News
  • بلندترين گام اصغر فرهادي به سوي مجسمه اسكار برداشته شد
    «جدایی نادر از سیمین» نامزد دريافت گلدن گلوب فیلم غير انگليسی‌زبان شد
  •  
  • نگاه هفته؛ پنج‌شنبه‌ها با علیرضا خوانساری
    تهمت به جای مخالفت‌، توهین به جای نقد
  •  
  • ستایش بازیکنان مشهور فوتبال از سینماگران ایرانی
    تمجید علی کریمی از اصغر فرهادی و مجتبی جباری از پرويز پرستویی
  •  
  • يادداشت نیما حسنی‌نسب درباره «سعادت‌آباد» ساخته مازيار ميري
    با عرض پوزش!
  •  
  • در ستايش بازي‌هاي ليلا حاتمي و حضور تماشايي هنرمندان زن سينماي ايران در «شيرين»
    هميشه پاي يك زن در ميان است
  •  
  • انتقاد تند و تيز و شوخ و شنگ محمدحسین جعفریان از فرج‌الله سلحشور
    فرج الله سلحشور خودش را ایرانی نمی‌داند؟!
  •  
  • ساخته رسول صدرعاملي پس از سه سال در گروه آفریقا اکران می‌شود
    «شب»‌ي كه امين حيايي مقابل عزت‌الله انتظامي و خسرو شکیبایی سيمرغ بلورين بازيگري گرفت
  •  
  • اختصاصی "سینمای ما"؛ مغایرت با شئون اجتماعی ایران، بازیگر را منصرف کرد
    حامد بهداد بازی در فیلم آنگلوپولوس را قبول نکرد
  •  
  • لس‌آنجلس تايمز هم فیلم فرهادی را در فهرست بهترین های سال معرفي كرد
    «جدايي نادر از سيمين» يكي از پنج فيلم منتخب روزنامه پرتيراژ آمريكا شد
  •  

  • چه کسانی دارند فیلم‌های بخش ‌بین‌الملل جشنواره فجر را انتخاب می‌کنند؟
  •  
  • منتقدان معتبر انگلیسی درباره اصغر فرهادی و «جدایی نادر از سیمین» یک صدای جدید در سینما
    اصغر فرهادی یک صدای جدید در عالم سینماست/ شکوه سینمای ایران همچنان شگفتی می‌آفریند
  •  
  • عکسهای اختصاصی "سینمای ما" از حضور حامد بهداد در تورنتو
    «سعادت آباد» رکورد فروش فیلم ایرانی‌ در کانادا را شکست
  •  
  • مدیر امور رسانه ای جشنواره می گوید سینما صحرا گزینه سالن مطبوعات نیست
    رسانه ها امسال در برج میلاد نخواهند بود/ سینما فلسطین برای میزبانی اصحاب رسانه قطعی به نظر می رسد
  •  
  • خبری درباره بدترین گزینش سينماي مطبوعات که امیدواریم درست نباشد
    سينما صحرا امسال میزبان اصحاب رسانه خواهد بود؟
  •  
  • اولین عکسهای شهاب حسینی، آناهیتا نعمتی، حمیدرضا پگاه و یکتا ناصر در فیلم
    گروه سازنده «یکی می خواد باهات حرف بزنه» به تهران رسیدند
  •  
  • جنبه های شخیصتی حامد بهداد و نقشهایش از نگاه یک دکتر روانشناس
    پسر تُخسِ تنهای جذابِ قانون شکنِ خودشیفته که معلوم نیست شباهت با مارلون براندو را از کجا آورده است؟!
  •  
  • فرزاد حسنی، احسان علیخانی، عادل فردوسی پور، رضا رشیدپور، محمود شهریاری یا دیگران؟
    بین مجریان چندین میلیون تومانی، بالاترین دستمزد را چه کسی می گیرد؟
  •  
  • نگاه صریح و انتقادی به مواضع ضدسینمایی خانه تئاتر و مخالفت با حضور ستاره ها روی صحنه
    آسیب شناسی یک عقده قدیمی؛ از خشمِ دیده نشدن!
  •  
  • مدیر دوبلاژ از شیوه کار مدیری در صداپیشگی می گوید
    گویندگی نهایی بازیگران انیمیشن سینمایی «تهران 1500» با مهران مدیری شروع شد
  •  
  • ابراهیم حاتمی کیا پس از مدت‌ها سکوت درباره یادداشت تندش برای اصغر فرهادی توضیح داد
    آرایش جنگی پیاده نظام در اینترنت به هیچ حریم و حرمتی قائل نیست/ این خرس و پلنگ و شیر و حتی سیمرغ استعداد گوساله سامری شدن را دارد
  •  














       



    سه‌شنبه 10 مهر 1386 - 15:38

    این جهان سنگین و شاخه گل مینای من / این یکی روزنوشت را ندا نوشته است، بعد از همه این ماجراها


    "گریستن در مرگ یک انسان به معنای شک کردن به رستگاری است"
    بوی گل مریم امانم نمی دهد. کلید که می اندازم، بوی بهشت می زند و حتی امروز هم این عطر حضور پر برکت توست که این تاریکخانه را بشارت روشنایی می دهد.
    غم بزرگ، صبوری بزرگ می خواهد و بزرگترین میراث تو، شکیبایی توست که امروز تمام زوایای خانه ات را پرکرده است و این اندوه جانکاه که حتی ثانیه ای فروکش نمی کند، در برابر لبخند شکوهمند تو می شکند. می خندی ... به این تلاش بی وقفه و باد صدای قهقهه های بلندت را در فضای مکرر زندگی می تاباند.
    مادر؟؟؟ نه! تمام زندگیم ... رفیق، شفیق، حبیب، عزیز، امین ... سنگ صبور من ... سنگ صبور همه. بی شک نیمی از جهان خالی شده ... هرچه هست از توست و هرچه نیست از کمکاری من است.
    "رفیق خوب روزها ... همیشه ماندگار من ... همیشه در هنوز ها ...."
    این کوچه ها بوی جنازه نمی دهند ... تنها بوی جاری زندگی است ... بوی عشق ... شمیم طراوت مدام توست که دمادم افزون است.
    اینکه من ایستاده ام اینسان صبور و اینگونه آرامم، تنها به حرمت نفسهای مقدسی است که در صعب ترین و غمگین ترین لحظه های حیات، تو به کالبد بی جان و دلمرده زیستن دمیده ای.
    چگونه می توان به سوگ کسی نشست که هر دم شهد شادمانی را به رگ و پی وجودمان چکانده؟
    وای که کلمه با تمام عظمتش در برابر تو چقدر بی رنگ است، چقدر ناتوان. از تو نوشتن نه کار من است، نه در توان قلم و نه هیچ کاغذی شکوه بلند زیستن بی تکرار تورا تاب می آورد. آنچه مانده تنها حسرتی است ... رفتن مادرم نه. حسرت از دست رفتن کسی که در میان هیاهو و جنجال اینهمه صورتک بی رنگ و بو به احیای انسان برخاسته بود.
    از درد نترسیدیم، باهم. از اندوه، از گریه، از فاجعه حتی ... نترسیدیم، باهم. و من از تنهایی و این فقدان موحش نمی ترسم. این روزها آنقدر لبخند قلابی زده ام، آنقدر آغوش به دلداری دیگران گشوده ام... بغض فروخورده دارم .. "حریص امن آغوشم" و گره گشای تمام بغضهای بی تابم ... آرمیده است.
    تمام دنیا!
    آب من! باد من! خاک من! آتش من! .... محرم و مرهم من!
    گریستن و بی تابی در پرواز تو و ترسیدن از نبودنت، رسوایی من است و من چه بی شرمم اگر به حضور جاودانه ات در این سرای ماتم زده، حتی شک کرده باشم. در این خانه نه بوی مرده می آید و نه بیرق عزا سر برآورده. شکوه نام تورا دوره می کنیم ...
    هیچ چیز تغییر نکرده است و تو هنوز هم همان شاخه گل نازک مینایی که با تمام ظرافتش، جهان را بر دوش می کشد... شمارش این ثانیه های لعنتی... بازگشت تو؟ بی معناست ... تو با منی ... همیشه ... همه جا...
    آن تبسم شیرین آخرین روزها ... درد می پیچید، عطش امان نمی داد و آغوش امنت گشوده تر از همیشه بود.
    چگونه می توانم جامه عزای تو را بپوشم وقتی حتی مرگ هم توان شکستن آن لبخند فاخر را نداشت. تنها می گذری و در جای جای خانه بوی یاس می پیچد.

    "بزرگ بود و از اهالی امروز بود
    و با تمام افقهای باز نسبت داشت
    و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید.
    صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود
    و پلک هاش
    مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد.
    و دستهاش هوای صاف سخاوت را
    ورق زد
    و مهربانی را به سمت ما کوچاند.
    به شکل خلوت خود بود
    و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد.
    و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود.
    و او به سبک درخت
    میان عافیت نور منتشر می شد.
    همیشه کودکی باد را صدا می کرد.
    همیشه رشته صحبت را
    به چفت آب گره می زد
    برای ما سجود سبز محبت را
    چنان صریح ادا کرد
    که ما به لهجه یک سطل آب تازه شدیم.
    و بارها دیدیم
    که با چقدر سبد
    برای چیدن یک خوشه بشارت رفت.
    ولی نشد
    که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
    و رفت تا لب هیچ
    و پشت حوصله نورها دراز کشید
    و هیچ فکر نکرد
    که ما میان پریشانی تلفظ درها
    برای خوردن یک سیب چقدر تنها ماندیم."

