چه چيزي بهتر و حال بخشتر از اين كه ساعت 11 صبح، وقتي خواب آلوده اي و خسته از اتفاقاتي كه افتاده، با يك sms از خواب پا بشي..؟ sms اي كه خيلي منتظرش بودي. و ميدوني وقتي، اسم sms دهنده روي موبايلت افتاده، كلي ذوق كردي و فهميدي كه يك روز رو با اميد و انرژي شروع كردن يعني چي...لحظات پيش پاافتاده و مرده زندگي روزمره يعني همين چيزها.چيزهايي كه اي كاش زياد تكرار مي شد و اي كاش خيلي تكرار ميشد و باز اي كاش ...
...............................................................................................................................
مرسي مصطفي.مرسي از تو كه به حرف صوفيا گوش كردي و كامنت خيلي خوبت رو فرستادي.سكانسهاي برگزيده تو همون چيزاييه كه منم خيلي دوسشون دارم.مجموعه عجيب و غريبت رو خيلي دوست داشتم.مجموعهاي كه هم سكانسي از يك پليس(ژان پير ملويل) توش بود و هم سكانسي از شاهكار غريب و بسيار پيچيده رابرت آلتمن بزرگ، يعني مك كيب و خانم ميلر.عشق يك طرفه آدل هم از اون چيزاييه كه فكر كنم خيليهامون تو زندگي، حداقل يك بار تجربهاش كرديم و درگيرش(واقعا درگير..؟) بوديم.به قول خود مصطفي نوشتن درباره سكانس هاي عاشقانهاي كه دوسشون داريم، ميتونه بهانه خوبي باشه براي اين كه بيشتر به هم نزديك بشيم.
...............................................................................................................................
سكانسي در فيلم بسيار بزرگ روزي روزگاري در آمريكا(سرجو لئونه) هست كه به مثابه درس زندگي ميماند.(لحظه لحظهي شاهكار لئونه پر از چيزي است كه به آن تجربه زندگي ميگوييم)منظورم جايي است كه نودلز(رابرت دنيرو) و دبورا(اليزابت مك گاورن) رو به روي هتل و كنار دريا بعد از يك رقص عاشقانه نشستهاند و دارند صحبت ميكنند.نودلز به دبورا – كه صورتش از هر وقت ديگر درخشانتر شده و چهرهاش زيباتر – ميگويد كه در تمام اين سالها دو چيز را هرگز فراموش نكرده : يكي دومينيك كه وقتي تير خورد و داشت ميمرد، يه جور خاصي گفت سر خوردم و ديگري خود دبورا. نودلز ميگويد كه در همه اين مدت ذرهاي از عشقش كم نشده و بيشتر از روز اول دبورا را دوست دارد( واقعا كسي پيدا ميشود كه جلوي اين سكانس غريب مقاومت كند و بند را آب ندهد؟ ) و جواب دبورا، تير خلاصي است بر تمام احساسات مرد ":من فردا دارم ميرم هاليوود.ميخواستم امشب ببينمت و بهت بگم"... بله.خيلي وقتها اون چيزي كه فكر ميكنيم اتفاق نميافتد. اما باور كنيد كه سخت ترين چيز، ويران شدن احساسات رمانتيك يك مرد عاشق پيشه، سر بزنگاه عاشقانهاش است – عين خراب شدن دنيايي است كه خود آدم آجرهايش را روي هم گذاشته - احساساتي كه پير زندگي كردهاي مثل لئونه به متعالي ترين شكل ممكن در شاهكارش نشانمان ميدهد و به يادمان ميآورد.و چهره مردانه دنيرو اول سكانس بعد در ماشين مخلوطي از چيزهاي مختلف است : عشق، فرو ريختن، گيجي، پختگي ، وقار... و شكوه.
..............................................................................................................................
