصل پاره پاره است-که یکی از ویژه گی های کلیپ های موسیقی وجه پاره پاره شان می باشَد.که مثلاً «ابراهیمِ هامدی» یک جا با پیراهنِ قرمزِ دٌختر کٌش روی صحنه داَرد می رَقَصَد وَ در قطعِ بعدی او با یک کٌتٌ شلوارِ رسمی از پٌشتِ پنجره ی ماشین اش بیرون را می سٌکَد.که می شود همان «جریانِ سیالِ ذهنِ» شما.به همین خاطرِ فیلم پن با مدت زمانِ تمام نشدنی اَش یکی از فیلم های همین جریان است وَ پن در اصل آن را «نساخته» وَ تنها آن پروژه را «هدایت» وَ «سرپرستی» کرده.یعنی این فیلم یک «a film by Sean Pen» یا یک «a Sean Pen picture» نیست بل که یک «directed by Sean Pen» است.گرچه این تقسیمات هم دارَند معنای شان را از دست می دهند.هنوز احساسم را از تماشای فیلم نگفته اَم. آرمین ابراهیمی

    Armin Ebrahimi
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 5:18
    -6
    موافقم مخالفم
     

    پٌرسش تخصصی: «امیر» عزیز آن آقای قرمز پوشِ خوشحالی که با آن لبخندِ ویزای تٌرکیه به ما زٌل زده خودت هستی؟ پاسخِ غیرِ تخصصی: 1-هیچ سرزمینی برای پیرمردان / جوئل وَ ایتان کوئن 2-زودیاک / دیوید فینچر 3-سوئینی تاد: آرایشگر پلید خیابانِ فلیت / تیم برتون آرمین ابراهیمی

    سعيد هدايتي
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 9:22
    -17
    موافقم مخالفم
     

    1_سلام خيلي خوشحالم كه اينقدر به خواسته دلت رسيدي امير خان.دوست دارم مثل تو خوشبين باشم ولي حتما ميدوني بهتر از من كه افشين از رو تفكر وبراي موندن نيومده يعني اومد كه زمين بخوره وهمين حالا كه تو سرخوش برد كوبنده!پرسپوليسي يه عده تو خود تيم دارند براي رفتن وزمين خوردن اين مرد دعا ميكنند.اما در مورد خليج فارس!؟صوفيا دمت گرم

    2_تاوان

    3_خوش به حالتون كه هنوز چيزي تو استاديوم براتون هست كه به خاطرش بي خيال زندگي روزمره بشين وپرچم هاتونو بيارين بيرونو جيغ وبوقتون براه باشه ادا در نميارم اتفاقا عاشق اين ديونه گيهام وبهترين قسمت استاديوم اون مسير رفت وبرگشت وموسيقي تو ماشين وغبطه عابران بوده به پرواز پرچمها ولي واقعا ديگه بهونه اي نمونده برام.وقتي بدوني كه تو قراره يه بازي فرعي ببيني وبازي اصلي اونه كه نميبيني(سكوهاي خالي استاديوم) ديگه هورا وروبرو اماده باشم برات لطفي نداره

    تونی راکی مخوف
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 10:6
    15
    موافقم مخالفم
     
    سام ...... سام .... سلام .... سلام بابا پرسپولیس رو ول کن آقای قادری و یوونتوس رو بچسب. از دیروز تا حالا حسابی شنگولم . نه فقط به خاطر برد یووه بلکه بیشتر به خاطر هتریک الکس که بعد از اون نمیخوام فوتبالی وجود داشته باشه . (این جمله آخر از اون حرفهایی هست که در مورد هر کسی به کارش نمی برم. یکی که همین الساندرو دل پیرو بود و دیگری هم بدوم شک آل پاچینو بزرگه که قطعا بهترین بازیگر تاریخ سینماست و خدای نکرده پس از اون تمام بازیگرها باید برن پی یه کار دیگه). آقای قادری حالا که با رولینگ استون خیلی حال کردی بگه که من هم این کامنتو با موسیقی فوق العاده جان ویلیامز برای فیلم مونیخ نوشتم که امیدوارم یه کاری براش بکنی. سایه خیالی ، برداشت بلندی و خلاصه هر چیزی که شایسته این شاهکار باشه...... در مورد بهترین های 2007 هم بگم که: 1- خون به پا خوهد شد. 2- ترور جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل. 3- مایکل کلایتون 4- گنگستر آمریکایی 5- سویینی تاد بابت اون اسم هیولای چوبین هم خیلی از تمام بچه ها چه اونهایی که فقط خوندن و چه اون دوستانی که لطف کردن و به این سوال من پاسخ دادن خیلی ممنون...... و مثل همیشه این پایان نیست ...................

     امیر: تونی! الکس هت‌تریک کرد؟ من همه این مدت باهاش بودم رفیق. وقتی خوب بود، وقتی ناراحت بود، وقتی مصدوم بود، وقتی روفرم او.مد، وقتی از فرم خارج شد... تونی! الکس هت‌تریک کرد؟ بعد من اون موقع کدوم جهنم دره‌ای بودم؟ روزنوشت بعدی مال الکس باشه؟
    محمد
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 10:52
    12
    موافقم مخالفم
     

    با در نظر گرفتن آلزايمر هيات داوران بهترين فيلم هاي 2007 به ترتيب عبارتند از: پارانويد پارك (استاد گاس ون سنت) - مردي از لندن (بلا تار) - No Country for Old Men (اساتيد برادران كوئن)

    جايزه ويژه هيات داوران تقديم مي شود به آرســــن ونـــــگر و پسربچه هاي شگفت انگيزش.

    مصطفی جوادی
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 12:49
    -16
    موافقم مخالفم
     

    راستش سال 2007 برای من سال شاهکارها نبود."شاهکار" برای من فقط جایی دورتر از این جریانات سینمایی که دنبال می کنیم ، در مجارستان و به واسطه اقتباس یگانه بلا تار از داستان جورج سیمون اتفاق افتاد. "مردی از لندن" که لذت تماشایش تاریخی شد.

    راستی یک نظر خواهی هم بود درباره اینکه دوست دارید فک چه کسانی را پایین بیاورید. گویا برای جواب دادنش دیر شده و از طرفی لیست بلند یالایی هم هستند ! پس قضیه را یک جور دیگر مطرح می کنم. یک نفر هست که من دوست دارم او فکم را پایین بیاورد!

    "Motorcycle Boy" عزیز. میکی رورک در "rumbel fish" که جزو معدود فیلمهای کوپولا است که دربست دوستش دارم.حتی بیشتر از پدرخوانده!

    احسان
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 13:41
    -17
    موافقم مخالفم
     

    نشد عزیزم . قرار نبود سینمای ما بشه فوتبال ما .

    amin
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 14:8
    -1
    موافقم مخالفم
     

    منی که استقلالی ام عاشق افشین قطبی شدم .چون به قول خود امیر واقعا یک فرهنگ که شاید در تمام طول ورزش ایران اصلا به خودش ندیده و نخواهد دید. وقتی تمام مربی های ما الگوی رفتاری شون شده مربی محترم استقلال، افشیت قطبی میشه یک اسطوره دست نیافتنی. وقتی بعد بازی با استقلال اهواز خیلی راحت با دوربین نود مصاحبه میکته در حالی که مربی ها ایرونی را تا هفته ها نمیتونی پیداشون کنی.اخرش میگم افشین قطبی هر چی زود تر بره واسه خودش بهتره بعد برای ما چون یه خورده بد عادت میشیم . تا وقتی که بازیکنایی مثل شیث و نیکبخت و نوازی و منصوریان و مجیدی ها داریم ،پروین و ناصر خان و ژنرال و فیروزکریمی ( این اواخر علی دایی و خداد ) بهترین ما و فوتبال ما و نیم ملی ما.

    بهترین فیلم ها هم. تابستون با زودیاک و آقامون فینچر کیفور شدیم. بعد تاوان و مردی که آنجا بود (به قول محسن آزرم برای اسکار تو کارگزاران نوشت) اخرش هم اقای تاد و برتون عزیز که چند ساعتی نفهمیدیم با ما چه کار کرد.

    از وقتی که قطبی اومده عاشق پرسپولیس قطبی شدم .این چند هفته رو همه ی بازی هاشو میبره و قهرمان میشه. از ته (صمیم) قلب ارزو دارم.

    امير جلالي
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 15:52
    16
    موافقم مخالفم
     
    سلام به همه، خوب اميرجان، يادداشت منو راجع به قطبي آپ نكردي و بعد از جريان جمعه فكر كنم كه لااقل فعلا مي شه بي خيال اون حرفا شد. همين قدر بگم كه به نظر من با اينكه قطبي در واقع دنباله بگويچ و زوبل و مجيد جلالي و آري هان و استاد بزرگ دنيزليه و دشمناش همون دشمنا هستن(فوقش جاي آرش فرزين و حميد استيلي عوض شده والا اونكه نخ دستشه يه نفره)، ولي يه فرق بزرگ با اونا داره: هنوز سمباده فرهنگ ايراني به تنش نخورده و تيزياشو نگرفته، هنوز مي تونه سرشو ازتو جمعيت بياره بيرون و داد بزنه. البته درست ترش اينه كه بگيم هنوز تمام تيزيش گرفته نشده والا از آدمي به هوشمندي قطبي بعيده كه شيث رضايي رو نشناسه يا شكم گنده نيكبخت و قدم زدنش تو زمين رو نبينه و از موش دووندناي استيلي بي خبر بمونه. از اول معلوم بود كه جمعه بايد بريم استاديوم، مهدي مي گفت 80هزار نفر مي آن و من مي گفتم خيلي بيان 30هزارتا والبته مهدي مي گفت حتما مي بريم و من مي گفتم بازي مساويه ولي هيچكدوم اينا مهم نبود، واسه من جمعه به اين خاطر مهم بود كه مطمئن شم پدرخوانده ديگه تو پرسپوليس جايي نداره و همه بچه ها شاهد بودن كه وقتي هنوز بازي مساوي بود تيفوسياي پرسپوليس با طبل و دادو بيداد مي گفتن: افشين امپراطور... ديگه جايي براي فوتبال آبگوشتي و فحش خواهر و مادر به جاي 4-4-2 نيست، به قول قديميا اون ممه رو لولو خورد جناب سلطان! البته خيلي بعيده كه اين تيم قهرمان بشه، كه 6 امتيازش برگرده، كه سپاهان نورچشمي سال ديگه هم تو آسيا نباشه ولي چيزيكه مهمه اينه كه حالا ديگه همه فهميدن كه حتي اگه پرسپوليس قطبي 4تا هم بخوره تو هرنظرسنجي اي(حتي تو برنامه يه استقلالي بي مزه مثل جهانگير كوثري) قطبي با بالاترين اختلاف محبوب ترين چهره ورزشي اين مملكته واين براي ما كه عادت كرده بوديم آدماي رياكاري مثل خادم و دبير و رضازاده و اينا چهره ورزشي سال بشن خيلي لذت بخشه، حالا ديگه مهم فقط خود افشين قطبي و مانيفيستشه و نه حتي قهرماني پرسپوليس. 
    Admin
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 16:27
    14
    موافقم مخالفم
     

    برای دوست عزیزی که کامنت گذاشته اما نخواسته آن‌لاین شود یا اسم‌اش بیاید: سخت نگیر. آدمیزاد، خوش و قلب‌اش، از آن چه فکر می‌کند مقاوم‌تر است. سعی کن زنده بمانی روز به روز هم که شده. بعد همین طور از خدا و از زندگی‌ات جایزه می‌گیری. این جایزه ممکن است یک بلای دیگر باشد، اما زندگی همین است و خوب است.

    امیر قادری

    محمد حسین آجورلو
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 17:16
    1
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    اول اینکه با توجه به عکس هایی که گذاشتی ظاهرا من چند تا سکو پایین تر شما نشسته بودم.

    در مورد افشین قطبی درسته که خیلی ادم باشخصیت و با فرهنگیه اما به نظرم اگر پایان فصل از پرسپولیس جدا بشه هم به نفع خودشه هم به نفع پرسپولیس.قطبی متعلق به اینجا نیست این آرزوهای شما برای تغیر جو فوتبال این مملکت به خصوص پرسپولیس به قیمت نابودی این انسان دوست داشتنی تموم میشه.

    یک چیز دیگه در مورد پرسپولیس اینکه به نظرم تو این دو سه ساله سطح درک و فهم هوادارای پرسپولیس خیلی رشد کرده. توی همین بازی موقع ورود تیم به داخل زمین هوادارها پشتشون رو به حالت قهر به تیم کرده بودند و افشین امپراطور رو تشویق می کردند و تو این قضایای اخیر دور و بر تیم طرف قطبی رو گرفتند.

    کاوه جان قبلا گفتم الان هم میگم خیلیی دوست دارم ملوان و صنعت نفت مدعی های قهرمانی لیگ باشند نه امثال صبا باطری.

    شنبه فیلم زن دوم رو دیدم اواخرفیلم کلم داشت میترکید فیلم نامه تعطیل بازی ها مزخرف موسیقی رو اعصاب گریم ها خنده دار. تازه وقتی فیلم تموم شد برگشتم پشتم رو نگاه کردم دیدم چند تا زن از دیدن همچین چرندیاتی زار زار گریه میکنن اینجا بود که دلیلی دیگر یافتم برای اینکه چرا به این جنس میگن ناقص العقل.

    از فیلم های 2007 که دیدم 1-سنتوری 2-خون به پا می شود 3- تاوان رو دوست دارم

    امير جلالي
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 17:19
    10
    موافقم مخالفم
     

    راستي در مورد اون نظر سنجي هم بگم كه:

    1_No country for old men

    2_جونو

    3_زودياك

    4_into the wild

    5_آپوكاليپتو

    و ازسينماي ايران:

    تنها دوبار زندگي مي كنيم و به همين سادگي

    مهـدی پورامیـن
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 17:24
    11
    موافقم مخالفم
     
    با مـدعی مگوییـد اسـرار عشق و مستـی ...

    امیر: آی گفتی مهدی...
    محمد
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 17:46
    4
    موافقم مخالفم
     
    خوب حالا كه پارتي گرفتيد براي آقاي قطبي و به ما استقلالي ها مي گيد ‍«دوستان استقلالي»! بايد بگم خوب معلومه كه از قطبي خوشمون مي آد فقط مسئله اينه كه شخصيتش رو بايد از دانش فوتبالش جدا كرد چون به نظرم تيمش فوتبال خوبي بازي نمي كنه. در ضمن نمي دونم اگه قراره از يه مربي با دانش جنتلمن حمايت كنيم كه فرهنگ بشه چرا زودتر از مجيد جلالي حرفي نزديم؟ در ضمن دوستاني كه مي گن من استقلالي ام و عاشق پرسپوليس قطبي شدم و اميدوارم قهرمان بشه جوگير نشن. واقعا اين افه روشنفكري كوفتي به فوتبال هم رسيده؟ اين چه طرفداريه؟

    امیر: جلالی؟ مطمئنی؟ می‌دونی ما در چه سطحی داریم حرف می‌زنیم؟ مثلا درباره آدم با ادب صحبت می‌کنیم؟ یا احیانا با سواد؟...
    محمد
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 17:47
    3
    موافقم مخالفم
     

    همه چيز درباره «پس از خواندن بسوزان»

    http://www.sarmayeh.net/webfa/default.aspx?IssueType=1&IssueDate=1387/02/02&Page=15

    آيدين س
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 18:8
    4
    موافقم مخالفم
     

    بهترين فيلم ها بدون ترتيب:اولتيماتومِ بورن.زودياك.جونو.سيمپسون ها.4 ماه و 3 هفته و دو روز.جايي براي پير مردها نيست.

    به نظرم تاوان فيلمِ خوبي بود اما ته اش چيزي نبود كه بگوييم شاهكار بود.براي يك بار ديدن خوب بود.سوييني تاد كه اصلا فيلمِ خوبي هم نبود.

    کاوه اسماعیلی
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 20:34
    -17
    موافقم مخالفم
     

    من برخلاف مصطفی جوادی در خوب و حتا شاهکار نامیدن فیلمها به اندازه او سخت گیر نیستم.هرچند که از معدود فیلمهای اروپایی سال 2007 که دیدم شاهکاری در نیامد.(فیلم مورد نظر مصطفی را ندیدم و اینکه شاهکار نامیدتش با توجه به ویژگی بد فوق الذکری که ازش سراغ دارم باید فیلم انگیزاننده ای باشد.) اما 3 فیلمی را که در کامنت اولم نام بردم شاهکار های اصیلی بودند و اما نا امید کننده ترین اتفاق های سال 2007 فیلمهای تارانتینو و کاپولا بودند....

    مصطفي انصافي
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 20:39
    -10
    موافقم مخالفم
     

    بر سردر وبلاگ محمد صالح علا نوشته شده است: خوشبختي مثل آدامس چشبده به آستيم كتم!!!

    جواد رهبر
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 22:22
    7
    موافقم مخالفم
     

    سلام به همگي!

    من هم مي خواهم خاطره اي برايتان بگم. راستش توي تحريريه ي انگليسي خبر، آيتم هاي خبري باصدا داريم که عمدتا مصاحبه هايي است که با افراد مختلف و به زبان انگليسي انجام شده است. اين ماجراي تماشاي يکي از راش هاي اين مصاحبه هاست که راستي راستي از کارهاي لذت بخش خبر است. امير (خبرنگار تحريريه ي ورزشي که خودش قرمز است از نوع تيرش!) رفته بود اولين کنفرانس مطبوعاتي افشين قطبي. بعد از اتمام کنفرانس يک گفت و گوي اختصاصي از او گرفت و ته اش گفت آقاي قطبي ميشه جواب سوالم رو به انگليسي بگيد براي تحريريه ي انگليسي هم استفاده کنيم؟ افشين قطبي با همان آرامش منطقي اش يک نگاهي به امير کرد و گفت:

    "به انگليسي بگم؟

    Of course

    تازه به انگليسي خيلي راحت ترم."

    جاي شما خالي يک مصاحبه ي اساسي از اين بخش درآوردم و خبر ساعت 11 شبکه ي 4 رفتيم اش. اما جالب تماشاي چهره ي استقلالي ها بود که ما را محکوم به تبعيض کردند که چرا مصاحبه ي يک طرفه پخش مي کنيد؟ ما هم توي کل کل کردن کم نياورديم و درآمديم که برويد يک مربي بياريد بتونه چهار کلام روان و شيرين انگليسي حرف بزنه تا ازش مصاحبه پخش کنيم. شب خاطره انگيزي بود... چقدر خنديديم و افتخار کرديم... امير هنوز هم مصاحبه با قطبي مي گيره و هنوز هم پخش مي کنيم...

    بهترين فيلم هاي 2007 هم بايد بگم: کنترل (ديوانه ي سيگار کشيدن سام ريلي شدم رفت پي کارش، موسيقي جوي دويژن هم که ديگر نيازي نيست ازش تعريف کنم)، جايي براي مردان قديم نيست (با ترجمه ي کامل و گوياي نويد غضنفري)، راتاتويي، هومر و خانواده اش و ... (و بهتر است بگويم که اکثر فيلم ها را دارم اما وقتي براي تماشايشان نداشتم متاسفانه! اين سربازي... دو ماه ديگه گوش شيطان کر تمام مي شود مي بينم شان!)‌

    من يک مدت نبودم. بروبچز بازم سلام!

    مصطفی جوادی
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 22:22
    12
    موافقم مخالفم
     

    محد دمت گرم! بریدم خدایی. "مردی از لندن" ! فهمیدن اینکه مردی از لندن شاهکار است ، کار هر کسی نیست. لا اقل در این نظامی که من برای خودم تعریف کردم. واقعاً

    رضا
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 22:27
    0
    موافقم مخالفم
     

    در مورد قطبی و پرسپولیس جمعه فقط می تونم بگم قطبی شاید تنها کسی باشد که در ایران به جمله ی معروف چخوف کبیر ( بی شک این یکی از بهترین جملات زندگی ام است ) اعتقاد دارد . همان که می گوید : از میان کسانی که برای طلب باران به بیابان می روند تنها کسانی به کارشان اعتقاد دارند که با خودشان چتر همراه دارند ..... و من درست بعد از حضور او بود که معتقد شدم ..... مومن شدم و باور کردم باید با کاپ قهرمانی را از همین جالا در دست بگیریم . ( البته دوست دارم قهرمانی را در روز آخر آن هم بعد از شکست سپاهان در آزادی جشن بگیریم )

    2- به صوفیا : باور می کنی که من بزیک را موقعی که گلزن بود دوست داشتم ؟ بعد زمانی که در پرسپولیس دیگر گل نمی زد باز هم دوست داشتم ؟ زمانی که سپاهان رفت باز هم دوستش داشتم ؟ و حالا هم که نمی دانم کجاست باز هم دوستش دارم ؟

    البته من هم تا مدت ها نمی فهمیدم چرا دوستش دارم اما همین شش سال پیش بود که موقع بازی سپاهان پرسپولیس در حالی که برای سپاهان بازی می کرد به پرسپولیس گل زد و آرام سرش را انداخت پایین و برگشت سمت زمین خودشان

    3 - در مورد فیلم های 2007 هم راستش سال بسیار عجیبی بود . استاد ها فیلم بد ساختند و گمنام ها جذبم کردند . کراننبرگ که به شدت منتظر فیلم تازه اش بودم آنچنان ضعیف بود که آدم باورش نمی شد . فینچر عزیز هم به همان ترتیب .وونگ کار وای هم به هیچ وجه آدم را با فیلم تازه اش جذب نمی کند ( شخصا ترجیح می دهم به جای دیدن سه باره ی فیلم جدیدش 2046 را دوباره ببینم ) لینچ کبیر هم که دیگر هیچ !( راستی کسی خبری از فیلم جدید کاستاریتسا نداره ؟ ) در عوض گاس ون سنت کبیر جور همه ی استاد ها را کشید . پارانوید پارک یکی از بهترین فیلم های 2000 به این طرف است . خلاصه که سال عجیبی بود . لیست ما هم از این قرار است :

    1- پارانوید پارک - چهار ماه و سه هفته و دو روز 2- در دل طبیعت وحشی 3- تاوان 4- جایی برای پیر مردها نیست 5- خون به پا می شود 6- ناشناخته 7- ترور جسی جیمز 8 - خون به پا می شود 9- جونو 10 - the mist

    4- به کاوه : این صلح موقت هم می چسبد . به امید سال دیگر که حماسه ی 69 را در جام حذفی دوباره تکرار کنید . ( روی لیگ حساب نکن که از حالا مال ماست )

    یا حق

    مصطفی جوادی
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 22:29
    18
    موافقم مخالفم
     

    پارانوید پارک ارزش این هم انتظار را داشت. نیامدم که درباره یک فیلم بی هیچ مناسبتی یک مقاله-کامنت! ارائه بدهم . فقط یک چیزی که دلم نمی آید نگویم. وقتی که پسر بعد از ماجرای قطار برگشته و رفته زیر دوش. اینجا است که گاس ون سنت درکش را از موقعیتی که ساخته به رخ می کشد. نبوغی که باعث میشود ما را توی آن حمام لعنتی و زیر دوش نگه دارد . این همان "آنی" بود که ارزش این همه انتظار را داشت.

    محسن رزم گر
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 22:38
    17
    موافقم مخالفم
     
    1) مگه ميشه قطبي رو دوست نداشت! 2) دوست داشتني ترين فيلم سال : " سنتوري" و " گنگستر آمريكايي " 3) (متن زير چون حاصل يك نت برداريست منبعش را فراموش كردم . ببخشيد!) متن زير حرف هايي است كه هاكس بزرگ درباره ي جان وين زده است : مدتي قبل از مردن فورد با هم راجع به اين موضوع صحبت مي كرديم كه ساختن وسترن خوب بدون شركت جان وين چقدر مشكل است . اين شايد نظر ما دو نفر باشد اما شما ميتوانيد هنرپيشه اي را اسم ببريد كه وسترن هايي به خوبي جان وين در سابقه كاري اش داشته باشد؟ وين اگر بشنود كه خيال ساختن وسترني را بدون شركت او دارم حتما تلفن ميزند و مي گويد : " نمي شود نقشي هم براي من جور كني؟ "... وين آدم سخت و خشني است. فقط دو نفر از پسش بر مي آيند; من و جان فورد... فورد در" دليجان" به او نقش داد و من در "رود سرخ". جان وين در رود سرخ محشر بازي كرد . جان فورد بعدها به من گفت : " نمي دانستم اين بچه بازي بلد است". بعد از آن هر وقت با جان وين فيلم مي ساختم فورد به پشت صحنه مي آمد و تماشا مي كرد... فورد با وين مثل يك مبتدي برخورد مي كرد ولي وين او را مي پرستيد. فورد تنها كسي بود كه 45 سال تمام به جان وين بد و بيراه گفت و توهين كرد ولي جان وين تحمل كرد... اما من اين طور با او برخورد نمي كردم. وين هيچ وقت سناريوي من را نمي خواند. مي خواست كه خودم به او بگويم چه بكند . وقتي كه شروع مي كردم كه يكي از ماجراهايم را برايش تعريف كنم مي گفت : " تعريف نكن كه نمي خواهم بشنوم . از ماجراهاي تو خوشم نمي آيد هميشه آخرش خوب از كار در مي آيد !"... هيچ وقت ديالوگ حفظ نمي كرد چون كه مي گفت اين جوري پرت مي شود. كار كردن با او براي من از هر از هر هنرپيشه ديگري راحت تر بود چون هيچ وقت حرفي نمي زد.... اما كارگرداني اش در" كلاه سبزها " و " آلامو" افتضاح بود ,خنده دار بود... چند وقت پيش به من تلفن كرد و گفت : " هوارد بيا با هم فيلمي بسازيم. هر چه فيلم در اين اواخر بازي كرده ام مزخرف بوده". گفتم : " قصه ندارم" . گفت :" من دارم. نقش يك ششلول بند پير است كه دارد توي خيابان مي رود و يك نفر او را به دوئل دعوت مي كند ولي عينك اين ششلول بند مي افتد و حريف را تار مي بيند تا اينكه دختري پيش مي دود و عينك را به او مي دهد و اين ششلول بند حريف را در دوئل مي كشد." به او گفتم :"رفيق تو درتمام عمرت مظهر چيزهاي بزرگ و با ارزش بوده اي. چرا مي خواهي اين چيز با ارزش را به خاطر چنان قصه اي زير پا بگذاري؟" گفت :" پس به نظر تو قصه حتي خنده دار هم نيست؟" گفتم:" نه رقت انگيز است !". 4) يك ديالوگ : تو رو خدا يك لحظه بايست , من همين الآن يك فكري به كله ام زد , آره, آره , يك فكر خوب , چيز...چيز... اه! يادم رفت! ( ديك تريسي)

    امیر: متن مال مصاحبه هاکس با جوزف مک‌براید است. ترجمه پرویز دوایی گل.
    شهرام
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 22:41
    2
    موافقم مخالفم
     

    پرسوليس امثال قهرمانه شك نكن.چون كس مثل افشين رو داره. ولي وقتي به بازيكنان نگاه مياندازم حيفم مياد به خاطر امثال شيث و نيكبخت و حسين كعبي و خيلي هاي ديگه شون حرص بخورم .

