...
يکشنبه 7 مرداد 1386 - 19:8
5 |
|
|
|
درکش کن . وقتی ببینه میفهمیش میتونه کمی آرومش کنه تا زمانی که کنار بیاد . زیاد ناراحت نباش میگذره . ما هم براتون دعا میکنیم .
|
ارتش سايه ها
دوشنبه 8 مرداد 1386 - 23:28
9 |
|
|
|
خط اول و كه خوندم ميخواستم بگم دوستت شعار ميده... خط دوم رو كه خوندم اما...عاشقش شدم... آدمهايي كه مردم براشون هيچن.... اگر اوني كه به مشكل خورده همين آدمه...نگرانش نباش... تفكر و روحش والاتر از اين حرفاس كه به خاطر واقعيتها مچاله بشه...واقعيتهايي كه مردم به وجود آوردن.... حلش ميكنه.... اين واقعيت و اون مردم " عادي " هنجار پذير 2 تا مطلب و به يادم اوردن... از كلاغ استاد بيضايي: گردنبند گم شده و بايد همه رو بگردن...آسيه سرگردان از چراييه ماجراست و به همسرش نگاه ميكند...همسر مي خواهد آسيه را توجيه كند: مرد : " واقعيت اينه كه....!!!" آسيه: " حقيقت چيه؟؟؟" مرد ساكت مي ماند....شعاري نيست بايد به بافت و تار و پودش در فيلم نگاه كني....مثل جمله اول رفيقت... " وقتي كه مشكلي به نظر حل ناشدني برايت ايجاد شد... به بالاي كوه برو از اونجا مردم ريزند و شبيه نقطه هايي كه درهم مي لولند... آن وقتست كه درك ميكني اين تنها نقاط هرگز نمي توانند تو را زمين بزنند" از نيچه...تكه دوم.... ميدوني شبيه ديالوگ كدوم فيلم شد: شاهكار كارول ريد.." مرد سوم " برايش زمزمه كن.... قويتر از اين واقعيت هاست....
|
سمانه
سهشنبه 16 مرداد 1386 - 13:51
1 |
|
|
|
لودویک وان بتهوون روزگاري مي گفت: گریبان سرنوشت را می پیچم و ایمان دارم که او بر من پیروز نخواهد شد.شايدامروز به اين جمله اش بيشتر از تمام سمفوني هايش نياز پيدا مي كنيم
|
امیررضا نوری پرتو
سهشنبه 30 مرداد 1386 - 6:48
7 |
|
|
|
سلام خانم طلوعی . خوبین ؟ ببخشید مدتی بود سر نزده بودم. تحمل تاوان اینکه آدم می خواد خودش باشد خیلی سخت است . مثل کاری که الآن من دارم در زندگی خصوصی ام می کنم . مثل علی سنتوری ( هر چند که سنتوری را بنا به دلایلی چندان دوست ندارم ) که تاوان خود بودنش را با اعتیادش داد. اما یادمان نرود که : اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش چون خیلی وقته که خیلی دلم گرفته از خیلی ها !!!!!! با نقدی بر " همدردی با بانوی انتقام جو " به روزم. www.cinema-cinemast.blogfa.com amirreza_3385@yahoo.com
|
farshid
چهارشنبه 31 مرداد 1386 - 23:30
12 |
|
|
|
سلام خیلی وقته این جا سر نزده بودم روزنوشتها ی خوبی دارید ولی مثل این که دوستان مثل خود من کم لطفی کردند و ... تصمیم گرفتم این سوال رو از همه بپرسم نظر شما (خانم طلوعی) در ارتباط با تعطیلی روزنوشت های نیما چیه؟ از نیما چه خبر؟ farshid
|
محمد حسین سعیدیان
پنجشنبه 15 شهريور 1386 - 21:18
3 |
|
|
|
سلام خانم طلوعی عزیز الان که این مطلب شما رو می خوندم یادم افتاد به ترانه زیبای مسعود فرد منش با صدای استاد سیاوش باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد خودش می بردت هرجا دلش خواست به هرجا برد بدون ساحل همون جاست شادی جان بعد از حدود دو سال وبلاگمو به روز کردم . خوشحال میشم یه نگاهی بندازی . از همکارای میهمان سابق هم میهن هستم . باید خوشحال باشیم که حداقل اینجا رو نبستن تا دیگه بهانه واسه یاد دوستان نداشته باشیم قربانت منتظرت هستم بای بای
|
سعید طلوعی
دوشنبه 19 شهريور 1386 - 16:55
3 |
|
|
|
سلام! حرفها و مطالبتون تاثیر گذار هستند انسان به واقعیت های زندگی که در آنها غرق شده هند پی می برد
|
دایی جان ناپلون
يکشنبه 15 مهر 1386 - 10:35
0 |
|
|
|
شادی جان از دوبله بنویس! از وضعیت بد این روزهای دوبله! بنویس جانم!