روزي روزگاري در آمريكا درباره همه چيز است.از عشق به سينما و پل جاودانه بروكلين گرفته تا دريغ عاشقانه و يك عمر حسرت. اين حماسهي پر شر و شور درباره تمام آدمهاي رمانتيكي است كه مرتب شكست ميخورند و تنها ميشوند.هي شكست ميخورند و تنها ميشوند.اما فقط ، كاري را انجام ميدهند كه به نظرشان درست ميآيد و لازمهي زندگي شان است. يعني عاشق بودن، عاشق ماندن و بلند پروازيهاي عاشقانه. اين روزنوشت ميتواند مقدمهاي باشد براي جمع شدن تمام كساني كه فيلم را دوست دارند و ميخواهند مثل نودلز زندگي كنند.اين آغاز يك همنشيني سعادت مندانه است.فرصت خوبي است.عكسهايي كه اين جا ميبينيد، مي توانند محركهاي خوبي براي حرف زدن درباره فيلمي باشند كه لحظه لحظهاش با عشقي پرحرارت شكل گرفته.براي شروع، اين گفته كامبيز كاهه را داشته باشيد كه هفت سال پيش در كتاب روزي روزگاري، سرجو لئونه آن را نوشت : "عشق لئونه به سينما در طول غيبت طولانياش زائل نشد، بلكه بار ديگر و با قدرت تمام در روزي روزگاري در آمريكا رخ نمود و اين بار غم غربت، پوچي و خودآگاهي در سرگذشت گنگسترهاي رفيق، رقيب و خائن اوج گرفته بودند".
* ديالوگي از فيلم روزي روزگاري در آمريكا(سرجو لئونه)
بازگشت به روزنوشت هاي پويان عسگري
کاوه اسماعیلی
سهشنبه 7 اسفند 1386 - 16:28
-7 |
|
|
|
هیچ کس نمی تونه اونطوری که دوستت داره ، توصیفت کنه این هم از بدشانسیهای عمرم بود که بعد از این همه سال که جایی برام باز شد تا درباره فیلمی از لئونه چیزی بنویسم چند ساعتی بیشتر وقت نداشتم.(تو بخش سینما در تلویزیون)و به قول سیاوش بحر رو در کوزه انداختن کار من نبود.چیزی که در مطلبکم هم بهش اشاره کردم این بود که نودلز هرگز فرصتی برای عشق بازی پیدا نکرد و این بزرگترین حسرت عمر خیلی از ما الاغهای حکایت ابوسعید ابوالخیر است. جمله ای روی آرامگاه دومینیک نوشته بود که ضمیمه مطلبم برای مصطفی کرده بودم. your youngest and strongest will fall with sowards
|
نجمه
چهارشنبه 8 اسفند 1386 - 15:57
15 |
|
|
|
اگه این بازی سکانس های عاشقانه ادامه داره پس من هم بازی یادی می کنم از فیلم با او حرف بزن که عاشقش هستم و دوسش دارم. جوانی که با عشق بی نهایتش به دختر موردعلاقش که در کماست، هم دختر رو به این دنیا برگردوند هم از خودش چیزی به جا گذاشت و هم در پایان بهای رسیدن به معشوقش رو که مرگش بود، پرداخت!
|
رضا کاظمی
پنجشنبه 9 اسفند 1386 - 5:33
-9 |
|
|
|
سلام آقا پویان من برای نوید هم کامنت گذاشتم. خوشحال میشم در راه سایتی که با بچه ها راه انداختیم یاریمون کنی. فرمتش ماهنامه است . اگر چند خطی هم از تو در هر زمینه هنری ادبی که دوست داری چه سینما و چه سایر زمینه ها داشته باشیم مایه افتخاره. هرچند ما چیزی در دست نداریم که جبران این محبت باشه ولی کلی عشق هست.. یه لحظه بذار ببینم. ..آره موجوده. پیروز باشی
|
امير جلالي
شنبه 11 اسفند 1386 - 12:21
-4 |
|
|
|
پويان دمت گرم،مرسي مرد،بازم بنويس از اين استاد تغييرات چهره و ميميك صورت...واي كه من مي خوام بميرم واسه اين رابرت دونيرو،مي خوام جون بدم برااااااااااااااااااااااااااش.... بازي با چهره اين مرد بي نظيره پسر،سكانس هاي مخمصه،اونجايي كه با پاچينو تو رستوران نشستن و آل كبير بهش مي گه هيچوقت نخواستي يه زندگي معمولي داشته باشي؟ و استاد با چهره اش يه بازي مي كنه و ... سكانس خبردار شدنش از مرگ جو پشي تو goodfellas سكانس اولين ملاقاتش با شارون استون تو كازينو حتي تو فيلمي مثل هدف هم عاليه اين مرد... و چون مي دونم پايه good shepherd اي صحنه سوار شدنش به ماشين بعد از ملاقات آخر با مت ديمون كه مي گه من چند ماه ديگه بيشتر زنده نيستم...همه ما عاشق اين كشوريم و پن دوربين روي بچه هايي كه مشغول بازي ان... همه خوبيهات يه طرف پويان،اين رابرت دونيرو باز بودنتم يه طرف...خيلي باحاله پسر،ادامه بده،ادامه بده...