    ياد فرشاد اقاي گل به خير . ناصر محمدخاني ومحسن اشوري چه تيمي داشتيم يادته امير.

    بعد بازي با استقلال اهواز ميخواستم ديگه پرسپوليس بيخيال شم ولي واقعا نتونستم افشين رو تنها بذارم .

    راستش فيلمهاي جديد كم ميبينم .پيرمردها را ديدم وبهترين فيلمي كه چند وقته باهاش سر كيفم فراسوي ابرها ي انتونيوني بوده . راستي زندگي ديگران بهترين فيلم سال 2007 ميتونه باشه.

    حنانه سلطانی
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 23:19
    30
    موافقم مخالفم
     

    بهترین های 2007: 1- سیمپسون ها 2- سوئینی تاد 3- کفاره

    بحث اثبات خودمان هم نبود. ماجرا دیگر زیادی داشت طولانی می شد. اینها را گفتم شاید دیگر کسی از در وارد نشود و این ادعای مسخره را تکرار کند و عیش مان را به هم بزند. " هیچ وقت جواب ندادم. این دفعه اما زورم گرفت."

    مايكل مان
    دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 23:22
    2
    موافقم مخالفم
     
    به نام خدا دوستان سلام در بين فيلم هاي 2007 خب جايي براي پيرمردها نيست و زودياك و سيمپسون ها و سيكو و راتاتويي و ترور جسي جيمز فيلم هاي خيلي خوبي بودند اما دو فيلم بود كه كمتر كسي ديدش و ازش تعريف كرد اما فيلم هاي خيلي خوبي بودند.يكي اش اولتيماتوم بورن بود كه كارگرداني اش فوق العاده و حيرت انگيز بود و ديگري جونو بود كه خيلي دوست داشتني بود با يه فيلمنامه درخشان و درجه يك و يه پايان بي نظير.پايانِ جونو از آن پايان هايي هست كه حالِ آدم را در هر شرايطي خوب مي كند. به دوستان توصيه ميكنم به جاي ديدنِ فيلمِ جعلي تاوان، جونو را ببينند كه بار اول ديدنش بد جوري به ادم مي چسبد.

    امیر: آقای عزیزم، اسم گنده‌ای برای خودت انتخاب کرده‌ای. حواس‌ات هست رفیق؟
    امير صباغ
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 0:4
    -2
    موافقم مخالفم
     
    " افشين قطبي تو را چون همفري بوگارت دوست داريم " از طرف بچه هاي خود ساخته ‌قطبي يك قهرمان است، قهرمان واقعي ضعف هايي دارد كه ما به آنها اشراف داريم ولي قهرمان بدون پاشنه ي آشيل قهرمان نيست بلكه ابر قهرمان است و ابر قهرمان ها هميشه دور از ما به سر مي برند 1- تنها چند هفته كافي بود تا امپراتور شود (لقبي هم وزن "سلطان" كه در تمام اين سالها هواداران تنها به يك نفر آنهم اسطوره ي باشگاه دادند) با اينكه او را امپراتور خواندند توصيه پدر را هرگز فراموش نكرد، او آموخته بود مهرباني سرانجام مي برد و اگر كسي با احساسش رفتار كند هرگز شكست نمي خورد، تيمي كه در 5 سال پيش جمعا 5 يا 6 هفته در صدر جدول بود را 23 هفته پياپي در صدر نگه داشت ، تا به آن روز سگي (به تعبير بهمن فروتن) رسيد روزي كه (يا بهتر بگويم هفته اي كه) از همه طرف به او حمله ور شدند و هر چه سعي مي كرد از جايش كنده نمي شد ع تقلايش نتيجه اي نداشت . حركت خبيثانه ي جهانگير كوثري تنها چند ساعت بعد باخت 4-1 و طرح اين سوال كه آيا قطبي فصل بعد مربي باشد يا خير ؟ سترگ ترين تيري بود كه به سمت قطبي نشانه رفت و پرتاب كننده در ناباوري با 79% جواب "بله" روبه رو شد (كوثري چند ماه قبل در بحبوحه ي انتخاب مربي ايراني در جواب به اينكه چرا اسم قطبي را در نظر سنجي ميان مربيان قرار نداده(مصاحبه با دنياي فوتبال) جواب داد چون قطبي ايراني نيست و آمريكايي ست!! ، كه اگر قطبي آمريكايي ست همان بهتر كه خليج فارس هم خليج عربي باشد!!) 2- از نكات تاريك فرهنگ ما اين است كه ما هيچگاه فرهنگ رقابت را نمي اموزيم و در عوض به حذف و تخريب مي پردازيم ، جاي بالا كشيدن خودمان ، مي خواهيم رقيب را پائين بكشيم تا هم سطح شويم حمله ي تعدادي از مربيان (كه متاسفانه مربيان مطرح و اسبق تيم ملي بودند) بخصوص در آن هفته ي كذايي همه و همه بيانگر حسادت آنها به موفقيت و محبوبيت قطبي بود 3- پرسپوليس امسال مثل رئال سال قبل فقط و فقط جام مي خواهد (هر چند موفقيت قطبي از جام هم مهم تر است)، پرسپوليس بازي هاي زيبايش را سال پيش انجام داد (سالي كه با شكست تلخ 4-1 به سپاهان تمام شد) امسال هم 28 ارديبهشت در آخرين بازي امسال با سپاهان در آزادي بازي دارد(تقريبا يكسال بعد از آن بازي) دلم ميگه قطبي موفق ميشه اون مثل يه پرسپوليسي درآتيشه آرزوي قهرماني داره ياد "كيمياگر" كوئيليو مي افتم همه ي حرفش همين يه جمله ست : "وقتي آرزوي چيزي را داري سراسر كيهان همدست مي شود تا بتواني به آن بزسي." 4- به نظرم پرسپوليس نيم فصل اول بردن وظيفه اش بود آنها به بردن عادت كرده بودند و هر چيزي وظيفه باشد و از روي عادت انجام شود ملال آور مي شود .نيچه مي گويد : "آرامش مدام كسل كننده است گاهي طوفان هم لازم است" حالا طوفان را پشت سر گذاشتيم و به آرامش دوباره رسيديم.راستي كيه كه ليگ 79-80 يادش نباشه سالي كه در 90 دقيقه ي رويايي سرنوشت قهرمان عوض شد و قهرمان شديم اين قهرماني بيشتر حال داد يا قهرماني هاي پياپي دهه ي 70 كه پرسپوليس چند هفته قبل از اتمام ليگ قهرماني اش مسجل مي شد؟ (اينم بگم قضيه سال 75 جداست سالي كه پرسپوليس قهرمان شده بود و فقط بازش با استقلال عقب افتاده بود ، همون بازي خداحافظي پيوس كه 3-0 برديم). 5- باز هم براي چندمين بار خوشحالي قطبي بعد گل خليلي به ملوان را بياد مي آورم مفهوم واقعي زندگي در لحظه • تيتر مطلب : جمله اي از تماشاگران پرسپوليس روي پلاكارد –عكس از اعتماد ملي-شنبه 11 اسفند 86- ص  15

     امیر: اون پلاکارد  کار ایمان و رفقاشه. یکی از بچه‌های دوست داشتنی کافه. شب اکران‌اش  توی استادیوم آزادی به‌ام خبر دادن و من نتونستم توی اون مراسم باشم. 
    عطص
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 0:36
    10
    موافقم مخالفم
     

    سلام به امیر قادری

    30 40 دقیقه از سوئینی تاد را دیدم و پرت اش کردم به کناری. شاید به قول مصطفی جوادی شعورم به فهم تیم برتون قد نمی دهد. جایی برای پیرمردها نیست هم فیلم (کوچک) کاملی بود که مرا نگرفت. (%)

    عطص
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 0:38
    -8
    موافقم مخالفم
     

    خون به می شود را جسته گریخته دیدم. یعنی خوشم نیامده. ضد مرگ تارانتینو فیلم بسیار بدی بود و اصلاً حرف اش را نزنید.می ماند زودیاک جناب فینچر که یگانه فیلم مطرح سال بود. وسترن 3:10 به یوما را هم به عنوان انتخاب ویژه ام قرار می دهم.

    david
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 0:49
    4
    موافقم مخالفم
     

    باید بگم.من یک استقلالی دو اتیشه بودم.اما حالا.از وقتی که قطبی اومده عاشق پرسپولیس شدم.می شینم پای همه ی بازی هاش.وقتی گل می زنند از شدت خوشحالی بالا می پرم و وقتی گل می خورند واقعا ناراحت می شم...باورم نمی شه.من...من 2 سال بود که حتی بازی های تیم ملی هم این همه هیجان رو تو خون هام راه نمی نداخت.و بازی های استقلال.از 4 سال پیش اونقدر های جذابیتی نداشت...

    بهترین فیلم

    راستش دوست دارم فیلم 12.پارانوید پارک.its a free world . و حتی رویای کازاندرا رو ببینم و بعد نظر بدم

    هفته ی دیگه به دستم می رسه

    اما تا قبل اون پیرمرد های جایی ندارند

    Armin Ebrahimi
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 2:16
    -23
    موافقم مخالفم
     
    «امیر» عزیز، صد تا کامنت فرستادم...همین دو سه تا آن لاین شٌد؟ تازه آن بخشِ مربوط به دٌبی را هم گردن زدی.مٌهم نیست. دیروقت قبل از این که من به دنیا بیام ، یه زن کولی گفت به مادرم: / یه پسر میاد تو زنده گی تون ، یه پسر که اِسمشٌ نمی بَرَم! / اون مردی می شه زیبا وٌ بلند ، اون پولدار می شه می شینه رو ماه! / با یه عالمه زن های زیبا ، می رقصه توی شب های سیاه! / همه ی راها واسه اون بازه ، جاش همیشه تو حرفای تازه س! / خوشبخت ترین مردِ روی زمین ، پیش پای اون تنها یه جنازه س! / حرفاش می ره تو کتابای درس ، عکساش چاپ می شه روی کارت پٌستال! / زنِ کولی گٌف به مادرِ من: اون مردی می شه پولدارٌ خوشحال! / من همون مردَم که کولی می گٌف ، همونی اَم که قرار بود باشم! / همون مردی اَم که قرار بود این کابوس تلخٌ از هم بپاشم! / تو شبایِ پَرتِ بی خوابیِ من ، هیشکی نپرسید که اسمم چیه! / هیشکی نَپٌرسید که این سرنوشت کدومِ قسمتِ حرفای کولیه! / قبل از این که من به دنیا بیام ، یه زن کولی گفت به مادرم: / یه پسر میاد تو زنده گی تون ، یه پسر که نمی شه اسمشٌ بگم! / همیشه یه تفنگ همراش می بَره ، همیشه با ترس می ره به بستر! / یکی همیشه دنبالش می گرده ، باید همیشه فرار کٌنه این پسر! / کلانترا وٌ سَگا وٌ اَخبار ، هر جایی می ره پیداش می کٌنَن! / هر جایی می ره یه سری آدم هستن که بخوان اونٌ لو بدن! / کابوس می بینه این پسر همه ش ، کابوسِ آدمایی رٌ که نَکٌشته! / زٌل زده به دَری اسلحه به دست ، کابوسِ اون اما حمله از پٌشته! / خَر پولا رٌ سر کیسه می کٌنه ، دَخلِ همه ی بانکا رٌ می زنه! / یه روز این پسرِ خوبِ آینده تمومِ رکوردای دزدی رٌ می شکنه! / من همون مردَم که کولی می گٌف ، همونی اَم که قرار بود باشم! / همون مردی اَم که قرار بود این کابوس تلخٌ از هم بپاشم! / تو شبایِ پَرتِ بی خوابیِ من ، هیشکی نپرسید که اسمم چیه! / هیشکی نَپٌرسید که چرا جای آخرِ قصه توی حرفای کولی خالیه! / ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پِی نوشت: همان شب که این ترانه را نوشتم محظ شوخی برای «میترا» ایمیل اَش کردم وَ بهش تلفن زدم که بخواندش.شب بود، چای در لیوانِ بٌزرگ سرد شده بود وَ من از او خواستم که بدونِ عجله بخواند.بعد از این که به آخرِ ترانه رسید شروع کرد به گریه کردن.البته دلیلش را که هیچ وقت نمی دانم...من این ترانه را همینطور بدونِ هواسٌ تمرکز برای به قولِ معروف دست گرمی نوشته بودم، اما این سرنوشتِ انکار ناپذیرِ خیلی ها بود.حتا به شوخی.شاید همین آش گریه دار بود.بعد...صدای بوق در گوشی پیچید... آرمین ابراهیمی

    امیر: نیمه دوم ترانه‌ات را دوست داشتم. به جمع «شیزو»های دوست داشتنی ما خوش آمدی.
    علی
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 3:3
    -4
    موافقم مخالفم
     

    عشق فقط افشین امپراطور.

    ولی افسوس که روزنامه نگارهای ورزشی هم مثل بقیه دنبال منافع خودشون هستند و انچنان که باید حمایتش نمی کنند.

    سوفیا
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 3:39
    -23
    موافقم مخالفم
     

    هورا!!!!!!!!!نصفه‌شبی پریدم هوا...........ممنون.........عالی بود.

    پی‌نوشت: روزنوشت بعدی مال الکس باشه.....لطفا.

    سوفیا
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 4:23
    21
    موافقم مخالفم
     

    مقالهء تکان‌دهندهء «ناگهان هیچ اتفاقی نیفتاد» را در اعتماد روز پنجشنبه خوانده بودم و حسابی ذهنم درگیر این قضیه شده بود. به تحلیل‌های اجتماعی و غیره که می‌شود از این جریان کرد. و یکی از جوابهای قطبی توی مصاحبهء صفحهء بعدش: «وقتی به ایران آمدم شناختی از فوتبال ایران نداشتم اما حالا خیلی خوب این جو و حاشیه ها را شناخته‌ام و میدانم چطور با مشکلات کنار بیایم.»

    و برای همین این برد خیلی بیشتر شادم کرد....پرسپولیسی که با قطبی قهرمان شود خیلی چیزها را ثابت می‌کند....

    محمد
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 12:2
    16
    موافقم مخالفم
     

    به امير: خواهش مي كنم ما رو ببخشيد كه سطحمون پايينه. شما در چه سطحی حرف می‌زنید؟ ما كه از اسرار عشق و مستي شما سر در نمي آريم!

    شما خوشحاليد كه بالاخره دوره لمپن ها و علي پروين ها داره تو پرسپوليس سر مي آد اين وسط منت سر فرهنگ و تمدن مي ذاريد كه اين آدم اومده ال كنه و بل كنه و از خليج فارس مهمتره.

    من مجيد جلالي رو با قطبي مقايسه نكردم ولي مي گم اين بستر رو اون ايجاد كرد كه فوتبال ما تحمل اين آدما رو هم داشته باشه. ولي چون بلد نيست بهتر شوآف داشته باشه الان وضع اينه. يادتونه كه وقتي جلالي مي خواست بياد پرسپوليس؟

    محمد
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 12:5
    9
    موافقم مخالفم
     

    مصطفي جوادي قربونت. مرور آثار بلا تار رو يكشنبه ها سينما تك سينما سپيده از دست نده. با پارانويد پاركت هم حال كردم.

    امیدجعفری
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 12:39
    -10
    موافقم مخالفم
     

    سلام به قرمزها.کی بود که ازادموند بزیک عزیز حرف زد؟یادتونه اون سالی که پرسپولیس استقلال رو بعد از هفت سال با گل دقیقه 89 بزیک برد؟ عکسی که مجله کیهان ورزشی چاپ کرده بود از شادی ادموند پس از گل یکی از خاطره انگیزترین عکسهای عمرم هست.ادموند خیلی چهره زیبا و معصومانه ای داشت و در فوتبال ما به حقش نرسید.با این حال فکر کنم با 84 گل هنوز بهترین گلزن تاریخ لیگ هست.انشالا هرجا هست سلامت باشه.

    با شخصیت افشین امپراطور خیلی حال میکنم ولی با طرز بازی پرسپولیس امسال نه.یادتون رفته بازیهای مهیج پارسال با دنیزلی رو که تیممون سراپا حمله بود و اجازه نفس کشیدن به حریفان نمیداد؟تو بازی رفت و برگشت هم که اس اس ها رو له کردیم.با فوتبالی که فقط به دنبال نتیجه هست نمیتونم کنار بیام.حواستون هست که داریم از پرسپولیس زلزله حرف میزنیم.

    زودیاک و پیرمردهاو...یوما

    فرید ذاکری
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 13:14
    -15
    موافقم مخالفم
     

    http://axsazi.wordpress.com/2008/04/21/mehrjooyi/

    داریوش مهرجویی مُرد

    سیاوش پاکدامن
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 13:36
    0
    موافقم مخالفم
     

    قطبی البته شخصیت جالبی دارد ولی فکر میکنم بیش از حد شکننده است.چیزی کم دارد که از اینکه مربی بزرگی بشود جلوگیری میکند.این "چیز" ربطی به دانش مربیگری ندارد که البته به جای خودش بسیار مهم است. اسمش را هم نمیدانم چی بگذارم ولی مثال میتوانم بزنم. این چیز همانی است که مربیان بزرگی مثل فرگوسن یا بنیتز یا مورینیو یا حتی بلاژویچ دارند، اینکه فارغ از نتیجه گرفتن یا نگرفتن تیمهایشان و خوب و بد بازی کردن تیمها، بد اخلاقی ها و بد دهنی های احتمالی، باز هم احترام برانگیزند. یک چیزی مثل کاریزما یا روحیه سلحشوران قدیمی یا شاید همان دل شیر که البته ربطی ندارد که حتما به زبان بیاوریمش.

    .

    امسال اصلا سال خوبی برای فیلم نبود.برای اولین باری بود که بیشتر فیلمهای اسکار را قبل از مراسم دیدم و حالا اسکار جز یک شوی جذاب سه ساعته، ارزش دیگری برایم ندارد. فیلمهایی مثل خون به پا میشود، تاوان، جایی برای پیرمردها...،جونو فیلمهای کوچکی بودند با چند لحظه یا نکته ی دوست داشتنی که برای شاهکار بودن یا عالی بودنشان، کم است.

    میماند زودیاک و سویینی تاد و یوما که اگرچه شاهکار نبودند، ولی قابل تحمل و تامل و تفکر و خیلی چیزهای دیگر بودند.

    اگر فکر کرده اید که سیمپسونها را فراموش کرده ام بسا در اشتباهید.که اون خودش یه داستان دیگه است.

    احمد نوري-مشهد
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 14:33
    -11
    موافقم مخالفم
     
    سلام من موندم بين دو فيلم تاوان و 4 ماه 3هفته و 2 روز كدوم يكي رو انتخاب كنم.بيشتر روي دومي نظر دارم. راستي خود شما چه فيلمي رو انتخاب مي كنيد؟

    امیر: سلام، بذار همه فیلم‌های در دسترس رو ببینم، چشم.
    بنفشه
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 14:42
    -11
    موافقم مخالفم
     

    ای بابا تا دیروز سلطان بود و امروز افشین قطبی و فردا خد میدونه برای کی این طور هورا می کشید.... ولی به هرحال فقط آبی

    بهتریم فیلمی هم که دیدم راتاتوئی و جایی برای پیرمردها نیست

    وحید
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 14:54
    76
    موافقم مخالفم
     

    با اینکه خیلی وقت که دیگه فوتبال ایران رو دنبال نمی کنم، ولی بعد از خواندن این روزنوشت دیدم انگار هنوز یک تعلق خاطری نسبت به استقلال دارم و از اینکه امیر داره این جا برای خودش جولان میده لجم گرفت.( نیما آخر تو کجایی!؟) ولی جدای از شوخی به نظرم فوتبال ایران همین امثال قطبی رو نداشت که من زیاد باهاش حال نمی کردم.هر چند زیاد امیدوار نیستم ولی دوست دارم قطبی با پرسپولیس قهرمان بشود.

    درباره فیلمهای 2007 هم اول زودیاک بعد جایی برای پیرمردها نیست-سویئنی تاد- تاوان-چشمه(2007 بود یا 2006؟)- سیمپسون ها - راتاتویی ( البته بعضی فیلمها رو ندیدم مثل پارانوید پارک، مردی از لندن، شبهای زغال اخته ای من)

    وحید
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 15:3
    -5
    موافقم مخالفم
     

    امیر در این روزنوشت خیلی قول ها دادی که زدی زیرشون اما اگر زیر این یکی هم بزنی دیگه شاکی میشم.روزنوشت بعد باید یک تک نگاری به سبک ماهنامه نسیم برای الکس عزیز باشه

    منگ
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 15:20
    11
    موافقم مخالفم
     

    mini

    mini

    miney

    mo

    ,,,

    catch a

    tiger

    by its

    toe

    ,,,

    if he

    hollers

    let him

    go

    ,,,

    mini

    mini

    miney

    mo

    شقایق
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 16:38
    14
    موافقم مخالفم
     

    اول اینکه استقلالی هستیم حتی اگر کلا از هر چی جدول بیفتیم بیرون و بعدش هم برای اولین بار بود (البته با عذاب وجدان) که از برد پرسپولیس خوشحال شدم اونم فقط و فقط بخاطر افشین قطبی مربی با صداقتتون . . .

    مانا
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 19:43
    -16
    موافقم مخالفم
     
    یک هورای آبی برای امپراطور یا چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و افشین قطبی را دوست بدارم. ((اگر با رفتن من مشکل حل می شود ،قطبی:می روم.،کاشانی گفت بمان و تیم را قهرمان کن.)) تیتر روزنامه میخکوبم کرد،شبیه یک فیلم نامه ی خوش ساخت و عالی! مربی خوش تیپ و حساس و آداب دان فارق التحصیل یو سی ال ای،سکان دار تیم پر طرفداری می شه که در ابتدای فصل شروع طوفانی داره،اما بعد از چندی حسابی افت می کنه و سر مربی گرفتار بحران بدترین روز های عمرشو سپری می کنه،کارشکنی های داخل تیم،فشار مدیران،شعار و خواسته های هواداران بی قرار و..حالا همه از او فقط و فقط یک چیز می خواهند...بماند و تیم را قهرمان کند. چرا دروغ بگم تا قبل از خواندن مصاحبه اصلاً و ابداً طرفدار افشین قطبی نبودم،هر کی می خواهد باشد ،مهم اینه که مربی تیم رقیبه و در نتیجه کاری باهاش ندارم.اما همه چیز از این مصاحبه شروع شد.ما 4_1باخته بودیم و اونها هم 4_1 باخته بودند و این اولین مصاحبه ی درست و درمون بعد از باخت بود.درست وقتی به جمله ی ((مشکلات هست...))رسیدم ،اتفاقی افتاد که حالا چی بود و چی شد بماند .توضیحش سخته ولی دیگه طرفدار قطبی شده بودم(یک چیزی تو مایه های قضیه ی بزیک و صوفیا!)...اما این ور ماجرا،نمی دونم کی و کجا گفته :مواظب باش چه آرزویی می کنی شاید برآورده بشه . و من یاد روزی افتادم که در روزنوشت نوید آرزو کردم فیروز کریمی مربی تیم محبوبم بشه و حالا...مربی محبوب من در کمال ناباوری رو به دوربین زل می زنه به چشمهای من و می گه:اگر زمان به عقب برگردد هرگز به استقلال نمی آیم.فیروز کریمی اگر زمان به عقب برگردد یقیناً منم آرزویم را پس می گیرم.آرزو نمی کنم کسی سکاندار تیم محبوب من باشد که در پایان دربی در کنار مربی قرمز پوش بایستد و خدا را شکر کند که مساوی شدیم و همه چیز برابر بود و از نتیجه راضیم و...و در آنطرف رقیب بگوید که از نتیجه راضی نیست و باید می بردند و برتر بودندو....فیروز کریمی آیا می دانی که نماینده ی چند میلیون آدمی؟آیا می دانی که حرفها و عکس العمل هایت در این چند بازی اخیر با ما چه کرده؟می دانی که دیگر شوخی هایت در پایان بازی با ابومسلم اصلاً بامزه نیست و بیشتر عصبانیمان می کند؟می دانی وقتی فردوسی پور می گوید برای رعایت حال تیم استقلال سوال این هفته را طور دیگری مطرح می کنیم یعنی چقدر خفت و خواری؟وآیا ....آیا می دانی با گفتن اینکه کاش به استقلال نمی آمدی چه آتشی بر جانمان زدی؟...اگر در تیممان پدیده ای مثل شیث رضایی داشتی چه می کردی؟... اگر....تو اینطرف اینها را می گویی و قطبی آنطرف مصاحبه ای می کند که از مصاحبه ی آورام گرنت هم جذابتر است....نمی دانم کی تو را می بخشم....نمی دانم اصلاً تو را می بخشم یا نه .....الان که دارم اینها را می نویسم نتیجه ی بازی با راه آهن 2-2است و اگر ما این بازی را ببریم این پیروزی نه برای تو که برای منی است که دارم از صمیم قلب دعا می خوانم....و اگر باختیم هم تحمل این شکست نه بر دوش تو که بر دوش ماییست که برای این تیم می گرییم و می خندیم و ...می میریم.

    امیر: بعضی آدم‌ها لحظه سقوطی دارند مانا جان که مشخص و واضح است. لحظه‌ای که می‌افتد و می‌دانی طرف دیگر بلند نمی‌شود. و برای فیروز کریمی، این همان لحظه‌ای بود که درباره نشست‌اش با مسئولان استقلال شوخی کرد. این که می‌خواسته ماشین بخرد نه این که قرارداد امضا کند. من هم عاشق کریمی بودم و بعد از آن جمله، راست‌اش دیگر باهاش خداحافظی کردم.