|
پیمان
دوشنبه 16 مهر 1386 - 9:43
-2 |
|
|
|
شادی جان من هم این روزها دلم خیلی گرفته. هممون داریم دیوونه می شیم. :(
|
عاطفه برومندان
سهشنبه 17 مهر 1386 - 10:50
0 |
|
|
|
یه پرنده ته چشمات داره پر پر می زنه یه ترانه ساز ته شب دلشو به سیم آخر می زنه یه کبوتر ترانه س تهتوی چشمای نازت پرپرک می زنه بازم تو ته چشمای بازت اون پرنده رو رها کن توی آسمون جونم تا منم امشب بتونم از خلاص شدن بخوونم این کبوتری که زخمی - سینه خیز راه گونه س می کشه تا لب بغضت خودشو به هر بهونه س مینشونمش رو لب-واژه ی آهم بدرقه ش میکنه آغوش نگاهم می برم به آشیونه ی خرابش خون و اشکم نون و آبش اونو از حنجره آواز می کنم تو چشات دوباره پرواز میکنم یه پرنده ته چشمات ...
|
هاله دستغیب
پنجشنبه 19 مهر 1386 - 9:16
-4 |
|
|
|
سلام شادی خیلی دوست دارم . خیلی.
|
هاله دستغیب
پنجشنبه 26 مهر 1386 - 15:57
1 |
|
|
|
سلام شادی چرا کم کار شدی و کم انرزی؟
|
فریبرز اتحادالحق
چهارشنبه 2 آبان 1386 - 14:1
14 |
|
|
|
سلام شادی خوبی ؟ کجایی شما؟ ازیت خبری نیست ! نکنه اتفاقی برات افتاده؟ تو رو هم نکنه مثل امیر قادری زخم و زیلی کردن؟
|
عاطفه برمندان
چهارشنبه 2 آبان 1386 - 14:15
11 |
|
|
|
شادی دیگه شاد نیست. شادی ، غمگین است. شادی جان باز هم منتظر طلوعت هستیم.
|
شهاب قابلی
پنجشنبه 3 آبان 1386 - 10:48
2 |
|
|
|
شادی ناشاد است! چرا؟
|
شهرزادآریانا
شنبه 5 آبان 1386 - 13:30
2 |
|
|
|
هرچند شاهکار میلوش فورمن همچنان آمادئوسو دیوانه... هست اما اشباح گویا هم بسیار تاثیر گذار است. یک فیلم ضد مذهبی که تا مدتها شما را رها نمی کند. ناتالی پورتمن هم عالی اس.
|
گلنوش صالح
يکشنبه 6 آبان 1386 - 12:4
1 |
|
|
|
اشباح گویا فیلم خوبیه اما فیلم دو پاره و یا چند پاره ای هست. میان بخش اول و بخش دوم فیلم که مثلا 15سال از زندانی شدن دختر گویا و انقلاب فرانسه باز هم آدم ها همان آدم ها هستند. آدم ها هیچ تغییری نکرده اند. پورتمن هم با وجود بازی عالی اش زیاد تفاوتی میان سیسیلسا و مادرش نمی بینیم.