|
پويان عسگري
دوشنبه 13 اسفند 1386 - 15:52
1 |
|
|
|
حتمن امير جان.رابرت دنيرو يكي از دارايي هامونه پس طبيعيه كه دربارش بنويسيم و بهش عشق بورزيم...سكانس اولين ملاقاتش با شارون استون تو كازينو رو عالي اومدي ها...
|
محمد
دوشنبه 13 اسفند 1386 - 17:22
3 |
|
|
|
آنگ لی رو از دست نده.... چه کار کرده تو هوس و احتیاط....
|
hossein
جمعه 17 اسفند 1386 - 19:31
2 |
|
|
|
سلام پویان جون خوبی داداش؟ تو که همیشه عاشق رابرت دونیرو بودی و این هم طبیعیه من که زیاد فیلم نگاه نمیکنم ولی اون چندتا فیلمی که از دونیرو دیدم واقعا خوشم اومد یعنی آدم تازه معنی بازیگری رو می فهمه البته این کامنت که بهونه بود فقط می خواستم یادی از رفیق دوره دبیرستان کنم قربونت پویان جون خدانگهدار
|
سوفیا
شنبه 18 اسفند 1386 - 7:18
-3 |
|
|
|
سلام چیزی نمی تونم بگم از عشق و زندگی ای که با تک تک لحظات این فیلم داشتم. خودتون همه چیز رو گفتید
|
وحید
شنبه 17 فروردين 1387 - 0:20
8 |
|
|
|
آقا پویان سلام.خوبید انشاا... .کجایی پس؟ نیومده چرا غیبتون زد؟ اینجا داشت دوباره پا می گرفت.یه بوی خاصی می داد.یه بوی خالص.بوی سینمای ناب..... منتظرم دوباره برگردی یه پست اساسی و سرحال برای ما بزاری. راستی با تاخیر عیدم مبارک
|
سوفیا
جمعه 23 فروردين 1387 - 5:50
1 |
|
|
|
سلام این البته خیلی خوبه که هر بار این صفحه را باز میکنم جملهء «هیچکس نمی تونه اونطور که من دوستت دارم عاشقت باشه» را میبینم . اما منتظر پست جدید هستیم
|
سعيد هدايتي
دوشنبه 2 ارديبهشت 1387 - 14:51
-8 |
|
|
|
هي نولدرز من سر خوردم عاشق اين ديالوگ اخر پسر بچه ام اصلا غير از دنيرو همين سكانس وديالوگ بود كه منو ديوانه اين فيلم كرد. دنيرو ! بدون اون سينما حتما چيزي كم داشت.اين جمله از كي بود؟
|
پنجشنبه 14 شهريور 1387 - 2:35
9 |
|
|
|
مرسی .................................................خوب بود
|
رزا
پنجشنبه 14 شهريور 1387 - 2:36
0 |
|
|
|
مرسی ............................................خوب بود
|
Maziyar
دوشنبه 29 مهر 1387 - 21:11
14 |
|
|
|
man chi mitunam begam, vaghti esme in film ham miad muhaye tanam sikh mishe...
|