    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 20:23
    7
    موافقم مخالفم
     
    امیر جان جوابی که به آن کامنت آن لاین نشده دادی دیوانه ام کرد . نمی دانم کی آن کامنت را نوشته و چی توش بوده اما می دانم که این جواب من است ! جواب حرفهای غیر قابل گفتن این روزهایم . می ببینی چطور ناخواسته به من کمک کردی ؟ فقط لطف کن و این کامنت را هم آن لاین نکن . خواهش می کنم . نکنه اشتباه کنی ها . نگران اسمم نیستم نگران موج منفی ای هستم که توی کافه به راه می افتد . پس سفارش نکنم . حتما حذفش کن .

    امیر: کامنت دوست‌ عزیزمان را بعد از حذف اسم‌اش آن‌لاین کردم، به خاطر این که نگران موج منفی بود که گفتن چنین حرفی در کافه، ایجاد می‌کند. یعنی این قدر این جا را دوست داریم. یعنی این قدر احساس مسئولیت می‌کنیم...
    ماندانا جباری
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 21:7
    3
    موافقم مخالفم
     
    خب. همین الان استقلال با درخشش دوباره ی طالبلو بازیو برد تا به جام نزدیک و نزدیکتر بشه. الان میخوام فریاد بزنم . البته چندتا زدم فایده نداشت. قطبی که حرف نداره و راستش در برنامه ی نود بعد از استقلال_پرسپولیس که کریمی و قطبی برای هم خط و نشان می کشیدند کلی به پرسپولیس حسودیم شد که سرمربی ای مثل قطبی داره که اصطلاحهای خودش برای توصیفش بهترینه: آدمی که بین المللیه و قلب شیر و روحیه ی قهرمانی داره و باید بگم که یکی از قشنگترین ایده هایی که تو این سایت دیدم عکس امپراطور روی روزنوشتهای امیر قادریست.خلاصه که اصلا اهمیتی نداره که طرفدار کدوم تیم باشی( با تعصب زیاد یا کم) مهم اینه که وقتی قطبی بعد از گل خلیلی اونجورهنرمندانه واکنش نشون میده تو نمی تونی همراه پرسپولیسی ها شادی نکنی.) بهترین فیلمها هم که زودیاک (که هنوز غرقشم) جایی برای پیرمردها نیست و سیمپسونها ( تا حدودی هم سویینی تاد) نمی دونم چرا با جونو زیاد حال نکردم خیلی تعریف شنیده بودم ازش.شاید باید دوباره ببینمش. یادم نیست اینو کجا شنیدم و نمی دونم چرا الان یادش افتادم: کوه فقط بلند نیست چیزهای دیگری هم دارد.

    امیر: خیلی جمله خوبی بود ها!
    عطص
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 21:29
    -17
    موافقم مخالفم
     

    رموز مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ

    که با جام و قدح هر شب ندیم ماه و پروینم

    s
    سه‌شنبه 3 ارديبهشت 1387 - 23:0
    2
    موافقم مخالفم
     

    بسم الله الرحمن الرحيم.

    به حنانه سلطاني و هر كي همين نظرو داره: فكر نمي كنم نتونم نظرمو بگم.


    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 0:36
    -10
    موافقم مخالفم
     

    http://donyayefootball.com/yaddashteshoma.aspx

    نظرات مردم درباره قطبی- اکثرا گفتن قطبی باید بمونه و اونایی هم که نظر به رفتنش داشتن ، اشاره شون به بی فرهنگی فوتبال و فوتبالیست های ایرانی بوده.

    Armin Ebrahimi
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 3:56
    -8
    موافقم مخالفم
     

    انگار همه ی این نوشته ها برای توست... «میترا»ی عزیز، سلام. خیلی وقت است که تو را ندیدم، وَ دلم تنگ شده وٌ بی کاری هم که تازه آمده به سراغم، انگار بیشتر از قبل به تو فکر می کنم.این که زنگ می زدیٌ کم حرف می زدیٌ فقط صدای نفس هایت می آمد... وَ این که به هر حال اگر دهانت بو می داد به هر حل خوب بودیٌ در این دوره ی اَخم لبخندِ من بودیٌ اگر لوسٌ بی مزه نباشد؛ غٌباری از «عشق» بودی، که باور کٌن هنوز هم -وَ همیشه هم- معنایش نامفهومٌ صد مفهومی است.وقتی این ترانه ی بالا را برای امیر ارسال کردم فکر نمی کردم این نقلِ خاطره ی آخرش اینقدر آزارم بدهد.این که یک روز چشم های تو این ترانه را خوانده بود وَ این که به هر حال عشقِ ما اگر کم بودٌ خسته کننده بودٌ پٌر از فٌحش بودٌ دیر بودٌ ناهمگون، ولی عشق بود. نه آدرسی از تو نه شٌماره ای که بشود صدایت را شنید.وَ می دانم که این نوشته ی کوتاه را هیچ وقت نمی بینی.اصلاً نمی دانی این آقای «قادری» کی هست که بخواهی به روزنوشت اش بیاییٌ در پٌست های دیگران مرا این گوشه بیابی.محصور در یک لاینِ نٌقطه گٌذاری شده.به هر حال چه بخوانی چه نخوانی می خواستم بدانی که قصدم از آن یادِ پایانِ ترانه سوءاستفاده از احساساتِ خصوصی تو برای گیراییِ نوشته ی خودم نبود.همینطور دستم رفت به دٌکمه ها وٌ تو آمدی روی مانیتور.شرمنده. آرمین ابراهیمی

    سعید
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 5:48
    -17
    موافقم مخالفم
     

    امیر قادری بابا دمت گرم از اولم معلوم بود تو و سینما به هم خیری نمی رسونید همون بهتر که رفتی سراغ فوتبال همیشه می گفتم چرا سینمای ما اینقدر مزخرف شده نکنه امیر قادری قهر کرده نگو دود از کنده بلند میشه آخه تو خجالت نمی کشی وسط سایت سینمایی عکس قطبی می گزاری ای وای.......

    خدا آخر عاقبت هممونو ختم به خیر کنه

    سعيد هدايتي
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 9:3
    -1
    موافقم مخالفم
     

    خوب از اين كه برديم كمي خوشحالم وكمي خوشحالتر به خاطر اين كه حريف تيم بسيار خوبي بود وما مردانه برديم 11موقعيت گل در برابر 6 موقعيت گل راه اهن .اما حال اصلي مال بوسه هاي وحيد بود به قران سبز و كوچك مخمل پوشش كه همين بهونه هاي كوچك ميتونه پاي بازي دوسر باخت فوتبال ايراني بنشوندم .يكي از دوستا گفته بود از ما استقلاليها متنفره؟ اينجا كجاست عزيزم؟روبروي جايگاه؟چرا ما دور هم جمعيم؟هر كدوم با يه سليقه وميل وعشق متفاوت ؟وگاهي حس مشترك به مردي كه از جنس ما نيست ولي خود جنسه (قطبي) وفيروز كه همه ميدونيم لوسه ولازم براي صحنه .ما قرار بود دنبال عشقمون بگرديم حالا سينما موسيقي يا فوتبال منم از خيلي چيزها متنفرم؟ولي دادمو جاي ديگه ميزنم .اينجا جاي خوبيه بچه ها خرابش نكنيم واما اگه يه پرسپوليس باشه كه دوسش داشته باشم مال مرجانه ساتراپيه واقعا بالاتر از حد توقع من بود هر چند كامل نبود اما براي بچه هايي كه براي انتخاب 2007 روي چهار ماه وسه هفته ودو روز نظر دارن ضمن احترام عرض ميكنم اگه نه تاوان وجونو پس زنده باد پرسپوليس

    مانا چه خوب گفته بود هرچه بود از دعاي ما بود

    وحيد از جمع 8پنالتي بازي ذوب تا الان 6 تاشو گرفته بازم ثابت شد تو بازي كره اشكال از پنالتي زن ها بود نه وحيد شير دل ما

    فرزاد
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 9:36
    1
    موافقم مخالفم
     

    به حنانه سلطانی:

    ظاهرا شما در مرد دوستان خود چیزهایی رو عمدی یا سهوی نادیده می گیرید.

    1 - دوست شما بود که ابتدا توهین رو شروع کرد و در همون حد هم جوابش روشنید.

    فرزاد
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 9:37
    -4
    موافقم مخالفم
     

    2 – خیلی جالبه. شما که نسبت به توهین و متلک پرانی حساس هستید نوشته ی آقای انصافی رو نادیده می گیرید.

    آیا حرفهای من توهین آمیز تره یا نوشته ی درخشان این دوست شما؟

    فرزاد
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 9:38
    11
    موافقم مخالفم
     

    از دو حال خارج نیست. یا به اندازه ی کافی به نظر شما موهن نیست یا اینکه بطور ضمنی با اون حرفها موافقید.

    ظاهرا آقای قادری هم اصلا نگران نبودند از اینکه نشر چنین فحش نامه ای فضای کافه ی قشنگشون رو مکدر کنه.

    فرزاد
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 9:38
    -13
    موافقم مخالفم
     

    آقای قادری آیا کامنت های آرمین ابراهیمی (که شما حذف کردید) از نوشته آقای انصافی توهین آمیزتر بود؟

    یا اینکه در دل با حرفهای دوستتون موافق بودید؟

    چطور توجیه می کنید این همه تناقض و ریاکاری رو؟ خانم سلطانی؟ آقای قادری؟

    mouse
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 12:7
    12
    موافقم مخالفم
     

    از تو نوشتن قد غن

    گلایه کردن قدغن

    سوفیا
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 12:14
    3
    موافقم مخالفم
     

    سلام دربارهء انتخاب بهترین فیلمهای امسال فکر می‌کنم که نهایتا بشود گفت از بین این همه فیلمی که در دنیا ساخته می‌شود و خیلی‌هایشان هم فیلمهای مهم و باارزشی‌اند ما متاسفانه فقط می‌توانیم از این تعداد معدودی که در دسترسمان هست و می‌بینیم نام ببریم. یعنی انتخاب همه‌جانبه‌ای نمی‌تواند باشد. من یک تعدادی از فیلمها را با توجه به آنچه درباره‌شان خوانده‌ام و شنیده‌ام فکر می‌کنم که اگر دیده بودم حتما توی لیستم جای داشتند: مردی از لندن, الکساندرا, ترس‌های خصوصی در مکانهای عمومی(آلن رنه), لبهء بهشت(فاتح آکین), احتمالا فیلم جدید امیرکاستاریکا و کوپولا و خیلی‌های دیگر. ضمن اینکه امسال به نظرم سال خوب و امیدوارکننده‌ای بود و فیلمهای خوب و قابل توجه کم نبود. به هرحال از آنهایی که دیده‌ام: I`m not there (شاهکار تجربی دیوانه‌کنندهء تاد هینز. سه بار پشت سر هم دیدمش و دو روز است که در خلسه‌اش غوطه‌ورم...الان باز خواستم تیتراژش را ببینم, نیم ساعت رفتم بدون اینکه حواسم باشد...) , پارانوید پارک, into the wild, چهارماه سه هفته دو روز, جایی برای مردان قدیم نیست, la vie en rose(زندگی ایده‌آل), قفس غواصی و پروانه, پرسپولیس, slipstream(آنتونی هاپکینز), راتاتویی. بد ترین فیلم: سویینی تاد, اینلندامپایر. بهترین بازیگر زن:کیت بلانشت و شارلوت گینزبورگ. بهترین بازیگر مرد: خاویر باردم. بهترین کارگردانی: تادهینز و گاس ون سنت. بهترین فیلمبرداری: ادوارد لاخمن(I`m not there) و into the wild موسیقی(و انتخاب ترانه ها): I`m not there تدوین: جی رابینوویتز(I`m not there) و چهارماه سه هفته دو روز و پارانوید پارک گریم: la vie en rose. فیلمنامه: I`m not there, جایی برای مردان قدیم نیست و چهارماه سه هفته دو روز. انتخاب ویژه: صحنه‌ای که توی I`m not there خبرنگارها در فضای باز منتظر کیت بلانشت هستند و می‌بینندش که دارد با چهار عضو بیتلز می‌چرخند و بازی می کنند. انتخاب ویژه۲: ناتالی پورتمن در «شبهای زغال اخته‌ای من» و صحنهء خداحافظی دو زن در کویر انتخاب ویژه۳: ساوندترک into the wild انتخاب ویژهء خارج از مسابقه: دو تا فیلم که سالها پیش ساخته شده‌اند اما من امسال دیدمشان: مذکر/مونث(گدار) و ژان پی‌یر لئو ی نازنینش, و نلی و آقای آرنو(کلود سوته). پی‌نوشت: بی هیچ شک و شبهه‌ای جایزه اسکار(و همچنین بقیه جایزه ها) حق کیت بلانشت بود. در مقایسه با او ماریون کوتیارد کار خیلی خاصی نکرده بود.

    امير: نلي و آقاي آرنو.... يك شاهكار از يك استاد...

    سوفیا
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 12:16
    7
    موافقم مخالفم
     

    راستی کسی هست که «دور از بهشت» فیلم قبلی تاد هینز را دیده باشد؟ بعضی سکانسهای این فیلم نشان می‌دهد او ملودرام ساز خیلی خوبی‌ست.

    امير: خوب است، به شرطي كه داگلاس سيرك نديده باشيد.

    سوفیا
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 12:19
    82
    موافقم مخالفم
     

    به خاطره: ای خواهر کجایی؟

    سوفیا
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 12:24
    -22
    موافقم مخالفم
     

    راستی یادم رفت, می خواستم تقاضا کنم از جناب ابراهیمی بزرگوار که این یک دفعه را زحمت بکشند, لطف کنند و دربارهء I`m not there نظر ندهند. اصلا نبیندش بهتر است. ممنون

    اميررضا نوري پرتو
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 12:38
    -16
    موافقم مخالفم
     

    سلام . باز هم سلام به بر و بچه هاي كافه و امير خان گل. من ديگه ميام يه گوشه مي نشينم و چون چايي هم براي معده ام بده سفارش يه ليوان آب مي دم و كمتر مثل قديما فك مي زنم تا حال همه به هم نخوره! ((-:

    نمي دونم چي بگم در مورد اين روزنوشت. اصلا وقتي روزنوشت غير سينمايي مي شه زياد دوست ندارم. همه مي دونن كه من يه استقلالي دو آتيشه هستم و مثل طرفداران تيم رقيب تشنه به خون تيم قرمزها!! اما خب اين كاراكتر قطبي اون اوايل خيلي جذبم كرد. ولي بعد فهميدم اون هم مثل بقيه فقط قواعد بازي رو بلده. شايد به خاطر اينكه خوب فارسي رو نمي تونه صحبت كنه و آدم نازنيني به نظر مي رسه در نگاه اول همه رو جذب مي كنه. ولي واقعا قطبي هم اوني نبود كه من فكر مي كردم. بذارين يه اعتراف كنم. اولين بار بود كه اوايل فصل از بازي پرسپوليس خوشم ميومد . هموني كه سرمربي قرمزها مي گفت تيم اش داشت اروپايي بازي مي كرد. اما بعد ديدم نه! كم كم از اروپايي بازي كردن فقط نتيجه گرفتن رو بلده! اونم برد با اختلاف يه گل! بعد كه ديگه اوضاع قمر در عقرب شد (هر چند كه بخشي از اين نتيجه نگرفتن ها به گردن همون باندبازي هاي هميشگي پشت پرده هست كه همه مي دونن الآن كي داره تو پرسپوليس و استقلال اين بحران ها رو هدايت مي كنه) فهميدم كه نه بابا ! اونقدرها هم طرف به فكر بازي اروپايي نيست. يا اگه هست اين بازيكنان بنگي (فكر نكنيد دارم به بازيكنان پرسپوليس اتهام مي زنم ها! موج استعمال كراك در بين فوتباليست ها قربونش برم رو به رشده!!) نمي تونن اروپايي باشن. پس در واقع بايد نشست و همون زير توپ زدن هاي هميشه رو ديد و دل به پيروزي هاي لحظه اي و بادآورده خوش كرد و حسرت قراردادهاي ميليوني كساني رو خورد كه پشيزي ارزش اون همه پول رو ندارن!!! استقلال ما هم كه ديروز راه آهن رو برد. البته مرد تا برد! امير جان افشين خان قطبي هم يه شومن حسابيه! چه خوشتون بياد چه بدتون! مثل بلازوويچ. مثل برانكو. مثل فيروز كريمي. مثل.... بعيد مي دونم كسي بتونه اين فوتبال مزخرف و در حال سقوط ايران رو نجات بده!

    با وجود اينكه از صبح تا شب دارم براي اين ور و اون ور مي نويسم و سرم تو لاك خودمه اما بي صبرانه دارم چوب خط مي زنم كه جام ملت ها شروع بشه. ووووواااااااااي !!!!! هلاك ديدن تاكتيك هاي " يوآخيم لو " هستم! اولين باره كه به آلمان اميد كامل دارم! حتي در جام 1990 هم اين قدر اميدوار نبودم. يادش بخير اون موقع فقط نه سالم بود و عشق آلمان و هيتلر (چقدر كتاب در مورد جنگ جهاني دوم مي خواندم) بودم و مثلث آتشين كلينزمن و رودي فولر و آندرياس برمه و بهترين مربي تاريخ فوتبال جهان- فرانتس بكن باوئر- پشت اون تيم رويايي بود. هميشه شعار من و اندك هواداران آلمان در ايران اين خواهد بود: عشق است آلمان و آلمان و آلمان!

    راستي جواب اوليه كنكور هم هفته ديگه مياد. قلبم تو دهنمه! روز يشش بار سايت سازمان سنجش رو چك مي كنم! همه ميگن با اين درصدها قبولي اما من مي دونم.....!!!! (ياد گاليور بخير). براي آزاد هم وقت نكردم حتي درس ها رو دوره كنم و دو هفته ديگه امتحانه!

    راستش من زياد نرسيدم فيلم هاي امسال رو ببينم. زودياك رو هم دارم و اما نديدم. اما انتخاب من در نهايت ديكتاتوري زودياك هست! فينچر تنها نقطه درخشان سينماي امروز دنياست. شايد دهه ها بعد همه بفهمند او چه نابغه اي بوده. واقعا ديدن دوباره فيلم هاي اسكاري (؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!) جايي براي پيرمردها نيست و تاوان و از همه بدتر مايكل كلايتون برام قابل تحمل نيست! هاليوود را چه مي شود؟ كجاست اون دوران طلايي؟ چقدر غر زدم! نه؟!

    ****ديالوگ اين دفعه : اين دفعه ديالوگ فيلم نمي گم.

    بخشي از حرف هاي آل پاچينو درباره پدر خوانده است :

    "در شب افتتاحيه فيلم در نيويورك مادر بزرگم و خاله ام را براي تماشاي فيلم بردم. به محض اينكه چراغ ها خاموش شدند بيرون آمدم و رفتم سر كوچه و صبر كردم كه فيلم تمام شود. اتفاق بزرگي بود و حتما زندگي ام را عوض مي كرد. اين فيلم قطعا تمام بخش هاي زندگي ام را تغيير داد. "

    راستي وقتي آل اون بيرون سالن منتظر بوده استرس نداشته؟

    يا مثلا وقتي مادر بزرگش و خاله اش اومدن بيرون و اونو ديدن عكس العمل شون چي بوده؟ من كه مي گم يه لبخند مليح تحويل آل دادن! شايد هم گرفتنش تو بغلشون و حسابي فشارش دادن! من كه اگه جاي اونا بودم همين كارو با آل محبوبم مي كردم. شما چي فكر مي كنيد؟

    جمعه سالگرد تولد آل پاچينو است. حواستون هست؟

    در پناه عشق بيكران و جاودان اهوراي پاك باشيد.

    www.cinema-cinemast.blogfa.com

    amirreza_3385@yahoo.com

    تونی راکی مخوف
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 12:58
    5
    موافقم مخالفم
     

    مگه بازی رو ندیدی آقای قادری؟ وای چرا؟ از این لحظه میخوام یه چند خطی در مورد الکس بنویسم . امیدوارم که خوشت بیاد . سال 75 بود و تازه شبکه 3 توی شهر ما قابل دریافت شده بود. من کلای سوم ابتدایی بودم و از اون بچه هایی بودم که تا از مدرسه میرسیدم مشق هام رو مینوشتم و بعدش تو کوچه و تا آخر شب با بچه محل ها فوتبال بازی میکردم. یه روز بعد از ظهر نشسته بودم جلوی تلویزیون و داشتم شبکه سه نگاه میکردم . تازه سریال کمیسر و رکس تمام شده بود و میخواستن یه فوتبال بگذارن . زیرنویس اومد که یوونتوس - لاتزیو ...... بازی شروع شد و همون دقایق اول دوربین یه کلوز آپ از صورت الساندرو گرفت که داشت میخندید. خوب من از همون لحظه طرفدار این بازیکن و تیمی شدم که به بیانکونری معروف بود. الان که بیش از 11 سال از اون ماجرا میگذره و من همچنان بیانکونری هستم. من الکس رو بهترین بازیکن تاریخ فوتبال میدونم . بچه ها میگفتن که پله فلان کار کرده ، مارادونا فلان و ..... ولی برای من الکس یه چیز دیگس. مطمئنم اگر لئوناردو داوینچی زنده بود به جای لبخند ژوکوند بدون شک لبخند الکس رو میکشید که به نظرم برای ما یوونتوسی ها تمام دنیا یه طرفه و لبخند الکس هم یک طرف. زمانی که از فرم خودش خارج شده بود .بد بازی میکرد ، هزاران تهمت بهش زدن که این بازیکن تمام شده و .... من و بدون شک شما و تمام هواداران سینه چاک یووه همچنان عاشقانه دوستش داشتیم و منتظر اون لحظه ای که دوباره الکس رو رو فرم ببینیم و اون خنده های بی نظیر.... گذشت و رسید به نیمه نهایی جام جهانی 2006 و اون اور لب فوق العاده و اون ضربه ی بی نظیر و اون گل و اون خوشحالی بعد از گلش. یادمه نیمه شب بود ولی من اون لحظه چنان جیغی کشیدم ، چنان جیغی کشیدم که خدا می دونه انگار دیگه روی زمین نبودم و تا مدتها شاید تا یکی دو ماه پس از جام جهانی شنگول بودم. هیچوقت صدای عادل فردوسی پور رو یادم نمیره که با چنان هیجانی گفت : جیلاردینو به دل پیرو و توووووووووووووووووووی دروازه . توی دروازه ............... نمیدونم یکشنبه کجا بودین که بازی رو ندیدین ولی بگم که لحظلات نابی رو از دست دادین . لحظاتی که به عنوان یه یوونتوسی اشک شوق توی چشمام حلقه زد . آخه تمام دنیای فوتبال یک طرف و اون لبخند فوق العاده الکس پس از هر گلی که میزد یه طرف. البته سایت www.juventus.ir گلهای بازی رو برای دانلود گذاشته. مطمئنم اگه گلها رو ببینید با من هم عقیده خواهید شد که این بازیکن تمام نشدنی هست... خیلی پر گویی کردم و امیدوارم که سرتون رو درد نیاورده باشم ولی به عنوان یک بیانکونری متعصب حتما احساسات منو درک خواهید کرد. امیدوارم تونسته باشم قطره ای از احساساتم رو در مورد الکس و یووه بیان کنم . حتما در مورد ااکس هم یه روزنوشت بگذارین چون میدونم خیلی از بیانکونری ها عضو کافه شما هستند. در ضمن از این که منو رفیق خطاب کرده بودین احساس غرور میکنم . و در آخر به قول داریوش مهرجویی بزرگ : امیدوارم که همیشه بتازید ............ این پایان نیست .......

    امير: راست‌اش اين قدر درباره الكس نوشتم كه ديگه بعيده چيز تازه‌اي براش پيدا كنم. شب گل الكس به آلمان... خداااااااااااااااااااااا... ولي اين كه لبخند الكس رو گفتي و عشق به يوونتوس. يه چيزي تو مايه‌هاي صوفيا و بزيك و عاشق پرسپوليس شدن بود كه فعلا انگار جمله الگوي اين روزنوشت شده! 

    حمید دست قیچی
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 14:47
    1
    موافقم مخالفم
     

    سلام. قطبی خوبه. همه ی فیلمایی هم که گفتن خوبه. همه خوبن. منم خوبم . امیر قادری که خیلی خوبه. محفظه غواصی و پروانه هم خوبه.

    فواد
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 14:54
    10
    موافقم مخالفم
     

    سلام استاد.مطلب افشين قطبي رو كه خوندم ديگه برام مسجل شد كه ............ امير جان تو سال جديد چند تا چيز نوشتي و گفتي:1-هنر ناخودآگاه در پرونده لورل هاردي 2-گپ خودموني و تلفني در مورد چهل سالگي و نظريات نيچه و اينكه 5-6 سال ديگه چهل ساله ميشي 3-افشين قطبي و فرهنگي كه با خودش آورده و ما متهميم به حمايتش

    همه اينا نشون ميده كه خوشبختانه به اون حد وارستگي وپختگي كه ميخواستم رسيدي.خيلي خوشحالم.

    منتظر نظر شما درباره اين موضوع هستم

    سحر همائی
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 15:44
    29
    موافقم مخالفم
     

    یک بحثی درباره شاهکار بودن و نبودن و اینها شکل گرفته . فقط بگویم که انتخاب های من شاهکار نبودند . سوال این بود که بهترین فیلم 2007 را که دیدید بگویید . خلاصه اینکه سویینی تاد اگر چه بهترین فیلم سال است از نظر من ،ولی شاهکار نیست.

    سوفیا
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 15:53
    -9
    موافقم مخالفم
     

    برخوردم به این دیالوگ از گدار (فکر میکنم مال «از نفس افتاده»)

    - هدفت توی زندگی چیه؟

    - نامیرا شدن. و مردن.

    am
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 17:0
    -14
    موافقم مخالفم
     

    برای کسی که اهل فوتبال نیست و به انگیزه های ثانوی آن را دنبال می کند هزار و یک دلیل وجود دارد که افشین قطبی برایش جذاب باشد اما یکی از آنها برای من فارسی حرف زدن شیرین اوست بطوری که سعی می کنم هیچ کدام از گفتگوهایش را از دست ندهم(هرچند این محبوبیتی است که همة خارجی زبانان با فارسی حرف زدن در من ایجاد می کنند اما آنها هزار دلیل دیگر را ندارند!).البته اگرچه که قطبی هم دیگر حالا خیلی راه افتاده است بطوری که می تواند به این زبان شوخی کند و طنز بگوید و این هم از هوش او حکایت دارد. باری این وجه از محبوبیت او البته تناقضی را بوجود می آورد از یک طرف به دلیل شعور بسیارش این استحقاق را دارد که در یادگرفتن زبان مادری چنان پیشرفت کند که بتواند میراث ادب و فرهنگ سرزمینش را بخواند و بشناسد و آدم جامع الاطرافی شود (چیزی که در حوزة اهل ورزش حکم سیمرغ و کیمیا را دارد ) و از طرف دیگر معلوم است که پیشرفتش در یادگیری باعث می شود که این شیرین زبانی که جذابیتش را زیادتر کرده است از دست یدهد!