|
شراره فرهادپور
يکشنبه 6 آبان 1386 - 13:3
-11 |
|
|
|
در چشم روز خسته خزیده ست رویای گنگ و تیره خوابی اکنون دوباره باید از این راه تنها به سوی شتابی تا سایه سیاه تو این سان پیوسته در کنار تو باشد هرگز گکان مبر که در آنجا چشمی به انتظار تو باشد فروغ فرخزاد
|
نازیلا زارعی
يکشنبه 6 آبان 1386 - 13:28
-1 |
|
|
|
وای از این سریال ضعیف طنز 4خونه! چه طنزی؟ چه کشکی؟ اصلا طنز و طنازی تو این مجموعه به چشم نمی خوره! ولی افسوس که تو خونه ما همه می خوان 4خونه نگاه کنن!
|
نازنین جوادی پور
دوشنبه 7 آبان 1386 - 10:19
-10 |
|
|
|
اشباح گویا هم شد فیلم؟ خیلی خسته کننده هست. معلوم نیست در مورد چیه؟
|
آرزو سهیلی پور
دوشنبه 7 آبان 1386 - 13:22
6 |
|
|
|
تجربه ثابت کرده که کارگردانان سینما باید بمانند در همان سینما و تلویزیون هم برای خود تلویزیون. تا اینجا که 2قسمت از حلقه سبز حاتمی کیا گذشته. به نظرمن در حد و اندازه حاتمی کیا نیست . خیلی کشدار و پر حرف است. نمی دانم شاید من .....
|
لیلی نیک نظر
سهشنبه 8 آبان 1386 - 12:54
-8 |
|
|
|
این جنگ مخملباف کی می خواد تموم بشه! نه امیرقادری ول کن هست نه بچه ها!!!!!!!!!!!
|
غزل آزادی
سهشنبه 8 آبان 1386 - 13:15
-9 |
|
|
|
فکر نکنم سریال حلقه سبز چیز خوبی از آب در بیاد!
|
شهرزاد آریانا
سهشنبه 8 آبان 1386 - 13:27
0 |
|
|
|
ساحل افتاده گفت: گر بسی زیستم هیچ نه معلوم شد آه کهمن کیستم موج ز خود رفته ای تیز خرامید و گفت: هستم اگر می روم گر نروم نیستم فریدون مشیری
|
فواد
سهشنبه 8 آبان 1386 - 14:0
4 |
|
|
|
چقدر که از این طنز چارخونه حالم گرفته شده!!!!!!!!!1
|
فریبرز دانایی فرد
چهارشنبه 9 آبان 1386 - 13:32
10 |
|
|
|
طنز چارخونه نگو بگو دیوونه خونه! شما ها هم حوصله دارین که در مورد این جور چیزا حرف می زنین؟
|
ساره حجاری
چهارشنبه 9 آبان 1386 - 13:36
-7 |
|
|
|
تنهایی تکیده من است وقتی از جنین ناباروری در ثبت احوال زاییده می شوی و من را در ازدحام این کبوترها مور می رویانی... بگذار در حوالی شاخهای از سنگینی این بار به کودکی فکر کنم که روزی از درخت انجیر خانه اش به حوالی همین توازن ها رسید این شیوه رقصیدن من است برنگرد! تا دریا را آبیتر گریه کرده باشم...
|
فرشاد البرزی
شنبه 12 آبان 1386 - 11:49
6 |
|
|
|
طنز چارخونه روکه که مطمئنم نه فیلنامه داره نه کارگردانی. هیچی نداره. آدم احساس حماقت می کنه! سروش صحت با سیبیل با حالش که حسابی ما رو ناامید کرد پس درود بر مهران مدیری
|
اشکان آتشکار
شنبه 12 آبان 1386 - 12:2
6 |
|
|
|
حتی تماشای نسخه سانسوری "یاکوزا" از شبکه3 هم یک حال و هوای خاصی داشت. زمان تماشای این فیلم مدام توی ذهن ام سالن نمایش دهنده یاکوزا و... رو در زمان نمایش اش در کنار تماشاگران - که شاید دایی و پدرم هم جزو آنها بودند- تصور می کردم. چه حالی می کردند با میچام و ناظریان. خوش به حالشان.