    ***

    اندوه؟ حتی شک نکنید. این غم آنقدر مقدس است که با جان و دل پذیرایی اش باید ...
    حزن نبودن آنکه به بلندای تمام خاطره هاست و این احساس هیچ بدلی ندارد، هیچ جانشینی. بلندترین و عمیق ترین احساسی ست که در سراسر عمر لمسش می کنیم.
    برای به وجد آمدنم، یاد آوری پلک زدنهای او کافی است. چقدر با طمانینه و آرام دقایق سرسخت زندگی را به جلالت صبوری اش آراست.
    من شادمانه تر از این لحظه نزیسته ام. صیقل خوردن مدام است. این آخرین تیشه های اوست که بر وجودم می خورد و تمام نقطه های اضافی را می تراشد و پیکره ای می سازد که شاید روزی بتواند وامدار نام او باشد. او که به حق شایسته ترین وامدار نام آدمیت بود.
    گلدانهای خانه مان سرشار از گل و مهربانی دوستان است که هریک به راهی و سویه ای به پر کردن جای خالی اش عزم کرده اند. این دستهای نوازش که سرشار از عطر علاقه است و بازهم تمام پنجره ها خالی است. این جای اوست تا ابد، تا همیشه.
    مادرم! عزیزم! رفیقم!
    تو را به گونه بتی پرستیده ام که هیچ ابراهیمی توان فرو ریختنش را نداشت.
    از تو آموخته ام ... تحمل و صبر و شکیبایی را ... از تو آموخته ام "خندیدن به وسعت دل و گریستن از سویدای جان" را. عشق را با تو آموخته ام ... از تو آموخته ام.... نشکستن را حتی در شکستن تو!
    باد و بماناد سایه پر مهرت تا جاودان جاویدان بر سر در خانه کوچکی که تو از عشق و صبوری و آرامشت ساخته ای.

    بعد التحریر:
    از تمام عزیزان، دیده ها و ندیده ها که این روزها به هر طریقی همراهی ام کرده اند سپاس بی پایان دارم و آرزوی اینکه نه دیر و نه دور در شادی و سرورشان همگام باشم.
    راستی، این عکس را هم از دست‌های مادرم گرفته‌ام، قدیم‌ترها...




    بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

    نظرات

    امیررضا نوری پرتو
    سه‌شنبه 10 مهر 1386 - 16:1
    7
    موافقم مخالفم
     

    خیلی خوشحالم! خیلی! از اینکه می بینم ندا خانم اومده و خودش نوشته. احساس خودش رو نسبت به کوچ بهترین موجود دنیا در قالب زیباترین کلمات نوشته. برای من که خیلی ارزشمند بود. وقتی جملات شاعرانه و قشنگ ندا رو می خواندم یه حس عجیبی به م دست داد. چیزی بین خوشی و غم... لبخند و بغض... نمی تونم واسه تون بگم. هر چی بود که حسن ختامی لطیف و شاعرانه بر جر و بحث ها و تو سر و کله زدن های مابود. به نظرم ندا اونجا که نوشته بود : " ...برای به وجد آمدنم، یاد آوری پلک زدنهای او کافی است... " لپ کلام رو به زبون آورد. تو رو خدا دیگه نشینیم و در مورد اینکه چه جوری باید به ندا دلداری بدیم کل کل کنیم! بذاریم شیرینی متن قشنگ ندا زیر زبونمون بمونه.

    ندا خانم ! دوستانت در کافه همیشه در کنارت هستند. به امید آنکه این همراهی همیشه در لحظات خوب و قشنگ و به یاد ماندنی و شیرین باشه.

    Farbud
    سه‌شنبه 10 مهر 1386 - 16:21
    9
    موافقم مخالفم
     

    متوجه‌ای که؟ کلمات بی‌مصرف‌ترین چیزها هستند در این روزهای تو و من.

    مصطفي انصافي
    سه‌شنبه 10 مهر 1386 - 17:50
    -13
    موافقم مخالفم
     

    فتبارك الله احسن الخالقين...

    حمید دست قیچی
    سه‌شنبه 10 مهر 1386 - 18:3
    21
    موافقم مخالفم
     

    خوش حالم . از این که یک انسان این قدر انسانی با مسائل برخورد می کند . مادر برای من ( و همه ی ما ) آن قدر مقدس است که باید بحث بیهوده را کنار بگذاریم و از او بگوییم . از دستان نوازشگرش. از نگاه زیبایش وقتی که در چارچوب در ایستاده ایم ومیگوییم مامان امتحان دارم،دعام کن . از آن انشاالله گفتن هایش .

    در آخرین کامنت های پست قبلی از یک آهنگ دولتمند خالف گفتم در ستایش مقام مادر ( خالف خواننده ی تاجیکی است که احتمالا شما تیتراژ شروع شکرانه را با صدای ایشان شنیده اید ) . مجددا لینک دانلود این آهنگ را می گذارم تا از صدایی استثنایی ، شعری زیبا و مضمونی والا لذت ببرید .

    http://malvajerdy.persiangig.com/audio/DavlatmandMadar.wma

    حامد اصغری
    سه‌شنبه 10 مهر 1386 - 18:24
    21
    موافقم مخالفم
     

    سلام به امیر قادری عزیز

    1.خوشحالم از اینکه خانم میری با یه کامنت باحال برگشتن و نگرانی ها را در مورد خودشون پایان دادن انشالله همیشه سالم و سلامت باشند.

    2.تبریک به خانم سلطانی بابت چاپ شدن مطلبشان در مجله فیلم که کم کم داره جایی ثابتی پیدا میکنه و امیرضا نوری پرتو عزیزم که دیگه صحفه سینمایی روزنامه حیات نو رو به نامش سند زدن.

    3.و اظهار تعجب وناراحتی از این نوشته محمد که چرا بچه ها جوابشو نمی دن نوشته محمد:قرار بود اينجا يك سايت خبري-تحليلي باشد برادر. واقعن دارم نااميد مي شم. اينجا شده پاتوق دوستان شما. واقعن براي كسي كه امروز براي اولين بار به سايت شما سر مي زند چه ربطي دارد كه مادر چه كسي مرحوم شده. خواهشن دست از اين لوس بازيها برداريد. سحر جان علي جان حسين جان يعني چي؟ منو باش گفتم بعد مدتها داره يه سايت سينمايي پا مي گيره. كدوم سايت معتبر سينمايي جهان از اين قرتي بازي ها در مياره؟ ارتباط منو با روزنوشتتون قطع كردين. شايد هم اصلن از اول اينجا قرار بود پاتوق شما و دوستان باشه ما اشتباه اومديم.

    4.فکر کنم محمد واقعا...........اشتباه نیومده

    5.تشکر از امیر قادری که جواب میل ما رو داد وما رو از نگرانی خارج کرد.

    Reza
    سه‌شنبه 10 مهر 1386 - 18:42
    -10
    موافقم مخالفم
     

    نوشته قشنگی بود . عکست هم امیرخان خیلی هنری بود . برای اینکه فضات یک کمی عوض بشه یه شاهکار هنری رو به ایمیلت فرستادم .

    جواد رهبر
    سه‌شنبه 10 مهر 1386 - 19:4
    -14
    موافقم مخالفم
     

    به امید روزهایی آکنده از سرور و شادی

    جواد رهبر
    سه‌شنبه 10 مهر 1386 - 19:6
    -7
    موافقم مخالفم
     

    به امید روزهای آکنده از سرور و شادی.

    سحر همائی
    سه‌شنبه 10 مهر 1386 - 19:20
    -8
    موافقم مخالفم
     

    ممنونم ندا.

    امید غیائی
    چهارشنبه 11 مهر 1386 - 0:34
    -16
    موافقم مخالفم
     

    هنوز هم .........................

    خوشحالم ندا که اومدی.

    همه یه اسکان چائی تلخ مهمون من...............

    قند پهلویش نمی چسبد.

    همین.

    ساسان.ا.ك
    چهارشنبه 11 مهر 1386 - 1:33
    -16
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    1) ندا آمد. ندا خندان است. ساسان خوشحال است. كافه باحال است. خدا با ما است.

    2) به طور كلي آدمي نيستم كه الكي گريم بگيره. وقتي داشتم مطلب ندا رو مي خوندم ، فقط داشتم مثل يه آدمي كه داره يه مطلب عادي رو ميخونه كلماتو دنبال مي كردم ولي وقتي به آخر روزنوشت رسيدم و خوندم كه اين عكسو از مادرش گرفته يه دفعه بغضم گرفت. يه خورده چشمام اشكناك ( واژه ساري رو حال كنين ) شد.

    3) من يه تشكر به اميرخان و دوستان فني سايت بدهكارم . بابت قرار دادن مطلبي كه در مورد سريال اغما نوشته بودم در صفحه اصلي سايت. واقعا خوشحالم كردين. همچنين از اميررضاي گلم كه اولين عكس العمل رو نشون داد.

    4) راستي اميررضا از مادرت چه خبر حالشون بهتره؟ اميرخان شما چي حال بابابزرگ ( من هميشه مي گم آقا بزرگ ) خوبه؟

    5) با اينكه فاميلم مشخص شده من هنوز اسم مستعار مينويسم. به قول ما مشهدي ها مخاي بخا نمخاي نخا.