    امير: نكته‌اي بود براي خودش...

    مهـدی پورامیـن
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 17:5
    12
    موافقم مخالفم
     

    برای "کاوه اسماعیلی" :

    خیلی وقت هست با هم "بـازی" نکرده ایم پسر.... تحویـل نمی گیری ؟!..... "علایـق موسیقیـایِی" ما رو که نتونستی عوض کنی... ... ببینم در رد "علایق سینمایی" چه می کنی پســر ؟!

    گفته بودم سلیقه ام "پیـر مـردی" است ..... اینجا هم که ظاهرا "جایی برای پیر مرد ها نیست"! ..... ولی ما خودمون رو قاطی جـوونا بـُر زدیم بلکه نشاطی حاصل بشـه... روزنوشت قبل رو که با ما "بـازی" نکردی...

    حالا بیا این دفعه تو "حـاکـم" باش ببینـم چـه می کنی؟!..... ما که ادعایی نداریم... فقط برای رفـع "کـُـتــی" هم که شده ... یک کامنتـی میذاریم... به این دلـخوشـی که یک بارهم "آس ِ دل" دست ما بیـفتـه....

    آخ ! اگه بـدونـی این "آس ِ دل" چه می کنه با آدم ....

    سرپیکو
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 19:33
    -14
    موافقم مخالفم
     

    سلام امیر خان

    فیلم های خوب 2007

    1- الکساندرا

    2- زندگی دیگران

    3- در دره اله

    4- سیمپسون ها

    5- مزرعه چکاوک ها

    6- آپوکالیپتو

    7- بابل

    8- جایی برای پیرمردها نیست

    بهترین منتقد سینمای ایران: امیر قادری

    امید غیائی
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 21:19
    4
    موافقم مخالفم
     

    اینکه استقلالی باشی و دیروز وسط پارک دانشجو با خیل عظیم طرفداران تیم محبوبت "فقط" پنالتی ها را ببینی به نظرم بهترین اتفاق این چند وقته بود.بعد از کلاس و با کلی خستگی.

    حالا نظرم در مورد قطبی:دوستش دارم .""اما"" هنوز هم مربی خوب تیم حریف است.

    ----------------------------------------------------------

    بهترین فیلمهای 2007 بدون ترتیب:

    جونو-سیمپسونها-پارانوئید پارک-شبهای ذغال اخته ای من-درون طبیعت وحشی-پیمانهای شرقی(بدون حضور ملودرامش البته)-رتتوئی-و البته "مردی از لندن"-shoot'em up-.در دره الاه-

    ----------------------------------------------------------

    اگر یادمان امد باز هم بیایم بگیم یا فقط یه بار قبوله؟؟

    رضا
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 22:29
    22
    موافقم مخالفم
     

    به امید عزیزم : بگو که شوخی می کنی که فیلم shoot em up در میان فیلم های سال ات است .

    siavash
    چهارشنبه 4 ارديبهشت 1387 - 23:43
    -3
    موافقم مخالفم
     

    خب ،فکر کنم رکورد بیشترین کامنت هایی که در سطل آشغال ریختی همچنان متعللق به من است. دراین کافه یاد گرفتم کمتر حرف بزنم،بیشتر گوش کنم.ادعا آدم را حقیر میکند.

    سوفیا
    پنجشنبه 5 ارديبهشت 1387 - 0:9
    -3
    موافقم مخالفم
     

    «زندگی دیگران» را هم دوست داشتم که یادم رفت.

    سوفیا
    پنجشنبه 5 ارديبهشت 1387 - 0:52
    -1
    موافقم مخالفم
     

    به تونی راکی مخوف: آقا دمت گرم. لذت بردم

    مصطفی جوادی
    پنجشنبه 5 ارديبهشت 1387 - 1:4
    -16
    موافقم مخالفم
     
    کرم یک نظرخواهی چند وقت است که افتاده به جانم و ول نمی کند اما راستش نگران این بودم( و هستم) که به خاطر زیادی خاص بودنش نگیرد و پایه نباشید و اینها. اما خب بالاخره میگویم و تست میکنیم و امیدوارم که نگرانی هایم درست نبوده باشد. مدل موی خاویر باردم را در جایی برای مردان قدیم نیست ،دیدید؟ جرقه اش از اینجا آمد. از همین که ببینیم بهترین موهای تاریخ سینما در مورد شخصیت های مرد مال چه شخصیت هایی بوده اند! مویی که مهم باشد و جزو شخصیت. خیلی کار توپی است و حسابی میبردمان توی آرشیو ذهن. بکشید بیرون و ببینیم که چی توی ذهنتان است.شروع... راستی سوفیا، نگفتی gaffer محبوب ات کی بود!

    امیر: این هم از آن نظرخواهی های اشتها برانگیز است. الان کالین فارل میامی وایس، ( و سبیل اش ) و البته هزار نفر دیگر.
    امید غیائی
    پنجشنبه 5 ارديبهشت 1387 - 1:34
    26
    موافقم مخالفم
     

    وای بر من که "I'm not there" رو یادم رفت.

    اوف بر من....................................

    سوفیا میخواستم تازه بهت میل بزنم که گیرم اومده و دیدمش تا دلت رو بسوزونم که.اکّهی موقعیت سوزی شد........

    سیاوش آقارضی
    پنجشنبه 5 ارديبهشت 1387 - 1:36
    10
    موافقم مخالفم
     
    امروز حسابی دپرس کننده بود. خواهم گفت چرا. 1. فیلم جدید فرانک دارابونت یکی از بزرگترین ضد حالهاییه که ممکنه در زندگی بخوریم. نه اینکه فیلم بدی باشه، نه. ولی نامردی بود. آره... اگر بخوام در یک کلمه توصیفش کنم باید بگم این فیلم واقعا نامردی بود. اونهایی که دیدنش میدونند. بعضی کارگردانها حساب نمیکنن که ما بعد از تموم شدن اون فیلم هم قراره زندگی کنیم. باید خودتون ببینید. خلاصه اینکه بعد از همچین پایان وحشتناکی آدم به ریکاوری احتیاج داره. من هم اومدم تو اینترنت. و ضربه ی بعدی... 2. به محض ورود به دنیای مجازی خبر دار شدم که معلم شیمی دوم دبیرستانمون خودکشی کرده. تو آزمایشگاه شیمی دانشگاه با استاد دعواش شده. بعد، از لج استاد همونجا سیانور خورده. یخ زدم. دو تا نکته به ذهنم رسید. اول اینکه توی مغز اون آدم، که ما اصلا فکر میکردیم مغزی نداره، آدمی که همیشه سوژه خنده ی ما بود و یکی از مربع ترین آدمهایی که ممکنه تو زندگی باهاشون برخورد کنید چی گذشته که همچین کاری کرده. یادمه وقتی فهمیدم درو باریمور 11 سالگی خودکشی کرده کلی ازش خوشم اومد. دوم، به زندگی که پیش رو داشت کاری ندارم. اما 40 سال زندگی، خاطرات، گذشته و آدمهایی که میشناسه، انقدر بی ارزش بودند که احساس یک لحظه با این قدرت همشونو سوزوند و کرد زیر خاک؟. و البته به جشدشم فکر میکنم که کف آزمایشگاه افتاده و همه دارن با بهت بهش نگاه میکنن.... بعد از همه ی اینا یادم افتاد که دوم دبیرستان شیمی تجدید شده بودم. 3. بهترین فیلم، در واقع باحالترین فیلم سال به نظرم "جونو" بود. البته از"جایی برای پیرمردها..." هم نباید گذشت.

    امیر: بخش دوم مطلب سیاوش رو جدی بگیرین. یه بار دیگه، دو بار دیگه بخونین اش.
    خاطره آقائیان
    پنجشنبه 5 ارديبهشت 1387 - 1:55
    8
    موافقم مخالفم
     

    باید بگم منم مثل برخی از دوستان روزنوشتای فوتبالی رو زیاد دوست ندارم اما فیلما:

    No Country For Old Men

    Into The Wild

    Gone Baby gone

    My Blueberry Nights

    There Will Be Blood

    سیمسونها....

    به سوفیا:ای خواهر همینجام...به زودی زحمت بهت میدم آخه کارم راه افتاده...

    Armin Ebrahimi
    پنجشنبه 5 ارديبهشت 1387 - 3:41
    -14
    موافقم مخالفم
     

    برای «سوفیا»ی نازنینم:

    من دو سه هفته ای می شود که آخرین اسکناس هایم را خرج کرده اَم وَ در این مدت با فروختنِ وسایلم به سمسارهای پدرسوخته ی محترم امورات می گذرانم.اجاره ی خانه دو بٌرج عقب اٌفتاده وٌ قبض ها همه روی هم خوابیده اَند، وَ اگر می بینی که هر روز -یا روزی در میان- به کافه وٌ «امیر» سر می زنم از برکاتِ «اینترنتِ هوشمند» استٌ تلفن که مطمعنم در آخر پولش را از لنگم در می آورند.دوستانم نیز از صمیمیتِ بی حدٌ حدودشان وَ از آنجا که مرا می شناسندٌ می دانند همیشه یا دارم پول قرض می کنم یا دارم سرِ پس دادنش چانه می زنم هیچ جوابِ گوشی های شان را نمی دهند.از این بابت خیلی وقت است که فیلمی نخریده اَم وَ فیلمِ تازه ای ندیده اَم.البته در جریانِ کارهای تازه و بعضی از کارهای امروز هستم، وَ می دانم خیلی فیلم های خوب برای دیدن آمده.از آنجایی که می دانی یا نمی دانی در همین مدتِ بی کاری (اخراج شدم با اجازه ی شما) کاری برای انجام دادن نبود من مانده بودمٌ پنرجه وٌ صدای رعشه آورِ خِلطِ همسایه ی مان وَ یک کٌمٌد فیلم های هزار بار دیده شده.باز هم به همان دلیل از آن «I`m not there » که نمی دانم مالِ کٌدام آدم یا کٌدام کشوری است چیزی نمی دانم.اگر به اٌمیدی موهوم کاری پیدا شدٌ وضعم سامان گرفت دیگر همین دو سه کامنتی را هم که گاهی می فرستم قطع می کنم تا شما بتوانید با خیالِ راحت خاطره نویسی بفرماییدٌ راجع به کتاب ها وٌ فیلم های دیده وٌ خوانده وٌ ندیده وٌ نخوانده نظر بدهید.ممنونٌ سپاسگٌذار.

    آرمین ابراهیمی

    مصطفي انصافي
    پنجشنبه 5 ارديبهشت 1387 - 14:0
    7
    موافقم مخالفم
     

    1- در ميان انتخاب هاي اميد shoot'em up شاهكاره! اميد جان با اجازه من به اين فيلم "كلايو اون"اش و "مونيكا بلوچي"اش تمشك و زرشك زرين رو همزمان اهدا كنم.

    2- خدا به افشين قطبي رحم كند. مي ترسم همان بلايي را سرش بياوريم كه سر امثال او در آورديم. همان هايي كه بزرگشان كرديم و برديمشان بالا و پرتشان كرديم پايين. كلي از اين آدم ها داشته ايم: دايي... پروين... كيميايي. مگر جامعه شناسي نخبه كشي را نمي شناسيد.

    3- حنانه سلطاني: خوشحالم كه حالا ديگر اينجا نيازي به اثبات خودم ندارم. امير قادري عزيز هم مي داند. ما قبلا خودمان را اثبات كرده ايم... با حضورمان.هميشه براي اينجا احترام زيادي قائل بوده ام. هميشه نسبت به اينجا حس مسئوليت داشته ام. هيچ وقت نخواسته ام موج منفي بفرستم. چون اينجا آدم هايي پيدا كردم كه حالا نمي تونم از زندگيم بيرونشون كنم. تو اولين كسي بودي كه نسبت به نوشته من اعتراض كردي. گفتي نبايد مقابله به مثل مي كردي. اما به نظرم گه گاه بايد موچ منفي را با موج منفي جواب داد. تو كه برق خوانده اي. موج هاي ويرانگر را مي شناسي.

    صادق
    پنجشنبه 5 ارديبهشت 1387 - 15:4
    -12
    موافقم مخالفم
     
    1_ کله این روز نوشت یه طرف و حرف امیر درباره جلالی و لحظه سقوط فیروز کریمی یه طرف. 2_ کلا جد اندر جد تو خانواده ما همه به طرزه فجیعی( یعنی فجیع ها) استقلالی بودن.نتیجه این شد که الان من به همون طرز پرسپولیسیم.ولی اولین دفعه ای که یادم میاد از اون به بعدش پرسپولیسی شدم فکر کنم ماله سال 73 میشه.اون موقع پرسپولیس هیچ باختی نداشت.افتاد با ملوان,یک هیچ باخت.تو حیاط بودیم و بابام میخواست بره بیرون.دقیقا نمی دونم چی شد همون طور که داشت سوار موتور میشد گفت پرسپولیس باخت.لبخنده رو صورتش یه جوری بود.خوشم نیومد.هفته بعدش پرسپولیس 2 هیچ کشاورز رو برد. 3_ قطبی خیلی ادمه خوبیه.با فرهنگ,جنتلمن(این اقاییش مثلا وقتی کنار یکی مثه ضیایی می ایستاد وحشتناک میپاشید اینور اونور) و هزار تا صفت خوبه دیگه ولی هر ادمه خوبی الزاما مربیه خوبی هم نیست.من یکی که امیدی به قهرمانی پرسپولیس ندارم.مگر اون که تریپ جمله ها فلسفی که خوندیم یا فیلمایی که دیدیم برداریم و ادمه خوش قلبو و با ایمان و اینجور چیزا که اخرش به چیزی که بهش ایمان داره,با با تحمل سختی ها میرسه,ولی حیف که این دنیا یه کم واقعی تره 4_ قهرمانم نشد نشد فقط امروز این قلعه نویی رو ببره.جان هر کی دوست داره.یعنی من طاقت باخت به هر کی رو داشته باشم طاقت باخت به اینو ندارم 5_ زودیاک,مایکل کلایتن,پیرمردا وطن ندارن,پارونوید پارک,در طبیعت وحشی,سیمپسونا,تیکه لپ دنسو تصادفه ضد مرگ,3:10 به یوما و با حضور افتخاری جان سخت 4 به خاطره فازی که یه روزی ساعت 5 صبح داد 6_دیروز برا اولین بار بعد از میامی وایس یه بار دیگه هیتو دیدم.به طرزه وحشتناکی از هر نظر شبیه میامی وایس بود.حتی سبیل و موها پیتر ویت سفید شده سبیل و موها کالین فارل بود

    امیر: "...کلا جد اندر جد تو خانواده ما همه به طرزه فجیعی( یعنی فجیع ها) استقلالی بودن.نتیجه این شد که الان من به همون طرز پرسپولیسیم..."
    مانا
    پنجشنبه 5 ارديبهشت 1387 - 18:39
    4
    موافقم مخالفم
     
    1.سوئيني تاد:با سخاوت و كمال ميل به فيلم لقب شاهكار مي دم.بارها گفته ام كه موزيكال ژانر محبوبمه ،عاشق جاني دپ و تيم برتون هم كه هستم ،نمايشنامه ي سوئيني تاد:آرايشگر خبيث خيابان فلينت هم دوست دارم.همه ي اينها+اقتباس درخشان برتون از نمايشنامه،بازي عالي دپ (كه اگر دست من بود اسكار را به او مي دادم و كاري نداشتم كه دي لوييس(كه اونم دوست دارم)بهتر بوده يا نه!)+بازي خوب بونهم كارتر+موسيقي و ترانه هاي جذاب و در مواردي فوق العاده+طراحي صحنه ي عالي دانته فرتي+تماشاي فيم بعد از ديدن صد باره ي ادوارد دست قيچي....2.ترور جسي جيمز بدست رابرت فورد ياغي:آماده شده بودم يك وسترن با ملزومات ‍ژانر ببينم اما نتيجه يك اثر حماسي شاعرانه بود؛ قاب بندي هاي زيبا+ريتمي كندودلنشين+موسيقي عالي+بازي هاي فوق العاده ي براد پيت و كيسي افلك و...حضور سام شپارد.يكهو به خود مي آييد و مي بينيد در جهان شاعرانه ي جسي جيمز غرق شديد.3.جايي براي پيرمردها نيست:بازي محشر از هنرپيشه ي بسيار محبوبم خاوير باردم+چهره ي دوست داشتني جاش برولين+سكوتهاي بي نظير عميق و رعب آور+صحنه ي فوق العاده ي آواز خواندن گروه مكزيكي براي برولين خسته و زخمي و مبهوت(ياد كندو افتادم!)+برادران كوئن....4.بادبادك باز:يك اقتباس نسبتاً خوب از يك رمان خوب+بازي فوق العاده ي همايون ارشادي خصوصاً در نيمه ي دوم فيلم+شخصيت حسن و بازي خوب بازيگرش+موسيقي ايگلسياس و ترانه ي زيباي احسان امين+نمايش تصويري تازه و جذاب از افغانستان +صحنه ي تماشاي فيلم هفت دلاور در سينما .....5.قول هاي شرقي:بازي عالي ويگو مورتنسون+سكانس درخشان حمام تركي(يك سكانس كراننبرگي ناب)+موسيقي هاوارد شور+فيلمبرداري و طراحي صحنه ي حرفه اي....6و7.خانواده ي سيمپسون ها و راتاتويي داليلشو بايد بگم؟!....8.تاوان:موسيقي عالي ماريانلي+بازي خوب مك اوي و بازيگر نقش براوني در جواني+حضور تاثير گذار ونسا ردگريو با ديالوگهاي تكان دهنده+تم فيلم.....9.جونو:ديالوگهاي محشر ديابلو كدي كه يه جورايي ميشه جانشين نيل سايمن محسوبش كرد!+بازي عالي الن پيج و شخصيت حسرت برانگيزش+ساندترك هاي عالي +سرخوشي مستتر در نگاه جيسن راتمن جوان كارگردان فيلم.....10....و حضور جرج كلوني در مايك كايتون؛كل ترانه هاي طلسم شده و بازي ايمي آدامز؛فيلمبرداري چهار ماه و سه هفته و دو روز؛ترانه ي پاياني يك قلب مقتدر؛كارگرداني قفس غواصي و پروانه؛بازي كريستين بيل و راسل كرو و موسيقي عالي 3:10 به يوما،بازي دنزل واشنگتن در د‍ژاوو+جلوه هاي وي‍ژه ترنسفورمرز+زندگي ديگران. . پ.ن:يك دو جين فيلم هم نديدم ! . پ.ن:دو تا فيلم بودن كه با كي تاخير!در سال 2007 ديدم و لذت بردم.تقريباً مشهور و گشت و گذار با مارتين اسكورسيزي در سينماي آمريكا. . پ.ن:با صوفيا درباره ي قضيه ي خليج فارس كاماً موافقم.هيچ چيز مهمتر از اين نيست.

    امیر: این احسان امین همون ترانه محشر "دختر دریا" یا همچین چیزی رو خونده؟ من که فیلم رو ندیدم. مستند اسکورسیزی که شاهکاره، ولی تقریبا مشهور رو دو سه بار دیگه ببین. بعد یه بار دیدن آدم فکر می کنه فهمیددش ولی.... حرف زدن درباره "جونو" رو هم باید همین روزا شروع کنم. به نظرم وقت اش رسیده.
    م ن گ
    پنجشنبه 5 ارديبهشت 1387 - 19:11
    6
    موافقم مخالفم
     

    انتخاب من برای امسال !

    انتخاب من برای سال ها ، برای چندین سال ، برای خیلی وقت پیش از این و بعد از این .........."there will be blood" ......

    انتخاب من دو مالف این معجزه ، دنیل دی لوئیس و پل تامس اندرسون هستند.... دوتا کمالگرای نابغه ...

    معتقدم امسال "no country for old men" عالی بود همراه خاویر باردم .

    ولی "there will be blood" فراتر از اینهاست ، فراتر از این مزخرفات ، یه وحی الهیه ..... و دنیل دی لوئیس همون وحی سومی هست که میگه ...

    این یه معجزه است ...

    Z-is-dead
    پنجشنبه 5 ارديبهشت 1387 - 21:55
    -9
    موافقم مخالفم
     
    آقای قادری،با سلام،این مقاله رادر پاسخ به موضوع مطرح شده در پیوند زیر نوشته ام.امید که پاسخ مناسبی از سوی شما دریافت کنم. http://www.cinemaema.com/NewsArticle3896.html ((سينماي ما - امير قادري: اين آقايي كه درخواست دستمزد بالايي براي بازي در يك فيلم كرده و استادان قديمي و هنرمندان تازه از راه رسيده را آشفته كرده، ظاهرا محمدرضا گلزار است. او براي بازي در فيلم جديدش هفتاد ميليون تومان دستمزد خواسته و همين باعث بروز واكنش‌ها و حرف و حديث‌هايي در فضاي صنفي و حتي عمومي سينماي ايران شده است. داود رشيدي هم به عنوان يك هنرمند پيشكسوت، اظهار نظر كرده و گفته چنين كاري، اگر واقعا اتفاق افتاده باشد، غلط است و كسي كه چنين كاري كرده، خيلي دور برداشته است. كاري به محمدرضا گلزار ندارم. فقط نمي‌دانم چنين پيشنهادي از طرف او يا هر بازيگر ديگري به يك تهيه كننده، چه اشكالي مي‌تواند داشته باشد. او به عنوان يك ستاره، بازاري دارد و گيشه‌اي، و به پشتوانه‌ مردمي كه براي ديدن‌اش بليت مي‌خرند، قدرت و نفوذي يافته است و حالا دارد از اين قدرت استفاده مي‌كند. اين پيشنهاد در شرايطي ضايع و اغراق‌آميز مي‌بود كه چنين اتفاقي از طريق مسيرها و كانال‌هاي ديگري مي‌افتاد. مثلا اين كه ستاره مورد نظر، قدرت و قوت‌اش را از رانت‌هاي غير قانوني مي‌گرفت؛ از امتيازهايي، فراتر از نظر و خواست تماشاگران‌اش. اما او فعلا دارد از قدرتي كه تماشاگر و مخاطب به او داده استفاده مي‌كند و مي‌داند كه حضور او، چه درامدي براي تهيه‌كنندگان خواهد ساخت. حتي اگر او بخواهد هنرپيشه نقش مقابل‌اش را انتخاب كند، يا حتي كارگردان‌ فيلم‌اش را، باز مجاز است. حداكثر اين كه به نظر تهيه كننده، او اين قدر نمي‌ارزد، پس باهاش قرارداد نمي‌بندد. اما اگر مي‌تواند پولي برگرداند، چرا خودش در آن شريك نباشد؟ اين طبقه‌بندي در ميزان دستمزد بازيگرها و بخش بخش كردن‌شان، يعني چي؟ اصلا نمي‌فهمم. هر كسي هر قدر مي‌ارزد، بازار هم همان قدر براي او ارزش قائل مي‌شود. اين كه بخواهيم مكانيزم ديگري به كل ماجرا تحميل كنيم، از اهرم‌هاي قدرتي خارج از رابطه گيشه و بازيگر استفاده كنيم، همه چيز را غير واقعي مي‌كند. بعد اوضاع به هم مي‌ريزد. جعلي و دروغكي از آب درمي‌آيد.)) ************************ !!!بله!بله!(به سیاق مظفرالدین شاه با بازی علی نصیریان و صدای بسیار دوست داشتنی استاد ناصر طهماسب در فیلم کمال الملک اثر مرحوم علی حاتمی ادا کنید و سپس بخوانید)لطفا"، البته! دنیای سینما خوش قیافه بسیار داشته است و دارد و دیده است و میبیند و خواهد دید!،ولی موضع شما در قبال با عرایض آقای داوود رشیدی با چنین دفاعی در کدامین سمت و سو جرکت میکند؟! آیا کماکان با در نظر گرفتن نام محمد رضا گلزار و اینبار با دفاع از درخواستش و ضدیت با داوود رشیدی قصد در پر بییننده کردن سایت سینمای ما دارید؟! اگر اینطور نیست!پس اتخاذ چنین دیدگاهی از سوی شما از کدام قسمت خلفی غشای خاکستری مغز شما به ثمر نشسته است؟! ((اما او فعلا دارد از قدرتي كه تماشاگر و مخاطب به او داده استفاده مي‌كند و مي‌داند كه حضور او، چه درامدي براي تهيه‌كنندگان خواهد ساخت. حتي اگر او بخواهد هنرپيشه نقش مقابل‌اش را انتخاب كند، يا حتي كارگردان‌ فيلم‌اش را، باز مجاز است.))!!! آقای قادری عزیز!صاحب آن کافه ی معروف دوست داشتنی! همانطور که میدانی اگر چنین ادعایی همانطور که آقای رشیدی گفته است((چنين كاري، اگر واقعا اتفاق افتاده باشد، غلط است و كسي كه چنين كاري كرده، خيلي دور برداشته است))به سرانجام برسد!تکلیف ما بقی بازیگران و دست اندرکاران پولساز سینمای ایران(خسرو شکیبایی،نیکی کریمی،مرحومه!!! هدیه تهرانی،ایرج طهماسب،مهران مدیری،امین حیایی،مهناز افشار،بهرام رادان،باران کوثری،گلشیفته فراهانی و ...)چه خواهد شد؟! اگر این ماجرا همانطور که پیشنهاد کرده ای به حصول ثمر بیانجامد و تمامی بازیگران ذکر شده و ذکر نشده بنا به همین سیاق دستمزد خود را بالا ببرند آیا هیچ به صرافت این فکر افتاده ای که مثلا اگر قرار باشد فیلمی با حضور خسرو شکیبایی،نیکی کریمی،مهناز افشار و مثلا همین محمد رضای گلزار تماشاگر آور_{{این نامها را ادامه نمیدهم و تصور حضور بیشتر بازیگران پولساز را در یک فیلم به عهده ی همان قسمت خلفی غشای... میگذارم}}_ساخته شود آیا هزینه ی این فیلم سر به کجا حواهد کشید؟!آ اکر این ماجرا اپیدمی شده و به سایر دست اندر کاران این حرفه،اعم از فیلمبردارن ،نویسندگان،صدا برداران،کارگردانها،آهنکسازها،طراح صحنه ها،گریمور ها(که الحق سهم بزرگی در به...بگذریم)!سرایت کند چه اتفاقی خواهد افتاد؟! ممکن است این تصور به ذهن بعضی به فکر و سپس به تئوری تبدیل شود که خوب(مثلا" چه اشکالی دارد که دستمزد تمامی عوامل پولساز این سینما بالاتر برود،مگر زحمتی که به خاطر ساختن یک فیلم پرفروش متحمل میشوند کم است؟! و یا چه اشکالی دارد که دستمزد تمامی عوامل هنری این سرزمین بیشتر بشود که چنین!روزگار میگذرانند؟!) و یا((اما اگر مي‌تواند پولي برگرداند، چرا خودش در آن شريك نباشد؟ اين طبقه‌بندي در ميزان دستمزد بازيگرها و بخش بخش كردن‌شان، يعني چي؟ اصلا نمي‌فهمم. هر كسي هر قدر مي‌ارزد، بازار هم همان قدر براي او ارزش قائل مي‌شود))به این نظریه ها تبدیل بشود.خب!ما که بخیل نیستیم دوست عزیز! فقط چند سوال خواه ناخواه پیش می آید که مطرح میکنم و قضاوت و پاسخش را به عهده ی همان قشر خلفی غشای... میسپرم و در انتظار شنیدنش بیصبرانه خودم را در گل(با کسره ی روی گ)میپلکانم! 1) با تصور محقق شدن درخواست آن بازیگر محترم و همچنین پیشنهاد شما و فرضیات محتمل اینجانب به نظر شما هزینه ی تولید یک فیلم سینمایی در این سرزمین حدودا" به چه میزان خواهد بود؟ 2)ظرفیت تماشاگران سینما برای استقبال از یک فیلم پر فروش و احتمالا" میزان سقف حداکثر فروش یک فیلم پرفروش در این سرزمین حدودا" به چه رقمی میرسد؟ 3) در صورت محقق شدن پیشنهاد مطرح شده و تایید شده از سوی شما و امکان به ثمر رسیدن فرضیات محتمل اینجانب تعیین قیمت بلیط سینما را به چه مبلغی پیشنهاد میکنید؟ 4)میزان درآمد مردم...همش که قرار نیست من بپرسم!مقداری!خودتان نیز فکر کنید! موفق باشید.