امیر: هی! توی این کامنت یه حس واقعی وجود داشت...
|
شراره فرهادپور
يکشنبه 13 آبان 1386 - 11:44
-4 |
|
|
|
من هم با اشکان هم عقیده ام و می فهمم چی میگه. زیاد از دوبله سر در نمی یارم ولی خدا وکیلی هر وقت یک فیلم با دوبله قبل از انقلاب یا دوبله بهدرد بخور می بینم یک حال عجیبی به من دست می ده! بارها به مامان و بابا گفتم که خوش به حالتون که این فیلم ها رو توی سالن های سینما می دیدین. یاکوزا خودش هم فیلم عجیبیه چه برسه به اون دوبله محشرش! خدا بیامرزه رابرت میچام(با اون چشمهای خمار و بی خیالش) و ایرج ناظریان!
|
تینا نظری
چهارشنبه 16 آبان 1386 - 9:16
2 |
|
|
|
تنها سریال با کیفیت تلویزیون راه بی پایان بود که اون هم توی قسمت آخرش خراب کرد رفت. نمی دونم چرا تلویزیون ایران نمی تونه حتی یک کار خوب رو تحمل کنه؟
|
مانی پولادفر
چهارشنبه 16 آبان 1386 - 11:55
6 |
|
|
|
تولد آلن دلون 17آبان-8نوامبر1935 سیمون سینیوره: تا کی می خوای به این در به دری ادامه بدی؟ آلن دلون:تا وقتی که برگردم خونه! سیمون سینیوره:کدوم خونه؟ la veuve couderc-1971
|
بهناز محمدی
پنجشنبه 17 آبان 1386 - 10:16
-3 |
|
|
|
من آلن دلون رو خیلی دوست دارم. بازیگر خیلی خوبیه و خسروشاهی هم به جاش عالی حرف زده!
|
آرین ملک زاده
پنجشنبه 17 آبان 1386 - 11:33
2 |
|
|
|
اشکان جان این درست که دوبله فارسی تاثیرگذار هست اما نباید خود فیلم را هم فراموش کرد. یاکوزا فیلم غریبی هم هست. سیدنی پولاک خودش هم فیلمساز غریبی ست . بیشتر فیلم هایی که از پولاک دیده ام مثل آنها به اسب ها شلیک می کنند - شکارچیان پوست سر- این ملک متروک شده و...هم دست کمی از یاکوزا ندارند . اما من هم حس و حال تو را می فهمم!
|
هومن شیدایی
پنجشنبه 17 آبان 1386 - 12:2
10 |
|
|
|
بیوه کودر فیلم غریبیه. جسورانه ترین فیلم دلون و سینمای فرانسه هست که تا به حال دیدم. زوج دلون و سینیوره و عشق واقعا عجیب اونها رو شما توی کدام فیلم دیدید؟ اما من دلون سیبیلوی فیلم رو بیشتر می پسندم تا اون موقعی که صورتش رو اصلاح می کنه دختر فیلم هم به دلون همین رو می گه!
|
شهرزاد آریانا
شنبه 19 آبان 1386 - 12:8
2 |
|
|
|
برای شادی طلوعی: وقتی شاد هستی آروووم بخند که غم بیدار نشه! و وقتی ناراحت هستی آرووووم گریه کن که شادی ناامید نشه! "اوا گارنر"
|
کیوان شاهی
شنبه 19 آبان 1386 - 17:39
9 |
|
|
|
آلن دلون فیلم های خیلی بهتر از بیوه کودر داره که می شه مثال زد. سامورایی- دایره سرخ- یک پلیس- آیا پاریس می سوزد و روکو و برادرانش. بیوه کودر بیشتر بخاطر عشق میلن یک مرد جوان و زنی میانسال معروف شده البته نه مهروفی و شهرت چند فیلمی که اسم بردم.
|
فرزان کرامتی
يکشنبه 20 آبان 1386 - 11:26
3 |
|
|
|
هی کیوان تو مطمئنی که فیلم های دیگه ای از آلن دلون فراموش نکردی؟ پس یوزپلنگ چی؟ آفتاب سوزان چی؟ یا دسته سیسیلسها؟ نغمه های زیرزمین! آلن دلون رو چه زمان خودش و چه الن دست کم می گرفتن و می گیرن! خداییش دلون بازیگر خیلی خوبی بوده نه تنها یک آدم خوش قیافه!