    خاطره آقائیان
    چهارشنبه 11 مهر 1386 - 1:57
    -5
    موافقم مخالفم
     

    ما رو بگو که می خواستیم به کی دلداری بدیم.ندا خانوم خودش اینقدر قدرتمنده که اون به ما دلداری می ده.ما باید هممون از او برا خودمون الگوبرداری کنیم.آفرین به تو و دست مادر گرانقدرت درد نکنه با تربیتی که داشته.روحش شاد و قرین درگاه الهی باد...

    مصطفي انصافي
    چهارشنبه 11 مهر 1386 - 3:0
    -9
    موافقم مخالفم
     

    شعر مولانا تو اين شب عزيز خوندن داره.

    تا صورت پيوند جهـــــــــــــــان بود علي بود

    تا نقش زمين بود و زمــــــــان بود علي بود

    آن قلعه گشايي که در قلعـــــــــه ي خيبر

    برکند به يک حملــــــــه و بگشود علي بود

    آن گرد سرافراز که انـــــــــــــــدر ره اسلام

    تا کـــــــــار نشد راست نياسود ، علي بود

    آن شيــــر دلاور که براي طمـــــــــــع نفس

    بر خوان جهـــــــــــــان پنجه نيالود علي بود

    شاهي که ولي بود و وصــــي بود علي بود

    سلطان سخــــــــــــــا و کرم و جود علي بود

    هم آدم وهم شيث وهم ادريس و هم الياس

    هم صالــــــــــح پيغمبــــــــر و داوود علي بود

    هم موسي وهم عيسي وهم خضر وهم ايوب

    هم يوسف و هم يونس و هم هــود علي بود

    مسجـــــود ملايک که شد آدم ، ز علي شد

    آدم چو يکي قبلـــــــــــه و مسجود علي بود

    آن عارف سجّاد ، که خاک درش از قــــــــدر

    بر کنگــــــره عرش بيفـــــــــــــــزود علي بود

    هم اول و هم آخـــــر و هم ظاهـــــر و باطن

    هم عابـــــــد و هم معبد و معبود ، علي بود

    آن لحمک لحمـــــي ، بشنو تــــــا که بداني

    آن يـــــــــــــار که او نفس نبي بود علي بود

    موسي و عصــــا و يــــــــد بيضــــــــا و نبوت

    در مصــــــــــر به فرعون که بنمود ، علي بود

    عيسي به وجود آمدو في الحال سخن گفت

    آن نطق و فصـــــــاحت که در او بود علي بود

    خاتم که در انگشت سليمان نبي بود علي بود

    آن نور خدايــــي که بر او بــــــــــــود علي بود

    آن شاه سرافـــــــراز که اندر شب معــــــراج

    با احمــــــــــد مختــــــــــار يکي بود علي بود

    آن کاشف قرآن که خــــــــــــدا در همه قرآن

    کردش صفت عصمت و بستــــــــود علي بود

    آن شيـــــــــر دلاور که ز بهر طمــــــــع نفس

    بر خوان جهـــان پنجه نيالـــــــــــود علي بود

    چندان که در آفـــــــــــــاق نظر کردم و ديدم

    از روي يقين در همه موجــــــــــود ، علي بود

    اين کفر نباشد، سخـــــــن کفر نه اين است

    تا هست علي باشد و تابــــــــــود علي بود

    سرّ دو جهــــــــــــــان جمله ز پيدا و ز پنهان

    شمس الحق تبريز که بنمـــــــود ، علي بود

    مریم.م
    چهارشنبه 11 مهر 1386 - 7:46
    -9
    موافقم مخالفم
     

    سلام به همه

    با حرف اقا محمد که گفت اينجا سينمايي نيست و شده پاتوق خيلي خيلي مخالفم پس اون همه پيشنهاد فيلمو نوشتن ديالوگو بحث درباره ي فيلم و سريال چي ميشه و راستي اين جا پاتوق فوقالعاده اي و من يکي از بهترين زمانم رو انجا ميگذرونم (بدون اقراق)وراستي يکي از بچه هاي پاتوق و از دوستامون مادرش رفت پيش خدا ميشه تسليت نگيم شما بودين چيکار ميکردين؟

    اقاي قادري اميدوارم حال پدربزرگتون خوب شه و قدرش رو بدونين

    ویه تشکر ویژه از خانم میری که نوشتن واقعا حرفاتون قشتگ بود

    سهند خانوم
    چهارشنبه 11 مهر 1386 - 11:27
    21
    موافقم مخالفم
     

    ندا جان ،بابت این قلم زیبایت و روح شگرف و فوق العاده ات تحسین همه را بر می انگیزی ...پاینده باشی

    ماندانا جباری
    چهارشنبه 11 مهر 1386 - 13:19
    -23
    موافقم مخالفم
     

    خب دیگه دعواها تموم شد .صورت سوال از اول غلط بود .ما نباید ندا رو به وجد میاوردیم .اون باید مارو به وجد میاورد که آورد.به این می گن یه بازگشت پیروزمندانه

    رضا خاندانی
    پنجشنبه 12 مهر 1386 - 1:33
    14
    موافقم مخالفم
     

    سلام به امیر خان گل و تمام بچه های خوب کافه

    امیدوارم همگی خوب باشید

    به ندا خانوم هم تسلیت میگم و یه فیلم بهش پیشنهاد میکنم که خودم امشب دیدم و خیلی بهم حال داد:

    the man from Elysian Fields

    راستی امیر خان پرسیده بودی چرا کامنت نمیزارم؟ 1-چون یکم خجالتیم

    2-انقدر بچه ها خوب مینویسن که من میگم بهتره چیزی نگم

    3-چند بارم سانسورم کردی

    و این جمله رو هم از دکتر شریعتی تقدیم میکنم به همه ی دوستان و بالاخص ندا خانوم:خدایا

    به من زیستن عطا کن که در لحظه مرگ

    بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است

    حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم

    حمید دست قیچی
    پنجشنبه 12 مهر 1386 - 5:0
    28
    موافقم مخالفم
     

    ببخشید خانم مریم.م ولی اغراق درست است . ( یه عادت بدی که دارم از غلط املایی متنفرم . عذرمیخواهم) .

    مصطفی انصافی عزیز این شعر البته با صدای سیدخلیل شنیدن هم داره .

    امیررضا نوری پرتو
    پنجشنبه 12 مهر 1386 - 12:50
    -28
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    چند روز قبل "شهروند امروز" را گرفتم. امیر و دوستان مطالبی در مورد مخملباف نوشته بودند. اما چیزی که در این شماره بدجور توجه ام را جلب کرد پرونده ی کوچولویی بود که در مورد فرهاد تنظیم شده بود. گفتگو با پوران گلفام (همسر آن مرحوم) خیلی خوب بود و داغ دلم را تازه کرد از بعضی ها که دیروز چه جوری رفتار می کردند و امروز چهره بخیل و کوته نظر خودشونو در پشت نقاب مرده پرستی قایم کرده اند.

    دیروز " توبه نصوح " مخملباف رو در تلویزیون دیدم. اولین و آخرین باری که فیلم رو دیدم در سال 1365 و در سینما بود. از صحنه های زنده شدن فرج ا... سلحشور و رویاهای او و همچنین سکانس آخر که در اثر افتادن در جوی آب رنگ آبی به خود گرفت بدجور وحشت کردم. یادمه تا چند سال شبها که به یاد این صحنه ها می افتادم یه احساس بد آمیخته به ترس به م دست می داد. دیروز که فیلم را دیدم از این سیاه مشق مخملباف کلی خندیدم. خندیدم به پروسه رنگ عوض کردن جناب مخملباف از زمانی که روی عکس فردین رنگ قرمز پاشید و می خواست با نارنجک مهرجویی را منفجر کنه تا حالا که آقا پناهنده فرانسه شده اند و پز اپوزیسیون می دهند. برای خودم متاسف شدم که چنین کسانی تمام امکانات در اختیارشان بود تا سیاه مشق های غیر قابل تحمل شان را به خرد تماشاگران بینوا بدهند و تازه بعد از ده سال سینما را یاد بگیرند. شخصا دستفروش و بای سیکل ران و هنرپیشه و ناصرالدین شاه آکتورسینما ی مخملباف را دوست دارم . حتی تا حدودی سلام سینما شو. اما نمی شه از نورچشمی بودن آن حضرت که زاییده تعصب افراطی او در سالهای ابتدای دهه 60 بود و نیز و رنگ عوض کردن اش در روزگاری که همه خوب رنگ عوض می کنند گذشت و او و امثال او را که جلوی فعالیت خیلی از هنرمندان را به دلایل واهی گرفتند بخشید.

    راستی فردا سالروز وفات استاد " فریدون فروغی " است.

    وبلاگم آپدیت شده با یادداشتی بر " صبح روز چهارم " (کامران شیردل-1351) که یکی از بهترین فیلم های سینمای خیابانی و موج نو قبل از انقلاب است. ممنون میشم سری بزنید و اگه نظری دارین بفرمایین.