    امیر: راه حل اش ساده است دوست من. قیمت اگر بالا باشد، اگر بازیگران و باقی عوامل دست اندرکار نیرزند و تخمین اشتباه بزنند، تهیه کننده نمی پردازد، پس کوتاه می آیند یا بی کار می مانند.
    siavash
    پنجشنبه 5 ارديبهشت 1387 - 22:32
    0
    موافقم مخالفم
     

    بنیسیو دل تورو ،بازیش در {چیزهایی که در آتش از دست دادیم} نادیده گرفته شد.

    کشور،برای پیرمردها نیست.

    قفس غواصی و پروانه.

    مطلب "سیاوش آقا رضی" تکان دهنده بود.

    کاوه اسماعیلی
    پنجشنبه 5 ارديبهشت 1387 - 22:49
    -3
    موافقم مخالفم
     
    1.این بهترین نظرسنجی است که مدتهاست انتظارش را میکشیدم.آل پاچینو در insider بلاشک....خیلی با دیگر فیلمهایش فرق نمیکند اما اینجا دلبری میکند بخصوص صحنه پایانییش وقتی لبه های کتش پرواز میکند و دست در موهایش میکند(صحنه ساحل را هم که هزار بار گفته ام.) و البته مدل موی تیم برتون ...وکمی صبر کنید.باقی را برایتان لیست میکنم. 2.کامنتمان در روزنوشت قبلی را درباره افاضات شادمهر راستین را کسی جدی نگرفت؟حالا سوالم را جور دیگری را مطرح میکنم؟آیا در به همین سادگی درام واقعا حذف شده(به ویژه بعد از حضور شوهر)؟ و اینکه این ادعا شدنی هست؟یعنی حذف درام....؟ 3.و اما مهدی عزیز.....ببین مهدی.از کامنتی که درباره نویسندگان سینمایی محبوبت آوردی ........اوم...اصلا بذار از جای دیگری شروع کنم.از سوال کلیدی امیر قادری از حاتمی کیا که چقدر خود سینما برایت مهم است و چقدر حرفی که میخواهی بقزنی؟نامهایی که بردی احتمالا برایت قابل احترامند اما اینکه ویژگی آنها را که برایت مقبولشان کرده اینکه فراتر از هنر و سینما مینویسند ذکر کردی....اینکه از هنرو البته سینما چه چیزی فراتر است؟و اینکه برای تو ذات سینما چقدر مهم است؟و اصلا برایت خود سینمای ناب ، "هدف" هست؟آیا سینما برای تو هم یک ابزار است؟بگذار از نمونه های وطنی بالاتر برویم.آدمی داریم به نام کوبریک که احتمالا دست نیافتنی هم هست و البته سینما برایش یک ابزار است(چیزی شبیه همان استخوان معروف)..برای زدن حرفهای مهم فلسفی و اجتماعی و....(که اتفاقا به خلاقانه ترین شکل ممکن هم ازش استفاده کرده).. آدمهای دیگری داریم مثل تارانتینو که همه چیز را به عنوان ابزار دستشان میگیرند تا اتفاقا به سینما برسند.یعنی غایتشان همین سینما است....این اتفاقا یکی از همان چیزهاییست که اتفاقا شاید اگر خواستم روزی از ناصر تقوایی بنویسم خواهم نوشت که چطور تصاویر ناب ناخدا خورشید جایشان را به مضحکه انتلکتوئلی کاغذ بیخط داده اند.داداش.نوبت توئه آس دلتو بنداز پایین..10 لو خوشکله که دست منه. 4.آقا امروز هم که نبردیم......این هم از مضرات دعای پرسپولیسیها به جان ملوان.یک چیز دیگر امیر.. کلی خودمان را جر میدهیم تا این پاراگرافها را به جا تنظیم کنیم .تو را به جان سبیل خودم و کالین فارل این متن ما را با هم نذار تو کاسه .خودمان هم بعد حالمان بد میشود دوباره بخوانیم. 5.همه فیلمهای انتخابی بچه ها را دیدم.یکی دو تاشان را که خیلی دوست داشتم.مثل پارانوید پارک و جونو و سیمسون ها و...اما انتخاب ما همان است.زودیاک-جایی برای پیرمردها نیست-قتل جسی جیمز به دست رابرت فورد ترسو

    سلام: من متن ها را دست نمی زنم کاوه جان. خودش این طوری می آید توی صفحه. بیش تر اینتر بزن ببینیم چی می شود. جواب ات را هم فقط به خاطر موی پاچینو توی insider و سبیل کالین فارل میامی وایس دادم، والا خودت می دانی که از این جور جواب ها پس نمی دهیم رفیق!
    سحر همائی
    پنجشنبه 5 ارديبهشت 1387 - 23:12
    10
    موافقم مخالفم
     

    لعنت بهت مصطفی ! چرا فقط مردها ؟ اشکالی ندارد ولی فکرش را بکن که فقط آدری چند تا مدل شاهکار دارد ... به هر حال اولین انتخاب بدون شک ادوارد دست قیچی است . اصولا جانی دپ در فیلم های تیم برتون مدلهای موی فوق العاده ای دارد . همین چارلی و کارخانه شکلات سازی را ببین . ایول ! فعلا ادوارد دست قیچی را داشته باش تا بروم توی آرشیو سرچ کنم .

    محسن رزم گر
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 0:1
    9
    موافقم مخالفم
     

    در رابطه با نظرسنجي مصطفي جوادي: مدل موي دنيرو در "راننده تاكسي"

    فرزاد
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 0:32
    27
    موافقم مخالفم
     

    آقای انصافی عزیز از شما بسیار سپاسگزارم.

    موج ویرانگر، یکی از بهترین تعریف هایی بود که در زندگیم شنیدم. واقعا ممنونم. جدی میگم.

    فرزاد
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 0:33
    -7
    موافقم مخالفم
     

    وقتی کامنت اول شما رو خوندم بی اختیار یاد بری لیندون افتادم که چطورطی یک فوران ناگهانی خشم، خودش رو مفتضح کرد و هویت و شعور و سطح فکر و خیلی چیزهای دیگه رو ناخواسته نشان داد.


    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 0:34
    -10
    موافقم مخالفم
     
    بیشتر مواظب خودتون باشید.(اشتباه نمی کنم؟ این فیلم رو چند سال پیش دیدم.)

    امیر: چه فیلمی؟ کنجکاو شدم.
    فرزاد
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 0:35
    -3
    موافقم مخالفم
     

    اون مکتب مورد اشاره ی شما رو برحسب اتفاق، من خوب می شناسم. بعضی وقتها که استاد قادری و دار و دسته اش از فیلم یا فیلم سازی خوششون نمیاد بر طبق آموزه های همین مکتب با اون روبرو میشن.

    فرزاد
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 0:35
    -15
    موافقم مخالفم
     

    در ضمن از اینکه به من اجازه دادید اینجا بمانم قلبا تشکر می کنم. واقعا به اجازه ی شما نیاز داشتم.

    هر چند حس خوبی نیست اینکه آدم بد داستان، بین جمع آدم خوبها باشم.

    به رضا: حدس میزنم حالا دیگه خیلی از من متنفری. حق داری.

    فرزاد
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 0:36
    1
    موافقم مخالفم
     

    به بقیه خواننده های احتمالی این کامنت: از شما عذر میخوام. میدونم نوشتن این چیزها اشتباه بود .

    این آخرین کامنت من در اینجاست. به خاطر اوضاعی که پیش اومد جدا از همگی معذرت میخوام.

    خوش باشید.

    حنانه سلطانی
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 0:53
    18
    موافقم مخالفم
     
    جواب نظرسنجی بهترین موهای مردان تاریخ سینما: جز جانی دپ کس دیگری را نمی توانم تصور کنم. از هر طرف که فکر می کنم باز به جانی دپ می رسم. بخصوص تیم برتن هایش، ادوارد دست قیچی، چارلی و کارخانه شکلات سازی، .... و در سینمای ایران هم چیزی که حالا به ذهنم می رسد موهای منصور «نفس عمیق» است. آمدم این کامنت را بفرستم و چشمم افتاد به جواب سحر که کپی مال من است! همان قضیه خرید از یک فروشگاه است دیگر.

    امیر: راس می گی، مدل موی منصور...
    مصطفی جوادی
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 0:54
    -19
    موافقم مخالفم
     

    خب رفقا. انتخاب های خودم اینها هستند. چون قبل از شماها وقت فکر کردن به اش را داشتم ، طبعا بیشتر هم هستند.(میخواستم بعضی از اینها که کمی غریبه تر هستند را بی خیال شوم ، اما خب آن وقت نظرات واقعی من نبودند. مثل همیشه تحمل می کنید!)

    1-موهای کابوهای لنینگراد در "کابوهای لنینگردا به آمریکا می روند(آکی کوریسماکی) 2-جرج کلونی در "ای برادر کجایی؟"3- موهای پیتر در "پسری با موهای سبز" (ژوزف لوزی) 4-جانی دپ در "مرد مرده" 5- وینسنت پرایس در "دکتر فایبز کریه" (رابرت فاوست) 6-موهای هیولای چوبی در "سفر طلایی سندباد"(گوردن هسلر) 7-جانی دپ در "ادوارد دست قیچی" 8-آرنولد در "کونان ویرانگر"(ریچارد فلشر)9- وارن بیتی در "مک کیب و خانم میلر"10-میکی رورک در "ماهی مهاجم"(کوپولا) 11- لون چینی در "کسی که چک می خورد"(ویکتور شوستروم) 12- موهای "مرد" در "تتسوئو: مرد آهنین"(شینیا تسوکاموتو) 13 -میکی رورک در "مشتری دائم میکده ها"(باربت شرودر)14- بوریس کارلف در "فرانکنشتاین "(جیمز ویل) 15-داستین هافمن در "همه ی مردان رئییس جمهور" 16-گری اولدمن در "دراکولای برام استوکر" 17-کلا سبیل گروچو مارکس18 - سبیل کالین فارل در "میامی وایس"19 -ریش روی شایدر در "all that jazz" (باب فاسی) 20- سبیل کریستوفر لی در "خون فومانچو"(خسوس فرانکو)

    وای که این اخوان لومیر توی این جعبه تاریک، با ما چه ها که نکردند...

    سوفیا
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 1:2
    10
    موافقم مخالفم
     
    راستی «شبان نیک» (دونیرو) را مال پارسال حساب کردم وگرنه در صدر فهرست بود.

    امیر: هنوز نفهمیدم همچین فیلم خو و مهمی چرا این قدر مهجور موند؟
    سوفیا
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 1:6
    2
    موافقم مخالفم
     
    به آرمین ابراهیمی: دوست عزیز ببخشید نمی‌خواستم ناراحتتون کنم. فقط چون دربارهء بعضی از فیلمهایی که دوست دارم طوری نوشته بودید که به نظرم زیاد منطقی و قشنگ نبود این رو گفتم. درضمن امیدوارم که مشکلاتتون هرچه زودتر حل بشه.

    امیر: باریک ا... سوفیا.
    سوفیا
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 1:20
    9
    موافقم مخالفم
     

    به آرمین ابراهیمی: عذر می‌خواهم اگر لحنم بی‌ادبانه بود. به هرحال آدم گاهی ممکن است عصبی شود. شرمنده.

    سوفیا
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 1:25
    23
    موافقم مخالفم
     

    gaffer چیه؟

    وحید
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 2:27
    -1
    موافقم مخالفم
     

    برای نظرسنجی مصطفی:

    مدل موهایی که الان به ذهنم می رسد:ساموئل ال جکسن در پالپ فیکشن - آل پاچینو در سرپیکو - اودیسو در همکلاس قدیمی - کیت وینسلت در درخشش ابدی یک ذهن بی آلایش

    یک سیبیل شاهکار هم هست که مال رابرت ردفورد عزیز در بوچ کسیدی و ساندانس کید هست (قابل توجه امیر!)

    Armin Ebrahimi
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 4:24
    1
    موافقم مخالفم
     

    «فرزاد» جان تازه می خواستم بگم که در موردِ شیوه ی برخوردِ مَردٌمِ آب کشیده ی این شهرٌ این کافه با خودم دارم باهات هم ذات پنداری می کنم که گذاشتی رفتی.حالا که رفتی می بینم برای بنده وٌ شما اینجا جای زیادی نیست.همه جا همین وضعیته.به هر حال.این هم آخرین کامنتِ منه.تو که رفتی، منم برم بهتره.کسی را اینجا ندارم تا خٌداحافظی کنم...پس فرزاد خان، خٌداحافظ...

    آرمین ابراهیمی ورکیانی

    Armin Ebrahimi
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 4:54
    -49
    موافقم مخالفم
     

    وداعِ آخرم با تو، وداعم با نفس هامه / ببین نزدیکه ویرون شَم، شریکم دستِ تنهامه (یغما) /

    «فرزاد» جان تازه می خواستم در موردِ شیوه ی برخوردِ مَردٌمانِ عٌقده ایِ این کافه با خودم باهات هم ذات پنداری کنمٌ یه نامه برات نوشته بودمٌ این حرف ها، که گٌذاشتی رفتی.دیدم که اِی بابا، جایی که برای آدم وَ نظراتش احترامٌ طرفداری نیست چرا بی خود باید خودمونٌ خسته کنیم.خٌب عزیزم کسی نمی پسنده.به ما می گن «لات» می گن «چاله میدونی» ...چه می دونم.بعد ما باید ورداریم واسه همینا بنویسیمٌ میونِ این خاطره نویسای بی ظرفیتِ 67 به بالا یه گوشه ای برای خودمون کٌهه بزنیم.تو که رفتی دیدم من هم برم بهتره.بیا بذاریم این زنا سبزی شونٌ پاک کٌننٌ درباره ی دو قلو زاییدن یا یه قلو زاییدنِ زنِ همسایه با هم بحثٌ تبادل نظرٌ نظرخواهی کنن.خوش به حالشون که تو این مرگِ مسلم ارتباطٌ آدم خوب بلدن چه طور آدما رٌ از خودشون برونن، نه این که به خودشون جذب کنن.کسی رٌ اینجا ندارم باهاش خٌداحافظی کنم...پس، فقط با تو خٌداحافظ فرزاد...

    ما نیز رفتیم.

    آرمین ابراهیمی

    امین
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 5:0
    3
    موافقم مخالفم
     

    من گفتم که استقلالیم و عاشق پرسپلیس قطبی شدم. بعد یک دوستمون گفت که ویروس(هر چی اسمشو می خواید بزارید) روشنفکری به فوتبالم سرایت کرده. کامنتشو الان خوندم بعد همین طور اومدم پایین دیدم تنها نیستم. حالا تصمیم گرفتم چیزی نگم، فقط ،روشنفکری دوستمون مثل روشنفکری وودی آلن(چون که )بعله. بعد چند پیشنهاد دارم(فکر کنم کوجکتر از اونم) از این به بعد میگیم سال نوشت نیما حسنی نسب یا مهدی عزیزی یا وحید قادری.2- ما که سال دیگه آسیایم .3-یک بازی با همه بچه کافه برید استادیوم (مخصوصا امیر قادری که هفته نوشت اش قرمزی ) تا این همه انرژی اونجا پرت و پلا بشه تا بتونید دیگه قهرمان بشید. ولی قهرمانید.

    مریم .م
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 10:38
    18
    موافقم مخالفم
     

    سلام اميدوارم حال همه خوب باشه

    زیاد شده ولی دیر به دیر که میام اینحوری میشه

    اين روزا که فيلم My blueberry nightsديدم نمي دونم چرا درگيرم کرده به نظرم فيلم جالبي بود بعد از ديدنش فکر مي کني من چي ؟ من ميخوام چیکار کنم با این همه ادمای متفاوت دورو برم و اين جاست که تصميمتو ميگيري

    واين چند روزه خيلي هم با اهنگ محسن چاووشي که شعر زيباي حميد مصدق را خونده حال مي کنم و حالا که دارم توجه ميکنم چيز هاي جالب داره بعد از عيد اتفاق مي افته

    هميشه از نقاشي هاي ونگگ خوشم ميومد مخصوصا نوع نقاشي و رنگ هاش وقتي که سينما اقتباس شور زندگي رو داد انقدر حال کردم

    يه خوشحالي عجيب دارم اونم از اينه که کم کم مدرسه تمومه(البته تا دو ماه ديگه) و(چشم شيطان کور و گوش شيطان کر ) من زود به زود ميتونم اينجا بيام

    به اقاي سياوش پاکدامن اتفاقا همين شنبه دايره زنگي رو رفتم وقتي فيلم شروع شد شک نداشتم که بايد يه فيلم خوي ببينم چون فيلمنامشو اصغر فرهادي نوشته

    فيلم جالبي بود

    يه نکته ي جالب اين بود که به مسائل خيلي جالب پرداخته بود ولي ميشه يکي کمکم کنه اخرش باران کوثري رو گرفتن ؟ يعني از کجا دقيق فهميدن توي اون اتوبوس من متوجه نشدم

    افشين قطبي=امپراطور

    فيلم هاي 2007:سوني تاد وجايي براي پير مرد ها نيست و سه و ده دقيقه به يوما

    امید غیائی
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 13:44
    15
    موافقم مخالفم
     

    ""........به هر حال اولین انتخاب بدون شک ادوارد دست قیچی است . اصولا جانی دپ در فیلم های تیم برتون مدلهای موی فوق العاده ای دارد .""(کپی رایتش مال سحر است.)

    و اینکه موهای کیسی افلک در جو ِ تنها

    عطص
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 14:39
    -6
    موافقم مخالفم
     

    دی کاپریو - تایتانیک

    عطص
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 14:43
    -13
    موافقم مخالفم
     

    به فرزاد:

    بیا بشین بغل دست من و جنب نخور. این لوس بازی ها را هم بذار کنار. تا ببینم کی می خواد بهت گیر بده... که مثلاً بگه بالا چشت ابرو اِ.


    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 16:0
    -1
    موافقم مخالفم
     

    مدل موي جرج كلوني در اي برادر كجايي.

    مصطفی جوادی
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 16:44
    -3
    موافقم مخالفم
     

    برای سوفیا: یک جور آچار فرانسه پشت صحنه! مهم نیست. یک شوخی بود که گویا در نبامد! بعد اینکه به نظرسنجی بپیوند.

    رضا
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 17:19
    -3
    موافقم مخالفم
     

    اول تشکر بسیار از مصطفی بابت نظر سنجی . جواب من هم کمی زیاد است ، به قول مربی شیراز نمی خوام نظر سنجی رو لوث کنم اما خب ما همه ی گزینه ها رو دوست داریم و نمی تونیم از هیچ کدوم بگذریم . خلاصه که جواب این است : 1- جرج کلونی در ای برادر کجایی ( خواستم آن دیالوگ اش که می گوید بوی روغن موهام فقط بخشی از قضیه است رو بگم که درست یادم نیومد و بی خیال شدم ) 2- کل مدل موهای تمام شخصیت های فیلم های ون سنت 3- جانی دپ در مرد مرده و رویای آریزونا 4- موهای پسر فیلم روزهای وحشی بودن ( وونگ کار وای ) 5- موهای همفری بوگارت در کازابلانکا 6- موهای شخصیت اول فیلم پی ( آرنوفسکی ) 6 – موهای بنیسیو دل تورو در 21 گرم 7- موهای شان پن در 21 گرم 8- موهای تیم برتون که در همه ی فیلم هایش هست 9- موهای خسرو شکیبایی در خانه ی سبز ( نمی توانستم نگویمش ) 10 – موهای رابرت دنیرو در راننده تاکسی ( به یاد ساسان ) 11- موهای شخصیت اول تنها دوبار زندگی می کنیم ( یعنی می شود دوباره این فیلم را ببینم ؟ ) 12 – فارست ویتاکر در گوست داگ 13- آلپاچینو در دنی براسکو 14- جان تراولتا در پالپ فیکشن 15- موهای وودی آلن در همه ی فیلم هایش 16- موهای شخصیت فیلم مداد پاک کن ( دیوید لینچ کبیر ) 17- موهای کلینت ایستوود 18- موهای برد پیت در ترور جسی جیمز

    و آخرش اینکه می دانم ده دقیقه ی دیگر از اینکه موی فلان بازیگر را ننوشتم حسرت می خورم ....

    به فرزاد : من قبلا هم بهت گفتم بودنت اینجا را دوست دارم . باش که بودنت برایمان مهم است ! اصلا بگو ببینم چرا لیست فیلم های 2007 ات را ندادی ؟ هان ؟

    به کاوه : راستش درباره ی موضوعی که نوشتی حرف زیاد دارم .... که مثلا این نوع سینمایی که صحبتش را می کنی و کوبریک را مثل می زنی واقعا دارای چنین شرایطی است ، یا اصلا این تقسیم بندی درست هست یا نه ...... حرفش را همین روزها پیش می کشم .....

    یا حق

    علی
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 18:49
    20
    موافقم مخالفم
     

    من هر چی که به مغزم فشار می یارم درک نمی کنم که این علاقه جماعت کیمیایی دوست به پرسپولیس از کجا سر چشمه می گیره ...هان؟!!!

    کاوه اسماعیلی
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 19:53
    5
    موافقم مخالفم
     

    آل پاچینو نازنین تولدت مبارک...مرسی از امیر رضا بابت یادآوری

    امير صباغ
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 20:12
    6
    موافقم مخالفم
     

    1- مطالب اين دفعه ي كافه خيلي بهم حال داد(مخصوصا جمله ي سوفيا و تيتري كه واسه امپراتور پيشنهاد دادي(قلب پرنده رو خيلي خوب اومدي)- البته از مقايسه ي مضحك امپراتور با جلالي حسابي كفرم در اومد) همين الان همشو از اول تا آخر خوندمياد "تماشاگران" بخير به نظرم از اصلي ترين دلائل موفقيت و ماندگاري اش اين بود كه بيشتر مطالب فوتباليش رو كسايي مي نوشتن كه نقد سينمايي مي نوشتن ، مي بيني امير الان روزنامه هاي ورزشي مون بالاي ده تا ست چيزي حدود 100 صفحه ورزشي(يا فوتبالي!) در روز مطلب داريم ولي واقعا بيشترش ارزش خوندن و وقت گذاشتن نداره(موافقي؟) كاشكي مي شد بروبچ سينمايي همت مي كردن يه روزنامه (اگه نشد هفته نامه يا حداقل ماهنامه) در مي آوردن ، تا حالا به اين موضوع فكر كردي؟

    امير صباغ
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 20:13
    13
    موافقم مخالفم
     

    فيلم هاي 2007

    1-i m not there

    2- در دل طبيعت وحشي

    3- زودياك

    4- جايي براي پيرمردها نيست

    5- تاوان

    6- تنها دو بار زندگي مي كنيم

    siavash
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 20:45
    -14
    موافقم مخالفم
     

    آقای قطبی ، موفق باشید.هم شما و هم تیم سرخپوشتان .

    همچنین استقلال عزیز.

    (از طرف یک استقلالی)

    سحر همائی
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 20:51
    9
    موافقم مخالفم
     
    فورست ويتاکر در گوست داگ . ساموئل ال جکسن در پالپ فيکشن . راسل کرو در محرمانه لوس آنجلس رابرت ردوفورد در نيش بعد از اينکه به آرايشگاه مي رود. لباوسکي در بيگ لباوسکي . سبیل هم : رابرت ردوفورد در بوچ و ساندنس . ویلیام هولدن در این گروه خشن . جان ویت در قطار افسار گسیخته . پل نیومن در نیش. کالین فارل میامی وایس هم که گفتید و خب حسابش معلوم است.