|
مهدی ستایش
يکشنبه 20 آبان 1386 - 13:58
6 |
|
|
|
سینما رفتن با این فیلمها واقعا یک اراده آهنی و یک صبر و حوصله ایوبی می خواد که من دیگه ندارم. شما رو نمی دونم. امیر قادری هم که خیلی داره.
|
جمشید تابش
دوشنبه 21 آبان 1386 - 9:51
-8 |
|
|
|
شما تا حالا فهمیدین هدف از تولید برنامه سینما و ماورا چیه؟ اگه فهمیذین به من هم بگین.
|
فرشید
سهشنبه 22 آبان 1386 - 11:23
-6 |
|
|
|
الن دلون با قیافه ای همیشه سرد و سنگی طوری سامورایی را بازی کرد که مشکل میشه این نقش رو فراموش کرد
|
جواد
چهارشنبه 23 آبان 1386 - 10:59
-11 |
|
|
|
الن دلون یکی از شمایل های ناب تاریخ سینما است او بزرگترین گنگستر سینما تا به امروز است .
|
فریبرز اصناف
پنجشنبه 24 آبان 1386 - 11:18
-2 |
|
|
|
من آلن دلون رو با فیلم فرودگاه شناختم. تلوزیون نشون داد و من هم که سن وسالی نداشتم دیدم چه بازیگر خوش قیافه ای؟! و رفتم دنبال سینما- فیلم و آلن دلون.
|
بابک صحرانورد
پنجشنبه 24 آبان 1386 - 11:19
1 |
|
|
|
ما چند بار زندگي مي كنيم ؟! چند بار مي ميريم ؟! مي گن وقتي انسان مي ميره درست 21 گرم از وزنش كم مي شه . اين 21 گرم چه رمزي در خودش داره ؟! چه چيزي رها مي شه ؟! كي بايد به لحظه ي رهايي برسه ؟! چه بخشي از اون با ما مي ره ؟! چه چيزي باقي مي مونه ؟! 21گرم وزن چند تا سكه ست وزن يك تكه شكلات يا وزن يك گنجشك مگس خوار اصلاً وزن 21 گرم چقدره ؟؟!!
|
فرانک فراهانی جم
پنجشنبه 24 آبان 1386 - 11:59
9 |
|
|
|
یه مدتیه بدجور دچار سرگیجه و سردرگمی شدم. مدام خاطرات دوران نوجوانی جلوی چشمم رزه می رن. اون زمان هرچی فیلم می دیدیم خیلی لذت می بردیم و به قول معرف خیلی خال می داد. پارک رفتن، لوناپارک و مسافرت هم مثل سینما رفتن یه خال و هوای دیگه داشت. ولی الن یه مدتیه به هیچی خال نمی کنم. شاید من ....
|
اویتسا افشارطوس
پنجشنبه 24 آبان 1386 - 12:23
1 |
|
|
|
آلن دلون اسطوره بی چون وچرای سینمای اروپاست. کسی شک داره؟
|
عاطفه برومندان
شنبه 26 آبان 1386 - 13:11
5 |
|
|
|
اگه آلن دلون پیر نمی شد خیلی خوب بود.
|
مینو نگهداری
يکشنبه 27 آبان 1386 - 10:38
5 |
|
|
|
من آلن دلون رو برای اولین بار روی پرده تو جشنواره سینمای فرانسه دیدم. دیدن دسته سیسیلیها روی پرده خیلی حال داد. آلن دلون و موسیقی جادویی موریکونه یک خاطره فراموش نشدنی بود.
|
مهدی کشوری
يکشنبه 27 آبان 1386 - 11:7
-5 |
|
|
|
دیدن آلن دلون با چهره چروکیده و موهای سفید برای من قابل تحمل نیست. این سریالی را هم که تلویزیون می گذاشت به همین دلیل اصلا ندیدم.