    در پناه عشق بیکران و جاودان اهورای پاک باشید.

    ww.cinema-cinemast.blogfa.com

    amirreza_3385@yahoo.com

    امیررضا نوری پرتو
    پنجشنبه 12 مهر 1386 - 12:53
    11
    موافقم مخالفم
     

    راستی ساسان عزیزم مرتب لطف داره و حال مادرم رو می پرسه. خدا رو شکر با دعای خیر دوستان گلم کمی بهتره. منتظر هفته آینده هستیم تا ببینیم جریان عمل جراحی اش چی میشه؟

    باز هم یه راستی دیگه!!!((-: نوشته ساسان رو بر اغما خواندین؟ فامیلش رو هم بالاخره به طور کامل فهمیدیم. هر چند که قبلا یه بار مصطفی انصافی لو داده بود. به افتخار دوست عزیز آقای ساسان امیرکلالی بچه های کافه یه کف مرتب!

    خیلی مخلصم.

    رضا
    پنجشنبه 12 مهر 1386 - 14:42
    -5
    موافقم مخالفم
     

    برای ندا میری :

    ای علی عابدینی بچه محل قدیمی ، استاد من ، آقای من چرا باز غیبت زد ؟ کی بودش ؟ هشت سال پیش بود یا شاید ده سال پیش بود که یه هو غیبت زد ! نمی دونم واسه چی ؟ وقتی هم باز اومدی خانوادت نبودن ، باز نمی دونم واسه چی ؟ همه ی دنیا رو گشتی پیشون ........ نرسیدی بهشون . وقتی پیدات شد و برگشتی خونه ، مونست تنهایی بود و انتظار ......... آخ که چه زجری کشیدی تو علی ! تو همون تنهایی هات بود که به راحت رسیدی ! به لائوسته به بودات به علی و حلاجت ...... به حافظت . تو داهات چاه زدی ، حرف از کار زدی ، کار واسه کار نه واسه غایت و نهایتش . مثل همین بیل زدن ها و آتیش روشن کردن ها ........ آتیش آتیش چه خوبه دلم تنگ غروبه چیزی به شب نمونده به سوز تب نمونده به جستن و واجستن تو حوض نقره جستن ........... این جوری بود که جستی تو حوض نقرتو و به خودت و خدای خودت رسیدی !

    مسعود
    پنجشنبه 12 مهر 1386 - 14:46
    -33
    موافقم مخالفم
     
    خوب خوب "بعد الحادثه" هم در نوع خودش جالب شده.....ایششششششششششششش--------------------------------------------------------------------------------------------- هی میخوام وارد عمل نشم<>....<> .. . . . . 1- " بعد التحرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر( ااااااااه منم که تقلیدی شدم که ....) .....هیچی بابا بعد ال-اسمشو نبر- نداریم
    مصطفی جوادی
    پنجشنبه 12 مهر 1386 - 16:58
    -39
    موافقم مخالفم
     

    به خاطر ندا میخواهم یک کار بی مزه بکنم. یک جوری بازگشت به روزهای گذشته کافه مان برای آن قدیمی ترها. یادتان هست که یک بار یک پرانتز را باز کردم و نبستم؟ اشکال ندارد.مهم نیست! به هرحال حالا می خواهم ببندمش )

    یک پیشنهاد هم دارم برای اینکه خیلی (( غیر سینمایی )) حرف نزده باشیم که توی ذوق تازه واردها بخورد. ( گرچه آن بنده خدا با سوءتفاهم به اینجا آمده بود) به هرحال ببینید: ترس و نکبت در لاس وگاس (ساخته غولی به نام تری گیلیام ) را

    رضا
    پنجشنبه 12 مهر 1386 - 19:54
    9
    موافقم مخالفم
     

    1- اگر بخواهم در مورد مخملباف حرف بزنم خودش مثنویی می شود در سی هزار بیت ( این سی هزار ورژن جدیداش است ) . اما این همه بیت را نمی سرایم به دو دلیل : یک اینکه به شدت سرما خورده ام و همین که به زور خودم را به کامپیوتر می رسانم کلی حرکت مفید است چه برسد به ........ دوم هم اینکه فعلا یک کار مهم دیگر دارم و نمی خواهم ایده هایم را خرج این ابیات کنم ! راستش امیر خان با پرونده هایی که در مجله فیلم می زنی زیاد حال نمی کنم به هزاران دلیل که مهترینش کم بار بودنش است . یکی دو تا مصاحبه ی کوچک و چندد تا نقد می گذارید و خلاص ! اما پرونده ی مخملباف به حق کار شده بود . یک نگاه کامل به یک کارگردان که البته اگر از کسانی مثل جناب گلمکانی ، آقای طالبی نژاد ، ایرج کریمی و دکتر حمید رضا صدر ( با این دوتای آخر حال می کنم بد جور ) هم مطلبی می گذاشتید خیلی بهتربود ( البته آن جمله ی نسل حاضر اش را دیده ام ، اما مگر آنها غایب اند ؟ ) اما برای من یک سوال پیش آمد که چرا مخملباف ؟ چرا حاتمی کیا نه ؟ چرا مهرجویی نه ؟ قبول دارم مخملباف در جماعتی که عوض شدند خیلی گل درشت است و حتی بعضی اوقات باعث می شود کلی بخندم ( مخصوصا به آن جمله هایش ) . اما از طرف دیگر به این مسئله خیلی پرداخته شده ! به هر حال به نظرم پرونده ی خوبی در آمده و ترکیب مناسبی دارد . اما یک سوال دیگر : همه ی این ها که در مورد مخملباف گفتی ( منظورم مقاله ی خودت است ) و دلیل ناکامی مخملباف را رسانه ها دانستی در مورد کسان دیگر صادق نیست ؟ آیا مسعود خان را دوست دارانش بزرگ نکردند تا باعث شود فاجعه ای مثل سرباز های جمعه و رئیس ساخته شود ؟ این فیلم های اخیر اصلا از فیلم تبدیل به مجموعه خاطراتی شده که هر کدام از یک دوره ی زمانی بیرون کشیده می شود و کنار هم در کولاژی به نام فیلم قرار می گیرند ؟ آیا همین رفقای آقای کیمیایی نبودند که از او چیزی ساختند که پایین آوردنش حالا دیگر ممکن نیست . چند وقت پیش بعد از آن همه نقد منفی در مورد فیلم رئیس ( که شخصا بیشتر از همه نقد آقای حمید رضا صدر را می پسندم ) جناب امیر پوریا نقدی نوشت که هوش از سرم پرید ( امیر رضا در جریان است ) . بحثم این نیست که ایشان همین طور الکی از فیلم تعریف کرده اند ( اصلا امیر پوریا یکی از منتقدین محبوب من است ) اما وقتی می گوید کیمیایی در این فیلم هجو ژانر کرده ( احتمالا مثل برادران کوئن ) من چه می توانم بگویم ؟ جالب تر آنکه نگارنده ی آن مطلب سعی داشت چیزی را به ما یادآوری کند که هیچکس ( از جمله آقای طوسی و دیگر منتقدان ) ندیده اند اما چه سود که تنها در آخر مقاله بعد از کلی خندیدن ، فکر کردم کاش این نقد را نمی خواندم .

    روزی یکی از منتقدان در جایی نوشته بود : بعد از دیدن حکم می دانستم نباید از فیلم بد بگویم چون کیمیایی ناراحت می شود ! حوصله ی دعوا و این ها نداشتم ولی خیلی دوست داشتم از آن بنده خدا بپرسم : وقتی چشمتان را روی ایراد های این فیلم ببندید آیا باعث نمی شوید با تعریف های الکی رئیس شکل بگیرد؟ ( در حالی که خود حکم هم آش دهن سوزی نبود ) یا خیلی کسان دیگر که هر بار سعی کردند دل او را شاد کنند تا مردم دیگر حتی وقتی روی سر در سینما نوشته شده " رئیس ، متفاوت ترین فیلم مسعود کیمیایی " توجهی نکنند .

    2- باور کنید وقتی می بینم کسی از بچه های یادداشتش در سایت است این رگ عشق رفیق ام حسابی ورم می کند . همیشه هم سعی می کنم یادداشت ها را بخوانم و نظرم را به گوش نگرانده اش برسانم ( چون معتقدم نظر در باره ی کار کسی یعنی به چیزی که نوشته اهمیت می دهی ) این یادداشت های جدید هم ………. خب چه کنم هیچکدام از سریال ها را نگاه نکردم ، تا اصلا بدانم موضوع از چه قرار است . دلیل اش هم مفصل است و خودش باز یک مثنوی می شود . فقط یکی از مهمترین دلایل اش این است که این جور سریال ها اول ماه شعبان سفارش داده می شوند و اصولا دم دستی ترین ایده ها را برای اینکه سریالشان به پخش برسد انتخاب می کنند . ( البته در این بین اگر کسی مثل رضا عطاران و مهران مدیری سریال بسازد نگاه می کنم آن هم با کله )

    3- کامنت دارد طولانی می شود ……… فقط دو نکته ی کوچولو : یک – در کامنت قبلی ام به اشتباه کلمه ی راه ات ، راحت نوشته شده بود . چون معنی عوض می شد و احتمال دارد جناب حمید دست قیچی یاد آوری کند گفتم خودم بگویم بهتر است . دو – این قسمت دیالوگ های به یاد ماندی است یا دیالوگ های به یاد ماندنی فیلم های مسعود کیمیایی ؟ من که هر چه دیدم دیالوگی از فیلم های ایشان بود !