    امیر: درباره سبیل ویلیام هولدن، ماجرا از این قرار است که هولدن قبول نمی‌کرده سبیل بگذارد و  پکین‌پا کوتاه نمی‌آمده. بعد که بالاخره سبیله روی صورت هولدن جفت و جور شده،همه اعضای گروه تولید و البته دختر پکین‌پا اعتقاد داشته‌اند که سبیله، شبیه سبیل خود پکین‌پا شده بوده. اما هیچ کس جرات نمی‌کرده به روی استاد بیاورد! از مورد رابرت ردفورد در نیش هم خیلی کیف کردم.
    تونی راکی مخوف
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 21:51
    6
    موافقم مخالفم
     

    چند تا مدل موی باحال البته به نظر من:

    1- کارلیتو بریگانته (آل پاچینو / راه کارلیتو)

    2- آنتونیو مونتانا (آل پاچینو / صورت زخمی)

    3- آرتور کرکلند ( آل پاچینو / و عدالت برای همه)

    4- وینسنت هنا ( آل پاچینو / مخمصه)

    5- مایکل کورلیونه ( آل پاچینو / پدر خوانده 3)

    6- ساندنس کید ( رابرت ردفورد / بوچ کسیدی و ساندنس کید)

    7- تایلر داردن ( براد پیت / باشگاه مشت زنی)

    8- انریکو ریزو ( داستین هافمن / کابوی نیمه شب)

    9- شایلاک ( آل پاچینو / تاجر ونیزی)

    10- تد کریمر ( داستین هافمن / کریمر علیه کریمر)

    انتخاب ویژه : فرانک سر پیکو ( آل پاچینو / سر پیکو)

    آقای قادری شما در مورد " سه رنگ کیشلوفسکی" نقد نوشتین ؟ کدوم مجله؟

    مصطفي انصافي
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 23:34
    18
    موافقم مخالفم
     

    1- من كلا حافظه آرشيوي خوبي ندارم. به خاطر همين خيلي نمي تونم تو نظر سنجي ها شركت كنم. در مورد نظر سنجي مدل مو هم خيلي ها را بچه ها گفتند. فعلا فقط مدل و رنگ موي برت لنكستر عزيز را در لئوپارد عزيز يادم مي آيد و آن خط ريش ها كه تا پايين آمده بود.

    2- دي وي دي جايي براي پيرمردها نيست/ راتاتويي/ سوييني تاد/ گنگستر امريكايي را را دارم اما هنوز هيچ كدام را "نديده ام". مي خوام ببينم ها. اما اين سينماي كلاسيك دست از سر من بر نمي داره. وراكروز را در نوبت دارم...

    3- به علي طهراني صفا: تو مگر منتقد نيستي؟ مگر معترض نيستي؟ چند بار داد زدي؟ چندبار گفتي چرا اين جوري؟ چرا اون جوري؟ پس چرا حالا يكي از بهترين دوستان من در اين كافه هستي؟ چرا بعضي ها فكر مي كنند ما فقط با موافقانمان دوست مي شويم؟ چه كسي گفته حالا كه من با مصطفي جوادي دوست هستم تمام عقايد مصطفي را مي پسندم؟ چرا بعضي ها نمي توانند دوست باشند؟

    امير صباغ
    جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 23:56
    13
    موافقم مخالفم
     

    فكر كنم تو مصاحبه نوروزي قطبي با همشهري جوان بود كه گفته بود اهل سينما هست و به گفته مصاحبه كننده آرشيو كاملي هم داره ، جالبه گفته بود فيلم مورد علاقه اش "ذهن زيبا " ست مصاحبه ديروز بعد بازي رو ديدين گفت : "من هميشه تو تاريك ترين ساعات روز آفتاب رو مي بينم." اونم عين "نش"(نمي دونم اسمشو درست گفتم ؟ )مي تونه بر مشكلات (چه اسكيزو فرني چه كسر 6 امتياز چه افت تيم در نيم فصل دوم)غلبه كنه و موفق بشه؟ (حالا چه بردن جايزه نوبل يا قهرماني ليگ و موضوع مهمتر از اين دو رسيدن به هدف) حتما

    حمید قدرتی
    شنبه 7 ارديبهشت 1387 - 0:27
    18
    موافقم مخالفم
     

    دو تا نظر خواهی هست که باید جوابش رو بدم . با این که این خیلی بده که دو تو یه روز نوشت هست . و بدتر از اون غیبت کبری که من کردم . اول این که بهترین فیلم امسال کدوم بوده به نظرم جین بودن خیلی خوب بود . درمورد مدل مو خیلی گسترده است که بهترین مدل مو چی بوده تو تاریخ . اما به نظرم در مورد سیبیل بتونم جواب بدم . بهترین خط ریش برای کرک داگلاس هست . همه ی خط ریشهاش مخصوصاً فیلم وراکروز . اما سبیل ها : بهترین سبیل برای گریگوری فیلم شش لول بند 2 رابرت ردفورد در بوچ کسیدی و ساندنس کید بعد آنتونی کوئین و مارلون براندو در زنده باد زاپاتا بعدی عمر شریف در فیلم طلای مک کنا و لورنس عربستان سبیل دنیل دی لوئیس در خون به پا می شود و دار و دسته نیویورکی . جرج کلونی در فیلم ای برادر کجایی ، سبیل لی وان کلیف در فیلمهای لئونه مخصوصاً به خاطر چند دلار بیشتر و خوب بد زشت ، کارل مادلن در سربازهای یک چشم ( رقیب مارلون براندو ) کلارک گیبل در بر باد رفته و مردان رشید ( رائول والش ) .

    در مورد مو هم چند تا کلی می گم ولی تو جزئیات نمی شه رفت . مدل موهای جرج کلونی ، مدل موهای عزت الله انتظامی ، مدل موهای مارلون براندو ، مدل موهای کیانا ریوز ، مدل موهای گری کوپر ، مدل موهای ...

    siavash
    شنبه 7 ارديبهشت 1387 - 0:47
    13
    موافقم مخالفم
     

    مو های ‍‍‍آنتونیو باندراس در دسپرادو.

    مو های بافته شده نقش منفی سفید پوشه ماتریکس2

    مو های براد پیت در مصاحبه با خوناشام.

    مصطفی جوادی
    شنبه 7 ارديبهشت 1387 - 2:15
    -21
    موافقم مخالفم
     

    کاوه این قضیه آلپاچینو در اینسایدر وقتی که با توی موهایش می زند ، با آن آبی رنگ پریه دم صیح ، دقیقا می دانی دیوانه چه چیزی اش شداه ای...

    مصطفی جوادی
    شنبه 7 ارديبهشت 1387 - 2:17
    -1
    موافقم مخالفم
     

    این قاب عکسی که سر در روزنوشت های پویان عسگری است، همه اش فکر می کنم کاروای است! کسی دچار این اشتباه شده؟ مدتهاست باور کنید...

    سلمان
    شنبه 7 ارديبهشت 1387 - 2:25
    -6
    موافقم مخالفم
     

    آرمین خان حیف شد.تازه داشتیم به نثرت عادت می کردیم.

    مصطفي انصافي
    شنبه 7 ارديبهشت 1387 - 4:33
    24
    موافقم مخالفم
     

    رضا "كله پاك كن"ات شاهكار بود. سحر هم كه لباوسكي رو گفت. دمتون گرم. وجد عارفانه تمام وجودمو گرفت يه لحظه. در ادامه اين وجد عارفانه يك دوبيتي از باباطاهر:

    دو زلفونت شده تار ربابم

    چه مي خواهي از اين حال خرابم؟

    ته كه با مو سر ياري نداري

    چرا هر نيمه شو آيي به خوابم؟ آدري هيپبورن!

    يا اين يكي از شيخ بهايي:

    طره پريشانش ديدم و به دل گفتم

    اين همه پريشاني بر سر پريشاني

    يا حافظ

    مكن اي صبا مشوش سر زلف دلبران را

    كه هزار جان حافظ به فداي تار مويي

    و اين ورسيون آخر از محسن نامجو!

    اگزاز و ديازپامي

    جز زلفت همه آرامي

    چون زلف تو نا آرامم

    رسوا و پريشم من

    سشوار!

    سشوار!

    سشوار!

    ( معناگرايي از سر و رويمان مي بارد )

    شوجی
    شنبه 7 ارديبهشت 1387 - 9:54
    28
    موافقم مخالفم
     

    1.این آقا باحال است، قطبی رو میگم ، می دونید جالب ترین اخلاقش برای من چیه ، وقتی مصاحبه گر میره سمتش برای مصاحبه اول درستش رو می اندازه دور کمر مصاحبه گر که یه انرژی دوستی و محبت بهش بده بعد دوباره صاف وای میسته و حرفش رو میزنه

    2.آقا نیدیده..فوتبال ما به سن من تا به حال همچی مردی رو به خودش ندیده..بینید این مرد چقدر آقا است که وقتی که اکبر میثاقیان پر ادعا وقتی تیمش رو میبره،اکبر میثاقیانی که در این مواقع کلی حال می کنه، می گه تیم آقالی قطبی خیلی خوب بودن و من مطمئنم که قهرمان میشن و از برد خودش اصلا حرف نمی زنه

    3.قطبی یه مرده،یه مرد..یا فرهاد بخیر

    امیدجعفری(دیدین مس ما چه کرد؟)
    شنبه 7 ارديبهشت 1387 - 15:43
    0
    موافقم مخالفم
     

    آدم نمیدونه وقتی تیم محبوب شهرت با تیم اصلیت بازی داره چکارکنه؟آرزوی برد مس رو بکنی یا بردپرسپولیس که تشنه این سه امتیاز برای قهرمانی هست.از قهرمانی ناامید شدم.اگرسپاهان که دیگه به الاتحاد هم رحم نمیکنه وکلا آماده اس بازی بعدیشو ببره فاصله میشه 7 امتیاز!!! خدا رحم کنه.باید دل ببندیم به اتفاقات فوتبال و بازی آخر که با سپاهان تو آزادی داریم.(تو آزادی هم که 4 به 1 به سپاهان باختیم!!) کعبی جان چند صد میلیون گرفته که اینجوری بازی کنه؟

    مهدی پـورامیـن
    شنبه 7 ارديبهشت 1387 - 16:16
    10
    موافقم مخالفم
     

    ببخشید اگر چند وقته کمتر سر می زنم.مسافرت بودم.اخیرا خیلی تحت تاثیر "داستانک" و "هنر مینیمال" قرار گرفتم.اینه که "کامنت مینیمال" میذارم :

    صادقانه بگم . من سال گذشته عاشق هیچ فیلمی نشدم.هیچ فیلمی نتونست من رو اونجور که انتظارش رو داشتم به وجد بیاره..... اما..... اما..... از فیلمهای سال گذشته فیلمی را دیدم (که ای کاش نمی دیدم...) ، که دوست داشتم به حال خودمان(سینمایمان،فیلمسازان مان ، ....) زار زار گریه کنم.باور کنید شب خوابم نمی برد که چرا باید سرنوشت یک نسل،یک هنرمند، یک ایدئولوژی، یک.... به اینجا برسه.... داشتم دیوانه می شدم.نمی دانستم حس ام تنفر است یا تاسف.... انزجار است یا استیصال .... ولی هرچه بود خیلی وحشتناک بود....

    میدونی کاوه جان ، تفکیک تو در مورد "ذات سینمای" و "ابزار و وسیله" برای رسیدن به "هدف" نباید در حیطه "کوبریک" و "حاتمی کیا" دنبال بشه.... اگر می خواهی بفهمی چطور می شه با "ابزار سینما" یک "ملت" را به افتضاح کشید،نمونه های کثیف تری هم هست....

    می دونی مثل چی می مونه.... مثل اینکه یک نفر "آس ِ دل" ات رو که با ذوق و شوق رو می کنی.... با یک دولوی خال سیاه مسخره که از بد روزگار "حکـم" شده... بـِـبـُرد....

    کاوه جان ... اگر می خواهی بفهمی چه کسانی "سینما" را "دکـان فلسفه" کرده اند.... یقه حاتمی کیا و تقوایی و عقیقی و راستین رو ول کن ...برو فک یکی دیگه رو بیار پایین .... به خدا من هم پشتت هستم برای انجام هر گونه عملیات انتحاری... ما خیلی وقته کفن مون رو پوشیدیم.....

    دستت درد نکنه "حاج محسن مخملباف"... فریـاد مـورچه هایت را هم شنیدیـدیـم.....

    علی فرامرزی
    شنبه 7 ارديبهشت 1387 - 17:3
    -13
    موافقم مخالفم
     

    مدل مو هم فقط ریور فینیکس خدا بیامرز . آخر هر چی شلخته و پلشته .

    آلفردو گارسیا
    شنبه 7 ارديبهشت 1387 - 17:19
    -6
    موافقم مخالفم
     

    امیر جان سلام

    مدل مو ..... آره .

    مدل موی تام کروز ( جانبی استاد ................ استاد. )

    Q & U
    شنبه 7 ارديبهشت 1387 - 17:46
    24
    موافقم مخالفم
     
    http://www.aarongoffman.com/danceme/ حال کنید

    امیر: آق یا خانم، منظورت از این Q&U، همان کوئنتین و اومای خودمان است؟ اول بیل رو بکش؟ آره؟ ایول.
    خاطره آقائیان
    شنبه 7 ارديبهشت 1387 - 22:43
    3
    موافقم مخالفم
     

    در مورد نظرسنجی مصطفی جوادی عزیز

    منم با نظر دوستام در رابطه با فرم موی جانی دپ در فیلمهای برتون کاملا موافقم.اما الان به غیر از اون فقط دو مورد رو تو ذهنم دارم و ممکنه بعدا موردای دیگه ای هم یادم بیاد.فعلا که این حافظه ی بوقی کمکی نمی کنه.یکی تراویس در راننده تاکسی و دیگری آقای ایکس در کله پاک کن...

    آها یکی دیگه هم سروکله هیپی آل پاچینو در سرپیکو

    خاطره آقائیان
    شنبه 7 ارديبهشت 1387 - 23:0
    6
    موافقم مخالفم
     

    یه چیز دیگه که یادم رفت!تولد آل پاچینو عزیز مبارک!خیلی جالبه ها.این روزا شدیدا غرق بازی های آل شدم و در این حال و بر حسب اتفاق کادوئی که به دستم میرسه عکسی از آل پاچینوست و روزنوشتو باز می کنم میبینم تولدشه و واسم جالبتر اینکه چقدر روز تولد من به آل نزدیکه.این جوریاست دیگه...

    به رضا:راستشو بخوایی در جواب نظرسنجی مصطفی اول نظرمو نوشتم بعد کامنت تورو خوندم.خوب حکایت حکایت خرید از یک فروشگاه دیگه.گفتم که حق کپی رایتت محفوظ بمونه رفیق...و اما حق باتوست جای ساسان خالی...

    هرجا هستی خوش باشی رفیق.دی وی دی طناب انتظارتو می کشه تا برگردی....

    مازیار(عشق کیمیایی)
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 0:26
    -5
    موافقم مخالفم
     

    1:پرمردها سرزمینی ندارند 2:خون به پامیشود 3:سوئینی تاد 4:مایکل کلیتون 5:جونو 6:رتتویی 7:تاوان 8:وعده های شرقی 9:گنگستر امریکایی 10:چهار ماه و سه هفته دو روز

    siavash
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 0:46
    5
    موافقم مخالفم
     

    موهای ریچارد گیر در شغال.

    موهای دیوید بکهام.

    موهای بهنام ناطقی.

    عطص
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 1:0
    -5
    موافقم مخالفم
     

    به مصطفی انصافی:

    چون به نقل از خودت: اصولاً من و تو همدیگر را نمی فهمیم!

    عطص
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 1:4
    63
    موافقم مخالفم
     

    به کافه نشینانِ تارِ مو نشان کرده: هر کس که سواد و درک اش می کشد، پاسخ بدهد که سینما برای سینما یعنی چه؟ شما که این همه مدل مو را فوت آب اید و هنوز آن همه اش را ننوشته اید، ز منت یک جو جوابی به من بی نظر بدهید که گدایی گوشه بگیر و خوشه بچینم.

    امير صباغ
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 2:5
    9
    موافقم مخالفم
     

    تو يكي از روزنوشت هاي قبلي يه جمله نوشته بودي(فكر كنم از گراهام بل بود) : افكارتان را روي كاري كه مي كنيد متمركز كنيد ، پرتوهاي خورشيد تا متمركز نشوند نمي سوزانند.

    بهتره از اين به بعد واسه هر روزنوشت يه موضوع (مي تونه يه فيلم يا يك شخصيت يا يه كتاب يا يه بازي ي خاطره انگيز فوتبال يا ...) رو انتخاب كني كه موضوع اصلي صحبت ها بشه با اين كار هم يه آرشيو خوبي واسه سايت درست ميشه هم انرژي بچه ها كمتر هدر ميره

    کاوه اسماعیلی
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 3:39
    2
    موافقم مخالفم
     

    دیدی مهدی پایه نیستی رفیق....عاقبت اسم بردن و مصداق آوردن همین میشود دیگر....چرا سر اسامی میمانیم؟من یقه تو را گرفتم.پرونده مخملباف را که بستیم و تمام شد.کلی گویی و تئوری بافی جایش اینجا نیست و کار ما نیست اما برای عطص مینویسم که سینما برای سینما یکی از مصداقهایش همین مدل موی عزیزانمان است.این که مثلا مایکل مان ، مردهایش * را چگونه و با چه ظاهری و چه مدل مو و ریش و سیبیلی در چه قابی جلوی چشممان میگذارد.(نمونه عالیش همین آل پاچینوی insider یا کرت راسل در ضد مرگ که فکر کنم بچه ها یادشان رفت)...امیر خان قادری در یکی از همین روزنوشتهایش مطالبی داشت به نام اهمیت ظاهر .از دستش ندهید.

    *این ترکیب مایکل مان و مردهایش را که اغلب هم استفاده میشود را خیلی دوست دارم.اینجوری احساس میکنیم آن مردها یک آفریدگار دارند که وجب به وجبشان را خلق کرده....

    10 تا اینتر زدم امیر.اگه کم بود بگو در کامنت بعدی دوبلش میکنم.

    حامد اصغری
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 12:57
    1
    موافقم مخالفم
     

    سلام به همگی

    بهترین فیلم های سال 2007:

    1.زودیاک 2.راتاتویی 3.جایی برای پیرمردها نیست 4.سوئینی تاد 5.into the wild 6.سنتوری

    موهای آلپاچینو در مخمصه 2.ریش دنیرو در مخمصه 3.سیبیل فارل در میامی وایس 4.سیبیل جرج کلونی در ای برادر کجایی 5.موهای جانی دپ در سوئینی تاد و قابل توجه امیر قادری و تونی راکی مخوف سیبیل دل پیرو در جام جهانی 2002(خوب این ربطی به سینما نداشت )6.مدل موی کوین اسپیسی در مظنونین همیشگی

    7.موی بی سر جان دوو کوین اسپیسی در هفت(باید کرم فینچریمو بریزم دیگه)

    بهترین بازیگر سال :خاویر باردام

    بهترین نقش مکمل :کیسی افلک به رابرت فورد

    بدترین فیلم سال :ضدمرگ(ضد حال)

    به تونی راکی مخوف :اون لحظه ناب بازی ایتالیا وآلمان وضربه فراموش نشدنی الکس یکی از بهترین لحظات عمرم بود حتی روز قهرمانی ایتالیا اینقدر خوشحال نشدم. جیلاردینو به دل پیرو و توووووووووووووووووووی دروازه

    به سوفیا :بوفون خوب اومدی(جواب کاوه رو خوب دادی حال کردم) جبهه ایتالیا و یونتووس در کافه داره قوی تر از گذشته می شه.

    به امیر رضا نوری پرتو : واقعا زودیاک رو ندیدی آبرومونو بردی ولی خوشم اومد ندیده روش تعصب داشتی اینو میگن یه فینچر باز حرفه ای فينچر تنها نقطه درخشان سينماي امروز دنياست

    به کاوه :1.انگلیس به جام ملت ها 2008 صعود نکرد چرا ؟ 2.شما که چشم ایتالیایی ها رو ندارین چرا رفتین دون فابیو رو آوردین برای مربیگری ؟(اگر مربیگری تیمتون رو قبول نمی کرد احتمالا تو جام جهانی هم ملاقاتتون نمی کردیم)3.مربی های تیم های باشگاهیتون هم که همش به علت امضای قرداد های غیر قانونی با بازیکنان یکی پس از دیگری ناک اوت می شن چرا؟

    به ساسان : سربازی جوان را مرد نمی کند پدران درغگو

    به مهدی پور امین :اون بحث حق و باطل .....زدی تو خال

    افشین قطبی هم بدک نیست اما از نظر بازی به پای تیم دنیزلی نمیرسه ولی حرکاتش کنار زمین من یاد مورینیو کبیر مینازه آخ که چقدر جاش خالییه فقط امیدوارم به اینتر نره

    به ماندنا جباری : بهترین فیلمها هم که زودیاک (که هنوز غرقشم) ایول یک فینچری دیگه

    ریسک نکردن هم یکجور ریسکه (ال پاچینو)تولدت مبارک پدرخوانده.

    دیالوگی از ای برادر کجایی :به نظر می رسه جرج دوباره برگشته به صدر(یادتون هست که ؟)

    یه سری به وبلاگم بزنید یه سری عکس گذاشتم شاید براتون جالب باشه البته قبل به چندتا از بچه های کافه نشون دادم. http://www.7thart.mihanblog.com/

    seven_fincher33@yahoo.com

    سیاوش پاکدامن
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 13:4
    5
    موافقم مخالفم
     

    اول نظرسنجی: مدل مویی که به شدت دوست دارم و جدا از این که به نقش بیاید یا نه، برایم مهم است، موی آل پاچینو در Heat است.

    .....

    دوم: عطص بحث خوبی را پیش کشید. سینما برای سینما. تعریف من این است که هدف سازنده اثر قبل از هرچیز این باشد که مخاطب در حدود دو ساعتی که فیلم را میبیند، تجربه ناب، لذت بخش و دلپذیری را پشت سر بگذارد. منظورم از مخاطب، یک فیلم بین با حداقل ابزار لازم برای دیدن فیلم است یعنی چیزی بین مخاطب آموزش دیده و مخاطبی که صرفا گاهی برای خالی نبودن عریضه، فیلمی هم میبیند ( البته اگر فیلمی، هر سه گروه را تحت تاثیر قرار دهد که شاهکار است).

    سینما برای سینما یعنی سازنده نخواهد لزوما حرف، بیانیه یا جهان بینی خاصی را به قالب فیلم درآورد. یا به عبارت دیگر، نگوید : حالا میخواهیم ایدئولوژی الف را تبلیغ کنیم، پس فیلم میسازیم.

    البته این در منافات با این نیست که فیلم بدون حرف باشد و نکته ای برای تفکر و تامل نداشته باشد، چون هر اثری، خواسته و ناخواسته بازتاب دهنده تفکرات سازنده خواهد بود ولی این تومنی صنار با ارایه مانیفست فلسفی یا بیانیه سیاسی تفاوت دارد.

    . و باز چیزی که باید به آن توجه شود این است که خوب یا بد بودن یک فیلم رابطه صد در صدی با "سینما برای سینما" یا "سینما برای عقیده" ندارد، چه بسا فیلمهایی که در یکی از دو گروه دسته قرار میگیرند و شاهکارهای سینما هستند و بالعکس. به عنوان مثال ،فیلمهای زیادی هستند که تبلیغی ساخته شدند ولی هنوز در ذهن سینما دوستان حضور دارند، مثل کارهای لنی ریفنشتال. اما به طور کلی معتقدم که احتمال اینکه فیلمی از این دسته، فیلم خوبی باشد، کمتر از دسته اول است.

    ......

    یک جمله قصار: از بهترین دوستم پس از دیدن دایره زنگی: اجاره نشینهای دوم متولد شد.

    یک معترضه : به بازی دیشب که چلسی از خاکسترش برخواست و بعد از ماهها یک بازی خوب انجام داد و البته خوب هم برد.

    امان ( يك جوان ايراني )
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 13:46
    14
    موافقم مخالفم
     

    نخوندم پستت رو هنوز كامل آقاي قادري..

    اما اون سوال آخريه آخري رو ميتونم جواب بدم..

    بهترين فيلمي كه ديدم ( از فيلم هاي سنه دو هزار و هفت ) جونو بود .. همين طور كه سال قبل ترش ليتل ميس سان شاين بود.

    ( فكر كنم سليقه‌ام معلوم شد نه )

    راستي توي اين دو سه ماهي كه دارم توي ساييتتون پرسه ميزنم يه چيزي هست كه مياد رو اعصابم اون كند بودن سايته و البته اين خالي بودن بيش از حدش ( از نظر گرافيك و طراحي ) .. هر چند شايد به نظرم رسيد كه اين به اين خاطر باشه كه چون سرور سايت قوي نيست خواستين اينجوري جبران كنيد.. البته همش يه حدس بيشتر نيست..

    موفق باشيد

    مریم.م
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 13:55
    -6
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    میشه این روز نوشت 200تایی بشه خیلی جالب میشه

    حامد اصغری
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 17:0
    -26
    موافقم مخالفم
     

    اوه یادم رفت یکی دیگه از فیلم های که امسال عاشقش شدم شب های زغال اخته ای من بود (به قول صوفیا)نورپردازی عالی موزیک های فوق العاده وفیلم برداری داریوش خنجی که باید سر تعظیم در برابرش فرود آورد .

    جیمی فاکس در مراسم afiآل پاچینو خطاب به او گفت:خدا وقتی خواست تو رو بافرینه گذاشت سر موقع و بعد از نیم ساعت گفت:این یکی خیلی خوب شد.

    آلفردو گارسیا
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 17:5
    -8
    موافقم مخالفم
     

    سلام به همه

    یکی دیگه هم یادم آمد

    مدل موهای رابرت دنیرو .... فیلم تسخیرناپذیران .

    جون من همین طور ادامه بدهید ، خدایی داره خیلی خوش میگذره.

    به داداش تونی : به همش موافقم بجز مورد سوم .

    امیر جان دوباره ممنون .

    فعلاً .

    سحر همائی
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 18:35
    -7
    موافقم مخالفم
     

    نقل از یکی از روزنوشتهای مهدی عزیزی که ایشان هم از یک منتقدی نقل کرده بودند:

    وقتی خدا آل پاچینو را آفرید چند قدم عقب رفت و گفت : این یکی خوب شد.

    تونی راکی مخوف
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 20:48
    -12
    موافقم مخالفم
     

    به حامد اصغری ، سوفیا و البته امیر قادری عزیز :

    الان یکشنبه 8/2 ساعت 7:35 دقیقه با افتخار اعلام میکنم که برو بچز بیانکونری با نتیجه 5-2 لاتزیو رو پودر کردن.

    دو گل از جورجیو کیه لینی. و گلهای الکس - ترزگل و کامورانزی

    حالا طرفدارهای اینتر و اس میلان برن آب بکشن. که نمیدونم تیم از دسته 2 اومده و این جور چیزها رو دیگه بگذارن کنار.

    منم میخوام یه نظرخواهی رو مطرح کنم ببینم چی میشه:

    بهترین موسیقی های فیلم تاریخ سینما به نظر بر وبچز کافه ی قادری (تا دیروز نادری فقط داشتیم. امروز کافه قادری هم داریم).

    این پایان نیست .........