|
پوپه میثاقی
يکشنبه 27 آبان 1386 - 11:34
5 |
|
|
|
فرانک جان من یک احساس گنگی شبیه تو دارم . هیچ تعریفی براش ندارم. شاید مغتضای سن وسال امون باشه! ضمن اینکه بدجور همه چیز دقرمه و بی هویت شده
|
شراره فرهاد پور
دوشنبه 28 آبان 1386 - 14:13
0 |
|
|
|
آلن دلون هم مثل همه ستاره های سینما قرار نیست که پیر بشه! عاطفه و آقامهدی شماها چیکار دارین با خودش؟ شما فیلمهای دلون رو نگاه می کنید. توی اون فیلمهایی که از دلون دوست دارید و نگاه می کنید دلون چیر می شه؟ همیشه شاداب و جوان و خوش قیافه هست. سینما یعنی این.
|
نگار ستوده
سهشنبه 29 آبان 1386 - 11:9
1 |
|
|
|
آلن دلون یک ستاره واقعی سینما بود. ستاره ها هرگز پیر نمی شوند.
|
پوریا پورزند
چهارشنبه 30 آبان 1386 - 9:44
3 |
|
|
|
حال که همچنان بحث بر سر آلن دلون هست ، باید از جوزف لوزی هم غافل نشیم. لوزی با 2فیلم آقای کلاین و ترور تروتسکی از دلون بازی ها ی متفاوتی گرفت و چهره جدیدی ساخت. آقای کلاین وجه دیگر شخصیت دلون هم محسوب می شود. آدمی سرد مزاج و مرموز که مثل دکترجکیل یک مستر هاید هم در در درون خود دارد. لوزی که از درک بوگارد بازی های بی نقصی گرفته بود دلون را تا اندازه ای از آن چهره کلیشه ای دور ساخت و ثابت کرد که دلون هم می تواند و بازیگر بسیار توانایی ست.
|
پدرام تجریشی
چهارشنبه 30 آبان 1386 - 11:27
12 |
|
|
|
پس تکلیف ستاره هایی که تا پیری و سن کهولت بازی می کنند چیه؟ اونا رو هم می خوای بگی پیر نمی شن؟ مگه می شه؟ جیمز دین رو شاید بشه گفت اینجوریه ، چون جوانمرگ شدو همیشه جوان موند. اما این آلن دلون و یا نیکلسون با مهای سفید یا کله طاس که این موضوع صدق نمی کنه. من که نظرم اینه!
|
مهشید کشاورز
پنجشنبه 1 آذر 1386 - 11:49
12 |
|
|
|
پوریا خان ، تو مثل اینکه یادت رفته که آلن دلون با چه کارگردانهای بزرگی کار کرده؟ لوزی فقط یکی از اوناست. دلون هرگاه که در فیلمی از بزرگان سینما بازی کرده بازی قابل توجهی از خودش به یادگار گذاشته: ویسکونتی، ملویل، رنه کلمان و... همین جوزف لوزی. هر وقت هم با کارگردانهای معمولی و متوسط یا تجاریساز بازی کرده نتیجه ای جز فیلمهای آبکی و ضعیف نبوده. پس آقا پوریا ، کار کردن با بزرگان سینما نمی تونه نتیجه بدی داشته باشه و تو فقط لوزی رو دیدی و بس.
|
اشکان آتشکار
شنبه 3 آذر 1386 - 11:24
4 |
|
|
|
در مورد همکاری وسکونتی و دلون، فقط روکو و برادرانش. آخه یوزپلنگ فیلم برت لنکستره نه دلون. سایه لنکستر تو یوزپلنگ آنقدر سنگین هست که دلون به چشم نمی یاد. البته این به معنای بد بازی کردن دلون نیست ، دلون عالیه ولی زورش به لنکستر نمی رسه.
|
negar
شنبه 29 تير 1387 - 12:33
2 |
|
|
|
omidvaram moshkelat hamamon hal she az aks radan mamnon
|
sajad
سهشنبه 21 آبان 1387 - 11:49
-7 |
|
|
|
من و دوست شما هم دردیم . تو را به خدا اگر می توانید به من هم کمک کنید.قبول واقعیت خیلی سخت است برای کسی که یک عمر با خیال زندگی کرده است.....