    یا حق

    مریم.م
    جمعه 13 مهر 1386 - 6:31
    21
    موافقم مخالفم
     

    سلام به همه

    خوشحالم که بچه ها به فکر تایپ مطالبن تا درست نوشته بشه من خودمم یک بار ایراد گرفته بودم

    در مورد اغراق باید بگم که کاملا یک اشتباه تایپی بود امیدوارم دیگه تکرار نشه از اقای حمید دست قیچی به خاطر تذکرتون ممنون

    و اما مسئله ی خیلی مهم چرا با کیمیایی انقدر بدید ؟چرا نمیخواین قبول کنین کارگردانا همه ی فیلم هاشون فوق العاده نیست راستی مگه دیالوگ های کیمیایی چه اشکالی داره که نوشته نشه

    سیاوش پاکدامن
    جمعه 13 مهر 1386 - 12:24
    3
    موافقم مخالفم
     

    **درباره نوشته و نویسنده این روزنوشت، سکوت ما را به نشانه احترام و تحسین بپذیرید.

    *** یک تبریک دیر هنگام بگویم به ساسان ( البته دیر هنگام بودن دلیل دارد،والا رادار ما در رصد موفقیتهای بچه ها قوی است) به خاطر اغمای بیننده اش. و اعلام کنم که جانا سخن از زبان ما میگویی. من اصلا با این تصویر از شیطان مخالفم، شیطان مجسد که مینشیند اسرار غیب بر شخصیت اصلی هویدا میکند ( از کجا خبر دارد؟) و یا مثل" او یک فرشته بود" که می آید تا خانه و زندگی ات را نابود کند. برای من شخصیت "جلال" در" میوه ممنوعه" شیطان تر و قابل لمس تر و ترسناک تر از شیطانی است که با نزدیک کردن لنز دوربین به صورتش، میخواهیم وهمناکش کنیم.

    یک موافقت اصولی انجام بدهم با خانم سلطانی درباره یک پرس معنویتشان و البته تذکر این نکته که نفس برنامه ریزی برای سریالها غلط نیست. و قبول داریم که دیدن چهار سریال طنز یا شیطانی به صورت همزمان خیلی بدتر از شرایط حاضر است. اما نوع ارایه مضامین، همانطور که گفتید، بسیار با اهمیت است.

    **** ای ولی نثارحمید پنجه طلا (دست قیچی سابق) و جواد رهبر کنم به خاطر آن موسیقی زیبا و آن دوعکس کار درست از بوچ و ساندنس. حقیقتش بار اولی که آنها را دیدم، برایم عادی بودند ولی هر چه که بیشتر میگذرد، بیشتر دوستشان دارم. احمقهایی هستند بی همتا.( البته رفقا در جریان "احمق" هستند که؟!)

    ***** نفس درآوردن پرونده درباره یک موضوع بسیار قابل تحسین است. حالا اگر پر و پیمان هم باشد و عده ای از منتقدان دوست داشتنی در آن بنویسند که میشود قند مکرر. اما ایراد رضا هم وارد است، چرا فقط از منتقدان یک دوره خاص ( از لحاظ سنی) و با دیدگاههای تقریبا نزدیک به هم مطلب داریم؟؟ گرچه مخملباف را دوست ندارم و عملکرد او را به هیچ وجه نمیپسندم ولی باید پرسید واقعا منتقدی نیست که از مخملباف دفاع کند یا اینکه دفاع از او مثل حمله به او در سالیان قبل، خطرناک است؟

    نکته اول: مصطفی جوادی را میبینیم که مثل شیر، سرش را در میان گردن کلفت های نقد بلند کرده است.شیره...

    نکته دوم: برای بار دوم موافقت خودم را با رضا اعلام کنم ( رضا این هندوانه ها را با نوشابه های قبلی که برای هم باز کردیم، بگذار توی یخچال که بعد از افطار بزنیم به بدن!!) که پرونده های مجله فیلمی امیر قادری نمیگیردمان. نمونه اخیرش زودیاک – که بالاخره پس از ماهها تلاش، بالاخره فیلم را دیدم – که کم بود ( هم حجمی و هم محتوایی) . و البته برای اینکه بقیه شک نکنند که به رضا نان قرض میدهم، باید بگویم که رییس فیلم خوبی است در حالی که حکم را اصلا دوست ندارم.

    نکته سوم: نوشته های بچه ها روی سر ما جا دارند ولی چون هر گل یک بویی دارد، جای خالی نقد از نویسنده های نام آشنا در سایت احساس میشد که علی الحساب از این لحاظ هم تا مدتی دوپینگ کردیم.

    حامد اصغری
    جمعه 13 مهر 1386 - 14:51
    -25
    موافقم مخالفم
     

    1. سلام

    2.مطلب خان سلطانی با تیتر یک پرس معنویت با نان اضافه!(عجب تیتر جالبی)را بخوانید واقعا اشارات جالبی به این سیاست های غلط در صدا وسیما داشتن .

    3.دیالوگ برگزیده از آژانس شیشه ای :حاجی تیرا مشقی نه؟نه دیگه اصلیه یادت که نرفته ژسه خیلی نامرده .

    4.دیالوگی از تاریخچه خشونت : ویگوو مورتنسن (پدر):ما مشکلمونو تو این خانواده با زدن آدما حل نمی کنیم .پسر: چرا(آره) ما مشکلمونو تو این خانواده با کشتن آدما حل می کنیم.

    سحر همائی
    جمعه 13 مهر 1386 - 19:25
    -47
    موافقم مخالفم
     

    1_مصطفی خدا خیرت بدهد که این پرانتز را بستی. داشتیم می گندیدیم پسر.جا دارد که اینجا از حمید قدرتی هم تشکری بکنم که در همان زمان نهایت تلاش خود برای نجات ما از این پرانتز را به عمل آورد.

    2_وقتی امیر قادری آمده بود شیراز گفت بچه ها سایت این روزا چطوره ؟ من هم که سوخته رفاقت... گفتم خیلی خوب شده چون بچه ها هم توش می نویسن ! امیر هم خندید و گفت : این خیلی ضایع بود. ولی با اینکه حرف ضایعی زدم باز هم می خواهم تکرارش کنم تا همه تان بشنوید. جدای از رفاقت و این حرفها خوشحالم که بچه ها دارند پیشرفت می کنند.به همه کسانی که این مدت مطلبشان توی سایت یا توی نقد خوانندگان مجله فیلم چاپ شده تبریک می گویم .

    به حنانه امید و ارتش سایه ها که نقدشان در مجله فیلم بود. به حنانه (مجددا) ساسان و مصطفی جوادی که نقدشان روی سایت است و خلاصه به خودم هم تبریک می گویم که شاهد پیشرفت شما هستم.... بتازانید.ضمنا اگر اسم کسی جا افتاد به بزرگی خودش ببخشد.

    حنانه سلطانی
    جمعه 13 مهر 1386 - 21:39
    -8
    موافقم مخالفم
     

    1- برای ندا: گلنار اسم گلی بود که گفتن پرپر گشته... شکر خدا دوباره به ده ما برگشته

    2- ( لیلا )- رضا: توی قبلیت کجا رفت؟

    چند روز است می خواهم بگویم حواستان هست به غیر از ندا دو نفر دیگر هم حال و هوایشان نسبت به قبل خیلی فرق کرده؟ چرایش را نمی فهمم فقط می دانم حالشان چندان خوب نیست حتی اگر کامنت های با حال بگذارند اما در ترفندی با منظور و کوبنده اسمشان را نمی برم که نگرانی من( پریای شب یلدا میگه: آدم نگران یه شخصیت سریال تلویزیونی هم میشه، نمیشه؟ ) فضولی و این حرف ها به حساب نیاید و اگر رفقا نمی خواهند دلیلش را بگویند اجباری در کار نباشد.فقط نگویید که اشتباه می کنم. این دفعه دیگر نشانی باغ را درست آمده ام. بیا این هم پلاکش!

    3- رضا و حامد اصغری و سیاوش پاکدامن خیلی مخلصیم! سیاوش عزیز اینکه چهار نفر بنشینند دور هم که می خواهیم سریال شیطانی بسازیم مسخره نیست؟ این اسمش برنامه ریزی است؟

    مسعود(ایضآ)
    جمعه 13 مهر 1386 - 23:18
    9
    موافقم مخالفم
     
    --------->>>><<<<<<_([»ُِإ#@$$^$^&#%!#^*)^&( &*)%&$%ۀآۀآِآ؛ٍ^$^إّۀُۀَُِِآّ,ريال,ريال،&%#^$#^$%&%^)*^%**%^ بعدال-فلان- 1: اولندش اینجا کی چی میگه؟ بعدا-فلان-2 : --*----*---*-- <خیلی مهم >---*---*---* امروز داشتم از سر دل سیری یه گشتی توی عکس های خود میزدم . وقتی داشتم عکس های<< شون پن>> در ایران رو میدیدم Bryan Adams صدا مخملی تازه داشت میگفت:.......... Let's make night to remember دمی توی این حال و هوا غرقه بودیم که به ناگاه عکسی جلویم آمد که....بهرام رادان با کروات آبی و کت و شلوار دست کم n هزار تومنی با موهای دم سنجابی با شون پنی دست میداد که با بادگیر سبز 2500 تومانیش عین یه بچه حسرت کش موی آقای سوپر استارو میخورد...عکس بعدی شون پن بود که مث داش مشدی های قلعه مرغی(اصلآ رادان اون طرفا رفته؟) رو صندلی نشسته بود و پوز خند عجیبی به خارج کادر تحویل داده بود.......به هو Eminem پرید وسط بحث و داد و هوار که:.......... Hi, my name is : چرتم پاره شد عکس سویچ شد عکس بعدی همون شون پن بود که این بار روی پیاده روی تو خیابون فرشته کنار نوازنده ی دوره گرد ی نشسته بود هردو میخندیدن مثل دو تا همشهری یا هموطن یا همکار!!!. اما نه اون نوازنده میدونست که این مردی که کنارش نشسته کیه ، نه شون پن میدونست که احتمالآ سوپر استار خوش تیپ قصه ی ما که از قضا هموطن این آقای دوره گرد هم هست احتمالآ توی یکی از خونه های همین خیابون داره توی سر و کله ی "مدیر برنامه هاش" میزنه........... عکس های بعدی همه شون پن فلک زده و بی هنر بود و از آقای شوالیه خبری نبود که نبود......
    علی طهرانی صفا
    شنبه 14 مهر 1386 - 0:8
    -23
    موافقم مخالفم
     

    چه زیبا نوشته ای تو. از دل و جان نه، که با دل و جان نوشته ای. آفرین ها بر تو باد. و من از تو آموختم مهربانی را آنگاه که شکوه شعر تو را دوره می کردم. می بینی؟ حالا دیگر وامدار تو هستم.