    تونی راکی مخوف
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 21:11
    0
    موافقم مخالفم
     
    یه چیزی رو میخوام مطرح کنم که خوب ربطی به فوتبال نداره ولی چون دیشب برای بار نمبدونم چندم ، مصاحبه استاد خسرو خسرو شاهی رو در برنامه هنر دوبله دیدم یاد قدیما افتادم که وقتی پستچی زنگ در رو دو بار به صدا در آورد و من دویدم دم در و دیدم که اون کتاب سال ویژه دوبلاژ بالاخره رسید. یه جمله توی کتاب بود که وقتی برای اولین بار و حتی 2 یا سومین بار و البته همین الان وقتی موخونم اشک توی چشمام خلقه میزنه و اون اینه که ک "مثل تماشای سینما پارادیزو بود. نه فقط به خاطر آشنا شدن با مردی که جای کلی از شخصیت های سینمایی مورد علاقه ات حرف زده ، بیشتر به خاطر آشنا شدن با مردی که صدایش فرهنگ خاص خودش را داشت و همه چیز را در حافظه اش حفظ کرده بود و سینما را همان قدر دوست می داشت که شغلش را . موقع گقتگو با خسرو شاهی همه چیز در مورد سینما بود خیلی خوش گذشت." این بهانه ای بود برای من تا تولد آل پاچینو رو بهش تبریک بگم. برای من بهترین بازیگر تاریخ سینماست و میتونم بگم که سینما رو با فیلمهای آل پاچینو شناختم./ جاودان باد عمر پر بارت در تاریخ سینما..... این پایان نیست.

    امیر: یاد اون مصاحبه‌ها به خیر. تجربه عجیبی بود که به همت و همکاری نیما و همراهی نوید انجام شد. یادم هست وقتی این لید رو می‌نوشتم که واقعا در حال و هوای اون صداها و اتاق‌های تاریک و صداهای معرکه ( چند وقت بود دیگه از این کلمه استفاده نکرده بودم؟ از وقتی همه تصمیم گرفتند استفاده کنند! ) قرار داشتیم. یادم هست گفت و گوهای طهماسب و خسروشاهی از همه‌اش بهتر شد.
    کارلینتو پریگانته
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 21:17
    2
    موافقم مخالفم
     

    سلام به امیر پاچینوی خودمان

    مثل همیشه سوال دارم!!!

    1- سیبیل گذاشتی یا نه؟

    2- نظرت در مورد سیبیل رابرت دنیرو در جکی براون چیه؟

    2- نظرت در مورد سیبیل آل پاچینو در سر پیکو چیه؟

    راستی دیشب خواب دیدم که یک کارخونه دکمه سازی زدی، امید وارم بلای اون پسره در آخر مترسک سرت نیاد.

    4- به نطر تمام فیلم با زان محترم ، بهترین سیبیل تاریخ سینما برای چه کسی است ؟

    راستی اگه جورج کلونی آب گوشت نخوره چی میگه؟

    اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای ول به این عکس سلطان بازی سازان

    SaRa
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 22:20
    9
    موافقم مخالفم
     
    Salam Amir Ghaderi! Omidvaram ke Khoob Bashi..Midooni Man Kheili Sabr kardam ke ye Naghdi az Marde Hezar chehreh Benevisi..Ama kHob mesle Inke gHasdesho nadariiii...

    امیر: سلام. ممنون. اتفاقا خیلی دلم می‌خواست بنویسم. ولی قسمت نشد. هنوزم دل‌ام می‌خواد. ایشا... قسمت می‌شه.
    رضا خاندانی
    يکشنبه 8 ارديبهشت 1387 - 23:4
    18
    موافقم مخالفم
     

    سلام به همه ی بر و بچ کافه بالاخص امیر خان

    به حامد اصغری:اخه اگه ما فوتبالو اختراع نمیکردیم الان شما چیکار میکردین؟ بعدشم شما بهتر فکر این باشید که دوباره یه کالچوپولی راه نندازید که کل دنیا بهتون بخندن

    ولی موینیو رو هستم اگه بره اینتر نابود میشه

    محمدعلی خبیر
    دوشنبه 9 ارديبهشت 1387 - 0:53
    3
    موافقم مخالفم
     

    دوستان سینمایی ما سلام.

    من و مصطفی انصافی با هم دوستیم.آن هم از نوع صمیمی اش.مصطفی پیشنهاد کرد که یک سری به اینجا بزنم.می گفت می شود اینجا دوستان خیلی خوبی پیدا کرد.می گفت هیچ منزل اینترنتی به اندازه سینمای ما نتوانسته میزبان موفقی برای دوستان همفکر باشد.البته نه اینکه من آدم "سینمای ما" ندیده ای باشم ،نه!منظورم این است که مصطفی در این راه پیرهن ها دریده است.گذشته از این حرفها خیلی دوستتان دارم و سعی می کنم دوست خوبی برایتان باشم.

    ظاهرا بحث افشین قطبی است!این مربی خیلی باشعوره.ادبیات قطبی؛ رنسانس ادبیات ورزشی ایرانه.هیچ وقت یادم نمی رود بازی استقلال-پرسپولیس سال گذشته را.صمد خان مرفاوی با خبرنگارها چنان حرف می زد که انگار طلب کار بود.مدعی بود که پرسپولیسی ها شانس آورده اند و تمام بازی دست آنها بود.(کاش حداقل فیلم این بازی در دسترس نبود!).بعد به آن خبرنگاری که لباس قرمز وشیده بود گفت چون تو پرسپولیسی هستی جواب شما را نمی دهم! حالا شما مقایسه کنید این ادبیات را با ادبیات قطبی.اصلا چرا از فیروز کریمی نگوییم.در مجله چلچراغ ویژه نوروز از او مصاحبه ای چاپ شده بود.از او پرسیده بودند که چرا در برنامه نود قطبی را با لفظ "خالی بند" توصیف کردی.گفته بود:"چون خالی بند است.در بازی رفت استقلال اهواز-پرسپولیس گفته بود من می دانستم که باید در دقیقه نود تعویض کنم.تو که می دانستی چرا ده دقیقه قبل تعویض نکردی؟"بعد هم اضافه کرده بود:"هر کسی که در ایران دست و پا شکسته فارسی صحبت می کند مردم نسبت به او خوش بین می شوند ونسبت به منی که رک حرف می زنم بدبین." حتما شما هم مصاحبه خیابانی با کریمی و قطبی را به خاطر دارید.کریمی گفت:"قطبی سررتمرین ما آدم فرستاده بود تا من را چشم بزند".قطبی هم در پاسخ گفت:"من فقط برای شما گل می فرستم."این است که می گویم میان قطبی پرسپولیس یه چیز دیگه است.البته فقط فرهنگ و رفتار خوبش نیست.از لحاظ فنی هم آدم پری است.دستیار بزرگترین مربیان و تیم های دنیا بوده است.جایی خواندم چون نماینده مهاجرین هست نمی خواهند بگذارند که موفق شود،اما من می گم کسی رو که خدا بلندش کنه کسی نمی تونه بزندش زمین.ضمنا قطبی یه ایرانیه.همین.

    حنانه سلطانی
    دوشنبه 9 ارديبهشت 1387 - 1:28
    -10
    موافقم مخالفم
     

    راستش من هم با این ترکیب « سینما برای سینما» مشکل دارم. به هر حال هیچ اثری وجود ندارد که حامل پیامی از طرف خالق اش نباشد. چیزی که مهم است چگونگی در میان گذاشتن این پیام با مخاطب است. نه تنها سینما که هر چیز ساخته دست بشر یک ابزار است. حالا یکی ممکن است با چنین ابزاری پیام سرگرمی و خوشی و لذت و این حرفها را منتقل کند یکی هم ممکن است شعارهای مثلا فلسفی را. چیزی که این آثار را از هم تفکیک می کند صداقت جاری در آنهاست. یادم است امیر قادری توی مصاحبه اش با پرویز شهبازی هم مشابه این بحث را مطرح کرده بود که فیلمساز با صداقت حتما ناخودآگاه بخشی از وجودش، اندیشه اش،افکارش جزئی از اثرش می شود. ببین کاوه اگر واقعا سینما برای سینما باشد اگر پیامی – هرچند پنهان و ناخودآگاه – نبود تو آن وقت نمی گفتی خدا را توی فلان سکانس پالپ فیکشن درک کردی نه توی DNA

    سیاوش پاکدامن
    دوشنبه 9 ارديبهشت 1387 - 2:39
    -8
    موافقم مخالفم
     

    همه با هم، کافه را 200 تایی میکنیم

    siavash
    دوشنبه 9 ارديبهشت 1387 - 3:17
    -3
    موافقم مخالفم
     

    برای " تونی راکی مخوف":

    پدر خوانده

    خوب،بد،زشت

    پالپ فیکشن

    راکی

    دسپرادو

    مصطفي انصافي
    دوشنبه 9 ارديبهشت 1387 - 3:19
    -20
    موافقم مخالفم
     

    هم اكنون اعلام مي كنم يه بچه باحال سينمادوست از نوع وحشي به جمع ما پيوست. خوش آمدي خبير كبير!

    siavash
    دوشنبه 9 ارديبهشت 1387 - 4:14
    21
    موافقم مخالفم
     

    در این روزهای خجسته(تولد آل ) باید هم کافه از خوشی منفجر بشه و غرق نور وشادی باشه.بچه ها ، نمیخوام غمگین یا افسرده بشین حداقل این روزهای فرخنده نه، ولی آیا کسی خبر جدیدی از "کامبیز کاهه" داره؟ چیز جالبی که در موردش شنیدم اینه که آرشیو فیلمی که داشته افسانه ای بوده و رقمش باور کردنی نیست.

    محسن رزم گر
    دوشنبه 9 ارديبهشت 1387 - 12:39
    6
    موافقم مخالفم
     

    چند روز پيش بود كه براي چندمين بار " دندان مار " رو ديدم . حيفم اومد از نقش رضا ( فرامرز صديقي ) چيزي نگم . از اون نقشاس كه ابهتش از قاب تلويزيون مي زنه بيرون ! بعد از ديدن فيلم نمي دونم چرا ياد اين جمله هلن كلر افتادم كه ميشه گفت براي شخصيت هاي مسعود كيميايي گفته كه :"با مرگ هر دوست ... جزیی از وجود من نیز دفن میشود ... ولی سهم آنان در خوشیها و لذتهایم ، مرا وا میدارد تا در این دنیای فانی باقی بمانم ".

    امیر
    دوشنبه 9 ارديبهشت 1387 - 13:0
    -31
    موافقم مخالفم
     

    " اعترافات یک ذهن خطرناک "

    سلام امیر جان

    جوابتو در باره گلزار خوندم ا. راستشو بخوای قانع کننده نبود . اونجا جواب ندادم چون جوابت قابل قبول نبود اما ...

    اما می خوام یه اعترافی بکنم : روزای اولی که گلزار و رادان بازیگر شده بودن من با پسر عمه ام سر این که کدومشون بازیگر خوبی میشن شرط بستیم ( البته حرامه شما از این کارا نکنین ) و من هم مثل تو روی گلزار بستم !

    من در این لحظه و در این مکان مقدس ( کفشامو هم در اوردم ) اعتراف میکنم که با همه هوشی که دارم ! باختم ...

    رابرت آلتمن بعدها یا فیلماش آبروی پالین کیل رو خرید ! مطمئنی که گلزار از پسش بر میاد ؟

    نتیجه محاسباتی : بعضی وقتا آدم شرطو میبازه . حتی اگه خیلی باهوش باشه !!

    امیر
    دوشنبه 9 ارديبهشت 1387 - 13:46
    -6
    موافقم مخالفم
     

    دو تا مطلب دیگه رو یادم رفت بگم !

    ا. فقط و فقط و فقط سپاهان خودم !

    2. بهترین فیلمایی که دیدم و الان یادمه و بدون ترتیب عبارتند از :

    با او حرف بزن (آلمادوار)

    راههای افتخار ( کوبریک)

    پالپ فیکشن (تارانتینو)

    شهر اشباح (میازاکی)

    برشهای کوتاه (آلتمن)

    در حال و هوای عشق (کایگه)

    فهرست شیندلر (اسپیلبرگ)

    بابل (ایناریتو)

    فایت کلاب (فینچر)

    آپارتمان (وایلدر)

    فرار از شاوشنگ (دارابونت)

    عشق سگی (ایناریتو)

    ده گانه (کیشلوفسکی)

    فروغ ابدی یک ذهن پاک (گندری)

    جایی برای پیرمردها نیست (کوئنز!)

    همه چیز درباره ایو (منکیه ویچ)

    مخمصه (مان)

    مسیر سبز (دارابونت)

    مرد فیل چهره (لینچ )

    هفت (فینچر)

    لیتل میس سان شاین (دایتون-فاریس)

    چشمان کاملا بسته (کوبریک)

    ...

    یه کم دوز هالیوودش بالاس نه ؟! زیاد شد؟؟ دلم نیومد بعضیاشو ننویسم ... تازه کلی شو خط زدم ...

    امیر
    دوشنبه 9 ارديبهشت 1387 - 13:50
    -7
    موافقم مخالفم
     

    شرمنده امیر جان ! گفته بودی 2007 ! اما من زیاد پایبند اصول نیستم ! میدونی که !!


    دوشنبه 9 ارديبهشت 1387 - 14:7
    22
    موافقم مخالفم
     

    vaghti dar toole yek sal (2007) hich filmi ra vaghean doost nadari:(

    امیر
    دوشنبه 9 ارديبهشت 1387 - 14:10
    7
    موافقم مخالفم
     
    امیر ، من تا حالا برات کامنت نداده بودم این بار می خوام جبران کنم !! بازی دیروز استقلال - پیکان رو دیدی؟ وسطای بازی وقتی که استقلال جلو بود ، کارگردان تلویزیونی یه کلوز آپ! گرفته بود از یه توپ ( دست توپ جمع کن که خودش تو تصویر نبود ) و یه گل زرد رنگ هم روی توپ گذاشته بود ... توی بک گراند هم نیمکت و بازیکنای استقلال دیده میشدن . اما آخر بازی که استقلال بازی رو باخته بود آخرین نمای بازی همون گل زرد رنگ بود که پرپر شده روی پیست کنار زمین فوتبال افتاده بود توی بک گراند : استقلالیا در حال ترک زمین ! خیلی ذوق کردم از کار کارگردان ! دمش گرم ...

    امیر: واقعا؟ دمش گرم.
    امید غیائی
    دوشنبه 9 ارديبهشت 1387 - 21:40
    -12
    موافقم مخالفم
     

    بعضی وقتها در اوج بی حوصلگی و این چیزها اتفاقی برایت میفتد که باور کردنش خیلی سخته.

    مثل همین چیزی که الان من تجربه اش کردم.

    احساس عجیب و بزرگی که در تمام این چند سال به لئونارد کوهن دووست داشتنی و مخصوصا ترانه های take this walts و dance me to the end of love اش احساس میکردم همین الان چند برابر شد.

    وقتی تمام عشق هایت یک جا جمع بشن این یعنی خود زندگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی.

    Q & U عزیز هر کی که هستی بدون امشب رو برای من رویائی کردی.ممنون.ممنون.ممنون.ممنون.ممنون.................

    لینکت شاهکار بود.......

    مخلص.

    همین.

    عطص
    سه‌شنبه 10 ارديبهشت 1387 - 0:14
    3
    موافقم مخالفم
     

    ممنون از کاوه و سیاوش و حنانه. از خواندن کامنت هایتان لذت بردم. از زیر آبی رفتن کاوه بگیر تا موشکافی های سیاوش و نوشتۀ جامع و مانع حنانه، همگی برای من آموزنده و مسرت بخش بود. (%)

    عطص
    سه‌شنبه 10 ارديبهشت 1387 - 0:16
    11
    موافقم مخالفم
     

    اما از آنجا که به دلایل مفصلی از جمله تنبلی روز افزون، زورم می گیرد که یک کامنت ده خطی را در ده کامنت یک خطی بنویسم، خلاصه کنم در اینکه مدافعان مفهوم " سینما برای سینما" یا " هنر برای هنر" (%)

    عطص
    سه‌شنبه 10 ارديبهشت 1387 - 0:17
    -6
    موافقم مخالفم
     

    حقیقتاً مرا به یاد توپ پلاستیکی و کودکانی می اندازند که آنرا - باری به هر جهت - به این طرف و آن طرف می شوتند و می کوبند و می خندند. چون سالهای سال تا درک تکنیک و تاکتیک و گل زدن (هدف) و گل کاشتن (تحسین) فاصله دارند.

    صابر
    سه‌شنبه 10 ارديبهشت 1387 - 3:23
    -9
    موافقم مخالفم
     

    تعجب میکنم.که اقای قادری اصلا براش مهم نیست فرزاد از کافه رفته.یعنی همه چی در حد کسبوکار و مشتری جمع کردن برای سایته.اول فرزاد و بعد ارمین ابراهیمی.اقای قادری برات متاسفم که فکر میکنی این زستایی که میگیریو مثلا برات مهم نیست کی بره کی بیاد جالبن.

    کاوه اسماعیلی
    سه‌شنبه 10 ارديبهشت 1387 - 4:2
    -3
    موافقم مخالفم
     

    1.فکر میکنم از کامنت من برداشت درستی نشده.هرگز چنین منظوری نداشتم که سینما برای سینما(که البته اصطلاحش را هم عطص بیرون آورد) یعنی فیلم بدون حرف و ایده و پیام باشد.شما هم با من هم عقیده هستید که پیام فیلم خوب باید چنان در تار و پود فیلم تنیده باشد که برای ابراز آن غیر از یادآوری صحنه های فیلم راهی دیگر نداشته باشیم.اما گیر من به این بود که چرا اولویت را به پیام میدهیم و این را میگویند استفاده ابزاری از سینما که خودش میتواند هدف باشد.شاید به خاطر نوآموز بودن من در دنیای سینما برمیگردد که از چگونه در آوردن به قول شما "پیام" از خود چیستی آن "پیام"بیشتر لذت میبرم.

    2.شنیده شده گوشه ای از کافه ما در روزنامه دنیای فوتبال هم راه پیدا کرده و کامنت من هم با تیتر کذایی "من ملوانی ام و پرسپولیسی" . که به شدت در میان دوستان و آشنایان بعد از سالها زندگی با عزت باعث شرمندگی اینجانب گردیده که از همینجا از گردانندگان روزنامه دنیای فوتبال تقاضا میرود در همان صفحه تکذیبیه اینجانب را درج و این لکه ننگ پرسپولیسی بودن را از دامن این بنده حقیر پاک بفرمایند و گرنه از مجاری قانونی اقدام نموده و خواستار اعداه حیثیت از دست رفته خود می باشم.بدانید که از این راههای غیر اخلاقی نخواهید توانست برای عشق بنده هوو بیاورید.... و الله خیر الماکرین.

    mouse
    سه‌شنبه 10 ارديبهشت 1387 - 9:44
    3
    موافقم مخالفم
     

    "اولین و آخرین حقیقتی که در زندگی بدان دست می بابی این است که : آنچه را که به زندگیت معنا و ارزش می دهد می توانی به دست بیاوری یا از دست بدهی اما هرگز نمی توانی مالک آن شوی. "

    قسمتی از خاطرات داگ هامارشولد

    آلفردو گارسیا
    سه‌شنبه 10 ارديبهشت 1387 - 10:44
    26
    موافقم مخالفم
     

    امیر جان سلام

    سلام به همه دوستان

    به داداش تونی : آقا پودر کردن و آب بکشن رو خوب اومدی ( جان من اینقدر بغض نکن اشک تو چشمون جمع شد تو این راه دور ) کتاب سال دوبله رو خوب موقعی اومدی. دارمت ... بد فرم . در اون موردی که گفتی : 1 - پدر خوانده ها و روز و روزگاری در امریکا ( باور کن نمی تونم انتخاب کنم که ..... ) 2 - دکتر ژیواگو 3 - لارنس عربستان 4 - فهرست شیندلر 5 - مالنا6 - هفت 7 - روز و روزگاری در غرب . البته اگر بخواهم همشو بنویسم که لیست بالا بلندی میشه ، فعلاً این ها رو داشته باش .

    انتخاب ویژه : پالپ فیکشن و .... ( هنا دختری در مزرعه )

    امیر جان خسته نباشید .

    فعلاً .

    جواد رهبر
    سه‌شنبه 10 ارديبهشت 1387 - 11:4
    14
    موافقم مخالفم
     

    پاسخی شاید دیرهنگام به نظر سنجی مو و سبیل:

    - سبیل کلارک گیبل در "برباد رفته" (محبوب دوران نوجوانی)

    - سبیل چارلز برانسون

    - سبیل ویلیام هولدن در این گروه خشن (همیشه اولین چیزی است که یادم می آید)

    - سبیل رابرت ردفورد در "بوچ کسیدی و ساندنس کید"

    ****

    - موهای براد پیت در "مصاحبه با خون آشام" نیل جردن

    - کشِ موی جرج کلونی در "آه برادر کجایی؟"

    - موهای مرتب و همیشه ژل زده ی تونی لیونگ چیو وای در "در حال و هوای عاشقیت"

    - مدل موهای اکثر نقش های توشیرو میفونه در آثار استاد کوروساوا

    - مدل موهای پل نیومن و استیو مک کویین

    و ...

    بسیاری را دوستان گفتند و من نگفتم دیگر. حضور ذهن هم هر روز دارد کمتر و کمتر می شود... ای دل غافل!

    امین
    سه‌شنبه 10 ارديبهشت 1387 - 16:8
    -12
    موافقم مخالفم
     

    آقا این کلاسهای روان شناسی شخصیت برای بچه های کاف تخفیف نداره.

    بوچ
    سه‌شنبه 10 ارديبهشت 1387 - 22:37
    -3
    موافقم مخالفم
     
    به مناسبت دویست تایی شدن کامنتای کافه : من از آن آدمهایی هستم که دلشان می خواهد تا دیر وقت توی کافه ها باشند ... کنار آنهایی که خیال خوابیدن ندارند ... کنار آنهایی که موقع خواب به چراغ احتیاج دارند . ارنست همینگوی " یک گوشه پاک و پر نور ".

    امیر: خوش آمد به شما، به خصوص به خاطر یادت از استاد، از چه داستانی...
    ریشو های سینما
    چهارشنبه 11 ارديبهشت 1387 - 0:20
    -7
    موافقم مخالفم
     

    مرگ تدریجی یک رویا را که از دست ندادید. اولش که خوب نبود. باز همون قصه همیشگی تلویزیون که نویسنده ادبا البته از نوع روشنفکریش که الکل و دود بیشتر از همه چیز برایشون مهم. حالا فرقی نداره که چه کسی، کار را بسازه مدیری یا جیرانی. یک مترجم فرانسه که الکلی و دودی شده. با رفقا تا خرخره می خورند و می کشند.تتا اونجا که نمیتونند قدم بردارند(البته یکیشون) اون خانم مترجم هم که وقتی اومد پایین حالش به هم می خوره. دوست،خانم نویسنده با اون شرایط توصیفی می اید با درباره اولین رمان خانم نویسنده گپی می زند راجع به ان ناشر مذهبی که عقاید شان را خانم نویسنده روی پیشانی ناشر خواند .که استاد چند تا دانشگاه است و ویراستار یک کتاب درباره ی مدرنیته و ادبیات. وقتی داستان جالب میشه که خانم نویسنده برای اولین بار در دفتر آقای ناشر قرار می گرید که عکسالعمل مثال زدنی از خودش نشان می ده.

    فیلم را که دیدم از همون اول جیرانی از سر و روی جا جای فیلم می بارید. از فصل اول:باران تا اونجا که کادر دو قسمت میشد (اسمش نمی دونم چیه) که که خاطره kill bill را زنده میکرد(جیرانی انگار در مکتب تارانتینیویسم سیراب شده .جلد اول و دوم را در ستاره میشود را یادتون هست که ).یا وقتی که ساناز (خواهر، خانم نویسنده) حالش بد می شود و میره در دستشویی( این جور چیزهاش خیلی حال داد). فقط امیدوارم که به سرنوشت ... شهریار کمال تبریزی دچار نشه.

    البته شاید قبول نکنید چون تازه اولین قسمت را دیدیم و هنوز بیست و پنج سه شنبه دیگه مونده تا دعوا ها شروع بشه.

    حنانه سلطانی
    چهارشنبه 11 ارديبهشت 1387 - 0:42
    -10
    موافقم مخالفم
     

    قطعا در سینمای ناب و اصیل، فیلم و پیام اش آن چنان در هم تنیده اند که نمی توان از هم تفکیک شان کرد و یکی را بر دیگری برتری داد. این هم از معایب فضای مجازی است که همه مان داریم یک چیز می گوییم و فکر می کنیم اختلاف نظری این وسط وجود دارد.

    رضا خاندانی
    چهارشنبه 11 ارديبهشت 1387 - 2:58
    0
    موافقم مخالفم
     

    سلام به امیر خان و بر و بچ

    امشب خیلی حالم خوبه خیلیییییییییییی

    شیاطین سرخ منچستر عزیز بعد از 10 سال دوباره رفت فینال و من از همین الان مطمینم که قهرمانیم چون ما یک نفر رو داریم که هیچ تیمی هیچ وقت خوابشم نمیتونه ببینه:سر الکس فرگوسن

    راستی امیر خان مگه شما نگفتی بهترین فیلمای 2007 ؟ مگه پدر خوانده یا لورنس عربستان واسه 2007؟!

    از همه ی منچستریهای کافه میخوام که اعلام وجود کنن تا بعضیا متوجه بشن که تیم گور خرشون چقدر کم طرفداره

    کاوه اسماعیلی
    چهارشنبه 11 ارديبهشت 1387 - 12:58
    27
    موافقم مخالفم
     

    خوب فکر کنم اختلاف من و عطص تاریخی تر از این حرفها باشد.ترجیح میدادم همان کامنت 10 خطیت را میخوادنم تا اینکه خودت زیرآبی بروی...اگر به اینجور کل کل های کلامی باشد من هم میگویم آنهایی که هنر را برای هنر نمیخواهند(احتمالا هنر برای آرمان...هنر برای مبارزه با خورده بورژوازی..هنر برای ....)درکی از اصول زیبایی شناختی ندارند.جنس کلامت هم که از جنس اعتراض شاملو به سهراب است...

    ضمن اینکه ای کاش این روزنوشت 200 تایی نشود.ایکاش بهش نرسیم.تازه به 100 رسیده بودیم....

    mouse
    چهارشنبه 11 ارديبهشت 1387 - 16:33
    5
    موافقم مخالفم
     

    به به . کامنتا داره 200 تایی می شه .