|
شاهرخ
دوشنبه 28 بهمن 1387 - 18:39
-6 |
|
|
|
درد من و شادی دوستم
از موقع این مطلب خیلی میگذره ولی باید بگم چون خودم مبتلا بهشم یعنی نبوم و یک اتفاق ساده و به نظر پیش پا افتاده باعث شد بشم . وقتی چنین اتفاقی تو زندگی هر کسی می افته دو حالت وجود داره یا یک انسان عادیه که دغدغه هاش کاملا سطحی و معمولی اند و زندگی ساده و روتینی رو دنبال میکنه و هیچ کاری به دنیا و حقیقت و این چیزها نداره . این آدم زمان برخورد با یک مشکل یا اونقدر طاقت میاره تا از سر بگذرونش یا تسلیم مرگ بشه. حالت دوم واسه آدمهایی که نصف زندگی شون به تفکر میگذره تفکری که قراره از دلش راه درست را جستجو کنند . این انسان ها در اوج خوشبختی بزرگترین آرزوشون انکار هستی . یعنی از خوشبختی و توانایی که دنیا به اون ها پیشکش کرده دقیقا ضد خودش استفاده میکنند . تئوری پردازی میکنند و طرح و برنامه میدن فقط برای اینکه ثابت کنند چیزی به اسم خوشبختی وجود نداره . از زندگی لذت میبرن و در عین حال اون رو انکار میکنند . از پوچی حرف میزنند و به بیهودگی زندگی اذعان دارند و در همان حال تمام احساسات زندگی یک انسان معمولی تو زندگی شون جریان داره فقط سعی میکنن یک شکل عمقی و مدرنیزه بهش بدن این بحران تفاوت چیزی که همیشه باهاش دست و پنجه نرم میکنن. از هیجان خودکشی صحبت میکنن بعد هر روز منتظر طلوع دوباره خورشید شب رو به پایان میرسونن تا بتونن یک خودکشی دراماتیک تازه رو تو ذهن خودشون سامان بدن . که بتونن محکم تر از قبل با زندگی بجنگن . بعد شب یک آه بلند میکشن و دوباره روز از نو ... حالا اگه همین آدمها قرار باشه یک جایی به بن بست برسن فاجعه اتفاق می افته . درگیری ذهنی همینجاست که به اوج خودش میرسه . حالا موضوع تمام اون تئوری ها و تفکرها به عینیت رسیده و فطرت امیدوار انسان در یک نبرد نابرابر با پوچی های دست ساز آدمی پنجه در پنجه افکنده و عاقبت شکست رو در دنیایی از تردید و دودلی پذیرا میشه . جایی که خودکشی دیگر حتی لذت بخش نیست و تنها فرصتی است برای فرار از شرایط موجود . مساله مهم اینجاست که هیچ انسانی با عقاید خودش زندگی نمیکنه . صرف اعتقاد به پوچی دنیا سر اسلحه مرگ رو به سمت شقیقه کسی هدایت نمیکنه . کسی به خاطر این عقاید مریض نمیشه . موضوع اصلی چیز دیگری است . این ها رو گفتم که ببینی درد واقعی رفیقت چیه . ( به عقایدش کاری نداشته باش ) به این شعار هایی هم که اینجا و اونجا سر داده میشه اعتنا نکنی . این ها همون آدمهان که بهت گفتم . جهتی که میگیرن طبق علایق و سلایقشون فرق میکنه . یک نفر تو یک خانواده مذهبی رشد میکنه بعد همش دم از دین و دنیای زیبا و ... میزنه . یکی دیگه برعکسش براش اتفاق می افته و پرچم پوچی و بیهودگی دست میگیره . همشون هم کاری رو میکنن که دوست دارن .براشون این نظریه پردازی ها مثل سرگرمی میمونه . ولی وای به روزی که . یک وقتهایی نشدن ها تقصیر خود آدم نیست . با نصیحت و این جور چیزها کار درست نمیشه . یک دست گرم میخواد که از زمین بلندت کنه . راستی یادم رفت این حقیقت تلخیه که یک آدم چلاق هیچوقت قهرمان دوی صد متر نمیشه .( اینم واسه امیرخان نوشتم که چشمهاشو باز کنه . البته اون هیچوقت نمیفهمه شاید اگه خدای نکرده به جایی که من رسیدم برسه ...)
|