    ساسان.ا.ك
    شنبه 14 مهر 1386 - 1:49
    7
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    دوستان، هم رزمان، هم سنگران، هم تيمي ها، خانمها، آقايان : تشكر مرا از لطفتان پذيرا باشيد.

    منم مثل سياوش ميگم مصطفي جوادي : شيره.

    خيلي دوست دارم در مورد مخملباف چيزي بنويسم. ولي وقتي مي بينم كه از 23 تا فيلمش 5 يا 6 تا فيلمشو بيشتر نديدم سكوت اختيار مي كنم. فقط همينو بگم كه تا حدودي با اين بشر حال مي كنم چرا. چون كه متفاوته. و تفاوتش در اينه كه وقتي يه جايي ميگه مي خوام مهرجويي رو ترور كنم يا حاضر نيستم با بيضايي تو يك لانگ شات باشم و بعدها كه ميفهمه اشتباه كرده ميادو يه فيلمي ميسازه به نام ناصرالدين شاه آكتور سينما و تو اين فيلم اداي دين مي كنه به هر دوي اينها . خب اين يعني پذيرش اشتباهات و عذرخواهي علني ( اين عذرخواهيش خيلي شبيه اون سكانس اعتراف به گناه حاجي تو كوچه و در حضور مردم در

    فيلم توبه نصوحه).

    همچنين بايد بگم كه خيلي دوست دارم تو يك مقاله اي از ديد روانشناسانه به چگونگي شكل گرفتن شخصيتش بپردازم و هدفم هم اين باشه كه بگم اين بشر محصول زمانه و دنياي اطراف خودشه. هرچند كه شايد ايراد بگيرين چرا نبايد دنياي اطرافش محصول خودش باشن.

    سعيد هدايتي
    شنبه 14 مهر 1386 - 10:36
    -24
    موافقم مخالفم
     

    تو عزيزم از همه ما جلوتري .چي بگم كه تو ندوني باز هم ميگم خدا ما را بيامرزد.حق نگهدارت.

    حمید دست قیچی
    شنبه 14 مهر 1386 - 11:42
    33
    موافقم مخالفم
     

    پیشنهاد موسیقی :

    به تماشای آب های سپید. حسین علیزاده ، ژیوان گاسپاریان

    مصطفي انصافي
    شنبه 14 مهر 1386 - 13:20
    20
    موافقم مخالفم
     

    1. خيلي خوشحالم كه هر جا حرف از سينماست با بهانه و بي بهانه پاي كيميايي مي آد وسط. هر جا حرف از نبوغ كارگردانيه و هر جا حرف از ديالوگ هاي به ياد ماندنيه. مريم خاونم ممنون. به هر حال قراره كه تا جان در بدن دارم/ هواداران كويش را چو جان خويشتن دارم.

    2. در مورد ديالوگ هاي به ياد ماندني عرض كنم خدمتتون كه تو سينماي ما سه نفر فقط ادبيات منحصر به فرد داشتند: آقامون كيميايي/ آقاي اميد اينا علي آقاي حاتمي و استادمون بيضايي... بقيه همه مثل هم مي نويسند و چيزي به اسم ديالوگ هاي به يادماندني ندارند. مگر اين كه به زور بخواهيم ديالوگ هاشون رو به ياد بسپاريم. در بين آثار آقا مهرجويي هم هامونه كه پر از ديالوگ هاي زيباست اما اين مساله تو هيچ فيلم ديگه اي از استاد تكرار نشد. البته اين شبيه هم نوشتن ها به هيچ وجه نقطه ي ضعف محسوب نمي شه. اما ادبيات سينمايي داشتن يه نقطه ي قوت خيلي بزرگه. فقط نابغه هاي سينما اين ويژگي آخر رو دارند.

    3. هميشه خدا رو شكر مي كنم كه طرفدار مخملباف نبودم تا از دوستانم خجالت بكشم.

    4. مخملبافتو خوندم. حرفت حقه عمو مصي! ( مصطفي جون به هر حال ما هم بلديم پرانتز باز كنيم و نبنديم. ولي اين مساله هنر نمي باشد. ولي اصل خنده است و حال! اين بار تو گول خوردي پسر!

    رضا
    شنبه 14 مهر 1386 - 15:10
    1
    موافقم مخالفم
     

    " نظر سنجی ......... نظر سنجی .......... بچه ها بدوید نظر سنجی ......... یکی بخر ده تا ببر "

    حمید این روزها کم پیدا است ( آگاهان او را در اطراف کافه های دیگری دیده اند ) و نظر سنجی خون ما هم آمده پایین . به همین دلیل اینجانب پس از کلی تفکر ، تصمیم گرفتم نظر سنجی با عنوان " به سوگ چه کسی خواهم نشست ؟" یا " باد ما را با چه کسی ببرد بهتر است ؟ " بر پا کنم تا دوباره همه شاد شویم و دست جمعی یک آبگوشت مشتی ( منظورم بعد از ماه رمضان است ) بزنیم به بدن ، آن هم با نوشابه هایی که سیاوش به من داده و در یخچال گذاشتمشان !

    نظر سنجی این هفته این است : شما از بین کارگردان های مرحوم زیر دوست داشتید کدام یک زنده می بود و همچنان فیلم می ساخت ( جون نظر سنجی لوث نشود کارگردان هایی مثل جان فرد و هیچکاک و چند نقر دیگر را که همه به او رای می دادید را حذف کردم )

    1- تارکوفسکی 2- کیشلوفسکی 3- تروفو 4- آلتمن

    شما می توانید نظرات خود را به شماره ی 200090 ارسال یا در بخش کامنتستان بفرستید . به برندگان هم ( یعنی آنهایی که نظرشان با من یکی بود ) یک دستگاه به رسم یادگاری هدیه داده می شود !

    پ ن : نظر خودم را هم آخر می گویم !

    امیررضا نوری پرتو
    شنبه 14 مهر 1386 - 17:35
    13
    موافقم مخالفم
     

    با سلام خدمت امیر خان گل و بر و بچز یه پای ثابت کافه.

    پریروز در روزنامه خواندم که استاد حمید قنبری درگذشت. خیلی تاسف خوردم. حمید قنبری - پدر شهیار قنبری - یکی از بهترین مجری های رادیو بود که دستی هم در دوبله داشت. اوج کار ایشان در برنامه های صبح جمعه با رادیو در پیش از انقلاب بود. صدای جری لوئیس هم که یادتون هست؟ به جرات بیش از نیمی از محبوبیت جری لوئیس در ایران و در میان عوام به طرز گویش استاد بازمی گشت.

    پدرم پریروز با خواندن خبر فوت استاد لبخندی تلخ زد و گفت : " پرونده سه تفنگدار هم بسته شد! حیف! " (منظور او شادروان علی تابش - مرحوم منوچهر نوذری و استاد قنبری بود.) روحشان شاد و یادشان گرامی.

    کاش دیروز که سال فریدون فروغی بود مطلبی در سایت در وصف این بزرگمرد موسیقی پاپ ایران گذاشته می شد. من که می خواستم در وبلاگم چیزی بنویسم اما تنبلی و نوشتن فیلمنامه و مطالعه کتاب اجازه نداد. البته به اینها تنبلی همیشگی بنده رو هم اضافه بفرمایید!

    حواستون به مطلب مصطفی جوادی عزیز درباره ی مخملباف هست؟ خیلی خوب نوشته. جای این مطلب در "شهروند امروز" خالی بود. مطلب حنانه خانم هم در مورد سریال های ماه رمضان جالب بود. به خصوص استنادهای ایشان به آیات قرآن.

    ------------------------------------------------------------------------

    دیالوگ های این دفعه:

    -

    تنگنا : فصل آخر فیلم در تاکسی در بالای یوسف آباد :

    علی (سعید راد) : آخه تو که نمی تونی بیای اون جا...

    پروانه ( نوری کسرایی) : پس میگی کجا برم...؟ آخه تو که منو از همه جا انداختی... از بس فکر کردم دیگه دارم خل می شم... اصلا دلم شور می زنه... فکر نکن واسه اون زنه ست که می گم...