    یکی از بیانات قطبی عزیز:

    توپ زير پاى فوتباليست ايرانى مثل كره است روى نان داغ!

    مصطفي انصافي
    چهارشنبه 11 ارديبهشت 1387 - 21:27
    5
    موافقم مخالفم
     

    Everybody knows that the dice are loaded

    Everybody rolls with their fingers crossed

    Everybody knows that the war is over

    Everybody knows the good guys lost

    Everybody knows the fight was fixed

    The poor stay poor, the rich get rich

    Thats how it goes

    Everybody knows

    Everybody knows that the boat is leaking

    Everybody knows that the captain lied

    Everybody got this broken feeling

    Like their father or their dog just died

    Everybody talking to their pockets

    Everybody wants a box of chocolates

    And a long stem rose

    Everybody knows

    Everybody knows that you love me baby

    Everybody knows that you really do

    Everybody knows that youve been faithful

    Ah give or take a night or two

    Everybody knows youve been discreet

    But there were so many people you just had to meet

    Without your clothes

    And everybody knows

    Everybody knows, everybody knows

    Thats how it goes

    Everybody knows

    Everybody knows, everybody knows

    Thats how it goes

    Everybody knows

    And everybody knows that its now or never

    Everybody knows that its me or you

    And everybody knows that you live forever

    Ah when youve done a line or two

    Everybody knows the deal is rotten

    Old black joes still pickin cotton

    For your ribbons and bows

    And everybody knows

    And everybody knows that the plague is coming

    Everybody knows that its moving fast

    Everybody knows that the naked man and woman

    Are just a shining artifact of the past

    Everybody knows the scene is dead

    But theres gonna be a meter on your bed

    That will disclose

    What everybody knows

    And everybody knows that youre in trouble

    Everybody knows what youve been through

    From the bloody cross on top of calvary

    To the beach of malibu

    Everybody knows its coming apart

    Take one last look at this sacred heart

    Before it blows

    And everybody knows

    Everybody knows, everybody knows

    Thats how it goes

    Everybody knows

    Oh everybody knows, everybody knows

    Thats how it goes

    Everybody knows

    براي اميد غيايي عزيزم. شرمنده ام. من هم شعر ترانه محبوبم رو از كوهن گذاشتم.

    فكر مي كنم كه از دويست گذشته. اما هنوز اميدوارم كه اين دويستمين باشد... يا دويست و يكمين يا دويست و دومين يا...

    پريسا
    چهارشنبه 11 ارديبهشت 1387 - 23:24
    9
    موافقم مخالفم
     

    تبريك تبريك !!!

    اينم پيروزي پرسپوليس عزيز شما امير خان !!!

    عطص
    پنجشنبه 12 ارديبهشت 1387 - 1:13
    3
    موافقم مخالفم
     

    هر چند حل اختلاف تاریخی بر سر ترکیب بی معنای "هنر برای هنر" که شکل مدرن اش می شود "سینما برای سینما" برای من در یک کامنت ده خطی غیر ممکن است، ولی چه کنیم که رفقا ما را به کارهای غیر عقلانی وا می دارند. (%)

    عطص
    پنجشنبه 12 ارديبهشت 1387 - 1:15
    0
    موافقم مخالفم
     

    در غرب زمانی هنر برای هنر نبود. برای جنبش بود. برای حرکت به سوی آزادی. برای تهییج احساساتی که پیمودن پله ها را راحت تر می کرد. آفرینندگان هنر غالب قرون گذشته یعنی تئاتر و رمان اکثراً همین هدف را دنبال می کردند. (%)

    عطص
    پنجشنبه 12 ارديبهشت 1387 - 1:17
    -9
    موافقم مخالفم
     

    یعنی ابتدا به ساکن آگاه سازی تودۀ مردم و سپس انقلاب. انقلاب ها به پا شد و انقلابیون بر سر کار شدند. خیال ها آسود. هنرمند ماند و هنری که علی الظاهر به درد گل کوزه گری هم نمی خورد. (%)

    عطص
    پنجشنبه 12 ارديبهشت 1387 - 1:19
    -11
    موافقم مخالفم
     

    انسان امانیست تجربه گرا رها شده بود و هدف بی هدفی را دنبال می کرد. این شد که هنرمندان به فکر افتادند و انجمن ها زدند. انجمن تئاتر برای تئاتر، شعر برای شعر و ... نشستند به دور میزها و خودشان خودشان را تحویل گرفتند. (%)

    عطص
    پنجشنبه 12 ارديبهشت 1387 - 1:21
    7
    موافقم مخالفم
     

    انسان امانیست تجربه گرا رها شده بود و هدف بی هدفی را دنبال می کرد. این شد که هنرمندان به فکر افتادند و انجمن ها زدند. انجمن تئاتر برای تئاتر، شعر برای شعر و ... نشستند به دور میزها و خودشان خودشان را تحویل گرفتند. (%)

    عطص
    پنجشنبه 12 ارديبهشت 1387 - 1:22
    3
    موافقم مخالفم
     

    حالا کم کم وقت اش رسیده بود که هنرمند به جای هنر اش بنشیند. پس اصل هنرمند شد نه هنر. هنر بهانه شد و چاره ای جز این نبود. بهانه ای برای شهرت و حشمت هنرمند و شربت و عشرت هنردوست. هنردوست غافل شد و هنرمند غالب. (%)

    جواد رهبر
    پنجشنبه 12 ارديبهشت 1387 - 1:23
    6
    موافقم مخالفم
     

    پنج تا!

    عطص
    پنجشنبه 12 ارديبهشت 1387 - 1:24
    -5
    موافقم مخالفم
     

    هنر برای هنر نبود که هر عاقلی می داند که این بی معناست. هنر برای هنرمند شد نه برای مردم. نه برای من مخاطب. راست اش برای من هم بود؛ اما برای سرگرمی من. اینکه سرم نجنبد. خوش باشم و خود باشم. (%)

    عطص
    پنجشنبه 12 ارديبهشت 1387 - 1:25
    -32
    موافقم مخالفم
     

    وجه غالب هنر معاصر یعنی تقریباً از اواسط قرن بیستم به این سو یک چنین صورتی دارد. البته عده ای هم بودند و هستند که به این دایره راهی نیافتند و انزوا را سرنوشت محتوم خود دیدند. همان هایی که به بلاهت پذیرفتند که هنر برای هنر است. (%)

    تونی راکی مخوف
    پنجشنبه 12 ارديبهشت 1387 - 10:33
    -9
    موافقم مخالفم
     

    به رضا خاندانی :

    هیچ حوصله ندارم تا ثابت کنم که یوونتوس بهتر از شیاطین سرخ الد ترافورده.

    به قول ساندنس کید اونجا که بوچ کسیدی ازش می پرسه " امشب خیلی پر حرفی!!!!! " ساندنس جواب میده:

    "خوب من کمتر دری وری میگم"

    حالا اگه ما یوونتوسی ها ساندنس باشیم پس شما ......

    کفت برید نه . دیدی چطوری کاملا سینمایی از یووه دفاع کردم.

    این پایان نیست .....

    ehsan
    جمعه 13 ارديبهشت 1387 - 1:15
    -10
    موافقم مخالفم
     

    fekr konam 200 tayish kardam

    محمدعلی خبیر
    جمعه 13 ارديبهشت 1387 - 1:47
    6
    موافقم مخالفم
     

    سلام سلام سلام.

    چند روزی بود که نبودم و این نبودن مصادف بود با ایام بی اینترنتی.

    مصطفی انصافی عزیز مرا مرهون الطاف خود ساخته و بر من صفت وحشی اتلاق نموده است.بسیار خرسندم که با وحشی بافقی فامیل در آمدم.لازم بذکر است که وحشیگری من از جنس حادش نیست بلکه گهگاه در سینما تخمه می شکنم و گاهی هم موقع وصال عشاق میان پرده نقره ای سوت بلبلی سر می دهم.دکتر نسخه پیچمان نموده و گفته اگر چند حلقه دی وی دی خوب ببینی حالت بهبود می یابد.کسی دی وی دی جدید ندارد؟

    فرهاد بامداد
    جمعه 13 ارديبهشت 1387 - 12:14
    -32
    موافقم مخالفم
     
    سلام اقاي قادري فرهاد بامداد هستم فيلم مستند كوتاهي به اسم در جستجوي حيرت بيدار.اپوس صفر.براي يك مشايخي و ديگران(درباره ي علي رضا مشايخي موزيسن مدرن ايراني ) ساخته ام مي خواستم بدونم شما مايليد كه تماشا كنيد؟اگر مايليد چطور به دسته شما برسونمش؟

    امیر: سلام دوست عزیز. نشانی دفتر سایت، در بخش ارتباط با ما وجود دارد. می‌توانید بفرستید و بعد در صورت لزوم می‌توانیم با همدیگر ملاقات ‌کنیم.
    مریم.م
    جمعه 13 ارديبهشت 1387 - 13:3
    -13
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    اميدوارم حال همه خوب باشه

    there is a way to be good again

    the kite runner

    فيلم خيلي قشنگي بود بچه ها نظرتون رو مي نويسين

    محمدعلی خبیر
    شنبه 14 ارديبهشت 1387 - 0:46
    5
    موافقم مخالفم
     

    احساس می کنم دوتا فیلم زیر رو پسندیدم!

    1408

    خون به پا خواهد شد.

    اولی رو بخاطر اینکه منو بیاد باشگاه مشت زنی انداخت.

    دومی رو بخاطر دنیل دی لوئیس چند وجهی اش.

    siavash
    شنبه 14 ارديبهشت 1387 - 3:32
    13
    موافقم مخالفم
     
    فیلم جدید" برادران واچوفسکی" هم در نوبت اکران است هنوز تو سایت خبرش نیومده،البته صحنه هایی از اون رو یکی از شبکه ها در یکی از برنامه ها (شباهنگ)پخش کرد ."تارانتینو" در یکی از گفتگوهایش در مورد ماتریکس ها گفته بود:( بوی گند تصاویر کامپیوتری از آن بلند میشد.) من زیاد با این نظر حال نکردم ،هرچه باشه هر دوشون در علاقه به کمیک بوک ها مشترکند.

    امیر: واقعا استاد همچین حرفی زده؟ ایول. نکته همین جاست. تفاوت‌ها رو بفهمی و بگیری...
    حميد دهقاني
    شنبه 14 ارديبهشت 1387 - 13:53
    -6
    موافقم مخالفم
     

    سلام. با اینکه دیدن "پیرمردها جایی ندارند" و "سوئینی تاد" لذت بخش بود، ولی لذت دیدن "جونو" چیز دیگری بود. بچه هايي كه اين فيلم جزء فيلمهاي منتخبشون نبوده‏ اين فيلم را ديده اند و در ليستشان گذاشته اند؟!

    مدل موی باحالی هم که الان به ذهنم می رسه، ترکیب مدل موی سر و سبیله جورج کلونیه در فیلم "آه ای برادر تو کجایی" که بلاهت و رندی و شیطنت را همزمان دارد.

    حميد دهقاني
    شنبه 14 ارديبهشت 1387 - 14:2
    -16
    موافقم مخالفم
     

    با اينكه استقلالي هستم در اين فصل بعضي وقتها به طرفدارهاي پرسپوليس حسابي حسوديم شد. از اينكه همچين مربي دارن، با دل شيرش!! مثل احساسي كه نسبت به هوادارهاي يوونتوس فصل قبل داشتم. يوونتوس را اصلا دوست ندارم. ولي اينكه هواداران اين تي شايد سالها بعد از اينكه تيمشون با اينكه وضع تراژيكي را داشت ولي دل شير داشت و توانست باز به دوران اوج برگردد ياد بكندد باعث حسوديم شد..

    McMurphy
    شنبه 14 ارديبهشت 1387 - 16:40
    -4
    موافقم مخالفم
     

    مرسی امیر ...

    "Ehsan Aman" هم همون "دختر دریا"ی خودمونه که تو ماشینت اون روز تریفلکس کردیم.

    یکی دو ساعت دیگه استادیوم هستیما!...

    پلاکارد هم که گقتی بیار...

    این کامنت هم یادگاری... .

    کاوه اسماعیلی
    شنبه 14 ارديبهشت 1387 - 17:7
    -18
    موافقم مخالفم
     

    فکر میکنم همینجا نقطه سر خط بگذاریم و تمام....نه برای سایرین جذاب است نه همدیگر را قانع میکنیم.کانت و هگل و دیگران مفصل دراینباره صحبت کره اند پس نیازی به زبان الکن ما نیست.ضمن اینکه عطص هنوز اصل قضیه را چپکی فهمیده....

    یک دیالوگ نه چندان بیربط هم از قهرمان( ژانگ ییمو ) که البته نقل به مضمون است چون مدتهاست ندیدمش...

    -میخوام باهاش مبارزه کنم.

    -پس مواضب باش.چون اون خوشنویس خوبیه.

    امروز اعتماد یک صفحه در مورد کانتونا دارد.ازدستش ندهید.(یراس تونی راکی مخوف که دنبال منچستریها میگشت.)

    نازنین(یک تازه وارد)
    شنبه 14 ارديبهشت 1387 - 17:28
    50
    موافقم مخالفم
     
    چرا کامنت من تائید نشده من که چیز خاصی ننوشته بودم فقط گفته بودم :((اینجا پرسپولیسی بودن چه کیفی داره ادم احساس میکنه تو جمع خانواده اشه و داره حمایت میشه بعد هم گفته بودم خدا باعث وبانیش رو به ارزوهای قشنگش برسونه ))همین! شاید هم حس کردید این نوشته اصلا مهم نیست و بهتر دیدید تو این ترافیک جا رو تنگتر نکنه!

    امیر: کامنت‌ات نرسیده بود، وگرنه کی از پابلیش کردن این جمله بدش می‌آد: «ادم احساس میکنه تو جمع خانواده اشه و داره حمایت میشه.» خیلی خوش اومدین.
    رضا خاندانی
    شنبه 14 ارديبهشت 1387 - 21:36
    22
    موافقم مخالفم
     

    سلام به همه ی بر و بچز کافه

    پرسپولیس برد وسپاهان مساوی کرد تا اختلاف به 2 امتیاز برسه

    حالا قهرمانی دست خودمون 3 تا بازی و3 تا برد

    به تونی راکی مخوف:فکر میکنم ما داریم قهرمان میشیم نه شما که سومید؟! پس چون حالم خوب هیچی نمیگم

    فقط اینکه:پرسپولیس منچستر انگلیس

    مصطفی جوادی
    شنبه 14 ارديبهشت 1387 - 22:2
    15
    موافقم مخالفم
     

    خیلی خوب رفتیم جلو. این همه مدل موی خوب با هم جمع کردیم و واقعا خوش گذشت. مرسی از همه

    به سیاوش: بحث استفاده از کامپیوتر نیست، قضیه این است که در نهایت کامپیوتر "حل" شود . اگر آن چیزی که باید خلق نشود؛ در نهایت میشود همین. اینکه بوی گندش حس میشود و البته برای حس کردنش باید شامه ای به قدرت تارنتینو داشته باشیم.

    بوچ
    شنبه 14 ارديبهشت 1387 - 23:26
    13
    موافقم مخالفم
     
    امیر جان ، سیاوش خان ، با این که تارانتینو رو دوست دارم ( از اسمی که انتخاب کردم معلومه ! ) اما استفاده کردن از کامپیوتر توی فیلم الزاما دلیل ضعف فیلم نیست ... نمونه اش خود همین فیلم سین سیتی که کارگردانش رفیق فابریک تارانتینوئه ( جناب رودریگوئز ) و خود تارانتینو هم توی همین فیلم یه سکانس عجیب و غریب رو کارگردانی کرده که فقط با کمک کامپیوتر امکان پذیر شده ... حالا خوبه یکی از واچوفسکیا برگرده بگه داداش فیلم خودت بوی کامپیوتر میده ؟!! تازه بوی کامپیوتر گتد نیست هست؟!
     
    امیر: سلام. چه کسی با استفاده از جلوه‌های ویژه کامپیوتری در فیلم‌ها مشکل داره؟ بحث سر فیلمی به اسم «ماتریکس» هست  و این که تارانتینو سلیقه داره. همین. وگرنه بوچ عزیز این قدر توی ساخت فیلم‌های محبوب‌مون از کامپیوتر استفاده شده که...
    محسن رزم گر
    يکشنبه 15 ارديبهشت 1387 - 1:11
    0
    موافقم مخالفم
     

    1) به پايان خوش اعتقادي ندارم. ولي به سفرهاي خوش اعتقاد دارم٬ چون كه بالاخره يا شما در جواني خواهيد مرد يا آنقدر زندگي خواهيد كرد كه ببينيد دوستانتان بميرند. اين چيز بي اهميتي ست : زندگي.

    2) ششم مي نزديكه آقا امير . حواست هست ؟

    بهروز خیری
    يکشنبه 15 ارديبهشت 1387 - 14:38
    -13
    موافقم مخالفم
     

    به نام دوست که هرچه دارم از اوست

    خیلی وقت است دیگر با((دل)) ام و برای ((دل)) ام نمی نویسم

    که با ((عقل)) ام و برای ((دل)) ام می نویسم چون ((دل)) ام می خواهد آنها که بعد از ما می آیند با ((دل)) شان و برای ((دل)) شان بنویسند. چه باک که (( دل)) من چقدر گنجایش دارد که بتواند چنین کند. ( یاد داستان ستاره دریایی به خیر)

    و چقدر ((دل)) ((دل)) انه است این عاقل شدن.

    ولی گاهی باید از ((دل)) بنویسی و برای ((دل)) تا بدانی که ((هنوز آنجا چراغی روشن است)).

    حضرت علی سخنی دارند که هر وقت پر می شوم (( از خلایی لبریز در گنجایشی وسیع)) به خاطر می آورمش (( خوشبخت و بدبخت در آخرت معلوم می شوند.)) چه بسیار بازنده هایی که در آن روز برنده خواهند بود و چه بسیار برنده ها که بازنده ولی من فکر می کنم خدا همه ما را آفریده تا برنده باشیم و در آخر هم بازنده نخواهیم داشت بلکه برنده و برنده تر خواهیم داشت . فکر می کنم آنروز ...

    چه بسیار فکر کرده ام که فکر می کنم و ندانسته ام که درست فکر کردن چیست. نشخوار فکرهای بکر یا تکرار روزمرگیها با عطر و طعم تازه که زندگی خوانده ایمشان و در آرزوی بهشتی از همین روزمرگیهای فنا ناپذیر .

    نمیدانم امروز ((چه))ام می شود. چقدر روزها که ((چیز))یی ام شده ولی نتوانسته ام بنویسم. شاید هم نوشته ام و با کسی سهیمشان نشده ام. چه بسیار کسانی که آنها را ((چیز)) ی شده است هزاران سال قبل از من و هزاران سال بعد از من و در جایی در کامنتی در وبلاگی در دفترچه خاطراتی نخواهند نوشتشان ولی مطمینم در فضایی سیال این چیزی شدنها به من خواهند رسید اگر جایش را در وجودم خالی کرده باشم. اگر جایی در درونم برایش وجود داشته باشد.

    این ها را نوشتم تا از افشین قطبی بگویم و از این که چقدر دوستش دارم منی که از جوانهای قدیم زمان سلطان* هستم و سلطان**. از شبهای زاینده رود بگویم و از تئوری دیکتاتورخواهی و نخبه کشی و قهرمان طلبی و از امیر قادری و تک تک کسانی که با نوشته هایشان یادم می اندازند که چقدر چراغها که روشن هستند. امیر جان فرهنگ و قهرمان تویی فرهنگ و قهرمان کسانی هستند که منشهایی چون قطبی را دوست دارند فرهنگ، همه اعضای این فضای مجازی است، فرهنگ ماییم و قطبی شمعی پر فروغ. چه زیبا می گوید مثل چینی که ((به جای لعنت فرستادن به تاریکی شمعی بیافروز)). با چنین پیش فرضهایی می توان قرمز بود و آبی را هم دوست داشت. می توان از داگ ویل لذت برد و گنج قارون طلبید می توان قطبی را دوست داشت و از پروین بد نگفت. یا حق

    * علی پروین در آخرین روزهای بازیگری و اولین روزهای مربیگری

    ** فیلمی از استاد کمیایی

    بهروز خیری
    يکشنبه 15 ارديبهشت 1387 - 17:14
    1
    موافقم مخالفم
     

    موهای وال کلیمر در تاپ گان و تاپ سکرت

    موهای بهروز وثوقی در قیصر

    موهای تن تن

    موهای کرنل واید ( که البته فقط عکسهایش را دیده ام)

    موهای فارا فاوست (مثل اینکه زیادی قدیمی هستم)

    موهای براد پیت در افسانه های پاییزی

    موهای یول برینر در تاراس بولبا

    موهای لیزه منلی در کاباره

    موهای جولی اندروز در اشکها و لبخندها

    موهای فردین در سلطان قلبها

    موهای نیکلاس کیج در رد راک وست

    موهای کاری گرانت

    موهای ادری هیپورن در بانوی زیبای من و صبحانه در تیفانی

    موهای جرج پپارد

    موهای جمیز دین

    موهای راک هادسن

    موهای مرلین مونرو

    موهای آلن دلن

    ...

    زیاد شد؟

    آره من کچلم (شوخی کردم هنوز یه چیزای رو کله ام هست)

    بابك
    يکشنبه 15 ارديبهشت 1387 - 19:5
    33
    موافقم مخالفم
     

    اين دست خدا بود كه از آستين ميثاق معمارزاده بيرون آمد

    فرهاد ترابی
    يکشنبه 15 ارديبهشت 1387 - 20:19
    9
    موافقم مخالفم
     

    اوووه چه خبره اینجا.....چه بگیر و ببندی وای ننه چه بعضیها بی تربیت شدند اینجا وای از این تماشاگر نماها آقا چرا فحش میدی ته روشنفکریت همین بود ؟ دو تا شوت محکم به توپ زدی دور برداشتی ؟کرین و پن و تراولینگ و آفساید که این همه قیافه گرفتن نداره....آقا رفتی تو اوتی البته خیال برت نداره که از فردا به تو هم میگن اکبر اوتی نه داداش اگه دنبال شهرت باشی تا قیامت خرت لنگه لنگه....مگه شانس بیاری خودش بیاد و گرنه مالیدی....

    سيداميرحسين مهدوي
    يکشنبه 15 ارديبهشت 1387 - 22:38
    -3
    موافقم مخالفم
     

    افشين و خاتمي هر2سرمايه هاي ايرانن.خوشحالم كه در مهمتريت دلمشغوليم هم نظر شديم

    محمدعلی خبیر
    دوشنبه 16 ارديبهشت 1387 - 1:5
    -8
    موافقم مخالفم
     

    معتقدم استفاده بجا از هر ابزاری در هرکاری برای پیشبرد آن بلامانع است ولی گاهی استفاده از یک جلوه یا ابزار ایجاد کننده آن به دی زیاد است که تهوع آور است.از این لحاظ است که ماتریکس از نظر تارانتینو بوی گند می دهد.

    عطص
    دوشنبه 16 ارديبهشت 1387 - 1:30
    2
    موافقم مخالفم
     

    هر بحثی را می توان با یک نقطه سر خط تمام کرد و راه مغزِ کشیده و نکشیده و شسته و نشسته را با همان نقطۀ راحت الحلقوم به خیالی بست و برید و شست و رهید. (%)

    عطص
    دوشنبه 16 ارديبهشت 1387 - 1:32
    -14
    موافقم مخالفم
     

    و چه فرقی می کند که آن نقطه را از کانت سه نقطه یا هگل بی نقطه گدایی کنیم. که نقطه نقطه است. زشت و سیاه. منتهای رمق بی رمقان. (%)

    عطص
    دوشنبه 16 ارديبهشت 1387 - 1:34
    -2
    موافقم مخالفم
     

    خانم ها و آقایان هم که به فتوای اسماعیلی با آهن ربای گیس و سِبیل بهتر کنار می آیند تا با قطب نمای راه و سَبیل. ای بابا. ما که اصول قضایا را چپکی فهمیده ایم، د برای که می گوییم. همان یک خط کافی نه، که زیادی بود.

    جمشيد
    جمعه 17 خرداد 1387 - 20:54
    -22
    موافقم مخالفم
     

    اونقدر عاشق فوتبال و پرسپوليس بودم كه يادم مياد يك بار واسه اينكه پرسپوليس از استقلال ببره 3 روز روزه گرفتم. ولي اونقدر توي همين فوتبال دروغ شنيدم و بازي كثيف ديدم كه 8 سال تمام هيچ فوتبالي نگاه نكردم. تا وقتي افشين قطبي اومد. ديگه از من سني گذشته بود كه بخوام براي فوتبال احساسات به خرج بدم. ولي افشين با صداقتش دوباره من رو بچه كرد. هنوز هم باورم نميشه كه رفته. بابت همه چيز ازت ممنونم افشين. به من ياد دادي كه هنوز هم مي شه فوتبال زيبا و تمييز ديد. به قولي دوستي اومدنت نعمت بود و رفتنت حكمت. دلم براي صداقتت، براي فارسي صحبت تنگ شده.

    محمد رحیمی
    شنبه 25 خرداد 1387 - 16:25
    10
    موافقم مخالفم
     

    سلام امیرجان خوبی داداش من محمد داداش رامین پسر عموی میلاد کوهیارم خیلی پارتی بازی شد نههههه من میخوام بهم کمک کنی نقد بنویسم میخوام بهم بگی اگه ممکنه باید از کجا شروع کنم اگه حال کردی به وبلاگ من سر بزن نظر بده در ضمن ما چیزهای مشترک خیلی داریم من هم پرسپولیسیم هم ایتالیایی هم عشق پل نیمن هم عشق بوچ کسیدی هم بیلیارد بازو هم...... اگه یادت بیاد ... {بخش‌‌های خصوصی با اجازه حذف شد} منتظر جوابتم موفق باشی.

    اضافه کردن نظر جدید
    :             
    :        
    :  
    :       






    خبرهای سینمای ما را در صندوق پستی خود دریافت کنید.
    پست الکترونيکی (Email):

    mobile view
    ...اگر از تلفن همراه استفاده می‌کنید
    بازديد امروز: 4548
    بازديد ديروز: 172354
    متوسط بازديد هفته گذشته: 234021
    بیشترین بازدید در روز ‌یکشنبه 23 بهمن 1390 : 1490465
    مجموع بازديدها: 429043682



    cinemaema web awards



    Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
    استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
    کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

    مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

     




    close cinemaema.com عکس روز دیالوگ روز تبلیغات