    علی: من باهاس برم پهلوش... آخه خودت که می دونی بگیرنم کلکم کنده ست... همه شهر دنبالمن... تو برو آرایشگاه میام سراغت...

    پروانه: (پوزخندی می زند) آرایشگاه...؟ علی بیا بریم بیمارستان... جهنم...! هرچی می خواد بشه بشه... تو داری از بین می ری...

    -------------------------------------------------------------------------

    خیلی مخلصم.

    در پناه عشق بیکران و جاودان اهورای پاک باشید.

    www.cinema-cinemast.blogfa.com

    amirreza_3385@yahoo.com

    سحر همائی
    شنبه 14 مهر 1386 - 17:37
    -2
    موافقم مخالفم
     

    تروفو ! این رای من است پسر . این پسر گفتن هم تقصیر هولدن کالفیلد است که این روزها مورد مطالعه قرار گرفته . ناطور دشت را می گویم پسر!

    مصطفی ( از نوع انصافی) علی حاتمی آقای ما هم هستا ! گفته باشم .

    مصطفی جوادی
    شنبه 14 مهر 1386 - 21:3
    42
    موافقم مخالفم
     

    راستش ترجیح می دادم توی این روزنوشت بحث را عوض نکنیم. ولی حالا که نظرسنجی است و آن هم به این خوبی نمی شود نه گفت.

    رای من این است..البته یک چیزی را بگویم ،وجود عنصری به نام (( احساس )) آن هم به صادقانه ترین شکلش در آثار تروفو، چیزی نیست که زیاد پیدا شود. اما رای من : 3..2..1.. رابرت آلتمن!

    پ ن : من ترجیح می دادم نظر سنجی اینطوری باشد:دوست دارید جلوی مردن کدام یک از کارگردانان زیر را بگیرید: 1-وودی آلن2-وودی آلن3 -وودی آلن 4-... نه دیگر خیلی بی مزه شد. بهتر است یک نفر دیگر را بگوییم. هوشنگ درویش پور(قصه دلها) چطور است امیرجان؟!

    حامد اصغری
    شنبه 14 مهر 1386 - 23:39
    15
    موافقم مخالفم
     

    1.سلام آقا وحید قادری لطف کرد و خبری را که من ترجمه کرده بودم را در قسمت سینمای جهان گذاشته لطفا برید بیینید و نظر بدید .قرار از این به بعد ما با وحید خان قادری در قسمت سینمای جهان همکاری دشته باشیم

    2.عنوان های خبری که من ترجمه کردم :1.اسکورسیزی مستند جرج هریسون را می‌سازد2.مردی که از تام کروز اخاذی ‌کرد، مرد!

    خدایش تجربه سختی بود وحید خان ما رو خیلی کمک کرد

    دیگه همین عرضی نیست یا علی

    حمید دست قیچی
    يکشنبه 15 مهر 1386 - 8:11
    -22
    موافقم مخالفم
     

    انتخاب من از این چهار نفر مشخصا کیشلوفسکی است پسر!

    ولی مطمئنا گزینه های بیشتر و بهتری میشد انتخاب کرد. اما اصل احترام به نظر نظر سنج ! است پسر.

    سلینجر خداست پسر .

    محمد
    يکشنبه 15 مهر 1386 - 9:21
    5
    موافقم مخالفم
     

    سلام. درباره نوشته قبلي در پست قبلي چون دوستان بي خيال نمي شن.

    سه: من تازه وارد نيستم از روز اول اينجام و نوشته هاتون رو مي خونم. اون "محمد"ي كه بعد از من كامنت گذاشته يكي ديگس.

    دو: من فقط هشدار دادم كه نوشته ها داره شخصي مي شه. اينجا كافه نيست، باور كنيد خيلي ها اين نوشته ها رو مي خونن. مگر اينكه كافه وسط استاديوم آزادي باشه.

    يك: من كلاً خيلي دوستتون دارم.

    امیررضا نوری پرتو
    يکشنبه 15 مهر 1386 - 10:30
    5
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    در مورد نظر سنجی آقا رضا باید عرض کنم رای بنده کیشلوفسکی و تروفو است. البته تروفو را از بین این 4 کارگردان بیشتر ترجیح می دهم.

    دوست ندارم در مورد سانسور صحبت کنم. چون می دونم امیر هم ناراحت میشه. به هر حال به ش حق می دم که برای مصالح سایت و روزنوشت یه سری جملات و نوشته ها حذف بشن. اینو در مورد نوشته ام در رابطه با جناب مخملباف قبول دارم. حدس هم می زدم که امیر کم اش کنه. اما گفتم بنویسم. نمی خواستم مثل همیشه خودسانسوری کنم(دیگه خسته شدم که در همه جا به خصوص در نوشتن فیلمنامه هام باید این کار مسخره رو انجام بدم). اما هر چی فکر کردم چرایی حذف دیالوگ منتخب دیروزم رو که مربوط به جمله ی آخر فیلم/نمایش شاهکار استاد بیضایی(مرگ یزدگرد) بود درک نکردم. دوستانی که فیلم را دیده اند یا نمایشنامه اش را خوانده اند می دانند که در مورد کدام جمله می گم. به هر حال امیر جان خیالت راحت! خودت هم می دونی که من همیشه در نوشته هام خودسانسوری کرده ام و با "..." زحمت تو را هم کم کرده ام. به هر حال از این به بعد هم جانب محافظه کاری را رعایت می کنم و دو دستی می چسبم اش! سر پا بودن کافه برای من یکی که خیلی مهمه! می دونم که می دونی! خیلی مخلصم امیر جان.

    --------------------------------------------------------------

    دیالوگ منتخب این دفعه:

    مربوط به اپیزود دوم نسل سوخته (مرحوم ملاقلی پور) است که خیلی دوستش دارم:

    راننده تاکسی - احمد(آتیلا پسیانی) عطری را که برای زنش خریده به ستاره (نیکی کریمی) تعارف می کند اما ستاره با تحکم آن را رد می کند. یادتون اومد؟

    احمد: گه بباره به این زندگی...!

    در داشبورد را باز می کند و شیشه عطر را کنار اسکناس ها می گذارد. در داشبورد را می بندد.

    ستاره: برای کی خریده بودین...؟

    احمد: زنم...

    ستاره: ولی عطری که آدم برای زنش می خره که به کسی نمی ده! مگه اینکه...

    احمد: نه دوسش دارم خانوم... بچه هایی رو که برام زائیده دوسشون دارم... (با لبخندی تلخ بر لب) چه بوی خوبی! تو این شهر پر از زگیل با تمام گند و کثافتش بعضی وقتا این بو آرومم می کنه... بوی عطری که خانوما به خودشون می زدن و سوار ماشین می شدن... بالاخره دلو زدم به دریا و از یکی شون پرسیدم اسم این عطر چیه خانوم...؟ (مدتی در سکوت) هر چند ماه یه بار براش می خرم... ولی هیچ وقت این عطر رو واسه من نمی زنه... فرقی نمی کنه یعنی هیچ عطری رو واسه من نمی زنه... می گه حساسیت دارم... ولی هیچ وقت نفهمیدم... عقلم قد نمی ده چرا بیرون رفتنی یا مهمونی رفتنی اگه من نباشم سیر به خودش عطر می زنه...؟ (زیر لب) نمی دونم... الله اعلم...!

    .

    .

    .

    آخرهای این اپیزود جایی که ستاره با تیغ موکت احمد را تهدید می کند تا دخل ماشن اش را به او بدهد:

    ستاره (با بغض)من شبگرد نیستم...

    احمد : پس تو چی هستی...؟

    ستاره: یه مادر... یه مادر بدبخت...

    احمد : بدبخت رو کسی تیغ نمی کشه...!

    -------------------------------------------------------------------------

    مخلص تمامی بر و بچز و صاب کافه. عزت زیاد!

    در پناه عشق بیکران و جاودان اهورای پاک باشید.

    www.cinema-cinemast.blogfa.com

    amirreza_3385@yahoo.com

    مصطفي انصافي
    يکشنبه 15 مهر 1386 - 11:26
    19
    موافقم مخالفم
     

    1. علي حاتمي آقاي همه ي ماست. اين روزها دوباره طوقي رو ديدم. هنوز تر و تازه است.

    2. در اين مكان مصطفي همچون كالايي درجه يك در دو تيپ ( انصافي و جوادي ) به فروش مي رسد! نقد و اقساط. همون روز مي ريم سند مي زنيم!

    3. نظرسنجي تون خوبه اما حالا كه هيچكاك نيست اي كاش تروفو مي بود.

    4. ديالوگ امروز من:

    مرتضي- اون وقت ها كه دختراي دم بخت محل واسه ات دستمال ابريشمي مي فرستادن و رو شله زرد با دارچين اسمتو مي نوشتن زير بار نمي رفتي... ده دفعه واسه ات بي بي شيريني خورد و تو پس خوندي... حالا اون كيه كه دايي رو انداخته تو تله حيرونم...

    دايي مصطفي- يه پري مثل پنچه آفتاب... موهاشو آفتاب نديده... تو بازار شيراز ديدمش... دم يه دكون بزازي... چشماش پشتمو لرزوند... عرق سرد نشست به پيشونيم...

    5. ديشب داشتم فكر مي كردم اگه بگيم همه ي فيلمسازاي ما جمع شن و بر (( تنزل الملائكه و الروح )) ( اين آيه اتفاقي به ذهنم رسيد ) فيلم بسازن معلومه نتيجه اش چي ميشه. فيلمساز مي آد تصورات احمقانه اش رو در هيئت فرشته به تصوير مي كشه. مثلا فرشته اش بال داره يا كچله ( دانشگاه هنر يادتونه؟ ) اما وقتي وودي آلن قراره درباره ي فرشته ي مرگ بنويسه... يه نمايشنامه مي نويسه مثل (( مرگ در مي زند )) ( اينم اتفاقي به ذهنم رسيد )... خونديش مصطفي؟... وودي آلن مرگ رو هم به بازي مي گيره!

    6. ا .... چرا اين قدر كوچولو شد؟ ( كامنتم رو مي گم! )

    خاطره آقائیان
    يکشنبه 15 مهر 1386 - 13:29
    21
    موافقم مخالفم
     

    آقا رضا شما نظرسنجی خونتون کم شده بود و ما هم نظردهی خونمون. پس رای من ......رابرت آلتمن.

    و اینکه منم مثل بعضی از بروبچ ترجیح می دادم تو این روزنوشت بحث عوض نشه ولی حالا که عوض شده می خوام راجع به فیلمی که این روزا دیدم بگم:"قهوه و سیگار"جیم جار موش.راستش من همیشه نسبت به بوی سیگار خیلی حساسیت داشته و دارم.سرم به شدت درد می گیره.ولی این دفعه قضیه فرق می کرد.دقیقه ی 30ام فیلم طاقتم تموم شد رفتم و یک لیوان قهوه ی توپ درست کردم و به قول بچه ها زدم به بدن و خدا رحم کرد که آدم سیگار بکش توی خونه نداشتیم وگرنه سیگار هم میومد کنارش.این مسلمه که همه ی ما فیلمی که سیگار رو توش خیلی باحال بکشن زیاد دیدیم(مثلا"ساعت ها")ولی این یکی مکانیسمش فرق می کنه.یه طور خاصیه.

    و امان از موسیقی آخرش.راستش تا قبل از این از کارهایIggy Pop تنها I've got a lust for life رو خیلی دوست داشتم چون اصولا سبک پانک راک خیلی شلوغ پلوغه و تجربه ی شنیداری آدم باید خیلی زیاد باشه تا باهاش حال کنی ولی از اون روز به بعدLouie Louie شده خوراک.خلاصه دارم با Pop صفا می کنم.

    راستی منم به نوبه ی خودم موفقیت همه ی بچه ها رو تبریک می گم.به امید پیروزی های روزافزون.

    و اینکه اینجا خیلی ها پیداشون نیست.از جناب قادری گرفته تا خیلی دیگه از اهالی.کسی ازشون خبر نداره؟

    خاطره آقائیان
    يکشنبه 15 مهر 1386 - 13:43
    -27
    موافقم مخالفم
     

    اصلاح میکنم:اسم اون آهنگ از ایگی پاپ میشه گفت یا I have a lust for life هست یا I got a lust for life من دوتاش رو قاطی کردم.شرمنده.که البته اسم اصلی اون lust for life تنهاست.

    کامبیز بلیغ جهرمی
    يکشنبه 15 مهر 1386 - 14:11
    -11
    موافقم مخالفم
     

    امیر خان شما با این طفلک محسن مخملباف چیکار داشتی این همه کوبوندیش؟ اگه اینجا بود و می تونست ا ز خودش دفاع کنه باز این همه بی پروا به پر و بالش می پیچیدی؟

    مریم احمدی
    يکشنبه 15 مهر 1386 - 14:14
    -11
    موافقم مخالفم
     

    بچه ها از این دوبله ضعیف سرگیجه خیلی حالم گرفته شد.

    سارا اسلامی
    يکشنبه 15 مهر 1386 - 14:19
    18
    موافقم مخالفم
     

    سلام دوستان

    اینجا کسی نمی خواد درباره پخش و نمایش ضعیف سرگیجه از تلویزیون چیزی بنویسه؟ بنویسید تا ما هم بنویسیم!

    حمیدقدرتی
    يکشنبه 15 مهر 1386 - 15:15
    15
    موافقم مخالفم
     

    برای ندا :

    در مصاحبه ای خبرنگار از انیشتین پرسید : خواهش می کنم تئوری را واضح تر شرح دهید که برای من قابل درک باشد . انیشتین گفت : من یک وقت دوستی داشتم که کور بود . در یک روز گرم تابستان به اتفاق دوست کورم در شهر گردش می کردیم ؛ خیلی هوا گرم بود و من در وسط راه احساس تشنگی کردم , به دوستم گفتم : در این هوای گرم جای یک شیر خنک خالی است ؛ کاش بود و می نوشیدیم . دوست کورم گفت : گفتی شیر ؟ من نوشیدن را می دانم اما نمی دانم شیر چیست ؟ گفتم : شیر نوعی نوشابه است ، نوشابه ای سفید . گفت : نوشابه را می دانم اما سفید یعنی چه ؟ گفتم سفید یک رنگ است مثل پر قو . گفت : می دانم پر چیست اما قو چه چیزی است ؟ گفتم : قو مرغ است ، مرغی که گردن کج دارد . گفت : گردن را می دانم اما کج یعنی چه ؟ بازوی او را گرفتم و به آرامی بالا بردم تا راست شد و بطور عمودی قرار گرفت ؛ به او گفتم : در این حالت دست شما راست است آنگاه دست او را پائین آوردم و خم کردم و گفتم : حالا دست شما کج است . دوستم که معلوم بود مفهوم کج را درک کرده با خوشحالی فریاد زد : آه فهمیدم ! فهمیدم شیر یعنی چه ؟

    اما .. اما .. این هم از نقطه سوم برای هردو تا اما . نظر من ( استاکر ، 600 ضربه ، سه رنگ ، مش ) یک دو سه ، یک دو سه ، یک دو سه ... تروفو به خاطر موجی که راه انداخت با دوستانش و آلتمن به خاطر مک گیب و خانم میلر .

    حامد اصغری
    يکشنبه 15 مهر 1386 - 15:40
    31
    موافقم مخالفم
     

    1.خدا به خیر بگذرونه این خبر تلخ رو در اعتماد خوندم:توقيف «شهروند»؛ شنيديم يک مقام قضايي به مسوولان مجله شهروند امروز هشدارداده است در صورتي که مديرمسوول اين نشريه معرفي نشود، شهروند امروز در روزهاي آتي توقيف خواهد شد.يکي از مسوولان اين نشريه در واکنش به هشدار مقام قضايي به هفته نامه شهروند امروز گفت؛ در انتظاريم که مجله شهروند امروز هم توقيف شود،وي اما گفت؛ هنوز هيچ گونه اخطار رسمي از طرف مراجع قضايي به شهروند امروز داده نشده است.

    2.در مورد نظر سنجی آق رضا رای ما کیشولفسکی است.

    حنانه سلطانی
    يکشنبه 15 مهر 1386 - 21:45
    -20
    موافقم مخالفم
     

    آقا اجازه؟! نمی شود چهار تایشان را با هم زنده کنم؟ باشد قبول.حداقل تروفو و کیشلوفسکی را زنده کن. این هم نمی شود؟ چشمم بد جور هدیه رضا را گرفته است! فکر کنم بدانم نظرش چیست، کیشلوفسکی است، نه؟ لعنت به این حرص و طمع! دیدید شیطان داشت من را هم اغفال می کرد؟! هدیه ات برای خودت آقا رضا ولی رای من هنوز هم کیشلوفسکی است.

    راستی اگر می توانستم،جلوی مردن تارانتینو را می گرفتم.

    مصطفی( به قول سحر، از نوع انصافی) حالا دیگر آقا مهرجویی ما یکی است مثل بقیه؟! یعنی حتی شعر میم هم یادت نمانده؟! " بهش بگین کاکل زری دیر اومدی... مرد پری."

    سحر همائی
    يکشنبه 15 مهر 1386 - 22:32
    -39
    موافقم مخالفم
     

    بچه ها سری به این خبر بزنید حتما :

    ..... و حالا که در آغاز سومین سالیم.

    چیز جالبی است . اما یک قسمتش هست که برای شخص من خیلی عالی است . دروغ نگفتم اگر بگویم یکی از بهترین چیزهایی بود که این روزها اتفاق افتاد. قسمتی که کیومرث پور احمد نوشته.... خودتان بخوانید دیگر .می دانید که آن مطلب را که پوراحمد تعریفش را کرده کی نوشته؟ یکی از دوستدارانش که شما هم می شناسید . ای بابا حنانه را می گویم دیگر.

    اضافه کردن نظر جدید
    :             
    :        
    :  
    :       






    خبرهای سینمای ما را در صندوق پستی خود دریافت کنید.
    پست الکترونيکی (Email):

    mobile view
    ...اگر از تلفن همراه استفاده می‌کنید
    بازديد امروز: 112508
    بازديد ديروز: 455011
    متوسط بازديد هفته گذشته: 364669
    بیشترین بازدید در روز ‌چهارشنبه 27 بهمن 1389 : 983090
    مجموع بازديدها: 326982210



    cinemaema web awards



    Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
    استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
    کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

    مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

     




    close cinemaema.com عکس روز دیالوگ روز تبلیغات